display result search
منو
تفسیر آیات 59 و 60 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 59 و 60 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 8 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 59 و 60 سوره آل‌عمران"

استفاده از جدال غیر احسن برای اثبات معاد و تکمیل آن
انجام کارهای بزرگ و کوچک توسط اراده پروردگار
عدم توجه انسان به تکالیف الهی و موجب شدن رذالت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿59﴾ الْحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلاَ تَکُن مِنَ الْمُمْتَرِینَ ﴿60﴾

گمراهی برخی گروهها در جریان حضرت عیسی و مقابله با آن
در جریان عیسی(سلام الله علیه) دو گروه گمراه شدند: عده‌ای در اثر افراط و گروهی در اثر تفریط. افراطیّون در اثر اینکه قائل به حلول شدند یا گفتند عیسی ابن‌الله هست یا ـ معاذ الله ـ الله است قائل به تثلیث شدند این اقوال را درباره مسیح(سلام الله علیه) روا داشتند، از این جهت گمراه شدند.
تفریطیها از آن جهت که مریم(علیها سلام) را متّهم کردند از این جهت گمراه شدند که جریان تفریط و تهمتهای تفریطیها در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که ﴿وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ هر دو گروه گمراه شدند. این آیه مبارکه، هم برای ردّ افراطیهاست و هم برای رفع تهمت تفریطیها، گرچه در شأن نزولش همان جریان وفد نجران بازگو شد ولی آیه می‌تواند هم جلوی افراط را بگیرد و هم تفریط را؛ اما جلوی افراط را به همان بیانی که در بحث دیروز گذشت و اما جلوی تفریط را برای اینکه تفریطیها می‌گویند چطور ممکن است کسی بدون پدر به دنیا بیاید، خب جوابش این است که ذات اقدس الهی کاری که درباره مسیح کرد مهم¬تر از آن را درباره آدم انجام داد؛ بدون پدر و مادر او را آفرید، پس این آیه هم استدلال است علیه افراطیها، هم استدلال است علیه تفرطیها، این مطلب اول.

بررسی نظر قرطبی در استدلال به آیهٴ محل بحث برای صحت قیاس
مطلب دوم آن است که در تفسیر قرطبی آمده که این دلیل بر صحّت قیاس است یعنی خدای سبحان در هنگام محاجّه، جریان مسیح را بر جریان آدم قیاس کرده است.
این سخن ناصواب است برای اینکه آن قیاسی که در اصول فقه مطرح است و در منطق از او به عنوان تمثیل یاد می‌کنند که در اصول فقه استدلال به او تحریم شده است، چون حجت نیست اگر کسی در فقه بخواهد به قیاس استدلال کند کار معصیتی کرده است و در مسائل عقلی اگر بخواهد به قیاس استدلال کند، گرفتار مغالطه شده است سرّش آن است که جامع، یقینی نیست، اگر جامع، یقینی باشد دیگر تمثیل منطقی و قیاس اصولی و فقهی نیست. اینجا سخن از جامعِ قطعی است، سخن از تمثیل مصطلح یا قیاس مصطلح نیست، زیرا قدرت خدا نامحدود است و کاری که مهم¬تر از آفرینش عیسی باشد خدای سبحان کرده است، آن‌گاه خدا به عنوان جدال احسن به مسیحیها و یهودیها می‌فرماید شما که اصل آفرینش آدم را بدون پدر و مادر قبول دارید، قدرت مطلقهٴ حق را که قبول کردید، همان خدایی که توان آفرینش یک انسان بدون پدر و مادر را دارد به طریق اُولیٰ توان آفرینش انسان را بدون پدر دارد، این را می‌گویند جدال احسن یعنی مسئله حق است؛ منتها از آن جهت که مورد قبول خصم است مقدّمهٴ دلیل قرار گرفته.

جدالهای احسن در آیات قرآن
از این جدالهای احسن در قرآن کم نیست، در ذیل این آیه که ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است یا مستقیماً از حضرت سؤال کردند یا حضرت بدئاً فرموده است که خدا رسولش را امر کرد که با سه راه، مردم را به حق دعوت کند و ممکن نیست که خدا امر بکند و رسولش اطاعت نکند، آن‌گاه سه طایفه از آیات را امام(سلام الله علیه) به عنوان نمونه این سه قسمت ذکر می‌کند. می‌فرماید فلان آیات، از باب دعوت به برهان است و فلان آیات، از باب دعوت به موعظه است و فلان آیات، از باب دعوت به جدال احسن است. ظاهراً از گروه سوم آیات پایانی سورهٴ «یس» را می‌شمارد که این دعوت به جدال احسن است.
در آیات پایانی سورهٴ «یس» این‌‌چنین آمده است؛ آیه 78 سورهٴ «یس» این است ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾؛ آن که منکر معاد است و مبدأ را به عنوان خالق قبول دارد می‌گوید چه کسی این استخوان پوسیده را که به صورت خاک درآمده دوباره زنده می‌کند، جواب آمد همان کسی اوّلین بار او را خلق کرد، این جدال احسن است. اگر این سخن را یک مشرک نمی‌گفت، یک ملحد می‌گفت باید از راه برهان به او جواب می‌دادند. ملحد، نظیر مارکسیست این می‌گوید: ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَ الدَّهْرُ﴾ هم مبدأ را منکر است و هم معاد را منکر ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَ الدَّهْرُ﴾ هم مبدأ را انکار می‌کند، هم معاد را، برای او باید برهان اقامه کرد ولی مشرکین حجاز و مانند آن مبدأ را به عنوان خالق قبول داشتند، لذا فرمود: ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالاَرْض وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ ﴿ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ ﴾ و امثال ذلک در چند آیه از اینها اقرار می‌گیرد اینها خدا را به عنوان خالق و مبدأ آفرینش قبول دارند؛ منتها در ربوبیّت انکار می‌ورزند و مسئلهٴ معاد را هم انکار می‌کنند و پذیرش کسی که جهان را خلق کرد و از انسان مسئولیت نمی‌خواهد یک کار سهلی است و هر بت‌پرستی هم او را قبول دارد، خدایی که از آدم مسئولیت نخواهد و با انسان حساب و کتاب نداشته باشد او را هیچ بت‌پرستی نفی نمی‌کند، چون فقط یک ثمرهٴ علمی محض دارد، یک تئوری صِرف، چون ربوبیت را که از او گرفته، حساب و کتاب هم که دست او نیست.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ نه ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ وقتی که با ملحدان سخن می‌گوید می‌شود برهان.
پرسش:...
پاسخ:برای اینکه ملحد کم بود، آنچه مبتلی‌به بود مشرک بود.

خصوصیات جدال احسن و تفاوت آن با برهان
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اکثرش شامل برهان است با موعظه و جدال هم دارد، گاهی شخص را با آن مقدمه‌ای که مورد قبول او هستند مؤاخذه می‌کنند این می‌شود جدال، یک وقت است نه، مقدمه از آن جهت که حق است نه از آن جهت که او قبول دارد، این می‌شود برهان.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ می‌شود حق باشد ولی جدال نباشد، از آن طرف نیست وگرنه جدال احسن نخواهد بود ولی از این طرف ممکن است که حق باشد و جدال نباشد، لذا حضرت در آن روایت سه طایفه کرده آیات را ، اگر استدلال طوری باشد که مقدّمات دلیل از آن جهت در دلیل اخذ بشود که طرف قبول دارد این می‌شود جدال احسن، نظیر همین آیات پایانی سورهٴ «یس» این اعتراض را اگر یک ملحد می‌کرد که می‌گفت کیست که دوباره عالم را خلق کند جواب باید داد مبدیی هست قادر و توان آن را دارد که خلق بکند ولی اگر یک وثنیِ حجازی این کار را کرده است، چون او خدا را به عنوان خالق قبول کرد جوابش این است که ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ٭ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ در موارد دیگری که سخن از جدال احسن است رقیب را سرافکنده می‌کند، نظیر جریان حضرت ابراهیم و مانند آن، آنها می‌گفتند کیست که اینها را دوباره بعد از مرگ زنده کند ﴿قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ ؛ می‌بینی اینها سرافکنده می‌شوند، سرافکنده می‌شوند نه یعنی سرشان خم می‌شود ممکن است همین‌‌طور گردن‌فرازی کنند پرحرفی کنند؛ اما در مقام منطق و استدلال سرافکنده‌اند فرمود: ﴿فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ اینها محکوم خواهند شد ولو لساناً همان‌‌طور سخن بگویند.

استفاده از جدال غیر احسن برای اثبات معاد و تکمیل آن
این‌‌گونه از موارد می‌شود جدال احسن. درباره معاد از این جدال احسن هست ولی درباره مبدأ نوعاً برهان است. درباره معاد عده‌ای گفتند چه کسی انسان را خلق می‌کند، فرمود آن کسی که بار اول انسان را خلق کرد ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الاَعْلَی﴾ این می‌شود جدال احسن، می‌فرماید شما که قبول دارید این نظام هستی را ذات اقدس الهی آفرید [و] این مطلب هم برای شما روشن است که اگر مبدیی، هیچ را چیز کند یعنی شیئی که نبود او را موجود کند، اگر آ‌ن موجود اجزایش متفرّق شد آفرینش مجدّد او آسان‌تر از آفرینش ابتدایی اوست، بدئاً هیچ نبود خدا او را موجود کرد که ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ که به زکریا فرمود یا ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ حالا که یک شیء هست، روح دارد، بدن دارد روحش که از بین نمی‌رود، بدنش متفرّق می‌شود [و] چیزی از بین نخواهد رفت. خب، آن خدایی که هیچ را آفرید یقیناً به طریق اُولیٰ توان آن را دارد که این پراکنده‌ها را جمع کند، لذا فرمود مسئله اعاده آسان‌تر از مسئله ابتداست، فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾؛ این آسان‌تر است بر خدا. این یک جدال غیراحسن است نه جدال احسن چرا، چون جدال احسن آن است که صدر و ذیل حرف، حق باشد و طرف هم بپذیرد. اینجا یک گوشهٴ حرف، حق است [و] گوشهٴ دیگر حق نیست. از اینکه خدایی که هیچ را آفرید توان آن را دارد که مُرده را زنده بکند این حق است؛ اما بگوییم این اعاده آسان‌تر از ابتداست این حق نیست مگر چیزی برای خدا آسان است، چیزی آسان‌تر؟ آسان و آسان‌تر فرض ندارد، همان‌‌طوری که مشکل و مشکل‌تر فرض ندارد آسان و آسان‌تر فرض ندارد، برای اینکه این معنا را تفهیم کند فوراً بلاواسطه فرمود ما به اندازه درک شما حرف زدیم وگرنه ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الاَعْلَی﴾ او منزّه از آن است که چیزی برای او آسان باشد، چیزی آسان‌تر. از باب «مَن عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّّه» شما حالا اراده را در صحنهٴ نفستان ترسیم می‌کنید، می‌بینید وقتی اراده کردید که قطره‌ای در صحنه نفستان ایجاد بشود به آسانی ایجاد می‌شود، اراده کردید که اقیانوس کویر را تصوّر بکند کردید، این‌‌چنین نیست که تصوّر اقیانوس یا تصوّر قطره یکی دشوار باشد یکی آسان، یکی دشوار یکی دشوارتر یا یکی آسان باشد، دیگری آسان‌تر در مسئله اراده که سخن از حرکت نیست آنجا آسان و آسان‌تر یا دشوار و دشوارتر فرض ندارد، لذا فوراً فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الاَعْلَی﴾ یعنی ذات اقدس الهی اعلای از این است و سبّوح و قدّوس است که چیزی برای او آسان باشد، چیزی برای او آسان‌تر و این را در سطح درک شما گفتیم به ضمیمه این ذیل، آ‌ن وقت این می‌شود جدال احسن.

پرسش:...
پاسخ: «اهون علی الله»، «اهونُ علی الله، انما یتصوّر إذا کان الأمر بالقیاس الیه صنفین و هو مستحیل» چون بدأ و ختم یکی است، لذا «اهون علی الله» مستحیل است که چیزی بر خدا آسان‌تر باشد.

استفاده از برهان برای اثبات مشکل‌ترین و ساده‌ترین کار
ذات اقدس الهی دو نمونه را در قرآن ذکر می‌کند بر اساس برهان که با این برهان ثابت بشود چیزی برای خدا آسان و چیزی آسان‌تر نیست. دو نمونه ذکر می‌کند: یکی ساده‌ترین کار که دیگر از او ساده‌تر فرض نمی‌شود و یکی هم مشکل‌ترین کار که از او مشکل‌تر فرض نمی‌شود.
مشکل‌ترین کار که از او مشکل‌تر فرض نمی‌شود [عبارت است از] کوبیدن کلّ این عالم و بازسازی کلّ این عالم است. نه تنها زمین یا آسمان یا منظومه شمسی نه، کلّ نظام کیهانی را درهم بکوبد و دوباره بسازد، این ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾ سخن از زمین‌لرزه نیست، سخن از جهان‌‌لرزه است که کلّ عالم می‌لرزد و ویران می‌شود، از عالی‌ترین فرشته‌ها تا دانی‌ترین موجودات زمینی. این ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ که ﴿شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾ است با یک فرمان، کلّ عالم کوبیده می‌شود، با یک دستور، کلّ عالم دوباره زنده می‌شود. خب، این عالم‌کوبی و عالم‌سازی کاری نیست که معادل داشته باشد یا از او بزرگ‌تر فرض بشود دیگر فرضی ندارد، این جریان را که عالم‌کوبی و عالم‌سازی است این را ذات اقدس الهی به عنوان ترسیم حشر اکبر می‌فرماید: ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾ ؛ برای ما آسان است، این مشکل‌ترین کار.
ساده‌ترین کار هم مسئله سایه است شما شاخصی که نصب کردید، این شاخص در برابر نور قرار می‌گیرد [و] آن مقداری که پشت شاخص هست سایه است، سایه می‌رود به طرف عدم، چون لاشه‌ای است در حقیقت چیزی نیست آن مقداری که نور نتابید به آن می‌گویند سایه وگرنه سایه که چیزی نیست. خب، این سایه کم‌کم، کم‌کم یا محو می‌شود مثل خطّ استوا یا کم می‌شود مانند مناطق غیراستوایی، درباره سایه هم فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ آنجا وقتی از سایه سخن می‌گوید، می‌فرماید: ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ ما این سایه را با یک قبض آسان به طرف خودمان بردیم، اگر ﴿یَسِیراً﴾ به معنای تدریجاً نباشد و به معنای سهواً باشد، این می‌شود برهان. سرّش این است که اگر قدرت، نامحدود بود از یک طرف و با اراده کار کرده نه با اعضا و جوارح و وسایل از دو طرف، دیگر فرق ندارد؛ کوچک و بزرگ یکسان است.

انجام کارهای بزرگ و کوچک توسط اراده پروردگار
در بیانات نورانی حضرت امیر در آن خطبه معروف است که «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکاتِ» این‌‌چنین نیست که او با اعضا و جوارح و حرکت کار کند که، او با اراده کار می‌کند. اراده هم نظیر اراده ما نیست ولی اراده ما آیتی است از اراده‌های حق که «مَن عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» در این محدوده‌های فعل، همان‌‌طوری که نفس در اراده آزاد است، ارادهٴ اقیانوس و ارادهٴ قطره برای او علی‌السواست؛ این‌‌چنین نیست که در ارادهٴ اقیانوس، مایه‌ای و پایه‌ای داشته باشد و در ارادهٴ قطره این‌‌چنین نباشد، بلکه هر دو علی‌السواست ذات اقدس الهی هم که کاری انجام می‌دهد این‌‌چنین است، لذا اگر گاهی می‌فرماید: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ فوراً جبران می‌کند ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الاَعْلَی﴾ یعنی این را ما برای تفهیم شما گفتیم، این‌‌چنین نیست که واقعاً مسئله اعاده برای خدا آسان‌تر باشد و مسئله ابتدا برای خدا آسان که یکی آسان [و] دیگری آسان‌تر، بلکه همه هیّن‌اند، اینها به عنوان جدال احسن خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ چرا؟
پرسش:...
پاسخ: آن طبق غرایز است، گاهی ممکن است ما افعل تفضیل نداشته باشیم افعل تعیینی باشد، نظیر ﴿وَأُولُوا الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ اما آنجا قرینه می‌خواهد، اما در مواردی که قرینه ندارد، خب این افعل، افعل تفضیل است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن‌وقت کسانی که قرینه عقلیه نداشتند طرز دیگری سوء استفاده می‌کردند؛ می‌گفتند بعضی از کارها برای خدا آسان است، بعضی برای خدا آسان‌تر.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ﴾ پس تتمّه سخن اینکه این قیاس نیست که جناب قرطبی در تفسیرشان گفتند [بلکه] این جدال احسن است، این مطلب دوم بود.
مطلب سوم آن است که ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ این به خوبی همان‌‌طوری که در بحث دیروز گذشت دلالت دارد به اینکه آدم، فرزند کسی نیست، البته قبل از آدم، انسانهایی بودند ولی منقرض شدند و آنچه فعلاً روی زمین زندگی می‌کنند نسل آدم و حوایند و آدم و حوا فرزند کسی نیست که مثلاً اینها پدری داشتند، مادری داشتند، افراد غیرمسئول بعد اینها به عنوان بلوغ و نبوغ از دیگران ممتاز شدند، این هم سه مطلب که البته مبسوطاً دیروز گذشت.

تفاوت خلقت کوشت و استخوان از گل با مجسمه¬سازی
چهارم این است که این جریان آفرینش آدم از تراب بالأخره دستگاه هاضمه و گوارش و دستگاه گوشت چه موقع پیدا شد، اینها با ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ پیدا شد یا نه، آنها قبل از ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ پیدا شد؛ منتها قرآن ذکر نکرد به هر حال به هر تقدیر که باشد این‌‌چنین نیست که یک مجسمه خاکی و گِلی شده، بعد روح دمیده شده این مجسمه راه افتاده، بلکه همه اعضا و جوارح به او داده شد حالا یا همزمان با آفرینش روح یا قبل از پیدایش، روح نظیر آ‌ن دو فرضی که در جریان حضرت عیسی در همان آیات قبل گذشت که ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ بالأخره این‌‌‌چنین نیست که مجسمه‌ای از گِل بسازد و بعد در آ‌ن بِدَمد که صِرف دَمیدن و صِرف مجسمه‌سازی باشد و دستگاه گوارش و قلب و مغز و ریه و روده و اینها نباشد، این‌‌طور نیست، حالا یا این در همان ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ تعبیه شد یا در ﴿فَأَنْفُخُ فِیهِ﴾ تعبیه شد.
پرسش:...
پاسخ: ضرری ندارد آنها، آن روایات بر فرض اینکه در این‌گونه از مسائل غیرتعبّدی حجت باشد ضرری ندارد، حالا یا تدریجاً یا درازمدت یا کوتاه‌مدت، بالأخره این مراحل را گذراند یا با سرعت گذراند یا با بطء اگر ثابت بشود در درازمدت بود، آسیبی وارد نمی‌کند، ثابت بشود که در کوتاه‌مدت بود [هم] آسیبی وارد نمی‌کند.

احسن الخالقین بودن آفریدگار احسن المخلوقین
پرسش:...
پاسخ: بله؛ که این چرا انسان آ‌ن مطلب چهارم این است که این ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ برای ﴿ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ است، این ﴿ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ یعنی به انسانی که در آستانهٴ تکوّن است که این به علاقهٴ عول گفته می‌شود به او گفته شد، وقتی روح دمیده شد می‌شود آدم وگرنه بدن آدم است، به علاقهٴ عول فرمود: ﴿ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾.
آن‌گاه این روحی که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ است، این روحی که در فرشته‌ها نیست، این روحی که در جن نیست، این روحی که در حیوانات نیست این روح وقتی به این بدن افاضه شد این مجموعه توان آن را دارد که از صفر شروع بکند تا به لقاءالله، این می‌شود «أحسن‌المخلوقین» [و] آفریدگار این «أحسن‌المخلوقین» می‌شود ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾. این در اثر داشتن آن روح کاری می‌کند که از فرشته‌ها هم ساخته نیست، این مسئله ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الاَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالاَرْض وَالْجِبَالِ﴾ می‌گوید از این انسان کاری ساخته است، که از آسمانها و زمین ساخته نیست ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ﴾ آ‌ن آیه می‌گوید از انسان کاری ساخته است که از فرشته ساخته نیست. انسانی که حامل امانت است پس از همه آسمان و زمین بالاتر است، انسانی که معلّم فرشته‌هاست از همه فرشته‌ها بالاتر است، چون عدیل ندارد، «أحسن‌المخلوقین» است ذات اقدس الهی درباره او فرمود: ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ .

عدم توجه انسان به تکالیف الهی و موجب شدن رذالت
حالا اگر این امانت الهی، این ودیعه الهی به مسئولیت خود توجه نکرد؛ از صفر شروع نکرد تا به لقاءالله برسد، در بین راه ﴿أَخْلَدَ إِلَی الاَرْض﴾ شد ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ شد و مانند آن ماند، این دیگر از رده خارج است، این دیگر «أحسن‌‌‌المخلوقین» نیست در این ردیف ﴿ کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است. آ‌ن‌گاه آن آیات هم درباره این گروه شکل دیگر می‌شود یعنی اگر تاکنون خدا می‌فرمود از انسان کاری ساخته است که از آسمانها و زمین و سلسله جبال ساخته نیست، از این به بعد خدا به این انسان متمرّد می‌گوید زمین از تو بالاتر است، کوه از تو بالاتر است، آسمان از تو مهم¬تر است، همه اینها آیاتی است که در قرآن به آن اشاره شده.
فرمود تو اگر بارِ ولایت و امانت و تکلیف و قرآن و عترت را به عهده گرفتی، کاری از تو ساخته است که از هیچ کسی ساخته نیست. اگر این امانت را تحمل نکردی ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ شد، این امانت را حَمل نکردی، به مقصد نرساندی، آن‌گاه می‌شوی موجودی که با قدرتهای مادّی می‌خواهی حساب کنی، بر اساس این قدرتهای مادی می‌گوییم ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْض وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ هرچه هم نیرومند باشی زمین از تو بلندتر است، هرچه هم سرافراز باشی، کوه از تو بالاتر است و اگر با آسمان بخواهی درافتی ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا﴾ .
امین الله شدن انسان در پرتو احسن المخلوقین شدن ایشان
خب، همان آیات پایانی سورهٴ «احزاب» که می‌گفت انسان از آسمان بالاتر است، از سلسه جبال بالاتر است، از زمین بالاتر است سه دسته آیات در سه بخش دیگر قرآ‌ن می‌گوید زمین از تو مهم¬تر است، کوه از تو مهم¬تر است، آسمان از تو مهم‌تر است، چه رسد به اینکه در آن بعد بگوید ما به ملائکه دستور دادیم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ پس آن آیاتی که می‌گوید از انسان کاری ساخته است که از مَلَک و فلک ساخته نیست، راجع به انسانی است که «أحسن‌المخلوقین» باشد یعنی حامل این امانت باشد از صفر شروع بکند تا لقاءالله و این مجموعه در غیر انسان یافت نمی‌شود، اگر این مجموعه را برداریم یا خوب‌اند نه احسن، مثل فرشته‌ها یا متوسط‌‌اند و یا پلید، دیگر «أحسن‌المخلوقین» نخواهد بود، «أحسن‌المخلوقین» وقف انسانی است که «حُمّلَ القرآن وحَمِلَهُ» همین، این امانت را به او بسپارند، او هم امین‌الله باشد، امینِ وحی حق باشد. انبیا و اولیا در ردهٴ جلو هستند که امین‌الله‌اند، مؤمنینی که پیروان اینهایند اینها هم امین وحی‌الله‌اند، کسی که نماز را به درستی انجام می‌دهد این امین‌الصلاة است، کسی که تکالیف را به خوبی انجام می‌دهد این امین‌الشریعت است، کسی که به خوبی در خدمت قرآن است این امین‌القرآ‌ن است، امین وحی‌الله است، این کم مقامی نیست با داشتن همه رهزنها و رهبندها کسی بشود «أمین‌القرآن و العتره» البته آسمانها و زمین در برابر او خاضع‌اند. اینکه دارد فرشته‌ها و همچنین ماهیهای دریا و همچنین حیوانات زمین برای طالبان علم طلب مغفرت می‌کنند از این قبیل است، چون اینها امین‌الشریعت‌اند یعنی خوب می‌فهمند، فهمیده‌ها را خوب عمل می‌کنند و عمل‌کردها را خوب به مردم می‌گویند، آنچه را که به مردم گفتند مواظب‌اند در کمال امانت که مردم عمل بکنند و اگر نکردند هشدارشان می‌دهند که بالأخره به واقعی برسند، اینها می‌شوند «امینُ دین الله» اینها البته از هر موجودی بالاترند.
این را اگر از انسان برداریم، این می‌شود انسانِ منهای آن جنبهٴ معنوی و آیت حق بودن، آن‌گاه قرآن آن سه طایفه آیات را دارد، می‌فرماید تو که دیگر امینِ وحی حق نیستی این بار را نتوانستی به مقصد برسانی، تویی و همین هیکل مادی‌ات و افکار مادی‌ات، آن‌گاه آسمان از تو مهم‌تر است ، این را در پایان سورهٴ «غافر» فرموده است.
خب، همان خدایی که می‌فرماید خلق انسان اکبر از سماست، انسانِ امین‌الله را می‌گوید، اگر انسان شده خائن که ﴿لاَ تَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ﴾ همین انسان به جایی می‌رسد که خدا می‌فرماید آسمان از تو بزرگ‌تر است یا مستقیماً به همین مشرکان خطاب می‌کند ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا﴾ یا در سورهٴ «لقمان» با زبان لقمان به فرزندش نصیحت می‌کند که تو اگر متکبّر باشی و متواضع نباشی بالأخره ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْض وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ پس همه این آیات، نشان می‌دهد که محور ارزش همان حمل امانت است، اگر کسی امین‌الله شد می‌شود «أحسن‌المخلوقین» و ذات اقدس الهی درباره آفرینش این «أحسن‌المخلوقین» می‌فرماید: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ .

پرسش:...
پاسخ: آن برای اکثری است که حمل نکردند، چون اکثری در حقیقت «حمّلوا القرآ‌ن ثمّ لم یحملوه» شد، لذا درباره بعضی از اقوام و ملل می‌فرماید ما با اینکه پیامبر فرستادیم برای مردم این منطقه؛ اما ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ این تنوین تنکیر، تنوین وحدت است؛ فقط یک خانواده اسلام آوردند، گذشته از آن ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ و امثال ذلک. چون اکثری «حمّلوا القرآ‌ن ثمّ لم یحملوه» شدند و هستند، به لحاظ اکثری فرمود: ﴿إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما خدا چرا دربارهٴ [آفرینش] فرشته‌ها نفرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾؛ ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خدا، وقتی که خدا دارد این اوصاف را تشریح می‌کند درباره حیوانات هم خدا سخن دارد، آسمانها و فرشته‌ها و معادن و همه و همه سخن دارد ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ مگر صفحه آسمان کم زیبایی دارد؟ این زیور سقف هستی است ولی درباره او نفرمود چقدر خدا «أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ» است. این زینتها را فرمود ما تزیین کردیم؛ اما ما در این مورد «أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ» نیستیم، برای اینکه او «أحسن‌المخلوقین» نیست. روزی فرا می‌رسد که ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ چیزی که تکویر دارد و تناثر دارد و از بین رفتنی است که احسن نیست، با اینکه نظام را هم زیبا آفرید یعنی این مجموعه را هم زیبا آفرید که فرمود: ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ﴾ درباره این مجموعه هم که تابلویی است در حقیقت زیباست، درباره این هم نفرمود: «تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» چون این مجموعه واسطةالعقدی دارد، بیت‌الغزلی دارد و آن امین‌الله است وگرنه این مجموعه روزی سقفش فرو می‌ریزد، چیزی که فروریختنی است که هنر ندارد که، چیزی که ماندنی است هنری است و خلاصه گوشواره این نظام، انسانی است امین‌الله و گردنبند این نظام ـ با اینکه سراپا زیور است ـ انسانی است به نام امین‌الله، این امین‌الله هست که ﴿فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است ولو به صورت بلال حَبش باشد؛ اما خود این نظام که خدا با زیبایی او با ما سخن گفته است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ در خود مجموعه این نظام که فرمود هیچ نقصی نیست نفرمود این مجموعه را خدا آفرید «تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» این انسان که در حقیقت عصارهٴ عالم است، او می‌شود «أحسن‌المخلوقین».
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن