display result search
- 697
- 1000
- 1000
- 1000
زندگی پس از زندگی - دعای مادر
قسمت هفتم از سری اول برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای حمید اسدی
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای حمید اسدی را می شنویم:
تصادف و انتقال به بیمارستان شهرستان و تصمیم به اعزام با آمبولانس به شهری دیگر
اصرار مادر برای همراهی با فرزند در آمبولانس و در بین راه سرد شدن جسم و از کار افتادن قلب و توقف آمبولانس
توسل مادر به امام رضا(ع) که بخاطر بچه آهو ضامن شدی اما ضامن بچه من نمیشی؟
با گفتن پرستار که دیگه فایده ای نداره، مادر بی اختیار خود را روی بدن بچه انداخت و با افتادن جسم از روی برانکارد بر کف آمبولانس، شوکی به جسم وارد و قلب دوباره شروع به کار کرد
جدا شدن موقت روح از بدن در اتاق آی سی یو بیمارستان و دیدن جسم بر روی تخت و تعجب از این موضوع
عبور از پنجره کوچک رو به حیاط و در یک لحظه وارد شدن به تونلی بسیار ظلمانی که انتهایش نوری دیده می شد و ندایی که باید به آن نور برسی و سختی و عذابی که طی کردن این مسیر ظلمانی و تاریک داشت
به محض رسیدن به نور انتهای تونل، حاضر شدن در جلوی مهدیه و هیات شهرستان و داخل آنجا شدن
ملاقات با روح پدرخانم و دو برادر خانمی که هرگز آنها را در زمان حیات ندیده بودم چرا که قبل از ازدواج به رحمت خدا رفته بودند و ملاقات با روح پسرخاله که گفت بیا داخل
در داخل مهدیه دیدن پیرمردی آشنا که در زمان حیات سیه چرده بود اما آنجا چنان نورانی و زیبا بود که از دیدن جمال او سیر نمی شدم
دست پیرمرد نورانی بر شانه خورد و با عصایش به پشت سرم زد که برو و در لحظه بیرون آمدن از مهدیه بازگشت روح به بدن و به هوش آمدن در اتاق آی سی یو
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای حمید اسدی را می شنویم:
تصادف و انتقال به بیمارستان شهرستان و تصمیم به اعزام با آمبولانس به شهری دیگر
اصرار مادر برای همراهی با فرزند در آمبولانس و در بین راه سرد شدن جسم و از کار افتادن قلب و توقف آمبولانس
توسل مادر به امام رضا(ع) که بخاطر بچه آهو ضامن شدی اما ضامن بچه من نمیشی؟
با گفتن پرستار که دیگه فایده ای نداره، مادر بی اختیار خود را روی بدن بچه انداخت و با افتادن جسم از روی برانکارد بر کف آمبولانس، شوکی به جسم وارد و قلب دوباره شروع به کار کرد
جدا شدن موقت روح از بدن در اتاق آی سی یو بیمارستان و دیدن جسم بر روی تخت و تعجب از این موضوع
عبور از پنجره کوچک رو به حیاط و در یک لحظه وارد شدن به تونلی بسیار ظلمانی که انتهایش نوری دیده می شد و ندایی که باید به آن نور برسی و سختی و عذابی که طی کردن این مسیر ظلمانی و تاریک داشت
به محض رسیدن به نور انتهای تونل، حاضر شدن در جلوی مهدیه و هیات شهرستان و داخل آنجا شدن
ملاقات با روح پدرخانم و دو برادر خانمی که هرگز آنها را در زمان حیات ندیده بودم چرا که قبل از ازدواج به رحمت خدا رفته بودند و ملاقات با روح پسرخاله که گفت بیا داخل
در داخل مهدیه دیدن پیرمردی آشنا که در زمان حیات سیه چرده بود اما آنجا چنان نورانی و زیبا بود که از دیدن جمال او سیر نمی شدم
دست پیرمرد نورانی بر شانه خورد و با عصایش به پشت سرم زد که برو و در لحظه بیرون آمدن از مهدیه بازگشت روح به بدن و به هوش آمدن در اتاق آی سی یو
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
تاکنون نظری ثبت نشده است