display result search
منو
تفسیر آیات 7 تا 10 سوره عنکبوت

تفسیر آیات 7 تا 10 سوره عنکبوت

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 113 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 10 سوره عنکبوت"
- خداشناسی به ذات و صفات؛
- احسان به والدین؛
- وقتی بچه در مهد کودک بزرگ شد پدرش را در خانه سالمندان نگه می‌دارد؛
- عاق والدین.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ (7) وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْناً وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (9) وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَوَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ(10)﴾

در این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» جریان‌هایی که در صدر اسلام اتفاق افتاده است, رنجی که برخی از مؤمنان تحمل کردند روش منافقانه‌ای که عدّه‌ای به ظاهر مسلمان داشتند مطرح شد نکاتی که مربوط به آیات گذشته است این است که در آیه پنج فرمود: ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ در بسیاری از آیات ذات اقدس الهی به اسمای حسنا وصف شده است در بعضی از روایات دارد که خدای سبحان را به این اوصاف وصف نکنید او عظیم است نه به عظمت, او علیم است نه به علم, او سمیع است نه به سمع, نگویید او علیم است او سمیع است او لطیف است او عظیم است و مانند آن.[1] آن روایات ناظر به وصف کردن خدای سبحان به اوصاف زاید بر ذات است یعنی نگویید خدا علیمِ بالعلم است که برخی از اهل سنّت می‌گویند,[2] بگویید او ذاتاً علیم است نگویید عالِم بالعلم است, قادر بالقدرة است که این وصف موجودهای امکانی است انسان، عالِم بالعلم است ذاتاً عالِم نیست وقتی این علم ضمیمه او شد, وصف او شد, انسان می‌شود عالِم اما الله همان‌طور که ذاتاً موجود است ذاتاً حیّ است ذاتاً عظیم است ذاتاً علیم است. آن خطبه نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در نهج‌البلاغه به عنوان اوّلین خطبه است شاهد خوبی است برای جمع این آیات و روایات. آن خطبه صدر و ذیلش در وصف ذات اقدس الهی است خدا را وصف می‌کند این مطلب اول.
مطلب دوم دارد کمال توحید, اخلاص است و کمال اخلاص هم «نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ», خب خطبه که صدر و ذیلش وصف خداست شما هم که کمال توحید را دارید کمال اخلاص را دارید چگونه می‌فرمایید «کَمالُ الْإِخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ»آن‌گاه دو برهان در همان خطبه در ظرف یک خط اقامه شده فرمود: «کَمالُ الْإِخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ» چرا؟ لبرهانین: «لِشَهَادَةِ کُلِ‏ّ صِفَةٍ أَنَّها غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِ‏ّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ»[3] چون هر صفتی شهادت می‌دهد که غیر موصوف است پس خدا را نمی‌شود وصف کرد چون هر موصوفی شهادت می‌دهد که غیر صفت است پس خدا را نمی‌شود وصف کرد خب این دو شاهد که هر کدام حدّ وسط یک برهان‌اند چون دو حدّ وسط‌اند می‌شود دو برهان, وحدت و کثرت برهان به وحدت و کثرت حدود وُسطای براهین است اگر ما یک حدّ وسط داشتیم به تقریبات گوناگون بیان کردیم این بیش از یک برهان نیست زیرا معیار وحدت و کثرت برهان, وحدت و کثرت حدّ وسط است اگر ما یک حدّ وسط داشتیم به عبارت‌های دیگر بیان کردیم این بیش از یک دلیل نخواهد بود ولی اگر دو حدّ وسط داشتیم می‌شود دو برهان, اینجا حضرت دو حدّ وسط اقامه می‌کند یکی اینکه صفت زاید بر ذات می‌گوید من غیر ذاتم, یکی اینکه آن موصوفی که ذاتاً خالی از وصف است و وصف, محمول بالضمیمه است این موصوف می‌گوید من غیر وصفم مستحضرید وقتی گفتیم که «علیمٌ» اگر علم, زاید بر ذات بود و محمول بالضمیمه بود این قضیه آن همسایه را نشان می‌دهد خود ذات را نشان نمی‌دهد اگر گفتیم «الجسم أبیض» این قضیه, مجاور جسم را نشان می‌دهد یعنی رنگ را نشان می‌دهد اما این جسم چیست, این قضیه آن موضوع [یعنی جسم] را نشان نمی‌دهد در قضایایی که محمول, محمول بالضمیمه موضوع‌ است همسایه و مجاور موضوع‌اند این قضیه آن همسایه را نشان می‌دهد اما این جسم آیا از اشجار است از فلزات از جمادات دیگر است اینها را نشان نمی‌دهد. ذات اقدس الهی صفتی که غیر ذات باشد ندارد چرا؟ «لِشَهَادَةِ کُلِ‏ّ صِفَةٍ أَنَّها غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِ‏ّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ» پس آن روایاتی که دارد خدا را به عظمت وصف نکنید یعنی به عظمتِ زاید بر ذات چون کمالِ اخلاص, نفی صفات است و این آیاتی که خدا را به عظمت و به سمع و علم و حیات و اوصاف دیگر وصف می‌کند برای اینکه اینها اوصاف ذاتی‌اند و اوصاف ذاتی, عین ذات است.
مطلب دیگر اینکه در جریان جهاد در صدر اسلام در مکه گرچه قتال نبود قتال در مدینه بود که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» گذشت که ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[4] از آن به بعد اذن در قتال آمده وگرنه در مکه فقط دفاع بود دفاع اینها به صبر بود تسلیم نمی‌شدند در برابر بیگانه‌ها مقاومت می‌کردند دفاع اینها دفاع صبری بود جهاد بود جهاد اقسامی دارد درجاتی دارد درجه ضعیفش در مکه بود چون اینها در ضعف بودند.
مطلب بعدی آن است که در آیه هفت فرمود: ﴿وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾. مشابه این تعبیر درباره تبهکاران هم آمده در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» راجع به تبهکاران آمده است که خدای سبحان اینها را ﴿أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ کیفر می‌دهد [یعنی در] آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت»; فرمود: ﴿فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ خب این ﴿أَسْوَأَ﴾ اگر به این معنا باشد که ما همه اعمال آنها را به حساب بدترین کار اینها می‌آوریم اینکه با عدل الهی سازگار نیست این با ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[5] که در قرآن آمده سازگار نیست این با ﴿مَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا﴾[6] و مانند آن سازگار نیست. در سورهٴ «قصص» گذشت که خدای سبحان حسنه را به بهتر از آن جزا می‌دهد ولی سیّئه را برابر همان سیّئه جزا می‌دهد هرگز سیّئه را بیش از آن کیفر نمی‌دهد آیه 84 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این بود ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ کیفر که بیشتر از گناه نخواهد بود با عدل الهی سازگار نیست دلیل عقلی, با ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ سازگار نیست دلیل نقلی, با ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[7] هم سازگار نیست دلیل نقلی, پس این تعبیری که در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آمده ما اینها را به ﴿أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ کیفر می‌دهیم این یعنی چه؟ ﴿وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این را چند پاسخ دادند یکی اینکه آنجا ﴿أَسْوَأَ﴾ به معنای سیّء است نه به معنای افعل تفضیلی (یک): یکی اینکه این ناظر به بدترین عمل است فرمود ما از بدترین عمل اینها نمی‌گذریم حالا به اعمال عادی‌شان, سیّئشان نظر ندارد (دو): [8] به هر کدام از این دو تقریب, معنای آیه این نیست که ما تمام اعمال اینها را به اندازه آن أسوأ کیفر می‌دهیم. این بحث‌هایی بود مربوط به آیات گذشته. در جریان جهاد اکبر که آن حدیث معروف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) [9] اشاره شد که آن اکبرِ نسبی است نه اکبر نفسی, اکبر نفسی بین عقل است و قلب; اکبر نسبی که جهاد اوسط است و نزد ما به عنوان جهاد اکبر معروف است بین عقل است و نفس, نفس به رذیلت دعوت می‌کند ﴿لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[10] عقل «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[11] است بین اینها جهاد اوسط است که همین جهاد اوسط نسبت به جهاد اصغر, جهاد اکبر نامیده می‌شود اما عقل با قلب درگیر است قلب می‌گوید من می‌خواهم ببینم عقل می‌گوید من همین که بفهمم کافی است آن به دنبال مفهوم می‌گردد به دنبال معقول می‌گردد این به دنبال مشهود تلاش و کوشش می‌کند. در سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾[12] اگر به علم‌الیقین برسید زمینه هست که شما معقولتان را مشهود کنید, مفهومتان را به مصداق تبدیل کنید و مانند آن و اگر مُردید همین شهود شما به شهود برتر می‌رسد هم علم‌الیقین قابل تشکیک است هم عین‌الیقین قابل تشکیک است هم حقّ‌الیقین قابل تشکیک است اگر کسی پنج برهان بر مطلبی اقامه کرده با کسی که یک برهان دارد فرق می‌کند علم‌الیقین هم شدّت و ضعف دارد, عین‌الیقین هم شدّت و ضعف دارد و حقّ‌الیقین هم این چنین است.
در آیه محلّ بحث فرمود اگر کسی ایمان بیاورد حُسن فاعلی داشته باشد و عمل صالح انجام بدهد حُسن فعلی داشته باشد ما چند کار می‌کنیم بعضی از این کارها را در آیه هفت بیان فرمود که در بحث دیروز گذشت بعضی از کارها را در آیه نُه بیان می‌کند که در بحث امروز آمده که ما اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح داشت این را با صالحان محشور می‌کنیم در بحث‌های قبل این مطلب گذشت که بین ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ با صالحان فرق است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ کسانی‌اند که در مقام فعل, کارهای خوب می‌کنند کارهای صالح انجام می‌دهند, صالحان کسانی‌اند که به گوهر ذات رسیدند که آن گوهر ذات, صالح است اگر درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) آمده است که ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[13] و اگر درباره سلیمان(سلام الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» گذشت که با اینکه دارای نبوّت است عرض کرد ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾[14] این ناظر به آن است که بعضی‌ها به جایی می‌رسند که گوهر ذاتشان صالح است دیگر از آن به بعد لغزشی از اینها صادر نخواهد شد بر خلاف کسانی که در مقام عمل, صالح‌اند ممکن است ـ معاذ الله ـ لغزش‌هایی از اینها صادر بشود ذات اقدس الهی کسانی که حُسن فاعلی داشتند حُسن فعلی داشتند بعد از تکرار این دو وصف [ایمان و عمل صالح] و ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ را ذکر کردند یعنی همه کارهای صالح را انجام دادند که آن هم جمع محلاّ به الف و لام است فرمود ما اینها را در قیامت در زمره بندگان صالح قرار می‌دهیم اما ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ شدن کار آسانی نیست داخل در طایفه صالحین شدن وعده اینهاست. درباره ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ نه «فی الصالحین» اما درباره این گروه بشارتی که می‌دهد فرمود ما اینها را در زمره صالحین قرار می‌دهیم نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که آنها که مؤمن‌اند و متّقی‌اند و مطیع خدا و پیامبرند ﴿مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾[15] ما این گروه را در زمرهٴ آن بزرگان قرار می‌دهیم نه از آنها قرار بدهیم بنابراین بین ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ با ﴿الصَّالِحِینَ﴾ فرق است (یک) بین ﴿فِی الصَّالِحِینَ﴾ و ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ هم فرق است (دو). در اینجا بخش‌هایی که در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» راجع به پدر و مادر هست در آیات دیگر هم همین مطلب را مطرح فرمودند. مستحضرید وقتی گفتند اسلام دین جهان‌شمولی است یعنی برای جهانیان برنامه دارد اگر همه اینها مسلمان شدند که دین همه را دعوت می‌کند برای آنها برنامه دارد اگر بعضی‌ها مسلمان بودند بعضی‌ها موحّد غیر اسلامی بودند مثل اهل کتاب, برنامه دارند بعضی‌ها یا مشرک‌اند یا ملحد برای اینها برنامه دارد بالأخره ما مسلمان‌ها با آنها باید زندگی بکنیم یا نکنیم اگر گفتند ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[16] است, ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[17] است, ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾[18] است, ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[19] است برای همه مردم جهان برنامه دارد برنامه‌های بین‌المللی اسلام غیر از برنامه‌های محلّی و منطقه‌ای است محلّی همین نماز و روزه و احکامی است که با همه اینها آشناییم الحمدلله و باید انجام بدهیم منطقه‌ای آن است که مشترکات بین ما و اهل کتاب است اما بین‌المللی بین ما و جهانیان است فرمود شما هر دینی که پدر و مادرتان دارند یا اصلاً دینی ندارند این اصول را باید مطابق اسلام درباره آنها رفتار بکنید در جریان وفای به عقد این‌طور است, وفای به عهد این‌طور است, ادای امانت این‌طور است, صدق این‌طور است, رعایت امنیت و امانت این‌طور است فرمود پدر و مادر شما چه مسلمان, چه یهودی, چه مسیحی, چه زرتشتی, چه مشرک, چه ملحد پدر و مادر هر دینی دارند یا بی‌دین محض‌اند احترام آنها را باید حفظ بکنی این جزء برنامه‌های بین‌المللی اسلام است برنامه منطقه‌ای نیست برنامه محلّی نیست فرمود: ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْناً﴾ توصیه هم معنایش در قبال وجوب نیست که اگر گفتیم این سفارش است این توصیه است کاری به امر ندارد در بعضی از موارد وقتی ذات اقدس الهی از توصیه و ایصا سخن به میان آورده در پایان فرمود: ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾[20] در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ملاحظه فرمودید صدر آیه سخن از توصیه است آیه یازده سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ در جریان ارث, در پایان آیه فرمود: ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ مبادا خیال کنید اینها یک سفارش استحبابی است نه, اینها فریضه است در این جریان هم [که فرمود: ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْناً﴾] این امر به احسان است یعنی واجب است که انسان به پدر و مادرش احسان کند امرِ الهی است و این امر را در موارد فراوانی ذات اقدس الهی بازگو کرده در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آنجا هم سخن از دستور به احسان به پدر و مادر است فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ (یک) ﴿وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ (دو) اینها چون مجرای فیض خالقیّت‌اند احترام به اینها را در کنار مسئله توحید ذکر می‌کند ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً ٭ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً﴾[21] یک وقت هم به همین مناسبت این نکته عرض شد که یکی از علمای بزرگوار سیّد محترمی بود در شهر وجیه‌الملّه بود این حسینیه ساخت مردم کمک کردند, حمام ساخت مردم کمک کردند, مسجد ساخت کمک کردند, یک وقت نزد ما گِله کرد گفت که ما همه این کارها را کردیم حاضر شدیم ولی خواستیم برای سالمندان خانه بسازیم کسی ما را کمک نمی‌کند گفتم از این مردم باید تشکّر بکنی نباید گِله بکنی مردمی که حاضر نیستند در شهرشان خانه سالمندان باشد هر کسی پدر و مادر خودش را خودش اداره می‌کند اینها برکت‌اند اینکه مسجد نیست که کمک بکنند اینکه حسینیه نیست شرف یک ملّت این است که پدر و مادر خود را حفظ بکند چه توقّعی داری که خانه سالمندان حالا الآن که متأسفانه بچه‌ها در مهدکودک می‌روند خب نباید توقّع داشت این بچه, پدر و مادر خودش را در خانه نگهدارد این هم می‌برد در خانه سالمندان اینکه عاطفه ندید این هفت سالی که بچه در آغوش پدر و مادر است یک دانشکده عاطفه است مگر می‌شود آدم هفت سال در آغوش پدر و مادر باشد بعد پدر و مادر خودش را ببرد در خانه سالمندان؟! گفتم باید از این مردم قدردانی بکنی, تشکر بکنی مردم خیّرند بله مسجد می‌سازند ولی خانه سالمندان که مثل مسجد و حسینیه نیست خب این دین است فرمود اگر پدر پیر شد مادر پیر شد مبادا ببری خانه سالمندان خودت نگهداری کن این می‌شود عاطفه این نظام, نظام عاطفی است جامعه, جامعه عاطفی است جامعه عاطفی که نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد. فرمود توحید محترم است احترام پدر و مادر هم محترم است در آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿قَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ خب اینکه احترام پدر و مادر را در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در کنار توحید ذکر می‌کند, شکرگزاری از پدر و مادر را در کنار شکرگزاری ذات اقدس الهی ذکر می‌کند برای اینکه اینها مجرای فیض خالقیّت‌اند بعد فرمود این اختصاصی به اسلام, به یهودیّت یا مسیحیّت یا زرتشتیّت یا صابئی بودن ندارد مشرک هم باشد همین‌طور است ملحد هم باشد این‌طور است اگر هم مشرک بودند مبادا بگویید چون حالا مشرک‌اند و کافرند من بروم اینها را تحویل خانه سالمندان بدهم این کار را نکنید البته اگر اصرار دارند که شما ـ معاذ الله ـ دست از توحیدتان بردارید اصلی است که جزء جوامع‌الکلم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «لا طاعةَ لمخلوقٍ فی معصیة الخالق»[22] این به منزله قانون اساسی است آبی از تخصیص است آبی از تقیید است این اصلی نیست که بگوییم حالا کلی است «خَرج منه ما خرج» نه قابل تخصیص است نه قابل تقیید است که بگوییم در فلان‌جا می‌شود بگوییم «المأمور معذور» و طاعت خلق را بر معصیت خالق مقدّم بداریم فرمود: ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾[23] «لا فی الدین, لا فی الآخرة» در دنیا با اینها از راه معروف رفتار کنید نیازهای اینها را برطرف کنید واجب‌النفقه شما هستند باید نفقه اینها را بدهید ولو ملحد باشند اما حالا حرف اینها را بخواهید در مسائل دینی گوش بدهید این‌چنین نیست هم در آیات دارد که ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ هم در روایت از وجود مبارک حضرت هست که «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق». آیاتی که در زمینه احترام پدر و مادر هست دو قسم است یک قسم صِرف اطلاق است که خدای سبحان سفارش کرد امر کرد که به اینها احسان کنید بعضی از آیات مُعلَّل است که اینها در دوران کودکی تلاش و کوشش کردند ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ﴾ کذا, بنابراین حقّ مسلّم بر شما دارند شما این کار را بکنید. پس این دو طایفه از آیات، ما را دستور می‌دهد که احترام اینها را حفظ بکنیم در حدود همان برنامه‌های دنیایی اما بیش از آن حق نداریم و خدای سبحان هم اجازه نداد ولو آنها اصرار بکنند انبیا را که ذات اقدس الهی می‌ستاید می‌فرماید یحیی کسی بود که نسبت به پدر و مادرش احترام می‌کرد عیسی کسی بود که نسبت به مادرش احترام می‌کرد خب این یک فضیلت الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» درباره حضرت یحیی آیه چهارده این است که ﴿وَبَرَّاً بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّاراً عَصِیّاً﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیه 32 درباره حضرت عیسی(سلام الله علیه) دارد که ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیّاً﴾ احترام به پدر و مادر به عنوان برجسته‌ترین وصف انبیا آمده است این دستور الهی است.
در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» به این صورت است آیه چهارده ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ﴾ برای اینکه ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَی وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ﴾ این دلیل را اول ذکر می‌کند, ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» هم به همین صورت است آیه پانزده سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً﴾ برای اینکه ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی﴾ کذا و کذا, چه آن طایفه اُولیٰ چه طایفه ثانیه ما را دستور می‌دهد که به پدر و مادر احترام کنیم. عاقّ والدین, عَقَّ یعنی عَصیٰ, عُقوق یعنی عصیان, عاق اسم فاعل است یعنی عاصی, عاقّ والدین شدن یعنی معصیت کردنِ اینها از گناهان کبیره است این می‌گوید که برای من فلان کار را انجام بده این نافرمانی می‌کند معصیت می‌کند این معصیت کبیره است چون حرف پدر و مادر را گوش نداد اطاعت از پدر و مادر واجب است یک وقت است که یک خواهش بی‌جا دارند یک وقت است که نه, مریض است می‌گوید برو برای من این دارو را تهیه کن مورد نیاز اوست یک وقت خواهش بیجا دارد تمنّای بیجا دارد هیچ, تمنّی بیجا و خواهش بیجا نه, نیازمند است به پسر گفته برو این کار را برای من انجام بده و این نمی‌رود و پدر را می‌رنجاند خب یک وقت است که پدر یک کس دیگری را دارد یا نمی‌رنجد یا بر اساس عاطفه‌ای که به پسر دارد رنجیده خاطر نمی‌شود قلبش درد نمی‌‌آید که خب هیچ! اما یک وقت نه, قلبش درد می‌آید این می‌شود معصیت کبیره عقوق والدین از معاصی بزرگ است این کار خطر دارد.
حالا در آیه محلّ بحث که فرمود اگر پدر و مادر امر کرده شما باید این امر را اطاعت کنید مقیّد هم کرده فرمود اگر یک وقت اینها توقّع بیجا داشتند خواستند ـ معاذ الله ـ از نظر اعتقاد با اینها هماهنگ باشید این کار را نکنید ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ در صدر اسلام عدّه‌ای به جوا‌ن‌هایشان گفتند شما باید دست از دین جدید [یعنی اسلام] بردارید آنها آمدند حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آیه نازل شد که ﴿فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾[24] اینجا دو برهان ذکر فرمود. ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ اگر شما بخواهید حرف اینها را در مسائل اعتقادی گوش بدهید این حرام است اینجا نهی است ﴿فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ شرک را ذات اقدس الهی چند قسمت بیان فرمود یکی اینکه تو دلیل نداری که شرک حق است و توحید باطل است دوم این بالاتر, نه تنها تو دلیل نداری احدی دلیل ندارد برای اینکه شرک, دلیل‌پذیر نیست پس یک بار قضیه, قضیه شخصی است یک بار قضیه به عنوان موجبه کلیه است قضیه شخصی این است که تو که دلیل نداری شرک حق است چرا حرف اینها را گوش می‌دهی ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ ما هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گفتیم ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾[25] چیزی را که علم نداری تبعیّت نکن هر کاری که می‌کنی باید عالمانه باشد صغرا را در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» بیان فرمود, کبرا را در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء»، فرمود تو عالِم نیستی (یک) چیزی هم که علم نداری نباید به دنبالش بروی (دو) پس نباید به دنبال حرف پدر و مادر مشرکت بروی (سه) این صغرا و آن کبرا و این هم نظم منطقی‌اش. بعد یک حرف جهانی می‌زند می‌فرماید اصلاً شرک، برهان‌پذیر نیست مثل اینکه یک وقت بگوییم که آقا اگر پدر و مادرت به تو گفتند دو دوتا پنج‌تا تو چون علم نداری و نمی‌توانی ثابت کنی حرف اینها را گوش نده بعد در بخش دیگر به عنوان موجبه کلیه بگوییم آقا دو دوتا پنج‌تا برهان‌پذیر نیست آنجایی که دارد ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ﴾ که قبلاً بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت همین است این به نحو موجبه کلیه است در پایان سورهٴ مبارکهٴ «قصص» یعنی آیه 88 هم همین است که فرمود: ﴿وَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ که ﴿لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که به صورت مبسوط بحث شد یعنی آیه 117 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این بود ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ در محلّ نصب است تا صفت باشد برای ﴿إِلهاً آخَرَ﴾, ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ برهان‌پذیر نیست مثل اینکه کسی بگوید اگر کسی ادّعا کند دو دوتا پنج‌تا که دلیل ندارد حکمه کذا, این «که دلیل ندارد» وصف آن دو دوتا پنج‌تاست ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ﴾.
پرسش: کسی که گرفتار مغالطه می‌شود چطور؟
پاسخ: اگر فطرتش را بگذارد کنار و گُتره سخن بگوید البته این جاهل مقصّر است اما اگر ضعف عاقله داشته باشد و شاکّ متفحّص باشد در دیار کفر باشد مادامی که دارد تحقیق می‌کند و حق برای او روشن نشده است معذور است شاکّ متفحّص معذور است اما کسی در اثر بی‌اعتنایی، به برهان توجه نکرده مطلب دیگر است.
بنابراین ذات اقدس الهی چه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چه در سورهٴ «لقمان» چه در سورهٴ «احقاف» چه در سورهٴ «مریم» جریان احترام به پدر و مادر را ذکر فرمود و اگر آنها در مسائل اعتقادی خواستند نفوذ کنند رخنه کنند بر اساس «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این پسر [یا دختر] موظف است مسائل دینی خودش را حفظ بکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . ر.ک: الکافی, ج1, ص100 ـ 104.
[2] . ر.ک: التفسیر الکبیر, ج14, ص201 و 253.
[3] . نهج‌البلاغه, خطبه 1.
[4] . سورهٴ حج, آیهٴ 39.
[5] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 26.
[6] . سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[7] . سورهٴ شوری, آیهٴ 40.
[8] . المیزان, ج17, ص388.
[9] . الکافی, ج5, ص12.
[10] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 53.
[11] . الکافی, ج1, ص11.
[12] . سورهٴ تکاثر, آیات 5 و 6.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130; سورهٴ نحل, آیهٴ 122; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 27.
[14] . سورهٴ نمل, آیهٴ 19.
[15] . سورهٴ نساء, آیهٴ 69.
[16] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[17] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 31.
[18] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 1.
[19] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 28.
[20] . سورهٴ نساء, آیهٴ 11.
[21] . سورهٴ اسراء, آیات 23 و 24.
[22] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص381.
[23] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 15.
[24] . الکشاف, ج3, ص442 و 443.
[25] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 36.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی