- 547
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 تا 25 سوره عنکبوت
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 25 سوره عنکبوت"
- انسان بدون آزمون نخواهد بود؛
- مردان الهی و باتقوا گویا الآن بهشت را میبینند, گویا جهنم را میبینند؛
- شما متوفّا هستید الله متوفّی است کار شما وفات است نه فوت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (19) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (22) وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (23) فَمَا کَانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24) وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن نَّاصِرِینَ (25)﴾
در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» اصل کلی را بیان فرمود که انسان بدون آزمون نخواهد بود ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا﴾[1] این اصل کلی, بعد فرمود این اصل کلی را ما در امتهای سابق پیاده کردیم ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾[2] تنها اصل علمی نیست بلکه یک قانون کلی است که پیاده شده; در مسائل بعدی فرمود امتهایی نظیر امت نوح(سلام الله علیه) و امت ابراهیم(سلام الله علیه) اینها مورد آزمون قرار گرفتند. فرمود افراد چند گروهاند بعضی واقعاً مؤمناند در شداید صابرند و فتنه مردم را به حساب عذاب خدا نمیآورند فرق میگذارند بعضیها هستند که واقعاً مؤمناند در شرایط سخت احساس سختی میکنند شاید گِله بکنند و مانند آن, اینها افراد ضعیفالایماناند برخیها هستند که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ﴾[3] حرفشان مطلق است که ما ایمان آوردیم در حالی که در قلبشان ایمانِ مقیّد است که اگر روزگار به سود آنها بود میپذیرند و اگر به سود آنها نبود نمیپذیرند این گروه سوم نه مؤمن قویالایماناند نه مؤمن ضعیفالایمان بلکه منافقاند اگر در آیه یازده فرمود: ﴿وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ﴾ ناظر به این سه گروه است گروه اول مؤمنان قویالایماناند, گروه دوم مؤمنان ضعیفالایماناند که واقعاً مؤمناند منتها ایمانشان ضعیف است, گروه سوم منافقاند. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم این آیه یازده را همینطور معنا کردند که اینها کسانیاند که اظهار ایمان میکنند بالقول المطلق در حالی که در قلبشان ایمان محدود است که اگر به سود آنها بود مؤمناند و اگر به سود آنها نبود مؤمن نیستند[4] در حقیقت اینها به سود, ایمان دارند نه به الله, بنابراین فرمایش سیدناالاستاد هم مطابق همان چیزی است که قبلاً گفته شد ﴿وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ﴾ که در آیه یازده آمده با همین وضع ذکر میکنند. مطلب بعدی آن است که در بعضی از سوَر قصّه وجود مبارکهٴ نوح را مبسوطاً ذکر میکنند و جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیهما) را متوسط یا کم,[5] در اینجا قصه حضرت نوح را به طور اجمال ذکر فرمودند, قصّه حضرت ابراهیم را یک مقدار مبسوط, تقریباً یک صفحه فرمایشات حضرت ابراهیم را ذکر میکنند که وجود مبارک ابراهیم مردم را به توحید دعوت کرد فرمود شما اگر بررسی کنید میبینید که این عالَم خالقی دارد این نظم, ناظمی دارد اگر شما بخواهید برهان قویتر اقامه کنید بالأخره این موجودی که قائم بالذّات نیست نیازمند به یک موجود قائم بالذّات است این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه همین است بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در توحید مرحوم صدوق همین است که «کلّ قائم فی سواه معلولٍ»[6] یعنی هر چیزی که هستیِ او عین ذات او نیست و به غیر تکیه میکند معلول است یک علّت میخواهد بر اساس آن, برهان علیّت, قویتر از برهان نظم است که بالأخره ذات اقدس الهی روشن میشود بعد اگر کسی دقیقانه این مبدأ را و اصل خلقت را بشناسد به معاد پی میبرد که این عالَم حساب و کتابی دارد به حق خلق شده است اینطور نیست که هر کس هر حرفی زد هر کاری کرد هباء منثور بشود نشئهای هست به نام حساب; اگر دقیقاً نظر بکند هم به مبدأ میرسد هم به معاد ولی چون توده مردم به آن نظر دقیق راه پیدا نمیکنند بررسی این عالَم اینها را موحد میکند انبیا آمدند یک مطلب دیگری را که به عنوان اثارهٴ دفائن عقول است به اینها آموختند که به دنبال این, معادی هم هست. این دو آیه [نوزدهم و بیستم] را شما ملاحظه بفرمایید جناب زمخشری یک نحو معنا میکند, سیدناالاستاد طور دیگر معنا میکند گرچه راهی که سیدناالاستاد رفتند راهِ رفتنی است ولی دقت برای جناب زمخشری است حالا بررسی کنید میبینید که در آیه نوزده اینچنین آمده است ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا﴾ این رؤیت همان نظر علمی است البته برای اولیای الهی مشهود است ولی برای انسانهای متمکّن معقول است و مفهوم, معمولاً ماها که فرد عادی هستیم با برهان عقلی مطلب را میفهمیم آنها که جزء اولیای الهی هستند همین معقول را مشهود میبینند میگویند شما هرگز از راه برهان به مقصد نمیرسید آنها یک راه دیگر دارند آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در اوصاف متّقیان همین است فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»[7] مردان الهی و باتقوا گویا الآن بهشت را میبینند, گویا جهنم را میبینند این مسئله شهود است ماها که دسترسی به آن مقام نداریم که الآن جهنم موجود است, بهشت موجود است, جهنم را میبینیم بهشت را میبینیم با برهان باید ثابت بکنیم که قیامتی هست و بهشتی هست و جهنمی هست آنها که اهل شهودند میگویند شما هر چه تلاش و کوشش کنید آن معنای حقیقی قیامت نصیب شما نخواهد شد شما یک مطلب نظری پیچیدهای دارید که بهشت یعنی چه, جهنم یعنی چه این یک مطلب نظری پیچیده است که حل نشده بعد با برهان میخواهید حل کنید که خدا هست, حکیم است, عادل است, نقلی هست هم وعده داده شد هم وعید داده شد یک عدّه عادلاند, یک عدّه ظالماند, حسابی باید باشد, بررسی باید باشد با این براهینی که حدّ وسط یکی عدل خداست, حدّ وسط دیگری حکمت خداست با شواهد نقلی ثابت میکنید که بهشتی هست, جهنمی هست یقین هم پیدا میکنید اما آنها که خودشان هماکنون بهشت را میبینند, جهنم را میبینند میگویند شما با یک مفهوم بدیهی یک مفهوم نظری را حل کردید و باور کردید این هم حق با شماست تا همین اندازه ولی خون را با خون شستید
آفت ادراک آن قال است و حال٭٭٭خون به خون شستن محال است و محال[8]
شما یک مفهوم نظری داشتید آن را با مفهوم بدیهی حل کردید مفهوم را با مفهوم حل کردید مفهوم را با مصداق باید حل کرد نه با مفهوم؛ خون را با آب باید پاک کرد نه با خون بیشتر, یک خون شفافی داشتید یا کمرنگی داشتید این را ریختید در خون غلیظ آن را از پا در آوردید میبینید اگر کسی اصلاً عسل ندیده و نچشیده کسی برایش مکتب باز کند عسل را معنا کند گُل را معنا کند زنبور را معنا کند کندو را معنا کند همه این امور را برای او شرح بدهد او کاملاً معنای عسل و کندو و زنبور را میفهمد ولی کامش شیرین نمیشود با مفهوم بدیهی, مفهوم نظری را آدم میتواند به خوبی حل کند و مخاطب خودش را توجیه کند قانع کند عالِم کند ولی کام او شیرین نمیشود اینکه میگویند
آفت ادراک آن قال است و حال٭٭٭خون به خون شستن محال است و محال
یعنی مفهوم پیچیده نظری یک خون پررنگی است یک خون کمرنگی ریختید این خون را به حسب ظاهر شستید ولی بالأخره آلوده است مفهوم بدیهی نمیتواند مفهوم نظری را حل کند تا کام کسی شیرین بشود اگر کسی واقعاً عسل چشید این میفهمد عسل یعنی چه, اگر کسی چشم باطنش باز شد هماکنون جهنم را دید, هماکنون بهشت را دید طبق بیان نورانی حضرت امیر در خطبه همّام او میفهمد بهشت یعنی چه, جهنم یعنی چه و مانند آن. از لحاظ برهان نظری انسان وقتی این عالَم را خوب بررسی کند پی میبرد که قیامتی هست آنگاه سیدناالاستاد آیه را اینچنین معنا میکند میفرماید: ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا﴾ این ﴿یَرَوْا﴾ یعنی نظر بدهد یعنی نظریه بدهد نظریهپردازی کند, یعنی برهان اقامه کند ﴿کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ چگونه ذات اقدس الهی این عالَم را آفرید خب این عالَم باید به مقصد برسد چون این همه ظلم و فسادی که هست یک حساب و کتابی باید باشد اگر حساب و کتابی نباشد میشود عالَم باطل و یاوه و بیهوده همین ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ پس چون هدفمند است مقصدی دارد ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ این ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ را سیدناالاستاد عطف بر ﴿یُبْدِئُ﴾ گرفتند یعنی اگر کسی نظریهپردازی کند نظر بدهد اهل نظر باشد هم به مبدأ پی میبرد هم به معاد, هم میفهمد خدا چگونه عالَم را آفرید هم میفهمد خدا چگونه قیامت را به پا میکند این ﴿ثُمَّ﴾ عطف میکند ﴿یُعِیدُهُ﴾ را بر ﴿یُبْدِئُ﴾ «أولم یروا کیف یبدیء الله ثمّ یعیده» یعنی اگر کسی اهل نظریهپردازی باشد هر دو مطلب را میفهمد[9] این بیان سیدناالاستاد است. اما جناب زمخشری میگوید این عطف جمله بر جمله است نه عطف ﴿یُعِیدُهُ﴾ بر ﴿یُبْدِئُ﴾ اینطور نیست که خیلیها وقتی بررسی کنند میفهمند قیامتی هست اینطور نیست این ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ خبر است ابتدایی است از طرف خود ذات اقدس الهی بیان شده فرمود اینها که خوب بررسی کنند میبینند که این جهان مبدیی دارد باید بفهمند که معادی هم دارد برای اینکه همان خدایی که اصل عالَم را آفرید توان آن را دارد که دوباره ایجاد کند وگرنه توده مردم با بررسی این عالَم پی به معاد نمیبرند این ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ عطف این جمله است بر اصلِ جمله ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا﴾, ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ این ﴿یُعِیدُهُ﴾ بیان ذات اقدس الهی است و عطف است بر اصل جمله. شاهد اینکه آیه باید اینطور معنا بشود ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ باید عطف بشود بر اصلِ ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا﴾ آیه بیست است آیه بیست این است که ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ این تصریح به اسم و به جمله اسمیه آوردن, با «ثمّ» عطف کردن نشانه آن است که دو مطلب است نه اینکه شما با نظریهپردازی و بررسی به دو مطلب میرسید شما به یک مطلب میرسید که این عالَم حساب و کتابی دارد و آفریده خداست بعد بدانید که همین خدایی که اصلِ این عالَم را آفرید قیامت هم دارد برای اینکه حساب و کتاب را بررسی کند و این کار بر خدا سخت نیست برای اینکه اول را آفریده, دوم هم مثل اول است فرق نمیکند[10] ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ﴾ سیر علمی کنید ﴿فَانظُرُوا﴾ یعنی نظریهپردازی کنید که ﴿کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ﴾ «ثمّ ینشیء» نفرمود, جمله اسمیه آورد الله را ذکر کرد, اگر میفرمود «کیف بداٴ الخلق ثمّ ینشیء» همان معنا را ممکن بود بفهماند اما کاملاً مسیر جمله دوم را عوض کرد اول فرمود: ﴿کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ﴾ بدون اینکه نام مبارک الله برده بشود اما در جریان معاد جمله را اسمیه کرد آن قبلی فعلیه بود این اسمیه است تصریح به الله شده ﴿ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ چرا, ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ این بیان جناب زمخشری اقرب به ذهن میرسد.
مطلب دیگر اینکه این آخرت و دنیا دو عالَم نیست که وسط, عدم متخلِّل باشد بین متحرّک و هدف, عدم, متخلّل نیست یعنی مرگ, عدم نیست که این قافله قبل از اینکه به مقصد برسد معدوم بشود بعد دوباره پدید بیاید و راه بیفتد اینچنین نیست این قافله مرتب در سیر و حرکت است و اگر سخن از فوت است و مانند آن نِسبی است نه نفسی لذا از موت به وفات یاد میشود نه فوت «کما تقدّم سابقاً» در فوت «تاء» جزء کلمه است به معنای نابودی است در وفات «تاء» زاید بر کلمه است وفا, استیفا و مانند آن یعنی کاملاً قبض میشود چیزی از شما فروگذار نمیشود شما متوفّا هستید الله متوفّی است کار شما وفات است نه فوت, بین دنیا و آخرت, عدم نیست که این قافله معدوم بشود بعد دوباره زنده بشود اگر فقدانی هست, زوالی هست نسبت به ماست وگرنه ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[11] همهاش کَدْح است و سیرِ شدید چیزی در وسط به نام عدم باشد انسان معدوم بشود نیست این است که در بعضی از روایات ما ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «تنتقلون مِن دارٍ الی دار»[12] مهاجرت میکنید اگر کسی هجرت کرد از جایی به جایی این جای مهجورٌعنه را ترک کرده و دیگران او را دیگر نمیبینید خیال میکنند او از بین رفته در حالی که هر لحظه میلادی برای او مطرح است «تنتقلون مِن دارٍ الی دار» اگر ما این ﴿ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ قرینه قرار بدهیم که در آیه نوزده هم که فرمود: ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ این ﴿یُعِیدُهُ﴾ عطف باشد بر اصلِ جمله ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا﴾ این مناسبتر است.
﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ﴾ این مطلق است چه در دنیا چه در آخرت, منتها مشیئت او حکیمانه است که هرگز کاری بر خلاف حکمت نخواهد کرد, ﴿وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ که در بعضی از آیات نظیر سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آنجا گذشت که ﴿وَرُدُّوا إِلَی اللَّهِ﴾ آیه سی سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این بود ﴿هُنَالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ﴾ فرمود آنچه این بشر در دنیا انجام داد همین برای او یک جامه خواهد شد لباس خواهد شد عبا و ردا و قبا خواهد شد آن قدر میپوشد تا این را کهنه کند ولی کهنهشدنی نیست بِلا یعنی کهنگی, فرمود: ﴿هُنَالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ هر چه را در دنیا پشت سر گذاشت همین را باید بپوشد منتها این کهنهشدنی نیست هر روز, هر شب آنجا که لیل و نهاری نیست این ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾[13] فقط همین جامه را باید بپوشد به قول فردوسی:
اگر بار خار است خود کشتهای٭٭٭وگر پرنیان است خود رشتهای[14]
﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ یک وقت یک حادثه تلخی, زمینلرزهای پیش میآید علم حالا بر فرض پیشرفت کرده انسان فوراً بگوید حالا که اینجا آشوب است زمین آشوب است زمینلرزه است یا جنگ جهانی است من بروم در کُره مریخ فرمود آسمان بروی, زمین بروی حکم همین است ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[15] چه آسمان بروی چه زمین بروی حکم همین است که ما میگوییم. آن روز برای نجات از طوفان پسر نوح گفت من میروم بالای کوه, امروز برای نجات از خطر میگویند ما میرویم مریخ فرق نمیکند آنجا هم بروید ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ﴾ این ﴿سَآوِی إِلَی جَبَلٍ﴾[16] بیاثر است سآوی الی السماء بی اثر است فرمود هر چه گویید ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾، ﴿وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ﴾ این بیان نورانی حضرت ابراهیم بود که انبیای دیگر هم همین را فرمودند, فرق ولایت و نصرت هم در بحثهای قبل گذشت پس اینچنین نیست که خودتان بتوانید مشکل را حل کنید یا دیگری بتواند مشکل شما را حل کند اینچنین نیست ﴿لَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ مرگ و قدرت الهی به سراغ شما خواهد آمد[17] و هیچ فراری هم برای شما مقدور نیست ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ﴾ اینها که معجزات الهی را منکرند (یک) معاد را هم منکرند (دو) هم راجع به مبدأ هم راجع به معاد, هم راجع به وحی و رسالت منکرند اینها ﴿یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی﴾ این ﴿یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی﴾ که جمله فعلیه است یا به داعی انشا القا شده یعنی اینها باید ناامید باشند این وعید است یا نه, جمله خبریه است میفرماید اینها چون کافرند تکیهگاهی ندارند احساس پوچی میکنند در حال خطر به چه چیزی متوسل بشوند یا به صبر و جخد متوسل میشوند یا به شانس متوسل میشوند که همه اینها فسون است و فسانه, شانس جزء خرافات است, سیزده جزء خرافات است, بخت و اتفاق جزء خرافات است من شانس آوردم یا بدشانسی بود یا خوششانسی بود خب چیزی از این خرافیتر که شما ندارید ﴿وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ این بیانات نورانی حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) بود که فرمود.
آن وقت ﴿فَمَا کَانَ جَوابَ قَوْمِهِ﴾ یعنی قوم حضرت ابراهیم ﴿إِلَّا أَن قَالُوا﴾ حالا یا مسئولشان نمرود و آنها این حرف را زده, درباریان امضا کردند یا مجمع شورایی اینها جلسه مشورتی اینها همه این حرف را زدند بالأخره یا زعیمشان گفته, دیگران پذیرفتند یا با هماهنگیِ هم این تصمیم را گرفتند گفتند یا اعدام کنید یا با آتش بسوزانید و چون با آتش بسوزانید هم مرگ است هم سوختن و عذاب الیم است لذا تصمیم نهایی این بود که وجود مبارک حضرت را به آتش بسوزانند ﴿إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ﴾ یک عدّه نظرشان این بود, ﴿أو حَرِّقُوهُ﴾ یک عدّه نظرشان «حرّقوا» بود سرانجام تصمیم مشترک و نهایی این بود که ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[18] که در آیات دیگر است, همین کار را کردند اما ﴿فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ﴾ ذات اقدس الهی او را از آتش نجات داد. آن روز درست است خبر مثل امروز سریعاً منتشر نمیشد ولی وقتی خبر مهم باشد در کوتاهترین زمان کلّ خاورمیانه را میگیرد بالأخره اینها ناچار شدند بپذیرند که وجود مبارک ابراهیم پدیده الهی است ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ اما اگر کسی ایمان نداشته باشد یا میگوید سِحر است یا میگوید شانس خوبی آورد و مانند اینها. در تتمّه براهین وجود مبارک حضرت ابراهیم راجع به توحید فرمود شما بُت را پذیرفتید این بت, عامل پیوند مشترک شماهاست این پیوند, وهمی است وقتی وهمی شد روزی که حق ظهور کند وهم برطرف میشود این عامل پیوند بین شما گسسته خواهد شد شما در کنار این پیوند کاذب به یکدیگر دل بستید آن روز هم ﴿یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ﴾ هم ﴿یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ برای اینکه عامل مشترکتان بت است و بت هم هوس و هوا بیشتر نیست ﴿إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ اینها چندتا بت داشتند هر قبیلهای یک بت داشت در جریان حضرت نوح که فرمود وَدّ و یعوق و نسر و امثال ذلک[19] همین است از بقایای ود همین بود که در جاهلیّت عصر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی از بتها به نام وَد بود این عمربنعبدود هم از همین جریان است وَدّ و یعوق و نسر و امثال ذلک که به عنوان بتهای رسمی آن عصر بود در قصه حضرت نوح میشمارند این گونه از نامها و اصنام و اوثان ادامه داشت تا عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی از آن بتها به نام وَد بود که بعضیها به جای عبدالله, میگفتند عبدود این سلحشور مهاجم معروف عمرو بن عبدود بود بعضیها عبد یعوق بودند, عبد نسر بودند و مانند آن. فرمود: ﴿أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ﴾ عامل دوستی شما همین بتها بود. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود شما اینها را مثل خدا دوست دارید آیه 165 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که گذشت این است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ﴾ نَدِید یعنی مَثیل و نظیر, «لا ندّ له» یعنی «لا مثل له» أنداد یعنی أمثال, اینها بتها را اَنداد خدا, امثال خدا, شرکای خدا قرار دادند ﴿یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ﴾ همان طوری که مؤمنین, الله را دوست دارند اینها این بتها را دوست دارند. ﴿مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ﴾ یعنی هم این اوثان محبوب شماست هم عامل محبّت بین شماست اما وقتی قیامت فرا میرسد برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 94 آمده است این رشته وهمی، گسسته میشود آیه 94 سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَمَا نَرَی مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَد تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ﴾ این رابطه گسسته شد همین بتها در قیامت دشمنان شما خواهند شد که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به این صورت بیان شد که ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ٭ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾[20] همین اوثان و اصنام در قیامت علیه اینها شهادت میدهند ضدّ اینها خواهند بود و مانند آن, پس اینها در دنیا یک مقدار اوثان و اصنام را پرستیدند و میپرستند برای اینکه عامل پیوند باشد هم آن معبود علیه این عابدها در قیامت سخن میگویند هم اینها که تبلیغ میکردند مردم را به وثن و صنمپرستی دعوت میکردند ﴿یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ اینکه فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ همین است ﴿إلاَّ الْمُتَّقِینَ﴾[21] متّقین استثنا شدند که خُلّت اینها و دوستی اینها مطابق با واقع است. اینها دوستیشان دوستی کاذب است و دوستی کاذب, دشمنی صادق را به همراه دارد اگر دوستی کاذب بود یقیناً دشمنی صادق است اینها واقعاً دشمن یکدیگرند و ظاهراً و در دنیا دوست یکدیگرند در بخشی از آیات قرآن میفرماید: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[22] وقتی اینها را امر به معروف و نهی از منکر میکنند اینها عزیزانِ بیجهتاند کسی که عزیزِ بیجهت باشد ذلیلِ باجهت است چون معنا ندارد که هم عزّتش دروغ باشد هم ذلّتش دروغ باشد اگر عزیزِ بیجهت بود عزّت بیجهت داشت ذلیلِ باجهت است ذلّت باجهت دارد این ذلّت باجهت در قیامت که روز حق است ظهور میکند غیر از آن سوخت و سوز, آن رسوایی آن ذلّت, یک عذاب صادق است اگر کسی عزیزِ بیجهت بود ذلیلِ باجهت است و قیامت هر چه باجهت است ظهور میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 3.
[3] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 10.
[4] . المیزان, ج16, ص106.
[5] . ر.ک: سورهٴ مبارکهٴ هود.
[6] . نهجالبلاغه, خطبه 186; التوحید (شیخ صدوق), ص35.
[7] . نهجالبلاغه, خطبه 193.
[8] . مثنوی معنوی, دفتر سوم،بخش 226.
[9] . المیزان, ج16, ص117.
[10] . ر.ک: الکشاف, ج3, ص448.
[11] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[12] . بحارالأنوار, ج37, ص146.
[13] . سورهٴ انسان, آیهٴ 13.
[14] . شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش 20.
[15] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 84.
[16] . سورهٴ هود, آیهٴ 43.
[17] . سورهٴ نساء, آیهٴ 78.
[18] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[19] . سورهٴ نوح، آیهٴ 23.
[20] . سورهٴ مریم, آیات 81 و 82.
[21] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 67.
[22] . سورهٴ بقره, آیهٴ 206.
- انسان بدون آزمون نخواهد بود؛
- مردان الهی و باتقوا گویا الآن بهشت را میبینند, گویا جهنم را میبینند؛
- شما متوفّا هستید الله متوفّی است کار شما وفات است نه فوت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (19) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (22) وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (23) فَمَا کَانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24) وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن نَّاصِرِینَ (25)﴾
در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» اصل کلی را بیان فرمود که انسان بدون آزمون نخواهد بود ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا﴾[1] این اصل کلی, بعد فرمود این اصل کلی را ما در امتهای سابق پیاده کردیم ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾[2] تنها اصل علمی نیست بلکه یک قانون کلی است که پیاده شده; در مسائل بعدی فرمود امتهایی نظیر امت نوح(سلام الله علیه) و امت ابراهیم(سلام الله علیه) اینها مورد آزمون قرار گرفتند. فرمود افراد چند گروهاند بعضی واقعاً مؤمناند در شداید صابرند و فتنه مردم را به حساب عذاب خدا نمیآورند فرق میگذارند بعضیها هستند که واقعاً مؤمناند در شرایط سخت احساس سختی میکنند شاید گِله بکنند و مانند آن, اینها افراد ضعیفالایماناند برخیها هستند که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ﴾[3] حرفشان مطلق است که ما ایمان آوردیم در حالی که در قلبشان ایمانِ مقیّد است که اگر روزگار به سود آنها بود میپذیرند و اگر به سود آنها نبود نمیپذیرند این گروه سوم نه مؤمن قویالایماناند نه مؤمن ضعیفالایمان بلکه منافقاند اگر در آیه یازده فرمود: ﴿وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ﴾ ناظر به این سه گروه است گروه اول مؤمنان قویالایماناند, گروه دوم مؤمنان ضعیفالایماناند که واقعاً مؤمناند منتها ایمانشان ضعیف است, گروه سوم منافقاند. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم این آیه یازده را همینطور معنا کردند که اینها کسانیاند که اظهار ایمان میکنند بالقول المطلق در حالی که در قلبشان ایمان محدود است که اگر به سود آنها بود مؤمناند و اگر به سود آنها نبود مؤمن نیستند[4] در حقیقت اینها به سود, ایمان دارند نه به الله, بنابراین فرمایش سیدناالاستاد هم مطابق همان چیزی است که قبلاً گفته شد ﴿وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ﴾ که در آیه یازده آمده با همین وضع ذکر میکنند. مطلب بعدی آن است که در بعضی از سوَر قصّه وجود مبارکهٴ نوح را مبسوطاً ذکر میکنند و جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیهما) را متوسط یا کم,[5] در اینجا قصه حضرت نوح را به طور اجمال ذکر فرمودند, قصّه حضرت ابراهیم را یک مقدار مبسوط, تقریباً یک صفحه فرمایشات حضرت ابراهیم را ذکر میکنند که وجود مبارک ابراهیم مردم را به توحید دعوت کرد فرمود شما اگر بررسی کنید میبینید که این عالَم خالقی دارد این نظم, ناظمی دارد اگر شما بخواهید برهان قویتر اقامه کنید بالأخره این موجودی که قائم بالذّات نیست نیازمند به یک موجود قائم بالذّات است این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه همین است بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در توحید مرحوم صدوق همین است که «کلّ قائم فی سواه معلولٍ»[6] یعنی هر چیزی که هستیِ او عین ذات او نیست و به غیر تکیه میکند معلول است یک علّت میخواهد بر اساس آن, برهان علیّت, قویتر از برهان نظم است که بالأخره ذات اقدس الهی روشن میشود بعد اگر کسی دقیقانه این مبدأ را و اصل خلقت را بشناسد به معاد پی میبرد که این عالَم حساب و کتابی دارد به حق خلق شده است اینطور نیست که هر کس هر حرفی زد هر کاری کرد هباء منثور بشود نشئهای هست به نام حساب; اگر دقیقاً نظر بکند هم به مبدأ میرسد هم به معاد ولی چون توده مردم به آن نظر دقیق راه پیدا نمیکنند بررسی این عالَم اینها را موحد میکند انبیا آمدند یک مطلب دیگری را که به عنوان اثارهٴ دفائن عقول است به اینها آموختند که به دنبال این, معادی هم هست. این دو آیه [نوزدهم و بیستم] را شما ملاحظه بفرمایید جناب زمخشری یک نحو معنا میکند, سیدناالاستاد طور دیگر معنا میکند گرچه راهی که سیدناالاستاد رفتند راهِ رفتنی است ولی دقت برای جناب زمخشری است حالا بررسی کنید میبینید که در آیه نوزده اینچنین آمده است ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا﴾ این رؤیت همان نظر علمی است البته برای اولیای الهی مشهود است ولی برای انسانهای متمکّن معقول است و مفهوم, معمولاً ماها که فرد عادی هستیم با برهان عقلی مطلب را میفهمیم آنها که جزء اولیای الهی هستند همین معقول را مشهود میبینند میگویند شما هرگز از راه برهان به مقصد نمیرسید آنها یک راه دیگر دارند آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در اوصاف متّقیان همین است فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»[7] مردان الهی و باتقوا گویا الآن بهشت را میبینند, گویا جهنم را میبینند این مسئله شهود است ماها که دسترسی به آن مقام نداریم که الآن جهنم موجود است, بهشت موجود است, جهنم را میبینیم بهشت را میبینیم با برهان باید ثابت بکنیم که قیامتی هست و بهشتی هست و جهنمی هست آنها که اهل شهودند میگویند شما هر چه تلاش و کوشش کنید آن معنای حقیقی قیامت نصیب شما نخواهد شد شما یک مطلب نظری پیچیدهای دارید که بهشت یعنی چه, جهنم یعنی چه این یک مطلب نظری پیچیده است که حل نشده بعد با برهان میخواهید حل کنید که خدا هست, حکیم است, عادل است, نقلی هست هم وعده داده شد هم وعید داده شد یک عدّه عادلاند, یک عدّه ظالماند, حسابی باید باشد, بررسی باید باشد با این براهینی که حدّ وسط یکی عدل خداست, حدّ وسط دیگری حکمت خداست با شواهد نقلی ثابت میکنید که بهشتی هست, جهنمی هست یقین هم پیدا میکنید اما آنها که خودشان هماکنون بهشت را میبینند, جهنم را میبینند میگویند شما با یک مفهوم بدیهی یک مفهوم نظری را حل کردید و باور کردید این هم حق با شماست تا همین اندازه ولی خون را با خون شستید
آفت ادراک آن قال است و حال٭٭٭خون به خون شستن محال است و محال[8]
شما یک مفهوم نظری داشتید آن را با مفهوم بدیهی حل کردید مفهوم را با مفهوم حل کردید مفهوم را با مصداق باید حل کرد نه با مفهوم؛ خون را با آب باید پاک کرد نه با خون بیشتر, یک خون شفافی داشتید یا کمرنگی داشتید این را ریختید در خون غلیظ آن را از پا در آوردید میبینید اگر کسی اصلاً عسل ندیده و نچشیده کسی برایش مکتب باز کند عسل را معنا کند گُل را معنا کند زنبور را معنا کند کندو را معنا کند همه این امور را برای او شرح بدهد او کاملاً معنای عسل و کندو و زنبور را میفهمد ولی کامش شیرین نمیشود با مفهوم بدیهی, مفهوم نظری را آدم میتواند به خوبی حل کند و مخاطب خودش را توجیه کند قانع کند عالِم کند ولی کام او شیرین نمیشود اینکه میگویند
آفت ادراک آن قال است و حال٭٭٭خون به خون شستن محال است و محال
یعنی مفهوم پیچیده نظری یک خون پررنگی است یک خون کمرنگی ریختید این خون را به حسب ظاهر شستید ولی بالأخره آلوده است مفهوم بدیهی نمیتواند مفهوم نظری را حل کند تا کام کسی شیرین بشود اگر کسی واقعاً عسل چشید این میفهمد عسل یعنی چه, اگر کسی چشم باطنش باز شد هماکنون جهنم را دید, هماکنون بهشت را دید طبق بیان نورانی حضرت امیر در خطبه همّام او میفهمد بهشت یعنی چه, جهنم یعنی چه و مانند آن. از لحاظ برهان نظری انسان وقتی این عالَم را خوب بررسی کند پی میبرد که قیامتی هست آنگاه سیدناالاستاد آیه را اینچنین معنا میکند میفرماید: ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا﴾ این ﴿یَرَوْا﴾ یعنی نظر بدهد یعنی نظریه بدهد نظریهپردازی کند, یعنی برهان اقامه کند ﴿کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ چگونه ذات اقدس الهی این عالَم را آفرید خب این عالَم باید به مقصد برسد چون این همه ظلم و فسادی که هست یک حساب و کتابی باید باشد اگر حساب و کتابی نباشد میشود عالَم باطل و یاوه و بیهوده همین ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ پس چون هدفمند است مقصدی دارد ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ این ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ را سیدناالاستاد عطف بر ﴿یُبْدِئُ﴾ گرفتند یعنی اگر کسی نظریهپردازی کند نظر بدهد اهل نظر باشد هم به مبدأ پی میبرد هم به معاد, هم میفهمد خدا چگونه عالَم را آفرید هم میفهمد خدا چگونه قیامت را به پا میکند این ﴿ثُمَّ﴾ عطف میکند ﴿یُعِیدُهُ﴾ را بر ﴿یُبْدِئُ﴾ «أولم یروا کیف یبدیء الله ثمّ یعیده» یعنی اگر کسی اهل نظریهپردازی باشد هر دو مطلب را میفهمد[9] این بیان سیدناالاستاد است. اما جناب زمخشری میگوید این عطف جمله بر جمله است نه عطف ﴿یُعِیدُهُ﴾ بر ﴿یُبْدِئُ﴾ اینطور نیست که خیلیها وقتی بررسی کنند میفهمند قیامتی هست اینطور نیست این ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ خبر است ابتدایی است از طرف خود ذات اقدس الهی بیان شده فرمود اینها که خوب بررسی کنند میبینند که این جهان مبدیی دارد باید بفهمند که معادی هم دارد برای اینکه همان خدایی که اصل عالَم را آفرید توان آن را دارد که دوباره ایجاد کند وگرنه توده مردم با بررسی این عالَم پی به معاد نمیبرند این ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ عطف این جمله است بر اصلِ جمله ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا﴾, ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ این ﴿یُعِیدُهُ﴾ بیان ذات اقدس الهی است و عطف است بر اصل جمله. شاهد اینکه آیه باید اینطور معنا بشود ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ باید عطف بشود بر اصلِ ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا﴾ آیه بیست است آیه بیست این است که ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ این تصریح به اسم و به جمله اسمیه آوردن, با «ثمّ» عطف کردن نشانه آن است که دو مطلب است نه اینکه شما با نظریهپردازی و بررسی به دو مطلب میرسید شما به یک مطلب میرسید که این عالَم حساب و کتابی دارد و آفریده خداست بعد بدانید که همین خدایی که اصلِ این عالَم را آفرید قیامت هم دارد برای اینکه حساب و کتاب را بررسی کند و این کار بر خدا سخت نیست برای اینکه اول را آفریده, دوم هم مثل اول است فرق نمیکند[10] ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ﴾ سیر علمی کنید ﴿فَانظُرُوا﴾ یعنی نظریهپردازی کنید که ﴿کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ﴾ «ثمّ ینشیء» نفرمود, جمله اسمیه آورد الله را ذکر کرد, اگر میفرمود «کیف بداٴ الخلق ثمّ ینشیء» همان معنا را ممکن بود بفهماند اما کاملاً مسیر جمله دوم را عوض کرد اول فرمود: ﴿کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ﴾ بدون اینکه نام مبارک الله برده بشود اما در جریان معاد جمله را اسمیه کرد آن قبلی فعلیه بود این اسمیه است تصریح به الله شده ﴿ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ چرا, ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ این بیان جناب زمخشری اقرب به ذهن میرسد.
مطلب دیگر اینکه این آخرت و دنیا دو عالَم نیست که وسط, عدم متخلِّل باشد بین متحرّک و هدف, عدم, متخلّل نیست یعنی مرگ, عدم نیست که این قافله قبل از اینکه به مقصد برسد معدوم بشود بعد دوباره پدید بیاید و راه بیفتد اینچنین نیست این قافله مرتب در سیر و حرکت است و اگر سخن از فوت است و مانند آن نِسبی است نه نفسی لذا از موت به وفات یاد میشود نه فوت «کما تقدّم سابقاً» در فوت «تاء» جزء کلمه است به معنای نابودی است در وفات «تاء» زاید بر کلمه است وفا, استیفا و مانند آن یعنی کاملاً قبض میشود چیزی از شما فروگذار نمیشود شما متوفّا هستید الله متوفّی است کار شما وفات است نه فوت, بین دنیا و آخرت, عدم نیست که این قافله معدوم بشود بعد دوباره زنده بشود اگر فقدانی هست, زوالی هست نسبت به ماست وگرنه ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[11] همهاش کَدْح است و سیرِ شدید چیزی در وسط به نام عدم باشد انسان معدوم بشود نیست این است که در بعضی از روایات ما ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «تنتقلون مِن دارٍ الی دار»[12] مهاجرت میکنید اگر کسی هجرت کرد از جایی به جایی این جای مهجورٌعنه را ترک کرده و دیگران او را دیگر نمیبینید خیال میکنند او از بین رفته در حالی که هر لحظه میلادی برای او مطرح است «تنتقلون مِن دارٍ الی دار» اگر ما این ﴿ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ قرینه قرار بدهیم که در آیه نوزده هم که فرمود: ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ این ﴿یُعِیدُهُ﴾ عطف باشد بر اصلِ جمله ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا﴾ این مناسبتر است.
﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ﴾ این مطلق است چه در دنیا چه در آخرت, منتها مشیئت او حکیمانه است که هرگز کاری بر خلاف حکمت نخواهد کرد, ﴿وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ که در بعضی از آیات نظیر سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آنجا گذشت که ﴿وَرُدُّوا إِلَی اللَّهِ﴾ آیه سی سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این بود ﴿هُنَالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ﴾ فرمود آنچه این بشر در دنیا انجام داد همین برای او یک جامه خواهد شد لباس خواهد شد عبا و ردا و قبا خواهد شد آن قدر میپوشد تا این را کهنه کند ولی کهنهشدنی نیست بِلا یعنی کهنگی, فرمود: ﴿هُنَالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ هر چه را در دنیا پشت سر گذاشت همین را باید بپوشد منتها این کهنهشدنی نیست هر روز, هر شب آنجا که لیل و نهاری نیست این ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾[13] فقط همین جامه را باید بپوشد به قول فردوسی:
اگر بار خار است خود کشتهای٭٭٭وگر پرنیان است خود رشتهای[14]
﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ یک وقت یک حادثه تلخی, زمینلرزهای پیش میآید علم حالا بر فرض پیشرفت کرده انسان فوراً بگوید حالا که اینجا آشوب است زمین آشوب است زمینلرزه است یا جنگ جهانی است من بروم در کُره مریخ فرمود آسمان بروی, زمین بروی حکم همین است ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[15] چه آسمان بروی چه زمین بروی حکم همین است که ما میگوییم. آن روز برای نجات از طوفان پسر نوح گفت من میروم بالای کوه, امروز برای نجات از خطر میگویند ما میرویم مریخ فرق نمیکند آنجا هم بروید ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ﴾ این ﴿سَآوِی إِلَی جَبَلٍ﴾[16] بیاثر است سآوی الی السماء بی اثر است فرمود هر چه گویید ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾، ﴿وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ﴾ این بیان نورانی حضرت ابراهیم بود که انبیای دیگر هم همین را فرمودند, فرق ولایت و نصرت هم در بحثهای قبل گذشت پس اینچنین نیست که خودتان بتوانید مشکل را حل کنید یا دیگری بتواند مشکل شما را حل کند اینچنین نیست ﴿لَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ مرگ و قدرت الهی به سراغ شما خواهد آمد[17] و هیچ فراری هم برای شما مقدور نیست ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ﴾ اینها که معجزات الهی را منکرند (یک) معاد را هم منکرند (دو) هم راجع به مبدأ هم راجع به معاد, هم راجع به وحی و رسالت منکرند اینها ﴿یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی﴾ این ﴿یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی﴾ که جمله فعلیه است یا به داعی انشا القا شده یعنی اینها باید ناامید باشند این وعید است یا نه, جمله خبریه است میفرماید اینها چون کافرند تکیهگاهی ندارند احساس پوچی میکنند در حال خطر به چه چیزی متوسل بشوند یا به صبر و جخد متوسل میشوند یا به شانس متوسل میشوند که همه اینها فسون است و فسانه, شانس جزء خرافات است, سیزده جزء خرافات است, بخت و اتفاق جزء خرافات است من شانس آوردم یا بدشانسی بود یا خوششانسی بود خب چیزی از این خرافیتر که شما ندارید ﴿وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ این بیانات نورانی حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) بود که فرمود.
آن وقت ﴿فَمَا کَانَ جَوابَ قَوْمِهِ﴾ یعنی قوم حضرت ابراهیم ﴿إِلَّا أَن قَالُوا﴾ حالا یا مسئولشان نمرود و آنها این حرف را زده, درباریان امضا کردند یا مجمع شورایی اینها جلسه مشورتی اینها همه این حرف را زدند بالأخره یا زعیمشان گفته, دیگران پذیرفتند یا با هماهنگیِ هم این تصمیم را گرفتند گفتند یا اعدام کنید یا با آتش بسوزانید و چون با آتش بسوزانید هم مرگ است هم سوختن و عذاب الیم است لذا تصمیم نهایی این بود که وجود مبارک حضرت را به آتش بسوزانند ﴿إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ﴾ یک عدّه نظرشان این بود, ﴿أو حَرِّقُوهُ﴾ یک عدّه نظرشان «حرّقوا» بود سرانجام تصمیم مشترک و نهایی این بود که ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[18] که در آیات دیگر است, همین کار را کردند اما ﴿فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ﴾ ذات اقدس الهی او را از آتش نجات داد. آن روز درست است خبر مثل امروز سریعاً منتشر نمیشد ولی وقتی خبر مهم باشد در کوتاهترین زمان کلّ خاورمیانه را میگیرد بالأخره اینها ناچار شدند بپذیرند که وجود مبارک ابراهیم پدیده الهی است ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ اما اگر کسی ایمان نداشته باشد یا میگوید سِحر است یا میگوید شانس خوبی آورد و مانند اینها. در تتمّه براهین وجود مبارک حضرت ابراهیم راجع به توحید فرمود شما بُت را پذیرفتید این بت, عامل پیوند مشترک شماهاست این پیوند, وهمی است وقتی وهمی شد روزی که حق ظهور کند وهم برطرف میشود این عامل پیوند بین شما گسسته خواهد شد شما در کنار این پیوند کاذب به یکدیگر دل بستید آن روز هم ﴿یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ﴾ هم ﴿یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ برای اینکه عامل مشترکتان بت است و بت هم هوس و هوا بیشتر نیست ﴿إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ اینها چندتا بت داشتند هر قبیلهای یک بت داشت در جریان حضرت نوح که فرمود وَدّ و یعوق و نسر و امثال ذلک[19] همین است از بقایای ود همین بود که در جاهلیّت عصر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی از بتها به نام وَد بود این عمربنعبدود هم از همین جریان است وَدّ و یعوق و نسر و امثال ذلک که به عنوان بتهای رسمی آن عصر بود در قصه حضرت نوح میشمارند این گونه از نامها و اصنام و اوثان ادامه داشت تا عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی از آن بتها به نام وَد بود که بعضیها به جای عبدالله, میگفتند عبدود این سلحشور مهاجم معروف عمرو بن عبدود بود بعضیها عبد یعوق بودند, عبد نسر بودند و مانند آن. فرمود: ﴿أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ﴾ عامل دوستی شما همین بتها بود. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود شما اینها را مثل خدا دوست دارید آیه 165 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که گذشت این است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ﴾ نَدِید یعنی مَثیل و نظیر, «لا ندّ له» یعنی «لا مثل له» أنداد یعنی أمثال, اینها بتها را اَنداد خدا, امثال خدا, شرکای خدا قرار دادند ﴿یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ﴾ همان طوری که مؤمنین, الله را دوست دارند اینها این بتها را دوست دارند. ﴿مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ﴾ یعنی هم این اوثان محبوب شماست هم عامل محبّت بین شماست اما وقتی قیامت فرا میرسد برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 94 آمده است این رشته وهمی، گسسته میشود آیه 94 سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَمَا نَرَی مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَد تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ﴾ این رابطه گسسته شد همین بتها در قیامت دشمنان شما خواهند شد که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به این صورت بیان شد که ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ٭ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾[20] همین اوثان و اصنام در قیامت علیه اینها شهادت میدهند ضدّ اینها خواهند بود و مانند آن, پس اینها در دنیا یک مقدار اوثان و اصنام را پرستیدند و میپرستند برای اینکه عامل پیوند باشد هم آن معبود علیه این عابدها در قیامت سخن میگویند هم اینها که تبلیغ میکردند مردم را به وثن و صنمپرستی دعوت میکردند ﴿یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ اینکه فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ همین است ﴿إلاَّ الْمُتَّقِینَ﴾[21] متّقین استثنا شدند که خُلّت اینها و دوستی اینها مطابق با واقع است. اینها دوستیشان دوستی کاذب است و دوستی کاذب, دشمنی صادق را به همراه دارد اگر دوستی کاذب بود یقیناً دشمنی صادق است اینها واقعاً دشمن یکدیگرند و ظاهراً و در دنیا دوست یکدیگرند در بخشی از آیات قرآن میفرماید: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[22] وقتی اینها را امر به معروف و نهی از منکر میکنند اینها عزیزانِ بیجهتاند کسی که عزیزِ بیجهت باشد ذلیلِ باجهت است چون معنا ندارد که هم عزّتش دروغ باشد هم ذلّتش دروغ باشد اگر عزیزِ بیجهت بود عزّت بیجهت داشت ذلیلِ باجهت است ذلّت باجهت دارد این ذلّت باجهت در قیامت که روز حق است ظهور میکند غیر از آن سوخت و سوز, آن رسوایی آن ذلّت, یک عذاب صادق است اگر کسی عزیزِ بیجهت بود ذلیلِ باجهت است و قیامت هر چه باجهت است ظهور میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 3.
[3] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 10.
[4] . المیزان, ج16, ص106.
[5] . ر.ک: سورهٴ مبارکهٴ هود.
[6] . نهجالبلاغه, خطبه 186; التوحید (شیخ صدوق), ص35.
[7] . نهجالبلاغه, خطبه 193.
[8] . مثنوی معنوی, دفتر سوم،بخش 226.
[9] . المیزان, ج16, ص117.
[10] . ر.ک: الکشاف, ج3, ص448.
[11] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[12] . بحارالأنوار, ج37, ص146.
[13] . سورهٴ انسان, آیهٴ 13.
[14] . شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش 20.
[15] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 84.
[16] . سورهٴ هود, آیهٴ 43.
[17] . سورهٴ نساء, آیهٴ 78.
[18] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[19] . سورهٴ نوح، آیهٴ 23.
[20] . سورهٴ مریم, آیات 81 و 82.
[21] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 67.
[22] . سورهٴ بقره, آیهٴ 206.
تاکنون نظری ثبت نشده است