display result search
منو
تفسیر آیات 16 تا 19 سوره لقمان

تفسیر آیات 16 تا 19 سوره لقمان

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 139 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 19 سوره لقمان"
- طرح وصایایی تحت عنوان حکمت لقمانی توسط ائمه (ع)؛
- سفارش به توحید اولین وصیت لقمان و همه انبیا؛
- ادب، دستوری جامع برای زندگی پویا؛


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (16) یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ (17) وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (18) وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (19)﴾

بعد از بیان ایتاء حکمت به لقمان و اینکه اوّلین مطلبی که درباره حکمت لقمانی بیان فرمود, لزوم شکر خدای سبحان بود وصایای حکیمانه لقمان را نسبت به فرزندش ذکر فرمود.
طرح وصایایی تحت عنوان حکمت لقمانی توسط ائمه(علیهم السلام)
در روایات ملاحظه فرمودید وصایای فراوانی به عنوان حکمت لقمانی به وسیله ائمه(علیهم السلام) به شاگردانشان رسید بخشی از اینها را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در آن سفارش حکیمانه امام کاظم(سلام الله علیه) به هشام فرمود یا هشام! لقمان چنین گفته است.[1] در تفسیر علی‌بن‌ابراهیم قمی بخش دیگری از وصایای حکیمانه لقمان حکیم آمده[2] این مجموعه یک رساله گویای خوبی است گوشه‌ای از آن بیانات حکیمانه لقمان اینجا آمده.
سفارش به توحید اولین وصیت لقمان و همه انبیا
اوّلین وصیتی که کرد مسئله توحید بود مسئله توحید اوّلین وصیتی است که ذات اقدس الهی نسبت به آن به همه انبیای الهی عنایت فرمود گوشزد کرد و انبیا هم همان مسئله را به فرزندانشان و به امّت‌هایشان بیان کردند; در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» آیه سیزده به این صورت است ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ﴾.
اجرای توصیه الهی توسط انبیا در سفارش جامعه به توحید و وحدت
هم توحید, هم وحدت این اوّلین سفارش و توصیه خدای تعالی است به انبیا که به انبیا فرمود موحد باشید (یک) جامعه را ارباً اربا نکنید متفرّق نکنید (دو) هم ﴿أَقِیمُوا الدِّینَ﴾ هم ﴿وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ﴾ همین وصیتی را که ذات اقدس الهی به انبیای الهی فرمود آنها هم به فرزندانشان و سایر افراد همان وصیّت را گوشزد کردند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 132 این است ﴿وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ توحید را سفارش می‌کردند, اسلام را سفارش می‌کردند می‌فرمودند مواظب باشید مسلمان بمیرید ﴿فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ مستحضرید مرگ, قابل نهی نیست مگر مقیّداً بأمرٍ مقدور, نمی‌شود به کسی گفت نمیر, می‌شود گفت کافراً نمیر یعنی این ایمان و کفر که امر اختیاری است در کنار آن نهی قرار گرفته وگرنه نهی از موت که معنا ندارد که شما نمیرید اما می‌شود گفت کافراً نمیر, مؤمناً بمیر ﴿فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ بکوشید توحید را به همراه ببرید. پس اوّلین وصیت ذات اقدس الهی نسبت به انبیا همین توحید است و بعد وحدت, همین وصیت را انبیا نسبت به اُممشان داشتند.
سفارش لقمان به معارف توحیدی برگرفته از توصیه‌های انبیا
همین وصیت را لقمانی که از انبیا(علیهم السلام) کمکی گرفته و معنویتی کسب کرده به فرزندش دارد هم او را به توحید دعوت کرده است هم به امر به معروف و نهی از منکر و اقامه صلات و مردمی زیستن که اینها مستقیماً وصیت به فرزند است غیرمستقیم وصیت به جامعه است اگر جامعه موحد بود اگر جامعه اقامه نماز داشت اگر جامعه امر به معروف و نهی از منکر داشت اگر جامعه عاقلاً زندگی می‌کرد نه مختالاً, متواضعاً زندگی می‌کرد نه فخوراً حتماً وحدت محفوظ است جامعه‌ای که در آن خیال‌بافی و فخرفروشی نیست چنین جامعه‌ای متحد است. پس این دو عنصر محوری را که یکی توحید باشد یکی وحدت امّت اسلامی هم سفارش ذات اقدس الهی به انبیا(علیهم السلام) است هم سفارش انبیا به فرزندان و امت‌هایشان است هم سفارش لقمان است که از کلمات انبیا استفاده کرده نسبت به فرزندش و جامعه اسلامی.
سرّ آوردن ﴿إلیَّ المَصیر﴾ بعد از سفارش به پدر و مادر
در برهانی هم که اینجا قبلاً فرمود نسبت به ذات اقدس الهی که خدا فرمود شما به پدر و مادرانتان احترام کنید و شرک نورزید برای اینکه کسی خیال نکند که احترام به پدر و مادر در حدّ احترام خدای سبحان است چه در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» چه در این سورهٴ «لقمان» مرزها را مشخص کرده در سورهٴ «لقمان» فرمود: ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ﴾ بعد فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ اما ﴿إِلَیَّ الْمَصِیرُ﴾ بازگشت همه شما به سوی ماست هم ﴿إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾[3] در آن آیه, هم ﴿إِلَیَّ الْمَصِیرُ﴾ در آیه سورهٴ «لقمان» بیانگر آن است که من درست است گفتم که نسبت به خدا سپاسگزار باشید و نسبت به پدر و مادرتان شاکر اما آنها را من گفتم آنها را من آفریدم شما را من در دامن آنها پروراندم ﴿إِلَیَّ الْمَصِیرُ﴾, ﴿إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾. شفاف‌ترش همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود وقتی مراسم عرفات و مشعر را انجام دادید کارهای منا را انجام دادید نظیر گذشتگان نباشید که به مفاخر پدرانتان اکتفا کنید بلکه ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً﴾ بهتر, محکم‌تر, متقن‌تر از یاد پدران به یاد خدا باشید او اصل است و همان خداست که ما را دستور می‌دهد که به یاد پدرانمان باشیم آیه دویست سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ﴾ از عرفات فارغ شدید از مشعر فارغ شدید از مسئله ذبح و حلق رأس فارغ شدید به جای اینکه فخرهای باطل جاهلی را مطرح کنید به یاد خدا باشید ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً﴾ غرض این است که این توصیه لقمان برگرفته از توصیه انبیا(علیهم السلام) است و توصیه انبیا برگرفته از توصیه ذات اقدس الهی است. فرق مهمّی بین سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» و سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» نیست در سورهٴ «عنکبوت» آیه هشت فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی﴾ اینجا در آیه پانزده فرمود: ﴿عَلَی أَن تُشْرِکَ﴾ این تعبیرات و تفنّنات ادبی در آن عنصر محوری اثر نمی‌گذارد.
اخبار از بی‌ثمر بودن تلاش مشرکان در انحراف مسلمانان از دین
منظور از جهاد هم شدّت تلاش و کوشش است اگر خیلی سخت‌گیری کردند خیلی کوشیدند که شما را از دین منحرف کنند سخت‌گیریشان و کوشش بی‌جایشان هم به جایی نخواهد رسید شما موحدانه به سر ببرید. بعد فرمود حالا که موحد شدید حالا که نماز را که ستون دین است[4] اقامه می‌کنی و در زیر خیمه دین به سر بردی جامعه را هم به معروف و به خیر دعوت کن, البته اگر کسی خودش موحد باشد خودش اقامه‌کننده ستون دین باشد حرف او مؤثرتر است.
پرسش:... پاسخ: البته صلات‌هایی که هر ملتی دارند فرق می‌کند رکعاتشان, قبله‌شان فرق می‌کند ولی اصلِ نماز که اطاعت و پرستش ذات اقدس الهی است در همه ملل بوده.
پرسش:... پاسخ: آن دیگر «الصلاةُ خیر موضوع فمن شاء استقلّ و من شاء أستکثَرَ»[5] بله هر وقتی انسان می‌تواند نماز بخواند; نمازهای مستحبی, نافله‌های ابتدایی, زمان و زمین نمی‌شناسد هر وقتی انسان می‌تواند نماز بخواند منتها درباره نماز واجب فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾[6] این نمازهای پنج‌گانه را در سورهٴ «اسراء» مشخص کرد ظهر است و عصر, مغرب است و عشاء و صبح ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ﴾ که آغاز نماز ظهر است ﴿إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ که پایان نماز عشاست ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ یعنی «أقم قرآن الفجر» که نماز صبح است این پنج نماز می‌شود واجب.
تبیین معنای معروف و منکر
فرمود: ﴿وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ﴾ در جریان معروف و منکر روشن شد چیزی که نزد عقل معرفه است نزد نقل معرفه است یعنی به رسمیت شناخته شده این می‌شود معروف حالا اگر چیزی منکر بود و نزد عقل به رسمیت شناخته نشد ولی یک کودک و نوجوان غیربالغی مرتکب آن شد این هم عقل هم نقل هر دو هماهنگ‌اند هم عقل این کار را زشت می‌داند هم نقل این کار را زشت می‌داند به عنوان قبح فعلی, هم عقل می‌گوید ولیّ‌اش باید او را درست تربیت کند, هم نقل می‌گوید ولیّ‌اش باید او را تربیت کند «أن یحسّن ادبه».[7]
عدم تخالف عقل و نقل در قبح فعلی و فاعلی منکر
پس هیچ تخالفی بین عقل و نقل نیست نه درباره فعل نه درباره فاعل. درباره قبح فعلی هم عقل می‌گوید دروغ چیز بدی است هم نقل می‌گوید, هم عقل می‌گوید سرقت چیز بدی است هم نقل می‌گوید, درباره قبح فاعلی هم عقل می‌گوید که ولیّ باید مواظب کودکش باشد هم نقل حالا اگر کودکش یا نوجوان بدون آگاهی ولیّ گناهی کرده است ولیّ مسئول نیست بالأخره ولیّ مسئول است که «أن یحسنّ أدبه» و مانند آن و اگر عقل و نقل چه در قبح فعلی چه در قبح فاعلی هماهنگ بودند پس تعارضی از این جهت نیست.
ادب, دستوری جامع برای زندگی پویا
فرمود در جامعه می‌خواهی به سر ببری با مردم می‌خواهی زندگی کنی مؤدبانه به سر ببر, ادب یک دستور بین‌المللی اسلام است چه انسان در حوزه اسلامی بخواهد زندگی کند چه در حوزه موحدان بخواهد زندگی کند که منطقه‌ای است چه در سطح بین‌الملل بخواهد زندگی کند که با ملحدان و مشرکان به سر می‌برد باید مؤدّب باشد ادب یعنی درست حرف زدن و حرفِ درست زدن, درست برخورد کردن و برخورد درست این دستور رسمی اسلام است که انسان در هر سه سطح یعنی چه سطح محلّی چه سطح منطقه‌ای چه سطح بین‌المللی باید این را رعایت کند.
نهی قرآن از نیم‌رخ نگاه کردن در گفتگو
آیه هجده فرمود: ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ﴾ صورت را نیم‌رخ به مردم نشان نده وقتی حرف می‌زنی با تمام‌رخ نگاه کن یک طرف جای دیگر نگاه کنی یک طرف به مردم نگاه کنی این با ادب اسلامی سازگار نیست برخی‌ها اهل تخیّل‌اند و همین کج‌ نگاه کردن, نیم‌رخ نگاه کردن را فخر می‌پندارند برخی‌ها این‌چنین نیستند ولی به دنبال فیلم و عکس و مسائل رسانه‌ای هستند وقتی دارند با شما سخن می‌گویند مصاحبه دارند گفتگو دارند یک گوشه چشمشان به دوربین است این در اثر کوتاهی فکر, کمیِ همّت, نازل بودن آن هویّت درونی است.
تبیین خُلق عظیم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سیره او در گفتگو
می‌بینید اگر ذات اقدس الهی درباره پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾[8] در روایات هم نقل شده که یکی از همسرانش گفته بود «کان خُلقه القرآن»[9] خدای سبحان که قرآن را بر آن حضرت نازل کرده فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ﴾[10] ما به تو فاتحةالکتاب دادیم, قرآن عظیم دادیم, چرا قرآن عظیم است برای اینکه خدا درباره خودش فرمود: ﴿وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ﴾[11] پس متکلّمی که ﴿الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ﴾ است قرآنی نازل کرده است که ﴿الْقُرآنُ الْعَظِیم﴾ است و رسول خدا که عامل به قرآن است دارای خُلق عظیم است حالا اگر خدای سبحان علیّ عظیم است و قرآن او قرآن عظیم است و آورندهٴ قرآن دارای خلق عظیم است نموداری از این خلق عظیم را شما چگونه تبیین می‌کنید می‌بینید در حدیث هست که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با هر که حرف می‌زد با تمام چهره حرف می‌‌زد نه یک گوشه چشم به طرف دیگری, یک گوشه چشم به طرف دیگری برای اینکه این متخلِّق به اخلاقی الهی است.
تمام چهره بودن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در گفتگو برگرفته از اخلاق الهی
خب متخلّق به اخلاق الهی است یعنی چه؟ یعنی خدا که در سورهٴ «بقره» فرمود اگر شما دعا کردید من جواب می‌دهم نه نیم‌رخ جواب می‌دهم, خدا نیم‌رخ و بعض و جزء که ندارد اگر ذات اقدس الهی پاسخ سؤالی را می‌دهد با تمام‌رخ جواب می‌دهد ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[12] این‌چنین نیست که ـ معاذ الله ـ یک گوشه چشم, گوشه چشم ندارد اگر ذات اقدس الهی «قد تقدّم غیر مرّه» که بسیط محض است دارد به کسی پاسخ می‌دهد با تمام رخ دارد نگاه می‌کند و اگر در دعاها آمده است که او «باسط الیدین بالعطیّة»[13] است با هر دو دست دارد عطا می‌کند که این نشانه تکریم است با اینکه دست ندارد اگر خدا با کسی حرف می‌زند با تمام رخ حرف می‌زند اگر خدا به کسی چیزی می‌دهد با تمام دو دست می‌دهد پیغمبرش هم وقتی با کسی حرف می‌زد با تمام رخ حرف می‌زد نه اینکه یک طرفش شرق باشد یک طرفش غرب باشد گاهی مخاطب را نگاه کند این‌طور نبود این یک ادب جهانی است.
سقوط انسان باعث نهی بعضی از ضعف‌های رفتاری
فرمود صورت برنگردان, گردن‌کشی نکن و فخرفروشی نکن, خیال‌بافی نکن برای اینکه اگر این ادب را از تو بگیرند می‌شوی یک بدن شصت, هفتاد کیلویی این زمین از تو سنگین‌تر است این سنگ از تو سنگین‌تر است این کوه از تو سنگین‌تر است همه اینها از تو بزرگ‌ترند اگر آن روح ملکوتی را از تو بگیرند می‌مانی یک پنجاه, شصت کیلو خب همه سنگ‌ها از تو بزرگ‌تر و سنگین‌ترند.
اشاره قرآن به پشتوانه نداشتن ناهنجاری رفتاری انسان
﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بحث گذشت که شما برای چه می‌خواهید فخر کنید آیه 37 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ مَرح آن شدّت فرح است ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ﴾ خب مرتب به زمین فشار میآو‌ری تو که نمی‌توانی زمین را سوراخ کنی ﴿وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ اگر گردن‌کشی کنی همه این تپّه‌ها و کوه‌ها از تو بلند‌ترند, بخواهی سنگین برخورد کنی این زمین زیرپا از تو سنگین‌تر است این سنگ‌ها از تو سنگین‌تر است تو اگر آن روح ملکوتی را رها کردی می‌شوی یک جسم هفتاد, هشتاد کیلو خب همه اینها از تو بزرگ‌تر و سنگین‌ترند اما اگر آن روح ملکوتی را داشتی کاری می‌کنی که آسمان نمی‌تواند آن بار را بکشد شما می‌کشید اینکه فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾[14] این امانت را شما می‌توانی بدون ظلم و جهل حمل بکنی وگرنه اگر آن را برداری همه این اجرام از شما سنگین‌ترند.
ارائه همه حکمت‌های لقمانی به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً ملاحظه فرمودید آیاتی که از آیه 22 شروع می‌شود همین حرف‌هایی که لقمان به عنوان حکمت دارد به فرزندش می‌گوید ذات اقدس الهی به عنوان دستورهای حکیمانه به رهبر ما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بعد فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً ٭ ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾.[15]
امر به توحید مرتبه اعلای حکمت و نهی از ناهنجاری‌ها مرتبه نازله آن
اینها حکمت است پس حکمت از توحید شروع می‌شود بخش‌های نظری بخش‌های عملی تا همین مسئله مؤدّبانه راه رفتن ختم می‌شود. در آن سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ اینجا فرمود تَصعیر خدّ یعنی نیم‌رخ نشان دادن, گردن‌کشی کردن, در نگاه, بی‌اعتنایی کردن به مردم فرمود این‌طور نگاه نکن ﴿وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ با خوشحالی مفرطانه روی زمین راه نرو چرا, برای اینکه این در اثر خیال است عقل که این حرف را نمی‌زند.
محبوب خدا نبودن همه ناهنجاری‌های رفتاری انسان
﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ این از باب رفع کل نیست یعنی عموم‌السلب است نه سلب عموم, گرچه به حسب ظاهر به صورت سلب عموم آمده ولی نتیجه‌اش عموم‌السلب است ما یک «لیس کل» داریم یک «کلّ لیس» داریم یک وقت می‌گوییم هیچ کدام از اینها نیست رفع‌العموم است یکی عموم‌الرفع است اینجا به حسب ظاهر رفع‌العموم است ولی در واقع عموم‌الرفع است اینکه فرمود همه انسان‌های خیال‌زدهٴ فخرفروش را خدا دوست ندارد یعنی هیچ کدامش را دوست ندارد نه آن رفع‌العموم باشد که سور سالبه جزئیه است این عموم‌الرفع است که سور سالبهٴ کلیه است.
عدم محبوبیت انسان‌های خیال‌باف نزد خدا
در بخش‌های دیگر دارد ﴿وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾[16] قبلاً هم گذشت که ما در برابر عقل, خیال داریم این خیال اگر به باب افتعال برود می‌شود اِختال, یَختال, مُختال, اگر به باب تفعّل برود تخیّل, یتخیّل, مُتخیّل, تخیّل که از باب تفعّل است در قرآن استعمال نشده اما افتعال آن در قرآن استعمال شده فرمود انسان خیال‌زده, خیال‌باف که با خیال دارد زندگی می‌کند این محبوب خدا نیست ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ خیال می‌کند که مقامی دارد (یک) مطابق همین خیال, نسبت به دیگران فخرفروشی می‌کند (دو) فخرفروش محبوب خدا نیست خیال‌باف محبوب خدا نیست اگر عاقل بود نه مختال است نه فخور, بلکه متواضع است و مؤدّب ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ یعنی «لا یحبّ أحداً».
تجلّی قوّه متخیّله انسان در صورت رهبری عقل
پرسش:... پاسخ: خیال را عقل باید کنترل کند در روایات قبلی هم که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواندیم برای همین بود حضرت فرمود عقل را اصلاً برای همین چیزها خدا خلق کرد عقل را عقل می‌گویند برای اینکه زانوی جموح و چموش خیال را عِقال می‌کند اصلاً عقل برای همین خلق شد خیال یک نعمت خوبی است خیال‌پردازی این شعرهای خوب این ادبیات خوب این تصویر خوب این صحنه‌های خوب اینها بعد از متخیّله کار خیال است اما به رهبری عقل, رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود عقل را عقل گفتند برای اینکه زانوهای شتر جموح و چموش شهوت و غضب و وهم و خیال را عقال می‌کند[17] عقال یعنی زانوبند «اعقل و توکّل»[18] همین است این شتر را عقال بکن یعنی زانوبند ببند حضرت فرمود خدا اصلاً عقل را برای همین‌ها خلق کرده مگر آدم هر حرفی را می‌زند, هر چیزی را فکر می‌کند, هر جایی را نگاه می‌کند, خب اگر آدم عادت بکند هر حرفی را بزند هر حرفی را بشنود این دیگر در نماز حضور قلب ندارد همه این خاطرات جمع می‌شود تا یک وقت حمله بکنند و آن حالت نماز است ولی آدم وقتی مواظب چشم و گوشش باشد پرحرفی نکند هر چیزی را هم نشنود خب بالأخره حساب‌شده است شما در همین کار سیره لقمان بررسی کنید که چطور شد این به این مقام رسید که خدا فرمود: ﴿لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ﴾ این روایات را لابد ملاحظه فرمودید, بخشی از این روایات را سیدناالاستاد در المیزان نقل کرد[19] بخشی هم در کنزالدقائق هست[20] و در سایر جوامع روایی ما هم هست او یک آدم عادی نبود این [حکمت] مثل مال نیست که خدا به بَرّ و فاجر بدهد قلب طیّب و طاهر می‌خواهد ظرف طیّب و طاهر می‌خواهد تا اینکه این عطا بشود. این خیال‌بافی‌ها را عقل باید کنترل کند.
پرسش:... پاسخ: این فقر به معنی نداری که نیست البته حرف سلیمان پیغمبر هم همین بود با اینکه ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ﴾ وجود مبارک پیغمبر هم وقتی که فتح مکه کرد و همه این قدرت‌ها در اختیارش شد باز هم فقر بود نیاز به ذات اقدس الهی فخر آدم است چه فخری برتر از احتیاج به ذات اقدس الهی.
تبیین چگونگی حاضر شدن اعمال در قیامت
در آیه شانزده که فرمود خدا می‌آورد ﴿یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾ خدا می‌آورد, آیات فراوانی هست که انسان هر چه انجام داد می‌بیند اما چطور می‌شود با کدام دست می‌آورد به وسیله چه کسی می‌آورد آن در آیات دیگر مشخص شد در همان سورهٴ «زلزله» ملاحظه فرمودید ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[21] یعنی نقدِ نقد است ببینند یا کسی می‌آورد نشان می‌دهد در آیه شش فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ﴾[22] تا به اینها نشان بدهند این‌چنین نیست که هر کسی احاطه علمی داشته باشد همه چیز را بتواند ببیند تا نیاورند و به او نشان ندهند او نمی‌بیند. پس یک ارائه است یک رؤیت, به دنبال آن ارائه و رؤیت, مسئله ﴿مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ﴾[23] مطرح است یعنی انسان در قیامت آنچه زمان جوانی انجام داد یا زمان سالمندی و کهنسالی انجام داد همه آنها را می‌بیند بعد بالاتر از همه اینها در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» فرمود هر کسی چیزی را انجام داد حاضر می‌بیند خب خودش احضار کرده یا دیگری, فرمود: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾;[24] یعنی کسی هست که احضار می‌کند و به او نشان می‌دهد پس اگر رؤیت است مسبوق به ارائه است اگر حضور است مسبوق به احضار است عمده این است که این عمل کجاست که خدای سبحان احضار می‌کند تا می‌شود حاضر, ارائه می‌کند تا می‌شود مرئی آن را در سورهٴ مبارکهٴ «تکویر» آیه چهارده.
عدم امکان انکار اعمال ناپسند توسط انسان
فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ نظیر اینکه نکره در سیاق نفی مفید عموم است این از جاهایی است که این نکره با اینکه در سیاق اثبات است مفید عموم است ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ﴾ یعنی «کلّ نفس» ﴿مَا أَحْضَرَتْ﴾ پس خود انسان در درون خود آن کتاب را دارد ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[25] چه کسی از درون او در می‌آورد این درون ما کجاست آن لایه‌های دهم و صدم و هزارم ما کجاست آن را دیگر ما نمی‌دانیم بالأخره خود انسان این مجموعه را دارد و از آن غافل است اگر خدا فرمود ما احضار می‌کنیم نزد او حاضر می‌شود ما ارائه می‌دهیم او می‌بیند یعنی این کارها را به دست خود او انجام می‌دهیم نه اینکه از جای دیگر بیاوریم تا او بتواند انکار کند ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ لذا به هیچ وجه نمی‌تواند انکار کند مرتب از درون او در می‌آید. اینجا هم فرمود اگر مثقال حبّه‌ای باشد ذات اقدس الهی آن را می‌آورد اما آوردنش با این پنج وجه است رؤیت است مسبوق به ارائه, حضور است مسبوق به احضار, احضارش هم به وسیله خود نفس است.
امر به میانه‌روی در رفتار شخصی و اجتماعی
بعد فرمود: ﴿وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ﴾ هم مَشی زندگی هم طرز راه رفتن هم مَشی سیاسی هم مَشی اجتماعی بالأخره میانه‌رو باش نه افراط و نه تفریط, اهل اقتصاد و اعتدال باش در همه شئون زندگی چه خطّ‌مشی‌ات چه راه رفتن عادی‌ات ﴿وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ﴾ این‌قدر صدا را بلند نکن این‌قدر داد و فریاد نکن قول سَدید را قرآن سفارش کرد نه قول شدید را فرمود: ﴿قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾[26] حرف برهانی, حرف سدید است نه «قولوا قولاً شدیدا» آن داد کشیدن‌ها اثری ندارد.
نهی نشدن فریاد مظلوم با ﴿واغْضُضْ مِن صَوتِک﴾
پرسش:... پاسخ: برای اینکه مظلومی اگر داد نزند چه کار بکند اینکه بی‌خود داد نمی‌زند این ﴿الْجَهْرَ بِالسُّوء﴾[27] غیر از رفع صوت است یکی از مواردی که غیبت مستثنا شده است همین است این دستش به جایی نمی‌رسد مگر اینکه نزد این و آن بگوید که به من چنین ستمی شده است این کار محبوب خدا هم است, اگر کسی مظلوم واقع شد دسترسی به کسی هم ندارد مشکل او همچنان حل نشده خب ناچار است به این و آن بگوید تا مشکلش حل بشود.
نجات از افتادن در گناه سرّ امر به میانه‌روی در نگاه و صوت
درباره نگاه هم همین‌طور است فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[28] کسی با تمام چشم نگاه می‌کند که اگر یک وقت هم به نامحرم افتاد همان وقت هم به دام می‌افتد خب چرا این‌طور نگاه می‌کنی وقتی می‌بیند اینجا زن‌ها دارند می‌آیند نامحرم دارد می‌آید خب نیم‌نگاه راه می‌رود نه اینکه با تمام چشم نگاه بکند که اگر یک وقت چشم افتاد همان وقت به دام بیافتد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ این درباره نگاه, اینجا هم فرمود: ﴿وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ﴾ آرام‌تر حرف بزن, آرام‌تر نگاه بکن که اگر یک وقت لغزیدی نیفتی, اگر کسی آرام‌تر حرف زد بر اعصابش مسلّط است و خوب می‌تواند جواب بدهد یا اگر حرف ناصوابی از زبانش در رفت فوراً می‌تواند جبران کند اما اگر نه, با تمام چشم نگاه کرد با تمام حنجره حرف زد درمان او یک مقدار دشوار است.
پرسش:... پاسخ: صدای بلند دلیل ندارد مگر اینکه درباره اذان گفته شد رفع صوت بکنید درباره صلوات که در مورد خاص گفته شد این کار را بکنید.
این برهان مسئله است, رسیدیم به آیه بیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . الکافی, ج1, ص16.
[2] . تفسیر القمی, ج2, ص162 ـ 165.
[3] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 8.
[4] . الکافی, ج2, ص19 و ج7, ص52.
[5] . بحارالأنوار, ج79, ص308 و 309.
[6] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 78.
[7] . نهج‌البلاغه, حکمت 399.
[8] . سورهٴ قلم, آیهٴ 4.
[9] . مسند احمد, ج6, ص163.
[10] . سورهٴ حجر, آیهٴ 87.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 255; سورهٴ شوری, آیهٴ 4.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 186.
[13] . المصباح (کفعمی), ص647.
[14] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 72.
[15] . سورهٴ اسراء, آیات 38 و 39.
[16] . سورهٴ حدید, آیهٴ 23.
[17] . ر.ک: تحف‌العقول, ص15.
[18] . شرح نهج‌البلاغه (ابن‌ابی‌الحدید), ج11, ص201.
[19] . المیزان, ج16, ص221 ـ 226.
[20] . تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص236 ـ 238.
[21] . سورهٴ زلزله, آیات 7 و 8.
[22] . سورهٴ زلزله, آیهٴ 6.
[23] . سورهٴ انفطار, آیهٴ 5.
[24] . سورهٴ آل‌عمران. آیهٴ 30.
[25] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 13.
[26] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 70.
[27] . سورهٴ نساء, آیهٴ 148.
[28] . سورهٴ نور، آیهٴ 30.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی