display result search
منو
تفسیر آیات 71 تا 88 سوره ص

تفسیر آیات 71 تا 88 سوره ص

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 27 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 تا 88 سوره ص"
- برهان و تجربه نشانگر بر محور حق بودن نظام آفرینش؛
- محدودهٴ نقش فرشتگان در اقسام سه‌گانه سخن خدا با انسان؛
- چگونگی تهدید و بشارت بودن ردّ تقاضای مهلت شیطان تا قیامت.


بسم الله الرحمن الرحیم

﴿إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ (71) فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‌ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ (74) قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ (75) قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‌ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ (76) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ (77) وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی‌ إِلی‌ یَوْمِ الدِّینِ (78) قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی‌ إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (79) قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ (80) إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81) قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (82) إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (83) قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ (85) قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ (86) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ (88)﴾

برهان و تجربه نشانگر بر محور حق بودن نظام آفرینش
بعد از بیان آن عناصر اوّلی; یعنی اصول دین و ذکر نام شش پیامبر از انبیای الهی به طور اجمال و ذکر نُه پیامبر از انبیای بزرگ برخی تفصیلاً و برخی اجمالاً, جمع‌بندی مطلب این است که برهان و تجربه نشان می‌دهد نظام بر محور حق است و انبیا به حق دعوت می‌کنند و ماندگاری یاد و نام انسان در سایه اطاعت حرف پروردگار است.

تناسب طرح بحث استکبار شیطان با خلقت آدم(علیه السلام) و سجده در برابر او
قصه آدم و سجده فرشته‌ها و استکبار ابلیس را در هر فرصت مناسبی ذکر می‌کند; منتها در بخشی از آیات به آن قسمت سجده, در بخشی از آیات به اغوای شیطان و مانند آن بسنده می‌کند. خداوند هیچ موجودی را خلیفهٴ خود قرار نداد مگر انسان را, هیچ موجودی را با دو دست خود خلق نکرد مگر انسان را, هیچ موجودی را مسجود ملائکه قرار نداد مگر انسان را, هیچ موجودی با او «بلاواسطه» سخن نگفت مگر انسان و مانند آن. کلمه «ید» هم به معنای قدرت به علاوه نعمت نیست، چون همه موجودات را خدای سبحان با قدرت و نعمت آفرید و از اینکه فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ معلوم می‌شود که هیچ واسطه‌ای در کار نبود، من خودم با دست خودم انسان را آفریدم. بالأخره دو وصف یا دو اسم از اسمای حسنای الهی که شاید جمال و جلال الهی باشد، در تکوّن انسان سهمی داشتند که با یک دست ﴿إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ﴾ را تأمین کرده است و با دست دیگر ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ را تأمین کرده است و یا موارد دیگری که محتمل است. در جریان سجده کردن، وقتی ابلیس از سجده کردن سر باز زد و گفت: ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ﴾.از آنچه در آیه 82 به بعد همین سوره آمده است، معلوم می‌شود یک خلاصه‌گیری است که بسیاری از این بخش‌های وسط نقل نشده است، برای اینکه اصلاً سخن از آدم و ذریّه آدم و فرزندان آدم و نسل آدم و اینها نیست؛ این ضمیر جمع ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ به چه چیزی برمی‌گردد؟ اینکه فرمود: ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ﴾اگر کسی بگوید که آیا جهنم و تکلیف قبلاً بوده؟ بله! اینکه فرمود جهنم می‌بریم این بعد از آن است که مسئله هبوط انسان به زمین؛ یعنی هبوط آدم و حوا به زمین مطرح شد؛ شریعت آمد, امر و نهی آمد آن وقت بهشت و جهنم مطرح است، وگرنه در این بخش از آیات سوره «ص» اصلاً سخن از بنی‌آدم نیست تا ضمیر جمع به آنها رجوع کند. ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾، چه کسی را؟ معلوم می‌شود آنچه قبل از این آیه است تا این آیه یک بخش وسیعی از مذاکراتی که ذات اقدس الهی مطرح کرده است در سوره «ص» ذکر نشده است. سوره «بقره» سوره «اعراف» سوره «مائده» سوره «اسراء» سوره «طه» و بخشی از سوره «فصلت» عهده‌دار تبیین قصه آدم و فرشته‌ها هستند.
در جریان سوره مبارکه «بقره» که از آیه 30 شروع می‌شود تا آیه 38 بعد از اینکه جریان استکبار شیطان مطرح شد، آن‌گاه مسئله ورود آدم و حوا در بهشت، بعد آن امتحان الهی, بعد خروج آنها از بهشت که باز هم سخن از ذریّه مطرح نیست، بعد وقتی که وارد زمین شدند فرمود: ﴿اهْبِطُوا﴾آن‌گاه فرمود: ﴿وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی‌ حینٍ﴾،[1] آن‌گاه در آیه 38 فرمود: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾. بنابراین معلوم می‌شود آنچه در سوره مبارکه «ص» که فعلاً محلّ بحث است و آمده، بخش وسیعی از این داستان‌ها در وسط ذکر نشده، چون قرآ‌ن یک کتاب قصه نیست که چیزی را «سَرَداً» و «متّصلاً» از بالا شروع کند؛ کتاب قصه و کتاب تاریخ نیست، در هر جایی به گوشه‌ای از گوشه‌های داستانِ واقع‌شده، برای بیان نکته‌ای بسنده می‌کند و آن را نقل می‌کند؛ وگرنه این‌جا ما هیچ مرجع ضمیری نداریم که ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ به آنها برگردد.

محدودهٴ نقش فرشتگان در اقسام سه‌گانه سخن خدا با انسان
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی با هیچ کس «بلاواسطه» سخن نمی‌گوید، مگر با انسان؛ اینکه فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ﴾؛[2] فرمود خدای سبحان با هیچ کس حرف نمی‌زند مگر با یکی از این سه راه: یکی «بلاواسطه», یکی ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ و یکی به وسیله رسول; آن بلاواسطه, خود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و انبیای دیگر هستند, این ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾[3] درباره خود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است و فرشته‌ها تا آن مقام بار نیافتند که در کلام «بلاواسطه» الهی سهمی داشته باشند، البته آن‌جا که کلام خدا را تلقّی می‌کنند ظاهراً «بلاواسطه» است؛ اما معنای «بلاواسطه» بودن این نیست که آنها در حقیقت مخاطب‌ هستند, گرچه تا حدودی آن معنا را می‌فهماند، اما آن راز و رمزی که بین کلام از یک طرف و بین متکلّم و مخاطب در درون کلام نهفته است، آن را پیک وحی متوجّه نیست؛ لذا در قرآن مطالبی هست که آورندهٴ آن قرآن; یعنی فرشته که مسئول این کار است شاید متوجه نباشد. آن‌طوری که ذات اقدس الهی رمزگونه با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخن گفت، آن‌طور فرشته‌ها متوجّه نمی‌شوند. در همین ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾ اینها را که پیامبر «بلاواسطه» شنید، جبرئیل گفت: «وَ لَوْ دَنَوْتُ‌ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ»،[4] آن گفتگوهای عرشی را که دیگر فرشته نه شنید و نه متوجه می‌شود. بنابراین اگر فرشته وساطتی در نقل دارد، معنای آن این نیست که جمیع اقسام وحی به وسیله فرشته است؛ بخشی بلاواسطه است, بخشی ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ است و بخشی هم به وسیله رسول و پیک الهی است.

انسان‌های «ضال» و «مُضلّ» از مصادیق شیاطین الإنس
مطلب بعدی آن است که در جریان «شیاطین الانس» اگر کسی ضالّ و گمراه بود; ولی آن قدرت را نداشت که دیگران را گمراه کند یا در صدد گمراهی دیگران نبود، این ظاهراً جزء «شیاطین الانس» نیست؛ اما کسی که ضالّ «فی نفسه» و «مُضلّ الغیر» باشد، او می‌تواند جزء مصادیق «شیاطین‌ الانس» باشد؛ یعنی کسانی که ظاهر آنها انسان است و باطن آنها شیطان, همان طوری که ممکن است بعضی ظاهر آنها انسان و باطن آنها حیوان باشد که ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾،[5] پس «شیاطین الانس» آن افراد ضالِّ مُضلّ‌ هستند و در غیر آن صورت بعید است که جزء «شیاطین الانس» باشند.

نیفتادن در گمراهی و گمراه کنندگی سرّ دستور به مراقبت
ما از کجا بفهمیم که مبتلا هستیم یا نه؟ به ما گفتند مراقب باشید؛ این مراقبت در اخلاق یک معنا دارد، در عرفان معنای دیگر دارد. مراقبت اخلاقی این است که انسان مواظب باشد چه می‌کند. وقتی رقیب بود; یعنی گردن کشید ـ اینکه می‌گویند در امتحانات دانشجویان یا طلبه‌ها سرکشی و مراقبت کرده، برای اینکه کسی که مواظب است دیگران تخلّف نکنند سر می‌کِشد و گردن را دراز می‌کند تا بفهمد. گردن کشیدن و «رَقبه» کشیدن کارِ رقیب است و مراقب را از این جهت مراقب می‌گویند که گردن می‌کشد، رقبه می‌کشد و سر می‌کشد ـ این سر کشیدن برای همه ما هست که فرمود شما مراقب باشید که چه کار می‌کنید و چه کار نمی‌کنید، بعد وقتی که در دفترتان و در دیوان اعمالتان یادداشت کردید، بنشینید و محاسبه کنید، چون یک تاجر اول مراقب است چه چیزی می‌فروشد، چه چیزی می‌خرد، چقدر می‌فروشد و اینها را در دفتر یادداشت می‌کند که اینها مراقبت است، بعد غروب می‌نشیند محاسبه می‌کند که آیا سود برد یا ضرر کرد؛ محاسبه فرع بر مراقبت است و این کار, کارِ اخلاقی است؛ انسان مراقب باشد واجب و مستحب را انجام دهد, مراقب باشد حرام و مکروه را انجام ندهد، دعاها و فرصت‌های مناسبی که پیش آمده غفلت نکند که اینها کارِ مراقبت است. اما در عرفان که مسئله مراقبت مطرح است; یعنی انسان ببیند که خدا دارد او را می‌بیند، خدا مراقب آدم است و انسان به مقامی رسیده است که مشاهده می‌کند که در «تحت» مراقبت «الله» است. اینکه از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که شما وقتی عبادت می‌کنید به مقام احسان رسیدید، معنای احسان این است که «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ‌ تَرَاهُ‌ فَإِنْ‌ لَمْ‌ تَکُنْ‌ تَرَاهُ‌ فَإِنَّهُ‌ یَرَاکَ»،[6] همین است که یا «مشاهده» یا «مراقبه», یا خدا را ببین یا ببین که او تو را می‌بیند؛ اگر خودش را دیدی می‌شود «مشاهده» و اگر فعل او را دیدی می‌شود «مراقبه». این «مراقبه»‌ای که در عرفان مطرح است، بعد از فراغ از مراقبت اخلاقی است؛ در مراقبت اخلاقی انسان به جایی رسیده است که کار خلاف انجام نمی‌دهد و از فیض واجب و مستحب هم محروم نمی‌شود، این کارِ مراقبت اخلاقی است. آدمِ خوب شدن کار اخلاق است, خدا را دیدن کار عرفان است. سکّوی پرواز عرفان مسئله اخلاقی است، اگر کسی در اخلاق مشکل داشت هرگز به مقام معروف, مشاهده کردن که «یَا خَیْرَ مَعْرُوفٍ عُرِفَ»[7]نیست, هرگز به مقام «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تُشاهِده» نیست. بنابراین ما از این راه می‌توانیم مراقب خودمان باشیم. گفتند ما میزانی داریم; یعنی ترازویی داریم به نام قرآن و سخنان عترت(علیهم السلام) که ما اینها را باید بدانیم و حتماً خودمان را با این ترازو بسنجیم. اینکه گفتند: «زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا»،[8]«حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[9] همین است که مبادا ـ معاذ الله ـ ما گرفتار راهی شویم که نباید آن راه را طی کنیم، این راهی است که انسان می‌تواند بفهمد که در چه مرحله ای هست.

چگونگی تهدید و بشارت بودن ردّ تقاضای مهلت شیطان تا قیامت
مطلب بعدی آن است که شیطان گفت مرا تا قیامت مهلت بده و ذات اقدس الهی فرمود: خیر! تا قیامت مهلت نداری که این هم تهدیدی است برای او و هم بشارتی است برای ما; تهدید است برای او، چون وقت را مشخص نکرد و فرمود تا روز قیامت مهلت نداری، بلکه قبل از قیامت رخت برمی‌بندی، اما چه وقت روشن نیست. این روشن نبودن زمان مرگ یک خطر برای او است که اگر روشن باشد ممکن است توبه کند و بگوید من مثلاً نجات پیدا می‌کنم، اما روشن نبودن زمان مرگ این تهدیدی است برای او, برای ما امیدبخش است که بالأخره این‌چنین نیست که تا قیامت او باشد، بلکه راه باز است و انسان یک وقت از شرّ وسوسه او نجات پیدا می کند؛ اما چون برای ما زمان مرگ مشخص نیست، ما هر لحظه باید فرزند همان روز باشیم که اگر الآ‌ن فرصت الهی تمام شده است ﴿إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ﴾،[10]این دیگر «لا یَسْتَقْدِم ولا یَسْتَأْخِر»؛ «لا یَسْتَقْدِم» آن که روشن است و «لا یَسْتَأْخِر» آن هم همان طوری که می‌خواهند بگویند «یَسْتَقْدِم» محال است، «یَسْتَأْخِر» آن هم محال است؛ وگرنه «لا یَسْتَقْدِم» روشن است که قبل از اینکه عمر تمام شود که کسی نمی‌میرد، اما می‌فرمایند همان‌طوری که تقدّم و هنوز وقت مرگ نرسیده کسی بمیرد محال است، وقتی وقت مرگ رسیده کسی بخواهد تأخیر بیندازد هم محال است. این «لا یَسْتَقْدِم را ذکر کردند، برای اینکه وضع «لا یَسْتَأْخِر» روشن شود; یعنی «یمتنع التقدم» و «یمتنع التأخّر» که «کلا طرفیه» این کار محال است. در چنین فضایی فرمود انسان می‌تواند با طیّ این راه خلیفه خدای سبحان باشد.

مقصود از حق در آیه ﴿فَالحَقُّ وَالحَقَّ أَقُولُ﴾
در پایان این سوره به عنوان جمع‌بندی فرمود: ﴿قالَ﴾؛یعنی خدای سبحان فرمود: ﴿فَالْحَقُّ﴾ که این می‌تواند مبتدا باشد و خبرش محذوف است؛ یعنی «فالحقّ أقول, فالحقّ قولی» یا قول من حق است. بعد فرمود: ﴿وَ الْحَقَّ أَقُولُ﴾، این تقدیم مفعول بر فعل, مفید حصر است؛ یعنی حق آن است که ما بگوییم ﴿وَ الْحَقَّ أَقُولُ﴾؛ ما جز حق نمی‌گوییم و حق هم غیر از نزد ما در جای دیگر نیست. در سوره مبارکه «آل‌عمران» و بخش دیگری از قرآن تعبیر خدا این است که ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾،[11]گذشت که ما دو حق در قرآن داریم: حقّی است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[12]که «اللَّهُ حَقٌّ»؛ مقابل ندارد، کسی به آن دسترسی ندارد، معروف کسی نیست, مشهود کسی نیست, معقول کسی نیست و مانند آن, این هیچ؛ اما حقّی است مربوط به فعل او, هر چه حق در عالم هست از خداست ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ که این مربوط به فعل است. اگر نظام حق است «من الله» است, اگر دین و شریعت حق است «من الله» است, پس این حق از خداست و این حقّی است که فعل خداست.

معنای حدیث «علیٌّ مع الحق ...» و گردش حق بر محور علی(علیه السلام)
اگر درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است که «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ‌ حَیْثُ‌ مَا دَارَ»[13]که بارها این حدیث شریف معنا شد، این راجع به همین حق است؛ علی با این حق است نه با ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾، آ‌ن حق، هیچ کسی با او نیست، گرچه او با همه هست؛ هیچ پیامبری با «الله» نیست «کَانَ اللَهُ وَ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیْءٌ»، «وَ الانَ کَمَا کَانَ»؛[14] اما این حقّی که در سوره آل‌عمران است ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ که صفت فعل خداست، این «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ‌ حَیْثُ‌ مَا دَارَ» است و عمده آن است که این «یَدُورُ» به حق برمی‌گردد نه به علی(سلام الله علیه)، «یَدُورُ حَق» مدار علی «حَیْثُ‌ مَا دَارَ». ما اگر بخواهیم در عالم چه چیزی حق است و چه چیزی حق نیست، جای دیگر نیست و به وسیله انسان کامل می‌فهمیم؛ این‌طور نیست که حقّی غیر از انسان کامل در عالم باشد که ما بگوییم آن حق است و این انسان کامل با آن حق می‌گردد، برای اینکه انسان کامل وحی می‌آورد و وحی حق است، هر چه حق است ما از انسان کامل می‌فهمیم و جای دیگر که نیست. غیر از پیغمبر و ائمه(علیهم السلام) ـ معاذ الله ـ راه دیگری برای تشخیص حق هست؟! اینکه نیست! ما می خواهیم بفهمیم که چه چیزی در عالم حق است و چه چیزی حق نیست، به وسیله قرآن و عترت می‌فهمیم. پس «یَدُورُ حَق» مدار علی(علیه السلام)، منظور از علی هم یعنی وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام); یعنی اهل بیت که معادل قرآن کریم هستند.
پرسش: حضرت فرمود: «فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»[15] اما بنا بر فرمایش حضرتعالی یعنی حضرت فرمود مرا بشناس؟
پاسخ: بله, ما یک قانون نوشته‌ای غیر از قرآن و عترت نداریم، آنها را اول تشخیص دهیم و بعد کار پیغمبر و امام(علیه السلام) را با آنها تطبیق کنیم که چنین چیزی نداریم. ما اگر خواستیم ببینیم چه چیزی حق است و چه چیزی حق نیست باید ببینیم اینها چه چیزی گفتند, پس حق «یَدُورُ مَدار علی حَیْثُ‌ مَا دَار»؛همین جمله درباره عمار هم آمده منتها این «یَدُورُ» به عمار برمی‌گردد «عَمَّارٌ مَعَ‌ الْحَقِ‌ وَ الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُ دَار»،[16]اما درباره حضرت امیر این ضمیر به «حق» برمی‌گردد «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ‌ حَیْثُ‌ مَا دَارَ» به قرینه اینکه حضرت; یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بخش دیگر فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَ‌ مَعَهُ‌ حَیْثُ‌ مَا دَارَ»[17]که این یک قرینه خوبی است؛ یعنی خدایا حق را در محور حیات علی قرار بده! قیام و قعود او به اذن تو حق خواهد بود. ما اگر خواستیم بفهمیم چه چیزی حق است و چه چیزی حق نیست، باید ببینیم اینها چه گفتند و اینها چه کردند. «أَدِرِ الْحَقَ‌ مَعَهُ‌ حَیْثُ‌ مَا دَارَ»، این در ذیل بعضی از آن احادیثی است که فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ‌ حَیْثُ‌ مَا دَارَ» آمده است.

متعلق قول حق در پُر شدن جهنم از شیطان و پیروان او
فرمود: ﴿وَ الْحَقَّ أَقُولُ﴾؛ یعنی ما جز حق چیز دیگری نمی‌گوییم و حق هم غیر از دستگاه خدا نیست، برای اینکه ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾، آن آیه سوره «آل‌عمران» و این آیه سوره مبارکه «ص» دو حصر را نشان می‌دهند: یکی اینکه ما جز حق چیزی نمی‌گوییم و دیگر اینکه حق هم از غیر ما نیست؛ هم ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ و هم ﴿وَ الْحَقَّ أَقُولُ﴾، تقدیم این مفعول بر این فعل مفید حصر است و لسان آن‌جا هم که لسان حصر است ﴿وَ الْحَقَّ أَقُولُ﴾، شما چه می‌گویید؟ فرمود ما جهنم را از تبهکارها پر می‌کنیم، اینها چه کار می‌کنند و چه فرصتی دارند؟!

ضرورت مراقبت خواص جامعه و مسئولین از غرور و خودبرتربینی
این آیات خیلی برای ما, برای نظام ما, دولت ما, ملت ما و مملکت ما نور است. هر کاری که ما ـ خدای ناکرده ـ بفهمیم به دین ما و به نظام ما صدمه می‌زند باید مواظب گفتار و کردارمان باشیم، این خطر هست. این قصه را که خدای سبحان چند بار ذکر می‌کند، برای این است که با ما درگیر است. مسئله تعلیم «اسماء» چون مربوط به ماها نیست، فقط یک بار در قرآن کریم ذکر شد ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾،[18]که داستانی است برای انسان کامل و مربوط به دیگران هم نیست که تعلیم «اسماء» بگیرند، عالِم شوند، شاگردی خدا را کنند که مقدور همه نیست و فقط یک بار خدای سبحان جریان ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾را ذکر کرد، اما جریان شیطنت و استکبار و غرور و خودخواهی این غدّه‌ای در درون همه ماست که هر روزه با آن درگیریم؛ چرا نام مرا نبردند؟! چرا من این حرف را نزدم؟! چرا به من نگفتند؟! چرا من جلو نیفتادم؟! هر جا سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾[19] است معلوم می‌شود که گوینده شیطان است, هر جا سخن از ﴿نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ﴾[20] است، معلوم می‌شود سخنگو شیطان است. از این شفاف‌تر و روشن‌تر! فرمود ما حرف شفاف داریم ﴿ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ﴾، ما حرف قلمبه سلمبه نگفتیم. آیه نورانی بعد این است که فرمود به مردم بگو «سوابق» ما را که می‌دانید, «لواحق» ما را که می‌دانید, وضع ما را می‌دانید، ما طمعی نداریم, غرضی نداریم, مرضی نداریم، چیزی هم از شما نخواستیم و حرف ما هم شفاف است. من برای چیزی که دلپذیر نباشد و دلمایه نداشته نباشد «تصنّع»ی بیان کنم و قلمبه سلمبه بگویم؟ ما چنین حرفی نداریم! ما کلّ اوضاع عالم را شرح دادیم، وضع شما را شرح دادیم، گذشته شما را شرح دادیم، آینده شما را شرح دادیم و می‌گوییم اینکه من باید این کار را کنم و من باید جلو بیفتم غدّه است، خودتان را به سرطان مبتلا نکنید؛ از این حرف شفاف‌تر؟! فرمود ما که تکلّفی نداریم, حرف‌های بدی نزدیم, حرف‌های پیچیده‌ای نزدیم، به خیرِ شما گفتیم، شما این راه را بپذیرید! هر چه ما می‌چشیم از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْ﴾ می‌چشیم, هر جا به مقصد رسیده‌ایم «هو خَیْرٌ مِنْه» بود «الله خَیْرٌ مِنْه, الحقّ خَیْرٌ مِنْه, العَدل خَیْرٌ مِنْه» اینها بود. فرمود مگر ما این کتاب را نفرستادیم که ترازو باشد؟ شما هر روز خودتان را با این ترازو بسنجید، اگر دیدید رهبری انقلاب را داود(سلام الله علیه) به عهده گرفته ﴿وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾،[21] بعد از نبیّ‌شان سؤال کردند و نبیّ‌شان فرمود خدای سبحان ﴿بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً﴾ عدّه‌ای گفتند: ﴿نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ﴾[22] این ﴿نَحْنُ أَحَقُّ﴾.

ادعای بهتر از دیگران بودن نشانه شیاطین الإنس شدن انسان
در آن سوره و در جریان طالوت حرف شیطان است، این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ که خیلی از ماها گرفتار آن هستیم هم حرف شیطان است. هر جا سخن از این است که من از او بهترم حرف شیطان است؛ بله! ممکن است که بهتر باشید؛ اما شما که می‌گویید یعنی چه؟ یعنی من باید جلو بیفتم؟! مگر همهٴ کارهای را انسان های خوب انجام می‌دهند؟! این صبر را پس برای چه خلق کردند؟! این امتحان را برای چه خلق کردند؟! یعنی شما به همه اسرار عالَم عالِم هستید؟! حرفتان را می‌زنید, طرح می‌دهید و پیشنهاد می‌دهید، اینها خوب است، اما حتماً من باید جلو بیفتم؟! اینکه به ما گفتند هر روز قرآن بخوانید و هر روز خودتان را با قرآن بسنجید برای همین است. این بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) است که در تحف‌العقول آمده و فرمود هر روز خودتان را با قرآن بسنجید،[23] اصلاً کتاب را برای همین فرستادند. هر جا سخن از این است که من «أعلم» و من «عُظما» هستم، همین حرف اوست. کجا حرف, حرفِ شیطان است؟ چه کسی جزء «شیاطین الانس» است؟ این کسی که می‌گوید: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾. اگر نعمتی خدا به شما داد ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[24] شکر کن، چرا می‌گویی من باید جلو بیفتم؟ اگر این غدّه از ما گرفته شد آن وقت در روح و ریحان هستیم، راحت زندگی می‌کنیم, راحت می‌میریم و هیچ رنجی برای ما نیست. فرمود به مردم اعلام کن ما هم حُسن فعلی داریم, هم حسن فاعلی داریم و هم اینکه آدمِ خوبی هستیم، برای اینکه ما طمعی نداریم. حرفِ خوب می‌زنیم، چون دلمایه است؛ ما چیزی از شما نخواستیم، نه تکلّفی داریم, نه با کسی درگیر هستیم, نه منازع مافوق و نه تحقیرکنندهٴ مادون هستیم. سه خصلت بد برای تکلّف ذکر شده که در روایت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و در بحث‌های روایی موجود هست.[25]

آسان بودن فهم کلام وحی در ارائه نسخهٴ سعادت انسان
فرمود: ﴿وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾؛ شما را می‌خواهیم نامور جهان کنیم. آیا می‌خواهید مثل سلجوقی و ساسانی و سامانی در تاریخ دفن شوید، آن راه هست. آیا می‌خواهید مثل انبیا و اولیا که نام آنها کلّ عالم را گرفته شوید، این راه هم هست؛ «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ»،[26]ما ذکر عالمَی آوردیم، نامورتان کردیم، در دنیا می‌مانید, برزخ می‌مانید, قیامت می‌مانید و در بهشت می‌مانید؛ می‌گویید نه! چند روز صبر کنید ﴿وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ﴾؛[27] حالا این منحصر به قیامت نیست، برخی از حوادث و رخدادها و گزارش‌هاست که در دنیا روشن می‌شوند، بعضی‌ها «عندالموت» روشن می‌شوند، بعضی‌ها برزخ و بعضی در قیامت, نفرمود در قیامت روشن می‌شود؛ فرمود ما گزارش دادیم حالا گزارش‌ها را بعد به عرضتان می‌رسد. حالا چه وقت؟ ﴿وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ﴾؛ حالا یا دنیاست یا در آخرت که امیدواریم ـ ان‌شاءالله ـ خیر و رحمت و برکت را به همراه داشته باشد.

[1]بقره/سوره2، آیه36.
[2]شوری/سوره42، آیه51.
[3]نجم/سوره53، آیه8.
[4]مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‌1، ص155.
[5]اعراف/سوره7، آیه179.
[6]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص196.
[7]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج91، ص395.
[8]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص395.
[9]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج16، ص99، ط آل البیت.
[10]اعراف/سوره7، آیه34.
[11]بقره/سوره2، آیه147.
[12]حج/سوره22، آیه6.
[13]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج28، ص368.
[14]جامع الاسرار و منبع الانوار، حیدر آملی، ص56. «و قال النبىّ)صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) «کَانَ اللَهُ وَ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیْءٌ» و قال العارف «(و هو) الآن کما کان»، لانّ الإضافات غیر موجودة کما مرّ. و أیضا «کان» ـ فی کلام النبىّ (ص) ـ بمعنى «الحال» لا بمعنى «الماضی» مثل. کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً».
[15]الامالی، الشیخ المفید، ص5.
[16]علل الشرایع، الشیخ الصدوق، ج1، ص223.
[17]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج29، ص646.
[18]بقره/سوره2، آیه31.
[19]اعراف/سوره7، آیه12.
[20]بقره/سوره2، آیه247.
[21]بقره/سوره2، آیه251.
[22]بقره/سوره2، آیه247.
[23]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص284. «...وَ لَکِنِ اعْرِضْ نَفْسَکَ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ کُنْتَ سَالِکاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا یَضُرُّکَ مَا قِیلَ فِیکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا الَّذِی یَغُرُّکَ مِنْ نَفْسِکَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَی هَوَاهَا فَمَرَّةً یُقِیمُ أَوَدَهَا وَ یُخَالِفُ هَوَاهَا فِی مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ مَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسُهُ فَیَتَّبِعُ هَوَاهَا فَیَنْعَشُهُ اللَّهُ»..
[24]نحل/سوره16، آیه53.
[25]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج4، ص361. «وَ لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ یَتَمَلَّقُ إِذَا حَضَرَ وَ یَغْتَابُ إِذَا غَابَ وَ یَشْمَتُ بِالْمُصِیبَةِ»..
[26]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص32، ط اسلامی.
[27]ص/سوره38، آیه88.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:40

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی