- 467
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 47 تا 50 سوره سبأ
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 50 سوره سبأ"
- موعظه جهانی خداوند به تفکر در قرآن؛
- محوریت عقل و عدل در قرآن دال بر عاقل و عادل بودن آورنده آن؛
- جایگاه روایی تفکر در معارف؛
- غدیر، استمراربخش پیامآوران الهی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ (46) قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ (48) قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ (49) قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَی نَفْسِی وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ (50)﴾
موعظه جهانی خداوند به تفکر در آیات قرآن
در بخش پایانی سوره مبارکه «سبأ» یک موعظه جهانی دارد فرمود هر کس در علم و خرد و حقانیّت محتوای این کتاب شک دارد قربة الی الله فکر کند اگر در محتوای این کتاب غیر از برهان و غیر از عقل و عدل چیز دیگر ندید بپذیرد, نه این کتاب, افسون و فسانه در آن هست نه آورندهٴ این کتاب, ساحر و شاعر و کاهن و امثال اینهاست, نه اهداف باطلی اینها را تعقیب میکند الآن هر کدام شما بخواهید درباره حقانیّت این کتاب فکر کنید این مورد ترغیب الهی است خدا دعوت کرده است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ این یک اصل است.
سرّ دعوت الهی به تفکر انفرادی در مسائل علمی
در مسائل اجتماعی سخن از ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾[1] است که کار است ولی در مسائل علمی یک نفر حداکثر دو نفر چون آن جمعیت و آن بلوا و آن آرای فراوان، یک بیان نورانی حضرت امیر دارد که آنها را امضا نمیکند فرمود: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ»[2] این از بیانات نورانی حضرت است در نهجالبلاغه. فرمود وقتی یک مطلب مورد سؤال باشد آرای گوناگونی ارائه شود جوابهای متعدّدی گفته شود آنچه صواب است مخفی میماند; لذا انسان برای اینکه متفکّرانه و خوب نتیجه بگیرد اگر متفکّر باشد, یا تنها خودش فکر بکند یا با کسی که صاحبنظر است دوتایی فکر کنند در مسائل اجتماعی چه نماز جمعه, چه نماز جماعت, چه حج و مانند آن سخن از ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ است اما در مسائل علمی, پژوهشی, تحقیق, انسان اوّل تنها یا با همفکرش بحث بکند آنوقت نتیجه این بحث را ممکن است در همایشی ارائه کند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ آن یک کلمه و اصل این است که ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ یا ﴿مَثْنَی﴾ دو به دو, یا ﴿فُرَادَی﴾ یک به یک.
محوریت عقل و عدل در قرآن دال بر عاقل و عادل بودن آورنده آن
﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ﴾ این کتاب, حیّ است الی یوم القیامه, شما درباره قرآن فکر کنید بعد معلوم میشود که این قرآن که محور عقل و عدل است آورندهٴ او هم عاقل و عادل خواهد بود ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ﴾ البته اگر کسی موحّدانه بخواهد قیام کند یعنی برای رضای خدا نه اینکه پیشداوری و پیشفرض داشته باشد آن پیشداوری را بخواهد بر قرآن تحمیل کند اینطور نیست اگر کسی به دنبال تحقیق است در برابر حق خاضع باشد بر اساس این نیّت و عنوان درباره معارف قرآن فکر کند آن مسئله نبوت و معاد را هم نتیجه میگیرد.
تبیین جامعیت قرآن
پرسش ...
پاسخ: بله خب وقتی که دین باشد دین آثار حیات را دارد اگر قرآن ما را دعوت میکند به حقانیّت, به عدل, به پرهیز از ظلم, ﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾[3] دعوت میکند به جهاد اصغر و اوسط و اکبر این میشود سیاست, دعوت میکند به تقوا میشود مسئله اخلاق, دعوت میکند به حقوق میشود مسائل حقوقی چون همه چیز در قرآن کریم هست.
جایگاه روایی تفکر در معارف الهی
پرسش: این ﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا﴾ جزء آن موعظه است یعنی آن ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾.
پاسخ: بله من موعظه میکنم که قیام کنید برنامه شما این باشد. یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) است از ائمه دیگر(علیهم السلام) هم نقل شده است «لیست العبادة کثرة الصیام و الصلاة و إنّما العبادة کثرة التفکّر فی أمر الله»[4] درباره اباذر(رضوان الله علیه) که از عبادت او سخن به میان میآمد در روایات هست که «کان أکثر عبادة أبیذر رحمة الله علیه خصلتین التفکّر و الاعتبار»[5] اگر تفکّر درباره خدا و معارف الهی به نصاب برسد حقانیّت دین و حقانیّت علوم وحیانی و معاد ثابت خواهد شد.
عدم تنافی بین آیات متفاوت دال بر اجر رسالت
بعد میفرماید در جریان اجر اینجا چند مطلب است یک انسان عاقل ـ چون خدای سبحان حضرتش را از هر گونه تهمتهای بیعقلی منزّه دانست ـ بر اساس عقل حرکت میکند البته عقلی الهی که فوق عقول ماست این انسان این همه تلاش و کوششی که میکند لابد هدفی دارد بیاجر نخواهد بود در بخشهای ابتدایی میفرماید اجر من مودّت اهل بیت من است در بخشهای دیگر میفرماید من اجری از شما نمیخواهم این آیات هرگز منافی هم نیستند اینکه میفرماید من اجری از شما نمیخواهم معنایش این نیست که من اجر ندارم که تا با آیه ﴿إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ مباین باشد. آیهای که میگوید: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ﴾ یعنی از شما چیزی نمیخواهم نه اینکه من اجری ندارم, پس آیهای که میگوید: ﴿إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ با آیهای که میگوید: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ﴾ یا ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ منافات ندارم یعنی از شما چیزی نمیخواهم از خدا میخواهم. آنچه در سوره «شوری» آمده است که ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾[6] با ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ که در سوره «سبأ» آمده اینها منافی هم نیستند تا یکی ناسخ دیگری باشد در آنجا فرمود من از شما هیچ چیزی نمیخواهم مگر مودّت اهل بیت من, سرّش این است که پیام الهی از صدر تا ساقه باید دوام داشته باشد این از بیانات نورانی خدای سبحان است که فرمود: ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا﴾.
استمرار پیام و پیامآوران الهی سرّ تقاضای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر مودّت اهل بیت (علیهم السلام)
﴿وَصَّلْنَا﴾ یعنی حرف ما تمام نشد, حرف ما تمام نمیشود حرف ما ادامه دارد ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾[7] برای جوامع بشری از آغاز تا انجام ما گفتههای متّصل و مستمر داریم این یک اصل, خب گفتههای خدا و قول خدا که مستمر و متّصل است سخنگوی متّصل و مستمر هم میخواهد حالا آن سخنگو یا نبی است یا وصیّ نبی است حرف خدا را چه کسی باید به مردم برساند شما حالا قول متّصل دارید اما قائل مستمر ندارید؟! اینکه نمیشود. فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾[8] این اصل دوم است ﴿تَتْرَا﴾ همان متواتر است مثل تقوا, تقوا این تاء جزء کلمه نیست اصلش «وَقَیَ» است این اصلش «وقوا» بود آن هم «وترا» بود وتر وتر که جمع بشود میشود متواتر, خبرهای واحد, تک تک وقتی جمع شد میشود متواتر. فرمود سخنگویان ما هم متواترند برای اینکه حرف من قطع نمیشود خب اگر حرف خدا قطع نمیشود سخنگویان خدا هم نباید قطع شوند این دو اصل جزء اصول جاودانه وحی الهی است که ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ یک اصل, ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ این هم اصل دیگر, حالا رسید به ختمی نبوّت(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آیا این قول, قطع شد؟ نه, سخنگو قطع شد؟ نه, این قرآن قطع نشد.
دعای امام سجاد (علیه السلام) در تبیین جایگاه امامت در استمرار پیام قرآن
شما در این دعای ختم قرآن که در صحیفه سجادیه هست ملاحظه بفرمایید ببینید که شأن امام نسبت به قرآن چیست وجود مبارک امام سجاد در آنجا عرض میکند خدایا ما میخواهیم کاری بکنیم که از کوهها ساخته نیست یک وقت است کسی قرآن را همینطور عادی معنا میکند, تفسیر میکند, ترجمه میکند خب این کار آسانی است عرض کرد خدایا ما میخواهیم کاری بکنیم که از کوهها ساخته نیست شما فرمودید: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾[9] کوه نمیتواند ولی ما میخواهیم بکنیم پس معلوم میشود قرآن یک چیز دیگر است, تفسیر قرآن یک چیز دیگر است, علم قرآن یک چیز دیگر است این دعای رسمی وجود مبارک امام سجاد است عرض کرد قرآن کتابی است که خودت فرمودی کوه از عهدهاش برنمیآید ولی ما میخواهیم این کار را بکنیم ما بالاتر از کوهیم در تبیین این مطلب, سه اصل را ذکر میکند: اصل اول آن است که قرآن را به صورت قانون اساسی, جوامعالکلم بر قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل کرد (یک) تبیین قرآن را هم از علوم وحیانی نصیب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کردی برای اینکه فرمودی: ﴿أنْزَلْنَا إلَیْکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[10] تو باید برای مردم بیان کنی (دو) سوم اینکه آن تفسیر و تفصیلش را هم از راه وحی و نبوّت پیغمبر و به برکت آن حضرت به ما الهام کردی, ما از آن راه سومی که تفسیر قرآن را به ما الهام کردی میتوانیم باری را ببریم که کوه نمیتواند ببرد[11] حالا ترشّحاتش, فیوضات نازلهاش بهره عالمان دین میشود یک مطلب دیگر است, قطراتی به حوزهها میرسد مطلبی دیگر است, بنابراین نه سخن خدا قطع میشود نه سخنگویان الهی قطع میشوند.
واقعه غدیر، استمراربخش پیامآوران الهی
الآن که ما در آستانه غدیر هستیم باید این معنا برای ما روشن بشود که وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت(علیهم السلام) سخنگویان الهی هستند لذا وجود مبارک پیغمبر فرمود: ﴿لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ درست است بعداً کتابی نمیآید, درست است بعد پیغمبری نمیآید اما علوم قرآن الی یوم القیامه الهامی است, سخنگویان الهی هم الی یوم القیامه هستند تا برسد به وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) که بعد از او دیگر جهان منقرض میشود. بنابراین مسئله امامت و مودّت در قربا برای آن است که آن دو اصل قرآنی را خوب تبیین کند ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ از یک سو, ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ از سوی دیگر. فرمود نه سخن ما قطع میشود نه سخنگویان ما پایانپذیر هستند هم سخنگو داریم الی یوم القیامه هم سخن تازه, سخن ما تازه است; ﴿وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ نه یعنی حرفهای قبلی را تکرار میکنیم, بلکه یعنی همیشه حرف تازه داریم همیشه سخنگوی تازه داریم این معنای مودّت فی القربی است آن وقت معنای غدیر و عظمت غدیر و جشن غدیر با آن جلال و شکوه خودش بهتر روشن میشود, بنابراین فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾.
تبیین سودآور بودن اجر رسالت برای فرد و جامعه اسلامی
در بخشهای دیگر فرمود این مودّت در قربا در حقیقت بیان خداست به ما برنمیگردد ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ فرمود آنچه ما از شما خواستیم به سود شماست. در بخشهای نهایی فرمود هم کار شما اجر دارد هم کار من اجر دارد, هم من اجرم را از خدا میگیرم هم شما اجرتان را از خدا میگیرید اینطور نیست که شما کارتان بیاجر باشد خب خدای سبحان اجر شما را خواهد داد اجر من را هم خواهد داد.
ترغیب و تشویق بودن تعبیر اجر، بیع و شراء در قرآن
در بخش دیگر فرمود این بحثها, بحثهای تشویقی است تعبیر بیع و شراء, ترغیبی است, تعبیر اجر, تشویقی است بیع و شراء این است که انسان کالایی را به دیگری بفروشد درباره ما که عوض و معوّض هر دو برای اوست چه چیزی را داریم بفروشیم اگر «لا أملک لنفسی ضرّاً و لا نفعاً و لا موتاً و لا حیٰوةً و لا نشوراً»[12] چه چیزی داریم به او بفروشیم؟! برای خود کار بکنیم و از او مُزد بگیریم؟! آخر یا آدم اجیر میشود یا اجاره میدهد یا عین را کرایه میدهد؟! بالأخره برای مستأجر کار میکند اگر ما هیچ کاری برای خدا نکردیم چگونه از او اجر بگیریم تعبیر اجاره و اجر, تعبیر بیع و شراء ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ﴾,[13] ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[14] همه ترغیبی و تشویقی است.
همراهی با سخنگویان الهی مزد رسالت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بنابراین فتحصّل آنچه در سوره مبارکه «شوریٰ» آمده با آنچه در سوره مبارکه «سبأ» هست منافاتی ندارند تا کسی بگوید یکی مکّی است دیگری مدنی, یکی ناسخ دیگری است در آنجا فرمود مودّت فی القربیٰ را شما باید حفظ بکنید برای اینکه اینها سخنگویان الهیاند از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل شده است که هر چه ما به شما گفتیم از ما سؤال کنید که کجای قرآن ثبت است[15] منتها سؤالکننده کم بود و هر وقت سؤال میکردند که شما این مطلبی را که فرمودید کجای قرآن است بیان میکردند که از فلان آیه ما این مطلب را استفاده میکنیم. پس قول خدا مستمر است الی یوم القیامه, سخنگویان الهی مستمرّند الی یوم القیامه.
بشارت بودن مودّت قربا به استمرار سخنگویان الهی
لذا فرمود شما باید با سخنگویان الهی باشید این مُزد من است همانطوری که وجود مبارک مسیح بشارت داد که پیامبری خواهد آمد من هم بشارت میدهم که علی و اولاد علی خواهند آمد اینها مودّت در قرباست معلوم میشود قربایی هست که مودّت آن, اجر رسالت است این یک تبشیر است که اینها قطع نمیشود این سلسله منقرض نخواهد شد الی یوم القیامه کلام الهی هست, سخنگویان الهی هم هستند.
کلام علی(علیه السلام) به مشروط بودن بهرهوری از قرآن به وجود سخنگوی آنها
وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که این قرآن «فاستنطقوه» با آن حرف بزنید «و لن ینطقَ» آن با شما حرف نمیزند «ولکنّ اُخبرکُم عنه»[16] من سخنگوی قرآنم. این حرفهای تفسیری رایج را به برکت این خاندان انسان یاد میگیرد فرمود این قرآن, کلام خداست (یک) «فاستنطقوه» آن را به حرف در بیاورید (دو) «و لا ینطق» با شما حرف نمیزند (سه) «و لکنّ اُخبرکم عنه» (چهار) من سخنگوی قرآنم. سخنگوی قرآن باید باشد.
تبیین علت مشروط بودن بهرهوری قرآن به سخنگویان معصوم
قول الهی در این قرآن هست اینکه درباره قرآن گفته شد «اقرأ و ارقَ»[17] و بارها عنایت کردید که خدای سبحان که فرمود من این کتاب را نازل کردم نه یعنی انداختم بلکه نازل کردم یعنی آویختم همین است خب اگر قرآن آویخته است یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست ما, بین دست ما با دست بیدستیِ ازلی, لا یتناهی علوم هست این که قرآن را نینداخت به زمین آنطوری که باران را نازل کرد قرآن را آویخت به زمین آنطوری که حبل متین را میآویزانند خب حبل متین را بگیریم و بالا برویم ما چقدر میتوانیم با این طناب بالا برویم ما به اندازه همان قد کوتاه خودمان میتوانیم بالا برویم بقیه را از کجا میفهمیم خب کسی باید باشد که لدی اللّهی باشد, دستش تا آن بالا برسد مثل درخت خرمایی که از دست ما تا لدی الله میوه دارد خب کسی باید باشد که دستش تا آنجا برسد بچیند به ما بدهد, اگر قرآن ـ معاذ الله ـ مثل باران نازل شده بود یعنی به زمین انداخته شده بود همین بود که دست ماست اما حبل متین است و آویخته است در همان جریان اینکه «إنّی تارک فیکم الثقلین» فرمود این قرآن «طرفه بید الله و طرف بأیدیکم»[18] فرمود این طناب, ناگسستنی است یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست شما خب ما بخواهیم تا به دستِ بیدستی الهی برسیم این کار ما نیست بنابراین کسی باید باشد که دستش برسد به ما بگوید یا نه, در هر عصر و مصری نیاز ما چیست, از قرآن چه چیزی میفهمیم کسی باید باشد که دستش برسد «دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل»[19] آن هم نخیلی که تا لدی الله است لذا وجود مبارک حضرت فرمود من هیچ اجری از شما نمیخواهم مگر اینکه با کسانی باشید که دستشان میرسد به این شاخه میوهاش را میچینند به شما میدهند.
چگونگی برخورداری پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین از پاداش الهی
بعد فرمود آن اجری که من از شما خواستم ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ خود من هم که گفتم: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ بعد میگویم: ﴿إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ هم من اجر دارم هم شما اجر دارید من از شما چیزی نمیخواهم شما از ما فیض میبرید ولی ما از شما چیزی نمیخواهیم اباحنیفه در کنار امام صادق(سلام الله علیه) غذایی تناول کردند بعد از غذا حضرت به خدا عرض کرد: «الحمد لله ربّ العالمین اللهمّ هذا منک و من رسولک» اباحنیفه گفت چرا پیغمبر را شریک خدا قرار دادی, فرمود مگر خدا در قرآن نفرمود: ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[20] اینها مجرای فیض هستند این اِغنا را خدا به خودش و پیغمبرش نسبت داد فرمود خدا مردم را بینیاز کرد پیغمبر خدا مردم را بینیاز کرد پیغمبر خدا که ـ معاذ الله ـ در برابر خدا نیست این غنا را از ذات اقدس الهی میگیرد به مردم میدهد ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ در قرآن دارد ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[21] قُنیه یعنی سرمایه, غِنا یعنی بینیازی, هر دو را خدا به خودش اِسناد داد که خدا هم مُغنی است یعنی غنا و بینیازی میدهد هم مُقنی است قُنیه میدهد قُنیه یعنی سرمایه, اینها ـ معاذ الله ـ بیرون از این حبل متین نیستند از این حبل متین میگیرند چون تا دستِ بیدستی خدا هست بعد به ما میدهند بنابراین فرمود من اجر میخواهم منتها از خدا میخواهم شما هم اجرتان محفوظ است منتها شما باید عنایت کنید که برای خودتان کار میکنید از خدا اجر میگیرید.
اخبار الهی به حفظ دین توسط دیگران در صورت ناسپاسی
بعد هم فرمود خدا بینیاز است دینش را حفظ میکند شما نشد دیگری ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾[22] شما هم حواستان جمع باشد نگویید ما حافظان دین هستیم او دست از دینش برنمیدارد شما سعی کنید که این فیض نصیب شما بشود ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ بنابراین انسان باید شاکر باشد که در حوزهها شرکت کرده جزء سربازان وجود مبارک ولیّ عصر است و دارد این معارف را متوجه میشود و به جامعه منتقل میکند.
تصریح به همراهی با سخنگویان قرآن از ابتدای رسالت
پرسش: اینکه سوره «شوری» آن آیهاش مدنی است و اینجا مکی است نمیتواند ...
پاسخ: منافاتی ندارد در اینجا فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ قبلاً هم ممکن است گفته باشد یا خود حضرت در سخنانش گفته باشد چون خیلی از چیزهاست که قبلاً بیان میشد بعد تفصیلاً به صورت قانون اساسی ذکر میشد. فرمود این کار را انجام بدهید در همان جریان یوم انذار که ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾[23] از همان آغاز, جریان ولایت و خلافت حضرت امیر مطرح بود که اینها خلیفهٴ من هستند, وصیّ من هستند, جانشین من هستند باید با آنها رابطه داشته باشید از همان اول وحی, سخن از ولایت علی و اولاد علی بود حالا به صورت تصریح در سوره مبارکه «شوری» آمده است. فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ نه اینکه بیاجر باشم از شما چیزی نمیخواهم ولی اجرم بر خداست چه اینکه خدا به شما هم اجر خواهد داد ﴿وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ هم گذشت که او شهادت میدهد به رسالت من.
تبیین معنای «قذف» در آیات مختلف به نعمت و نقمت
بعد چون مسئله احتجاج است کلمه ﴿قُل﴾ در این سوره مبارکه «سبأ» مثل سوره مبارکه «انعام» مکرّر ذکر شد ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ قَذْف یعنی رَمْی کردن, گاهی در نعمت است مثل «العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب مَن یشاء»[24] یا «الایمان نورٌ یقذفه الله فی قلب مَن یشاء» گاهی به صورت عذاب است مثل ﴿قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ در سوره مبارکه «احزاب» گذشت که ﴿وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ﴾ آنها را از آن کاخهایشان به پایین انداخت ﴿وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾[25] قذف کردن یعنی در دل انداختن, گاهی طمأنینه و نورانیّت است گاهی هراس و ظلمت و امثال ذلک است گاهی نعمت است گاهی نقمت, گاهی در قلب یک مؤمن نورانیّت ایمان را قذف میکند, گاهی در قلب کافر هراس را قذف میکند, گاهی در جنگ حق و باطل, حق را قذف میکند به صورت تیر به مغز باطل میرساند باطل را سرشکسته میکند در مناظرات علمی گاهی حق را در قلب کسی القا میکند او با گفتن یا نوشتن, باطل را مغزکوب میکند که در سوره «انبیاء» فرمود: ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾[26] فرمود ما باطل را مغزکوب میکنیم یعنی حق را مثل تیر قذف میکنیم به مغز باطل میرسد دِماغ و مغز باطل را میکوبد و باطل از بین میرود وقتی از بین رفت و مُرد حرفی برای گفتن ندارد.
از بین رفتن باطلهای کهنه و نو با استقرار نظام الهی
لذا در آیه بعد میفرماید: ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ نظام الهی که مستقر شد نه جا برای باطلهای کهنه است نه جا برای باطلهای تازه. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی وارد مکه شدند و مکه را فتح کردند در آنجا همین آیه را خواندند و بتها را ریختند دور[27] ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ وقتی حق آمد نه مجالی و جایی برای باطلهای قبلی است نه جایی برای باطلهای جدید بَدأ یعنی ابتدا ﴿وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ یعنی نه باطل ابتدایی نه باطل عودی, نه آن عادات و سنن باطل گذشته باید برگردد نه باطلهای جدیدی باید خودش را نشان بدهد اگر حق, باطل را مغزکوب کرد و آن را از بین برد جا برای باطل نیست چون مُرد و اگر ـ خدای ناکرده ـ باطلی چه باطل کهنه چه باطل جدید در نظامی راه پیدا کرد معلوم میشود حق کاملاً نیامده و چون او ﴿عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ است میداند که حق را چگونه الغا بکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره آلعمران, آیه 103.
[2] . نهجالبلاغه, حکمت 243.
[3] . سوره بقره, آیه 279.
[4] . تحفالعقول, ص442 و 488.
[5] . الخصال, ج1, ص42.
[6] . سوره شوری, آیه 23.
[7] . سوره قصص, آیه 51.
[8] . سوره مؤمنون, آیه 44.
[9] . سوره حشر, آیه 21.
[10] . سوره نحل, آیه 44.
[11] . الصحیفة السجادیة, دعای 42; «اللهمّ انّک أنزلته علی نبیّک... فوقَ من لم یُطِقَ حملَه».
[12] . مهج الدعوات, ص181.
[13] . سوره توبه, آیه 111.
[14] . سوره توبه, آیه 111.
[15] . الکافی, ج1, ص60.
[16] . نهجالبلاغه, خطبه 158.
[17] . الکافی, ج2, ص606.
[18] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[19] . دیوان حافظ, غزل 308.
[20] . (سوره توبه, آیه 74) کنزالفوائد, ج2, ص36.
[21] . سوره نجم, آیه 48.
[22] . سوره محمد, آیه 38.
[23] . سوره شعراء, آیه 214.
[24] . مصباح الشریعه, ص16.
[25] . سوره احزاب, آیه 26.
[26] . سوره انبیاء, آیه 18.
[27] . الامالی (شیخ طوسی), ص336 و 337.
- موعظه جهانی خداوند به تفکر در قرآن؛
- محوریت عقل و عدل در قرآن دال بر عاقل و عادل بودن آورنده آن؛
- جایگاه روایی تفکر در معارف؛
- غدیر، استمراربخش پیامآوران الهی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ (46) قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ (48) قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ (49) قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَی نَفْسِی وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ (50)﴾
موعظه جهانی خداوند به تفکر در آیات قرآن
در بخش پایانی سوره مبارکه «سبأ» یک موعظه جهانی دارد فرمود هر کس در علم و خرد و حقانیّت محتوای این کتاب شک دارد قربة الی الله فکر کند اگر در محتوای این کتاب غیر از برهان و غیر از عقل و عدل چیز دیگر ندید بپذیرد, نه این کتاب, افسون و فسانه در آن هست نه آورندهٴ این کتاب, ساحر و شاعر و کاهن و امثال اینهاست, نه اهداف باطلی اینها را تعقیب میکند الآن هر کدام شما بخواهید درباره حقانیّت این کتاب فکر کنید این مورد ترغیب الهی است خدا دعوت کرده است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ این یک اصل است.
سرّ دعوت الهی به تفکر انفرادی در مسائل علمی
در مسائل اجتماعی سخن از ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾[1] است که کار است ولی در مسائل علمی یک نفر حداکثر دو نفر چون آن جمعیت و آن بلوا و آن آرای فراوان، یک بیان نورانی حضرت امیر دارد که آنها را امضا نمیکند فرمود: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ»[2] این از بیانات نورانی حضرت است در نهجالبلاغه. فرمود وقتی یک مطلب مورد سؤال باشد آرای گوناگونی ارائه شود جوابهای متعدّدی گفته شود آنچه صواب است مخفی میماند; لذا انسان برای اینکه متفکّرانه و خوب نتیجه بگیرد اگر متفکّر باشد, یا تنها خودش فکر بکند یا با کسی که صاحبنظر است دوتایی فکر کنند در مسائل اجتماعی چه نماز جمعه, چه نماز جماعت, چه حج و مانند آن سخن از ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ است اما در مسائل علمی, پژوهشی, تحقیق, انسان اوّل تنها یا با همفکرش بحث بکند آنوقت نتیجه این بحث را ممکن است در همایشی ارائه کند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ آن یک کلمه و اصل این است که ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ یا ﴿مَثْنَی﴾ دو به دو, یا ﴿فُرَادَی﴾ یک به یک.
محوریت عقل و عدل در قرآن دال بر عاقل و عادل بودن آورنده آن
﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ﴾ این کتاب, حیّ است الی یوم القیامه, شما درباره قرآن فکر کنید بعد معلوم میشود که این قرآن که محور عقل و عدل است آورندهٴ او هم عاقل و عادل خواهد بود ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ﴾ البته اگر کسی موحّدانه بخواهد قیام کند یعنی برای رضای خدا نه اینکه پیشداوری و پیشفرض داشته باشد آن پیشداوری را بخواهد بر قرآن تحمیل کند اینطور نیست اگر کسی به دنبال تحقیق است در برابر حق خاضع باشد بر اساس این نیّت و عنوان درباره معارف قرآن فکر کند آن مسئله نبوت و معاد را هم نتیجه میگیرد.
تبیین جامعیت قرآن
پرسش ...
پاسخ: بله خب وقتی که دین باشد دین آثار حیات را دارد اگر قرآن ما را دعوت میکند به حقانیّت, به عدل, به پرهیز از ظلم, ﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾[3] دعوت میکند به جهاد اصغر و اوسط و اکبر این میشود سیاست, دعوت میکند به تقوا میشود مسئله اخلاق, دعوت میکند به حقوق میشود مسائل حقوقی چون همه چیز در قرآن کریم هست.
جایگاه روایی تفکر در معارف الهی
پرسش: این ﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا﴾ جزء آن موعظه است یعنی آن ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾.
پاسخ: بله من موعظه میکنم که قیام کنید برنامه شما این باشد. یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) است از ائمه دیگر(علیهم السلام) هم نقل شده است «لیست العبادة کثرة الصیام و الصلاة و إنّما العبادة کثرة التفکّر فی أمر الله»[4] درباره اباذر(رضوان الله علیه) که از عبادت او سخن به میان میآمد در روایات هست که «کان أکثر عبادة أبیذر رحمة الله علیه خصلتین التفکّر و الاعتبار»[5] اگر تفکّر درباره خدا و معارف الهی به نصاب برسد حقانیّت دین و حقانیّت علوم وحیانی و معاد ثابت خواهد شد.
عدم تنافی بین آیات متفاوت دال بر اجر رسالت
بعد میفرماید در جریان اجر اینجا چند مطلب است یک انسان عاقل ـ چون خدای سبحان حضرتش را از هر گونه تهمتهای بیعقلی منزّه دانست ـ بر اساس عقل حرکت میکند البته عقلی الهی که فوق عقول ماست این انسان این همه تلاش و کوششی که میکند لابد هدفی دارد بیاجر نخواهد بود در بخشهای ابتدایی میفرماید اجر من مودّت اهل بیت من است در بخشهای دیگر میفرماید من اجری از شما نمیخواهم این آیات هرگز منافی هم نیستند اینکه میفرماید من اجری از شما نمیخواهم معنایش این نیست که من اجر ندارم که تا با آیه ﴿إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ مباین باشد. آیهای که میگوید: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ﴾ یعنی از شما چیزی نمیخواهم نه اینکه من اجری ندارم, پس آیهای که میگوید: ﴿إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ با آیهای که میگوید: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ﴾ یا ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ منافات ندارم یعنی از شما چیزی نمیخواهم از خدا میخواهم. آنچه در سوره «شوری» آمده است که ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾[6] با ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ که در سوره «سبأ» آمده اینها منافی هم نیستند تا یکی ناسخ دیگری باشد در آنجا فرمود من از شما هیچ چیزی نمیخواهم مگر مودّت اهل بیت من, سرّش این است که پیام الهی از صدر تا ساقه باید دوام داشته باشد این از بیانات نورانی خدای سبحان است که فرمود: ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا﴾.
استمرار پیام و پیامآوران الهی سرّ تقاضای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر مودّت اهل بیت (علیهم السلام)
﴿وَصَّلْنَا﴾ یعنی حرف ما تمام نشد, حرف ما تمام نمیشود حرف ما ادامه دارد ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾[7] برای جوامع بشری از آغاز تا انجام ما گفتههای متّصل و مستمر داریم این یک اصل, خب گفتههای خدا و قول خدا که مستمر و متّصل است سخنگوی متّصل و مستمر هم میخواهد حالا آن سخنگو یا نبی است یا وصیّ نبی است حرف خدا را چه کسی باید به مردم برساند شما حالا قول متّصل دارید اما قائل مستمر ندارید؟! اینکه نمیشود. فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾[8] این اصل دوم است ﴿تَتْرَا﴾ همان متواتر است مثل تقوا, تقوا این تاء جزء کلمه نیست اصلش «وَقَیَ» است این اصلش «وقوا» بود آن هم «وترا» بود وتر وتر که جمع بشود میشود متواتر, خبرهای واحد, تک تک وقتی جمع شد میشود متواتر. فرمود سخنگویان ما هم متواترند برای اینکه حرف من قطع نمیشود خب اگر حرف خدا قطع نمیشود سخنگویان خدا هم نباید قطع شوند این دو اصل جزء اصول جاودانه وحی الهی است که ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ یک اصل, ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ این هم اصل دیگر, حالا رسید به ختمی نبوّت(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آیا این قول, قطع شد؟ نه, سخنگو قطع شد؟ نه, این قرآن قطع نشد.
دعای امام سجاد (علیه السلام) در تبیین جایگاه امامت در استمرار پیام قرآن
شما در این دعای ختم قرآن که در صحیفه سجادیه هست ملاحظه بفرمایید ببینید که شأن امام نسبت به قرآن چیست وجود مبارک امام سجاد در آنجا عرض میکند خدایا ما میخواهیم کاری بکنیم که از کوهها ساخته نیست یک وقت است کسی قرآن را همینطور عادی معنا میکند, تفسیر میکند, ترجمه میکند خب این کار آسانی است عرض کرد خدایا ما میخواهیم کاری بکنیم که از کوهها ساخته نیست شما فرمودید: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾[9] کوه نمیتواند ولی ما میخواهیم بکنیم پس معلوم میشود قرآن یک چیز دیگر است, تفسیر قرآن یک چیز دیگر است, علم قرآن یک چیز دیگر است این دعای رسمی وجود مبارک امام سجاد است عرض کرد قرآن کتابی است که خودت فرمودی کوه از عهدهاش برنمیآید ولی ما میخواهیم این کار را بکنیم ما بالاتر از کوهیم در تبیین این مطلب, سه اصل را ذکر میکند: اصل اول آن است که قرآن را به صورت قانون اساسی, جوامعالکلم بر قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل کرد (یک) تبیین قرآن را هم از علوم وحیانی نصیب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کردی برای اینکه فرمودی: ﴿أنْزَلْنَا إلَیْکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[10] تو باید برای مردم بیان کنی (دو) سوم اینکه آن تفسیر و تفصیلش را هم از راه وحی و نبوّت پیغمبر و به برکت آن حضرت به ما الهام کردی, ما از آن راه سومی که تفسیر قرآن را به ما الهام کردی میتوانیم باری را ببریم که کوه نمیتواند ببرد[11] حالا ترشّحاتش, فیوضات نازلهاش بهره عالمان دین میشود یک مطلب دیگر است, قطراتی به حوزهها میرسد مطلبی دیگر است, بنابراین نه سخن خدا قطع میشود نه سخنگویان الهی قطع میشوند.
واقعه غدیر، استمراربخش پیامآوران الهی
الآن که ما در آستانه غدیر هستیم باید این معنا برای ما روشن بشود که وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت(علیهم السلام) سخنگویان الهی هستند لذا وجود مبارک پیغمبر فرمود: ﴿لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ درست است بعداً کتابی نمیآید, درست است بعد پیغمبری نمیآید اما علوم قرآن الی یوم القیامه الهامی است, سخنگویان الهی هم الی یوم القیامه هستند تا برسد به وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) که بعد از او دیگر جهان منقرض میشود. بنابراین مسئله امامت و مودّت در قربا برای آن است که آن دو اصل قرآنی را خوب تبیین کند ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ از یک سو, ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ از سوی دیگر. فرمود نه سخن ما قطع میشود نه سخنگویان ما پایانپذیر هستند هم سخنگو داریم الی یوم القیامه هم سخن تازه, سخن ما تازه است; ﴿وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ نه یعنی حرفهای قبلی را تکرار میکنیم, بلکه یعنی همیشه حرف تازه داریم همیشه سخنگوی تازه داریم این معنای مودّت فی القربی است آن وقت معنای غدیر و عظمت غدیر و جشن غدیر با آن جلال و شکوه خودش بهتر روشن میشود, بنابراین فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾.
تبیین سودآور بودن اجر رسالت برای فرد و جامعه اسلامی
در بخشهای دیگر فرمود این مودّت در قربا در حقیقت بیان خداست به ما برنمیگردد ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ فرمود آنچه ما از شما خواستیم به سود شماست. در بخشهای نهایی فرمود هم کار شما اجر دارد هم کار من اجر دارد, هم من اجرم را از خدا میگیرم هم شما اجرتان را از خدا میگیرید اینطور نیست که شما کارتان بیاجر باشد خب خدای سبحان اجر شما را خواهد داد اجر من را هم خواهد داد.
ترغیب و تشویق بودن تعبیر اجر، بیع و شراء در قرآن
در بخش دیگر فرمود این بحثها, بحثهای تشویقی است تعبیر بیع و شراء, ترغیبی است, تعبیر اجر, تشویقی است بیع و شراء این است که انسان کالایی را به دیگری بفروشد درباره ما که عوض و معوّض هر دو برای اوست چه چیزی را داریم بفروشیم اگر «لا أملک لنفسی ضرّاً و لا نفعاً و لا موتاً و لا حیٰوةً و لا نشوراً»[12] چه چیزی داریم به او بفروشیم؟! برای خود کار بکنیم و از او مُزد بگیریم؟! آخر یا آدم اجیر میشود یا اجاره میدهد یا عین را کرایه میدهد؟! بالأخره برای مستأجر کار میکند اگر ما هیچ کاری برای خدا نکردیم چگونه از او اجر بگیریم تعبیر اجاره و اجر, تعبیر بیع و شراء ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ﴾,[13] ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[14] همه ترغیبی و تشویقی است.
همراهی با سخنگویان الهی مزد رسالت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بنابراین فتحصّل آنچه در سوره مبارکه «شوریٰ» آمده با آنچه در سوره مبارکه «سبأ» هست منافاتی ندارند تا کسی بگوید یکی مکّی است دیگری مدنی, یکی ناسخ دیگری است در آنجا فرمود مودّت فی القربیٰ را شما باید حفظ بکنید برای اینکه اینها سخنگویان الهیاند از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل شده است که هر چه ما به شما گفتیم از ما سؤال کنید که کجای قرآن ثبت است[15] منتها سؤالکننده کم بود و هر وقت سؤال میکردند که شما این مطلبی را که فرمودید کجای قرآن است بیان میکردند که از فلان آیه ما این مطلب را استفاده میکنیم. پس قول خدا مستمر است الی یوم القیامه, سخنگویان الهی مستمرّند الی یوم القیامه.
بشارت بودن مودّت قربا به استمرار سخنگویان الهی
لذا فرمود شما باید با سخنگویان الهی باشید این مُزد من است همانطوری که وجود مبارک مسیح بشارت داد که پیامبری خواهد آمد من هم بشارت میدهم که علی و اولاد علی خواهند آمد اینها مودّت در قرباست معلوم میشود قربایی هست که مودّت آن, اجر رسالت است این یک تبشیر است که اینها قطع نمیشود این سلسله منقرض نخواهد شد الی یوم القیامه کلام الهی هست, سخنگویان الهی هم هستند.
کلام علی(علیه السلام) به مشروط بودن بهرهوری از قرآن به وجود سخنگوی آنها
وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که این قرآن «فاستنطقوه» با آن حرف بزنید «و لن ینطقَ» آن با شما حرف نمیزند «ولکنّ اُخبرکُم عنه»[16] من سخنگوی قرآنم. این حرفهای تفسیری رایج را به برکت این خاندان انسان یاد میگیرد فرمود این قرآن, کلام خداست (یک) «فاستنطقوه» آن را به حرف در بیاورید (دو) «و لا ینطق» با شما حرف نمیزند (سه) «و لکنّ اُخبرکم عنه» (چهار) من سخنگوی قرآنم. سخنگوی قرآن باید باشد.
تبیین علت مشروط بودن بهرهوری قرآن به سخنگویان معصوم
قول الهی در این قرآن هست اینکه درباره قرآن گفته شد «اقرأ و ارقَ»[17] و بارها عنایت کردید که خدای سبحان که فرمود من این کتاب را نازل کردم نه یعنی انداختم بلکه نازل کردم یعنی آویختم همین است خب اگر قرآن آویخته است یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست ما, بین دست ما با دست بیدستیِ ازلی, لا یتناهی علوم هست این که قرآن را نینداخت به زمین آنطوری که باران را نازل کرد قرآن را آویخت به زمین آنطوری که حبل متین را میآویزانند خب حبل متین را بگیریم و بالا برویم ما چقدر میتوانیم با این طناب بالا برویم ما به اندازه همان قد کوتاه خودمان میتوانیم بالا برویم بقیه را از کجا میفهمیم خب کسی باید باشد که لدی اللّهی باشد, دستش تا آن بالا برسد مثل درخت خرمایی که از دست ما تا لدی الله میوه دارد خب کسی باید باشد که دستش تا آنجا برسد بچیند به ما بدهد, اگر قرآن ـ معاذ الله ـ مثل باران نازل شده بود یعنی به زمین انداخته شده بود همین بود که دست ماست اما حبل متین است و آویخته است در همان جریان اینکه «إنّی تارک فیکم الثقلین» فرمود این قرآن «طرفه بید الله و طرف بأیدیکم»[18] فرمود این طناب, ناگسستنی است یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست شما خب ما بخواهیم تا به دستِ بیدستی الهی برسیم این کار ما نیست بنابراین کسی باید باشد که دستش برسد به ما بگوید یا نه, در هر عصر و مصری نیاز ما چیست, از قرآن چه چیزی میفهمیم کسی باید باشد که دستش برسد «دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل»[19] آن هم نخیلی که تا لدی الله است لذا وجود مبارک حضرت فرمود من هیچ اجری از شما نمیخواهم مگر اینکه با کسانی باشید که دستشان میرسد به این شاخه میوهاش را میچینند به شما میدهند.
چگونگی برخورداری پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین از پاداش الهی
بعد فرمود آن اجری که من از شما خواستم ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ خود من هم که گفتم: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ بعد میگویم: ﴿إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ هم من اجر دارم هم شما اجر دارید من از شما چیزی نمیخواهم شما از ما فیض میبرید ولی ما از شما چیزی نمیخواهیم اباحنیفه در کنار امام صادق(سلام الله علیه) غذایی تناول کردند بعد از غذا حضرت به خدا عرض کرد: «الحمد لله ربّ العالمین اللهمّ هذا منک و من رسولک» اباحنیفه گفت چرا پیغمبر را شریک خدا قرار دادی, فرمود مگر خدا در قرآن نفرمود: ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[20] اینها مجرای فیض هستند این اِغنا را خدا به خودش و پیغمبرش نسبت داد فرمود خدا مردم را بینیاز کرد پیغمبر خدا مردم را بینیاز کرد پیغمبر خدا که ـ معاذ الله ـ در برابر خدا نیست این غنا را از ذات اقدس الهی میگیرد به مردم میدهد ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ در قرآن دارد ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[21] قُنیه یعنی سرمایه, غِنا یعنی بینیازی, هر دو را خدا به خودش اِسناد داد که خدا هم مُغنی است یعنی غنا و بینیازی میدهد هم مُقنی است قُنیه میدهد قُنیه یعنی سرمایه, اینها ـ معاذ الله ـ بیرون از این حبل متین نیستند از این حبل متین میگیرند چون تا دستِ بیدستی خدا هست بعد به ما میدهند بنابراین فرمود من اجر میخواهم منتها از خدا میخواهم شما هم اجرتان محفوظ است منتها شما باید عنایت کنید که برای خودتان کار میکنید از خدا اجر میگیرید.
اخبار الهی به حفظ دین توسط دیگران در صورت ناسپاسی
بعد هم فرمود خدا بینیاز است دینش را حفظ میکند شما نشد دیگری ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾[22] شما هم حواستان جمع باشد نگویید ما حافظان دین هستیم او دست از دینش برنمیدارد شما سعی کنید که این فیض نصیب شما بشود ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ بنابراین انسان باید شاکر باشد که در حوزهها شرکت کرده جزء سربازان وجود مبارک ولیّ عصر است و دارد این معارف را متوجه میشود و به جامعه منتقل میکند.
تصریح به همراهی با سخنگویان قرآن از ابتدای رسالت
پرسش: اینکه سوره «شوری» آن آیهاش مدنی است و اینجا مکی است نمیتواند ...
پاسخ: منافاتی ندارد در اینجا فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ قبلاً هم ممکن است گفته باشد یا خود حضرت در سخنانش گفته باشد چون خیلی از چیزهاست که قبلاً بیان میشد بعد تفصیلاً به صورت قانون اساسی ذکر میشد. فرمود این کار را انجام بدهید در همان جریان یوم انذار که ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾[23] از همان آغاز, جریان ولایت و خلافت حضرت امیر مطرح بود که اینها خلیفهٴ من هستند, وصیّ من هستند, جانشین من هستند باید با آنها رابطه داشته باشید از همان اول وحی, سخن از ولایت علی و اولاد علی بود حالا به صورت تصریح در سوره مبارکه «شوری» آمده است. فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ﴾ نه اینکه بیاجر باشم از شما چیزی نمیخواهم ولی اجرم بر خداست چه اینکه خدا به شما هم اجر خواهد داد ﴿وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ هم گذشت که او شهادت میدهد به رسالت من.
تبیین معنای «قذف» در آیات مختلف به نعمت و نقمت
بعد چون مسئله احتجاج است کلمه ﴿قُل﴾ در این سوره مبارکه «سبأ» مثل سوره مبارکه «انعام» مکرّر ذکر شد ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ قَذْف یعنی رَمْی کردن, گاهی در نعمت است مثل «العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب مَن یشاء»[24] یا «الایمان نورٌ یقذفه الله فی قلب مَن یشاء» گاهی به صورت عذاب است مثل ﴿قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ در سوره مبارکه «احزاب» گذشت که ﴿وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ﴾ آنها را از آن کاخهایشان به پایین انداخت ﴿وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾[25] قذف کردن یعنی در دل انداختن, گاهی طمأنینه و نورانیّت است گاهی هراس و ظلمت و امثال ذلک است گاهی نعمت است گاهی نقمت, گاهی در قلب یک مؤمن نورانیّت ایمان را قذف میکند, گاهی در قلب کافر هراس را قذف میکند, گاهی در جنگ حق و باطل, حق را قذف میکند به صورت تیر به مغز باطل میرساند باطل را سرشکسته میکند در مناظرات علمی گاهی حق را در قلب کسی القا میکند او با گفتن یا نوشتن, باطل را مغزکوب میکند که در سوره «انبیاء» فرمود: ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾[26] فرمود ما باطل را مغزکوب میکنیم یعنی حق را مثل تیر قذف میکنیم به مغز باطل میرسد دِماغ و مغز باطل را میکوبد و باطل از بین میرود وقتی از بین رفت و مُرد حرفی برای گفتن ندارد.
از بین رفتن باطلهای کهنه و نو با استقرار نظام الهی
لذا در آیه بعد میفرماید: ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ نظام الهی که مستقر شد نه جا برای باطلهای کهنه است نه جا برای باطلهای تازه. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی وارد مکه شدند و مکه را فتح کردند در آنجا همین آیه را خواندند و بتها را ریختند دور[27] ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ وقتی حق آمد نه مجالی و جایی برای باطلهای قبلی است نه جایی برای باطلهای جدید بَدأ یعنی ابتدا ﴿وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ یعنی نه باطل ابتدایی نه باطل عودی, نه آن عادات و سنن باطل گذشته باید برگردد نه باطلهای جدیدی باید خودش را نشان بدهد اگر حق, باطل را مغزکوب کرد و آن را از بین برد جا برای باطل نیست چون مُرد و اگر ـ خدای ناکرده ـ باطلی چه باطل کهنه چه باطل جدید در نظامی راه پیدا کرد معلوم میشود حق کاملاً نیامده و چون او ﴿عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ است میداند که حق را چگونه الغا بکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره آلعمران, آیه 103.
[2] . نهجالبلاغه, حکمت 243.
[3] . سوره بقره, آیه 279.
[4] . تحفالعقول, ص442 و 488.
[5] . الخصال, ج1, ص42.
[6] . سوره شوری, آیه 23.
[7] . سوره قصص, آیه 51.
[8] . سوره مؤمنون, آیه 44.
[9] . سوره حشر, آیه 21.
[10] . سوره نحل, آیه 44.
[11] . الصحیفة السجادیة, دعای 42; «اللهمّ انّک أنزلته علی نبیّک... فوقَ من لم یُطِقَ حملَه».
[12] . مهج الدعوات, ص181.
[13] . سوره توبه, آیه 111.
[14] . سوره توبه, آیه 111.
[15] . الکافی, ج1, ص60.
[16] . نهجالبلاغه, خطبه 158.
[17] . الکافی, ج2, ص606.
[18] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[19] . دیوان حافظ, غزل 308.
[20] . (سوره توبه, آیه 74) کنزالفوائد, ج2, ص36.
[21] . سوره نجم, آیه 48.
[22] . سوره محمد, آیه 38.
[23] . سوره شعراء, آیه 214.
[24] . مصباح الشریعه, ص16.
[25] . سوره احزاب, آیه 26.
[26] . سوره انبیاء, آیه 18.
[27] . الامالی (شیخ طوسی), ص336 و 337.
تاکنون نظری ثبت نشده است