display result search
منو
فراز و فرود 3

فراز و فرود 3

  • 1 تعداد قطعات
  • 70 دقیقه مدت قطعه
  • 83 دریافت شده
قسمت سی‌ام از سری پنجم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای سیدمحمد موسوی

در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای سیدمحمد موسوی را می شنویم:
- در ادامه اولین تجربه نزدیک به مرگی که داشتم وقتی که هفت طبقه آسمان را بالا رفتم و در مسیر برگشت تمام زندگی‌ام را مرور نمودم، قبل از رسیدن به طبقه ششم، خودم را بالای روستایمان دیدم و به تعدادی از اشخاص برخورد کردم که از قبل می شناختم از جمله همسایه‌ای داشتیم که او را آنجا بسیار پریشان و مضطرب دیدم و فهمیدم خودکشی کرده و صحنه خودکشی و ابزار آن را کامل مشاهده کردم درحالیکه بعد از مرگ این شخص، خانواده اش این مساله را بعنوان یک راز از همه پنهان کرده بودند
- با همان فرد در حال گفتگو بودم که گردباد وحشتناک سیاهی فرا رسید و هر دو نفرمان را با خود به پایین کشید و داخل یک تونل سیاهی شدیم که بسیار متعفن بود و جماعت دیگری هم آنجا بودند که در طبقات مختلف برخی پیاده و برخی سوار می‌شدند
- به جایی رسیدیم که اطراف آن تونل، موجودات بسیار وحشتناکی را می‌دیدم که می‌آمدند و برخی را از آن تونل بیرون می‌کشیدند و تکه‌تکه می‌کردند
- به طبقه منفی هشت که رسیدیم جایی بود بدون نور و بدون امید و صحرایی بی آب و علف و بسیار وحشتناک که افرادی که خودکشی کرده بودند آنجا به حال خود رها شده بودند و آن شخص هم به آنجا برده شد درحالیکه بسیار ترسیده بود
- برگشتم در طبقه هفتم و انسان‌هایی را دیدم که ذوب می‌شدند و دوباره بوجود می‌آمدند اما می جوشیدند و باز هم ذوب می‌شدند و ظاهرهایی را می‌دیدم شبیه بعضی از حیوانات
به طبقه ششم رسیدم و انسان‌هایی را دیدم که همدیگر را پاره پاره می‌کردند و خیلی وحشت کردم اما آنجا هم نماندم
- در طبقه پنجم به یک حوضچه مذاب پرتاب شدم و به شدت درگیر عذاب شدم و در همان حال شخصی را با قیافه ای بسار وحشتناک دیدم که همان لحظه قیافه دنیایی اش را هم دیدم که در این دنیا چه آدم متشخصی بود و من متأسفانه پیچ گوشتی او را دزدیده بودم و الان با آن قیافه زشت دنبال پیچ گوشتی‌اش آمده بود و من می‌گفتم هر چه می‌خواهد به او بدهید فقط من دیگر او را نبینم
- نگاهم به خانمی افتاده بود در روستا که در حال رختشویی بود و دوباره برگشته بودم که او را نگاه کنم و آنجا در حالیکه در حوض مذاب در حال عذاب بودم شوهرش آمده بود و مرا بازخواست می‌کرد
- بابت حق الناس سالها در آن طبقه عذاب شدم و شکل خودم را چیزی بین سگ و کفتار می‌دیدم و در همان جا کسانی که من از آن‌ها طلبی داشتم هم می‌آمدند و از اعمال آن‌ها بر می‌داشتم و خیلی به دردم می‌خورد مثلاً رئیس بانکی که کار مرا انجام نداده بود و مرا سر دوانده بود
- از آنجا به طبقه چهارم پرت شدم که حقوق مخلوقات الهی در آنجا مطالبه می‌شد مثلاً درختی که مرا حلقه کرد و دیدم دو درخت زنده‌ای که در روستا بریده بودم و یا لانه مورچه ای را که خراب کرده بودم و به اندازه تک تک آن‌ها مرا کشتند و له کردند
- وقتی مرا به طبقه سوم پرت کردند تک تک اعضای بدنم بخاطر گناهانی که با آن‌ها انجام داده بودم شاکی من بودند و بخاطرش عذاب می‌شدم
دستم که با آن پدرم را هل داده بودم اینجا سیاه و متعفن بود همچنین زبانی که با آن فحاشی کرده بودم و در باتلاقی از مواد جوشان و مذاب می جوشیدم و عذاب می‌شدم و پدرم مشاهده می کرد
- مرا به دم اسب وحشتناکی بستند و در جوی مذابی کشیده می‌شدم و به دیواره های جوی مذاب با شدت برخورد می‌کردم و در مواد مذاب می جوشیدم تا جلوی مادرم رسیدم و در آنجا بخاطر بی احترامی هایی که به مادرم کرده بودم غلتک میخداری از روی من رد می‌شد و به سختی عذاب می‌شدم و اینبار مادرم مشاهده می کرد
- از آن طبقه که خلاصی پیدا کردم به منفی یک رسیدم که محیط روشن‌تری داشت و آقایی نورانی به سمت من آمد و فرمود: از جان من چه می‌خواستی و چرا اینقدر به من قسم می خوردی؟ و یادم افتاد من در دنیا همیشه به حضرت ابالفضل(ع) قسم می‌خوردم و حتی قسم دروغ می‌خوردم و در آنجا بخاطر سوگندها و کفران نعمت‌ها و ناشکری ها بازخواست شدم
به جایی رسیدم که اتاقی را دیدم که خانمم در حالی که باردار است و زجر زیادی می‌کشد در میان آتش در حال سوختن است و من او را بغل کرده و به پشت آن خانه که تپه ای قرار داشت بردم درحالیکه ندایی گفت باید بین پسرت و خانمت یکی را انتخاب کنی و من همسرم را انتخاب کردم درصورتی که قبلاً او را خیلی اذیت کرده بودم و اینجا بخاطر همان اذیت ها حسابی عذاب کشیدم
- رسیدیم به جایی شبیه دریاچه و روی آب گلی بسیار زیبا مشاهده کردم که پسربچه ای وسط گل نشسته بود و من بچه را شناختم که پسرم می‌باشد و به من گفته شد امام حسین(ع) به خاطر انتخابی که کردی از خدا خواسته این پسر را هم به تو ببخشد
- از آنجا که آمدم بالای جسم خودم بودم و دیدم نمی‌توانم داخل جسمم بشوم تا اینکه ذکر خدا را بر زبانم جاری کردم و دیدم داخل جسمم هستم.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 70:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    بسی جای تامل

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی