display result search
منو
تفسیر آیات 40 تا 44 سوره سبأ

تفسیر آیات 40 تا 44 سوره سبأ

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 59 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 40 تا 44 سوره سبأ"
- سؤال از فرشتگان و پاسخ مؤدبانه آنان در پذیرش عبادت مشرکان؛
- توبیخی بودن نوع سؤال از فرشتگان؛
- تبیین و نقد مشکل بت‌پرستان در دو بخش اندیشه و انگیزه.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاَئِکَةِ أَهؤُلاَءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ (40) قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (41) فَالْیَوْمَ لاَ یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ (42) وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هذَا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَری وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (43) وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ (44)﴾

اِخبار قرآن از اجتماع مشرکان و معبودهای آنان در قیامت
بعد از اینکه در این سوره مبارکه «سبأ» که در مکه نازل شد اصول دین را تبیین فرمود و مشکل اصلی مشرکان را هم درباره اصول دین بیان کرد, فرمود در قیامت عابد و معبود, همه را ما جمع می‌کنیم چه آنها که فرشته‌ها را عبادت می‌کردند چه آنها که قدّیسین بشر را عبادت می‌کردند, چه آنها که بت‌ها را عبادت می‌کردند همه را جمع می‌کنیم.
سؤال از فرشتگان و پاسخ مؤدبانه آنان در پذیرش عبادت مشرکان
بعد وقتی محکمه تشکیل شد از فرشته‌ها سؤال می‌کنیم که اینها شما را عبادت می‌کردند یا نه, فرشته‌ها در کمال ادب اولاً تسبیح و تنزیه دارند می‌گویند: ﴿سُبْحَانَکَ﴾ بعد اصلاً عبادت آنها نسبت به خود را مطرح نمی‌کنند که آنها نسبت به ما عابد بودند و ما معبود آنها بودیم اصلاً ذکر نمی‌کنند فقط می‌گویند اینها جن را عبادت می‌کردند اکثری‌شان به جن مؤمن بودند و هرگز ما به این کار راضی نبودیم; لکن تصریح نمی‌کنند که آنها ما را عبادت کردند و ما راضی نبودیم این توحید در ولایت نشان می‌دهد که بین اینها و غیر خدا هیچ رابطه‌ای نبود. در آیه چهل فرمود: ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً﴾ یعنی مشرکانی که عابدند و معبودهای آنها هر که هست همه اینها را در قیامت خدا جمع می‌کند ﴿ثُمَّ یَقُولُ﴾ این قولش سؤال است ﴿ثُمَّ یَقُولُ﴾ خدای سبحان که حاشر همه است به ملائکه می‌فرماید آیا این بت‌پرست‌ها شما را عبادت می‌کردند ﴿أَهؤُلاَءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ﴾ خب عده‌ای ملائکه را عبادت می‌کردند.
توبیخی بودن نوع سؤال از فرشتگان
این سؤال, سؤال استعطایی نیست سؤال استفهامی نیست, سؤال توبیخی و استیضاحی است اینکه می‌گویند فلان شخص زیر سؤال رفت یعنی سؤال استعتابی, تعییر, توبیخ و مانند آن. سؤال استعطایی مثل ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[1] یک سؤال محمود و ممدوحی است که انسان از خدا عطا طلب بکند ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ سؤال استفهامی هم چیز خوبی است و مأمور است فرمود: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾[2] که انسان از عالِمی مطلبی را سؤال کند پس سؤال استعطا خوب است از خدای سبحان چیزی را خواستن خوب است از عالمان دین چیزی را برای یاد گرفتن, سؤال کردن خوب است از متخصّصان و عالمان هر رشته‌ای انسان چیزی را یاد بگیرد خوب است این دو قسم سؤال از بحث بیرون است. قسم سوم سؤال, سؤال توبیخی است اینکه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[3] اینها را بازداشت کنید اینها زیر سؤال‌اند یعنی سؤال توبیخی ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾[4] یعنی سؤال توبیخی یا ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾[5] یعنی سؤال توبیخی نه سؤال استعطایی یا سؤال استفهامی. در آن روز از فرشته‌ها سؤال می‌کنند منتها این سؤال توبیخی و تعییری گرچه به حسب ظاهر متوجه فرشته‌ها(علیهم السلام) است لکن به تعبیر افرادی مثل زمخشری در کشاف و دیگران می‌گویند از باب «ایاک أعنی واسمعی یا جاره» است.[6]
بت‌پرستان, مخاطب اصلی سرزنش نهفته در سؤال
در بیانات المیزان هم مشابه این آمده که در حقیقت سرزنش‌ بت‌پرست‌هاست نه اعتراض به ملائکه; [7] وقتی به ملائکه می‌گویند آیا اینها شما را عبادت می‌کردند یعنی چرا شما را عبادت می‌کردند. ﴿ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاَئِکَةِ أَهؤُلاَءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ﴾ آیا شما راضی بودید که شما را عبادت کنند یعنی شما راضی نبودید ولی این بت‌پرست‌ها چرا شما را عبادت کردند پس سؤال استعطایی نیست (یک) سؤال استفهامی نیست (دو) سؤال توبیخی است (سه) لکن بالکنایه است از باب «ایاک أعنی واسمعی یا جاره» (چهار) این اعتراض در حقیقت به بت‌پرست‌هاست.
تبیین و نقد مشکل بت‌پرستان در دو بخش اندیشه و انگیزه
قبلاً هم ملاحظه فرمودید بت‌پرست‌ها دو کار داشتند یکی مربوط به اندیشه‌شان بود یکی مربوط به انگیزه; اندیشهٴ مقلّدان که تحقیق و برهان و استدلال در آن نبود آنها معیار تصدیق و تکذیبشان کار نیاکانشان بود کاری را که نیاکانشان می‌پذیرفتند اینها قبول داشتند می‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[8] کاری را که نیاکانشان نمی‌پذیرفتند می‌گفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[9] پس معیار تصدیق و تکذیب اینها, قبول و نکول اجداد اینها بود. متبوعان اینها به اصطلاح، اهل نظر بت‌پرست‌ها وقتی خواستند بت‌پرستی‌شان را توجیه کنند می‌گفتند این کارِ ما مرضیّ خداست ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾[10] این کار را خدا می‌داند چون ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾[11] است این کار مرضیّ خداست, چرا؟ برای اینکه او می‌داند (یک) قادر مطلق است (دو) اگر بد بود جلوی ما را می‌گرفت (سه) چون جلوی ما را نگرفت معلوم می‌شود مرضی است (چهار) این خلط تکوین و تشریع است پس متبوع‌های آنها خلط تکوین و تشریع داشتند, تابعان آنها خلط تحقیق و تقلید داشتند که خیال می‌کردند تقلید, تحقیق است. در قرآن کریم نیامده که اینها استدلال کنند که خدا این کار را به فرشته‌ها تفویض کرده است به تفویض معتقد بودند ولی تعلیلشان به همان خلط تکوین و تشریع است بین این دو مطلب فرق عمیق است ممکن است به تفویض معتقد بودند اما تعلیلشان به آن خلط بین تکوین و تشریع است. در بخش انگیزه گاهی می‌گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[12] گاهی می‌گفتند: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[13] این ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ به همان ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ برمی‌گردد برای اینکه شفاعت, وسیله تقرّب است ما اینها را عبادت می‌کنیم به این انگیزه که ما را به خدا نزدیک کنند یکی از راه‌های نزدیک کردن هم همین راه شفاعت است این حرف‌های باطل مشرکان و بت‌پرستان تابع و متبوع بود.
شباهت سؤال از فرشتگان با سؤال از مسیح(سلام الله علیه) در تثلیث
در آن روز ذات اقدس الهی اینها را مستقیماً در این بخش خطاب نمی‌کند در این بخش به ملائکه که معبود اینها هستند خطاب می‌کند و سؤال هم سؤال استعتابی و توبیخ و تعییر است منتها به حسب ظاهر, سؤال متوجه ملائکه است ولی در حقیقت اعتراض به عابدان است. مشابه همان مطلبی که در سوره مبارکه «مائده» گذشت و سیدناالاستاد هم به آن اشاره فرمودند.[14] در سوره مبارکه «مائده» فرمود: ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ خب یقیناً عیسای مسیح چنین حرفی نزد لکن عده‌ای که عیسای مسیح(سلام الله علیه) را عبادت کردند مبتلا به تثلیث شدند که قرآن از این به کفر یاد می‌کند نه شرک ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ حضرت مسیح را ثالث ثلاثه تلقّی می‌کردند که از نظر قرآن کافرند و نه مشرک, گرچه شرک به معنای عام درباره اینها صادق است در قیامت ذات اقدس الهی در حضور همه به حضرت مسیح خطاب می‌کند ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ پاسخی که مسیح(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی در برابر این سؤال اعتراض‌آمیز می‌دهد شبیه همان پاسخی است که فرشته‌ها در برابر سؤال اعتراض‌آمیز خدا می‌دهند. فرشته‌ها در آیه محلّ بحث سوره مبارکه «سبأ» وقتی که خدای سبحان فرمود آنها شما را عبادت می‌کردند عرض کردند ﴿سُبْحَانَکَ﴾ تو منزّه از آن هستی که شریک داشته باشی, تو مبرّا از آن هستی که کسی غیر تو را بخواهد مثل تو معبود بداند اینجا هم وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) عرض کرد ﴿سُبْحَانَکَ﴾ تو منزّه از آن هستی که شریک داشته باشی معبود دیگری در کنار شما معبود باشد ﴿سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ﴾ من چنین حقّی نداشتم که مردم را به خودم دعوت کنم ﴿إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ﴾ اگر من چنین سخنی گفته بودم شما قطعاً آگاه بودید برای اینکه ﴿تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ٭ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ﴾ آنکه مأموریت یافتم به مردم ابلاغ کردم این است که گفتم: ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ که الله هم ربّ من است هم ربّ شما, من هم الله را عبادت می‌کنم شما هم الله را عبادت کنید ما هرگز مردم را به خودمان دعوت نکردیم مردم را به معبودی دعوت کردیم که خودمان هم عبد او هستیم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ﴾ منتها لسان آن سؤال و جواب طوری است که وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) در قیامت برای اینها طلب مغفرت می‌کند عرض می‌کند پروردگارا ﴿إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.[15]
نبردن نام گناه هنگام پاسخ, دالّ بر کرامت و ادب فرشتگان
اما در آیات محلّ بحث سوره مبارکه «سبأ» بعد از اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿أَهؤُلاَءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ﴾ فرشته‌ها عرض کردند ﴿سُبْحَانَکَ﴾ تو منزّه از آن هستی که شریک داشته باشی, اصلاً نام این مطلب را نمی‌برند که ما به اینها نگفتیم, ما به کار اینها راضی نبودیم اصلاً این نام را نمی‌برند نام عبادت را نمی‌برند.
اشاره قرآن به کرامت حضرت یوسف(سلام الله علیه) در مجلس معارفه با پدر و برادران
در بحث سوره مبارکه «یوسف» هم گذشت که کسانی که مظهر تامّ کرامت و بزرگواری خدا سبحان‌اند اگر کسی نسبت به آنها بد کرد اصلاً نام آن بدی را نمی‌برند در جریان حضرت یوسف(سلام الله علیه) خب یوسف(سلام الله علیه) مشکلات فراوانی داشت مهم‌ترین مشکلش همان به چاه انداختن او بود وقتی او را به چاه انداختند بعد عده‌ای به عنوان غلام او را خرید و فروش کردند بعد رفت خدمتگزار گروهی شد و امثال ذلک بعد به زندان افتاد, تمام مشکلاتشان بر اثر همان انداختن به چاه بود اما وقتی وجود مبارک یعقوب و فرزندان او همه آمدند در مصر و معارفه حاصل شد, وجود مبارک یوسف می‌گوید خدایی که به من احسان کرد که مرا از زندان آزاد کرد[16] اصلاً اسم چاه را نمی‌برد خب این معنی بزرگی است خب شما که زندان افتادنتان نتیجه تلخ آن چاه افتادنتان است بالأخره باید از آن اصل شروع کنید این برای اینکه برادران خجالت نکشند اصلاً نام چاه را نمی‌برد این معنی بزرگی است, اگر کسی مظهر کرامت الهی شد هنگام عفو, کریمانه برخورد می‌کند اصلاً نام گناه را نمی‌برد.
پرسش: تلویحاً به برادرانش فرمود که شما مرا در چاه انداختید.
پاسخ: تلویحاً هم نفرمود, تصریحاً هم نفرمود آنها فهمیدند, گفتند: ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی﴾[17] دیگر مطلب روشن شد, گفتند تو یوسفی فرمود بله من یوسفم این هم برادر من است اما دیگر در حضور یعقوب بگوید خدا مرا از چاه آزاد کرد نیست خب همه می‌دانند که اینها به چاه انداختند.
پرسش: قبل از ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ﴾، ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ﴾[18] را داشت.
پاسخ: چون آنها گفتند این دزد است مثل برادرش, [19] در اینجا لازم بود دفاعی بکند دیگر اسم چاه را نبرد نگفت من یوسفم; گفتند این برادری دارد و این برادرش هم سارق بود این هم مثل همان است این دیگر نگفت من باخبرم, دیگر نگفت من یوسفم, اینجا هم باز صحبت چاه نیست برای اینکه اینها نمی‌دانند که این یوسف است تا بفهمند این جریان چاه را می‌داند آ‌نجا هم نه تصریح نه تلویح از چاه سخنی به میان نیامده این نشانه کرامت الهی است که در مظاهر او هم ظهور کرده اینجا هم فرشتگان ادب را رعایت می‌کنند اصلاً نمی‌گویند یک عده ما را عبادت کردند ما به اینها گفتیم نکنید, ما به کار اینها راضی نبودیم اصلاً اینها مطرح نیست این نهایت ادب است.
تشابه اهل بیت(علیهم السلام) با فرشتگان در کرامت
اگر می‌بینید در سوره «انبیاء» از اینها به عنوان کرام یاد می‌کند همین است فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[20] همین وصفی که در سوره «انبیاء» برای ملائکه(علیهم السلام) ذکر شد در زیارت «جامعه» برای اهل بیت(علیهم السلام) هم ذکر شده در زیارت «جامعه» در وصف اهل بیت(علیهم السلام) آمده است که «عِبَاده المُکرمین الَّذین لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[21] همین‌طور است این معنای کرامت است فرمود وقتی خدای سبحان چنین سؤالی کرد آنها عرض می‌کنند: ﴿سُبْحَانَکَ﴾ در جریان ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾[22] آنجا هم وقتی خدای سبحان با اینها مطلب را درمیان می‌گذارد عرض میکند: ﴿سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾[23] اینها مظهر ادب الهی‌اند.
پاسخ فرشتگان به عدم ارتباط با مشرکان و عبادت آنها در برابر اَجنّه
﴿قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم﴾ تنها کسی که ولایت ما را به عهده دارد ما سرسپرده او هستیم تویی یعنی کلاً رابطه ما با غیر تو قطع است ﴿أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم﴾ اینها هیچ ارتباطی با ما نداشتند اینها با جن رابطه دارند حالا چون جن را مبدأ شرور می‌دانند و برای پرهیز از شرور او به جن ایمان دارند و به دستور جن عمل می‌کنند مطلب دیگر است.
تبیین وجوه سه‌گانه زمخشری در ایمان مشرکان به اَجنّه و ناتمامی آن
البته جن مسلمان دارد کافر دارد مؤمنینشان هرگز کاری به کار کسی ندارند ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾ اکثر این مشرکین به آنها ایمان دارند حالا این ایمان به معنای اطاعت است که گروهی مثل زمخشری و امثال زمخشری گفتند[24] یا نه, ایمانِ فوق اطاعت است یعنی معتقدند که اینها منشأ اثرند که سیدناالاستاد به این معنای دوم مایل هستند. [25] فرمود اکثرشان این هستند حالا یا خواستند ادّعای کل نکنند که ادب اقتضا می‌کند که نگویند ما به همه‌شان احاطه علمی داریم یا نه, واقعاً برخی از مشرکان به جن ایمان نداشتند چند راه نقل شده است که آن راه‌ها را المیزان نقل کرد و رد کرد[26] اصلِ مطلب در کشّاف زمخشری است[27] و بسیاری از مفسّران بعدی هم از آنجا گرفتند. ﴿أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾ اکثر مشرکان به جن ایمان دارند. گفتند جن چون مبدأ شرّ است به اینها ایمان دارند مطابق راهنمایی جن عمل می‌کنند تا از شرور محفوظ باشند یا نه, شیاطین متمثّل شدند گفتند اینها ملائکه‌اند اینها را عبادت کنید در حقیقت به صورت فرشته متمثّل می‌شدند یا نه, اینها در درون بت‌ها حلول می‌کردند وقتی بت‌ها معبود بودند اینها هم معبود می‌شدند برای اینکه در جوف اصنام و اوثان حلول کردند. برخی از اقوال به خرافه شبیه‌تر است قولی نیست که انسان بتواند درباره آنها برهانی بر ابطال اقامه کند ولی این وسوسه‌هایی که در دل‌ها پیدا می‌شود از آنهاست کسی که تابع این وسوسه‌هاست در حقیقت مطیع این وسوسه‌هاست و یک عبادت یا ایمان عملی دارد ﴿أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾.
امتحان بودن قدرت اَجنه در آزاررسانی و انحصار آن در دنیا
آن‌گاه ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿فَالْیَوْمَ لاَ یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً﴾ ما در دنیا یک آزادی دادیم که تبهکاران بتوانند کار خودشان را انجام بدهند تکویناً آزادند برخی‌ها بتوانند به برخی آسیب برسانند که ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ اما ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾[28] این‌طور نیست که در نظام تکوین، اینها مستقل باشند به اینها به عنوان آزمون, امتحاناً قدرتی دادیم ببینیم که چه می‌کنند.
قیامت ظرف ظهور قدرت الهی
اما در قیامت فقط مالکیت الهی ظهور می‌کند هیچ کس مالک نیست هیچ کس کاری انجام نمی‌دهد مگر اینکه خدای سبحان اذن خاص عطا کند ﴿فَالْیَوْمَ﴾ یعنی امروز که روز قیامت و معاد است ﴿لاَ یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً﴾ امروز اگر کسی بخواهد از جهنم بِرَهد به دست کسی نیست, به بهشت برسد به دست کسی نیست.
عذاب الهی و مراحل آن, ثمره ظلم ظالمان در قیامت
﴿وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ﴾ به تبهکاران و کفار و ظالمان می‌گوییم عذاب آتش را که شما باور نداشتید بچشید خب اینجا ذائق, مذوق را باید هضم بکند منتها با تلخی و سختی ﴿ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ﴾ حالا این طلیعه امر است که چشیدن است بعد نوشیدن هم هست که آب حمیم را باید بنوشند, خوردن هم هست که ذریع را باید بخورند سوخت و سوز هم هست که در سوره «نساء» به آن اشاره شد فرمود: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[29] آنها مراحل بعدی است اما این ذُق و چشیدن, مرحله ابتدایی است.
پرسش: حضرت استاد از مجموعه بحث شما راجع به آیات مربوط به مشرکین و کفار این نکته به دست می‌آید مشرکین از آنجایی که بشر در دنیا با ملموسات سر و کار دارند اینها میگفتند ما معتقدیم به خالقیت خدا و رزاقیت خدا همچنان که بعضی‌هایشان معتقد به معاد هم بودند اینها می‌گفتند ما که دسترسی به آن خدای حقیقی و واقعی نداریم به ملائکه و جن متوسّل می‌شویم, صنم و وثن را می‌پرستیدند تا...
پاسخ: اولاً درباره معاد هیچ کدام از آنها معتقد به معاد نبودند.
پرسش: پس چطور حضرت علامه می‌فرمایند؟
پاسخ: ایشان نمی‌فرمایند که مشرک, معتقد به معاد است.
پرسش: وصیت می‌کردند شتر را کنار قبرشان دفن کنند.
پاسخ: آن درباره برخی‌ها بود که اگر ما دوباره زنده بشویم به دنیا برگردیم این است اینها که جواهر و اینها را کنارشان دفع می‌کردند برای این بود که اگر دوباره به دنیا برگردند وضعشان روبه‌راه باشد نه معاد به این معنا که کلّ نظام تبدیل می‌شود به نظام دیگر اگر به آن معنا بود که تبدیل می‌شد به نظام دیگر که باید به احکام نظام دیگر عمل می‌کردند اینجا که اسب و استر نمی‌خواهد, شمشیر و طلا و نقره نمی‌خواهد اینها گفتند اگر هم حیاتی باشد ما دوباره اینجا برگردیم دستمان خالی نباشد.
پرسش: ... تاریخ همین را می‌گوید.
پاسخ: تاریخ می‌گوید اینها احتمال می‌دادند اگر برگردند دستشان خالی نباشد نه اینکه اینها می‌روند معاد, اگر حیات دوباره‌ای باشد شبیه تناسخی‌ها ـ تناسخی‌ها هم این را نمی‌گویند ـ اگر کسی بخواهد از قبر برگردد دستش خالی نباشد که این نه مسئله تناسخ است نه مسئله معاد اما انبیا آمدند گفتند که خدا به شما از هر موجودی نزدیک‌تر است چرا شما خدا را نمی‌توانید بشناسید عبادت کنید او «أقرب إلیکم من حبل الورید»[30] است ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾[31] است و مانند آن, اگر می‌گویید ما به او دسترسی نداریم مگر می‌خواهید کُنه او را بشناسید, تمام حقیقتش را بشناسید هر کسی خدا را به اندازه خودش می‌شناسد به همان اندازه هم عبادت می‌کند فرمود چطور شما در حال خطر می‌گویید یا الله همان خدا که ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾[32] همان خدا را در حال عادی هم عبادت کنید.
فرمود: ﴿فَالْیَوْمَ لاَ یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً﴾ اکثری مردم عبادت آنها یا برای جلب نفع است یا برای دفع ضرر, آن اوحدی از انسان‌ها هستند که «حبّاً» و «شکراً» عبادت می‌کنند.[33]
تبیین اتهام ناروای مشرکان بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن
فرمود: ﴿وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ می‌گوییم: ﴿ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ﴾ که شما تکذیب می‌کردید تکذیب آنها هم این بود که یک تعبیر بد و ناروایی درباره پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند, تعبیری درباره قرآن کریم ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ﴾ هیچ ابهامی در کار نبود اگر خود آیه نیازی به تبیین داشت وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مبیِّن بود بیان می‌کرد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[34] باید شفاف و روشن برای مردم بیان بکنی پس این آیات، بیّن بودند یا نیازی به توضیح نداشتند یا اگر محتاج به توضیح بود, پیامبر تبیین می‌کرد. فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ﴾ اینها یک حرف درباره پیامبر داشتند یک حرف درباره قرآن, درباره پیامبر می‌گفتند: ﴿مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ﴾ چون بساط اینها در حق و باطل در قبول و نکول, کار نیاکان بود می‌گفتند آنچه نیاکان ما انجام دادند حق بود آ‌نچه انجام ندادند باطل بود این دارد کاری می‌کند که ما از میراث فرهنگی‌مان عقب بمانیم می‌گفتند: ﴿مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ﴾ یعنی «یصرفکم» ﴿عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ﴾ این درباره پیامبر. درباره قرآن کریم هم می‌گفتند: ﴿مَا هذَا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَری﴾ این وحی نیست این ساختگی و بافتگی است که ـ معاذ الله ـ خود حضرت ساخت و بافت (یک) بعد به خدا اِسناد داد افترا بست (دو) اِفکِ مُفتراست یعنی خودش بافت, خودش ساخت بعد به خدا اسناد داد ﴿مَا هذَا إِلَّا إِفْکٌ﴾ (یک) ﴿مُفْتَری﴾ (دو).
ساحر و سِحر پنداشتن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پیام او علت اتهام ناروای مشرکان
بعد از اهانتی که نسبت به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند بعد از اهانتی که نسبت به قرآن کریم داشتند یک بی‌ادبی مشترکی هم بود که علت این دو کار بود آن بی‌ادبی مشترک و علت مشترک این دو کار را جداگانه ذکر می‌کند که عنصر محوری این آیه, سه اصل است یکی درباره پیامبر, یکی درباره کتاب, یکی هم علت مشترک; آن علت مشترک این است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ﴾ حالا اگر اِفک است بافتگی و ساختگی است شما هم ببافید و بسازید می‌گویند نه, این سِحر است ساحران باید جوابش را بگویند خب اگر این ساخت با اینکه درس نخوانده است شما که درس‌خوانده دارید, شما هم ببافید و بسازید می‌گویند نه این سِحر است و کارشناسان سحر باید به او جواب بدهند. هم او را به ساحر بودن متّهم کردند, هم کارش را به سِحر متّهم کردند پس اِفک بودن, فریه بودن دو وصف ناپسندی است به کتاب اِسناد دادند و قصد سوء را هم به خود آن حضرت اِسناد دادند منشأ اینکه او قصد دارد «یصدّ عما کان یعبد آباء» بشود و منشأ اینکه این افک مفترا در جامعه جا افتاد این است که هم او ساحر است هم کارش سِحر است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ﴾ این حق آمده است بیّن‌الرشد است گفتند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ﴾ منتها یک سحر شفاف و آشکاری است که ساحرها باید کارشناسی کنند.
فاقد برهان عقلی و نقلی بودن اتهام مشرکان
آن‌گاه ذات اقدس الهی در غالب این موارد می‌فرماید حرفی که شما می‌زنید یا برهان عقلی باید داشته باشید یا برهان نقلی; در سوره مبارکه «احقاف» که قبلاً هم به آن اشاره شد فرمود یا اثاره‌ای از علم بیاورید برهان عقلی بیاورید یا بگویید در فلان کتاب آسمانی این مطلب نوشته شده,[35] اگر شما نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی دارید خب چرا این را متّهم می‌کنید در اینجا می‌فرماید شما که دلیل عقلی و دلیل نقلی ندارید ﴿وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ﴾ اگر یک کتاب علمی داشته باشند که به استناد آن مطالب علمی این حرف را بزنند خب قابل گوش دادن است اگر پیامبری آمده باشد این پیامبر این مطلب را به آنها گفته باشد خب قابل گوش دادن است تا پاسخ بدهیم اما وقتی نه دلیل عقلی دارند نه دلیل نقلی دارند خودشان گرفتار افک مفترا هستند نه اینکه وجود مبارک پیامبر افّاک مُفتری باشد یا قرآن کریم اِفک مفترا باشد.
اِخبار قرآن به اشتراک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با انبیای دیگر در این اتهام
بعد فرمود رسول من! اینها با همین قدرتی که دارند تنها تو نیستی که تو را ساحر می‌دانند تنها قرآن نیست که آن را سِحر می‌دانند درباره انجیل و تورات هم همین حرف را زدند درباره موسی و عیسی(علیهما السلام) هم همین حرف را زدند درباره انبیای دیگر و صحف آسمانی هم همین دو مطلب را داشتند.
امر به اِخبار مترفین و مسرفین مکه از سرنوشت تکذیب‌کنندگان انبیا
ولی اینها که وضع مالی‌شان یک مقدار روبه‌راه است و مغرور قدرت مالی و تکاثرشان هستند به اینها اعلام بکن ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ قبل از این صنادید قریش کسانی بودند که انبیای الهی را تکذیب کردند آنها را به سحر و شعبده متهم کردند کُتب آسمانی آنها را به اِفک مفترا متّهم کردند این کارها را کردند; ولی طولی نکشید که ما همه اینها را خاک کردیم ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ آنهایی که قبل از اینها بودند و درباره انبیای گذشته بدرفتاری می‌کردند قدرت آنها چند برابر قدرت متمکّنان عصر تو بود ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ یعنی این صنادید قریش این مترفین این مسرفین این سرمایه‌داران حجاز, یک دهم قدرت قبلی‌ها را نداشتند ما همه آ‌نها را از بین بردیم اینها به چه چیزی می‌خواهند بنازند ﴿وَمَا بَلَغُوا﴾ کفار و مشرکین مکه ﴿مِعْشَارَ﴾ یعنی یک عُشر قدرت گذشته را نداشتند در جریان قارون هم گذشت قارون با اینکه ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾[36] در همان بخش قارون گذشت که ما کسانی را هلاک کردیم که ﴿أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾[37] این‌طور نبود که قارون از همه سرمایه‌دارتر و مقتدرتر اقتصادی باشد ما کسانی را قبل از او خاک کردیم که از او متمکّن‌تر و مقتدرتر بودند پس قارون نه اول بود نه آخر, اینها هم نه اول هستند نه اخر, اینها ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ آن گروه که صنادید قریش یک دهم قدرت آنها را نداشتند ﴿فَکَذَّبُوا رُسُلِی﴾ ما آنها را گرفتیم ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره نساء, آیه 32.
[2] . سوره نحل, آیه 43; سوره انبیاء, آیه 7.
[3] . سوره صافات, آیه 24.
[4] . سوره اعراف, آیه 6.
[5] . سوره تکاثر, آیه 8.
[6] . الکشاف, ج3, ص587; زبدةالتفاسیر, ج5, ص449.
[7] . المیزان, ج16, ص385.
[8] . سوره زخرف, آیات 22 و 23.
[9] . سوره مؤمنون, آیه 24; سوره قصص, آیه 36.
[10] . سوره انعام, آیه 148.
[11] . سوره بقره, آیه 29.
[12] . سوره زمر, آیه 3.
[13] . سوره یونس, آیه 18.
[14] . المیزان, ج16, ص385.
[15] . سوره مائده, آیات 116 ـ 118.
[16] . سوره یوسف, آیه 100.
[17] . سوره یوسف, آیه 90.
[18] . سوره یوسف، آیه 89 .
[19] . سوره یوسف, آیه 77.
[20] . سوره انبیاء, آیات 26 و 27.
[21] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص610.
[22] . سوره بقره, آیه 30.
[23] . سوره بقره, آیه 32.
[24] . الکشاف, ج3, ص588.
[25] . المیزان, ج16, ص386.
[26] . المیزان, ج16, ص386.
[27] . الکشاف, ج3, ص588.
[28] . سوره بقره, آیه 102.
[29] . سوره نساء, آیه 56.
[30] . ر.ک: سوره ق, آیه 16.
[31] . سوره بقره, آیه 186.
[32] . سوره عنکبوت, آیه 65.
[33] . الکافی, ج2, ص84; نهج‌البلاغه, حکمت 237.
[34] . سوره نحل, آیه 44.
[35] . سوره احقاف, آیه 4.
[36] . سوره قصص, آیه 76.
[37] . سوره قصص, آیه 78.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی