display result search
منو
تفسیر آیات 69 تا 72 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیات 69 تا 72 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 5 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 69 تا 72 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

وصف نهایی در هدف نزول قرآن و وحی
برگشت آثار بدی به خود انسان
درک معیار خیر و سعادت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿69﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿71﴾ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿72﴾

تام نبودن بیانات طبری و بعض مفسرین درباره ﴿وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾
مطلب دیگری که مربوط به آیهٔ ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ است این است که آنچه را که جناب طبری ذکر کرد که ﴿وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ یعنی «و ما یضلّون الا اتباعهم و اشیاعهم» و بعد از ایشان، عده‌ای از اهل تفسیر، نظیر زمخشری در کشاف احتمال دادند و دیگران هم یا پذیرفتند یا احتمال دادند این تام نیست، برای اینکه کلمه ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ نشان می‌دهد که اینها فقط و فقط خودشان را گمراه می‌کنند و نمی‌فهمند و اگر اینها اتباعشان و اشیاعشان را گمراه می‌کردند که به منزله خود آنها هستند این را که می‌فهمند، این ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ یک مطلب جدیدی را دارد، پس آن احتمال منقدح نخواهد شد، عمده این است که این کلمه ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ یک پیام جدیدی دارد.

وصف نهایی در هدف نزول قرآن و وحی
در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که خداوند می‌فرماید قرآن مطالبی را به بشر یاد می‌دهد که نه تنها بشر الآن نمی‌داند بعداً هم نمی‌تواند بداند، از نزد خود نمی‌تواند این مطالب را بفهمد، این همان تعبیر ﴿یعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ است، این ﴿یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ به عنوان یک وصف نهایی در هدف نزول قرآن یا وحی دیگر ذکر شده. درباره قرآن کریم خصوصاً و درباره وحی الهی عموماً آمده است که پیامبران آمدند پنج چیز برای شما بیاورند ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ﴾ یک ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ﴾ دو ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾ سه ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ﴾ چهار، این چهار چیز در خیلی از آیات آمده ؛ اما آن حرف پنجم این است که ﴿و یعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی اینها یک حرف جدیدی دارند، این‌چنین نیست که کسی بگوید حالا علم ترقّی کرده ما نیازی به وحی نداریم، این¬طور نیست که بگوید من این راه را با فکر خودم یا با کشف و شهود خودم طی می‌کنم، چه انسان اهل فکر باشد چه انسان اهل شهود و دل باشد هرگز بدون انبیا آن راه اصیل را پیدا نمی‌کند. انبیا چیزی به انسان یاد می‌دهند که نه تنها انسان نمی‌داند، بلکه بدون تعلیم آسمانی اصلاً نمی‌تواند یاد بگیرد و ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ غیر از «یعلمکم ما لا تعلمون» است. «یعلمکم ما لا تعلمون» معنایش این است که آنها چیزی به شما یاد می‌دهند که شما نمی‌دانید؛ اما آیا با پیشرفت علم باز هم نمی‌توانید یاد بگیرید، آیا با تلاش و ریاضت و کوشش هم نمی‌توانید یاد بگیرید جمله «و یعلمکم ما لا تعلمون» نارساست؛ اما آنچه در قرآن آمده این است که﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ مثل اینکه همین جمله را درباره وجود مبارک پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود، فرمود خدا به تو مطلبی داد و آموخت که تو با همه آن نبوغ درونی که داری، نمی‌توانی این را یاد بگیری و نمی‌توانی بفهمی از نزد خودت ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ نه «و علمک ما لم تعلم»، این ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ﴾ که به پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود، فرمود خدا چیزی یادت داد که تو آن نبودی که حالا زحمت بکشی یاد بگیری یا ریاضت بکشی یاد بگیری تو آن نبودی خلاصه، مثل اینکه ولیّ کودک به کودک می‌گوید من دستت را گرفتم و از خطر نجات دادم وگرنه تو آن نبودی که خودت را نجات بدهی، نه نمی‌کردی [بلکه] نمی‌توانستی بکنی. این حرفی که ذات اقدس الهی به رسولش‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که ‌فرمود:‌﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ همین تعبیر را به جوامع بشری هم فرمود، فرمود انبیا آمدند آن چهار مطلب را که به شما آموختند یک چیز جدیدی دارند ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما این‌چنین نیست که بدون وحی او را یاد بگیرید، این یک حرف تازه هست در هیچ جا هم نیست [و] در مکتب هیچ صاحب مکتبی هم نیست که بروی درس بخوانی و یاد بگیرید.

برگشت آثار بدی به خود انسان
یکی از نمونه‌های این حرف جدید که در هیچ جای عالم نیست همین حرف است که هر کسی بد می‌کند به خود می‌کند، ممکن نیست کسی بتواند به کسی به شخص دیگر ستم بکند آن آثار بالعرض گناه است، همانطوری که ما یک معلوم بالذّات داریم و یک معلوم بالعرض، یک محبوب بالذّات داریم یک محبوب بالعرض، معلوم بالذّات ما آن صورت ذهنی ماست معلوم بالعرض آنچه در خارج موجود است، محبوب بالذّات هم باز آن صورت علمی ماست و محبوب بالعرض، آن است که در خارج وجود دارد و مانند آن. سود و زیان هم یک بالذّات داریم یک بالعرض، بالذّاتش از درون جان ما تجاوز نمی‌کند ما اگر بخواهیم به کسی ستم بکنیم در حقیقت داریم به خودمان ستم می‌کنیم بالأصاله، داریم این آتش سوزی را در درون خودمان راه می‌اندازیم، آن‌گاه مختصری دود این آتش هم به خانه همسایه می‌رود؛ هیچ ممکن نیست کسی بتواند بالأصالة به دیگری ستم بکند، همین که تصمیم گرفت خلاف بکند همین که مصمّم شد ستم بکند این تصمیم یعنی سم خوردن. حالا شخصی را اگر از پا درآورد او مظلوم است و مأجور، فقط به بدن او آسیب می‌رساند؛ اما به جانش صدمه وارد نمی‌کند، خودش که تصمیم گرفت بد بکند یعنی هم اکنون سم نوشیده است این حرف، حرف تازه است که در کتابهای دیگر و مکتبهای دیگر این حرف نیست. در این-گونه از معارف قرآن می‌فرماید که شما اینها را نمی‌دانید، حالا چند نمونه را شما ملاحظه بفرمایید تا معلوم بشود که قرآن این تعبیری که دارد که اینها آگاه نیستند، اینها شعور ندارند برای چه این تعبیر را می‌کند؟ یکی آیهٔ سورهٔ «بقره» است که بحثش گذشت، فرمود اینها به خیال اصلاح منافقانه رفتار می‌کنند ﴿أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ﴾ ؛ اینها نمی‌فهمند که واقعاً دارند افساد می‌کنند، بینش‌شان این است دیگران را مرتجع می‌دانند، دیگران را تیره فکر می‌پندارند و خود را روشن خیال می‌کنند ولی واقع نمی‌فهمند که دارند افساد می‌کنند.

پرسش...
پاسخ: درست است، این درباره منافقین هست درباره کافرین هم هست درباره اهل کتاب هم هست درباره مسلمانهای تبهکار هم هست، این یک اصل کلی است که هر کسی دارد بد می‌کند دارد به خود ستم می‌کند و نمی‌فهمد. اینکه انسان دارد به خود ستم می‌کند و نمی‌فهمد حرف تازه است، حرفی است که در هیچ جا نیست. این همان است که خدا فرمود پیامبران آمدند چیزی به شما یاد بدهند که در هیچ جا نیست ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این حرف که واقعاً اینها مفسدند ولی خیال می‌کنند به عنوان اصلاح دارند تلاش و کوشش می‌کنند و نمی‌فهمند، این یک نمونه.

هجرت انسان از عالمی به عالم دیگر
نمونه دیگر درباره زنده بودن مرده‌هاست، بگذریم از این مسئله روشن و بین¬الرشدی که انبیا به ما آموختند که ما معتقدیم همه افرادی که می‌میرند عموماً و شهدا‌(رضوان الله علیهم) خصوصاً، زنده‌اند این حرف را ما از انبیا داریم. آنها که در کنار سفره دین ننشستند، می‌گویند «اذا مات الانسان فات» تعبیر قرآن کریم در برابر این گروه چه در سورهٔ «بقره» چه در سورهٔ «آل عمران» تقریباً یکنواخت است. در آیهٔ 154 سوره «بقره» قبلاً گذشت این بود که ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ﴾ در جاهلیت این چنین بود، الآن هم وقتی که شما از مرز اسلام بگذرید به مذاهب غیر آسمانی سری بزنید می‌بینید آنها می‌گویند «اذا مات فات» این مراسمی که برای سربازان گمنام در کشورهای غربی قائل‌اند فقط یک تجلیل مادی است برای این طرفیها نه گرامیداشتی برای آن طرف، اینها می‌گویند انسان همین که مُرد تمام شد. قرآن می‌فرماید نه شما نمی‌فهمید اینها زنده‌اند، هیچ فرقی نکردند این یک حرف جدید است حرفی است که در هیچ مکتبی به استثنای مکتب انبیا نیست و انسان هم هرچه ترقّی بکند نمی‌تواند به این مطلب جدید راه پیدا کند. نشانه‌اش هم این است الآن بشر با همه پیشرفتهای علمی که کرده است درباره این مسئله واقعاً راجل است، خیال می‌کند انسانی که مُرد رخت بربست، آنهایی هم که احساس پوچی می‌کنند دست به انتحار می‌زنند برای همین است، می‌خواهند راحت بشوند دیگر نمی‌فهمند اولِ عذاب آنهاست، آنها خیال می‌کنند انسان که مُرد مثل این خاک و سنگ می‌شود احساس ندارد، وقتی احساس نداشت راحت است، آن که دست به انتحار می‌زند واقع نمی‌داند که اولین لحظه عذاب او لحظه بعد از مرگ است، سؤال می‌کنند این نعمت را چرا از دست دادی، او اگر چهارتا مشکل و سرخوردگی در مسائل سیاسی یا اجتماعی یا مثلاً خانوادگی پیدا کرد دست به انتحار می‌زند چرا، چون تا زنده است می‌فهمد و این فهم او را رنج می‌دهد، می‌خواهد بمیرد که نفهمد تا آسایش پیدا کند، نمی‌داند که اول ولادت او از مرگش شروع می‌شود و اولین چیزی که در قبر از او سؤال می‌کنند می‌گویند «شبابک فیما أبلیتَه و عمرک فیما أفنَیتَه» این را بشر نمی‌فهمد، سرّ اینکه آنهایی که متدین‌اند دست به این کار نمی‌زنند و آن کسی که مذهبی نیست دست به این کار می‌زند همین است. این حرفی است جدید که انبیا دارند که می‌فرمایند شما واقع نمی‌فهمید یعنی با هیچ معادلات علمی، اینها نمی‌توانند اگر به مکتب انبیا آشنا نباشند نمی‌توانند ثابت کنند که انسانی که می‌میرد هجرت کرده است، از عالمی به عالم دیگر که «لکنّکم تنتقلون من دار الی دار» .

سرّ وادار کردن مجرمین به مکر
نمونه دیگر این است که فرمود عده‌ای ما آنها را وادار می‌کنیم به مکر کردن و آنها را می‌خواهیم بیازماییم ولی آنها نمی‌فهمند که مکر خدا آنها را گرفته است. درباره کافران در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٔ 26 این‌چنین است ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾؛ مشرکین سعی می‌کردند در حجاز هم نایی باشند هم ناهی، نایی باشند یعنی دور باشند ناهی باشند یعنی دور بدارند، هم خودشان نایی‌اند دورند و نمی‌آیند، هم ناهی‌اند نمی‌گذارند کسی نزدیک بشود. فرمود این دوتا کار را مشرکین دارند که یکی ضلالت است دیگری اضلال هم نایی‌اند؛ دورند از حریم وحی که مایه گمراهی خود آنهاست، هم نهی می‌کنند نهی از معروف [و] نمی‌گذارند دیگران به مکتب وحی آشنا بشود که این اضلال است، این کارها را که مشرکین می‌کنند فقط و فقط دارند خودشان را به هلاکت می‌رسانند؛ اما نمی‌فهمند، واقع قضیه این است که آنها خیال کردند که دارند به اسلام و مسلمین آسیب می‌رسانند، خدا می‌فرماید اینها فقط خودشان را دارند به هلاکت می‌کشانند و نمی‌فهمند، این از آن مطالبی است که ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ است که انسان تیشه به ریشه خود می‌زند و نمی‌فهمد، حالا کم کم به آیاتی می‌رسیم که از اینها مقداری دقیق‌تر است. باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ‌فرمود آیهٴ 123 ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾؛ فرمود در هر قریه‌ای آن سرانی که اهل اسراف و اتراف و رفاه طلب‌اند ما وادارشان کردیم که اینها مکر کنند، ما کاری کردیم که اینها مکر کنند ما این کار را کردیم ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها﴾ خب، ما این کار را کردیم که اینها مکر بکنند، ما چه وقت این کار را کردیم؟ ما بعد از اینکه نعمتهای فراوان به اینها دادیم که اینها شاکر و متشکّر باشند دیدیم نشد، نه تنها شاکر و متشکر نبودند، بلکه مجرم شدند، نه تنها مجرم شدند بلکه جزء اکابر مجرمین شدند جزء سران جرم شدند، از آن به بعد ما تصمیم گرفتیم اینها را بگیریم چطور اینها را می‌گیریم؟ اینها را وادار می‌کنیم که نقشه بکشند ما می‌خواهیم نقشه بکشیم آنها را از پا دربیاوریم؛ اما وادارشان کردیم که نقشه بکشند تا از پا در بیایند: ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها﴾ ما اول که به همه نعمت دادیم اول به همه احسان کردیم، آنها به جای اطاعت مجرم شدند، نه تنها توبه نکردند بلکه رهبری مجرمین را هم به عهده گرفتند [و] شدند جزء اکابر مجرمین، از آن به بعد ما تصمیم گرفتیم که اینها را بگیریم، چطور تصمیم گرفتیم؟ اینها را وادار کردیم که نقشه بکشند، مکر کنند ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها﴾ اما ﴿وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ اینها نقشه کشیدند برای محو اسلام، در حقیقت این نقشه برای امحای خودشان است و نمی‌فهمند. مثل اینکه کسی نقشه کشیده است که معتاد بشود خب، این که نقشه کشید معتاد بشود، نقشه کشید برای محو خودش و نمی‌فهمد، ‌فرمود:‌﴿وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾.
از این دقیق‌تر دوتا جریانی است که درباره موسی‌(سلام الله علیه) اتفاق افتاده. در آن جریان، ‌فرمود ما خواستیم فرعون را ریشه کن کنیم و نقشه‌ای را به کار بردیم، آن نقشه این بود که به دست فرعون دشمن فرعون پرورش پیدا کند و فرعون نمی‌فهمید ما داریم چه می‌کنیم، آیهٔ نه سورهٔ «قصص» این است که ﴿وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾؛ اینها نمی‌فهمند که ما چه نقشه‌ای کشیدیم، ما نقشه کشیدیم این خاندان را به دست کسی که الآن اینها دارند در ناز او را می‌پرورانند بگیریم، این را نمی‌فهمند. پس گاهی انسان با دست خود دشمن می‌پرورد و نمی‌فهمد، اینها چیزی نیست که در مکتبهای عقلی و یا تجربی و حسی و مانند آن به دست بیاید و این اختصاصی به مشرکین یا منافقین یا اهل کتاب که این سه گروه آیاتشان خوانده شد ندارد، بلکه مؤمنین هم همین طورند، افراد مسلمان هم همین طور است.

اضلال ابتدایی و ثمرهٔ آن
پرسش...
پاسخ: این دوگونه است: اضلال ابتدایی را برابر آیهٔ سورهٔ «ص» خواندیم که منشأش هواست و چون نقص و رذیلت است به خدا اسناد ندارد، ‌فرمود:‌﴿وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ﴾ این اضلال ابتدایی در درون، شروع می‌شود و از هوس، نشئت می‌گیرد و ذات اقدس الهی از این اضلال ابتدایی منزّه است، چون با عقل درون ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ گفت این کار را نکن، با عقل بیرون ﴿یَنْهی﴾ کذا و کذا گفت این کار را نکن، پس این کار که اضلال ابتدایی است نقص است به خدا اسناد ندارد، منشأش هواست این برای این و اگر کسی گرفتار ضلالت ابتدایی شد راه توبه برای او باز بود، این در توبه را با سوء اختیار خود بست «أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَی عَفْوِکَ، وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ... فَقُلْتَ تَبَارَکَ اسْمُکَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» این در را هم مدتها خدا باز گذاشت شخص تبهکار با سوء اختیار این در را بست. از آن به بعد خدا این شخص را می‌خواهد بگیرد وقتی می‌خواهد بگیرد با اعضا و جوارح او می‌گیرد، چون اعضا و جوارح او سربازان خدایند [و] لازم نیست از جای دیگر سرمایه‌گذاری بشود، لذا شخص علاقه پیدا می‌کند گرایش پیدا می‌کند به سمتی، همین گرایش، نقشه مرگ اوست و نمی‌فهمد، حالا خدا می‌خواهد او را بگیرد وقتی می‌خواهد بگیرد در همان دوتا بیان نورانی حضرت امیر که در بحث دیروز خواندیم، ‌فرمود:‌«جوارحُکم جنودُه» انسان گاهی حرفی می‌زند و رسوا می‌شود که نمی‌تواند احدی را هم متّهم کند، یک وقت دیگری آبروی او را می‌برد باز زبان او باز است، یک وقت خدا بخواهد بی‌دردسر کسی را بگیرد حرف این شخص، از دهانش بیرون می‌آید که رسوا می‌شود امضایی با دست خود می‌کند، جایی با پای خود می‌رود، ‌فرمود:‌«جوارحُکم جنودُه» خب اگر درون و بیرون سربازان الهی‌اند که ﴿ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ خود انسان، همه اعضا و جوارح و جوانحش سرباز حق است خب، گاهی خدا با سربازان درونی می‌گیرد و راه هم بسته است، ‌فرمود:‌﴿وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾ ؛ در روز قیامت به این عده اجازه عذرخواهی هم نمی‌دهند که لااقل سبک بشوند. خب، اگر خدا بخواهد بگیرد با ابزار درونی خود آدم، آدم را می‌گیرد و انسان نمی‌فهمد، می‌خواهد نقشه بکشد کسی را آزار کند در حالی که این ایذای به غیر، سم خوردن است حالا به جای اینکه به ما بگویند سم نخورید می‌گویند گناه نکنید، باطنش که همین است که، این باطن را چون همه درک نمی‌کنند می‌گویند گناه نکنید، برای اینکه جهنّم می‌روید، چون جهنّم می‌روید را همه می‌فهمند؛ اما سم نخورید که باطن گناه سم است برای همه روشن نیست، در اینجا فرمود اینها دارند نقشه می‌کشند که خودشان را از بین ببرند نمی‌فهمند، مثل اینکه خدا نقشه کشید که با دست فرعون، فرعون را از بین ببرد و نمی‌فهمند، گفت: ﴿لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ ؛ نمی‌فهمند که دارند چه کار می‌کنند، گاهی که خدا بخواهد کسی را بگیرد با اعضا و جوارح او می¬گیرد.

تعمیم ﴿وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ به افراد عادی
قسمت چهارم یعنی بعد از کفّار و منافقین و اهل کتاب نوبت به افراد عادی می‌رسد، افراد عادی هم همین طورند. گاهی می‌بینیم روزگار به طرف انسان مایل می‌شود [و] انسان وضعش روبه¬راه می‌شود، خیال می‌کند که خدا می‌خواهد به او خیر برساند؛ فرزندان فراوانی دارد، نعمت خوبی دارد و از رفاه خوبی برخوردار است دائماً دنیا به طرف او می‌آید این خیال می‌کند که محبوب خداست، واقع نمی‌فهمد که این نشانه محبت نیست و خیر در چیز دیگر است. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود

جمع‌بندی مباحث گذشته
پرسش...
پاسخ: آن مسئله «ضلوا فاضلوا» بود، آن «ضلوا فاضلوا» آن اضلال، سایه ضلالت انسان است که به دیگری رسیده، آن چند آیه در قرآن کریم بود که ﴿وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ بود یا در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٔ 77 بود که قبلاً خواندیم ﴿وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ﴾ اسناد اضلال، به شیاطین انس هست اسناد اضلال، به شیاطین جن هست و امثال ذلک؛ اما جمع بندی‌اش این شد که انسان بالأصالة درباره خودش دارد ستم می‌کند و اضلال این (یک) و سایه این کارش به غیر در حد علل اعدادی می‌رسد این (دو)، منشأ پیدایش ضلالت برای دیگران اگر ضلالت، کیفری باشد فقط ذات اقدس الهی است این (سه)، و خداوند اگر بخواهد کسی را گوشمالی بدهد و به اضلال کیفری بگیرد مجاری وسطیه فراوان‌اند؛ گاهی شیطان است گاهی سامری است گاهی کذا و کذاست (چهار) این امور جمع بندی شد و گذشت، منظور آن است که بالاستقلال اگر کسی بخواهد به دیگری خیر برساند ممکن نیست، بخواهد به دیگری شرّ برساند ممکن نیست. اگر می‌خواهد خیر برساند همین که تصمیم کار خیر گرفت لله، این کاسه شربت است که خود نوشید و فربه شد آن جرعه‌ای که فشاند بر خاک، نصیب دیگری می‌شود و اگر قصد ستم نسبت به دیگری داشت این کاسه سمی است که خود چشیده است این جرعه‌ای فشاند بر خاک که دیگری را مسموم کرده است، این است. این حرف، حرفی است که در هیچ جا نیست حرف تازه انبیاست که انسان ممکن نیست به کسی احسان بکند و انسان ممکن نیست به کسی بد بکند، چون آنچه هست تصمیم است و عزم است و اراده است و اخلاص است و نیت، این درون را یا تطهیر می‌کند یا مسموم می‌کند، آن‌گاه آثار بالعرضش به غیر می‌رسد در حد علل اعدادی، تأثیر نهایی‌اش هم به ربوبیت رب العالمین است.

درک معیار خیر و سعادت
بخش چهارم این بود که یعنی غیر از کفّار و منافقین و اهل کتاب تودهٔ مردم هم همین طورند، نسبت به آنها هم در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود یعنی آیه جامع و شامل همه است: ﴿أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ ٭ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ﴾ اگر شخصی را مال فراوان دادیم، امداد مالی کردیم، امداد به اعطای فرزند کردیم این خیال می‌کند که ما به او خیر دادیم یا خیرها را سریعاً به او رساندیم، این چنین نیست ﴿َبلْ لا یَشْعُرُونَ﴾ ؛ اینها نمی‌فهمند، اینها خیر نیست خیر چیست؟ این است ﴿ إِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُون٭ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ٭ وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ ٭ وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ ٭ أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ این¬چنین نیست که حالا اگر مردمی از همه وسایل رفاه و اسراف و اتلاف برخوردار باشد، اینها در خیر باشند، خیر چیز دیگر است [بلکه] معیار خیر و شر، معیار سعادت و شقاوت چیز دیگری است که تودهٔ مردم اهل درک نیستند، شما بگذرید از رهاورد تازه قرآن وقتی سری به جهان بشریت می‌زنید می‌بینید آنها خودشان را متمدّن و اهل سعادت و خیر می‌پندارند، همه نعمتها برای این مردم اروپا هست و تلاش و کوشش می‌کنند چیزی که آنها را متأثّر بکند در جلوی چشمانشان نباشد، نه در درون منزل نه بیرون و این را خیر می‌دانند یعنی اگر یک پدر پیر یا مادر پیری دارند، همانطور که مهد کودک برای نگهداری خردسالان هست مهدی هم برای بزرگسال از کار افتاده قرار می‌دهند که اصلاً زن پیر یا مرد پیر را نبینند که متّعظ بشوند این (یک)، مسئله عیادت بیمار که در آنها اصلاً مطرح نیست که بیماری را عیادت کنند به عنوان یک سنّت دینی تا متّعظ بشوند این (دو)، بعد از مرگ بیمار که تغسیل و تجهیز و تحنیط جزء سنن و مستحبات است و مستحب است انسان بشوید مرده را تا متّعظ بشود اینگونه از مراسم که برای آنها اصلاً نیست این (سه)، تشییع جنازه و به سراغ قبر رفتن و گریه کردن و بعد مراسم سه و هفت و سال و اینگونه از سنن که در آنجا نیست آنها (چهار) زیارت اهل قبور به عنوان یک فضیلت برای آنها اصلاً مطرح نیست این هم (پنج)، حالا گذشته از اینکه عزاداری برای سیدالشهداء و ائمه‌(علیهم السلام) در آنجا اصلاً اینها راه ندارد هیچ، چیزی که آنها را پند بدهد اصلاً نیست، عاملی که آنها را متذکّر بکند نیست، فقط یا کار می‌کنند که سرگرم کارند و در زمان کار هم به امید عیش بعد از کار تلاش می‌کنند و اگر کار کردند و از کار بیرون آمدند همین که فارغ شدند، برای اینکه فکر نکنند آینده چه می‌شود نوعاً مست‌اند، اصلاً تعجب می‌کنند می‌گویند مگر آدم هم آب می‌خورد، نوع آشامیدن اینها مشروب است اصلاً فرصت فکر ندارند که بعد چه خواهد شد، چون انسان وقتی فکر می‌کند از آینده‌اش نگران است که خب بعد چه می‌شود، نمی‌خواهند فکر کنند، لذا تا می‌توانند مست‌اند و آنها که از مستی همدیگر حالا بیزار شدند سرانجام یا برای همیشه افسرده‌اند یا دست به انتحار می‌زنند، این جهان فعلی که شما وقتی به این کشورها که سری می‌زنید بعضی از کشورها اینطور است که واقعاً هر دقیقه یک هواپیما می‌نشیند و برمی‌خیزد، هر یک دقیقه و این اغراق هم نیست یعنی اگر ساعت حضورتان باشد کاملاً می‌بینید، از نظر صنعت به آنجا رسیدند و از نظر معارف زیر صفرند، واقع ﴿لا یشعرون﴾‌اند، این حرف حرفی نیست که در مکتبها، ایسمها، ایستهای بشری یافت بشود، فرمود چیزی انبیا برای شما می‌آورند که در هیچ جای جهان نیست ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ ، ﴿وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ نه اینکه می‌خواهد بگوید اینها آدمهای بی¬شعوری‌اند که در صدد تقبیح یا تعییر و امثال ذلک باشد نه، می‌فرماید اینها این را معمولاً درک نمی‌کنند، نه اینکه بخواهد بگوید آدمهای بی‌شعوری‌اند، می‌گویند این به درک شما نمی‌آید که انسان که مُرد اول حیات اوست، شهید که مُرد اول حیات اوست و معیار سعادت داشتن مال و فرزند فراوان نیست و اگر کسی قصد نقشه علیه دیگری داشت، بتواند دیگری را از پا دربیاورد، این چنین نیست این دارد خودش را از پا درمی‌آورد، این حرفهایی است که واقعاً به فکر بشر نمی‌آید [و] این جزء معارف تازه قرآن است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:51

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن