- 128
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 190 تا 194 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 190 تا 194 سوره آلعمران _ بخش سوم"
مراداز منادی در آیه ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً﴾
جامعیّت آیات پنجگانه در معقول و منقول
فطرت، برترین سرمایه معرفتی برای پاسخ به ندای الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ﴿190﴾ الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴿191﴾ رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴿192﴾ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴿193﴾ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ﴿194﴾
نقد دیدگاه معتزله دربارهٴ شفاعت
در ذیل ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ سخنی را امام رازی از گروهی از اهل اعتزال نقل میکنند که منکر شفاعت¬اند، میگویند ظالم، اعم از کافر و مؤمن فاسق به اصطلاح معتزله، این از شفاعت الهی محروم است، زیرا شفاعت یک نحوه نصرت است و در این کریمه هر گونه نصرت ناصری نفی شده است ، فرمود: ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾. چه اینکه باز از همان گروه نقل میکند اینها نه تنها به وسیلهٴ شفاعت از آتش نجات پیدا نمیکنند حدوثاً، بلکه به وسیلهٴ شفاعت هم بعد از ورود در آتش، از آتش نجات پیدا نمیکنند بقائاً، زیرا اگر در مرحلهٴ بقا هم کسی از اینها شفاعت بکند و اینها از آتش بیرون بیایند، این یک نحوه نصرت است، در حالی¬که ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ هر گونه نصرت ناصران نفی شده است . پس هم حدوثاً اینها به جهنم مبتلا میشوند و هم بقائاً در جهنم میمانند. البته خود امام رازی هم این را رد کرده است و حق هم با ایشان است، برای اینکه آیات شفاعت، مخصص این اطلاقات است. اگر این ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ مخصوص کافران باشد که ﴿وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ که ظالم مطلق در حقیقت کافرند، ظالم کامل همان کافر است اینها مشمول شفاعت نیستند، چون شفاعت برای کسی است که خدا دینش را قبول داشته باشد؛ منتها او در اثر ارتکاب بعضی از سیئات آلودگی عملی دارد، که ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾ یعنی«الا لمن ارتض الله دینه» پس اگر منظور از این ظالمین، خصوص کافر باشد که مشمول شفاعت نیستند ولی باز سخنان گروه معتزله تام نیست، زیرا شامل مسلمان فاسق نمیشود و اگر منظور از این ظالم، مطلق باشد؛ اعم از کفر و غیر کفر، کافر و غیر کافر، آن¬وقت این اطلاق با آیات شفاعت تقیید میشود، چون در قرآن کریم، شفاعت یقیناً ثابت شده است؛ منتها مشروط به اذن الهی است ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ یا ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ یا ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾ در همهٴ موارد استثنا شده است، هم شفیع استثنا شده است هم مشفوعٌ له استثنا شده است، چه کسی حق شفاعت دارد ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ چه کسی مشفوعٌ له میشود، آنجایی که خدا دینش را بپذیرد، دین خداپسند داشته باشد یعنی اصل اسلام را ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی دین اسلام را من برای شما پسندیدم، دین خداپسند همان اسلام است و اگر کسی مسلمان بود، دینش مرضی خداست یعنی دین او مورد پسند خداست، حالا اگر اشتباهاتی و نقطه ضعفهایی داشت، ممکن است مشمول شفاعت بشود.
پس ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ هم بحثش این است و انصار هم همان جمع ناصر است و آن دو وجهی که قبلاً بیان شد دربارهٴ ابرار است که ابرار همان¬طوری که در آیهٴ بعد خواهد آمد یا مثل ارباب جمع بَرّ است که این ارباب جمع رب است یا مثل اصحاب که جمع صاحب است، این دو وجه دربارهٴ ابرار است نه انصار.
مراد از منادی در آیهٴ ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً﴾
﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ پروردگارا! اولواالالباب اینچنین میگویند پروردگارا! ما منادی را شنیدیم که ندای ایمان میداد و میگفت: ﴿آمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾ ما به ندای این منادی احترام گذاشتیم ﴿فَآمَنّا﴾؛ ایمان آوردیم، آنگاه از ذات اقدس الهی طلب مغفرت و تکفیر سیئات و توفی معالابرار میکنند. این کریمه در دو قسمت محل بحث است: بحث اولش همان ﴿سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ است؛ بخش دومش دربارهٴ طلب مغفرت و تکفیر سیئات و توفی معالابرار است، این منادی کیست. نوعاً دربارهٴ بیان این منادی دو وجه را ذکر کردند: یکی اینکه منظور از این منادی، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾؛ وجه دوم آن است که منظور از این منادی، خود قرآن کریم است ؛ اما آنها که گفتند منظور از این منادی، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است به آیاتی استدلال کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ذات اقدس الهی منادی ایمان و منادی مبدأ و معاد قرار داد. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 45 و 46 این است که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا ٭ وَ داعِیًا إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا﴾ پس این داعی الیالله است و منادی للایمان. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 125 اینچنین آمده است ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ پس برابر آیهٴ سورهٴ «نحل» و آیهٴ سورهٴ «احزاب» وجود مبارک پیامبر، داعی الیالایمان است و للایمان است و همین معنا را خود آن حضرت، در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 108 اینچنین بیان کرد ﴿قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ پس طبق بیان خدا وجود مبارک پیغمبر به عنوان داعی الیالله و الیالایمان معرفی شد و به دعوت الی سبیل رب مأمور شد و برابر آیهٴ 108 سورهٴ «یوسف» هم وجود مبارک پیغمبر خود را به عنوان داعی الیالله معرفی کرد ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ چون پیغمبر، داعی است میشود گفت که ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این دلیل قول اول.
ادلهٴ قائلین به دلالت کلمه «منادی» بر قرآن
قائلین به قول دوم که گفتند که منظور از این منادی، قرآن است نه پیغمبر، گفتند اولواالالباب در هر عصری هستند و اختصاصی به اصحاب ندارد آنها که عصر رسالت را درک کردند، آنها را هم شامل میشود، تابعین را و متأخرین را هم شامل میشود. تابعین و متأخرین آنها پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک نکردند؛ ندای او را نشنیدند، اینها قرآن را میبینند و در خدمت قرآناند، دعوت قرآن را شنیدند، چون ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ چون دعوت قرآن را شنیدند نه دعوت پیغمبر را، پس اگر ما بگوییم منظور از منادی، خصوص پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) است شامل متأخرین نمیشود، شامل اصحاب خواهد شد ولی اگر بگوییم منظور قرآن است شامل همه میشود، این یک تقریب. تقریب دیگر این است که قرآن کریم برای هدایت جن و انس آمده است، لذا هر دو گروه را مخاطب قرار داد، میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ یا در مقام تحدی، هر دو گروه را به مبارزه طلب میکند، چه اینکه در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا﴾ پس هر دو گروه مخاطب¬اند و ما میبینیم آن گروه یعنی مؤمنین از جن، اینها دعوتشان را دربارهٴ خصوص قرآن ذکر کردند، در سورهٴ «جن» اینچنین آمده است که ﴿قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآنًا عَجَبًا ٭ یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنّا بِه﴾ پس این گروه میگویند﴿إِنّا سَمِعْنا قُرْآنًا عَجَبًا یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنّا بِه﴾ مؤمنین از انسانها هم که میگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این منادی، همان قرآن باید باشد تا این دو گروه، یکسان سخن گفته باشند، این خلاصه فرمایشی است که این بزرگان دارند.
امکان تطبیق منادی بر خدا، انبیاء و مؤمنان
اما دو نکته در این خلال ذکر نشد: یکی اینکه این اولواالالباب، تنها شامل امت نیست، شامل انبیا و بالاتر از همهٴ آنها وجود مبارک خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم میشود، خود اینها هم جزء اولواالالباباند. منادی گذشته از اینکه وجود مبارک پیامبر منادی است و قرآن منادی است، اولین منادی ذات اقدس الهی است که ﴿یا ایهاالناس﴾ ، ﴿یا ایهاالناس﴾ ندای الهی است و آخرین منادی هم علما هستند که ورثه انبیایند و بین ذات اقدس الهی و علما، مسئلهٴ وجود مبارک پیغمبر و قرآن مطرح است، اینها همه منادیاناند. این منادیان به آن منادی بالاصل باید منتهی بشوند، چه اینکه میشوند. علما اگر منادیند به وسیلهٴ قرآن ندا میدهند، به وسیله پیامبر قرآن و پیامبر اگر منادی حقاند به وسیله ذات اقدس الهی ندا میدهند، اینها پیامآوران ندای الهیاند او منادی بالاصل و بالحقیقه ذات اقدس الهی است که ﴿یا ایهاالناس﴾ را همواره دارد، لذا الآن هم ادب تلاوت، اقتضا میکند که اگر کسی شنید ﴿یا ایهاالناس﴾ بگوید لبیک، چه اینکه وقتی میشنود ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ بگوید لبیک ، پس معلوم میشود الآن هم خدا ندا دارد آن منادی بالاصل خداست و این اولواالالباب شامل همه مؤمنین میشود و در رأس همه، شامل وجود مبارک پیغمبر هم خواهد شد، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین آمده است ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ آیهٴ 285 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ این ﴿سمعنا﴾ را هم پیامبر فرمود، هم مؤمنین ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّه﴾ حالا یا ﴿و المؤمنون کلٌ آمَنَ بالله﴾ یا نه ﴿و المؤمنون﴾ وقتی رسیدیم، ختم میشود یعنی ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این ایمان بالقول الاجمال، آن¬گاه ﴿کلٌ﴾ به طور تفصیل ﴿کلٌ﴾ یعنی کلّ از نبی و مؤمنین ﴿کُلٌّ آمَنَ﴾ به طور تفصیل ﴿ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِه﴾ به هرحال همهٴ اینها یعنی هم پیامبر و هم امت، اینها ﴿قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ . خب، مؤمنین هم کلام¬الله را میشنوند و هم کلام رسول¬الله را ولی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کلام¬الله را میشنود، پس این ﴿قالُوا سَمِعْنا﴾ هم شامل امت میشود و هم شامل پیامبر، قهراً منادی هم پیامبر است هم ذات اقدس الهی؛ منتها پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندای الله را میرساند، چه اینکه قرآن هم در حقیقت ندای الله را ابلاغ میکند.
چگونگی دلالت کلمه منادی بر عالمان راستین
اما گروه چهارم که ورثه انبیایند برابر آیهٴ سورهٴ «یوسف» اینها هم منادیان توحیدند. در سورهٴ «یوسف» فرمود که آیهٴ 108 سورهٴ «یوسف» این بود که ﴿قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛ من و پیروان من داعیان الی¬اللهایم، آن پیرویی که مثل پیامبر دعوت الی¬الله میکند همان جزء علما هستند که ورثه انبیایند یک وقت است که سخن در این است که عدهای پیروی پیامبر را انتخاب کردند در اصل ایمان، نظیر آیهٴ پایانی سورهٴ «بقره»، آن اختصاصی به ورثه انبیا ندارد ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آنجا اصل ایمان مطرح است. ولی آیهٴ 108 سورهٴ «یوسف» تنها سخن از ایمان نیست، سخن از دعوت به معارف الهی است ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ حالا توده مردم نه پیامبر را درک کردند نه از قرآن خبری دارند، اینها میگویند علما اینچنین فرمودند، اینها حرف ورثه انبیا را گوش میدهند، میگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این علمای راستین که ورثه انبیایند جزء ﴿من اتبعنی﴾ آیهٴ سورهٴ «یوسف»اند که دعوت الی¬الله میکنند و مردم هم که حرف ورثه انبیا را میشنوند، میتوانند بگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ﴾؛ منتها این ورثهٴ انبیا هر چه دارد از قرآن و عترت، دارد که در رأس عترت وجود مبارک پیامبر(سلام الله علیهم اجمعین) است و قرآن و عترت هم هر چه دارند از ذات اقدس الهی دارند، فتحصل که منادی، به چهار درجه تقسیم میشود، سه درجه فرع است یک درجه اصل که ذات اقدس الهی است، حالا تا آن عبد مؤمن حرف چه کسی را بشنود.
شواهدی بر دلالت منادی بر خدا، انبیاء و مؤمنان
دربارهٴ وجود مبارک امام صادق آمده است که در نماز مثلاً فلان آیه را این¬قدر تکرار کردیم که «حتّی سمعتُها مِنْ المتکلِّم بها» وقتی امام ششم(سلام الله علیه) در حال نماز «خرّ مغشیاً علیه»؛ حالت مدهوشی به حضرت دست داد نه بیهوشی، بعد سؤال کردند چه بود؟ فرمود این¬قدر این کریمه را تکرار کردم که «حتّی سَمِعْتُها مِنْ المتکلِّم بها» خب، این یک نحوه سمع ندای الهی است، منادی که ذات اقدس الهی است الآن هم این ندا را دارد، اینکه قضیةٌ فی واقعة که نیست، الآن هم اگر کسی آن حال به او دست بدهد از ذات اقدس الهی میشنود ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ را، چون این کتاب هم برای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است هم برای مردم: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ پس ذات اقدس الهی هم با مردم حرف دارد هم با پیامبر، گاهی بلا واسطه میفرماید ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾، ﴿یا ایها الناس﴾ گاهی مع¬الواسطه میفرماید به پیامبر میفرماید ، ﴿قل یا اهل الکتاب﴾ گرچه نزول این آیات هم به همین سبک است ولی آن عبد صالح، گاهی این حرف را از ذات اقدس الهی تلقی میکند، گاهی هم از پیامبر تلقی میکند، گاهی هم از ورثهٴ پیامبر تلقی میکند، تفاوت در این طرف هست. در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که دارد ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُم﴾ ؛ فرمود وقتی عدهای به محضر تو برای فراگیری علوم الهی آمدند سلام بکن، آنجا هم همین اختلاف نظر هست، سلام بکن یعنی تو به آنها بگو سلامٌ علیکم یا سلام مرا به آنها برسان. فرمود اینها که آمدند علوم الهی را از تو یاد بگیرند: ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾ این ادب مجلس علم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود خب اینکه فرمود وقتی مؤمنین آمدند علوم الهی را از تو یاد بگیرند، بگو ﴿سلامٌ علیکم﴾ یعنی تو به آنها سلام بکن یا سلام مرا به آنها برسان. ذات اقدس الهی به مؤمنین سلام میفرستد، دربارهٴ انبیا که فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ﴾ ﴿سَلامٌ عَلی إِبْراهیم﴾ اما این حصر را تفهیم نمیکند که سلام خدا فقط بر مؤمنین یعنی انبیا، اینچنین نیست، بلکه سلام خدا شامل مؤمنین هم میشود. بالاتر از سلام خدا، صلوات خداست. صلوات خدا هم شامل مؤمنین میشود [و] اختصاصی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد. در همان سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» در کنار ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ یک آیهٴ دیگری است مربوط به مؤمنین فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور﴾ ؛ خدا بر شما صلوات میفرستد تا شما را از هر تیرگی برهاند و نورانی کند. خب، این صلوات فرستادن ذات اقدس الهی اختصاصی به انبیا ندارد [بلکه] شامل مؤمنین هم میشود. بنابراین این ندای الهی هم اختصاصی به انبیا ندارد، البته آن که پیغمبر است و مسئول مستقیم است و فرشته را میبیند و وحی را میگیرد او پیغمبر است.
پرسش:...
پاسخ: آن ـ انشاءالله ـ به خواست خدا در سورهٴ «ملک» که به عقل رسیدیم آن¬هم الآن اشاره میشود که سمع، در مقابل عقل است، که ﴿لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ آن شاید فطرت را هم بگیرد که آن هم اشاره میشود الآن. خب، پس ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این منادی همه اینها میتوانند باشند؛ منتها منادی بالاصل، ذات اقدس الهی است بقیه به تبع الهی، ورثهٴ انبیا به تبع قرآن و عترت، قرآن و عترت هم به دستور ذات اقدس الهی.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، پیغمبر مبیّن است دیگر ولی اینکه میرساند، اینچنین نیست که کلام خدا تمام شده باشد، نظیر پیک و قاصد مصطلح که کسی به عنوان قضیةٌ فی واقعةٍ، حرفی را به قاصد رساند بعد قاصد این حرف را به دیگران ابلاغ میکند، اینچنین نیست. آنکه از ذات اقدس الهی نشأت گرفته است همواره ثابت است، هم اکنون هم میشود شنید. خب، اینکه فرمود: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان ان آمنو بربکم فآمنا﴾ اینکه ﴿سَمِعْنٰا﴾ با ﴿آمنا﴾ همراه شد، به منزلهٴ آن است که بگویند «سمعنا و اطعنا» برابر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ بعد فرمود که ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ این ﴿سمعنا﴾ و ﴿آمنا﴾ آیهٴ محل بحث، نظیر ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و سایر آیات است. در قبال اینکه بعضیها شنیدند ولی نشنیده گرفتند، گفتند «سمعنا و عصینا» اینها شنیدند ولی ترتیب اثر ندادند. چه اینکه در سورهٴ «انفال» آیهٴ 20 و 21 اینچنین آمده است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ این ﴿وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ یعنی ترتیب اثر عملی نمیدهند، این هم یک مطلب.
جامعیّت آیات پنجگانه در معقول و منقول
مطلب دیگر این است که این آیات پنج¬گانه محل بحث، بین معقول و منقول جمع کرد؛ اولواالالباب در حقیقت جامع بین عقل و نقلاند، آنچه را که دلیل عقلی افاده میکند اینها میپذیرند، آنچه را که دلیل نقلی به همراه دارد اطاعت میکنند. دلیل عقلیشان این است که ﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لَأُوْلِی الْأَلْبَاب﴾ این برهان عقلی اینهاست ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ این برهان عقلی اینهاست ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ این دلیل نقلیشان است یعنی هر چه را که عقل گفت قبول کردند، هر چه را که نقل گفت اطاعت کردند، اینها در حقیقت جامع عقل و نقلاند، اینها هستند که جامع معقول و منقولاند، نه علوم اصطلاحی بگوییم زید، جامع معقول و منقول است، آن موحد عادل، جامع معقول و منقول است ولو از این اصطلاحات چیزی هم نداند ولی اهل فکر و ذکر است. آنچه را که عقل راهنمایی کرد اطاعت کرد، آنچه را که نقل دستور داد اطاعت کرد؛ هم ﴿یَتَفَکَّرُون﴾ بودند نتیجه عقل را به عنوان ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ اعلام کردند، هم «یسمعون» بودند که نتیجه سمع را «ربنا اننا سمعنا فآمنا» اعلام کردند.
آثار پیروی از عقل و نقل
اگر کسی به عقل و سمع یعنی به عقل و نقل بها ندهد، گرفتار عذاب خواهد شد، چنانکه در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» در زمینهٴ این گروهی که فاقد عقل و نقلاند نه به عقل بها دادند نه برای نقل حرمتی قائل شدند، مبتلا به عذاب میشوند و اینچنین اعتراف میکنند. در سورهٴ «ملک» اینچنین است که ﴿وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیر﴾ بالأخره انسان باید به نحو منفصله مانعة الخلو به یکی از این دو امر گوش بدهد یا عقل یا سمع یا عقل یا نقل، اگر عقل است که مسائل اصول دین را تأمین میکند، خطوط کلی دین را هم تأمین میکند، گرچه از تفاصیل دین خبری ندارد، اگر نقل است که همهٴ اینها را به همراه دارد. خب، اگر کسی اهل سمع بود یا اهل عقل بود، نجات پیدا میکند؛ اما نه اهل سمع بود نه اهل عقل بود، میشود اَصْحٰابِ السَّعِیر﴿قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ ٭ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعیر﴾ .
فطرت، ابزار شنیدن پیام منادیان الهی
فطرت، همان برهان عقلی است فطرت، منادی نیست [بلکه] مستمع خوبی است، لذا فطرت، جزء منادیان به شمار نیامده. فطرت، سمع خوبی دارد این ندا در عالم فراوان است یعنی اختلاف خلقت آسمان و زمین، اختلاف لیل و نهار اینها منادیان الهیاند؛ همه عالم صدای اوست. فطرت، یک مستمع خوبی است، چون مستمع خوبی است میپذیرد؛ از خود ندا نمیدهد، میگوید گوش کن، آن¬که پیام دارد فقط ذات اقدس الهی است، بعد به وسیلهٴ او قرآن و عترت، بعد به دنبال قرآن و عترت خلفای انبیا هستند و ورثهٴ انبیا هستند.
پرسش:...
پاسخ: چون این تنکیه، تنوین تعظیم است، تکرارش هم برای همین است. نفرمود که «اننا سمعنا منادیاً للایمان» فرمود ﴿منادیاً ینادی للایمان﴾ اول بالقول المجمل، بالقول المطلق با تنوین تعظیم یاد کرد ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا﴾ تا ذهن سائل بپرسد که خب، آن منادی کیست؟ چه میگفت؟ جواب این است که ﴿یُنادی لِْلإیمان﴾ آن ﴿منادیاً﴾ یعنی اول با آن تنوینی که کنار اوست، برای تعظیم و تجلیل ذکر شده است ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: هیچ ممکن نیست نشنیده باشد. بله، فطرت مستمع خوبی است. فطرت، مستمع خوبی است نه پیام¬آور خوبی. در این زیارت «جامعه» که از بهترین زیارت و جامعترین زیارات است در آنجا آمده که دربارهٴ فضیلت اهل¬بیت که فضیلت شما نبود، مگر اینکه ذات اقدس الهی به آسمان و زمین به برّ و فاجر رساند «الا عرَّفَهم جلالة أمرکم» و کذا و کذا به همه رساند. این صدای ذات اقدس الهی که در سراسر عالم پر است یک گوش شنوایی طلب میکند و آن گوش فطرت است. اگر کسی با غفلت، آن گوش را کر کرد، میشود ﴿صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ وگرنه او مستمع خوبی است، هیچ کس نیست که بگوید صدای دین به من نرسیده است، چون ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ ، البته ممکن است خطوط تفصیلی دین به کسی نرسد،«رُفِعَ عن امتی تسعة» که یکی هم «ما لا یَعْلَمُون» است وقتی که دسترسی نداشته باشد، هم حکمی و هم موضوعی. در شبهات موضوعی که فواضح، در شبهات حکمی هم وقتی جاهل، جاهل قاصد باشد و هیچ راهی برای تحقیق نداشته باشد، حدیث رفع شاملش میشود دیگر.
فطرت، برترین سرمایه معرفتی برای پاسخ به ندای الهی
پرسش:...
پاسخ: آن همان است که ندای الهی را خوب میشنود، کسی که تفکر میکند و جزء لبیب است، هم درونبین هست و هم مغزدار و سراسر عالم که آیات الهی است خوب مطالعه میکند، میگوید: ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ و اگر فجور و تقوایی را هم گرفته است، مستمع خوبی بود در ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ این فطرت، مستمع خوبی است، دریافت کرده از ذات اقدس الهی به وسیله الهام، فجور و تقوا را، بعد آن پیامی را که دریافت کرده است اعلام میکند؛ از خود چیزی ندارد. حتی آن اصول اولیه فطری، اصول اولیهٴ فطری را ذات اقدس الهی به انسان اهدا کرد ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ البته انسان وقتی به دنیا آمده با سرمایهٴ علمی به دنیا آمده، علم حوزه و دانشگاه را نداشت ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ این اصطلاحات را هیچ بلد نبود؛ اما فجور و تقوا را بلد بود و با این علم به دنیا آمده ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ منتها ذات اقدس الهی، الهام کرد و این هم مستمع خوبی بود، فرا گرفت یاد گرفت. این مستمع، حالا که آمده با زبان فطرت هم که بخواهد سخن بگوید، میگوید: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ به همان ملهم خود خطاب میکند که عقل در مقابل ذات اقدس الهی چیزی از خود داشته باشد، اینچنین نیست. وقتی به آن مرحله اول رسیدیم میبینیم در مرحله اول، هیچ یک از این علوم را انسان نداشت ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ اینها علوم مدرسه و حوزوی است، به مرحلهٴ دوم که لسان فطرت و الهام است میرسیم، میبینیم آنجا هم ذات اقدس الهی خود را به عنوان معلم و انسان و نفس انسان را به عنوان شاگرد معرفی کرد، فرمود: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ نه اینکه انسان با علم به فجور و تقوا همراه است، بلکه با تعلّم فجور و تقوا همراه است، در آن مرحله هم مستمع خوبی است، همیشه حرفش این است که ﴿و رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی﴾ یا ﴿سمعنا و اطعنا﴾ سمع خوبی دارد.
پرسش:...
پاسخ: فطرت، لسان الهام را شنیده. معلم ما ذات اقدس الهی است، منادی ذات اقدس الهی است که از راه الهام فجور و تقوا ندا داد و فطرت شنید.
پرسش:...
پاسخ: خب، این آنچه را که گرفته است به دیگران میخواهد ابلاغ کند، بله میشود جزء ورثهٴ انبیا ولی به خودش که بخواهد ابلاغ کند خودش مستمع است دیگر.
بیان احتمالاتی در معنای «لام» در کلمه ﴿یُنَادِی لِلْإِیمَانِ﴾
خب، پس ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ که این لام را گفتند به معنی «الی» است «ینادی الی¬الایمان» یا «ینادی لاجل¬الایمان» آن تکرار منادی هم با آن تنوینش، برای تعظیم و تجلیل است ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا﴾ در حقیقت، انسان منادی را نمیشنود، ندا را میشنود. اسناد سمع به منادی به این معناست که «سمعنا ندائه»، چون منادی یک شخص است، آن مسموع نیست. صوت او و ندای او مسموع است. آنچه مسموع است ﴿أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُم﴾ است در حقیقت، ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ که تفسیر میشود ﴿أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾ یعنی «سمعنا ندائه بالایمان»، ﴿أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ ما هم ایمان آوردیم، این خلاصه سخن در بخش اول.
راز آمرزشخواهی لبیبان
بخش دوم مربوط به این است که انسان وقتی ندای منادی را شنید، وظیفه خود را دانست، عمل خود را هم بالأخره هر چه بخواهد خودش را تبرئه کند و کارهای خودش را توجیه کند میبیند که بدهکار است. اولین حرفی را که میزند میگوید که ﴿رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ وقتی بین خود و خدای خود مستمع و مخاطب شد، آنجا میبیند که نمیتواند کارهای خودش را توجیه کند، چون ﴿بَلِ اْلإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ ٭ وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ﴾ نوع کارها، جایی برای نفوذ من و ما هست، نوع کارهای ما. انسان آن درس و بحثی را دوست دارد که خودش مطرح باشد، آن نماز جمعه و جماعتی را دوست دارد که خودش مطرح باشد، آن امر به معروف و نهی از منکری را مطرح میکند که خودش مطرح باشد، اینکه ما بخواهیم چه نخواهیم این درد، در درون اکثری ما هست الا از اوحدی من¬الناس. خب، وقتی انسان بین خود و خدای خود میخواهد محاسبه کند، میبیند بدهکار است، انسان خیال میکند که خیلی از کارها را انجام داده است، کارهایش شسته و رفته است حالا مزید درجات و ترفیع درجه طلب میکند، میبیند نه این¬طور نیست. گفتند در بهترین جا و حساس¬ترین جا، اولین چیزی که طلب میکنید آزادی خودت از آتش باشد، چون وقتی حساب میشود آن¬گاه معلوم میشود چیزی به عنوان توحید، در کارهای ما خیلی کم است، ما به نوع کارهایی علاقه¬مندیم که من یا ما یک پسوندی برای او باشد، مسجد من، حسینیه ما، کتاب من، دوستان ما، این من و ما باید پسوند باشد تا ما او را بپذیریم. بنابراین همیشه خدا هست ولی هم کنار او هست، خدا هست ولی، خدا هست اما، اما این خدای بدون ولی و بدون اما کم است، لذا برای اولواالالباب اولین چیزی که مطرح است بخشایش همین گناهان است ﴿رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ سخن از ترفیع درجه و سخن از غرف مبنیه و اینها در مراحل بعدی است، اولین چیزی که از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند این است که ﴿رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾.
تفاوت مغفرت با تکفیر سیئه
حالا بین ذنوب و سیئات، احیاناً فرق باشد یکی خصوص کبیره است، یکی خصوص صغیره، بین غفران و تکفیر هم فرق باشد که تکرار نباشد، چون اوایل ستر و غفران است بعد کم کم عفو است. دربارهٴ تکفیر گفتند مخصوص سیئات صغیره است که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم﴾ ؛ شما اگر گناهان کبیره را ترک کنید، ما گناهان کوچک را تکفیر میکنیم یعنی میپوشانیم ﴿وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ «کَفَر» یعنی ستر، «تکفیر» یعنی مستور کردن ﴿وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ اینچنین است ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این وعده را خدا داده است که شما اگر از گناهان کبیره نجات پیدا کنید، گناهان صغیره را ما میپوشانیم؛ وعدهٴ عفو نداد، وعدهٴ تکفیر داد که اگر یک وقت اگر خواست آن پرونده را باز کرد، باز آزاد است. اوایل، سخن از غفران است و پوشاندن است، این کله¬خود را میگویند مغفر، چون سر را میپوشاند، غفّار همان ستّٰار است اوایل، میپوشاند تا کم کم نوبت به عفو برسد غفران، خیلی مهم نیست، آنکه مهم است عفو است یعنی طوری گناه را از بین ببرد که انسان بدهکار نباشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
مراداز منادی در آیه ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً﴾
جامعیّت آیات پنجگانه در معقول و منقول
فطرت، برترین سرمایه معرفتی برای پاسخ به ندای الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ﴿190﴾ الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴿191﴾ رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴿192﴾ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴿193﴾ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ﴿194﴾
نقد دیدگاه معتزله دربارهٴ شفاعت
در ذیل ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ سخنی را امام رازی از گروهی از اهل اعتزال نقل میکنند که منکر شفاعت¬اند، میگویند ظالم، اعم از کافر و مؤمن فاسق به اصطلاح معتزله، این از شفاعت الهی محروم است، زیرا شفاعت یک نحوه نصرت است و در این کریمه هر گونه نصرت ناصری نفی شده است ، فرمود: ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾. چه اینکه باز از همان گروه نقل میکند اینها نه تنها به وسیلهٴ شفاعت از آتش نجات پیدا نمیکنند حدوثاً، بلکه به وسیلهٴ شفاعت هم بعد از ورود در آتش، از آتش نجات پیدا نمیکنند بقائاً، زیرا اگر در مرحلهٴ بقا هم کسی از اینها شفاعت بکند و اینها از آتش بیرون بیایند، این یک نحوه نصرت است، در حالی¬که ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ هر گونه نصرت ناصران نفی شده است . پس هم حدوثاً اینها به جهنم مبتلا میشوند و هم بقائاً در جهنم میمانند. البته خود امام رازی هم این را رد کرده است و حق هم با ایشان است، برای اینکه آیات شفاعت، مخصص این اطلاقات است. اگر این ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ مخصوص کافران باشد که ﴿وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ که ظالم مطلق در حقیقت کافرند، ظالم کامل همان کافر است اینها مشمول شفاعت نیستند، چون شفاعت برای کسی است که خدا دینش را قبول داشته باشد؛ منتها او در اثر ارتکاب بعضی از سیئات آلودگی عملی دارد، که ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾ یعنی«الا لمن ارتض الله دینه» پس اگر منظور از این ظالمین، خصوص کافر باشد که مشمول شفاعت نیستند ولی باز سخنان گروه معتزله تام نیست، زیرا شامل مسلمان فاسق نمیشود و اگر منظور از این ظالم، مطلق باشد؛ اعم از کفر و غیر کفر، کافر و غیر کافر، آن¬وقت این اطلاق با آیات شفاعت تقیید میشود، چون در قرآن کریم، شفاعت یقیناً ثابت شده است؛ منتها مشروط به اذن الهی است ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ یا ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ یا ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾ در همهٴ موارد استثنا شده است، هم شفیع استثنا شده است هم مشفوعٌ له استثنا شده است، چه کسی حق شفاعت دارد ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ چه کسی مشفوعٌ له میشود، آنجایی که خدا دینش را بپذیرد، دین خداپسند داشته باشد یعنی اصل اسلام را ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی دین اسلام را من برای شما پسندیدم، دین خداپسند همان اسلام است و اگر کسی مسلمان بود، دینش مرضی خداست یعنی دین او مورد پسند خداست، حالا اگر اشتباهاتی و نقطه ضعفهایی داشت، ممکن است مشمول شفاعت بشود.
پس ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ هم بحثش این است و انصار هم همان جمع ناصر است و آن دو وجهی که قبلاً بیان شد دربارهٴ ابرار است که ابرار همان¬طوری که در آیهٴ بعد خواهد آمد یا مثل ارباب جمع بَرّ است که این ارباب جمع رب است یا مثل اصحاب که جمع صاحب است، این دو وجه دربارهٴ ابرار است نه انصار.
مراد از منادی در آیهٴ ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً﴾
﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ پروردگارا! اولواالالباب اینچنین میگویند پروردگارا! ما منادی را شنیدیم که ندای ایمان میداد و میگفت: ﴿آمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾ ما به ندای این منادی احترام گذاشتیم ﴿فَآمَنّا﴾؛ ایمان آوردیم، آنگاه از ذات اقدس الهی طلب مغفرت و تکفیر سیئات و توفی معالابرار میکنند. این کریمه در دو قسمت محل بحث است: بحث اولش همان ﴿سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ است؛ بخش دومش دربارهٴ طلب مغفرت و تکفیر سیئات و توفی معالابرار است، این منادی کیست. نوعاً دربارهٴ بیان این منادی دو وجه را ذکر کردند: یکی اینکه منظور از این منادی، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾؛ وجه دوم آن است که منظور از این منادی، خود قرآن کریم است ؛ اما آنها که گفتند منظور از این منادی، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است به آیاتی استدلال کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ذات اقدس الهی منادی ایمان و منادی مبدأ و معاد قرار داد. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 45 و 46 این است که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا ٭ وَ داعِیًا إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا﴾ پس این داعی الیالله است و منادی للایمان. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 125 اینچنین آمده است ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ پس برابر آیهٴ سورهٴ «نحل» و آیهٴ سورهٴ «احزاب» وجود مبارک پیامبر، داعی الیالایمان است و للایمان است و همین معنا را خود آن حضرت، در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 108 اینچنین بیان کرد ﴿قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ پس طبق بیان خدا وجود مبارک پیغمبر به عنوان داعی الیالله و الیالایمان معرفی شد و به دعوت الی سبیل رب مأمور شد و برابر آیهٴ 108 سورهٴ «یوسف» هم وجود مبارک پیغمبر خود را به عنوان داعی الیالله معرفی کرد ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ چون پیغمبر، داعی است میشود گفت که ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این دلیل قول اول.
ادلهٴ قائلین به دلالت کلمه «منادی» بر قرآن
قائلین به قول دوم که گفتند که منظور از این منادی، قرآن است نه پیغمبر، گفتند اولواالالباب در هر عصری هستند و اختصاصی به اصحاب ندارد آنها که عصر رسالت را درک کردند، آنها را هم شامل میشود، تابعین را و متأخرین را هم شامل میشود. تابعین و متأخرین آنها پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک نکردند؛ ندای او را نشنیدند، اینها قرآن را میبینند و در خدمت قرآناند، دعوت قرآن را شنیدند، چون ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ چون دعوت قرآن را شنیدند نه دعوت پیغمبر را، پس اگر ما بگوییم منظور از منادی، خصوص پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) است شامل متأخرین نمیشود، شامل اصحاب خواهد شد ولی اگر بگوییم منظور قرآن است شامل همه میشود، این یک تقریب. تقریب دیگر این است که قرآن کریم برای هدایت جن و انس آمده است، لذا هر دو گروه را مخاطب قرار داد، میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ یا در مقام تحدی، هر دو گروه را به مبارزه طلب میکند، چه اینکه در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا﴾ پس هر دو گروه مخاطب¬اند و ما میبینیم آن گروه یعنی مؤمنین از جن، اینها دعوتشان را دربارهٴ خصوص قرآن ذکر کردند، در سورهٴ «جن» اینچنین آمده است که ﴿قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآنًا عَجَبًا ٭ یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنّا بِه﴾ پس این گروه میگویند﴿إِنّا سَمِعْنا قُرْآنًا عَجَبًا یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنّا بِه﴾ مؤمنین از انسانها هم که میگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این منادی، همان قرآن باید باشد تا این دو گروه، یکسان سخن گفته باشند، این خلاصه فرمایشی است که این بزرگان دارند.
امکان تطبیق منادی بر خدا، انبیاء و مؤمنان
اما دو نکته در این خلال ذکر نشد: یکی اینکه این اولواالالباب، تنها شامل امت نیست، شامل انبیا و بالاتر از همهٴ آنها وجود مبارک خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم میشود، خود اینها هم جزء اولواالالباباند. منادی گذشته از اینکه وجود مبارک پیامبر منادی است و قرآن منادی است، اولین منادی ذات اقدس الهی است که ﴿یا ایهاالناس﴾ ، ﴿یا ایهاالناس﴾ ندای الهی است و آخرین منادی هم علما هستند که ورثه انبیایند و بین ذات اقدس الهی و علما، مسئلهٴ وجود مبارک پیغمبر و قرآن مطرح است، اینها همه منادیاناند. این منادیان به آن منادی بالاصل باید منتهی بشوند، چه اینکه میشوند. علما اگر منادیند به وسیلهٴ قرآن ندا میدهند، به وسیله پیامبر قرآن و پیامبر اگر منادی حقاند به وسیله ذات اقدس الهی ندا میدهند، اینها پیامآوران ندای الهیاند او منادی بالاصل و بالحقیقه ذات اقدس الهی است که ﴿یا ایهاالناس﴾ را همواره دارد، لذا الآن هم ادب تلاوت، اقتضا میکند که اگر کسی شنید ﴿یا ایهاالناس﴾ بگوید لبیک، چه اینکه وقتی میشنود ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ بگوید لبیک ، پس معلوم میشود الآن هم خدا ندا دارد آن منادی بالاصل خداست و این اولواالالباب شامل همه مؤمنین میشود و در رأس همه، شامل وجود مبارک پیغمبر هم خواهد شد، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین آمده است ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ آیهٴ 285 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ این ﴿سمعنا﴾ را هم پیامبر فرمود، هم مؤمنین ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّه﴾ حالا یا ﴿و المؤمنون کلٌ آمَنَ بالله﴾ یا نه ﴿و المؤمنون﴾ وقتی رسیدیم، ختم میشود یعنی ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این ایمان بالقول الاجمال، آن¬گاه ﴿کلٌ﴾ به طور تفصیل ﴿کلٌ﴾ یعنی کلّ از نبی و مؤمنین ﴿کُلٌّ آمَنَ﴾ به طور تفصیل ﴿ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِه﴾ به هرحال همهٴ اینها یعنی هم پیامبر و هم امت، اینها ﴿قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ . خب، مؤمنین هم کلام¬الله را میشنوند و هم کلام رسول¬الله را ولی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کلام¬الله را میشنود، پس این ﴿قالُوا سَمِعْنا﴾ هم شامل امت میشود و هم شامل پیامبر، قهراً منادی هم پیامبر است هم ذات اقدس الهی؛ منتها پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندای الله را میرساند، چه اینکه قرآن هم در حقیقت ندای الله را ابلاغ میکند.
چگونگی دلالت کلمه منادی بر عالمان راستین
اما گروه چهارم که ورثه انبیایند برابر آیهٴ سورهٴ «یوسف» اینها هم منادیان توحیدند. در سورهٴ «یوسف» فرمود که آیهٴ 108 سورهٴ «یوسف» این بود که ﴿قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛ من و پیروان من داعیان الی¬اللهایم، آن پیرویی که مثل پیامبر دعوت الی¬الله میکند همان جزء علما هستند که ورثه انبیایند یک وقت است که سخن در این است که عدهای پیروی پیامبر را انتخاب کردند در اصل ایمان، نظیر آیهٴ پایانی سورهٴ «بقره»، آن اختصاصی به ورثه انبیا ندارد ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آنجا اصل ایمان مطرح است. ولی آیهٴ 108 سورهٴ «یوسف» تنها سخن از ایمان نیست، سخن از دعوت به معارف الهی است ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ حالا توده مردم نه پیامبر را درک کردند نه از قرآن خبری دارند، اینها میگویند علما اینچنین فرمودند، اینها حرف ورثه انبیا را گوش میدهند، میگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این علمای راستین که ورثه انبیایند جزء ﴿من اتبعنی﴾ آیهٴ سورهٴ «یوسف»اند که دعوت الی¬الله میکنند و مردم هم که حرف ورثه انبیا را میشنوند، میتوانند بگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ﴾؛ منتها این ورثهٴ انبیا هر چه دارد از قرآن و عترت، دارد که در رأس عترت وجود مبارک پیامبر(سلام الله علیهم اجمعین) است و قرآن و عترت هم هر چه دارند از ذات اقدس الهی دارند، فتحصل که منادی، به چهار درجه تقسیم میشود، سه درجه فرع است یک درجه اصل که ذات اقدس الهی است، حالا تا آن عبد مؤمن حرف چه کسی را بشنود.
شواهدی بر دلالت منادی بر خدا، انبیاء و مؤمنان
دربارهٴ وجود مبارک امام صادق آمده است که در نماز مثلاً فلان آیه را این¬قدر تکرار کردیم که «حتّی سمعتُها مِنْ المتکلِّم بها» وقتی امام ششم(سلام الله علیه) در حال نماز «خرّ مغشیاً علیه»؛ حالت مدهوشی به حضرت دست داد نه بیهوشی، بعد سؤال کردند چه بود؟ فرمود این¬قدر این کریمه را تکرار کردم که «حتّی سَمِعْتُها مِنْ المتکلِّم بها» خب، این یک نحوه سمع ندای الهی است، منادی که ذات اقدس الهی است الآن هم این ندا را دارد، اینکه قضیةٌ فی واقعة که نیست، الآن هم اگر کسی آن حال به او دست بدهد از ذات اقدس الهی میشنود ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ را، چون این کتاب هم برای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است هم برای مردم: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ پس ذات اقدس الهی هم با مردم حرف دارد هم با پیامبر، گاهی بلا واسطه میفرماید ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾، ﴿یا ایها الناس﴾ گاهی مع¬الواسطه میفرماید به پیامبر میفرماید ، ﴿قل یا اهل الکتاب﴾ گرچه نزول این آیات هم به همین سبک است ولی آن عبد صالح، گاهی این حرف را از ذات اقدس الهی تلقی میکند، گاهی هم از پیامبر تلقی میکند، گاهی هم از ورثهٴ پیامبر تلقی میکند، تفاوت در این طرف هست. در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که دارد ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُم﴾ ؛ فرمود وقتی عدهای به محضر تو برای فراگیری علوم الهی آمدند سلام بکن، آنجا هم همین اختلاف نظر هست، سلام بکن یعنی تو به آنها بگو سلامٌ علیکم یا سلام مرا به آنها برسان. فرمود اینها که آمدند علوم الهی را از تو یاد بگیرند: ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾ این ادب مجلس علم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود خب اینکه فرمود وقتی مؤمنین آمدند علوم الهی را از تو یاد بگیرند، بگو ﴿سلامٌ علیکم﴾ یعنی تو به آنها سلام بکن یا سلام مرا به آنها برسان. ذات اقدس الهی به مؤمنین سلام میفرستد، دربارهٴ انبیا که فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ﴾ ﴿سَلامٌ عَلی إِبْراهیم﴾ اما این حصر را تفهیم نمیکند که سلام خدا فقط بر مؤمنین یعنی انبیا، اینچنین نیست، بلکه سلام خدا شامل مؤمنین هم میشود. بالاتر از سلام خدا، صلوات خداست. صلوات خدا هم شامل مؤمنین میشود [و] اختصاصی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد. در همان سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» در کنار ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ یک آیهٴ دیگری است مربوط به مؤمنین فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور﴾ ؛ خدا بر شما صلوات میفرستد تا شما را از هر تیرگی برهاند و نورانی کند. خب، این صلوات فرستادن ذات اقدس الهی اختصاصی به انبیا ندارد [بلکه] شامل مؤمنین هم میشود. بنابراین این ندای الهی هم اختصاصی به انبیا ندارد، البته آن که پیغمبر است و مسئول مستقیم است و فرشته را میبیند و وحی را میگیرد او پیغمبر است.
پرسش:...
پاسخ: آن ـ انشاءالله ـ به خواست خدا در سورهٴ «ملک» که به عقل رسیدیم آن¬هم الآن اشاره میشود که سمع، در مقابل عقل است، که ﴿لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ آن شاید فطرت را هم بگیرد که آن هم اشاره میشود الآن. خب، پس ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ این منادی همه اینها میتوانند باشند؛ منتها منادی بالاصل، ذات اقدس الهی است بقیه به تبع الهی، ورثهٴ انبیا به تبع قرآن و عترت، قرآن و عترت هم به دستور ذات اقدس الهی.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، پیغمبر مبیّن است دیگر ولی اینکه میرساند، اینچنین نیست که کلام خدا تمام شده باشد، نظیر پیک و قاصد مصطلح که کسی به عنوان قضیةٌ فی واقعةٍ، حرفی را به قاصد رساند بعد قاصد این حرف را به دیگران ابلاغ میکند، اینچنین نیست. آنکه از ذات اقدس الهی نشأت گرفته است همواره ثابت است، هم اکنون هم میشود شنید. خب، اینکه فرمود: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان ان آمنو بربکم فآمنا﴾ اینکه ﴿سَمِعْنٰا﴾ با ﴿آمنا﴾ همراه شد، به منزلهٴ آن است که بگویند «سمعنا و اطعنا» برابر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ بعد فرمود که ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ این ﴿سمعنا﴾ و ﴿آمنا﴾ آیهٴ محل بحث، نظیر ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و سایر آیات است. در قبال اینکه بعضیها شنیدند ولی نشنیده گرفتند، گفتند «سمعنا و عصینا» اینها شنیدند ولی ترتیب اثر ندادند. چه اینکه در سورهٴ «انفال» آیهٴ 20 و 21 اینچنین آمده است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ این ﴿وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ یعنی ترتیب اثر عملی نمیدهند، این هم یک مطلب.
جامعیّت آیات پنجگانه در معقول و منقول
مطلب دیگر این است که این آیات پنج¬گانه محل بحث، بین معقول و منقول جمع کرد؛ اولواالالباب در حقیقت جامع بین عقل و نقلاند، آنچه را که دلیل عقلی افاده میکند اینها میپذیرند، آنچه را که دلیل نقلی به همراه دارد اطاعت میکنند. دلیل عقلیشان این است که ﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لَأُوْلِی الْأَلْبَاب﴾ این برهان عقلی اینهاست ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ این برهان عقلی اینهاست ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ این دلیل نقلیشان است یعنی هر چه را که عقل گفت قبول کردند، هر چه را که نقل گفت اطاعت کردند، اینها در حقیقت جامع عقل و نقلاند، اینها هستند که جامع معقول و منقولاند، نه علوم اصطلاحی بگوییم زید، جامع معقول و منقول است، آن موحد عادل، جامع معقول و منقول است ولو از این اصطلاحات چیزی هم نداند ولی اهل فکر و ذکر است. آنچه را که عقل راهنمایی کرد اطاعت کرد، آنچه را که نقل دستور داد اطاعت کرد؛ هم ﴿یَتَفَکَّرُون﴾ بودند نتیجه عقل را به عنوان ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ اعلام کردند، هم «یسمعون» بودند که نتیجه سمع را «ربنا اننا سمعنا فآمنا» اعلام کردند.
آثار پیروی از عقل و نقل
اگر کسی به عقل و سمع یعنی به عقل و نقل بها ندهد، گرفتار عذاب خواهد شد، چنانکه در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» در زمینهٴ این گروهی که فاقد عقل و نقلاند نه به عقل بها دادند نه برای نقل حرمتی قائل شدند، مبتلا به عذاب میشوند و اینچنین اعتراف میکنند. در سورهٴ «ملک» اینچنین است که ﴿وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیر﴾ بالأخره انسان باید به نحو منفصله مانعة الخلو به یکی از این دو امر گوش بدهد یا عقل یا سمع یا عقل یا نقل، اگر عقل است که مسائل اصول دین را تأمین میکند، خطوط کلی دین را هم تأمین میکند، گرچه از تفاصیل دین خبری ندارد، اگر نقل است که همهٴ اینها را به همراه دارد. خب، اگر کسی اهل سمع بود یا اهل عقل بود، نجات پیدا میکند؛ اما نه اهل سمع بود نه اهل عقل بود، میشود اَصْحٰابِ السَّعِیر﴿قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ ٭ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعیر﴾ .
فطرت، ابزار شنیدن پیام منادیان الهی
فطرت، همان برهان عقلی است فطرت، منادی نیست [بلکه] مستمع خوبی است، لذا فطرت، جزء منادیان به شمار نیامده. فطرت، سمع خوبی دارد این ندا در عالم فراوان است یعنی اختلاف خلقت آسمان و زمین، اختلاف لیل و نهار اینها منادیان الهیاند؛ همه عالم صدای اوست. فطرت، یک مستمع خوبی است، چون مستمع خوبی است میپذیرد؛ از خود ندا نمیدهد، میگوید گوش کن، آن¬که پیام دارد فقط ذات اقدس الهی است، بعد به وسیلهٴ او قرآن و عترت، بعد به دنبال قرآن و عترت خلفای انبیا هستند و ورثهٴ انبیا هستند.
پرسش:...
پاسخ: چون این تنکیه، تنوین تعظیم است، تکرارش هم برای همین است. نفرمود که «اننا سمعنا منادیاً للایمان» فرمود ﴿منادیاً ینادی للایمان﴾ اول بالقول المجمل، بالقول المطلق با تنوین تعظیم یاد کرد ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا﴾ تا ذهن سائل بپرسد که خب، آن منادی کیست؟ چه میگفت؟ جواب این است که ﴿یُنادی لِْلإیمان﴾ آن ﴿منادیاً﴾ یعنی اول با آن تنوینی که کنار اوست، برای تعظیم و تجلیل ذکر شده است ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: هیچ ممکن نیست نشنیده باشد. بله، فطرت مستمع خوبی است. فطرت، مستمع خوبی است نه پیام¬آور خوبی. در این زیارت «جامعه» که از بهترین زیارت و جامعترین زیارات است در آنجا آمده که دربارهٴ فضیلت اهل¬بیت که فضیلت شما نبود، مگر اینکه ذات اقدس الهی به آسمان و زمین به برّ و فاجر رساند «الا عرَّفَهم جلالة أمرکم» و کذا و کذا به همه رساند. این صدای ذات اقدس الهی که در سراسر عالم پر است یک گوش شنوایی طلب میکند و آن گوش فطرت است. اگر کسی با غفلت، آن گوش را کر کرد، میشود ﴿صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ وگرنه او مستمع خوبی است، هیچ کس نیست که بگوید صدای دین به من نرسیده است، چون ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ ، البته ممکن است خطوط تفصیلی دین به کسی نرسد،«رُفِعَ عن امتی تسعة» که یکی هم «ما لا یَعْلَمُون» است وقتی که دسترسی نداشته باشد، هم حکمی و هم موضوعی. در شبهات موضوعی که فواضح، در شبهات حکمی هم وقتی جاهل، جاهل قاصد باشد و هیچ راهی برای تحقیق نداشته باشد، حدیث رفع شاملش میشود دیگر.
فطرت، برترین سرمایه معرفتی برای پاسخ به ندای الهی
پرسش:...
پاسخ: آن همان است که ندای الهی را خوب میشنود، کسی که تفکر میکند و جزء لبیب است، هم درونبین هست و هم مغزدار و سراسر عالم که آیات الهی است خوب مطالعه میکند، میگوید: ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ و اگر فجور و تقوایی را هم گرفته است، مستمع خوبی بود در ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ این فطرت، مستمع خوبی است، دریافت کرده از ذات اقدس الهی به وسیله الهام، فجور و تقوا را، بعد آن پیامی را که دریافت کرده است اعلام میکند؛ از خود چیزی ندارد. حتی آن اصول اولیه فطری، اصول اولیهٴ فطری را ذات اقدس الهی به انسان اهدا کرد ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ البته انسان وقتی به دنیا آمده با سرمایهٴ علمی به دنیا آمده، علم حوزه و دانشگاه را نداشت ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ این اصطلاحات را هیچ بلد نبود؛ اما فجور و تقوا را بلد بود و با این علم به دنیا آمده ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ منتها ذات اقدس الهی، الهام کرد و این هم مستمع خوبی بود، فرا گرفت یاد گرفت. این مستمع، حالا که آمده با زبان فطرت هم که بخواهد سخن بگوید، میگوید: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ به همان ملهم خود خطاب میکند که عقل در مقابل ذات اقدس الهی چیزی از خود داشته باشد، اینچنین نیست. وقتی به آن مرحله اول رسیدیم میبینیم در مرحله اول، هیچ یک از این علوم را انسان نداشت ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ اینها علوم مدرسه و حوزوی است، به مرحلهٴ دوم که لسان فطرت و الهام است میرسیم، میبینیم آنجا هم ذات اقدس الهی خود را به عنوان معلم و انسان و نفس انسان را به عنوان شاگرد معرفی کرد، فرمود: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ نه اینکه انسان با علم به فجور و تقوا همراه است، بلکه با تعلّم فجور و تقوا همراه است، در آن مرحله هم مستمع خوبی است، همیشه حرفش این است که ﴿و رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی﴾ یا ﴿سمعنا و اطعنا﴾ سمع خوبی دارد.
پرسش:...
پاسخ: فطرت، لسان الهام را شنیده. معلم ما ذات اقدس الهی است، منادی ذات اقدس الهی است که از راه الهام فجور و تقوا ندا داد و فطرت شنید.
پرسش:...
پاسخ: خب، این آنچه را که گرفته است به دیگران میخواهد ابلاغ کند، بله میشود جزء ورثهٴ انبیا ولی به خودش که بخواهد ابلاغ کند خودش مستمع است دیگر.
بیان احتمالاتی در معنای «لام» در کلمه ﴿یُنَادِی لِلْإِیمَانِ﴾
خب، پس ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ که این لام را گفتند به معنی «الی» است «ینادی الی¬الایمان» یا «ینادی لاجل¬الایمان» آن تکرار منادی هم با آن تنوینش، برای تعظیم و تجلیل است ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا﴾ در حقیقت، انسان منادی را نمیشنود، ندا را میشنود. اسناد سمع به منادی به این معناست که «سمعنا ندائه»، چون منادی یک شخص است، آن مسموع نیست. صوت او و ندای او مسموع است. آنچه مسموع است ﴿أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُم﴾ است در حقیقت، ﴿إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ که تفسیر میشود ﴿أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾ یعنی «سمعنا ندائه بالایمان»، ﴿أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ ما هم ایمان آوردیم، این خلاصه سخن در بخش اول.
راز آمرزشخواهی لبیبان
بخش دوم مربوط به این است که انسان وقتی ندای منادی را شنید، وظیفه خود را دانست، عمل خود را هم بالأخره هر چه بخواهد خودش را تبرئه کند و کارهای خودش را توجیه کند میبیند که بدهکار است. اولین حرفی را که میزند میگوید که ﴿رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ وقتی بین خود و خدای خود مستمع و مخاطب شد، آنجا میبیند که نمیتواند کارهای خودش را توجیه کند، چون ﴿بَلِ اْلإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ ٭ وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ﴾ نوع کارها، جایی برای نفوذ من و ما هست، نوع کارهای ما. انسان آن درس و بحثی را دوست دارد که خودش مطرح باشد، آن نماز جمعه و جماعتی را دوست دارد که خودش مطرح باشد، آن امر به معروف و نهی از منکری را مطرح میکند که خودش مطرح باشد، اینکه ما بخواهیم چه نخواهیم این درد، در درون اکثری ما هست الا از اوحدی من¬الناس. خب، وقتی انسان بین خود و خدای خود میخواهد محاسبه کند، میبیند بدهکار است، انسان خیال میکند که خیلی از کارها را انجام داده است، کارهایش شسته و رفته است حالا مزید درجات و ترفیع درجه طلب میکند، میبیند نه این¬طور نیست. گفتند در بهترین جا و حساس¬ترین جا، اولین چیزی که طلب میکنید آزادی خودت از آتش باشد، چون وقتی حساب میشود آن¬گاه معلوم میشود چیزی به عنوان توحید، در کارهای ما خیلی کم است، ما به نوع کارهایی علاقه¬مندیم که من یا ما یک پسوندی برای او باشد، مسجد من، حسینیه ما، کتاب من، دوستان ما، این من و ما باید پسوند باشد تا ما او را بپذیریم. بنابراین همیشه خدا هست ولی هم کنار او هست، خدا هست ولی، خدا هست اما، اما این خدای بدون ولی و بدون اما کم است، لذا برای اولواالالباب اولین چیزی که مطرح است بخشایش همین گناهان است ﴿رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ سخن از ترفیع درجه و سخن از غرف مبنیه و اینها در مراحل بعدی است، اولین چیزی که از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند این است که ﴿رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾.
تفاوت مغفرت با تکفیر سیئه
حالا بین ذنوب و سیئات، احیاناً فرق باشد یکی خصوص کبیره است، یکی خصوص صغیره، بین غفران و تکفیر هم فرق باشد که تکرار نباشد، چون اوایل ستر و غفران است بعد کم کم عفو است. دربارهٴ تکفیر گفتند مخصوص سیئات صغیره است که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم﴾ ؛ شما اگر گناهان کبیره را ترک کنید، ما گناهان کوچک را تکفیر میکنیم یعنی میپوشانیم ﴿وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ «کَفَر» یعنی ستر، «تکفیر» یعنی مستور کردن ﴿وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ اینچنین است ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این وعده را خدا داده است که شما اگر از گناهان کبیره نجات پیدا کنید، گناهان صغیره را ما میپوشانیم؛ وعدهٴ عفو نداد، وعدهٴ تکفیر داد که اگر یک وقت اگر خواست آن پرونده را باز کرد، باز آزاد است. اوایل، سخن از غفران است و پوشاندن است، این کله¬خود را میگویند مغفر، چون سر را میپوشاند، غفّار همان ستّٰار است اوایل، میپوشاند تا کم کم نوبت به عفو برسد غفران، خیلی مهم نیست، آنکه مهم است عفو است یعنی طوری گناه را از بین ببرد که انسان بدهکار نباشد.
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است