- 64
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 98 تا 101 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 98 تا 101 سوره آلعمران _ بخش دوم"
راز تفاوت داشتن لسان خطاب حق تعالی
بیان دو سبب از اسباب منع کفر
تفاوت ایمان به غیب و ایمان به شهادت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ﴿98﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ﴿99﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ ﴿100﴾ وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ﴿101﴾
راز تفاوت داشتن لسان خطاب حق تعالی
چون اساس قرآن هم بر دعوت به حکمت است هم بر موعظت حسنه و هم جدال احسن، گاهی با اهل کتاب از راه برهان سخن میگوید [و] گاهی از راه موعظه، چه اینکه نسبت به دیگران هم همین طور است آنجا که با برهان سخن میگوید میفرماید که این دلیل ماست، شما اگر برهانی دارید ارائه بدهید ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ یعنی برهانی که دارید ارائه بدهید دلیلتان چیست وقتی نوبت به موعظه میرسد معلوم میشود که مشکل علمی حل شد یعنی از نظر علمی محذوری ندارد آنگاه میگویند عذرتان چیست شما که عالماید مشکل علمی ندارید چرا عمل نمیکنید این با موعظه است یعنی «هاتوا عذرکم ان کنتم معذورین» پس لسان خطاب فرق میکند در اینجا لسان موعظه است نه لسان برهان، چون میفرماید: ﴿وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ﴾ مطلب برای شما حل شده است وقتی مطلب برای شما حل شد چرا عمل نمیکنید و از آن جهت که در صدد موعظه است آن لطف و محبت را حفظ کرده است ولی گاهی دیگر لسان، لسان توبیخ است نه لسان موعظه، نظیر آیهٴ هفتاد همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که قبلاً گذشت در آنجا دیگر مستقیماً ذات اقدس الهی به اهل کتاب خطاب میکند، دیگر نمیفرماید ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ﴾، بلکه خودش در همین سورهٴ «آل عمران» آیه هفتاد میفرماید: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾ این دیگر توبیخ است، دیگر موعظه نیست اینجا جای توبیخ است و اما آیه محل بحث که به اهل کتاب میفرماید: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ﴾ هنوز نوبت پردهدری فرا نرسید، هنوز راه دعوت و محبت باز است، میفرماید: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ﴾.
در این کریمه میفرماید که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ﴾ بعد هم فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾ آن آیاتی که قبلش، بعدش سخن از عذاب و امثال ذلک است اینها نشانه تعذیب است چون در همان آیه هفتاد مسبوق است. آیهٴ 69 این است که ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ این لحن، لحن توبیخ است.
علت مقدم شدن کلمه «فی سبیل الله»
اما در این دو تا آیه محلّ بحث چنین تعبیری نیامده، لذا راهی که ظاهراً مرحوم شیخ در تبیان طی کرده است که بین این دو تا آیه فرق گذاشت حق با این بزرگوار است. خب، در آیه بعد فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ میفرماید که حالا خودتان گمراهید چرا دیگران را گمراه میکنید ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ خب این ﴿عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ مفعول به واسطه است آن ﴿مَنْ آمَنَ﴾ مفعول به، مفعول به مقدم بر مفعول به واسطه است در سیاق کلامی ولی اینجا مفعول به واسطه مقدم بر مفعول به شد برای اهتمام. فرمود: ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ چون اهمیّت برای سبیل است، لذا سبیل الله قبل از ﴿مَنْ آمَنَ﴾ ذکر شده است. این سبیل الله از جهت اهتمامی که دارد گاهی قبل از مفعول به ذکر میشود و گاهی هم قبل از فاعل ذکر میشود، نظیر آیه جهاد که فرمود: ﴿فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِاْلآخِرَةِ﴾ نظم عادیه، اقتضا میکرد که بفرماید «فلیقاتل الذین یشرون الحیاة الدنیا بالآخره فی سبیل الله» ولی فرمود بجنگند در راه خدا کسانی که دنیا را فروختند و آخرت را خریدند ﴿فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِاْلآخِرَةِ﴾ این بر اساس اهمیت مسئله است که کلمه ﴿فی سَبیلِ اللّهِ﴾ گاهی مقدم بر مفعول به میشود و گاهی هم مقدم بر فاعل میشود ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ و اهمیت ﴿فی سَبیلِ اللّهِ﴾ هم به قدری است که کلمه ﴿تبغونها﴾ که ضمیرش به ﴿سَبیلِ اللّهِ﴾ برمیگردد نظم طبیعی باز اقتضا میکرد که اینها کنار هم باشند یعنی بفرماید «لم تصدون من آمن عن سبیل الله تبغونها» که ضمیر تبغون به سبیل الله برگردد و غیری فاصله نباشد، اما این ﴿مَنْ آمَنَ﴾ که جملهای است در وسط فاصله شده ضمیر ﴿تبغونها﴾ هم به سبیل الله برمیگردد ولی اهمیت سبیل الله ایجاب میکرد که قبل ذکر بشود.
بیان معنای «تبغونها» در کریمه «من آمن تبغونها عوجا»
مطلب بعدی این است که این ﴿تبغونها﴾ یعنی «تبغون لها» برای راه به فکر انحراف و کجی هستید، نظیر آیهٴسورهٴ «مطففین» که فرمود: ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ ٭ الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ ٭ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ﴾ مردم که مکیل و موزون نیستند یعنی «و اذا کالوا لهم او وزنوا لهم یخسرون» نه «اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون» قهراً لامی هم در تقدیر هست یعنی «اذا کالوا لهم وزنوا لهم» اینجا هم گفتند اینچنین است «تبغون لها عوجا» یعنی با دسیسه میخواهید یک راه نفوذی برای سبیل الله که صراط مستقیم است باز کنید کجژی و اعوجاجی در او ایجاد کنید; چیزی را کم کنید چیزی را زیاد کنید به میل خودتان تفسیر کنید «تبغون لها عوجا».
شان نزول آیه «لم تصدون عن سبیل الله...عما تعملون»
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾ این در ضمن تحبیب آن تهدید را هم یادآور است، آنگاه در شأن نزول این آیه و همچنین آیه بعد گفتند که آن شاذبنقیس یهودی وقتی عبور کرد دید اوس و خزرج در یک مجمع مشترکی گرد هم آمدند به این فکر شد که بین مسلمین تفرقهای ایجاد کند، یک عامل نفوذی فرستاد، در جمع آنها شرکت کرد و جریان جنگهای جاهلی را گوشزد کرد و هر کدام را به جان دیگری شوراند و اینها شمشیر کشیدند و نزدیک بود دوباره به جان هم بیفتند که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور پیدا کردند و اینها را آرام کردند و این آیات را تلاوت کردند و اینها معانقه کردند و گریه کردند و آن عداوت پدید آمده را به صلح تبدیل کردند. این شأن نزول بر فرض تمامیتاش میتواند یکی از مصادیق این آیه باشد; اما خب آیه اختصاصی به این صحنه ندارد هم، مسائل عادی و کارهای عادی را شامل میشود هم دسائس فکری را.
تناسب آیات سوم «آل عمران» با آیه صد همین آیه
خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ﴾ بخشی از این بحثها در همین سورهٴمبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت یعنی آیه 69 به بعد در همین زمینه بود که ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ٭ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ٭ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ این آیات که بحثش قبلاً در همین سورهٴمبارکهٴ «آل عمران» گذشت، میتواند مفسر و شاهدی باشد برای همین آیه محلّ بحث یعنی آیه صد سورهٴ «آل عمران» که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ﴾ آنگاه خطاب به مسلمین میکند، میفرماید که ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ﴾ بسیار خب، حالا آنها دست از دسیسه برنداشتند ولی شما چگونه به خود اجازه میدهید که کفر بورزید ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ﴾
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب الآن هم هست; منتها بعد از اینکه فرمود اینها میخواهند شما را بعد از ایمان، کافر بکنند این اُولیٰ آن است که خطاب به خصوص مؤمنین باشد یعنی آنها را بهتر شامل میشود اینکه فرمود: ﴿وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ این نسبت به مؤمنین، اظهر است ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ﴾ این ﴿کَیْفَ﴾ بازگشتش به انکار وقوع است که این کفر بعد الایمان چیز بدی است، نه انکار واقع، چون گاهی افراد، سوء خاتمه دارند و بعد از ایمان، کفر میورزند این روحش به انکار وقوع است، نه انکار واقع.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، استفهام انکاری است استفهام تعجیلی است یعنی گاهی با همزه گاهی با «کیف» گاهی با سایر ادوات استفهام این استفهام، گاهی در مقام تعجب است گاهی در مقام انکار است گاهی در مقام استعلام است و مانند آن. این نظیر ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ﴾ که در اوایل سورهٴ «توبه» بود که چگونه مشرک میتواند ـ با اینکه مشرک است ـ به عهد خدا وفا کند. نظیر آیه هفت سورهٴ «توبه» این بود ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ﴾ این جای تعجب است و چگونه میشود اینها این کار را بکنند البته استفهامی است در مقام تعجب اینجا هم همین طور است ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ﴾ که زمینه، توقع انکار است ـ انکار وقوع البته نه انکار واقع ـ .
بیان دو سبب از اسباب منع کفر
﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ دو سبب از اسباب منع کفر در بین شما هست یکی آیات الهی، یکی وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنجا که آیات الهی و رسول به صورت یک واقعیت ظهور میکنند و غرض، تعدد نیست در آنجا تلاوت آیات را به خود پیامبر نسبت میدهد، میفرماید: ﴿وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾، ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ و مانند آن. آنجا که منظور تعدد هست یعنی کتاب الله به عنوان یک آیت مستقل و وجود مبارک رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان آیت مستقل دیگر مطرح است، دیگر تلاوت، به پیامبر اسناد داده نشده است و نمیشود نمیفرماید «و کیف تکفرون و فیکم رسوله یتلوا علیکم آیاتنا» بلکه تلاوت، جدا و وجود رسول جدا ذکر میشود، فرمود: ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ قهراً هر کدام سبب مستقل خواهند بود. حالا بر فرض، در زمان غیبت صدق بکند که وجود مبارک پیامبر در بین مردم نیست و مردم در حضور آن حضرت نیستند، آن آیت اُولیٰ و حجت اُولیٰ بالاستقلال تام است; لازم نیست تالی، پیامبر باشد خودتان که تلاوت میکنید وصی خدا و ولیّ خدا و علمای ربانی که برای شما تلاوت میکنند خود تلاوت آیات خدا سبب مستقل است، لذا شامل کسانی که حضور حضرت را درک نکردند هم خواهد شد ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ و چون آن آیات خدا مستقلاً نقش دارد، لذا او را اول ذکر میکند. البته در آن مواردی که لبه خطاب و حرف، متوجه اهمیت الله و رسول الله است، آنگاه قرآن در مرحله بعد ذکر میشود، نظیر آنچه در سورهٴ «تغابن» آمده. در سورهٴ «تغابن» آیهٴ هشت این است که ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ﴾ که قرآن بعد از رسول ذکر شده است; اما اینجا از آن جهت که آیات الهی سبب مستقل است عصر حضور و غیبت هر دو را شامل میشود، لذا قبل از وجود مبارک پیامبر ذکر شده [و] فرمود: ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ خب، اینها کلمات و جملاتی بود ناظر به انذار و وعید.
گستره و شمول عاصمیت حق تعالی
اما آیات جملههای تبشیر و وعده را از این به بعد ذکر میکند، چون قرآن بشیر است و نذیر، وعده است و وعید اینها را کنار هم ذکر میکند مسئله انذار و تهدید که تمام شد نوبت به تبشیر و وعده میرسد لذا میفرماید: ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ اعتصام که از عصمت و عَصْم و امثال ذلک است یعنی مانع را و حافظ را گرفتن به حافظ، پناه بردن به مانع پناه بردن عاصم یعنی مانع. در سورهٴ «هود» وقتی جریان طوفان نوح(سلام الله علیه) را که ذکر میکند در آیه 41 به بعد سورهٴ «هود» میفرماید: ﴿وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ ٭ قالَ سَآوی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ﴾ یعنی بالای کوه میروم که کوه مرا از طوفان و غرق نجات میدهد او عاصم است. آنگاه فرمود: ﴿قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ «عاصم» یعنی حافظی در کار نیست، اعتصام یعنی به حافظ و مانع، تمسک جستن «مانع» یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است که ظاهراً در این دعای «جوشن کبیر» آمده، گرچه دعاهای نظیر «مناجات شعبانیه» و یا بعضی از دعاهای ماه رجب اینها از نظر عمر خیلی معارف بلندی را در خود دارند; اما این دعای «جوشن کبیر» شرح همه آن دعاهاست یعنی وقتی انسان این صد بند نورانی را تلاوت میکند، قرائت میکند میبیند کاری در جهان به غیر خدا سپرده نشده، چیزی نیست جایی نیست که خدا آنجا حضور نداشته باشد، شما کل این کارها را هر شب جمعه حالا لازم نیست که بخوانید و قرائت کنید، بالأخره مطالعه کنید یعنی این را یک دور فقط نگاه هم که بکنید باز هم عبادت است، میبینید هیچ جای خالی نگذاشت که خدا مثلاً آنجا حضور نداشته باشد دیگری حضور داشته باشد، قهراً در کارها انسان تأملی هم میکند یک تجدید نظری هم میکند، اگر هم بخواهد متوسل بشود متوکلاً متوسل میشود، اگر هم بخواهد کارها را جدا بکند، نمیگوید این مرز توسل به اسباب است آن مرز توکل است اینچنین نیست همه کارها را هم متوکلاً انجام میدهد. حتی توسل را با توکل انجام میدهد میگوید خدایا! به نام تو من به اهل بیت پناه میبرم به نام تو آب میخورم که سیر بشوم چنین چیزهایی برای آدم ظهور میکند که دیگر راحت راحت خواهد بود، خلاصه چیزی در جهان سهمی برای غیر خدا نمیگذارد «یا ضارّ و یا نافع» آدم خیال میکند بعضی اشیاء ضرر دارد، بعضی اشیاء نفع دارد و خدا در بالا جمعبندی میکند، این طور نیست خلاصه این جوشن است زره خوبی است برای هر خطری و بدترین خطر همان خطر شرک است دیگر، چون هیچ کسی در هیچ مرحله گناه نمیکند مگر اینکه در آن مرحله از توحید طرد شده است حالا ولو مطالعه هم که شد خودش عبادتی است در اسمای حسنای این «جوشن کبیر» ظاهراً این کلمات هست که او عاصم است او مانع است او حافظ است و امثال ذلک خب، اینکه گفته شد ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ یعنی هیچ کسی از امر خدا انسان را باز نمیدارد مگر خود ذات اقدس الهی به کسانی که مرحومین من قِبَل اللهاند این حصر را دو بخش از آیات قرآن تشریح میکند یک بخشش این است که اگر دیگران بخواهند ضرر برسانند خدا بخواهد حفظ بکند دیگران کاری از پیش نمیبرند ولی به عکس اگر خدا بخواهد کاری انجام بدهد دیگران بخواهند جلوگیری بکنند کاری از آنها ساخته نیست این دو قسمت را در دو بخش قرآن بازگو میکند که به منزله شرح ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ است این ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ﴾ اینچنین نیست که این ﴿الْیَوْمَ﴾ خصیصهای داشته باشد بلکه به نحو نفی جنس ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ لذا همین مضمون در قیامت هم گفته میشود که هیچ عاصمی در امروز نیست منتها در قیامت این معارف ظهور میکند قیامت ظرف ظهور این معارف است نه حدوث این مسائل این مسائل الآن هم هست الآن هم ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ اختصاصی به جریان طوفان در گذشته یا حوادث جنگ در آینده و مانند آن ندارد یا اختصاصی به قیامت ندارد گرچه درباره قیامت هم ﴿لا عاصِمَ﴾ آمده در جریان طوفان هم ﴿لا عاصِمَ﴾ آمده; منتها سرّش این است که هر وقت خطر ظهور میکند انسان میفهمد نه از او کاری ساخته است نه از دیگران، میفهمد ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ و اما وقتی عاقل و موحد باشد میبیند این آیه همیشه ظهور دارد که ﴿لا عاصِمَ﴾ هر لحظه این طور است هر آن این طور است ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ اما آن دو بخشی که شرح این ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ﴾ است یکی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که وقتی فرمود: ﴿یا ایها الرسول﴾ آیه 67 سورهٴ «مائده» ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ یعنی دیگران اگر بخواهند آسیب برسانند، خدا حافظ است و عاصم; اما در نقطه مقابل اگر خدا بخواهد کاری انجام بدهد از دیگران ساخته نیست او را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه هفده بیان کرده ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءًا أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً﴾ حالا از آن طرف اگر خدا بخواهد کاری درباره شما انجام بدهد چه کسی میتواند جلوی کار خدا را بگیرد این دو تا بخش را که جدای از هم است در سورهٴ «فاطر» کنار هم ذکر کرده، فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ﴾ پس آنچه در سورهٴ «مائده» آمده و آنچه در سورهٴ «احزاب» آمده، در سورهٴ «فاطر» کنار هم جمع شده دو تا حصر متقابل یعنی هیچ کاری را مردم در برابر خدا نمیتوانند بکنند و هیچ کاری را که خدا نخواهد مردم نمیتوانند انجام بدهند یعنی هر کاری که خدا بخواهد احدی نمیتواند جلوی او را بگیرد و هر کاری را که خدا نخواهد باز هم احدی نمیتواند او را اثبات کند هر دو لسان حصر در سورهٴ «فاطر» کنار هم جمع شده خب این میشود اعتصام.
کیفیت وصول از اعتصام به «حبل الله» تا اعتصام به «الله»
اعتصام همان طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید گاهی به وسیله است گاهی به الله، چون اینها در طول هماند نه در عرض هم، اینچنین نیست که گاهی انسان، معتصم به حبل الله باشد گاهی معتصم به الله بلکه اول معتصم به حبل الله میشود تا دیدش وسیع باشد ببیند که دستش قبل از اینکه به قرآن برسد به الله میرسد دستش قبل از اینکه به معصوم برسد به اللهی که عاصم است میرسد این را بعدها میفهمد، برای اینکه ذات اقدس الهی که اقرب است الینا ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَرید﴾ حتی از حبل الله هم به ما اقرب است حتی از رسول الله هم به ما اقرب است آنگاه تفاوت از این طرف حاصل میشود یعنی انسان میفهمد قبل از اینکه به حبل الله متوسل بشود به الله متوسل شده است برای اینکه ذات اقدس الهی به انسان از قرآن و اهل بیت نزدیکتر است این حرف اوایل نصیب انسان نیست البته اوایل این راهها را طی میکند بعد میفهمد که به برکت حق بود که دستش به اهل بیت و قرآن رسیده است چون ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ یا ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ﴾ این بالقول المطلق ذات اقدس الهی اقرب است آن وقتی که خدا از انسان به خود انسان نزدیکتر بود دیگر انسان میفهمد به برکت الله بود که او توفیق پیدا کرد به حبل الله رسیده است اول دستش به ید الله رسید که خدا منزه از دست است بعد به برکت این وصال دستش به حبل الله رسیده است لذا اگر این آیات در طول هم قرار میگیرد معنای آیه پایانی سورهٴ «حج» روشن میشود که اول سخن از تمسک به حبل الله است بعد تمسک به الله در آیه پایانی سورهٴ «حج» این است که فرمود; آیهٴ 78 سورهٴ «حج» که آخرین آیه این سوره است ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ﴾ ﴿جاهدوا﴾ را فرموده حفظ ملت ابراهیم را فرموده، آنگاه فرمود: ﴿فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ﴾ اینجا دیگر ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ نیست، اگر کسی اهل جهاد بود، اهل اقامه صلات بود اهل ایتای زکات بود کم کم میفهمد به الله متوسل شده است; به عنایت الله است که دستش به حبل الله رسیده است، همه این آداب و احکام و حکم الهی حبل اللهاند دیگر صلات حبل الله است ایتاء زکات حبل الله است جهاد حبل الله است و اما ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ﴾ فوق همه اینها خواهد بود.
رابطه اعتصام و اهتداء
لذا در این بخشها که سخن از اعتصام به الله است به ضرس قاطع با فعل ماضی آن هم به صورت مجهول، تعبیر میکند که ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یعنی او اصلاً به مقصد رسیده است. اینکه فعل ماضی تعبیر شده برای آن است که آن وعدههای آینده چون محقق الوقوع است به منزله ماضی است البته اصل اعتصام به الله خودش ایمان است اینها مفهوماً غیر هماند مصداقاً عین هماند اعتصام به الله ایمان است اسلام است اهتدی است و مانند آن. نمیشود گفت که اگر کسی به الله معتصم شد این میشود مسلمان که یکی مقدم باشد یکی تالی، یکی شرط باشد یکی جزا، بلکه این بیان دو تا مفهوم متلازم است که از احدالمتلازمین پی به ملازم دیگر میبرند که اینها نه تلازم در خارج داشته باشند که در خارج دو چیز باشند و ملازم، در مقام استدلال و استنباط دو تا مفهوماند که متلازماند وگرنه مصداق اینها یکی است. آنگاه خود اعتصام که اهتدی است یک هدایت پاداشی را هم به همراه دارد که خدا وعده داد اگر کسی این راه را طی کرد خدا او را هدایت میکند؟ این همان هدایت پاداشی است که ایصال به مطلوب است، افاضه توفیق است پیدایش گرایش است و مانند آن. نظیر اینکه فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ اگر کسی تابع رضوان حق بود خدا او را هدایت میکند ﴿إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾، ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که در سورهٴ «نور» آمده در سورهٴ «تغابن» آمده و امثال ذلک، اینها هدایتهای پاداشی است که قبلاً هم ملاحظه فرمودید، لذا این «هُدِیَ» شاید ناظر به آن هدایت پاداشی باشد که اگر کسی معتصم به الله بود ذات اقدس الهی او را در بقیه راه کامیاب میکند موفق میکند چه اینکه همین معنا را در بخشهای دیگر به صورت فعل مضارع یاد کرده فرمود اگر کسی این کارها را انجام بدهد ﴿فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ﴾; خدا او را در رحمت خاصه خود قرار میدهد، این جزای آن کاری است که انجام خواهد داد، آن رحمت خاصه است نه هر رحمتی. فرمود اگر کسی اعتصام به حبل الله بکند، آیهٴ 175 سورهٴ «نساء» این است که ﴿فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾.
تفاوت ایمان به غیب و ایمان به شهادت
خب این هدایت پاداشی است که از آن به بعد راه را به آسانی طی میکند; خدا او را راهنمایی میکند او از معصیت منزجر است نسبت به اطاعت، شائق است و این مسئله «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنه» برای او به عنوان یک امر محسوس و ملموس، کار روزانه اوست او از باب ایمان به شهادت خوف از نار دارد و شوق الی الجنة یعنی چیزی که باطنش گناه است این از آن بدش میآید و از گناه واقعاً میترسد، از باب ایمان به شهادت نه ایمان به غیب مثل اینکه انسان از کنیف منزجر است و از بوستان، لذت میبرد چنین حالی دست میدهد، این میشود ایمان به شهادت اگر بچهای نداند باغ چیست و کنیف چیست ولیّ او، او را از کنیف باز میدارد و به روضه و باغ تشویق میکند، این بچه ایمان به غیب دارد یعنی حرف ولیّ را به عنوان اینکه خیرخواه اوست میپذیرد; اما بدی کنیف و خوبی بوستان برای او ثابت نشد ولی کسی که بزرگسال است با شامه بدی کنیف و خوبی روضه را درک میکند این ایمان به شهادت دارد نه ایمان به غیب کسانی که در اوایل راهاند مسئله بهشت و جهنم برای آنها به عنوان ایمان به غیب است یعنی معتقدند جهنمی هست از او میترسند معتقدند بهشت است به او خوشحالاند; اما از باب ایمان به غیب ولی اگر معتصم بالله شدند کمکم حالاتی به آنها دست میدهد که برای آنها خیلی روشن است گناه چیز بدی است. الآن کسی که عاقل است سم نمیخورد از باب ایمان به شهادت است نه ایمان به غیب; اما چیزهایی که مثل سم برای او روشن نیست اگر طبیب بگوید مثلاً فلان میوه را نخور، سیب را نخور این از باب ایمان به غیب، سیب را ترک میکند برای اینکه طبیب به او گفته است «حفّت النار بالشهوات» یعنی همین سیبی که تو از او لذت میبری برای دستگاه گوارش تو بد است این ایمان به غیب است; اما اگر طبیب به کسی گفت سم نخور این از باب ایمان به شهادت است نه ایمان به غیب انسان به جایی میرسد که واقعاً مسئله گناه برای او این طور میشود یعنی میفهمد که این گناه بد است و دیگر اگر شنیده است که «تَعطَّروا بالاستغفار لا تفضحنَّکم روائحَ الذنوب» دیگر از باب ایمان به غیب نیست، فرمود استغفار کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا غیب، مراتبی دارد که معصومین در آن مراتب ایمان به غیب دارند، نظیر آن «حباً لله» اینها از «خوفاً من النار» گذشتند از «شوقاً الی الجنه» گذشتند به «حباً» رسیدند، محبوب مراتبی دارد که بعضی از آن مراتب خفیه محبوب برای اینها غیب است باز هم ایمان به غیب دارند حالا تا متعلق ایمان چه باشد. اینکه رسیده است «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنَّکم روائح الذنوب» اینها کمکم میفهمند که واقعاً گناه بوی بدی دارد و خودشان را با استغفار معطر میکنند که «دفعاً أو رفعاً» بوی بد به شامه اینها نرسد حالا لازم نیست دیگری بفهمد ممکن است دیگری شامهاش بسته باشد جزء اوساط مردم باشند و بوی بد گناه این گناهکار را درک نکنند ولی واقعاً خودش بوی بد را استشمام میکند بوی بد گناه را، آنها از این به بعد دیگر برای او از باب ایمان به شهادت روشن میشود، بنابراین ﴿فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ ممکن است فعل مضارعی باشد نظیر اواخر سورهٴ «نساء» که فرمود: ﴿فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾ که به صورت فعل ماضی تعبیر شده، چون محقق الوقوع است و از طرف دیگر هم ممکن است چون هدف نهایی هدایت است آن هدایت را که مفهوماً جداست او را به عنوان جزا قرار بدهد، مثل اینکه گفتند: ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ یعنی اصلاً فوز همین است.
پرسش:...
پاسخ: او همیشه یکسان است او دائم الفیض است; اما تا از این طرف بگیرند، دشوار است.
پرسش:...
پاسخ: این شایستگی را که به لطف الهی کسب کرده است، زمینه میشود برای آن فیض بعدی خدا وگرنه او دائم الفیض است، مثل اینکه او بعضی از فیضها وسیع است به همه میرسد بعضی از فیضها در یک سطح بالاتری است آن هم به همه میرسد گفتند: ﴿تَعَالَوْا﴾ بالا بیایید هر که بالا آمد دستش میرسد اینچنین نیست که فرمود زید بیاید عمرو نیاید، مثل اینکه دو تا فیض یا دو لوحه به انسان بدهند یک لوحه عمومی است که به همه کسانی که در سطح این مسجد نشستهاند به آنها میدهند، لوحهای هم در سقف توزیع میکنند، گفتند هر که آمد بالا ما به او میدهیم این هر که آمد بالا ما به او میدهیم نشانهاش آن است که تفاوت در آن طرف نیست، تفاوت در این طرف است ﴿فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾.
معنای تقوین «صراطا » در کریمه « صراطا مستقیما»
نکته دیگر هم این است که درباره کلمه ﴿صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾ روی این تنویناش گفتند تنوین تفخیم است که خیلی این راه، راه بزرگ و مهمی است خلاصه آنها که اهل نظر و اهل دقتاند روی تمام حروف و حرکاتش سخن دارند، اینچنین نیست که مثلاً این تنوین با تنوینهای جای دیگر فرق بکند ﴿فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ این را خب به یک ادیب بدهید بگویید ﴿مُسْتَقیمٍ﴾ مجرور است، چون موصوفش مجرور است ﴿صراطٍ﴾ چرا مجرور است، برای اینکه «إلی» جر به او داده خب، این درست است; اما همه جا تنوین به یک معنا نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
راز تفاوت داشتن لسان خطاب حق تعالی
بیان دو سبب از اسباب منع کفر
تفاوت ایمان به غیب و ایمان به شهادت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ﴿98﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ﴿99﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ ﴿100﴾ وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ﴿101﴾
راز تفاوت داشتن لسان خطاب حق تعالی
چون اساس قرآن هم بر دعوت به حکمت است هم بر موعظت حسنه و هم جدال احسن، گاهی با اهل کتاب از راه برهان سخن میگوید [و] گاهی از راه موعظه، چه اینکه نسبت به دیگران هم همین طور است آنجا که با برهان سخن میگوید میفرماید که این دلیل ماست، شما اگر برهانی دارید ارائه بدهید ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ یعنی برهانی که دارید ارائه بدهید دلیلتان چیست وقتی نوبت به موعظه میرسد معلوم میشود که مشکل علمی حل شد یعنی از نظر علمی محذوری ندارد آنگاه میگویند عذرتان چیست شما که عالماید مشکل علمی ندارید چرا عمل نمیکنید این با موعظه است یعنی «هاتوا عذرکم ان کنتم معذورین» پس لسان خطاب فرق میکند در اینجا لسان موعظه است نه لسان برهان، چون میفرماید: ﴿وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ﴾ مطلب برای شما حل شده است وقتی مطلب برای شما حل شد چرا عمل نمیکنید و از آن جهت که در صدد موعظه است آن لطف و محبت را حفظ کرده است ولی گاهی دیگر لسان، لسان توبیخ است نه لسان موعظه، نظیر آیهٴ هفتاد همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که قبلاً گذشت در آنجا دیگر مستقیماً ذات اقدس الهی به اهل کتاب خطاب میکند، دیگر نمیفرماید ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ﴾، بلکه خودش در همین سورهٴ «آل عمران» آیه هفتاد میفرماید: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾ این دیگر توبیخ است، دیگر موعظه نیست اینجا جای توبیخ است و اما آیه محل بحث که به اهل کتاب میفرماید: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ﴾ هنوز نوبت پردهدری فرا نرسید، هنوز راه دعوت و محبت باز است، میفرماید: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ﴾.
در این کریمه میفرماید که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ﴾ بعد هم فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾ آن آیاتی که قبلش، بعدش سخن از عذاب و امثال ذلک است اینها نشانه تعذیب است چون در همان آیه هفتاد مسبوق است. آیهٴ 69 این است که ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ این لحن، لحن توبیخ است.
علت مقدم شدن کلمه «فی سبیل الله»
اما در این دو تا آیه محلّ بحث چنین تعبیری نیامده، لذا راهی که ظاهراً مرحوم شیخ در تبیان طی کرده است که بین این دو تا آیه فرق گذاشت حق با این بزرگوار است. خب، در آیه بعد فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ میفرماید که حالا خودتان گمراهید چرا دیگران را گمراه میکنید ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ خب این ﴿عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ مفعول به واسطه است آن ﴿مَنْ آمَنَ﴾ مفعول به، مفعول به مقدم بر مفعول به واسطه است در سیاق کلامی ولی اینجا مفعول به واسطه مقدم بر مفعول به شد برای اهتمام. فرمود: ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ چون اهمیّت برای سبیل است، لذا سبیل الله قبل از ﴿مَنْ آمَنَ﴾ ذکر شده است. این سبیل الله از جهت اهتمامی که دارد گاهی قبل از مفعول به ذکر میشود و گاهی هم قبل از فاعل ذکر میشود، نظیر آیه جهاد که فرمود: ﴿فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِاْلآخِرَةِ﴾ نظم عادیه، اقتضا میکرد که بفرماید «فلیقاتل الذین یشرون الحیاة الدنیا بالآخره فی سبیل الله» ولی فرمود بجنگند در راه خدا کسانی که دنیا را فروختند و آخرت را خریدند ﴿فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِاْلآخِرَةِ﴾ این بر اساس اهمیت مسئله است که کلمه ﴿فی سَبیلِ اللّهِ﴾ گاهی مقدم بر مفعول به میشود و گاهی هم مقدم بر فاعل میشود ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ و اهمیت ﴿فی سَبیلِ اللّهِ﴾ هم به قدری است که کلمه ﴿تبغونها﴾ که ضمیرش به ﴿سَبیلِ اللّهِ﴾ برمیگردد نظم طبیعی باز اقتضا میکرد که اینها کنار هم باشند یعنی بفرماید «لم تصدون من آمن عن سبیل الله تبغونها» که ضمیر تبغون به سبیل الله برگردد و غیری فاصله نباشد، اما این ﴿مَنْ آمَنَ﴾ که جملهای است در وسط فاصله شده ضمیر ﴿تبغونها﴾ هم به سبیل الله برمیگردد ولی اهمیت سبیل الله ایجاب میکرد که قبل ذکر بشود.
بیان معنای «تبغونها» در کریمه «من آمن تبغونها عوجا»
مطلب بعدی این است که این ﴿تبغونها﴾ یعنی «تبغون لها» برای راه به فکر انحراف و کجی هستید، نظیر آیهٴسورهٴ «مطففین» که فرمود: ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ ٭ الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ ٭ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ﴾ مردم که مکیل و موزون نیستند یعنی «و اذا کالوا لهم او وزنوا لهم یخسرون» نه «اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون» قهراً لامی هم در تقدیر هست یعنی «اذا کالوا لهم وزنوا لهم» اینجا هم گفتند اینچنین است «تبغون لها عوجا» یعنی با دسیسه میخواهید یک راه نفوذی برای سبیل الله که صراط مستقیم است باز کنید کجژی و اعوجاجی در او ایجاد کنید; چیزی را کم کنید چیزی را زیاد کنید به میل خودتان تفسیر کنید «تبغون لها عوجا».
شان نزول آیه «لم تصدون عن سبیل الله...عما تعملون»
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾ این در ضمن تحبیب آن تهدید را هم یادآور است، آنگاه در شأن نزول این آیه و همچنین آیه بعد گفتند که آن شاذبنقیس یهودی وقتی عبور کرد دید اوس و خزرج در یک مجمع مشترکی گرد هم آمدند به این فکر شد که بین مسلمین تفرقهای ایجاد کند، یک عامل نفوذی فرستاد، در جمع آنها شرکت کرد و جریان جنگهای جاهلی را گوشزد کرد و هر کدام را به جان دیگری شوراند و اینها شمشیر کشیدند و نزدیک بود دوباره به جان هم بیفتند که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور پیدا کردند و اینها را آرام کردند و این آیات را تلاوت کردند و اینها معانقه کردند و گریه کردند و آن عداوت پدید آمده را به صلح تبدیل کردند. این شأن نزول بر فرض تمامیتاش میتواند یکی از مصادیق این آیه باشد; اما خب آیه اختصاصی به این صحنه ندارد هم، مسائل عادی و کارهای عادی را شامل میشود هم دسائس فکری را.
تناسب آیات سوم «آل عمران» با آیه صد همین آیه
خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ﴾ بخشی از این بحثها در همین سورهٴمبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت یعنی آیه 69 به بعد در همین زمینه بود که ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ٭ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ٭ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ این آیات که بحثش قبلاً در همین سورهٴمبارکهٴ «آل عمران» گذشت، میتواند مفسر و شاهدی باشد برای همین آیه محلّ بحث یعنی آیه صد سورهٴ «آل عمران» که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ﴾ آنگاه خطاب به مسلمین میکند، میفرماید که ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ﴾ بسیار خب، حالا آنها دست از دسیسه برنداشتند ولی شما چگونه به خود اجازه میدهید که کفر بورزید ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ﴾
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب الآن هم هست; منتها بعد از اینکه فرمود اینها میخواهند شما را بعد از ایمان، کافر بکنند این اُولیٰ آن است که خطاب به خصوص مؤمنین باشد یعنی آنها را بهتر شامل میشود اینکه فرمود: ﴿وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ این نسبت به مؤمنین، اظهر است ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ﴾ این ﴿کَیْفَ﴾ بازگشتش به انکار وقوع است که این کفر بعد الایمان چیز بدی است، نه انکار واقع، چون گاهی افراد، سوء خاتمه دارند و بعد از ایمان، کفر میورزند این روحش به انکار وقوع است، نه انکار واقع.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، استفهام انکاری است استفهام تعجیلی است یعنی گاهی با همزه گاهی با «کیف» گاهی با سایر ادوات استفهام این استفهام، گاهی در مقام تعجب است گاهی در مقام انکار است گاهی در مقام استعلام است و مانند آن. این نظیر ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ﴾ که در اوایل سورهٴ «توبه» بود که چگونه مشرک میتواند ـ با اینکه مشرک است ـ به عهد خدا وفا کند. نظیر آیه هفت سورهٴ «توبه» این بود ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ﴾ این جای تعجب است و چگونه میشود اینها این کار را بکنند البته استفهامی است در مقام تعجب اینجا هم همین طور است ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ﴾ که زمینه، توقع انکار است ـ انکار وقوع البته نه انکار واقع ـ .
بیان دو سبب از اسباب منع کفر
﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ دو سبب از اسباب منع کفر در بین شما هست یکی آیات الهی، یکی وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنجا که آیات الهی و رسول به صورت یک واقعیت ظهور میکنند و غرض، تعدد نیست در آنجا تلاوت آیات را به خود پیامبر نسبت میدهد، میفرماید: ﴿وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾، ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ و مانند آن. آنجا که منظور تعدد هست یعنی کتاب الله به عنوان یک آیت مستقل و وجود مبارک رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان آیت مستقل دیگر مطرح است، دیگر تلاوت، به پیامبر اسناد داده نشده است و نمیشود نمیفرماید «و کیف تکفرون و فیکم رسوله یتلوا علیکم آیاتنا» بلکه تلاوت، جدا و وجود رسول جدا ذکر میشود، فرمود: ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ قهراً هر کدام سبب مستقل خواهند بود. حالا بر فرض، در زمان غیبت صدق بکند که وجود مبارک پیامبر در بین مردم نیست و مردم در حضور آن حضرت نیستند، آن آیت اُولیٰ و حجت اُولیٰ بالاستقلال تام است; لازم نیست تالی، پیامبر باشد خودتان که تلاوت میکنید وصی خدا و ولیّ خدا و علمای ربانی که برای شما تلاوت میکنند خود تلاوت آیات خدا سبب مستقل است، لذا شامل کسانی که حضور حضرت را درک نکردند هم خواهد شد ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ و چون آن آیات خدا مستقلاً نقش دارد، لذا او را اول ذکر میکند. البته در آن مواردی که لبه خطاب و حرف، متوجه اهمیت الله و رسول الله است، آنگاه قرآن در مرحله بعد ذکر میشود، نظیر آنچه در سورهٴ «تغابن» آمده. در سورهٴ «تغابن» آیهٴ هشت این است که ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ﴾ که قرآن بعد از رسول ذکر شده است; اما اینجا از آن جهت که آیات الهی سبب مستقل است عصر حضور و غیبت هر دو را شامل میشود، لذا قبل از وجود مبارک پیامبر ذکر شده [و] فرمود: ﴿وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ﴾ خب، اینها کلمات و جملاتی بود ناظر به انذار و وعید.
گستره و شمول عاصمیت حق تعالی
اما آیات جملههای تبشیر و وعده را از این به بعد ذکر میکند، چون قرآن بشیر است و نذیر، وعده است و وعید اینها را کنار هم ذکر میکند مسئله انذار و تهدید که تمام شد نوبت به تبشیر و وعده میرسد لذا میفرماید: ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ اعتصام که از عصمت و عَصْم و امثال ذلک است یعنی مانع را و حافظ را گرفتن به حافظ، پناه بردن به مانع پناه بردن عاصم یعنی مانع. در سورهٴ «هود» وقتی جریان طوفان نوح(سلام الله علیه) را که ذکر میکند در آیه 41 به بعد سورهٴ «هود» میفرماید: ﴿وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ ٭ قالَ سَآوی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ﴾ یعنی بالای کوه میروم که کوه مرا از طوفان و غرق نجات میدهد او عاصم است. آنگاه فرمود: ﴿قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ «عاصم» یعنی حافظی در کار نیست، اعتصام یعنی به حافظ و مانع، تمسک جستن «مانع» یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است که ظاهراً در این دعای «جوشن کبیر» آمده، گرچه دعاهای نظیر «مناجات شعبانیه» و یا بعضی از دعاهای ماه رجب اینها از نظر عمر خیلی معارف بلندی را در خود دارند; اما این دعای «جوشن کبیر» شرح همه آن دعاهاست یعنی وقتی انسان این صد بند نورانی را تلاوت میکند، قرائت میکند میبیند کاری در جهان به غیر خدا سپرده نشده، چیزی نیست جایی نیست که خدا آنجا حضور نداشته باشد، شما کل این کارها را هر شب جمعه حالا لازم نیست که بخوانید و قرائت کنید، بالأخره مطالعه کنید یعنی این را یک دور فقط نگاه هم که بکنید باز هم عبادت است، میبینید هیچ جای خالی نگذاشت که خدا مثلاً آنجا حضور نداشته باشد دیگری حضور داشته باشد، قهراً در کارها انسان تأملی هم میکند یک تجدید نظری هم میکند، اگر هم بخواهد متوسل بشود متوکلاً متوسل میشود، اگر هم بخواهد کارها را جدا بکند، نمیگوید این مرز توسل به اسباب است آن مرز توکل است اینچنین نیست همه کارها را هم متوکلاً انجام میدهد. حتی توسل را با توکل انجام میدهد میگوید خدایا! به نام تو من به اهل بیت پناه میبرم به نام تو آب میخورم که سیر بشوم چنین چیزهایی برای آدم ظهور میکند که دیگر راحت راحت خواهد بود، خلاصه چیزی در جهان سهمی برای غیر خدا نمیگذارد «یا ضارّ و یا نافع» آدم خیال میکند بعضی اشیاء ضرر دارد، بعضی اشیاء نفع دارد و خدا در بالا جمعبندی میکند، این طور نیست خلاصه این جوشن است زره خوبی است برای هر خطری و بدترین خطر همان خطر شرک است دیگر، چون هیچ کسی در هیچ مرحله گناه نمیکند مگر اینکه در آن مرحله از توحید طرد شده است حالا ولو مطالعه هم که شد خودش عبادتی است در اسمای حسنای این «جوشن کبیر» ظاهراً این کلمات هست که او عاصم است او مانع است او حافظ است و امثال ذلک خب، اینکه گفته شد ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ یعنی هیچ کسی از امر خدا انسان را باز نمیدارد مگر خود ذات اقدس الهی به کسانی که مرحومین من قِبَل اللهاند این حصر را دو بخش از آیات قرآن تشریح میکند یک بخشش این است که اگر دیگران بخواهند ضرر برسانند خدا بخواهد حفظ بکند دیگران کاری از پیش نمیبرند ولی به عکس اگر خدا بخواهد کاری انجام بدهد دیگران بخواهند جلوگیری بکنند کاری از آنها ساخته نیست این دو قسمت را در دو بخش قرآن بازگو میکند که به منزله شرح ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ است این ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ﴾ اینچنین نیست که این ﴿الْیَوْمَ﴾ خصیصهای داشته باشد بلکه به نحو نفی جنس ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ لذا همین مضمون در قیامت هم گفته میشود که هیچ عاصمی در امروز نیست منتها در قیامت این معارف ظهور میکند قیامت ظرف ظهور این معارف است نه حدوث این مسائل این مسائل الآن هم هست الآن هم ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ اختصاصی به جریان طوفان در گذشته یا حوادث جنگ در آینده و مانند آن ندارد یا اختصاصی به قیامت ندارد گرچه درباره قیامت هم ﴿لا عاصِمَ﴾ آمده در جریان طوفان هم ﴿لا عاصِمَ﴾ آمده; منتها سرّش این است که هر وقت خطر ظهور میکند انسان میفهمد نه از او کاری ساخته است نه از دیگران، میفهمد ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ و اما وقتی عاقل و موحد باشد میبیند این آیه همیشه ظهور دارد که ﴿لا عاصِمَ﴾ هر لحظه این طور است هر آن این طور است ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ﴾ اما آن دو بخشی که شرح این ﴿لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ﴾ است یکی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که وقتی فرمود: ﴿یا ایها الرسول﴾ آیه 67 سورهٴ «مائده» ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ یعنی دیگران اگر بخواهند آسیب برسانند، خدا حافظ است و عاصم; اما در نقطه مقابل اگر خدا بخواهد کاری انجام بدهد از دیگران ساخته نیست او را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه هفده بیان کرده ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءًا أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً﴾ حالا از آن طرف اگر خدا بخواهد کاری درباره شما انجام بدهد چه کسی میتواند جلوی کار خدا را بگیرد این دو تا بخش را که جدای از هم است در سورهٴ «فاطر» کنار هم ذکر کرده، فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ﴾ پس آنچه در سورهٴ «مائده» آمده و آنچه در سورهٴ «احزاب» آمده، در سورهٴ «فاطر» کنار هم جمع شده دو تا حصر متقابل یعنی هیچ کاری را مردم در برابر خدا نمیتوانند بکنند و هیچ کاری را که خدا نخواهد مردم نمیتوانند انجام بدهند یعنی هر کاری که خدا بخواهد احدی نمیتواند جلوی او را بگیرد و هر کاری را که خدا نخواهد باز هم احدی نمیتواند او را اثبات کند هر دو لسان حصر در سورهٴ «فاطر» کنار هم جمع شده خب این میشود اعتصام.
کیفیت وصول از اعتصام به «حبل الله» تا اعتصام به «الله»
اعتصام همان طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید گاهی به وسیله است گاهی به الله، چون اینها در طول هماند نه در عرض هم، اینچنین نیست که گاهی انسان، معتصم به حبل الله باشد گاهی معتصم به الله بلکه اول معتصم به حبل الله میشود تا دیدش وسیع باشد ببیند که دستش قبل از اینکه به قرآن برسد به الله میرسد دستش قبل از اینکه به معصوم برسد به اللهی که عاصم است میرسد این را بعدها میفهمد، برای اینکه ذات اقدس الهی که اقرب است الینا ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَرید﴾ حتی از حبل الله هم به ما اقرب است حتی از رسول الله هم به ما اقرب است آنگاه تفاوت از این طرف حاصل میشود یعنی انسان میفهمد قبل از اینکه به حبل الله متوسل بشود به الله متوسل شده است برای اینکه ذات اقدس الهی به انسان از قرآن و اهل بیت نزدیکتر است این حرف اوایل نصیب انسان نیست البته اوایل این راهها را طی میکند بعد میفهمد که به برکت حق بود که دستش به اهل بیت و قرآن رسیده است چون ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ یا ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ﴾ این بالقول المطلق ذات اقدس الهی اقرب است آن وقتی که خدا از انسان به خود انسان نزدیکتر بود دیگر انسان میفهمد به برکت الله بود که او توفیق پیدا کرد به حبل الله رسیده است اول دستش به ید الله رسید که خدا منزه از دست است بعد به برکت این وصال دستش به حبل الله رسیده است لذا اگر این آیات در طول هم قرار میگیرد معنای آیه پایانی سورهٴ «حج» روشن میشود که اول سخن از تمسک به حبل الله است بعد تمسک به الله در آیه پایانی سورهٴ «حج» این است که فرمود; آیهٴ 78 سورهٴ «حج» که آخرین آیه این سوره است ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ﴾ ﴿جاهدوا﴾ را فرموده حفظ ملت ابراهیم را فرموده، آنگاه فرمود: ﴿فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ﴾ اینجا دیگر ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ نیست، اگر کسی اهل جهاد بود، اهل اقامه صلات بود اهل ایتای زکات بود کم کم میفهمد به الله متوسل شده است; به عنایت الله است که دستش به حبل الله رسیده است، همه این آداب و احکام و حکم الهی حبل اللهاند دیگر صلات حبل الله است ایتاء زکات حبل الله است جهاد حبل الله است و اما ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ﴾ فوق همه اینها خواهد بود.
رابطه اعتصام و اهتداء
لذا در این بخشها که سخن از اعتصام به الله است به ضرس قاطع با فعل ماضی آن هم به صورت مجهول، تعبیر میکند که ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یعنی او اصلاً به مقصد رسیده است. اینکه فعل ماضی تعبیر شده برای آن است که آن وعدههای آینده چون محقق الوقوع است به منزله ماضی است البته اصل اعتصام به الله خودش ایمان است اینها مفهوماً غیر هماند مصداقاً عین هماند اعتصام به الله ایمان است اسلام است اهتدی است و مانند آن. نمیشود گفت که اگر کسی به الله معتصم شد این میشود مسلمان که یکی مقدم باشد یکی تالی، یکی شرط باشد یکی جزا، بلکه این بیان دو تا مفهوم متلازم است که از احدالمتلازمین پی به ملازم دیگر میبرند که اینها نه تلازم در خارج داشته باشند که در خارج دو چیز باشند و ملازم، در مقام استدلال و استنباط دو تا مفهوماند که متلازماند وگرنه مصداق اینها یکی است. آنگاه خود اعتصام که اهتدی است یک هدایت پاداشی را هم به همراه دارد که خدا وعده داد اگر کسی این راه را طی کرد خدا او را هدایت میکند؟ این همان هدایت پاداشی است که ایصال به مطلوب است، افاضه توفیق است پیدایش گرایش است و مانند آن. نظیر اینکه فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ اگر کسی تابع رضوان حق بود خدا او را هدایت میکند ﴿إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾، ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که در سورهٴ «نور» آمده در سورهٴ «تغابن» آمده و امثال ذلک، اینها هدایتهای پاداشی است که قبلاً هم ملاحظه فرمودید، لذا این «هُدِیَ» شاید ناظر به آن هدایت پاداشی باشد که اگر کسی معتصم به الله بود ذات اقدس الهی او را در بقیه راه کامیاب میکند موفق میکند چه اینکه همین معنا را در بخشهای دیگر به صورت فعل مضارع یاد کرده فرمود اگر کسی این کارها را انجام بدهد ﴿فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ﴾; خدا او را در رحمت خاصه خود قرار میدهد، این جزای آن کاری است که انجام خواهد داد، آن رحمت خاصه است نه هر رحمتی. فرمود اگر کسی اعتصام به حبل الله بکند، آیهٴ 175 سورهٴ «نساء» این است که ﴿فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾.
تفاوت ایمان به غیب و ایمان به شهادت
خب این هدایت پاداشی است که از آن به بعد راه را به آسانی طی میکند; خدا او را راهنمایی میکند او از معصیت منزجر است نسبت به اطاعت، شائق است و این مسئله «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنه» برای او به عنوان یک امر محسوس و ملموس، کار روزانه اوست او از باب ایمان به شهادت خوف از نار دارد و شوق الی الجنة یعنی چیزی که باطنش گناه است این از آن بدش میآید و از گناه واقعاً میترسد، از باب ایمان به شهادت نه ایمان به غیب مثل اینکه انسان از کنیف منزجر است و از بوستان، لذت میبرد چنین حالی دست میدهد، این میشود ایمان به شهادت اگر بچهای نداند باغ چیست و کنیف چیست ولیّ او، او را از کنیف باز میدارد و به روضه و باغ تشویق میکند، این بچه ایمان به غیب دارد یعنی حرف ولیّ را به عنوان اینکه خیرخواه اوست میپذیرد; اما بدی کنیف و خوبی بوستان برای او ثابت نشد ولی کسی که بزرگسال است با شامه بدی کنیف و خوبی روضه را درک میکند این ایمان به شهادت دارد نه ایمان به غیب کسانی که در اوایل راهاند مسئله بهشت و جهنم برای آنها به عنوان ایمان به غیب است یعنی معتقدند جهنمی هست از او میترسند معتقدند بهشت است به او خوشحالاند; اما از باب ایمان به غیب ولی اگر معتصم بالله شدند کمکم حالاتی به آنها دست میدهد که برای آنها خیلی روشن است گناه چیز بدی است. الآن کسی که عاقل است سم نمیخورد از باب ایمان به شهادت است نه ایمان به غیب; اما چیزهایی که مثل سم برای او روشن نیست اگر طبیب بگوید مثلاً فلان میوه را نخور، سیب را نخور این از باب ایمان به غیب، سیب را ترک میکند برای اینکه طبیب به او گفته است «حفّت النار بالشهوات» یعنی همین سیبی که تو از او لذت میبری برای دستگاه گوارش تو بد است این ایمان به غیب است; اما اگر طبیب به کسی گفت سم نخور این از باب ایمان به شهادت است نه ایمان به غیب انسان به جایی میرسد که واقعاً مسئله گناه برای او این طور میشود یعنی میفهمد که این گناه بد است و دیگر اگر شنیده است که «تَعطَّروا بالاستغفار لا تفضحنَّکم روائحَ الذنوب» دیگر از باب ایمان به غیب نیست، فرمود استغفار کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا غیب، مراتبی دارد که معصومین در آن مراتب ایمان به غیب دارند، نظیر آن «حباً لله» اینها از «خوفاً من النار» گذشتند از «شوقاً الی الجنه» گذشتند به «حباً» رسیدند، محبوب مراتبی دارد که بعضی از آن مراتب خفیه محبوب برای اینها غیب است باز هم ایمان به غیب دارند حالا تا متعلق ایمان چه باشد. اینکه رسیده است «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنَّکم روائح الذنوب» اینها کمکم میفهمند که واقعاً گناه بوی بدی دارد و خودشان را با استغفار معطر میکنند که «دفعاً أو رفعاً» بوی بد به شامه اینها نرسد حالا لازم نیست دیگری بفهمد ممکن است دیگری شامهاش بسته باشد جزء اوساط مردم باشند و بوی بد گناه این گناهکار را درک نکنند ولی واقعاً خودش بوی بد را استشمام میکند بوی بد گناه را، آنها از این به بعد دیگر برای او از باب ایمان به شهادت روشن میشود، بنابراین ﴿فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ ممکن است فعل مضارعی باشد نظیر اواخر سورهٴ «نساء» که فرمود: ﴿فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾ که به صورت فعل ماضی تعبیر شده، چون محقق الوقوع است و از طرف دیگر هم ممکن است چون هدف نهایی هدایت است آن هدایت را که مفهوماً جداست او را به عنوان جزا قرار بدهد، مثل اینکه گفتند: ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ یعنی اصلاً فوز همین است.
پرسش:...
پاسخ: او همیشه یکسان است او دائم الفیض است; اما تا از این طرف بگیرند، دشوار است.
پرسش:...
پاسخ: این شایستگی را که به لطف الهی کسب کرده است، زمینه میشود برای آن فیض بعدی خدا وگرنه او دائم الفیض است، مثل اینکه او بعضی از فیضها وسیع است به همه میرسد بعضی از فیضها در یک سطح بالاتری است آن هم به همه میرسد گفتند: ﴿تَعَالَوْا﴾ بالا بیایید هر که بالا آمد دستش میرسد اینچنین نیست که فرمود زید بیاید عمرو نیاید، مثل اینکه دو تا فیض یا دو لوحه به انسان بدهند یک لوحه عمومی است که به همه کسانی که در سطح این مسجد نشستهاند به آنها میدهند، لوحهای هم در سقف توزیع میکنند، گفتند هر که آمد بالا ما به او میدهیم این هر که آمد بالا ما به او میدهیم نشانهاش آن است که تفاوت در آن طرف نیست، تفاوت در این طرف است ﴿فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾.
معنای تقوین «صراطا » در کریمه « صراطا مستقیما»
نکته دیگر هم این است که درباره کلمه ﴿صِراطًا مُسْتَقیمًا﴾ روی این تنویناش گفتند تنوین تفخیم است که خیلی این راه، راه بزرگ و مهمی است خلاصه آنها که اهل نظر و اهل دقتاند روی تمام حروف و حرکاتش سخن دارند، اینچنین نیست که مثلاً این تنوین با تنوینهای جای دیگر فرق بکند ﴿فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ این را خب به یک ادیب بدهید بگویید ﴿مُسْتَقیمٍ﴾ مجرور است، چون موصوفش مجرور است ﴿صراطٍ﴾ چرا مجرور است، برای اینکه «إلی» جر به او داده خب، این درست است; اما همه جا تنوین به یک معنا نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است