display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 7 سوره عنکبوت

تفسیر آیات 1 تا 7 سوره عنکبوت

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 111 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 7 سوره عنکبوت"
- اقسام فتنه و مراحل افتنان؛
- امتحان‌ها گاهی به لحاظ زمان است، گاهی به لحاظ مکان است و گاهی در شرایط خاص است؛
- اهمیت جهاد و شهادت طلبی؛

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الم (1) أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (٤) مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (5) وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ (6) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ (7)﴾

این سورهٴ مبارکه مانند سایر سوَر مکّی عناصر محوریشان راجع به مسائل اعتقادی است و خطوط کلی فقه و اخلاق و همچنین دعوت به صبر و شکیبایی و تحمل در برابر ناملایماتی است که از طرف مشرکان بر آنها تحمیل می‌شود. چند مطلب را در طلیعه این سور‌ه می‌فرماید که بخشی از آنها گذشت. یکی اینکه انسان خیال نکند رهاست که در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» هم این مطلب آمده است ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[1] انسان خیال نکند رهاست حساب و کتابی در کار نیست, یکی هم درباره خصوص مؤمنان است که فرمود کسانی که ایمان آوردند خیال نکنند به همین ایمان اکتفا شده است بلکه آزمون‌های فراوانی در راه هست سوم درباره کسانی که فکر می‌کنند قدرت اینها می‌تواند مشکل اینها را حل کند بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾[2] می‌خواهند زندگی کنند این کسی که بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ فکر می‌کند گمان باطلی دارد این دو مطلب اخیر در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» مطرح است. اقسام فِتْنه و مراحل اِفتنان در این روایات کنزالدقائق و اینها حتماً ملاحظه فرمودید که اقسام و درجات گوناگونی دارد[3] پس انسان اگر بخواهد بگوید که من چون مؤمنم همین مقدار کافی است این رسا نیست هم گذشتگان امتحان شدند هم آیندگان, چون جزء سنّت قطعی الهی است لذا هم نام مبارک الله ذکر شده هم با نون تأکید ثقیله این تأیید شده است ﴿فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾ پس امتحان, یقینی است بعد فرمود کسانی که فکر می‌کنند بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ پیشرفت می‌کنند در اشتباه‌اند زیرا اینها در قبضه خدای سبحان‌اند امتحان الهی هم گاهی بر اساس زمان و زمین خاص است مثل اینکه در سرزمین عرفات, مکه, مِنا یک امتحان مخصوصی است یک اعمال خاص دارد یا در زمان خاص مثل ماه مبارک رمضان یا در مواقیت صلات, احکام عبادی است. بخش دیگر امتحانات مربوط به زمان و زمین خاص نیست در همه شئون, انسان آزموده می‌شود در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که فقر, امتحان است غنا, امتحان است همه مبتلایند این‌چنین نیست که ما فقط با فقر امتحان بکنیم بلکه برخی‌ها را با داشتن و ثروت امتحان می‌کنیم ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا﴾[4] بعضی‌ها مبتلا به فقرند, بعضی مبتلا به غنایند مبتلا یعنی ممتحن, برخی در بیمارستان مبتلا به مرض‌اند, برخی مبتلا به سلامت‌اند مثل ما در این حال, ما هم مبتلاییم آ‌نها هم مبتلایند, ما مبتلا به سلامتیم آنها مبتلا به مرض‌اند مبتلا یعنی ممتحَن, هم غنی, مبتلاست هم فقیر, مبتلاست مبتلا بودن یعنی مورد امتحان قرار گرفتن در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» هر دو را با عنوان ابتلا یاد کرده است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ﴾, این ﴿کَلَّا﴾. بنابراین امتحان‌ها گاهی به لحاظ زمان است گاهی به لحاظ مکان است گاهی در شرایط خاص است و گاهی هم به لحاظ آن حالات عمومی است که ما داریم پس ما در هر لحظه مورد امتحانیم هم در سلامت و هم در بیماری, هم در خواب, هم دربیداری همیشه در حال امتحانیم, اینکه می‌گویند روزی چند بار خدا را حمد کنید به همین مناسبت است برای اینکه انسان از نعمت سلامت برخوردار است.
اما درباره خیال باطل کسانی که می‌گویند ما چون قادریم بر مسلمان‌ها یا بر ضعفا پیروزیم این هم اشتباه است برای اینکه اینها مبتلا به قدرت‌اند, آزمایش شدند و در حیطه قبضه قدرت ذات اقدس الهی هستند, این مربوط به بحث‌های گذشته. جریان لقای خدا از رهاوردهای پربرکت قرآن کریم است یعنی در کتاب‌های عقلی پیشینیان, ادراک خدا مطرح بود تصوّر مفهومیِ خدا همین برهان‌هایی که در کتاب‌های عقلی مطرح است ذکر می‌شد اما شهود خدا معمولاً در کتاب‌های عقلی نبود این از رهاوردهای قرآن کریم است به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که انسان خدا را مشاهده کند[5] آن بحث مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت آنجا که وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾[6] ایشان آن بحث مبسوط را آنجا دارند که بنده می‌تواند به لقاءالله موفق بشود[7] البته مستحضرید که براهین عقلی که برای اثبات وجود خدای سبحان است اینها مفهوم‌اند این مفهوم در حیطه ذهن ما مشکل ما را حل می‌کند ما به حسب عادی بیش از این قدرتی نداریم و همین مقدار که این مفاهیم عقلی در ذهن ما به صورت برهان حاصل بشود بعد باور کنیم که این مفهوم, مصداق خارجی دارد و آن مصداق خارجی خداست همین مقدار برای ما کافی است اما اینها دیگر هیچ کدام لقاءالله نیست, شهود خدا نیست, رؤیت خدا نیست. ذات اقدس الهی را هم که ملاحظه فرمودید در هیچ جایی از کتاب‌های فلسفی یا عرفانی, ذات خدا موضوع قضیه نیست او در دسترس احدی نیست برای اینکه آن ذات, بسیط محض است (یک) و نامتناهی است (دو) اگر بسیط است جزءبردار نیست و اگر نامتناهی است کنه‌بردار نیست نمی‌شود گفت ما خدا را به اندازه خودمان درک می‌کنیم اندازه‌پذیر نیست این مفاهیم است که ما درک می‌کنیم که این مفاهیم, مصداق خارجی دارد برای ما همین مقدار کافی است در کتاب توحید صدوق مرحوم ابن بابویه هست که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود ما همین مقدار مکلّفیم و الاّ «لکان التوحید عنّا مرتفعا»[8] اما خدای سبحان در درجه اول آینه آفرید بعد در همه این آینه‌ها تجلّی کرد در بخش سوم هر کسی خدا را در این آینه می‌بیند ـ معاذ الله ـ اگر ما بخواهیم تشبیه بکنیم اگر آفتاب در آینه‌ها تجلّی کرده, هر آینه به اندازه خود، آفتاب را نشان می‌دهد اینکه می‌گویند هر کسی خدا را به اندازه خود می‌شناسد یعنی در حیطه خودش نه اینکه بالا می‌رود و گوشه‌ای از گوشه‌های خدا را می‌شناسد چون آنجا بالارفتنی نیست. به هر تقدیر ما به لقای خدای سبحان می‌رسیم غالباً به لقای اسمای حسنا می‌رسیم اگر ـ ان‌شاءالله ـ مؤمن بودیم به لقای اسمای جمال و رحمت و عفو و مغفرت و بخشش الهی می‌رسیم اگر ـ خدای ناکرده ـ تبهکار بودیم خدا را با اسم جلال و قهّار و با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾[9] ملاقات می‌کنیم همین‌هایی که باور ندارند جهان, خدایی دارد در قیامت می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[10] هم خدا را در حدّ خودشان در محدوده آینه می‌بینند نه در محدوده ذات اقدس الهی و هم جهنم او را مشاهده می‌کنند بنابراین مسئله لقاءالله برای هر کسی در حدّ خاص خودش مطرح است هیچ کس نیست که به لقای الهی نرود ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[11] حالا یا اسمای رحمت و عنایت الهی را یا اسمای قهر و جلال و انتقام الهی را; منتها مدّت می‌خواهد فرمود: ﴿مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ﴾ یک مدّت صبر کنید ﴿فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ﴾ این مدّت به سر رسید شما وقتی این نشئه را رها کردید آن‌گاه لقاءالله نصیب شما می‌شود آنهایی که به موت ارادی مُرده‌اند اجلشان آمده است اینها کسانی‌اند که این مدت را گذراندند در دنیا که هستند نظیر حارثة بن ‌مالک که مرحوم کلینی نقل کرده که «کأنّی أنظر إلی عرش ربّی»[12] اینها در حدّ خودشان به لقاءالله در دنیا رسیده‌اند یعنی چیزی مانع از شهود الهی نیست. به هر تقدیر این لقاء یقینی است برای برخی‌ها هم در دنیاست هم در آخرت نظیر انسان‌های کامل, پیغمبر, اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) برای دیگران بعد از رسیدن اجلشان, آنها خدا را ملاقات می‌کنند یعنی اسمای الهی را ﴿مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ﴾ این شأن نزول‌هایی که برای این آیات ذکر کردند[13] هر کدام اینها بر فرض صحّت سند در جای خود معتبر است ولی هیچ کدام مخصّص عموم یا مقیّد اطلاق نیستند آیه می‌تواند به عموم اطلاق خود باقی باشد آن فشارهایی که در مکه بر عمار و امثال عمار وارد شده است اینها به عنوان مصداق روشن و شفاف است اختصاصی به آن سرزمین و آن افراد ندارد. عمده مسئله جهاد است فرمود شما در سرزمین مکه الآن که مبتلا هستید به صنادید قریش اگر جهاد کردید برای خودتان جهاد می‌کنید خدا از هر دو عالم بی‌نیاز است ﴿وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ﴾ اگر کسی جهاد کرد به سود خود جهاد کرد البته نفعش به مملکت و امّت و امثال ذلک می‌رسد ولی بهره اساسی را خود مجاهد و مدافع می‌برد چون خدا از هر دو عالم بی‌نیاز است. عمده مسئله جهاد و اقسام جهاد است آنچه در مکه اتفاق افتاد می‌تواند شأن نزول باشد همین جهاد اصغر است جهاد را هم به سه قسم تقسیم کردند گفتند جهاد اصغر است و جهاد اوسط است و جهاد اکبر, چون غالباً ما دسترسی به جهاد اکبر نداریم همین جهاد اوسط را به نام جهاد اکبر برای ماها معرفی می‌کنند مثل آنهایی که به علم تجریدی راه نداشتند این نیمه‌تجربی یعنی مسئله ریاضی را قلّه می‌پنداشتند و خیال می‌کردند مَلکهٴ علوم, ریاضیات است در حالی که ریاضیات در همین قریبِ همکف است علمِ همکف همان علم تجربی است یعنی تجربه حسّی بعد علم ریاضی بعد تجرید کلامی بعد تجرید فلسفی بعد تجرید عرفان نظری بعد قلّه‌اش هم علم شهودی, اینها چون به بالاتر دسترسی نداشتند خیال می‌کردند که ریاضیات ملکه علوم است ما هم غالباً هم به آن قلّه دسترسی نداریم این جهاد اوسط را جهاد اکبر می‌نامیم و اگر در آن روایت معروف وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «الجهاد الأکبر»[14] این جهاد اکبرِ نسبی است جهاد اصغر همین است که انسان با دشمن بیرون می‌جنگد که معروف است جهاد اوسط این است که با «أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک»[15] جهاد کنیم در روایات هم آمده است که «جاهدوا أهواءَکم کما تجاهدون أعداءَکم»[16] همان طوری که با دشمن بیرون می‌جنگید با دشمن درون هم که هوس است بجنگید این جهاد اوسط است که انسان سعی می‌کند آدمِ عادلِ باتقوای خوبی باشد همین! این جهاد اوسط در حدّ تأمین رهتوشه و زاد است که فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[17] زاد و توشه تهیه کنید جهاد اوسط برای تهیه توشه است تقوا توشه است عدالت توشه است عبادت توشه است توشه مستحضرید برای راه است که انسان را به مقصد برساند خب اگر ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ زاد تهیه کردید این سؤال از آن به بعد مطرح است که خب ما زاد و توشه تهیه کردیم که کجا برویم؟ پس مقصدی هست (یک) حالا که به مقصد رسیدیم مقصود ما در آن مقصد چیست؟ (دو) این دو, مانده است آن را می‌گویند جهاد اکبر, جهاد اکبر این نیست که انسان تلاش و کوشش بکند در حدّ شیخ انصاری بشود آدم خوب بشود, جهاد اکبر این است که در حدّ بحرالعلوم بشود ببیند یک وقت انسان تلاش و کوشش می‌کند می‌شود منتظر ولیّ عصر بله, این می‌شود جهاد اوسط, یک وقت هر وقت خواست خدمت حضرت برسد می‌رسد آن می‌شود جهاد اکبر, هر وقت خواست بهشت را ببیند می‌بیند هر وقت خواست جهنم را ببیند می‌بیند این بیان نورانی حضرت امیر در خطبه همّام که فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»[18] همین است هر وقت خواست درِ جهنم را باز کند ببیند چه کسانی دارند می‌سوزند ببیند, هر وقت خواست درِ بهشت را باز کند ببیند چه کسانی متنعّم‌اند می‌بیند, جهاد اکبر تلاش و کوشش بین عقل است و قلب نه بین عقل و نفس بین حکمت است و عرفان نه اینکه می‌خواهد آدم خوب باشد آدم خوب است این کَف آن است این اوّلش شرطش است نمی‌خواهد بفهمد, می‌خواهد ببیند, در قرآن که آمده ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾[19] اگر آن راه را طی کرده باشید هم‌اکنون جهنم را می‌بینید نه اینکه بعد از مرگ می‌بیند, بعد از مرگ کافر هم می‌بیند می‌گوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ این جهاد اکبر عبارت از انتقال از مفهوم به مشهود است خیلی از بزرگان ما می‌شوند جامع معقول و منقول اما اوحدیّ از اهل معنا هستند که جامع معقول و منقول و مشهودند آن برای اوحدی است یعنی واقعاً بهشت را ببیند واقعاً جهنم را ببیند این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در خطبه همّام متأسفانه سیّد رضی گوشه‌ای از این را نقل کرد و تقطیع کرد آن خطبه که دارد مردان الهی کسانی‌اند که «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» رفتند, رفتند, تا به «باب السلامة»[20] رسیدند آن هم گوشه‌ای از همین خطبه همّام است منتها ایشان تقطیع کرده اگر کسی مجموعه خطبه را یکجا ببیند آن‌گاه می‌فهمد چرا «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا» بیهوش شد و افتاد و مُرد, بنابراین جهاد اکبر که در دسترس ماها نیست این است که انسان از مفهوم به مشهود منتقل بشود یعنی هم‌اکنون جهنم را ببیند هم‌اکنون بهشت را ببیند, هم‌اکنون زوزه‌های کلاب جهنم را بشنود حارثة بن‌ مالک ادّعا کرده در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم), پیغمبر هم تصدیق کرد فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه أبْصَرْتَ فأثبُتْ»[21] اینکه مرحوم کلینی در جلد دوم کافی نقل کرده که حارثة بن مالک گفت من گویا عرش خدا را می‌بینم گویا زوزه سگان جهنم را می‌شنوم عُواء یعنی زوزه اینها که مثل سگ درندگی می‌کنند کلاب نارند و زوزه می‌کشند اینها که بیان ندارند اینها عُوا دارند اینها نهیق دارند من اینها را می‌شنوم حضرت فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه أبصَرْتَ فاثبُتْ» این می‌شود جهاد اکبر, پس جهاد اوسط این است که آدم با نفس راه پیدا کند بشود آدم خوب, بشود باتقوا, بشود عادل, رهتوشه تهیه کرده زادراه تهیه کرده این ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ نشان می‌دهد که از این به بعد هم خبری هست برای اینکه آدم زاد را برای چه می‌خواهد الآن کسی مشهد مشرّف می‌شود بالأخره رهتوشه‌ای می‌خواهد خب رهتوشه‌اش برای این است که او را تا مشهد برساند از آ‌ن به بعد چطور؟ از آ‌ن به بعد مقصودی دارد زیارت امام است این نرفته مشهد که بگردد رفته به حضور حضرت برسد تا مشهد رفتن توشه می‌خواهد مشهد, مقصد است مقصود او زیارت ثامن‌الحجج(علیه السلام) است پس ما راهی داریم و یک زادراه, مقصدی داریم و یک مقصود, تقوا و آدمِ خوب شدن و عادل و باتقوا شدن, راه است پس معلوم می‌شود بالاتر از راه, چیز دیگر هم هست ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ یعنی بدان که بعد از اینجا هم قلّه‌ای هست منتها آن را برای اوحدی گفتند, اوحدی را گفتند: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ مقصود این است که ما بهشت را هم‌اکنون ببینیم, جهنم را هم‌اکنون ببینیم و اهل بهشت و اهل جهنم را ببینیم اینها قلّه جهاد است بنابراین جهاد از مرتبه ضعیف شروع می‌شود جهاد اصغر است بعد جهاد اوسط است بعد جهاد اکبر, البته شأ‌ن نزول این و تطبیق این نسبت به همان جهاد اصغر است که مردم مکه مبتلا بودند و مجاهدت می‌کردند و ذات اقدس الهی آنها را دعوت به صبر و بردباری کرد فرمود اگر شما مؤمن بودید و عمل صالح انجام دادید یعنی دو کار کردید هم حُسن فاعلی هم حُسن فعلی, هم آدم خوب بودید یعنی جانتان پاک بود بالإیمان, هم کارِ خوب کردید یعنی واجب‌ها را انجام دادید و محرّمات را ترک کردید یعنی حُسن فعلی, اگر حُسن فاعلی بود به عنوان ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ و حُسن فعلی بود به عنوان ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ من هم دو کار می‌کنم شما که معصوم نیستید خیلی از شما عادل هم نیستید بالأخره لغزش‌هایی دارید ما هیچ کدام آن لغزش‌های شما را به حساب نمی‌آوریم ما آن لغزش‌ها را می‌پوشانیم در صورتی که حقّ مردم را ضایع نکرده باشید ظلمی نکرده باشید ما آن لغزش‌های شما را می‌پوشانیم بعد شما را به عنوان اینکه دارای اعمال صالحه هستید به محکمه دعوت می‌کنیم می‌خواهیم بسنجیم وقتی هم بخواهیم بسنجیم آن اعمال ضعیفتان را روی ترازو نمی‌آوریم شما اگر هزارتا عمل دارید, صدتا عمل دارید از ریز و درشت ما فقط آن درشت‌ها را حساب می‌کنیم بقیه را به حساب آن درشت‌ها به شما جزا می‌دهیم شما این دستفروش‌ها که طبق‌دارند و میوه‌ دارند هر طبقی بالاٴخره مثلاً پنج, شش عدد آن درشت است خب اگر کسی بخواهد کریمانه با این سیب‌فروش معامله کند آن پنج, شش‌تایی که درشت است را قیمت می‌کند بقیه را هم مثل همان می‌خرد این حساب کریمانه است فرمود بالأخره شما هزارتا عمل داشته باشید پنج, شش‌تای آن برجسته است ما همه را هم به حساب آن پنج, شش‌تا از شما می‌خریم این ﴿وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ است به ارزش آن احسنِ اعمال با شما محاسبه می‌کنیم این می‌شود ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[22] دیگر از این بالاتر فرضی ندارد فرمود آن زشتی‌هایتان را که ما به حساب نمی‌آوریم این خوبی‌هایتان هم آن ضعیف‌هایتان را هم مثل متوسط نمی‌خریم بلکه ضعیف و متوسط را مثل آن أحسن می‌خریم این می‌شود کریمانه برخورد کردن, این می‌شود با خدای کریم معامله کردن که فرمود اگر کسی این کار را بکند ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ (یک) از نظر عقیده باید پاک باشد حُسن فاعلی ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ از نظر عمل هم باید واجب‌هایش را انجام بدهد محرّمات را ترک بکند این کار را بکند ما هم سه کار می‌کنیم آن لغزش‌های او را می‌پوشانیم مُکفِّر سیّئاتیم «یا مُکفّر السیّئات»[23] این کار را می‌کنیم و دو کار دیگر هم می‌کنیم همه اعمالشان را قبول می‌کنیم و اما همه اعمال را به حساب برجسته‌ترین اعمالشان پاداش می‌دهیم ﴿وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ بالأخره در هزارتا عمل, یکی, دوتای آن خیلی برجسته است ما همه را به حساب همان دو عمل پاداش می‌دهیم.
پرسش: تکفیر که ما قبول نداریم چیست؟
پاسخ: تکفیر این است که بدون حساب باشد این با حساب است فرمود در صحنه عمل همه‌اش محفوظ است ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[24] دیگر تکفیری نشده, احباطی نشده همه‌اش حاضر است از آ‌ن به بعد ما زشتی‌ها را می‌پوشانیم (یک) خوبی‌ها را می‌پذیریم (دو) و این ضعیف‌ها را و متوسط‌ها را به حساب آن اعلا و برجسته می‌آوریم (سه) نه اینکه اینجا به صورت تکفیر باشد یا به صورت احباط باشد نه, ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ آنجا می‌بیند ذات اقدس الهی دارد این سیّئات او را می‌پوشاند و امثال ذلک.
در جریان جهاد حالا که ما دستمان به آن قلّه نمی‌رسد این اوّلی و دومی را باید رعایت کنیم دومی که وظیفه عمومی ماست مواظب باشیم که بالأخره اعدا عدوّ ما که نفس است حرف او را گوش ندهیم با او بجنگیم ـ ان‌شاءالله ـ مشکلی پیدا نکنیم.
عمده آن است که طبق شأن نزول این آیات در مکه نازل شد فشاری هم که برای عمّار و امثال ذلک بود اینها به عنوان شأن نزول این آیات است ما هم در محرّم هستیم جریان سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هم مطرح است الآن آنچه مسئله روز ماست جهاد اصغر است البته اگر کسی در جهاد اوسط تا حدّی توفیق پیدا کرد این می‌تواند در جهاد اصغر موفق بشود ما الآن در جریان محرّم و در جریان سیّدالشهداء هستیم و شما بزرگواران هم رهبران شیعه هستید که به لطف الهی نهضت حسینی را باید بررسی کنید اما حیف است که عزاداری پسر پیغمبر به همین مسائل عاطفی و گریه کردن و اینها ختم بشود ببینید دین آمده مسئله جهاد را در ردیف بهترین عبادت‌های ما قرار داده ما یک عبادت رسمی داریم به عنوان اعتکاف که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دهه آخر ماه مبارک رمضان می‌رفتند مسجد و معتکف می‌شدند این اعتکاف اقلّش سه روز است اکثرش حدّ خاصی ندارد. این اعتکاف به عنوان یک عبادت رسمی است مرزی دارد, اقلّش سه روز, در کتاب جهاد ملاحظه فرمودید بحثی از مباحث کتاب جهاد به مرابطه برمی‌گردد این را عرض می‌کنم برای اینکه این عزیزانی که با پژاک در مرزها یا مرز کردستان یا مرزهای شمال غربی دارند کار می‌کنند همین‌ها اگر دسترسی به اینها پیدا کردید اینها را واقعا باید تشویق بکنید این مرزداری نظیر اعتکاف یک عبادت رسمی است اگر کسی بخواهد مرزدار باشد مرابطه داشته باشد اقلّش سه روز است اکثرش چهل روز است حالا بعد از چهل روز حکم جهاد را پیدا می‌کند[25] چیز دیگر است. یک وقت است کسی می‌رود در مسجد سه روز عبادت می‌کند می‌شود معتکف, یک وقت کسی سلاح دست می‌گیرد می‌رود مرز را نگه می‌دارد که پژاک و امثال پژاک مزاحم نشوند می‌شود مرابط, دین هم برای مرابطه, حکم فقهی دارد حدّش را مشخص کرده مرزش را مشخص کرده ثوابش را مشخص کرده اعتکاف در مسجد را هم حدّش را مشخص کرده ثوابش را مشخص کرده نباید از مسجد بیاید بیرون مگر برای ضرورت آن هم نباید مرز را ترک کند مگر برای ضرورت این طور است می‌بینید مهم‌ترین عبادت ما که اعتکاف است به قدری اعتکاف مهم است که روزه که از ارکان پنج‌گانه دین ماست تازه شرط اعتکاف است همان طوری که وضو, شرط نماز است روزه با اینکه از آن مبانی خمسه دین است تازه شرط اعتکاف است اعتکاف چه جلال و عظمتی دارد که تازه روزه شرط آن است این اعتکاف که سه روز است و روزه, شرط آن است مشابه این در مرزهاست این مسئله روضه‌خوانی چیزی نیست که انسان خودش مطالعه بکند برود منبر, ما پذیرفتیم که وجود مبارک سیّدالشهداء از رسول خدا(صلوات الله و سلامه علیهما) است که «حسینٌ منّی»[26] خب پیغمبر چه کار کرد؟ پیغمبر فرمود باید نماز بخوانید آمده نماز خوانده, فرمود: «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی»[27] فرمود باید حج بروید همه را جمع کرده برده سرزمین وحی فرمود: «خذوا عنّی مناسککم»[28] آن غزوه‌ها و امثال ذلک که بر حضرت تحمیل کردند خب مردم از نزدیک دیدند اما این جهاد را, این استقلال را, این حریّت را, این امنیت را, این عظمت را, این شهادت را بالأخره کسی باید باشد به مردم یاد بدهد بگوید مردم از من مبارزه را, استقلال‌طلبی را, آزادی را, امنیت را یاد بگیرید این برای آن ذوات قدسی میسّر نشد سالار شهیدان(صلوات الله و سلامه علیه) آمده به میدان با همه تشکیلات و جلال و شکوهش فرمود: «أیّها الناس خذوا عنّی استقلالکم و دفاعکم و جهادکم و حریّتکم و شهادتکم» مردم دین, جهاد آورده, شهادت آورده, استقلال‌طلبی آورده, آزادی‌خواهی آورده ببینید چیست آن حرف‌هایی که در کتاب‌هاست که کافی نیست اگر کافی بود که پیغمبر مکه نمی‌‌رفت نمی‌فرمود: «خذوا عنّی مناسککم» شما شنیدید شهادتی هست اما نمی‌دانید که شهادت یعنی چه «خذوا عنّی شهادتکم» استقلال مملکت را شنیدید اما نمی‌دانید چطوری دین را مستقل کرد «خذوا عنّی استقلالکم» شنیدید ملّتی باید آزاد باشد اما آزادی را که نچشیدید «خذوا عنّی حریّتکم» آن خواهرش(سلام الله علیها) هم همین طور است این جریان عقیله بنی‌هاشم برای هر دو هست هم حسین بن علی عقلیه بنی‌هاشم است هم زینب کبرا این «تاء» که «تاء» تأنیث نیست این «تاء», «تاء» مبالغه است می‌گوییم آدم, خلیفة الله است نمی‌گوییم خلیف الله است این خلیفةالله یعنی خیلی لیاقت دارد جانشینی ذات اقدس الهی را داشته باشد «تاء», «تاء» مبالغه است هم حسین بن علی عقیله بنی‌هاشم است هم زینب کبرا عقیله بنی‌هاشم است هم این می‌گوید «خذوا عنّی شهادتکم» هم او می‌گوید «خذوا عنّی اسارتکم» اینکه می‌بینید عدّه‌ای در اسارت بیگانگان و صدام بودند و خم به ابرویشان نیامد برای اینکه از زینب کبرا(سلام الله علیها) شنیدند «خذوا عنّی اسارتکم» آدم وقتی آزاده می‌شود چطور آزاده باشد, وقتی شهید می‌شود چطور شهید بشود اینها یک مکتب عمیق علمی است اینها باید در منبرها گفته بشود البته آن عزاداری و اشک و سینه زدن و ناله کردن که فخر همه ماست اما بالأخره این آمده بگوید «خذوا عنّی شهادتکم» وگرنه این همه انبیا را کشتند چطور خبری از آنها نیست ﴿قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾,[29] ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾[30] اما این طور نیست کسی برایشان در عالَم به سر و سینه بزند هفتاد میلیون خاک شدند در جنگ جهانی اول و دوم اما آن 72 نفر کلّ عالَم را گرفتند با اشک محض, با روضه محض, با مدّاحی محض نیست باید این مکتب باز بشود که این چه چیزی آورده که این 72 نفر همچنان مانده‌اند بیش از هزار سال, این هفتاد میلیون همین طور رفتند خاک شدند که خاک شدند آنها هم مظلومانه کشته شدند این طور نیست که در جنگ جهانی این بیچاره‌ها که خاک شدند تقصیری داشته باشند بنابراین یک وقت می‌بینید هفتاد میلیون خاک می‌شوند خبری نیست, 72 نفر شهید می‌شوند و کلّ عالَم را تسخیر می‌کنند الآن در محرّمیم شما بزرگواران باید بگویید حسین بن علی گفت مردم! همان طوری که جدّم رفته مکه گفت حج را از من یاد بگیرید الآن شهادت را از من یاد بگیرید یکی از برکات, همان جریان غزّه بود که این روزها شنیدید این برای جهان پیام داد آن که در قتلگاه فرمود: «إن لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا أحراراً فی دنیاکم هذه»[31] این به شیعه گفته, به سنّی گفته, به مسیحی گفته, هر جای عالَم سخن از مبارزهٴ حق علیه باطل باشد نام حسین بن علی(صلوات الله و سلامه علیه) می‌درخشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[2] . سورهٴ طه, آیهٴ 64.
[3] . تفسیر نورالثقلین, ص148; تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص119 ـ 122.
[4] . سورهٴ فجر, آیات 15 ـ 17.
[5] . المیزان, ج8, ص240.
[6] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 143.
[7] . المیزان, ج8, ص237 ـ 242.
[8] . الکافی, ج1, ص84; التوحید (شیخ صدوق), ص245.
[9] . سورهٴ سجده, آیهٴ 22.
[10] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[11] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[12] . الکافی, ج2, ص54.
[13] . مجمع‌البیان, ج8, ص427; التفسیر الکبیر, ج25, ص25.
[14] . الکافی, ج5, ص12.
[15] . مجموعه ورّام, ج1, ص59.
[16] . بحارالأنوار, ج65, ص370.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 197.
[18] . نهج‌البلاغه, خطبه 193.
[19] . سورهٴ تکاثر, آیات 5 و 6.
[20] . نهج‌البلاغه, خطبه 220.
[21] . الکافی, ج2, ص54.
[22] . سورهٴ نمل, آیهٴ 89; سورهٴ قصص, آیهٴ 84.
[23] . المصباح (کفعمی), ص359.
[24] . سورهٴ زلزال, آیهٴ 8.
[25] . تهذیب الأحکام, ج6, ص125.
[26] . الارشاد (شیخ مفید), ج2, ص127.
[27] . متشابه القرآن, ج2, ص170.
[28] . الانتصار فی انفرادات الامامیة (شریف مرتضی), ص254 و 255.
[29] . سورهٴ نساء, آیهٴ 155.
[30] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 21.
[31] . اللهوف, ص120.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی