- 922
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 20 تا 28 سوره فاطر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 تا 28 سوره فاطر"
- تمثیل, یکی از راههای تفهیم مطلب به مخاطب؛
- تبیین مقدار مسئولیت پیامبر و انبیای گذشته در برابر تکذیب مردم؛
- تبیین چگونگی ارسال «نذیر» برای همه امتها.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ (19) وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ (20) وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ (21) وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ (23) إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ (24) وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْکِتَابِ الْمُنِیرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (26) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ (27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذلِکَ إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (28)﴾
تمثیل, یکی از راههای تفهیم مطلب به مخاطب
تمثیل یکی از راههای تفهیم و تبیین مطلب است گاهی از راه حد, گاهی از راه رسم چه تام چه ناقص که اقسام چهارگانه است مطلب بیان میشود گاهی هم از راه تمثیل, تمثیل نه حدّ شعر را بیان میکند نه رسم شعر را; لکن یک تقریب ذهن است دامنهٴ مطلب را پایین میآورد از یک سو, دست مخاطب را بالا میبرد از سوی دیگر, این مطلب به دست مخاطب میرسد دست مخاطب به آن مطلب راه پیدا میکند; لذا مطلب را میفهمد.
استفاده از تمثیل در آیات مورد بحث و نکات ادبی آن
در این قسمت بعد از بیان آن احکام فرمود نابینا و بینا یکسان نیستند خب روشن است که اعما و بصیر مساوی نیستند; یعنی کسی که چشم دلش باز است و دین را میبیند با کسی که ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾[1] اینها یکسان نیستند. مثالهایی که ذکر میکنند از نظر ادبی نکات متعدّدی دارند. در مثال اول آنکه ناقص است قبلاً ذکر شده آنکه کامل است بعد ذکر شده شاید برای رعایت آن آخر باشد که حرف راء دارد, اگر میفرمود «و ما یستوی البصیر و الأعمی» با آخر آیات هماهنگ نبود البته نکات دیگری هم ذکر کردند هر دو مفردند, یک; ولی ناقص قبل از کامل ذکر شد, دو; و شاید این تقدیم برای رعایت فواصل باشد.
در مثال دوم یکی جمع است یکی مفرد; منتها آن یکی جنس است و شامل میشود ﴿وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ﴾ معمولاً ظلمت، جمع ذکر میشود و نور، مفرد یا ظلمت, کثرت دارد ظلمات متعدّدند نور, حقیقت واحده است در قرآن جمع بسته نشده انوار نیامده, اینجا هم ناقص، قبل از کامل ذکر شده اما در مثال سوم ظل که جای خنک و آرام است بر حَرور که جای گرم است و سوزان مقدم شد این هم شاید برای رعایت آن پایان آیه باشد که با راء ختم میشود.
مثال چهارم به عکس اول و دوم شد شبیه سوم است که کامل قبل از ناقص ذکر شده ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ﴾ در مثال اول هر دو مفردند و ناقص قبل از کامل ذکر شد و حرف نفی, تکرار نشد فرمود: ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ﴾ نفرمود «و لا البصیر» اما در مثال دوم و سوم و چهارم حرف نفی, تکرار شده است در مثال چهارم آمده است ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ﴾ هم جمع است و هم در دومی حرف نفی آمده و هم کامل، قبل از ناقص ذکر شده است چون اینجا سخن از آخر آیه نیست که با راء ختم شده باشد.
احتمال اختصاص آیه ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ به کشتهشدگان بدر
بعد میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ﴾ برخیها نظیر آنچه در الدرّالمنثور نقل شده گفتند ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ ناظر به این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از جریان جنگ بدر کسانی که بدر رفتند آن مشهد بدر را زیارت کردند از نزدیک مستحضرند بدر، منطقهای است بین مکه و مدینه چاهی هم دارد که الآن آن چاه هست. در طرف راست آن چاه شهدا دفناند و در سَمت چپ, پشت دیوار, چاهی است که اجساد نحس مشرکان را آنجا انداختند که قبرستان کفار از قبرستان شهدا و مسلمین جدا باشد. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از دفن شهدای بدر از یک سو و کَندن چاه و انداختن اجساد نحس مشرکان در آن چاه, بالای آن چاه رفت فرمود ما آن وعده الهی را یافتیم ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾[2] بعد به حضرت عرض کردند با مردهها داری حرف میزنی؟ حضرت فرمود: «ما أنتم بأسمع منهم لما أقول»[3] این حرفهایی که من میزنم شما شنواتر از آنها نیستید آنها هم میشنوند حالا منتها مأذون نیستند بگویند. برخیها گفتند این جمله ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ در آن زمینه نازل شده است.
دیدگاه علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) درباره شأن نزول آیه و دلیل او
در این به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که در بحث روایی این را مطرح کردند علامت جعل هست[4] سوره «فاطر» در مکه نازل شده هنوز جریان بدر و امثال ذلک پیش نیامده تا اینکه این آیه مربوط به قصّه بدر باشد این ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾; یعنی کافر واقعاً مرده است همانطوری که فرمود: ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ﴾ درباره آنها هم فرمود: ﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ﴾ اینها واقعاً مردهاند و حیات معنوی ندارند; لذا حرف شما در آنها اثر نمیکند. بعد میفرماید کارِ توی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جز نذیر بودن و انذار چیز دیگر نیست البته در آیه بعد عنوان بشیر را هم ذکر کرد لکن اثر مهم مربوط به نذیر بودن است و کفار را هم با انذار باید متعهّد کرد. فرمود: ﴿إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ﴾.
تبیین مقدار مسئولیت پیامبر و انبیای گذشته در برابر تکذیب مردم
بعد فرمود ما تو را به عنوان بشیر و نذیر فرستادیم تو یک پیامبر بیسابقه نیستی انبیای دیگر هم قبل از شما آمدند برای اینکه ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ تو هم یکی از آنها هستی بعد فرمود اگر حرف تو را نشنیدند تکذیب کردند علیه تو مبارزه میکنند این سابقه دارد هم نبوّت، قبل از شما سابقه دارد, رسالت قبل از شما سابقه دارد, نذیر و بشیر قبل از شما سابقه دارد, هم تحمل رنجهای کفار سابقه دارد.
علت فرستادن پیامبر برای بشر با توجه به وجود عقل در نهاد او
اینکه فرمود: ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ این از نبوّت خاصه به نبوّت عامه, از تبلیغ خاص به تبلیغ عام میرسد. سیر بحث همانطوری که قبلاً ملاحظه فرمودید از سوره مبارکه «نساء» شروع شده در سوره مبارکه «نساء» آیه 164 به بعد دلیلِ نبوّت عام را آنجا ذکر میکند میفرماید: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ فرمود ما در طول تاریخ برای بشر انبیا فرستادیم چرا, برای اینکه اگر انبیا نمیفرستادیم مردم را فقط با عقلشان میخواستیم هدایت کنیم این کافی نبود چون عقل یک چراغ خوبی است اما با چراغ که مشکل حل نمیشود مهندسی میخواهد, یک صراط میخواهد عقل که چراغ است برای اینکه صراط را از غیر صراط تشخیص بدهد خب صراط، مهندس میخواهد صراط را انبیا میآورند البته چراغ هم میآورند اما چراغِ عقل برای اینکه راه را ببیند به او داده شد از چراغ که کاری ساخته نیست یک سلسله بدیهیات اوّلیه را بله میداند اما انسانی که نمیداند از کجا آمده, نمیداند کجا میرود, بعد از مرگ چه خبر است هیچ خبری از بعد از مرگ ندارد فقط «آنقدر هست که بانگ جرسی میآید»[5] این یقین دارد که بعد از مرگ خبری هست عالَمی هست, سؤال و جوابی هست اما چیست, چه چیزی سؤال میکنند, از آدم چه چیزی میخواهند هیچ نمیداند خب این عقل یک چراغ خوبی است با چراغِ بدون صراط که کسی به مقصد نمیرسد.
دفع استدلال بشر در قیامت با فرستادن انبیا
فرمود اگر ما انبیا را نمیفرستادیم همین مردم که چراغ دستشان است در قیامت علیه من احتجاج میکردند میگفتند خدایا ما که از اینجا بیخبر بودیم ما که نمیدانستیم بعد از مرگ به کجاها میرویم چه چیز لازم است چه چیز بد است چه چیز خوب است تو که میدانستی ما بعد از مرگ چنین جایی میآییم چرا راهنما نفرستادی فرمود ما انبیا را فرستادیم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ گرچه ﴿بَعْدَ﴾ ظرف است مفهوم ندارد ولی چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی قبل از رسل, بشر میتوانست حجّت اقامه کند بعدالرسل دیگر حجّتی اقامه نمیکند ما برای اینکه در قیامت مأخوذ به احتجاج بشر نشویم و علیه ما در قیامت حجّت اقامه نکند قیامت هم ظرف احتجاج است روز استدلال است ما برای اینکه علیه ما در قیامت حجّتی اقامه نشود انبیا را فرستادیم مهندسین فرستادیم, صراط را انبیا مشخص کردند چراغ را هم یک مقدارش را انبیا نشان دادند یک مقدارش هم در فطرت و عقل بشر, انسان با دو چراغ دارد راه مهندسیشده انبیا را میبیند پس اصلِ این راه را قرآن کریم به عنوان یک ضرورت مطرح میکند که اگر مهندس نمیفرستادیم, راه نمیفرستادیم با چراغ که کسی به مقصد نمیرسد اینها میماندند و بعد در قیامت هم علیه ما احتجاج میکردند ما برای اینکه علیه ما در قیامت حجّت اقامه نکنند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ انبیا را آوردیم.
توبیخ جن و انس در قیامت با سؤال از وجود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم)
در سوره مبارکه «انعام» میفرماید وقتی صحنه قیامت شد ما به بشر میگوییم ما که کارمان را انجام دادیم ما هم سراج دادیم; یعنی عقل و فطرت, هم صراط دادیم; یعنی وحی و نبوّت شما چرا بیراهه رفتید در سوره مبارکه «انعام» آیه 130 به این صورت استدلال میکند میفرماید وقتی قیامت شد میگوییم: ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾ مگر جریان امروز را به شما نگفتند ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا﴾ منتها ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾.
پیام عقل, نیازمندی بشر به وجود انبیا و ناتوانی خود
پس یک مسئله این است که عقل, چراغ است و همین عقل که چراغ است میفهمد که مهندسی میخواهد, راه میخواهد, صراط میخواهد از او ساخته نیست و خدای سبحان باید مهندسان و راهیان راه و همراهان را اعزام کند و خدا هم فرمود برای اینکه چنین احتجاجی علیه ما نشود ما این کار را کردیم و در قیامت هم به اینها میگوییم ما که انبیا فرستادیم حجّت بر شما تمام است. انبیا(علیهم السلام) هم که آمدند این «لا اله الاّ الله» را همه گفتند یعنی «لا اله الاّ الله» حرف همه انبیاست.
اخبار قرآن به ارسال نذیر برای همه امتها
آنچه در سوره مبارکه «نحل» آیه 36 مطرح است این است فرمود: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ ما برای هر امتی پیامبر فرستادیم هیچ امّتی بیپیامبر نیست; منتها آن قسمتهای خاوردور و باختردور را ما نگفتیم ﴿مِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[6] برای اینکه نه شما خبردار بودید نه ما میتوانیم بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾[7] بنابراین چه فایده داشت ما بگوییم که آن طرف اقیانوس کبیر عدهای بودند چه اینکه اگر بعدها کشف شود عدهای در فلان کوکب در فلان کُره دارند زندگی میکنند قرآن حق است چون حرف قرآن این است که هر جا بشر هست, هر جا یک موجود متفکّر مختار هست مهندسی ما هست وقتی برسیم به آنجا ببینیم یک عده آنجا دارند زندگی میکنند.
ارسال پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) برای موجودِ متفکّر مختار, لازمه ربوبیت خدا
حرف قرآن حق است ممکن نیست جایی یک موجود متفکّر مختار زندگی بکند و خدا او را راهنمایی نکند برای اینکه او ربّ عالمین است ربوبیت خدا نسبت به گیاهان مشخص است, نسبت به جمادات مشخص است, نسبت به حیوانات مشخص است, نسبت به سماوات و امور نجومی مشخص است اما ربوبیت خدا نسبت به انسان، تربیت و تعلیم است باید به او علم و آگاهی بدهد تا او مختارانه این مطلب را بپذیرد بنابراین نه تنها اطراف اقیانوس کبیر یا اقیانوس اطلس اگر آن طرف کسی پیدا شد آیه حق است, اگر در کُرهای از کرات آسمانی یک موجود متفکّری باشد آنجا انبیا هست و مانند آن.
کلمه طیّبه «لا إله الاّ الله» پیام همه انبیا
اما همه انبیا آمدند همین را گفتند: یکی نفی بتها, نفی ربوبیّت غیر خدا دیگری اثبات ربوبیت پروردگار, همین قضیه که به حسب ظاهر دو جمله از آن تعبیر میشود حقیقتش یک جمله است آیه 36 سوره مبارکه «نحل» این است ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ خب عطف بیان، این رسول آمده چه میگوید دو حرف دارد ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ یعنی «لا اله» میشود ﴿وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾, «الاّ الله» میشود ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ خدا آری, غیر خدا نه; این حرف همه انبیاست حالا اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد که او «لا اله الاّ الله» آورده آنها با زبان دیگر همین «لا اله الاّ الله» را آوردند ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ که این رسول چه چیزی برای مردم آورده, یکی ﴿أَنِ اعْبُدُوا الله﴾ آورد, دیگری ﴿وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾.
واحد بودن کلمه «لا إله الاّ الله» و هماهنگی پیام آن با فطرت انسان
در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که «لا اله الاّ الله» دو قضیه نیست دو جمله نیست این «الاّ» به معنای غیر است وقتی به معنای غیر شد صفت قرار میگیرد وقتی صفت قرار گرفت پیام «لا اله الاّ الله» دو چیز نیست یعنی قلب و فطرت انسان لوح نانوشته نیست که یک قضیه سالبه را به او بفهمانند, یک قضیه موجبه را به او بفهمانند که یعنی انبیا آمدند که دو چیز را به ما بفهمانند، انبیا آمدند یک چیز را به ما بفهمانند, انبیا آمدند بگویند که آن خدای دلپذیرِ فطرتپذیر دلنوازی که در درون شما هست غیر او کسی نیست «لا اله» غیر از همانکه در درون شما هست و به او ایمان دارید این «الاّ» به معنی غیر است وقتی به معنای غیر شد صفت میشود, وقتی صفت شد دیگر دوتا قضیه نیست ما یک جمله مستثنا داشته باشیم مستثنامنه داشته باشیم یعنی غیر از این اللهِ دلپذیر, دیگران نه; یعنی غیر از همانکه داری دیگری را راه ندهی «لا اله» غیر از همانکه دارید دیگری را رها ندهید «لا اله» غیر همانکه محبوب شماست, دلمایه شماست, دلپذیر شماست, در درون شماست اینچنین نیست که ما خالیالذهن خلق شده باشیم ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[8] همین را میگوید, «کل مولود یولَد علی الفطرة»[9] همین را میگوید, هر انسانی با فطرت توحیدی خلق میشود, هر انسانی را خدا موحّداً خلق کرد, شرک, عارضی است انبیا آمدند گفتند این عرضِ بیگانه را راه ندهید غیر از خدایی که شما به او توجه دارید و در درون شما اعتقاد به او تعبیه شد دیگران نه; «لا اله» غیر از آن اللهای که دارید پس این یک جمله میشود دو قضیه نیست که یکی ایجابی باشد یکی سلبی باشد پس حرف همه انبیا همین «لا اله الاّ الله» است.
تبیین چگونگی ارسال «نذیر» برای همه امتها
پرسش: دوران فترت، قبل از پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلم) رسولی نبود.
پاسخ: یا انبیا بودند یا ائمه بودند بعد از وجود مبارک حضرت عیسی اینطور بود یا ائمه بودند یا انبیای غیر صاحب شریعت بودند یا عالمان دین بودند. در همین آیه محلّ بحث سخن از نذیر است ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ یعنی هیچ ملّتی نبود مگر اینکه برای آن نذیر آمد نه اینکه هیچ ملّتی نبود مگر اینکه برای آن رسول آمد خب در زمان خود انبیا مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینطور نبود که خود حضرت با تک تک افراد تماس بگیرد آنها را راهنمایی کند برخی از افراد شاید در تمام مدت عمر، وجود مبارک حضرت را ندیدند, مبلّغانی که از طرف حضرت میرفتند نذیر بودند همین ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾;[10] یعنی به شخصی در قیامت میگویند مگر شما از امام جمعه, امام جماعت, از سخنران حسینیهتان نشنیدید خب این نذیر است اگر کسی در حسینیهای شرکت کرد مسجدی شرکت کرد واعظی احکام الهی را گفته آن واعظ میشود نذیر الهی, در قیامت برای او استدلال میکنند که تو اهل حسینیه و مسجد بودی پای منبر نشستی فلان عالِم این حرف را زد این نذیر الهی بود این آیات را برای شما خواند مگر در زمان انبیا خود انبیا با تک تک مردم تماس داشتند در اینجا هم نفرمود هیچ امتی نیست مگر اینکه رسولی برای آن آمده فرمود نذیری برای آن آمده.
آیه نَفْر دال بر مصداق نذیر بودن علمای دین
نذیر هم ملاحظه فرمودید در سوره مبارکه «توبه» آیه نَفْر همین است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾[11] این انذار است این علما میشوند مُنذِر, ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ همین است در قیامت هم احتجاج میکنند میگویند شما که اهل فلان مسجد بودی, اهل فلان حسینیه بودی, عالِم محل, واعظ محل این آیه را برای شما خواند چرا عمل نکردی. خب سوره «توبه» که آیه نَفْر در آن هست مسئله انذار را مطرح کرده نفرمود هر امّتی باید پیغمبر داشته باشد هر امّتی بالاصاله پیغمبر دارد ولی شاگردان او حرف همان پیغمبر را نقل میکنند لازم نیست که پیغمبر هر عصر به تک تک خانههای آن عصر سری بزند اینکه شدنی نیست. پس مردم به انذار الهی که بیان صراط است نیازمندند و کار انبیا انذار است که فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[12] کار علما هم انذار است ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾, ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾.
دو نکته ادبی در آیه ﴿إن مِن امّة...﴾ و شمول آن بر علما
دو نکته دیگر در این ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ هست: یکی اینکه چون راجع به رسالت نیست علما و مبلّغان دین را هم شامل میشود نفرمود «إلیها» چون اگر رسالت بود میفرمود «خلا الیها نذیر» چون رسالت با «الی» استعمال میشود و لازم نیست که آن نذیر، اهل آن شهر باشد اهل آن روستا باشد وگرنه میفرمود «منها» نه «منها» لازم است نه «الیها» لازم است یک روحانی, یک مبلغ ولو اهل آن شهر نباشد اهل آن روستا نباشد بالأخره بیانات قرآن و عترت را دارد برای مردم نقل میکند لذا فرمود: ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ نه لازم است «الیها» باشد نه لازم است «منها» باشد. بعد فرمود حالا که اینچنین شد این جزء سنّتهای الهی است که برای هر ملتی, یک نذیر هست, یک رسولی هست, شاگردانی دارند.
باسابقه بودن تکذیب انبیا توسط مُترفین و مسرفین هر امت
اگر حرف تو را صنادید قریش تکذیب کردند این بیسابقه نیست ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ مُترفین و مسرفین قبل از این صنادید, انبیای خودشان را تکذیب کردند ﴿جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْکِتَابِ الْمُنِیرِ﴾ تو کتاب مبین آوردی و معجزه آوردی شریعت آوردی آنها حرف تو را تکذیب میکنند چه اینکه قبل از اینها هم کسانی بودند که انبیای خودشان را تکذیب کردند آن انبیا هم بیّنات و معجزات آوردند هم زُبُر که جمع زبور است زبور نظیر رسالهها, کتابهای نصیحتی و مانند آن و هم کتاب رسمی مثل تورات, مثل انجیل و مانند آن, اینها را آوردند آنها تکذیب کردند.
اِخبار از عاقبت مُترفین گذشته همراه با هشدار صنادید قریش
در سوره مبارکه «سبأ» این را خواندیم که ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ یعنی آنچه اینها الآن انجام میدهند به ثروت و اسراف و اترافشان مغرورند باید بدانند که طبق آیه 45 سوره مبارکه «سبأ» که قبلاً گذشت اینها هم یک سرنوشت تلخ دارند. در آیه 45 سوره «سبأ» فرمود: ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ یعنی قبل از این صنادید قریش, مُترفین و مسرفین و طاغیانی هم بودند که حرف انبیای خودشان را تکذیب میکردند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ این صنادید قریش گرچه سرمایهدار و مقتدرند اما یک دهم قدرت گذشتهها را ندارند مِعشار مثل مِرباع, مرباع یعنی یک چهارم, معشار یعنی یک دهم, اینها یک دهم قدرت گذشتهها را ندارند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا﴾ آن گذشتهها ﴿رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ آنها را با عذاب گرفتیم. بنابراین معاصرین شما هم, این صنادید قریش, این ابوجهلها, ابوسفیانها به سرنوشت تلخ آنها مبتلا خواهند شد. اینجا یعنی آیه سوره مبارکه «فاطر» هم تسلّی خاطری است نسبت به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک هشدار ضمنی است نسبت به صنادید قریش، فرمود: ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ﴾ آن طاغیان قبلی را, مترفین و مسرفین قبلی را پیامبرانشان آمدند باء، باء مصاحبه است یا ملابسه, همراه با بیّنات و معجزات آمدند همراه با زبورها و رسالههای نصیحتی آمدند, همراه با کتاب قانون و فقه آمدند و روشن بود هیچ ابهامی نبود ﴿ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ این ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ مشابه همان است که در سوره مبارکه «سبأ» گذشت؛ آیه 45 سوره «سبأ» این بود ﴿فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ اینجا هم میفرماید: ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ چگونه ما بر اینها انکار کردیم مورد غضب ما قرار گرفتند و به عذاب الهی گرفتار شدند ﴿ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾.
فرق بین علم و ایمان
اما درباره این بحث که علمالیقین جزء ایمان است یا نه, مستحضرید علم تا آنجا که علم است از سنخ ایمان نیست; یعنی همین علم مصطلح و رسمی و اسمی. ایمان, کار عقل عملی است فعل است علم از سنخ فعل نیست کار عقل نظری است آنجا که ادراک و جزم و تصور و تصدیق است بین نفس و علم, اراده فاصله نیست یعنی کسی نمیتواند بعد از اقامه حجّت بگوید من نمیخواهم بفهمم، این شدنی نیست انسان وقتی در برابر یک مطلب ضروری قرار گرفت مضطرّ به فهمیدن است میفهمد اما ایمان, یک فعل است بین نفس و ایمان, اراده فاصله است انسان میتواند ایمان بیاورد میتواند ایمان نیاورد بعد از اینکه صد درصد هم برای او روشن شد منتها ایمان که فعل عقل عملی است کار قلب است به اصطلاح که از عقل عملی به قلب یاد میکنند یک فعل مجرّد است نظیر حرکت دست و پا نیست که مادی باشد وقتی فعل مجرّد شد حضور دارد وقتی حضور داشت علمش میشود علم شهودی خودِ ایمان از سنخ علم شهودی است از سنخ تصور و تصدیق و امثال ذلک نیست نیّت اینطور است, اخلاص اینطور است, قصد اینطور است, عزم اینطور است, تصمیم اینطور است, همه اینها افعال قلبیاند, یک; مجرّدند, دو; هر موجود مجرّدی با شهود همراه است, سه; خود اینها شهودیاند, حضوریاند با علم حضوری همراهاند و این تلاش و کوشش درس و بحثها زمینه است که انشاءالله انسان به آن فعل برسد آن وقت به آن فعل که رسید خودش با شهود همراه است.
لزوم توجه به رموز آیات و نمونه آن در آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ...﴾
در این بخش، بعد از اینکه این آیات انذار تمام شد باز به مسئله توحید میپردازند که این ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ﴾ جریان توحید را طرح میکند که اگر انشاءالله این بخش را بیشتر توجه بفرمایید [شایسته است] گرچه قرآن کریم کتاب هدایت است اما آن راز و رمزش را هم دارد خیلیها هستند که با همین ظواهر آیات برخورد میکنند و اصلاً آن کلیدها را توجه نمیکنند که قرآن چه میخواهد بگوید الآن مثلاً همین آیه 28 سوره مبارکه «فاطر» را شما میخواهید بخوانید میبینید که همه به طور عادی از آن رد میشوند به آن راز و رمزی که در این آیه هست توجه نمیکنند اما در حالی که وقتی نگاه مستأنف بشود معلوم میشود خدا میخواهد بفرماید بعضیها در ردیف موجودات دیگر هستند منتها رنگشان فرق میکند سرشماری بکنند باید در آن ردیف باشند در اینها فقط علما هستند که از خدا هراس دارند میبینید ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ از مردم, از دابّهها, از چهارپاها رنگهایشان فرق میکند دیگر نمیفرماید «و العلماء» علما را از ناس و دوابّ و انعام جدا میکند میفرماید آنکه خداترس است عالِم است و آنکه خداترس نیست در ردیف همانهاست فقط رنگهایشان فرق میکند.
استفاده از کلام امام سجاد(علیه السلام) در تفاوت ذکر انسان در قرآن
این بیان نورانی کلیدواژه را وجود مبارک امام سجاد یاد دیگران داد فرمود شما از این تعبیرات قرآن کریم میبینید که خدا نام علما را کجا ذکر میکند وقتی نام علما را میخواهد ذکر کند کنار ملائکه ذکر میکند, نام ملائکه را کنار خودش ذکر میکند, در اوایل سوره مبارکه «آلعمران» این است ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾[13] این ﴿أُولُوا الْعِلْمِ﴾ را کنار ملائکه ذکر میکند[14] این در روایت نیست اما از بحثهای دیگر برمیآید که آنجا که سخن از شهادت و وحدانیت و توحید و معرفت نیست سخن از خوردن است, سخن از خوردن میوه است, سخن از خوردن محصولات کشاورزی و زراعی است میفرماید ما باران و مانند آن فرستادیم, قدری میوه در باغها پیدا میشود ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾,[15] یک; ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلْأَنْعَامِکُمْ﴾,[16] دو; قدری خودتان بخورید قدری به دامهایتان بدهید خب آنجا که سخن از خوردن است انسان و دام را یکجا ذکر میکند آنجا که سخن از فهمیدن است انسان را با فرشتهها ذکر میکند این کنار هم ذکر کردن یک پیام خاص دارد.
تفاوت بینش, علت جداسازی علما از ناس و دواب و انعام
اینجا هم فرمود برخی از مردم و دوابّ و انعام, رنگهایشان فرق میکند فقط آنکه خداترس است عالم دین است و معیارش علم مصطلح حوزه و دانشگاه نیست معیارش خشیت الهی است هر کس اهل هراس از خدای سبحان بود که از خدا ترسید مطیع خدا بود, مرضیّ خداست خدا از او راضی است که در پایان سوره «بیّنه» دارد ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾[17] چه درسخوانده حوزوی و دانشگاهی باشد چه نباشد, کسی اهل ایمان است و خداترس است و باور دارد هم مرضیّ خداست هم راضی از خدا ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾ اگر اهل خشیت بود واقعاً میشود عالِم که ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره حج, آیه 46.
[2] . سوره اعراف, آیه 44.
[3] . الدر المنثور, ج5, ص249.
[4] . المیزان, ج17, ص39.
[5] . دیوان حافظ، اشعار منتسب، شماره 11.
[6] . سوره غافر, آیه 78.
[7] . سوره آلعمران, آیه 137; سوره نحل, آیه 36.
[8] . سوره روم, آیه 30.
[9] . الکافی, ج2, ص13.
[10] . سوره ملک, آیه 8.
[11] . سوره توبه, آیه 122.
[12] . سوره مدثر, آیه 2.
[13] . سوره آلعمران, آیه 18.
[14] . ر.ک: تفسیر الامام العسکری, ص625.
[15] . سوره طه, آیه 54.
[16] . سوره نازعات, آیه 33; سوره عبس, آیه 32.
[17] . سوره بیّنه, آیه 8.
- تمثیل, یکی از راههای تفهیم مطلب به مخاطب؛
- تبیین مقدار مسئولیت پیامبر و انبیای گذشته در برابر تکذیب مردم؛
- تبیین چگونگی ارسال «نذیر» برای همه امتها.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ (19) وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ (20) وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ (21) وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ (23) إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ (24) وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْکِتَابِ الْمُنِیرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (26) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ (27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذلِکَ إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (28)﴾
تمثیل, یکی از راههای تفهیم مطلب به مخاطب
تمثیل یکی از راههای تفهیم و تبیین مطلب است گاهی از راه حد, گاهی از راه رسم چه تام چه ناقص که اقسام چهارگانه است مطلب بیان میشود گاهی هم از راه تمثیل, تمثیل نه حدّ شعر را بیان میکند نه رسم شعر را; لکن یک تقریب ذهن است دامنهٴ مطلب را پایین میآورد از یک سو, دست مخاطب را بالا میبرد از سوی دیگر, این مطلب به دست مخاطب میرسد دست مخاطب به آن مطلب راه پیدا میکند; لذا مطلب را میفهمد.
استفاده از تمثیل در آیات مورد بحث و نکات ادبی آن
در این قسمت بعد از بیان آن احکام فرمود نابینا و بینا یکسان نیستند خب روشن است که اعما و بصیر مساوی نیستند; یعنی کسی که چشم دلش باز است و دین را میبیند با کسی که ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾[1] اینها یکسان نیستند. مثالهایی که ذکر میکنند از نظر ادبی نکات متعدّدی دارند. در مثال اول آنکه ناقص است قبلاً ذکر شده آنکه کامل است بعد ذکر شده شاید برای رعایت آن آخر باشد که حرف راء دارد, اگر میفرمود «و ما یستوی البصیر و الأعمی» با آخر آیات هماهنگ نبود البته نکات دیگری هم ذکر کردند هر دو مفردند, یک; ولی ناقص قبل از کامل ذکر شد, دو; و شاید این تقدیم برای رعایت فواصل باشد.
در مثال دوم یکی جمع است یکی مفرد; منتها آن یکی جنس است و شامل میشود ﴿وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ﴾ معمولاً ظلمت، جمع ذکر میشود و نور، مفرد یا ظلمت, کثرت دارد ظلمات متعدّدند نور, حقیقت واحده است در قرآن جمع بسته نشده انوار نیامده, اینجا هم ناقص، قبل از کامل ذکر شده اما در مثال سوم ظل که جای خنک و آرام است بر حَرور که جای گرم است و سوزان مقدم شد این هم شاید برای رعایت آن پایان آیه باشد که با راء ختم میشود.
مثال چهارم به عکس اول و دوم شد شبیه سوم است که کامل قبل از ناقص ذکر شده ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ﴾ در مثال اول هر دو مفردند و ناقص قبل از کامل ذکر شد و حرف نفی, تکرار نشد فرمود: ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ﴾ نفرمود «و لا البصیر» اما در مثال دوم و سوم و چهارم حرف نفی, تکرار شده است در مثال چهارم آمده است ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ﴾ هم جمع است و هم در دومی حرف نفی آمده و هم کامل، قبل از ناقص ذکر شده است چون اینجا سخن از آخر آیه نیست که با راء ختم شده باشد.
احتمال اختصاص آیه ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ به کشتهشدگان بدر
بعد میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ﴾ برخیها نظیر آنچه در الدرّالمنثور نقل شده گفتند ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ ناظر به این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از جریان جنگ بدر کسانی که بدر رفتند آن مشهد بدر را زیارت کردند از نزدیک مستحضرند بدر، منطقهای است بین مکه و مدینه چاهی هم دارد که الآن آن چاه هست. در طرف راست آن چاه شهدا دفناند و در سَمت چپ, پشت دیوار, چاهی است که اجساد نحس مشرکان را آنجا انداختند که قبرستان کفار از قبرستان شهدا و مسلمین جدا باشد. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از دفن شهدای بدر از یک سو و کَندن چاه و انداختن اجساد نحس مشرکان در آن چاه, بالای آن چاه رفت فرمود ما آن وعده الهی را یافتیم ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾[2] بعد به حضرت عرض کردند با مردهها داری حرف میزنی؟ حضرت فرمود: «ما أنتم بأسمع منهم لما أقول»[3] این حرفهایی که من میزنم شما شنواتر از آنها نیستید آنها هم میشنوند حالا منتها مأذون نیستند بگویند. برخیها گفتند این جمله ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ در آن زمینه نازل شده است.
دیدگاه علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) درباره شأن نزول آیه و دلیل او
در این به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که در بحث روایی این را مطرح کردند علامت جعل هست[4] سوره «فاطر» در مکه نازل شده هنوز جریان بدر و امثال ذلک پیش نیامده تا اینکه این آیه مربوط به قصّه بدر باشد این ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾; یعنی کافر واقعاً مرده است همانطوری که فرمود: ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ﴾ درباره آنها هم فرمود: ﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ﴾ اینها واقعاً مردهاند و حیات معنوی ندارند; لذا حرف شما در آنها اثر نمیکند. بعد میفرماید کارِ توی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جز نذیر بودن و انذار چیز دیگر نیست البته در آیه بعد عنوان بشیر را هم ذکر کرد لکن اثر مهم مربوط به نذیر بودن است و کفار را هم با انذار باید متعهّد کرد. فرمود: ﴿إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ﴾.
تبیین مقدار مسئولیت پیامبر و انبیای گذشته در برابر تکذیب مردم
بعد فرمود ما تو را به عنوان بشیر و نذیر فرستادیم تو یک پیامبر بیسابقه نیستی انبیای دیگر هم قبل از شما آمدند برای اینکه ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ تو هم یکی از آنها هستی بعد فرمود اگر حرف تو را نشنیدند تکذیب کردند علیه تو مبارزه میکنند این سابقه دارد هم نبوّت، قبل از شما سابقه دارد, رسالت قبل از شما سابقه دارد, نذیر و بشیر قبل از شما سابقه دارد, هم تحمل رنجهای کفار سابقه دارد.
علت فرستادن پیامبر برای بشر با توجه به وجود عقل در نهاد او
اینکه فرمود: ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ این از نبوّت خاصه به نبوّت عامه, از تبلیغ خاص به تبلیغ عام میرسد. سیر بحث همانطوری که قبلاً ملاحظه فرمودید از سوره مبارکه «نساء» شروع شده در سوره مبارکه «نساء» آیه 164 به بعد دلیلِ نبوّت عام را آنجا ذکر میکند میفرماید: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ فرمود ما در طول تاریخ برای بشر انبیا فرستادیم چرا, برای اینکه اگر انبیا نمیفرستادیم مردم را فقط با عقلشان میخواستیم هدایت کنیم این کافی نبود چون عقل یک چراغ خوبی است اما با چراغ که مشکل حل نمیشود مهندسی میخواهد, یک صراط میخواهد عقل که چراغ است برای اینکه صراط را از غیر صراط تشخیص بدهد خب صراط، مهندس میخواهد صراط را انبیا میآورند البته چراغ هم میآورند اما چراغِ عقل برای اینکه راه را ببیند به او داده شد از چراغ که کاری ساخته نیست یک سلسله بدیهیات اوّلیه را بله میداند اما انسانی که نمیداند از کجا آمده, نمیداند کجا میرود, بعد از مرگ چه خبر است هیچ خبری از بعد از مرگ ندارد فقط «آنقدر هست که بانگ جرسی میآید»[5] این یقین دارد که بعد از مرگ خبری هست عالَمی هست, سؤال و جوابی هست اما چیست, چه چیزی سؤال میکنند, از آدم چه چیزی میخواهند هیچ نمیداند خب این عقل یک چراغ خوبی است با چراغِ بدون صراط که کسی به مقصد نمیرسد.
دفع استدلال بشر در قیامت با فرستادن انبیا
فرمود اگر ما انبیا را نمیفرستادیم همین مردم که چراغ دستشان است در قیامت علیه من احتجاج میکردند میگفتند خدایا ما که از اینجا بیخبر بودیم ما که نمیدانستیم بعد از مرگ به کجاها میرویم چه چیز لازم است چه چیز بد است چه چیز خوب است تو که میدانستی ما بعد از مرگ چنین جایی میآییم چرا راهنما نفرستادی فرمود ما انبیا را فرستادیم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ گرچه ﴿بَعْدَ﴾ ظرف است مفهوم ندارد ولی چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی قبل از رسل, بشر میتوانست حجّت اقامه کند بعدالرسل دیگر حجّتی اقامه نمیکند ما برای اینکه در قیامت مأخوذ به احتجاج بشر نشویم و علیه ما در قیامت حجّت اقامه نکند قیامت هم ظرف احتجاج است روز استدلال است ما برای اینکه علیه ما در قیامت حجّتی اقامه نشود انبیا را فرستادیم مهندسین فرستادیم, صراط را انبیا مشخص کردند چراغ را هم یک مقدارش را انبیا نشان دادند یک مقدارش هم در فطرت و عقل بشر, انسان با دو چراغ دارد راه مهندسیشده انبیا را میبیند پس اصلِ این راه را قرآن کریم به عنوان یک ضرورت مطرح میکند که اگر مهندس نمیفرستادیم, راه نمیفرستادیم با چراغ که کسی به مقصد نمیرسد اینها میماندند و بعد در قیامت هم علیه ما احتجاج میکردند ما برای اینکه علیه ما در قیامت حجّت اقامه نکنند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ انبیا را آوردیم.
توبیخ جن و انس در قیامت با سؤال از وجود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم)
در سوره مبارکه «انعام» میفرماید وقتی صحنه قیامت شد ما به بشر میگوییم ما که کارمان را انجام دادیم ما هم سراج دادیم; یعنی عقل و فطرت, هم صراط دادیم; یعنی وحی و نبوّت شما چرا بیراهه رفتید در سوره مبارکه «انعام» آیه 130 به این صورت استدلال میکند میفرماید وقتی قیامت شد میگوییم: ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾ مگر جریان امروز را به شما نگفتند ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا﴾ منتها ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾.
پیام عقل, نیازمندی بشر به وجود انبیا و ناتوانی خود
پس یک مسئله این است که عقل, چراغ است و همین عقل که چراغ است میفهمد که مهندسی میخواهد, راه میخواهد, صراط میخواهد از او ساخته نیست و خدای سبحان باید مهندسان و راهیان راه و همراهان را اعزام کند و خدا هم فرمود برای اینکه چنین احتجاجی علیه ما نشود ما این کار را کردیم و در قیامت هم به اینها میگوییم ما که انبیا فرستادیم حجّت بر شما تمام است. انبیا(علیهم السلام) هم که آمدند این «لا اله الاّ الله» را همه گفتند یعنی «لا اله الاّ الله» حرف همه انبیاست.
اخبار قرآن به ارسال نذیر برای همه امتها
آنچه در سوره مبارکه «نحل» آیه 36 مطرح است این است فرمود: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ ما برای هر امتی پیامبر فرستادیم هیچ امّتی بیپیامبر نیست; منتها آن قسمتهای خاوردور و باختردور را ما نگفتیم ﴿مِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[6] برای اینکه نه شما خبردار بودید نه ما میتوانیم بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾[7] بنابراین چه فایده داشت ما بگوییم که آن طرف اقیانوس کبیر عدهای بودند چه اینکه اگر بعدها کشف شود عدهای در فلان کوکب در فلان کُره دارند زندگی میکنند قرآن حق است چون حرف قرآن این است که هر جا بشر هست, هر جا یک موجود متفکّر مختار هست مهندسی ما هست وقتی برسیم به آنجا ببینیم یک عده آنجا دارند زندگی میکنند.
ارسال پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) برای موجودِ متفکّر مختار, لازمه ربوبیت خدا
حرف قرآن حق است ممکن نیست جایی یک موجود متفکّر مختار زندگی بکند و خدا او را راهنمایی نکند برای اینکه او ربّ عالمین است ربوبیت خدا نسبت به گیاهان مشخص است, نسبت به جمادات مشخص است, نسبت به حیوانات مشخص است, نسبت به سماوات و امور نجومی مشخص است اما ربوبیت خدا نسبت به انسان، تربیت و تعلیم است باید به او علم و آگاهی بدهد تا او مختارانه این مطلب را بپذیرد بنابراین نه تنها اطراف اقیانوس کبیر یا اقیانوس اطلس اگر آن طرف کسی پیدا شد آیه حق است, اگر در کُرهای از کرات آسمانی یک موجود متفکّری باشد آنجا انبیا هست و مانند آن.
کلمه طیّبه «لا إله الاّ الله» پیام همه انبیا
اما همه انبیا آمدند همین را گفتند: یکی نفی بتها, نفی ربوبیّت غیر خدا دیگری اثبات ربوبیت پروردگار, همین قضیه که به حسب ظاهر دو جمله از آن تعبیر میشود حقیقتش یک جمله است آیه 36 سوره مبارکه «نحل» این است ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ خب عطف بیان، این رسول آمده چه میگوید دو حرف دارد ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ یعنی «لا اله» میشود ﴿وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾, «الاّ الله» میشود ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ خدا آری, غیر خدا نه; این حرف همه انبیاست حالا اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد که او «لا اله الاّ الله» آورده آنها با زبان دیگر همین «لا اله الاّ الله» را آوردند ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ که این رسول چه چیزی برای مردم آورده, یکی ﴿أَنِ اعْبُدُوا الله﴾ آورد, دیگری ﴿وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾.
واحد بودن کلمه «لا إله الاّ الله» و هماهنگی پیام آن با فطرت انسان
در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که «لا اله الاّ الله» دو قضیه نیست دو جمله نیست این «الاّ» به معنای غیر است وقتی به معنای غیر شد صفت قرار میگیرد وقتی صفت قرار گرفت پیام «لا اله الاّ الله» دو چیز نیست یعنی قلب و فطرت انسان لوح نانوشته نیست که یک قضیه سالبه را به او بفهمانند, یک قضیه موجبه را به او بفهمانند که یعنی انبیا آمدند که دو چیز را به ما بفهمانند، انبیا آمدند یک چیز را به ما بفهمانند, انبیا آمدند بگویند که آن خدای دلپذیرِ فطرتپذیر دلنوازی که در درون شما هست غیر او کسی نیست «لا اله» غیر از همانکه در درون شما هست و به او ایمان دارید این «الاّ» به معنی غیر است وقتی به معنای غیر شد صفت میشود, وقتی صفت شد دیگر دوتا قضیه نیست ما یک جمله مستثنا داشته باشیم مستثنامنه داشته باشیم یعنی غیر از این اللهِ دلپذیر, دیگران نه; یعنی غیر از همانکه داری دیگری را راه ندهی «لا اله» غیر از همانکه دارید دیگری را رها ندهید «لا اله» غیر همانکه محبوب شماست, دلمایه شماست, دلپذیر شماست, در درون شماست اینچنین نیست که ما خالیالذهن خلق شده باشیم ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[8] همین را میگوید, «کل مولود یولَد علی الفطرة»[9] همین را میگوید, هر انسانی با فطرت توحیدی خلق میشود, هر انسانی را خدا موحّداً خلق کرد, شرک, عارضی است انبیا آمدند گفتند این عرضِ بیگانه را راه ندهید غیر از خدایی که شما به او توجه دارید و در درون شما اعتقاد به او تعبیه شد دیگران نه; «لا اله» غیر از آن اللهای که دارید پس این یک جمله میشود دو قضیه نیست که یکی ایجابی باشد یکی سلبی باشد پس حرف همه انبیا همین «لا اله الاّ الله» است.
تبیین چگونگی ارسال «نذیر» برای همه امتها
پرسش: دوران فترت، قبل از پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلم) رسولی نبود.
پاسخ: یا انبیا بودند یا ائمه بودند بعد از وجود مبارک حضرت عیسی اینطور بود یا ائمه بودند یا انبیای غیر صاحب شریعت بودند یا عالمان دین بودند. در همین آیه محلّ بحث سخن از نذیر است ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ یعنی هیچ ملّتی نبود مگر اینکه برای آن نذیر آمد نه اینکه هیچ ملّتی نبود مگر اینکه برای آن رسول آمد خب در زمان خود انبیا مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینطور نبود که خود حضرت با تک تک افراد تماس بگیرد آنها را راهنمایی کند برخی از افراد شاید در تمام مدت عمر، وجود مبارک حضرت را ندیدند, مبلّغانی که از طرف حضرت میرفتند نذیر بودند همین ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾;[10] یعنی به شخصی در قیامت میگویند مگر شما از امام جمعه, امام جماعت, از سخنران حسینیهتان نشنیدید خب این نذیر است اگر کسی در حسینیهای شرکت کرد مسجدی شرکت کرد واعظی احکام الهی را گفته آن واعظ میشود نذیر الهی, در قیامت برای او استدلال میکنند که تو اهل حسینیه و مسجد بودی پای منبر نشستی فلان عالِم این حرف را زد این نذیر الهی بود این آیات را برای شما خواند مگر در زمان انبیا خود انبیا با تک تک مردم تماس داشتند در اینجا هم نفرمود هیچ امتی نیست مگر اینکه رسولی برای آن آمده فرمود نذیری برای آن آمده.
آیه نَفْر دال بر مصداق نذیر بودن علمای دین
نذیر هم ملاحظه فرمودید در سوره مبارکه «توبه» آیه نَفْر همین است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾[11] این انذار است این علما میشوند مُنذِر, ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ همین است در قیامت هم احتجاج میکنند میگویند شما که اهل فلان مسجد بودی, اهل فلان حسینیه بودی, عالِم محل, واعظ محل این آیه را برای شما خواند چرا عمل نکردی. خب سوره «توبه» که آیه نَفْر در آن هست مسئله انذار را مطرح کرده نفرمود هر امّتی باید پیغمبر داشته باشد هر امّتی بالاصاله پیغمبر دارد ولی شاگردان او حرف همان پیغمبر را نقل میکنند لازم نیست که پیغمبر هر عصر به تک تک خانههای آن عصر سری بزند اینکه شدنی نیست. پس مردم به انذار الهی که بیان صراط است نیازمندند و کار انبیا انذار است که فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[12] کار علما هم انذار است ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾, ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾.
دو نکته ادبی در آیه ﴿إن مِن امّة...﴾ و شمول آن بر علما
دو نکته دیگر در این ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ هست: یکی اینکه چون راجع به رسالت نیست علما و مبلّغان دین را هم شامل میشود نفرمود «إلیها» چون اگر رسالت بود میفرمود «خلا الیها نذیر» چون رسالت با «الی» استعمال میشود و لازم نیست که آن نذیر، اهل آن شهر باشد اهل آن روستا باشد وگرنه میفرمود «منها» نه «منها» لازم است نه «الیها» لازم است یک روحانی, یک مبلغ ولو اهل آن شهر نباشد اهل آن روستا نباشد بالأخره بیانات قرآن و عترت را دارد برای مردم نقل میکند لذا فرمود: ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ نه لازم است «الیها» باشد نه لازم است «منها» باشد. بعد فرمود حالا که اینچنین شد این جزء سنّتهای الهی است که برای هر ملتی, یک نذیر هست, یک رسولی هست, شاگردانی دارند.
باسابقه بودن تکذیب انبیا توسط مُترفین و مسرفین هر امت
اگر حرف تو را صنادید قریش تکذیب کردند این بیسابقه نیست ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ مُترفین و مسرفین قبل از این صنادید, انبیای خودشان را تکذیب کردند ﴿جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْکِتَابِ الْمُنِیرِ﴾ تو کتاب مبین آوردی و معجزه آوردی شریعت آوردی آنها حرف تو را تکذیب میکنند چه اینکه قبل از اینها هم کسانی بودند که انبیای خودشان را تکذیب کردند آن انبیا هم بیّنات و معجزات آوردند هم زُبُر که جمع زبور است زبور نظیر رسالهها, کتابهای نصیحتی و مانند آن و هم کتاب رسمی مثل تورات, مثل انجیل و مانند آن, اینها را آوردند آنها تکذیب کردند.
اِخبار از عاقبت مُترفین گذشته همراه با هشدار صنادید قریش
در سوره مبارکه «سبأ» این را خواندیم که ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ یعنی آنچه اینها الآن انجام میدهند به ثروت و اسراف و اترافشان مغرورند باید بدانند که طبق آیه 45 سوره مبارکه «سبأ» که قبلاً گذشت اینها هم یک سرنوشت تلخ دارند. در آیه 45 سوره «سبأ» فرمود: ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ یعنی قبل از این صنادید قریش, مُترفین و مسرفین و طاغیانی هم بودند که حرف انبیای خودشان را تکذیب میکردند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ این صنادید قریش گرچه سرمایهدار و مقتدرند اما یک دهم قدرت گذشتهها را ندارند مِعشار مثل مِرباع, مرباع یعنی یک چهارم, معشار یعنی یک دهم, اینها یک دهم قدرت گذشتهها را ندارند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا﴾ آن گذشتهها ﴿رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ آنها را با عذاب گرفتیم. بنابراین معاصرین شما هم, این صنادید قریش, این ابوجهلها, ابوسفیانها به سرنوشت تلخ آنها مبتلا خواهند شد. اینجا یعنی آیه سوره مبارکه «فاطر» هم تسلّی خاطری است نسبت به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک هشدار ضمنی است نسبت به صنادید قریش، فرمود: ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ﴾ آن طاغیان قبلی را, مترفین و مسرفین قبلی را پیامبرانشان آمدند باء، باء مصاحبه است یا ملابسه, همراه با بیّنات و معجزات آمدند همراه با زبورها و رسالههای نصیحتی آمدند, همراه با کتاب قانون و فقه آمدند و روشن بود هیچ ابهامی نبود ﴿ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ این ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ مشابه همان است که در سوره مبارکه «سبأ» گذشت؛ آیه 45 سوره «سبأ» این بود ﴿فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ اینجا هم میفرماید: ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ چگونه ما بر اینها انکار کردیم مورد غضب ما قرار گرفتند و به عذاب الهی گرفتار شدند ﴿ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾.
فرق بین علم و ایمان
اما درباره این بحث که علمالیقین جزء ایمان است یا نه, مستحضرید علم تا آنجا که علم است از سنخ ایمان نیست; یعنی همین علم مصطلح و رسمی و اسمی. ایمان, کار عقل عملی است فعل است علم از سنخ فعل نیست کار عقل نظری است آنجا که ادراک و جزم و تصور و تصدیق است بین نفس و علم, اراده فاصله نیست یعنی کسی نمیتواند بعد از اقامه حجّت بگوید من نمیخواهم بفهمم، این شدنی نیست انسان وقتی در برابر یک مطلب ضروری قرار گرفت مضطرّ به فهمیدن است میفهمد اما ایمان, یک فعل است بین نفس و ایمان, اراده فاصله است انسان میتواند ایمان بیاورد میتواند ایمان نیاورد بعد از اینکه صد درصد هم برای او روشن شد منتها ایمان که فعل عقل عملی است کار قلب است به اصطلاح که از عقل عملی به قلب یاد میکنند یک فعل مجرّد است نظیر حرکت دست و پا نیست که مادی باشد وقتی فعل مجرّد شد حضور دارد وقتی حضور داشت علمش میشود علم شهودی خودِ ایمان از سنخ علم شهودی است از سنخ تصور و تصدیق و امثال ذلک نیست نیّت اینطور است, اخلاص اینطور است, قصد اینطور است, عزم اینطور است, تصمیم اینطور است, همه اینها افعال قلبیاند, یک; مجرّدند, دو; هر موجود مجرّدی با شهود همراه است, سه; خود اینها شهودیاند, حضوریاند با علم حضوری همراهاند و این تلاش و کوشش درس و بحثها زمینه است که انشاءالله انسان به آن فعل برسد آن وقت به آن فعل که رسید خودش با شهود همراه است.
لزوم توجه به رموز آیات و نمونه آن در آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ...﴾
در این بخش، بعد از اینکه این آیات انذار تمام شد باز به مسئله توحید میپردازند که این ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ﴾ جریان توحید را طرح میکند که اگر انشاءالله این بخش را بیشتر توجه بفرمایید [شایسته است] گرچه قرآن کریم کتاب هدایت است اما آن راز و رمزش را هم دارد خیلیها هستند که با همین ظواهر آیات برخورد میکنند و اصلاً آن کلیدها را توجه نمیکنند که قرآن چه میخواهد بگوید الآن مثلاً همین آیه 28 سوره مبارکه «فاطر» را شما میخواهید بخوانید میبینید که همه به طور عادی از آن رد میشوند به آن راز و رمزی که در این آیه هست توجه نمیکنند اما در حالی که وقتی نگاه مستأنف بشود معلوم میشود خدا میخواهد بفرماید بعضیها در ردیف موجودات دیگر هستند منتها رنگشان فرق میکند سرشماری بکنند باید در آن ردیف باشند در اینها فقط علما هستند که از خدا هراس دارند میبینید ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ از مردم, از دابّهها, از چهارپاها رنگهایشان فرق میکند دیگر نمیفرماید «و العلماء» علما را از ناس و دوابّ و انعام جدا میکند میفرماید آنکه خداترس است عالِم است و آنکه خداترس نیست در ردیف همانهاست فقط رنگهایشان فرق میکند.
استفاده از کلام امام سجاد(علیه السلام) در تفاوت ذکر انسان در قرآن
این بیان نورانی کلیدواژه را وجود مبارک امام سجاد یاد دیگران داد فرمود شما از این تعبیرات قرآن کریم میبینید که خدا نام علما را کجا ذکر میکند وقتی نام علما را میخواهد ذکر کند کنار ملائکه ذکر میکند, نام ملائکه را کنار خودش ذکر میکند, در اوایل سوره مبارکه «آلعمران» این است ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾[13] این ﴿أُولُوا الْعِلْمِ﴾ را کنار ملائکه ذکر میکند[14] این در روایت نیست اما از بحثهای دیگر برمیآید که آنجا که سخن از شهادت و وحدانیت و توحید و معرفت نیست سخن از خوردن است, سخن از خوردن میوه است, سخن از خوردن محصولات کشاورزی و زراعی است میفرماید ما باران و مانند آن فرستادیم, قدری میوه در باغها پیدا میشود ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾,[15] یک; ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلْأَنْعَامِکُمْ﴾,[16] دو; قدری خودتان بخورید قدری به دامهایتان بدهید خب آنجا که سخن از خوردن است انسان و دام را یکجا ذکر میکند آنجا که سخن از فهمیدن است انسان را با فرشتهها ذکر میکند این کنار هم ذکر کردن یک پیام خاص دارد.
تفاوت بینش, علت جداسازی علما از ناس و دواب و انعام
اینجا هم فرمود برخی از مردم و دوابّ و انعام, رنگهایشان فرق میکند فقط آنکه خداترس است عالم دین است و معیارش علم مصطلح حوزه و دانشگاه نیست معیارش خشیت الهی است هر کس اهل هراس از خدای سبحان بود که از خدا ترسید مطیع خدا بود, مرضیّ خداست خدا از او راضی است که در پایان سوره «بیّنه» دارد ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾[17] چه درسخوانده حوزوی و دانشگاهی باشد چه نباشد, کسی اهل ایمان است و خداترس است و باور دارد هم مرضیّ خداست هم راضی از خدا ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾ اگر اهل خشیت بود واقعاً میشود عالِم که ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره حج, آیه 46.
[2] . سوره اعراف, آیه 44.
[3] . الدر المنثور, ج5, ص249.
[4] . المیزان, ج17, ص39.
[5] . دیوان حافظ، اشعار منتسب، شماره 11.
[6] . سوره غافر, آیه 78.
[7] . سوره آلعمران, آیه 137; سوره نحل, آیه 36.
[8] . سوره روم, آیه 30.
[9] . الکافی, ج2, ص13.
[10] . سوره ملک, آیه 8.
[11] . سوره توبه, آیه 122.
[12] . سوره مدثر, آیه 2.
[13] . سوره آلعمران, آیه 18.
[14] . ر.ک: تفسیر الامام العسکری, ص625.
[15] . سوره طه, آیه 54.
[16] . سوره نازعات, آیه 33; سوره عبس, آیه 32.
[17] . سوره بیّنه, آیه 8.
تاکنون نظری ثبت نشده است