display result search
منو
تفسیر آیات 27 تا 31 سوره لقمان

تفسیر آیات 27 تا 31 سوره لقمان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 102 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 31 سوره لقمان"
- نامتناهی بودن فیض و قدرت الهی؛
- بیان حقیقت بودن ذات الهی و آیت بودن همه موجودات؛
- حلاوت شهود فیض الهی بالاترین حلاوت‌ها؛


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیرٌ حَکِیمٌ (27) مَا خَلْقُکُمْ وَلاَ بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (28) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَی أَجلٍ مُسَمّی وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (29) ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (30) أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُم مِنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31)﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوت بود و خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق را هم مطرح فرمود در اینجا هم به عدم تناهی فیض خدا سخن فرمود بعد به عدم تناهی ذات اقدس الهی.
نامتناهی بودن فیض و قدرت الهی
در آیه 27 فرمود فیض خدا نامتناهی است نه تمام‌شدنی است و نه عجزپذیر, این ﴿سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾ حدّ خاصّ هفت را بیان نمی‌کند این ناظر به کثرت عدد است یعنی اگر دریاها به کمک دریای اعظم بشتابند همه بشوند مِداد بخواهند کلمات الهی را بنویسند اینها تمام می‌شوند قلم‌ها شکسته می‌شود کلمات فیض الهی نَفاذ و زوال‌پذیر نیست, پس فیض او نامتناهی است قدرت او هم نامتناهی است.

یکسانی جمع کردن سایه و برپایی قیامت نزد خدا
برای اینکه اولین و آخرین را اگر بخواهد بیافریند و دوباره بعد از مرگ زنده کند مثل این است که یک نفر را بیافریند و بعد زنده کند در بحث‌های قبل داشتیم که در قرآن کریم دو کار را ذکر می‌کند یکی ساده‌ترین و آسان‌ترین کار است یکی دشوارترین کار که از آن دشوارتر فرض نمی‌شود آن کار بسیار ساده آن است که سایه را بخواهد جمع کند, جمع کردن سایه زحمتی ندارد چون سایه, ظل همان عدم نور است منتها عدم ملکه چیز سختی نیست که انسان بخواهد سایه را جمع بکند یکی هم جریان قیامت است کاری از جریان قیامت دشوارتر فرض ندارد که کلّ عالَم را به هم بزند دوباره نوسازی کند در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾[1] یعنی طوری که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[2] یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات» پس کلّ زمین و کلّ آسمان‌ها عوض می‌شود به زمین و آسمان دیگر این جریان قیامت است در جریان قیامت فرمود: ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾[3] هم کلّ آسمان و زمین را بخواهد نوسازی کند هم ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[4] را بخواهد احضار کند این مجموعه ظرف و مظروف می‌شود حشر اکبر فرمود: ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾ جریان قبض سایه هم فرمود: ﴿قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾[5] بنا بر اینکه یَسیر به معنای سهل باشد نه تدریج, پس قبض سایه که ساده‌ترین کار است و به هم زدن عالَم و ساختن عالَم جدید به نام قیامت آن یکی ساده‌ترین کار, این یکی سخت‌ترین کار هر دو نزد خدا آسان است لذا در این آیه 28 سورهٴ «لقمان» فرمود: ﴿مَا خَلْقُکُمْ وَلاَ بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ مثل آفرینش یک انسان, پس همه نزد خدا آسان است چیزی دشوار نیست.

تبیین زمان بَر نبودن برپایی قیامت نزد خدا
از نظر سرعت هم در بخش‌هایی از قرآن کریم فرمود امر ساعت ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾[6] یعنی جریان قیامت مثل یک چشم به هم زدن است این‌طور نیست که خیلی زمان بخواهد در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» این‌چنین فرمود: ﴿أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾[7] در بخش‌های دیگر فرمود: ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ مثل یک چشم به هم زدن, خب آن کسی که ﴿عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ گفت ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾[8] به اندازه یک لَمح بصری من این تخت بلقیس را از یمن به فلسطین می‌آورم و آورد ذات اقدس الهی می‌فرماید این کسی که ﴿عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ را ما به او دادیم چنین توانایی را دارد اما کلّ عالَم را به هم زدن و عالَم نو در انداختن اوّلین و آخرین را یکجا جمع کردن که معلوم نیست رقم آنها به چند میلیارد می‌رسد فرمود: ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» هم که فرمود: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾ ناظر به همین است چون آن هم درباره قیامت است در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» فرمود: ﴿بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَی وَأَمَرُّ ٭ إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلاَلٍ وَسُعُرٍ ٭ یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ٭ إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ٭ وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾[9] خب با یک اراده و با یک چشم به هم زدن کلّ عالَم را می‌تواند زیر و رو بکند.
فیض و قدرت نامتناهی برگرفته از ذات نامتناهی الهی
چنین ذات اقدس الهی فیضش نامتناهی است قدرتش هم نامتناهی است خب فیض نامتناهی یک قدرت نامتناهی می‌خواهد, قدرت نامتناهی برای ذات نامتناهی است بعد از اثبات اینکه فیضش نامتناهی است و قدرتش نامتناهی است کم کم در آیه سی همین سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» می‌فرماید: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ این ضمیر ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است با الف و لام که روی خبر آمده مفید حصر است یعنی تمام واقعیّت برای خداست هیچ حقیقتی در عالم غیر از خدا نیست هر چه هستند آیت و علامت و نشانه آن حقیقت‌اند پس او می‌شود نامتناهی.
پرسش:... پاسخ: بله, ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ برای همین است ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ برای آن است که بگوید ما فرهنگی, محاوره ادبیاتی, لفظی نداریم این ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ یعنی دیگر به جایی می‌رسیم که لفظ نداریم بیان کنیم ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ یعنی ما لفظ نداریم بیان کنیم.
بیان حقیقت بودن ذات الهی و آیت بودن همه موجودات
اگر فیضش نامتناهی است فیض نامتناهی محکوم قدرت نامتناهی است چون قدرت نامتناهی دارد می‌تواند فیض بی‌کران داشته باشد قدرت نامتناهی برای ذات نامتناهی است اگر قدرت نامتناهی است یعنی صفت نامتناهی است یقیناً موصوف که ذات است باید نامتناهی باشد لذا فرمود هر چه حق فرض بشود برای خداست دیگری چه انسان چه غیر انسان همه آیت و علامت و نشانه او هستند ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾.
ترغیب قرآن به رؤیت نظم در نظام هستی و آیت بودن آن
قبل از اینکه به آیه سی برسیم فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾ دوباره از نظم عالَم سخن فرمود آن قدر حقیقت روشن است که تعبیر قرآن کریم این است که مگر ندیدی, مگر نمی‌بینی البته برای وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئله رؤیت هست اما برای ما هم که این آیه ناظر به ما هم می‌تواند باشد ما را ترغیب می‌کند که شما باید ببینید.
ناکافی بودن علوم مفهومی، سرّ اصرار قرآن به رؤیت
مستحضرید که فهمیدن, مقداری از راه را رفتن است از فهم و کار مفهومی آن مشکل حل نمی‌شود بارها ملاحظه فرمودید که مطالب نظری را باید با مصداق حل کرد نه با مفهوم, الآن آنچه ما در حوزه و دانشگاه داریم این است که مشکل نظری را با مطلب بدیهی حل می‌کنیم یعنی مفهوم نظری چه تصور نظری باشد چه تصدیق نظری را با تصورهای بدیهی و تصدیق‌های بدیهی حل می‌کنیم. ما سیری داریم صفا و مروه ما مفهوم است! از مفهوم نظری به مفهوم بدیهی, از مفهوم بدیهی به مفهوم نظری
و الفکر حرکة الی المبادی ٭٭٭و مِن مبادی الی المراد [10]
از مجموع این دو حرکت, ما علم به دست می‌آوریم در فضای مفهوم حرکت می‌کنیم لذا گاهی با عمل همراه است گاهی با عمل همراه نیست اما آنکه قرآن کریم اصرار دارد می‌فرماید این کاری که شما می‌کنید این کف کار است بالاتر از این, مسئله شهود و رؤیت است شما اگر این صحنه عمیق را ببینید حتماً خدا را به اندازه خودتان در آینه دلتان مشاهده می‌کنید این رؤیت نصیب شما می‌شود آن وقت چنین علمی با عمل همراه است الآن اینکه می‌بینید ما ممکن است عالِم باشیم ولی گاهی دستمان در عمل می‌لرزد برای اینکه از مفهوم کاری ساخته نیست اگر ما مفهوم نظری را چه در تصور چه در تصدیق با مفهوم‌های بدیهی چه تصور چه تصدیق حل کنیم این را بزرگان می‌گویند خون را با خون دارید می‌شویید,
آفت ادراک آن قال است و حال٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال[11]
الآ‌ن اگر کسی معنای عسل را نمی‌داند ممکن است آدم یک جلد کتاب بنویسد درباره کیفیت و پیدایش زنبورها کیفیت تغذیه زنبورها کیفیت تبدیل آن عصاره گل‌ها توسط زنبور به عسل کیفیت کندوسازی‌ها ساختن آ‌ن خانه‌های شش ضلعی همه اینها را در یک کتاب بنویسد و تدریس کند و آن شخص هم همه این مطالب را بفهمد ولی کام او شیرین نمی‌شود با مفهوم شناسایی زنبور و مفهوم عسل و گُل و کیفیت تغذیه و اینها نمی‌شود کام را شیرین کرد در این صورت انسان خون را با خون می‌شوید کارهای ما حوزوی‌ها این‌طور است کارهای دانشگاهیان این‌طور است که مشکل علمی را با مفهوم علمی حل می‌کنیم لذا در فضای مفهوم, سعی صفا و مروه ما همین است که از مجهول به معلوم می‌آییم از معلوم دوباره به مجهول برمی‌گردیم
و الفکر حرکة الی المبادی ٭٭٭ و من مبادی الی المراد
از مجموع این دو حرکت, ما مطلب نظری را حل می‌کنیم آن وقت سعی بین مفهوم نظری و مفهوم بدیهی همان خون به خون شستن است ولی اگر کسی بخواهد این خون پاک بشود مفهوم نظری را با مصداق باید بفهمد آن وقت می‌شود عالِم با عمل ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ﴾,[12] در قرآ‌ن هست اما در بسیاری از موارد ﴿أَلَمْ تَرَ﴾[13] هست این تنها رأی علمی نیست یعنی طوری باشد که به رؤیت برسد.
تجلی خدا در آیت‌ها و امکان رؤیت او
خدای سبحان طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در کلّ جهان تجلی کرده است که فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»[14] (این یک) در خطبه دیگر هم فرمود دل‌های افراد مرائی خدای سبحان است[15] خدا آینه آفرید (این دو) حالا اگر خدا آینه آفرید این خدا در آینه‌ها خودش را نشان بدهد هر کسی به اندازه خود, خدا را باید مشاهده بکند (این سه) اگر گفته می‌شود هر کسی خدا را به اندازه خود می‌شناسد قبلاً هم ملاحظه فرمودید معنایش این نیست که کسی ـ معاذ الله ـ بالا می‌رود مقداری از خدا را می‌شناسد چون او بسیط است و نامتناهی دیگر جزء ندارد که انسان مثل دریا مقداری آب بگیرد بلکه آن حقیقت بسیط نامتناهی با تمام ذات برای ممکنات تجلی دارد منتها این ممکنات, مرایا و مرائی گوناگون‌اند هر آینه‌ای به اندازه خود خدا را نشان می‌دهد مثل اینکه ـ معاذ الله ـ بلاتشبیه این آفتاب در همه آینه‌ها می‌تابد هر آینه‌ای به اندازه خود عکس آفتاب را نشان می‌دهد اصرار قرآن این است که شما اگر این نظام را می‌بینید این آینه است چگونه شما در آینه خدا را نمی‌بینید مرتب ﴿أَلَمْ تَرَ﴾.
امکان رؤیت تجلّی فیض الهی غیر از طریق علوم مفهومی
پس معلوم می‌شود راه دارد یعنی انسان غیر از راه حوزوی, غیر از درس و بحث, راه‌های دیگری هم دارد که از آن راه بتواند مشاهده کند نه اینکه خون را با خون بشوید خون را با آب بشوید خون را با کوثر بشوید آن وقت انسان راحت است فرمود مگر نمی‌بینی خب آدم وقتی نظم را دید و آن ناظم, بیرون نیست ذات اقدس الهی در دسترس احدی نیست که فصل اول است و منطقه ممنوعه, اکتناه صفات ذات هم که عین ذات است منطقه ممنوعه است, اما وجه الله, فیض الله, ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[16] این نور که فصل سوم است در همه آینه‌ها می‌تابد مشاهده کردن آن, مشکل آدم را حل می‌کند.
حلاوت شهود فیض الهی بالاترین حلاوت‌ها
آن وقت هیچ لذتی هم برای انسان سالک شاهد بهتر از شهود حق نیست این بیان نورانی ائمه که فرمودند: «مَن ذا الذی ذاق حَلاوة محبّتک فرام منک بَدلا»[17] همین است فرمود مگر ممکن است انسان مقداری از محبّت تو را بچشد بعد به دنبال دیگری برود این در دعاهای ماه مبارک رمضان هست که «اللهمّ... أذِقْنی فیه حَلاوة ذکرک»[18] من می‌خواهم بِچشم این عسل را می‌خواهم بچشم نه بفهمم پس این اصرار قرآن ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ یعنی اگر مقداری شما غبارروبی کنید آن مفهوم تبدیل به این مصداق می‌شود مشاهده می‌کنید.
مطابق حکمت بودن تغییر فصول و تأمین ارزاق با آن
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾ مستحضرید که در آیه بیست همین سورهٴ «لقمان» و سایر موارد تعبیر به فعل ماضی دارد تسخیر جهان این دیگر فعل ماضی است هر روز که خدا شمس و قمر را نمی‌آفریند و مسخّر نمی‌کند حدوثاً و بقائاً فیض او مستمر است اما در جریان فصول چهارگانه که فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾[19] تغییر لازم است نمی‌شود همیشه زمستان باشد یا همیشه تابستان این فصول چهارگانه باید عوض بشود تا ارزاق مردم تأمین بشود اینکه فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی «فی أربعة فصول» اگر همیشه زمستان باشد مشکل است همیشه تابستان باشد مشکل است الاّ ولابد باید فصول چهارگانه باشد. برای اینکه فصول چهارگانه پدید بیاید گاهی تعبیر به تکویر دارد که ﴿یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهَارِ﴾[20] گاهی تعبیر به ﴿یُولِجُ﴾ دارد این جریان ایلاج در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم بحث شد آن دو آیه 61 و 62 که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» بود مشابه آن همین‌جا هست یعنی آیه 29 و 30 سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» که محلّ بحث است مشابه همان دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾ بعد در آیه سی فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾.
تبیین چگونگی تغییرات شب و روز و به وجود آمدن فصل
ایلاج لیل فی النهار و ایلاج نهار فی اللیل این است مستحضرید این زمین که به دور خود حرکت می‌کند و این حرکت شبانه‌روز تولید می‌کند یعنی 360 درجه تولید می‌کند این 360 درجه, 180 درجه‌اش قوس‌اللیل است 180 درجه قوس‌النهار, آنجایی که لیل و نهار تفاوت نکند یعنی اول فروردین و اول مهر این دو وقت است که اعتدال ربیعی و اعتدال خریفی است در اعتدال ربیعی «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»[21] است, در پاییز هم «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار» است هر دو دوازده ساعت‌اند بر طبق این افق معمولی, خب این 180 درجه قوس‌اللیل و این 180 درجه قوس‌النهار دو قوس‌ هستند که جمعاً 360 درجه می‌شوند این در آن اعتدال‌های ربیعی و اعتدال‌های خریفی اما وقتی کم کم رو به افزایش می‌رود به طرف تابستان می‌خواهد برود از اول فروردین که گذشتیم می‌بینیم این قوس‌النهار وارد قوس‌اللیل می‌شود این 180 درجه‌ای که روز است و آن 180 درجه‌ای که شب است از دو طرف قوس‌النهار ولوج دارند ورود دارند دخول دارند در قوس‌اللیل یعنی هم از طرف صبح, نهار به شب می‌رسد و به سحر می‌رسد سحر را می‌گیرد و هم از طرف غروب, نهار به مغرب می‌رسد و طلیعه شب را می‌گیرد حدود یک ساعت از این طرف حدود یک ساعت از آن طرف شما می‌بینید هنوز هوا روشن است این ولوج و ورود و دخول قوس‌النهار است در قوس‌اللیل این هست تا برسد به آن نقطه طولانی‌اش که پایان خرداد است از اول تابستان به بعد که کم کم شب‌ها بلند می‌شود قوس‌اللیل از دو طرف وارد قوس‌النهار می‌شود یعنی هم از طرف صبح, تاریکی می‌آید بخشی از صبح را می‌گیرد صبح را تاریک می‌کند هم از طرف غروب, شب می‌آید بخشی از روز را می‌گیرد روز را تاریک می‌کند از دو طرف ولوج و ورود و دخول تاریکی است در روشنایی هم ولوج قوس‌النهار است در قوس‌اللیل وقتی که روز طولانی می‌شود, هم ولوج و ورود و دخول قوس‌اللیل است در قوس‌النهار از دو طرف یعنی بامداد و شامگاه آنجا که شب طولانی می‌شود تا برسد به شب یلدا. فرمود ما این نظم را برای همین قرار دادیم که بالأخره اگر همه فصول یکسان باشد همه زمستان باشد همه تابستان باشد زندگی به صورت تأمین ارزاق به دست نمی‌آید حاصل نخواهد شد ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ این نظم است.
ثمره رؤیت نظم در آفرینش، رسیدن به قدرت و حکمت ناظم و هدفداری او
شما اگر این نظم را ببینید به دو چیز پی می‌برید یکی اینکه ناظم, قادر است و حکیم یکی اینکه ناظم, هدفی دارد شما را برای چیزی خلق کرده است بعد از مسئله نظم, همان‌طوری که مسئله ربوبیّت الهی مطرح است مسئله معاد مطرح است لذا در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[22] این دیگر هؤلاء و هذه و اینها نیست این «یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد»[23] اشاره به مفرد کردند ﴿مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾ این نظم, هدفی دارد بالأخره این‌چنین نیست که ما بخوریم و بیاشامیم و بعد بپوسیم بالأخره این قافله را به جایی می‌رسانند مقصدی هست هم مسئله توحید را مطرح می‌کند هم مسئله معاد را مطرح می‌کند منتها گاهی مسئله معاد را در وسط نقل می‌کند محفوف است به دو حاشیه برهان, گاهی بعد از اقامه برهان, مسئله معاد را نقل می‌کند اینجا بعد از آیه 28 که مسئله معاد را طرح فرمود باز از نظم توحیدی خبر داد منتها ﴿یُولِجُ﴾ که دلالت بر استمرار دارد از آن با فعل مضارع یاد شد ﴿سَخَّرَ﴾ که مربوط به اصل تنظیم جهان است با فعل ماضی یاد کرد اما فرمود همه اینها حسابی دارند مدتی دارند عمری دارند همان‌طوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[24] کلّ قمر این‌طور است کلّ شمس این‌طور است کلّ کوکب این‌طور است الأرض این‌چنین است السماء این‌طور است ﴿کُلٌّ یَجْرِی إِلَی أَجلٍ مُسَمّی﴾.
تصویر قدرت الهی در خلقت خورشید و ماه از دود و نورانی بودن آن
فرمود این‌چنین نیست که حالا شما خیال کنید شمس و قمر این همه شفاف و روشن‌اند ما اینها را از پرنیان خلق کرده باشیم نه خیر از یک مشت دود ما شمس و قمر آفریدیم ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾[25] آخرش هم دود می‌کنیم این‌طور نیست که همیشه اینها تابان باشند ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[26] هست, ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[27] هست.
مشروط بودن ثمردهی رویت نظام هستی به طهارت
فرمود اینها را شما می‌توانید ببینید اگر انسان به این نتیجه رسید که اینها را مشاهده کرد ممکن نیست دستش به زباله برسد اگر شامّه خوبی پیدا کرد این واقعاً بوی بد گناه را استشمام می‌کند و اگر فرمودند: «طَهّروا أفواهکم فإنّها طُرُق القرآن»[28] برای همین است نفرمودند دندان‌ها را مسواک کنید استحباب استیاک در مسئله مقدمات احرام هست در مقدمات صلات هست دستور دادند مسواک بکن یکی از سنن وضو گرفتن سنن نماز خواندن مسواک کردن است آن دلیل خاصّ خودش را دارد اما اینکه فرمود: «طهّروا أفواهکم» افواه غیر از اسنان است دهن غیر از دندان است فرمود دهن را پاک کنید خب اگر غذای شبهه‌ناک وارد بشود این دهن ناپاک است حرف آلوده از این دهن بیرون بیاید این دهن دیگر ناپاک است فرمود: «طَهّروا أفواهکم فإنّها طُرُق القرآن» قرآن می‌خواهد عبور کند خب اگر قرآن می‌خواهد عبور کند اگر ـ خدای ناکرده ـ دهن آلوده باشد شما شفاف‌ترین و پاک‌ترین آب را از یک لوله ناپاک عبور بدهید بالأخره آلوده می‌شود.
رؤیت، تنها تفاوت انبیا و اهل‌بیت(علیهم السلام) با مردم عادی در گرفتن وحی
با یک برهان عقلی می‌شود این حرف‌ها را فهمید با دلیل نقلی هم می‌شود فهمید فرق ماها که آدم‌های عادی هستیم با انبیا و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) این است که آنها وحی را با تفاوتی که بین نبی و امام هست تلقّی می‌کنند بعد برای ما نقل می‌کنند آنچه برای ما نقل کردند عین همان است که به اینها وحی شده است ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[29] بدون کمترین تفاوت اما آنها این مطلب را از خدا با علم شهودی تلقّی می‌کنند می‌شود وحی, ما از آنها این حرف‌ها را می‌شنویم می‌شود نقل‌الوحی, این کلمات عین کلمات خداست اما تلقّی ما از پیامبران به وسیله نقل است تلقّی اینها از الله به وسیله وحی است لذا وحی, مقابل ندارد نبوّت, مقابل ندارد عقل در مقابل نقل است لذا برخی‌ها از این آیات مکتب جبر را استفاده کردند بعضی از همین آیات مکتب تفویض استفاده کردند بعضی به برکت اهل بیت از همین آیات «امر بین أمرین»[30] استفاده کردند این همه اختلاف مذاهبی که پیدا می‌شود از کیفیت استنباط و اجتهاد از نقل است نقل الوحی برای ماست, متن الوحی برای معصوم(سلام الله علیه) است.
از خدا بودن حقیقت نظام هستی
فرمود اگر شما اینها را بررسی کنید اینها را می‌بینید ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ این ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است با این الف و لام اینها کمک می‌کنند تا ثابت بشود هر چه حق است برای خداست و اگر چیزی هم در عالَم از حقیقت سهمی داشت این مطابق این آیه مبارکه از خداست ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾.[31]
تبیین سالبه محصله بودن بطلان اوثان و اصنام
اگر تمام الحق برای خداست این بت‌ها و اصنام و اوثانی که دیگران تراشیدند این می‌شود باطل, اگر گفته شد که اینها باطل‌اند این سالبه محصّله است نه موجبه معدوله, اگر ما گفتیم مثلاً این دارو تاریخ مصرفش گذشت این دیگر باطل شد این عدم ملکه است این موجبه معدولة المحمول است یعنی لیاقت را, قابلیت این را داشت ولی فعلاً این قابلیّت را از دست داد مثل «زید اعمی» اگر گفتیم «زید اعمی» این موجبه معدولة المحمول است و لیاقت را دارد اما اگر گفتیم که فلان ممتنع, فلان معدوم باطل است این سالبه محصّله است توضیحش این است که گاهی سلب بین موضوع و محمول قرار می‌گیرد مثل اینکه می‌گوییم «زید لیس بعالِم» این «لیس» برای قطع ربط است چون در حقیقت در قضیه سالبه, سلب‌الربط است نه ربطٌ سلبی, سلب ربط است یعنی زید با علم رابطه‌ای ندارد یک وقت این حرفِ سلب جزء محمول قرار می‌گیرد وقتی حرف سلب جزء محمول قرار گرفت این قضیه از سالبه محصّله بودن به موجبه معدولة المحمول تبدیل می‌شود حالا گاهی این حرف سلب همان لسان سلب را دارد مثل اینکه بگوییم «زید غیر عالِم» گاهی نه, خود این حرف سلب دیگر جداگانه نیست در درون محمول نهادینه می‌شود مثل اینکه بگوییم «زید جاهل» این «زید جاهل» که موجبه محصّله نیست این موجبه معدولة المحمول است حرف سلب در درون محمول جاسازی شده «زید اعمی» این‌طور است «زید فقیر» این‌طور است «زید عاجز» این‌طور است «زید جاهل» این‌طور است «زید فاسق» این‌طور است همه اینها موجبه معدولة المحمول است اینها موجبه محصّله نیست زیرا محمول در درون خود یک معنای نفی را به دوش می‌کشد «باطلٌ» هم این‌طور است یک وقت می‌گوییم این دارو باطل شد یا آن کاغذ باطل شد کلمه باطل, نفی‌ای را در درون خود دارد که اگر گفتیم این کاغذ باطل است این موجبه محصّله نیست این موجبه معدولة المحمول است مثل اینکه بگوییم «زید جاهل» این در صورتی است که این کاغذ, چیزی باشد و لیاقت را داشته باشد اما اگر گفتیم که دو دوتا پنج‌تا باطل است این سالبه محصّله است این دو دوتا پنج‌تا ذاتی ندارد اگر گفتیم خدا حق است و این بت‌ها باطل‌اند این موجبه معدولة المحمول نیست که اینها لایق بودند ولی ندارند قابلیّت ربوبیّت را دارند ولی فعلاً نیستند از آن قبیل نیست, اگر حق منحصراً برای خداست اینها باطل‌اند می‌شود سالبه محصّله ﴿وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ﴾ از همین قبیل است در بحث‌های قبل هم برهانش ذکر شد برای اینکه فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا﴾[32] اگر کسی بگوید دو دوتا پنج‌تا این لفظ را گفته, مفهوم هم در ذهنش هست اما این مفهوم, مصداق ندارد زیرش خالی است هیچ چیزی در عالَم نمی‌تواند مصداق دو دوتا پنج‌تا باشد هیچ چیزی غیر از خدا نمی‌تواند مصداق الله باشد مصداق اله باشد مصداق ربّ باشد بنابراین این بازگشتش به سالبه محصّله است نه موجبه معدوله, ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آنجا آیه 61 این است که ﴿ذلکَ بَأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ﴾ آیهٴ 62 این است که ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ اما در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» که محلّ بحث است «هو» ندارد یعنی «هو» دوم را ندارد ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾ اگر او علیّ است بالقول المطلق و اگر او کبیر است بالقول المطلق دیگر ماسوای او چیزی برای وجود ندارند.
لطیفه ادبی در عدم استعمال اسمای الهی با «تاء» تأنیث
اما چرا درباره ذات اقدس الهی ما «سمیعة, بصیرة» که مبالغه است استعمال نمی‌کنیم مثل اینکه علامةٌ نمی‌گوییم, می‌گوییم خدا ﴿عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾[33] است آوردن لفظ تأنیث در اسمای حُسنای ذات اقدس الهی جدّاً خودداری می‌شود که مبادا موهن باشد وگرنه آنجا گفته می‌شد او «علامة الغیوب» است گفته می‌شود ﴿عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ یا ﴿بَصِیرٌ﴾ این «بصیرٌ» هم صیغه مبالغه است چون بالذّات است از هر مبالغه‌ای که برای دیگران هست عمیق‌تر و مُتقن‌تر خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ حج, آیهٴ 1.
[2] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[3] . سورهٴ ق, آیهٴ 44.
[4] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[5] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 46.
[6] . سورهٴ نحل, آیهٴ 77.
[7] . سورهٴ قمر, آیهٴ 50.
[8] . سورهٴ نمل, آیهٴ 40.
[9] . سورهٴ قمر, آیات 46 ـ 50.
[10] . شرح المنظومه, ج1, ص57.
[11] . مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش 226.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 106.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 243; سورهٴ لقمان, آیات 29 و 31.
[14] . نهج‌البلاغه, خطبه 108.
[15] . ر.ک: نهج‌البلاغه, خطبه 185.
[16] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[17] . بحارالأنوار, ج91, ص148.
[18] . اقبال‌الأعمال, ص125.
[19] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 10.
[20] . سورهٴ زمر, آیهٴ 5.
[21] . مواعظ سعدی، قصیده 25.
[22] . سورهٴ آل‌عمران. آیهٴ 191.
[23] . دیوان حافظ، غزل شمارهٴ 111.
[24] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 185؛ سورهٴ انبیاء, آیهٴ 35؛ سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 57.
[25] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[26] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[27] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 2.
[28] . ارشاد القلوب, ج1, ص184.
[29] . سورهٴ نجم, آیات 3 و 4.
[30] . الکافی, ج1, ص160.
[31] . سورهٴ بقره, آیهٴ 147.
[32] . سورهٴ نجم, آیهٴ 23.
[33] . سورهٴ توبه, آیهٴ 78.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی