- 1047
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، جلسه بیست و چهارم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه بیست و چهارم، سال 1398
امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسیدند. برای اینکه کارگزارانی نصب کنند طبیعتاً باید کارگزاران قبلی را تعیین تکلیف میکردند. تمام کارگزاران اصلی را حضرت عزل فرمودند، فرمودند: اینها چون به ظلم کمک کردند، به اشتباهات کمک کردند، اشکالات مالی به بعضی از کشتارها و اینها، تمام اینها مسئولین ارشدشان عزل میشوند. صفاتی را هم فرمودند که صفات سلبی نامیدیم. حضرت امیر به بعضی از اصحاب فرمودند: این تقسیم غنایم را به این شکل راضی باشید و بدانید من هرکسی را حاکم و مسئول و کارگزار خودم در شهرها قرار نمیدهم الا کسانی که از دین و امانتداری آنها راضی هستم. یعنی نباید خیانت در امانت کند. منظور حضرت این نیست که دین او مورد رضایت من باشد. منظور حضرت این است که دین او مورد رضایت مردم باشد. یعنی حداقل دینداری را داشته باشد چون حضرت در دورانی است که بین او و مردم درهی عمیقی فاصله افتاده است و مردم امیرالمؤمنین را نمیشناسند. اینجا منظور حضرت این نیست که بعداً من کارگزارانی انتخاب میکنم با ایمان کامل صد در صدی، شیعیان، بعضی از کارگزاران حضرت اینطور نیستند که میزانشان من باشم. امیرالمؤمنین دنبال این هستند که حضرت نمیخواهند کسی که باطناً سالم است را انتخاب کنند چون این اصلاً برای ما الگو نمیشوند. حضرت میخواهند کسانی را انتخاب کنند که مردم، افکار عمومی آنها را آدمهای دیندار و اهل امانتداری بدانند، شبهه مالی رسمی نباید پشت سرشان باشد. سابقه فاجعه نباید در افکار عمومی باشد. امیرالمؤمنین بخواهد این فرد را بشناسد، معیارهای حضرت سختتر است، ولی حضرت مجبور است به اندازه فهم مردم عمل کند. این مهم است که کسی فاسد قلمداد نشود، حتی ممکن است فردی باطناً خوب نباشد، ظاهرسازی کند، حضرت بیان میکنند که این ظاهر برای مردم مهم است چون اگر بخواهم از پیچ دقت و سختی سفتتر از این کنم، مردم تحمل نمیکنند لذا اینجا حضرت مجبور هستند با قدری مسامحه برخورد کنند. مثلاً در خطبه 131 حضرت میفرماید: من کسی را که بخواهم والی و سرپرست قرار بدهم، بر ناموس و خون مردم و احکام شرع و رهبری امت باید ویژگیهایی داشته باشد، بخیل به درد نمیخورد. چرا؟ چون خودش ولع دارد که اموال را سمت خودش جذب کند و بیتالمال را برای خو نگه دارد. بخیل خوب نیست. یعنی از صفات کارگزار نباید بخیل باشد. جاهل نباید باشد چون مردم را گمراه میکند. مردم را در چاله میاندازد. ظالم نباید باشد چون ارتباط مردم را با مسئولین قطع میکند. نباید اهل پارتی بازی باشد و یک قوم و گروهی را، جمعی را به بقیه ترجیح بدهد. نباید اهل رشوه گرفتن باشد برای قضاوت، برای یک کار اداری. نباید سنت پیغمبر را معطل کند، باید کارگزار دولت اسلامی کنار کارآمدیهایش حتماً به دین توجه داشته باشد و بخشی از احکام دین را معطل نکند که امت هلاک شود.
فرمود: «آفَةُ الْأَعْمَالِ عَجْزُ الْعُمَّالِ» ناکارآمدی و ناتوانی کارگزاران این آفت کارهاست. باید آدم کارآمدی باشد به صورت نسبی، ولو ده کار کند و یکی نشود ولی به صورت کلی باید آدم توانمندی باشد. یا فرمودند: در امورت به آدم تنبل اتکا نکن. اگر آدم میخواهد زندگی عادی کند و تن آسایی کند زندگی عادی کند. روحیه جهادی برای مسئول از ضروریات و برای مردم از فضایل است. بنده مسئولیت اداره یک خانواده چهارنفری را دارم، اگر مسئولیت صد هزار نفر را به عهده بگیرم باید اندازه صد هزار نفر کار کنم. لذا امیرالمؤمنین بسیار زاهد زندگی میکرد در حکومت داری، ولی وقتی حاکم شد مردم دیدند چقدر افت کرد. قبلش وضع مالی حضرت خوب بود و میبخشید و خیلی زاهدانه زندگی میکرد اما وقتی حاکم شد اینقدر ساده زیستی حضرت افزایش پیدا کرد مردم تعجب میکردند. ما میبینیم در مدل زندگی ما برعکس است.
امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسیدند. برای اینکه کارگزارانی نصب کنند طبیعتاً باید کارگزاران قبلی را تعیین تکلیف میکردند. تمام کارگزاران اصلی را حضرت عزل فرمودند، فرمودند: اینها چون به ظلم کمک کردند، به اشتباهات کمک کردند، اشکالات مالی به بعضی از کشتارها و اینها، تمام اینها مسئولین ارشدشان عزل میشوند. صفاتی را هم فرمودند که صفات سلبی نامیدیم. حضرت امیر به بعضی از اصحاب فرمودند: این تقسیم غنایم را به این شکل راضی باشید و بدانید من هرکسی را حاکم و مسئول و کارگزار خودم در شهرها قرار نمیدهم الا کسانی که از دین و امانتداری آنها راضی هستم. یعنی نباید خیانت در امانت کند. منظور حضرت این نیست که دین او مورد رضایت من باشد. منظور حضرت این است که دین او مورد رضایت مردم باشد. یعنی حداقل دینداری را داشته باشد چون حضرت در دورانی است که بین او و مردم درهی عمیقی فاصله افتاده است و مردم امیرالمؤمنین را نمیشناسند. اینجا منظور حضرت این نیست که بعداً من کارگزارانی انتخاب میکنم با ایمان کامل صد در صدی، شیعیان، بعضی از کارگزاران حضرت اینطور نیستند که میزانشان من باشم. امیرالمؤمنین دنبال این هستند که حضرت نمیخواهند کسی که باطناً سالم است را انتخاب کنند چون این اصلاً برای ما الگو نمیشوند. حضرت میخواهند کسانی را انتخاب کنند که مردم، افکار عمومی آنها را آدمهای دیندار و اهل امانتداری بدانند، شبهه مالی رسمی نباید پشت سرشان باشد. سابقه فاجعه نباید در افکار عمومی باشد. امیرالمؤمنین بخواهد این فرد را بشناسد، معیارهای حضرت سختتر است، ولی حضرت مجبور است به اندازه فهم مردم عمل کند. این مهم است که کسی فاسد قلمداد نشود، حتی ممکن است فردی باطناً خوب نباشد، ظاهرسازی کند، حضرت بیان میکنند که این ظاهر برای مردم مهم است چون اگر بخواهم از پیچ دقت و سختی سفتتر از این کنم، مردم تحمل نمیکنند لذا اینجا حضرت مجبور هستند با قدری مسامحه برخورد کنند. مثلاً در خطبه 131 حضرت میفرماید: من کسی را که بخواهم والی و سرپرست قرار بدهم، بر ناموس و خون مردم و احکام شرع و رهبری امت باید ویژگیهایی داشته باشد، بخیل به درد نمیخورد. چرا؟ چون خودش ولع دارد که اموال را سمت خودش جذب کند و بیتالمال را برای خو نگه دارد. بخیل خوب نیست. یعنی از صفات کارگزار نباید بخیل باشد. جاهل نباید باشد چون مردم را گمراه میکند. مردم را در چاله میاندازد. ظالم نباید باشد چون ارتباط مردم را با مسئولین قطع میکند. نباید اهل پارتی بازی باشد و یک قوم و گروهی را، جمعی را به بقیه ترجیح بدهد. نباید اهل رشوه گرفتن باشد برای قضاوت، برای یک کار اداری. نباید سنت پیغمبر را معطل کند، باید کارگزار دولت اسلامی کنار کارآمدیهایش حتماً به دین توجه داشته باشد و بخشی از احکام دین را معطل نکند که امت هلاک شود.
فرمود: «آفَةُ الْأَعْمَالِ عَجْزُ الْعُمَّالِ» ناکارآمدی و ناتوانی کارگزاران این آفت کارهاست. باید آدم کارآمدی باشد به صورت نسبی، ولو ده کار کند و یکی نشود ولی به صورت کلی باید آدم توانمندی باشد. یا فرمودند: در امورت به آدم تنبل اتکا نکن. اگر آدم میخواهد زندگی عادی کند و تن آسایی کند زندگی عادی کند. روحیه جهادی برای مسئول از ضروریات و برای مردم از فضایل است. بنده مسئولیت اداره یک خانواده چهارنفری را دارم، اگر مسئولیت صد هزار نفر را به عهده بگیرم باید اندازه صد هزار نفر کار کنم. لذا امیرالمؤمنین بسیار زاهد زندگی میکرد در حکومت داری، ولی وقتی حاکم شد مردم دیدند چقدر افت کرد. قبلش وضع مالی حضرت خوب بود و میبخشید و خیلی زاهدانه زندگی میکرد اما وقتی حاکم شد اینقدر ساده زیستی حضرت افزایش پیدا کرد مردم تعجب میکردند. ما میبینیم در مدل زندگی ما برعکس است.
تاکنون نظری ثبت نشده است