سخنرانی کوتاه از حجت الاسلام و المسلمین مومنی با موضوع "داستان جوان زیبا و فرار از گناه"
جوانی که دارای زیبایی خدادادی بود «جمال» لقب گرفته بود. گناه لذت دارد ولی جمال قصه ما از گناه صرف نظر کرده بود. وقتی او در حال رفتن به مکتب خانه بود، یک زنی قصد داشت به او نزدیک شود. جمال که از مکر او آگاه بود و لذت بندگی را چشیده بود، به او به توجهی نکرد. آن زن نقشه ریخت، رفت و یک زنی اجیر کرد و به او پول داد تا جمال را به نحوی به داخل خانه بکشاند. او را به بهانه ای به داخل خانه کشید. وقتی جمال به خانه رفت و در را بست، آن شخص با هزار و یک قلم آرایش روبروی او ظاهر شد. آن زن گفت: یا گناه، یا می روم و در بازار آبروی تو را می برم؟ جمال به ظاهر پیشنهاد او را قبول کرد و به سمت دستشویی رفت. سپس ابروها و موهایش را تراشید و چهره ای وحشتناک برای خود درست کرد. وقتی آن زن او را دید، ترسید و او را بیرون کرد.
بعد از هفده سال بعثی ها پیکر آن جوان را از زیر خاک بیرون آوردند. بدن او سالم بود. روی بدن او آهک و اسید ریختند اما اثر نکرد.
جوانی که دارای زیبایی خدادادی بود «جمال» لقب گرفته بود. گناه لذت دارد ولی جمال قصه ما از گناه صرف نظر کرده بود. وقتی او در حال رفتن به مکتب خانه بود، یک زنی قصد داشت به او نزدیک شود. جمال که از مکر او آگاه بود و لذت بندگی را چشیده بود، به او به توجهی نکرد. آن زن نقشه ریخت، رفت و یک زنی اجیر کرد و به او پول داد تا جمال را به نحوی به داخل خانه بکشاند. او را به بهانه ای به داخل خانه کشید. وقتی جمال به خانه رفت و در را بست، آن شخص با هزار و یک قلم آرایش روبروی او ظاهر شد. آن زن گفت: یا گناه، یا می روم و در بازار آبروی تو را می برم؟ جمال به ظاهر پیشنهاد او را قبول کرد و به سمت دستشویی رفت. سپس ابروها و موهایش را تراشید و چهره ای وحشتناک برای خود درست کرد. وقتی آن زن او را دید، ترسید و او را بیرون کرد.
بعد از هفده سال بعثی ها پیکر آن جوان را از زیر خاک بیرون آوردند. بدن او سالم بود. روی بدن او آهک و اسید ریختند اما اثر نکرد.
کاربر مهمان
کاربر مهمان