- 299
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 و 2 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 و 2 سوره یونس _ بخش اول"
سوره مبارکه یونس در مکه نازل شد
محتوای اصلی این سوره ناظر به اصول دین است
همانطور که آیات قرآن را باید با یکدیگر تفسیر کرد حروف مقطع را هم با یکدیگر تفسیر کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
الر تلک ایات الکتاب الحکیم ٭ أکان للنّاس عجباً أن أوحینا إلی رجل منهم أن أنذر الناس و بشّر الّذین ٰامنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربّهم قال الکافرون إنّ هذا لساحر مبین
سوره مبارکه یونس در مکه نازل شد زیرا محتوای اصلی این سوره ناظر به اصول دین است توحید است و نبوت است و معاد مشکل اساسی مردم مکه هم همین اصول دین بود فروع دین در سور مدنی تدوین میشود چنین که مسئله جهاد و حکومت و امثال اینها در مدینه ترسیم شده است چون این سوره مشتمل بر مسائل اعتقادی و اصول دین است و فروع دین را در بر ندارد به مشکلات مردم مکه میپردازد و بالاخره به مشکلات مردم آن روز درمسائل اعتقادی میپردازد معلوم میشود در مکه نازل شده این یک.
و از این جهت که آیات این سوره منسجم است گسیخته نیست معلوم میشود که باهم نازل شده است دو یا سه آیه است که در این سوره مبارکه یونس گفتهاند در مدینه نازل شد ولی غالب این آیات هم صبغه مکی بودن آنها محفوظ است و هم جنبه انسجام آنها معلوم میشود هم در مکه نازل شدند و هم باهم نازل شدند.
مطلب دیگر سخنی است که مرحوم امین الاسلام رضوان الله تعالی علیه در غالب این موارد دارند مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان در طلیعه این سوره یونس میفرمایند به اینکه: چون پایان سورهٴ مبارکه توبه به توحید و همچنین جریان نبوت ختم شد آغاز این سوره هم به توحید و نبوت شروع میشود تلاش مرحوم امین الاسلام در غالب این سور بالاخره باید به یک جایی مرتبط باشد ایشان در تنظیم سور اصراری دارند که پایان هر سوره قبلی را با آغاز سوره بعدی مرتبط بکند با اینکه برای ایشان روشن است که این قرآن تدوینی که الآن ما در خدمت او هستیم یعنی بشریت در خدمت اوست برابر با نزول تنظیم نشده است زیرا سوری که در مکه نازل شده است در آخر قرآن قرار گرفت و سوری که در مدینه نازل شده است در اوائل قرآن قرار دارد اینطور نیست که این 114 سورهای که به این روال تنظیم شده است همینطور نازل شده باشد اگر چنانچه ترتیب تدوین مطابق با نزول نیست این چه اصراری است که ایشان دارند که پایان هر سوره ای را با آغاز سورهٴ بعدی مرتبط بکنند که بفرمایند چون پایان سورهٴ قبل در این مطلب بود ابتدای سورهٴ بعد هم در همین مطلب است شاید نظر مرحوم امین الاسلام طبرسی رضوان الله تعالی علیه این باشد که قرآن در آن نزول دفعی همینطوری نازل شده است که الآن ترتیب شده است برابر آن نزول جمعی و دفعی این یک نکته، دوم اینکه بالاخره ترتیب قرآن به این و ضع به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است چون ذات مقدس آن حضرت دستور دادند که مثلاً سورهٴ فاتحة الکتاب، اوّل باشد سورهٴ مبارکه بقره دوم باشد آل عمران سوم باشد نساء چهارم باشد و همچنین این ترتیبی که از وجود مبارک آن حضرت رسیده است لابد روی یک نظم علمی است روی این دو جهت یا جهات دیگر مرحوم امین الاسلام سعی دارند که این سور را هم باهم مرتبط بدانند یعنی پایان هر سوره را مناسب با آغاز سوره بعد بدانند میفرماید چون در پایان سوره مبارکه توبه از رسالت و توحید سخن به میان آمده مخصوصاً از رسالت که ﴿لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنّتم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم﴾ لذا در آغاز سوره بعد هم ﴿أکان للناس عجباً أن أوحینا الی رجل منهم﴾ آمده است این هم یک مطلب.
مطلب دیگر این است که این سوره مبارکه یونس با چند سورهای که بعداً میآید مانند هود و یوسف و رعد و ابراهیم و حجر همه اینها با الر و اینها شروع میشود و بعد از این حروف مقطع هم از عظمت وحی و عظمت کتاب و وصف کتاب الهی به اتقان و به حکمت که این کتاب حکیم است یعنی استقرّت فیه الحکمة شروع میشود سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه بر این مبنا هستند که همانطوری که آیات قرآن را باید با یکدیگر تفسیر کرد این حروف مقطع را هم با یکدیگر تفسیرکرد همانطوریکه آیات یفسّر بعضه بعضاً این حروف مقطع هم جزء آیات قرآنند اینها هم یفسّر بعضهاً بعضاً و نظر شریفشان این است که ما مثلاً بعنوان نمونه این حروف مقطع به چند قسمت تقسیم میشوند حالا مثال و نمونهاش را ما ذکر میکنیم بعضیها با الم شروع میشود بعضیها هم با ص هستند مثل ص و القران ذی الذکر پس ما یک سورهای داریم که حرف مقطعش صاد است مثل ص و القرآن ذی الذکر سوری هم داریم که حرف مقطعش الم است و سورهای داریم مثل اعراف که حرف مقطعش المص است ایشان میفرمایند به اینکه ما وقتی آن سورههایی که حرف مقطعشان الم است آنها را بررسی میکنیم و عصارهاش را جمعبندی میکنیم و مینویسیم با سوره مبارکه ص جمع بندی کنیم و بنویسیم میبینیم که عصاره سورهٴ ص بعلاوة عصاره سورهٴ الم مساوی است با عصاره سوره المص معلوم میشود که این حروف مقطع حالا یا رمز است یا کلید است یا تابلوی راهنما است أو ما شئت فسمّه بیارتباط با محتوای آن سوره نیست برای اینکه محتوای المص یعنی سوره اعراف مجموع مطالب سورهٴ الم و سوره ص را به همراه دارد این وجه و سایر وجوه در همان جلد اوّل تفسیر تسنیم آمده منتها همانطوری که آیات قرآن یجری مجری الشمس و القمر این حروف مقطع هم همینطور است حالا ممکن است مطالب جدیدی هم ذات اقدس اله در اذهان بندگان صالح خود تجلی بدهد و افاضه کند که مطلب تازهای روشن شود ولی اجمالاً از اینکه این المر در این سوره یونس و هود و یوسف و رعد و ابراهیم هست در حجر و فصلت و زخرف هست که غالب این سور با وحی الهی کار دارند تبیین وحی و عظمت وحی و حکمت وحی بر چه کسی نازل میشود و کی میآورد و برای چه نازل میشود و مصون از تحریف است و این مطالبی که مربورط به وحی است در این گونه از سور است و با این حروف مقطع هم شروع میشود گرچه این سوره مبارکه یونس مربوط به اصول دین است حالا اگر به پایان این سوره رسیدیم در آن جمعبندی نهایی مانند سوره مبارکه توبه اینجا هم همینطور است الآن نمیشود درباره جمعبندی و عصاره این سوره سخن گفت مگر اینکه کل این سوره تبیین شود آنگاه خلاصه برداری شود که این سوره چه میخواهد بگوید و فتحصل چه است چون این سوره یکجا نازل شده آنهایی هم که یکجا نازل نشدند هم جمعبندی دارند امّا اینها جمع بندیشان آسان تر است این بخواست خدا مربوط به پایان سوره مبارکه یونس است.
نامگذاری این سوره به یونس مستحضرید غالب این تسمیه ها علم بالغلبه است لذا تفسیرهایی که مربوط به 11 یا 12 قرن قبل است آنها نمیگویند که سوره یونس میگویند فی تفسیر سورهٴ التی یذکر فیها یونس نمیگویند سورهٴ الأنعام مثلاً میگویند فی سورهٴ التی یذکر فیها الأنعام تفسیرهای شیعه یا سنی آنهایی که مال قبل از هزار سال است اینطور است فی تفسیر سورهٴ الّتی یذکر فیها البقرة کم کم با تخفیف و علم بالغبه شده سورهٴ البقره. در روایات هم گاهی به همین عنوان است، البته برخی از سور نام خاص خودشان را دارند بصورت فاتحة الکتاب، الرحمن و یس. اینها نام خاص خودشان را دارد مثل لاصلاة إلاّ بفاتحة الکتابٍ اینها نامهایی است که در زمان خود پیامبر(ص) بود ومانند آن وگرنه اینچنین نیست که وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این سوره را مثلاً بنام سوره نمل و بقره گذاشته باشد با این همه معارفی که در آن سوره نمل است و بقره است و اینها این برای این است که این داستان شگفت انگیزی است یک بار بود و علم بالغلبه بود کم کم برای تخفیف گفتند سورهٴ البقره شاهدش هم همین تفسیرهای موجود شیعه و سنی است هم تفسیری که مرحوم سید رضی رضوان الله تعالی علیه دارد همان مجازات القرآن او دیگر ندارد که مثلاً مجازاتی که در سوره بقره است بلکه فی السورهٴ التی یذکر فیها البقرة یا فی سورهٴ التی یذکر فیها الأنعام در تفاسیر اهل سنت هم همینطور است سیدنا الاستاد رضوان الله علیه میفرمایند که ما حالا نام گذاری را کار نداریم اگر خواستیم این سوره را معرفی بکنیم میتوانیم این سوره را بعنوان داوری بین پیامبر و امت معرفی کنیم برای اینکه این وحی را معنی میکند که کی وحی را میآورد کی وحی را میگیرد وحی چگونه میآید جلوی همه اعتراضات را میگیرد نه هیچکس میتواند بگوید این افیون و افسون است نه هیچ کس میتواند بگوید تاریخ مصرفش گذشته نه هیچ کسی میتواند بگوید این مال دوره گذشته بود و از این حرفها فرمود این محکم است وقتی حکیم شد یعنی استقرت فیه الحکمة و چون استقرت فیه الحکمة برای همیشه هم هست اگر یک کتابی را خدا بگوید حکیم است دیگر معنا ندارد بگوید تاریخ مصرفش گذشته باشد یا معاذ الله افیون باشد و خیلیها هم همین حرف را میزدند وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این براهین را اقامه کرد بوسیله آیات الهی و داوری نهایی بین پیغمبر و امت را ذات اقدس اله در این کتاب تبیین کرده است لذا سیدنا الاستاد فرمودند که اگر ما خواستیم این سوره را معرفی بکنیم در حقیقت میتوانیم بگوئیم این داوری بین پیغمبر و امت است در وحی شناسی.
وحی هم دو تا سخن دارد یکی دعوا دارد یکی دعوت دعوایش این است که من کلام خدا هستم این کسی که آورده پیامبر خدا است و معجزه است و مانند آن این دعوا و ادعای او، دعوتی او دارد به توحید دعوت میکند به اسمای حسنی الهی دعوت میکند و به مبدء ربوبی ترغیب میکند به الهیات دعوت میکند از یک سو به معاد دعوت میکند از بهشت و جهنّم و مواقف قیامت و سایر مسائل مربوط به قیامت از سوی دیگر و به راه سعادتی که انسان را در قیامت سعادتمند میکند از سوی سوم پس یک دعوتی دارد و یک دعوایی، دعوای او اینکه وحی است و گیرنده پیغمبر است و امثال ذالک، سحرو شعبده و طلسم و جادو و مانند آن نیست آورنده ساحر و کاهن نیست از سوی دیگر این دعوا دعوتش هم فیما یرجع الی المبدا المعاد است و صراط مستقیم و مانند آن فرمود آنهایی که در برابر دعوای پیامبر و در برابر دعوت پیغمبر ایستادند این سوره بینشان داوری میکند لذا در پایان همین سوره مبارکه یونس میفرماید به اینکه آیه 108 و 109 همین سوره مبارکه یونس که بخش پایانی این سوره است ﴿قل یا أیّها الناس قد جائکم الحقّ من ربّکم﴾ حالا که روشن شد با این براهین این حق است ﴿فمن اهتدیٰ فإنّما یهتدی لنفسه و من ضلّ فإنّما یضلّ علیها و ما أنا علیکم بوکیلٍ﴾ من رسولم وکیل شما نیستم که از شما حمایت ودفاع بکنم بعد ذات اقدس اله به پیامبر میفرماید ﴿واتّبع ما یوحیٰ إلیک و اصبر﴾ بردبار باش بالاخره ما چند روزی به اینها مهلت میدهیم اینطور نیست که همیشه میدان، میدان اینها باشد ﴿واصبر حتّیٰ یحکم الله و هو خیر الحاکمین﴾ نه یحکم الله در قیامت بالاخره تا قیامت مردم باید چکار بکنند میفرماید ما در دنیا برای اینها روشن میکنیم که چه حسابی است و حق با کیست اینطور نیست که ما همیشه به اینها میدان بدهیم اینطور نیست به این شهادتها سیدنا الاستاد میفرماید که اگر ما خواستیم این سوره را معرفی بکنیم نه نامگذاری بکنیم نامگذاری همان است که در روایات آمده و علم بالغلبهاش همان است که به این سوره میگویند سورهٴ یونس اما اگر بخواهیم بگوئیم لبة تیزش چیست این داوری بین پیامبر و امت است اگر کسی این براهین را نپذیرفت و دهن کجی کرد فرمود تو صابر باش ما بساط اینها را جمع میکنیم ﴿واتّبع ما یوحیٰ إلیک واصبر حتّیٰ یحکم الله و هو خیر الحاکمین﴾.
بعد فرمود که ﴿الر تلک ٰایات الکتاب الحکیم﴾ ذات اقدس اله از قرآن خیلی با تجلیل و عظمت یاد میکند هم در نحوة تعبیر و هم اوصافی که ذکر میکند هم از نظر آثار هنری چون چند جور انسان میتواند از کسی تجلیل بکند یک وقت است وصف ذکر میکند مثل شهید والا مقام وقتی گفت شهید والا مقام این وصف تجلیلی است برای او یک وقتی وصف ذکر نمیکند ولی اشاره که میکند اشاره میگوید آن شهید در حالیکه جنازه شهید همین جاست ولی نمیگوید این، میگوید آن شهید مثل اینکه ما از کسی بخواهیم تجلیل بکنیم میگوئیم آن جناب چنین گفته است آن حضرت چنین فرموده است مثل ﴿ذلٰک الکتاب لا ریب فیه﴾، (تلک ٰایات الکتاب الحکیم﴾ اشاره به بُعد این راجع به بُعد منزلت است نه منزل، بعد مکانت است نه مکان، این دو قسم، قسم سوم آثار هنری قرآن است که الآن این آثار هنری تقریباً به برکت انقلاب روشن شده است شما ببینید وقتی که یک کسی دارد یک تابلو مینویسد یک کلمه را درشت تر مینویسد یا با خط قرمز مینویسد اینکه مثلاً نام شهید را با خط سرخ مینویسند یا درشت تر مینویسند خودش یک تجلیلی است دیگر وصفی که ذکر نکردند نگفتند آن شهید که نگفتند شهید والا مقام که ولی او را با خط قرمز نوشتند در بحثهای عربی اینطور است گاهی قرآن وقتی که میخواهد یک چیزی را بهای بیشتری بدهد و تجلیل بکند قبلش یک آهنگ است بعدش همان آهنگ است این وسط میبینید عوض شده دفعةً درباره نماز مثلاً پنج شش وصف است در همان آیهای که مربوط به نماز است همهشان مرفوع است المؤمنون امؤتون الزکاة و فلان اما نسبت به نماز که رسید المقیمین خوب این یک جای توقف است که چطور همه مرفوعند این یکی شده منصوب، این تجلیل هنری قرآن است از یک مطلبی وصف نمیبرد اما اعراب را عوض میکند این که نوشته نیست که با خط قرمز بنویسند یا با مرکب مشکی ولی اعراب را عوض میکند اینکه اعراب را عوض میکند خواننده را متوقف میکند که این چیست و چرا اینطور شده این معلوم میشود یکی از نکاتی که این با قبل و بعد فرق کرده برای اینکه نماز عمود دین است اینطور قرآن تجلیل میکند از چیزی یا از شخصی که بخواهد تعظیم بکند درباره وحی هم همینطور گاهی میفرماید این حکیم است گاهی میفرماید قول فصل است گاهی میفرماید لیس بهزل است گاهی میفرماید ﴿لاریب فیه﴾ است گاهی میفرماید ﴿لایأتیه الباطل﴾ است گاهی هم با اشارات تجلیل میکند ﴿تلک آیات الکتاب﴾ ﴿ذلک الکتاب﴾ این تعبیر است پس اینجا از جاهایی است که جمع شده بین وصف و اشاره، هم قبلش تجلیل کرده از راه اشاره تلک آیات الکتاب با اینکه همین آیاتی که ما الآن در خدمت او هستیم و وصف حکمت را هم به کتاب داده است یعنی کتابی است که استقر فیه الحکمة و اگر استقر فیه الحکمة پس اگر تاریخ مصرفش بگذرد و معاذ الله افیون باشد و افسانه باشد و اینها نخواهد بود، بشود هزل بشود مال دوران جاهلیت و امثال ذلک اینها نخواهد بود ﴿تلک آیات الکتاب الحکیم﴾ بعد میفرماید شگفتی شما چیست شما اگر پیغمبر نمیآمد جای تعجب بود و اگر پیغمبر بشر نبود جای تعجب بود شما تعجبتان چیست اگر دین نبود تعجب بود شما تعجب میکنید که دین آمده ﴿أکان للناس عجباً أن أوحینا إلی رجل منهم أن أنذر الناس و بشّر الّذین آمنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربّهم) اگر ذات اقدس اله معاذ الله بشر را رها کرده بود جای تعجب بود یعنی خدای سبحان که برای گیاه این همه تدبیر کرده برای زنبور عسل آن همه تدبیر کرده این انسان را که از همه اینها برتر است اینها را رها کرده (أیحسب الناس أن یترک سدیً﴾ سدا یعنی یاوه اگر جامعه بشری بیرهبر بود بی وحی بود جای تعجب بود این تعجب ندارد که دین آمده این یک, و اگر آورنده دین فرشته بود جای تعجب بود حالا اگر یک فرشتهای میگفت من پیغمبر خدا هستم مردم نه او را میبینند نه حرف او را میشنوند نه او میتواند حجت باشد نمیتواند اسوه و الگو باشد خوب مردم الگو میخواهند این ﴿لقد کان لکم فی رسول الله أُسوة حسنة﴾ یعنی دین این است من دارم عمل میکنم به دنبال من بیایید من هم مثل شما ﴿یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق﴾ منتهی ﴿یوحیٰ إلیّ أنّما إلٰهکم إلٰه واحد﴾ پس اگر دین نباشد تعجب است نه دین باشد و اگر آورنده دین بشر نباشد تعجب است خوب اگر بشر نباشد چه حجتی است برای مردم چه اسوهای است برای مردم چه ارتباطی بین او و بین مردم است اگر بگویید برای همه باشد این دیگر نمیشود این یک راه دیگری دارد شما پس درباره اصل بشریت اشکال نکنید درباره اصل دین اشکال نکنید درباره خصوصیات حالا هرطور میخواهید سؤال کنید ما جواب میدهیم قرآن کریم فرمود آنها تعجب ندارد آمدن دین تعجب ندارد نیامدنش تعجب است از اینکه آورنده دین انسان است تعجب نیست اگر آورنده دین جن یا فرشته بود جای تعجب بود حالا میماند سه تا سؤال محوری که بله این سه سؤال محوری معقول است و ما هم جوابش را میدهیم یکی اینکه بشر است چرا او این یک جواب دارد یکی اینکه حالا که بشر است چطور میگیرد بشر چطوری با ماوراء طبیعت ارتباط دارد که وحی بگیرد کلام خدا را بشنود چرا نصیب دیگران نمیشود این سه تا سؤال شبیه هم هستند ولی تفاوت جوهری فی الجمله دارند اینها را قرآن یکی پس از دیگری مطرح میکند و پاسخ میدهد فرمود به اینکه اما اگر شما گفتید چرا او؟ میگوید پس که باشد؟ پیشنهاد بدهید اگر بگویید آن رجال سرمایهدار معروف طائف و مکه عهدهدار باشند شما خیال میکنید اصول ارزشی معارف الهی هم نظیر اصول ارزشی جاهلیت است نه اینطور نیست این در سوره مبارکه زخرف آیه 31 این سؤال را نقل کرده، جواب داده در سوره زخرف آیه 31 فرمود ﴿وقالوا لو لا نزّل هٰذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم﴾ حالا بچه یتیمی در مکه پیدا شد این برای ما شده رهبر خوب یا فلان سرمایهدار طائف یا فلان سرمایهدار مکه اینها باید پیغمبر بشوند چون در نظام ارزشی تکاثر همین است دین میگوید من برای شما کوثر آوردم شما دنبال تکاثر میگردید دنبال چه میگردید خوب او با غارتگری یک سلسله پول جمع کرده، اینکه شریف نشد أین التکاثر من الکوثر، کل آن خطبه نورانی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه در جریان فتح مکه فرمود کلی نظام عوض شد «إنّ الله سبحانه تعالی أذهب بالاسلام نخوة الجاهلیة والتفاخر بالاباء» فرمود همه اینها را برداشت تفاخر به چیز دیگر است آن نخوتها و آن تفاخرها برداشته شد ﴿لو لا نزّل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم﴾ بعد فرمود خوب اگر این هم نظیر مال است که ما به هر کسی بدهیم ﴿أهم یقسمون رحمت ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضاً سخریّاً و رحمت ربّک خیر ممّا یجمعون﴾ بعد میفرماید به اینکه شما چه تعهدی میدهید این طلا و نقرهای که شما میبینید پیش ما آنقدر بی ارزش است ما برای حفظ دین مردم به یک عده نمیدهیم وگرنه اگر سطح دین مردم و درک مردم بالا بود به کفار آنقدر میدادیم که اینها به جای تیر آهن در سقفشان تیر طلا بگذارند بالاخره سقف یک تیر میخواهد یا نمیخواهد آن عهد کهن چوب بود یا چیزهای دیگر بود الآن تیر آهن است فرمود ﴿ولو لا أن یکون الناس أُمّة واحده لَجعلنا لمن یکفر بالرّحمٰن لبیوتهم سقفاً من فضّة﴾ بالاخره اینها نردبان میخواهند یا نه، ما نردبانی از طلا به اینها میدادیم نردبانی از نقره به اینها میدادیم تا معلوم بشود پیش ما طلا و نقره هم مثل این زغال سنگ، سنگ است این آیه است که وجود مبارک حضرت امیر را پروراند وقتی وجود مبارک حضرت امیر بعد از استقرار حکومت، کسی آمده چیزی را این را مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده ظاهراً در الغارات، دیگران هم این را نقل کردند کسی آمد و گفت که من مقروضم و حضرت تشخیص داد که باید به او در یک موردی کمک کرد به مأمور مستقلات ملکیاش فرمود أعطه ألفاً هزار واحد به او بده که مشکلات دین او تأمین بشود این کسی که مأمور مستقلات مال حضرت و بالاخره حسابدار و ..جمیع حضرت بود فرمود ألفاً من الدینار أو الدرهم هزار مثقال که بدهم هزار مثقال طلا یا نقره فرمود أعطه أنفعهما بحاله کلاهما عندی حجر هر دو پیش من سنگ است ببین مشکل او با چه حل میشودو راست گفت تعارف که نکرد بالاخره آن طلا یک سنگ زرد است اینطور نیست که فرشته باشد یا انسان باشد یا جن باشد یا گیاه باشد سنگ است اینها را جزو احجار کریمه میدانند یک سنگ قشنگی است غیر از این نیست که فرمود کلاهما عندی حجر أعطه أنفعهما بحاله فرق بین زغال سنگ و طلا که نیست در بحثهای عقلی چون هر دو جمادند دیگر فرمود مشکل او با هر چه حل میشود حل میشود اینجا هم ذات اقدس اله فرمود به اینکه ما میترسیم دیگران یک سر کافر بشوند وگرنه اینقدر به کفار میدادیم که معارج من فضة داشتند سقف من ذهب داشته باشند ﴿سقفاً من فضّة و معارج علیه یظهرون ٭ ولبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتّکئون ٭ و زخرفاً و إن کلّ ذلک لمّا متاع الحیاة الدّنیا﴾ اینها تکاثر است و ما آنکه آوردیم ﴿والآخرة عند ربّک خیر للمتّقین﴾ ما کوثر آوردیم ما داریم نبوت را توزیع میکنیم شما میگویید چرا فلان سرمایهدار طائفی پیغمبر نشد یا چرا فلان سرمایهدار مکی پیغمبر نشد پس آن سؤال بالاخره قابل طرح هست این هم جوابش.
سؤال: جواب: بله دیگر، چون اکثری مردم که اهل تحقیق نیستند میبینند که هر که کافر است وضعش بهتر است خوب اینها هم معاذالله به طرف کفر حرکت میکنند دیگر نمیدانند که ذات اقدس اله یک عده را به چیزی سرگرم کرده، میماند سؤال دیگر که خوب حالا نه سرمایهدار نه چرا در بین مردم این یک بچه یتیم او را ذات اقدس اله انتخاب کرد چرا ما نه حالا نمیگوییم سرمایهدار، افراد عادی اگر میتوانند پیغمبر بشوند چرا ما نه چرا بر ما یک وقتی وحی نازل نمیشود اگر وحی حق است پیغمبری حق است فرشته میآید چرا یک وقتی خانه ما نمیآید آن را در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیهٴ 124 پاسخ دادند فرمود به اینکه ﴿وإذا جائتهم ٰایةٌ قالوا لن نؤمن حتّیٰ نؤتیٰ مثل ما أُوتی رسل الله﴾ خوب یک وقتی آنچه که بر انبیای دیگر نازل شد این فرشته، جبرئیل (سلام الله علیه) یا ملائکه دیگر یک وقتی هم به خانه ما بیایند ما هم بفهمیم وحی چه خبر است ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه برای ما هم نازل بشود چیزی که بر انبیا نازل شده است ما هم بالاخره مزه آن را بچشیم فرمود ﴿ألله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ آن میداند که وحی را به که بدهد. وحی، کلید دین است یک امضای معقول و مقبول است یک کسی اگر سکه قبولی خورد بعد پس فردا کشف خلاف شد چه درمیآید در جریان بشر عادی، خوب یک کسی مدتی مقبول بود بعد مطرود است این محذوری ندارد کشف خلاف شده بعد از چهل سال، پنجاه سال رهایش میکنند و کم له من نظیر اما معاذ الله اگر کسی را خدا به عنوان صاحب سمت او را معرفی کرد و مردم به عنوان دین پذیرفتند و بعد کشف خلاف شد چی؟ لذا ذات اقدس اله ممکن نیست این سمت کلیدی را به دست کسی بدهد مگر اینکه از اعماق او با خبر است که اگر او ﴿حرّقوه وانصروا﴾ هم او را تهدید بکند این حاضر است به اینها سمت میدهد چه اینکه هیچ پیغمبر هم کشف خلاف نشده هیچ امامی هم کشف خلاف نشده حالا جریان حضرت زکریا جریان انبیای دیگر اینها یکی دو تا نمونه نیست خوب ﴿حرّقوه و انصروا آلهتکم﴾ که کم خطری نیست که فرمود من میدانم سمتم را به چه کسی بدهم علم میدهم کرامت میدهم اما پست نمیدهم، نشانهاش آن بلعم باعور درمیآید یکی هم سامری درمیآید مگر اینها آرمهای کوچکی بودند در سوره مبارکه مائده و اینها هم جریان بلعم باعور یا بخشهای دیگری جریان سامری گذشت که اینها آدمهای بزرگی بودند بالاخره و آتیناه (واتل علیهم نبأ الّذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین﴾ .
سؤال: جواب: یک عده در حد امانت میدانستند اما این طهارتی را که رجال مکی میدانستند غیر از طهارتی است که ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ در آن درآید این را امین میدانستند یعنی آن خیانتهایی که خودشان داشتند پیغمبر نداشت اما حالا از گذشته و از آینده و از غیب باخبر باشد اینها برای آنها مطرح نبود در جریان بلعم باعور و امثال ذلک فرمود ﴿واتل علیهم نبأ الذی آتیناه من آیاتنا فانسلخ﴾ اینها از پوست درآمده ﴿فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین) یا جریان سامری که گفت ﴿قبضت قبضة من أثر الرّسول﴾ بعد ﴿فأخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ مگر آدم کوچکی بود اگر آدم کوچکی بود که اثر فرستاده خدا را نمیدید کرامت میدهد علم فراوان میدهد مثل اینکه مال فراوان میدهد در بحثهای قبل داشتیم از ظریفترین مناجات جناب خواجه عبدالله انصاری است در الهی نامهاش که دانایی مهم نیست دانا در عالم، کم نیست ما کمبود علم نداریم علم در مملکت چه در حوزه چه در دانشگاه، فراوان است ما دارا نداریم نه دانا او مناجات خواجه عبدالله انصاری این است که خدایا ما را دارا کن نه دانا، دانا علم دارد دانش دارد خوب همین است دیگر دارا معلوم دارد لذا قلبش مطمئن است الآن ما مشکلاتمان در دانشگاه و حوزه و مملکت دانایی است؟ علم که فراوان است که علمی که کشور را اداره بکند فراوان است ولی کارآمد نیست شما الآن به دستگاه قضایی که مراجعه میکنید صبح تا غروب این دادگستریها پر است این پروندهها مشکلشان بسیط الحقیقه مرحوم صدر المتألهین نیست که اختلاف داشته باشند که یا کیفیت تعمیر ایستگاه میر نیست که متخصصان فنی بدانند که تمام محورهای اصلی این پروندهها این الفبای دین است یک وقت طرف مؤجر و مستاجر است یک وقت بد فروشی است یا کم فروشی است یا گرانفروشی است یا خلف وعده است یعنی همین الفبای دین یعنی چیزهایی که بیّن الغی است همه ما میدانیم بد است همه ما میتوانیم دلیل بر آن اقامه بکنیم آیاتش هم بخوانیم روایاتش را هم بخوانیم همان از بین المتوفین گرفته تا آیات دیگر اگر در دولت اختلاسی هست اگر در ملت اختلاسی هست اگر رشوهای هست عشوهای هست اینها مشکل علمی نیست دانا در مملکت الی ماشاء الله دارا کم است یعنی آنکه معلوم را داشته باشد یعنی آن کسی که باور بکند گناه سم است و این وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که من بنایم بر این نیست که به علم غیب بین شما عمل بکنم علم غیب در قیامت ظهور میشود حالا گاهی البته برای اعجاز این کار را میکنیم ولی عندما أقضی بینکم بالأیمان والبینات بدانید اگر کسی بینه زوری، شاهد زوری حرف خلافی در محکمه به من گفته و من برابر حرف خلاف او پردهپوشی کردم اسرار را بازگو نکردم و به سود او حکم کردم و مالی را از محکمه برد فکأنّما قطعة من النار را میبرد کسی این را باور بکند میشود دارا یعنی معلوم را دارد در جانش یعنی دستش پاک است و اگر کسی درسش را بگوید کتاب بنویسد مقاله بنویسد رساله بنویسد میشود دانا نه دارا این است که آن آقا با گریه با مناجات میگوید خدایا ما را دارا کن نه دانا اینها در جاهلیت نبود که پستهای کلیدی را ذات اقدس اله به داراها میدهد فرمود ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ ما به کسانی سمت میدهیم که اگر هیچ کسی در دنیا او را یاری نکند او حرف خودش را میزند یک وقتی بود که وجود مبارک پیغمبر مشمول این آیه بود مأمور بود موظف بود مکلف بود فرمود پیغمبر گرچه مؤمنین را باید به جهاد تشویق بکنی ﴿حرّض المؤمنین علی القتال﴾ اما ﴿لاتُکلّف إلاّ نفسک﴾ یعنی زیر این آسمان اگر احدی تو را یاری نکرد تو باید تنهایی قیام بکنی این آن آیه، این آیه را خواندیم که فرمود یا أیّها النبی ﴿لاتکلّف إلاّ نفسک﴾ تو با افراد دیگر فرق میکنی حالا بر فرض شده ﴿حرّقوه وانصروا آلهتکم﴾ باشد ما اینها را میخواهیم شما میگویید پیغمبری یعنی پست و سمت کلیدی خدا به شما بدهد او شدنی نیست برای اینکه شما یک مختصری علم گیرتان آمده شدید یا بلعم درآمدید یا سامری شما میخواهید که حالا نبوت به شما داده بشود ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾
میماند اشکال سوم که چطور خدایی که شما میگویید نادیدنی است و ماورای طبیعت است و لاتدرکه الأبصار است و اینها چطور با بشر حرف میزند آن را در پایان سورهٴ مبارکه شوری مشخص کرده است فرمود به اینکه حرفهای ذات اقدس اله با فرستادگانش چندین درجه دارد آیهٴ 51 سورهٴ مبارکه شوری این است که و ﴿ما کان لبشر أن یکلّمه الله إلاّ وحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً فیوحی بإذنه مایشاء إنّه علیّ حکیم﴾ این سه اشکال حساب شده این هم سه تا جواب بقیه دیگر اشکال نیست بقیه شما میگویید اگر نیامده بود تعجب است این آیه قبلاً بحث شد بحث تفصیلیاش هم به خواست خدا در سوره شوری خواهد آمد که وحی الهی یعنی چه انحاء وحی چیست درجات وحی چیست گیرندگان وحی چند قسمند اینچنین نیست که ذات اقدس اله مرئی باشد یا مثلاً معاذالله با حنجره سخن بگوید نه الفاظ ایجاد میکند حروف ایجاد میکند و مانند آن وانبیا از سه راه وحی را از ذات اقدس اله دریافت میکنند.
و الحمد لله رب العالمین
سوره مبارکه یونس در مکه نازل شد
محتوای اصلی این سوره ناظر به اصول دین است
همانطور که آیات قرآن را باید با یکدیگر تفسیر کرد حروف مقطع را هم با یکدیگر تفسیر کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
الر تلک ایات الکتاب الحکیم ٭ أکان للنّاس عجباً أن أوحینا إلی رجل منهم أن أنذر الناس و بشّر الّذین ٰامنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربّهم قال الکافرون إنّ هذا لساحر مبین
سوره مبارکه یونس در مکه نازل شد زیرا محتوای اصلی این سوره ناظر به اصول دین است توحید است و نبوت است و معاد مشکل اساسی مردم مکه هم همین اصول دین بود فروع دین در سور مدنی تدوین میشود چنین که مسئله جهاد و حکومت و امثال اینها در مدینه ترسیم شده است چون این سوره مشتمل بر مسائل اعتقادی و اصول دین است و فروع دین را در بر ندارد به مشکلات مردم مکه میپردازد و بالاخره به مشکلات مردم آن روز درمسائل اعتقادی میپردازد معلوم میشود در مکه نازل شده این یک.
و از این جهت که آیات این سوره منسجم است گسیخته نیست معلوم میشود که باهم نازل شده است دو یا سه آیه است که در این سوره مبارکه یونس گفتهاند در مدینه نازل شد ولی غالب این آیات هم صبغه مکی بودن آنها محفوظ است و هم جنبه انسجام آنها معلوم میشود هم در مکه نازل شدند و هم باهم نازل شدند.
مطلب دیگر سخنی است که مرحوم امین الاسلام رضوان الله تعالی علیه در غالب این موارد دارند مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان در طلیعه این سوره یونس میفرمایند به اینکه: چون پایان سورهٴ مبارکه توبه به توحید و همچنین جریان نبوت ختم شد آغاز این سوره هم به توحید و نبوت شروع میشود تلاش مرحوم امین الاسلام در غالب این سور بالاخره باید به یک جایی مرتبط باشد ایشان در تنظیم سور اصراری دارند که پایان هر سوره قبلی را با آغاز سوره بعدی مرتبط بکند با اینکه برای ایشان روشن است که این قرآن تدوینی که الآن ما در خدمت او هستیم یعنی بشریت در خدمت اوست برابر با نزول تنظیم نشده است زیرا سوری که در مکه نازل شده است در آخر قرآن قرار گرفت و سوری که در مدینه نازل شده است در اوائل قرآن قرار دارد اینطور نیست که این 114 سورهای که به این روال تنظیم شده است همینطور نازل شده باشد اگر چنانچه ترتیب تدوین مطابق با نزول نیست این چه اصراری است که ایشان دارند که پایان هر سوره ای را با آغاز سورهٴ بعدی مرتبط بکنند که بفرمایند چون پایان سورهٴ قبل در این مطلب بود ابتدای سورهٴ بعد هم در همین مطلب است شاید نظر مرحوم امین الاسلام طبرسی رضوان الله تعالی علیه این باشد که قرآن در آن نزول دفعی همینطوری نازل شده است که الآن ترتیب شده است برابر آن نزول جمعی و دفعی این یک نکته، دوم اینکه بالاخره ترتیب قرآن به این و ضع به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است چون ذات مقدس آن حضرت دستور دادند که مثلاً سورهٴ فاتحة الکتاب، اوّل باشد سورهٴ مبارکه بقره دوم باشد آل عمران سوم باشد نساء چهارم باشد و همچنین این ترتیبی که از وجود مبارک آن حضرت رسیده است لابد روی یک نظم علمی است روی این دو جهت یا جهات دیگر مرحوم امین الاسلام سعی دارند که این سور را هم باهم مرتبط بدانند یعنی پایان هر سوره را مناسب با آغاز سوره بعد بدانند میفرماید چون در پایان سوره مبارکه توبه از رسالت و توحید سخن به میان آمده مخصوصاً از رسالت که ﴿لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنّتم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم﴾ لذا در آغاز سوره بعد هم ﴿أکان للناس عجباً أن أوحینا الی رجل منهم﴾ آمده است این هم یک مطلب.
مطلب دیگر این است که این سوره مبارکه یونس با چند سورهای که بعداً میآید مانند هود و یوسف و رعد و ابراهیم و حجر همه اینها با الر و اینها شروع میشود و بعد از این حروف مقطع هم از عظمت وحی و عظمت کتاب و وصف کتاب الهی به اتقان و به حکمت که این کتاب حکیم است یعنی استقرّت فیه الحکمة شروع میشود سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه بر این مبنا هستند که همانطوری که آیات قرآن را باید با یکدیگر تفسیر کرد این حروف مقطع را هم با یکدیگر تفسیرکرد همانطوریکه آیات یفسّر بعضه بعضاً این حروف مقطع هم جزء آیات قرآنند اینها هم یفسّر بعضهاً بعضاً و نظر شریفشان این است که ما مثلاً بعنوان نمونه این حروف مقطع به چند قسمت تقسیم میشوند حالا مثال و نمونهاش را ما ذکر میکنیم بعضیها با الم شروع میشود بعضیها هم با ص هستند مثل ص و القران ذی الذکر پس ما یک سورهای داریم که حرف مقطعش صاد است مثل ص و القرآن ذی الذکر سوری هم داریم که حرف مقطعش الم است و سورهای داریم مثل اعراف که حرف مقطعش المص است ایشان میفرمایند به اینکه ما وقتی آن سورههایی که حرف مقطعشان الم است آنها را بررسی میکنیم و عصارهاش را جمعبندی میکنیم و مینویسیم با سوره مبارکه ص جمع بندی کنیم و بنویسیم میبینیم که عصاره سورهٴ ص بعلاوة عصاره سورهٴ الم مساوی است با عصاره سوره المص معلوم میشود که این حروف مقطع حالا یا رمز است یا کلید است یا تابلوی راهنما است أو ما شئت فسمّه بیارتباط با محتوای آن سوره نیست برای اینکه محتوای المص یعنی سوره اعراف مجموع مطالب سورهٴ الم و سوره ص را به همراه دارد این وجه و سایر وجوه در همان جلد اوّل تفسیر تسنیم آمده منتها همانطوری که آیات قرآن یجری مجری الشمس و القمر این حروف مقطع هم همینطور است حالا ممکن است مطالب جدیدی هم ذات اقدس اله در اذهان بندگان صالح خود تجلی بدهد و افاضه کند که مطلب تازهای روشن شود ولی اجمالاً از اینکه این المر در این سوره یونس و هود و یوسف و رعد و ابراهیم هست در حجر و فصلت و زخرف هست که غالب این سور با وحی الهی کار دارند تبیین وحی و عظمت وحی و حکمت وحی بر چه کسی نازل میشود و کی میآورد و برای چه نازل میشود و مصون از تحریف است و این مطالبی که مربورط به وحی است در این گونه از سور است و با این حروف مقطع هم شروع میشود گرچه این سوره مبارکه یونس مربوط به اصول دین است حالا اگر به پایان این سوره رسیدیم در آن جمعبندی نهایی مانند سوره مبارکه توبه اینجا هم همینطور است الآن نمیشود درباره جمعبندی و عصاره این سوره سخن گفت مگر اینکه کل این سوره تبیین شود آنگاه خلاصه برداری شود که این سوره چه میخواهد بگوید و فتحصل چه است چون این سوره یکجا نازل شده آنهایی هم که یکجا نازل نشدند هم جمعبندی دارند امّا اینها جمع بندیشان آسان تر است این بخواست خدا مربوط به پایان سوره مبارکه یونس است.
نامگذاری این سوره به یونس مستحضرید غالب این تسمیه ها علم بالغلبه است لذا تفسیرهایی که مربوط به 11 یا 12 قرن قبل است آنها نمیگویند که سوره یونس میگویند فی تفسیر سورهٴ التی یذکر فیها یونس نمیگویند سورهٴ الأنعام مثلاً میگویند فی سورهٴ التی یذکر فیها الأنعام تفسیرهای شیعه یا سنی آنهایی که مال قبل از هزار سال است اینطور است فی تفسیر سورهٴ الّتی یذکر فیها البقرة کم کم با تخفیف و علم بالغبه شده سورهٴ البقره. در روایات هم گاهی به همین عنوان است، البته برخی از سور نام خاص خودشان را دارند بصورت فاتحة الکتاب، الرحمن و یس. اینها نام خاص خودشان را دارد مثل لاصلاة إلاّ بفاتحة الکتابٍ اینها نامهایی است که در زمان خود پیامبر(ص) بود ومانند آن وگرنه اینچنین نیست که وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این سوره را مثلاً بنام سوره نمل و بقره گذاشته باشد با این همه معارفی که در آن سوره نمل است و بقره است و اینها این برای این است که این داستان شگفت انگیزی است یک بار بود و علم بالغلبه بود کم کم برای تخفیف گفتند سورهٴ البقره شاهدش هم همین تفسیرهای موجود شیعه و سنی است هم تفسیری که مرحوم سید رضی رضوان الله تعالی علیه دارد همان مجازات القرآن او دیگر ندارد که مثلاً مجازاتی که در سوره بقره است بلکه فی السورهٴ التی یذکر فیها البقرة یا فی سورهٴ التی یذکر فیها الأنعام در تفاسیر اهل سنت هم همینطور است سیدنا الاستاد رضوان الله علیه میفرمایند که ما حالا نام گذاری را کار نداریم اگر خواستیم این سوره را معرفی بکنیم میتوانیم این سوره را بعنوان داوری بین پیامبر و امت معرفی کنیم برای اینکه این وحی را معنی میکند که کی وحی را میآورد کی وحی را میگیرد وحی چگونه میآید جلوی همه اعتراضات را میگیرد نه هیچکس میتواند بگوید این افیون و افسون است نه هیچ کس میتواند بگوید تاریخ مصرفش گذشته نه هیچ کسی میتواند بگوید این مال دوره گذشته بود و از این حرفها فرمود این محکم است وقتی حکیم شد یعنی استقرت فیه الحکمة و چون استقرت فیه الحکمة برای همیشه هم هست اگر یک کتابی را خدا بگوید حکیم است دیگر معنا ندارد بگوید تاریخ مصرفش گذشته باشد یا معاذ الله افیون باشد و خیلیها هم همین حرف را میزدند وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این براهین را اقامه کرد بوسیله آیات الهی و داوری نهایی بین پیغمبر و امت را ذات اقدس اله در این کتاب تبیین کرده است لذا سیدنا الاستاد فرمودند که اگر ما خواستیم این سوره را معرفی بکنیم در حقیقت میتوانیم بگوئیم این داوری بین پیغمبر و امت است در وحی شناسی.
وحی هم دو تا سخن دارد یکی دعوا دارد یکی دعوت دعوایش این است که من کلام خدا هستم این کسی که آورده پیامبر خدا است و معجزه است و مانند آن این دعوا و ادعای او، دعوتی او دارد به توحید دعوت میکند به اسمای حسنی الهی دعوت میکند و به مبدء ربوبی ترغیب میکند به الهیات دعوت میکند از یک سو به معاد دعوت میکند از بهشت و جهنّم و مواقف قیامت و سایر مسائل مربوط به قیامت از سوی دیگر و به راه سعادتی که انسان را در قیامت سعادتمند میکند از سوی سوم پس یک دعوتی دارد و یک دعوایی، دعوای او اینکه وحی است و گیرنده پیغمبر است و امثال ذالک، سحرو شعبده و طلسم و جادو و مانند آن نیست آورنده ساحر و کاهن نیست از سوی دیگر این دعوا دعوتش هم فیما یرجع الی المبدا المعاد است و صراط مستقیم و مانند آن فرمود آنهایی که در برابر دعوای پیامبر و در برابر دعوت پیغمبر ایستادند این سوره بینشان داوری میکند لذا در پایان همین سوره مبارکه یونس میفرماید به اینکه آیه 108 و 109 همین سوره مبارکه یونس که بخش پایانی این سوره است ﴿قل یا أیّها الناس قد جائکم الحقّ من ربّکم﴾ حالا که روشن شد با این براهین این حق است ﴿فمن اهتدیٰ فإنّما یهتدی لنفسه و من ضلّ فإنّما یضلّ علیها و ما أنا علیکم بوکیلٍ﴾ من رسولم وکیل شما نیستم که از شما حمایت ودفاع بکنم بعد ذات اقدس اله به پیامبر میفرماید ﴿واتّبع ما یوحیٰ إلیک و اصبر﴾ بردبار باش بالاخره ما چند روزی به اینها مهلت میدهیم اینطور نیست که همیشه میدان، میدان اینها باشد ﴿واصبر حتّیٰ یحکم الله و هو خیر الحاکمین﴾ نه یحکم الله در قیامت بالاخره تا قیامت مردم باید چکار بکنند میفرماید ما در دنیا برای اینها روشن میکنیم که چه حسابی است و حق با کیست اینطور نیست که ما همیشه به اینها میدان بدهیم اینطور نیست به این شهادتها سیدنا الاستاد میفرماید که اگر ما خواستیم این سوره را معرفی بکنیم نه نامگذاری بکنیم نامگذاری همان است که در روایات آمده و علم بالغلبهاش همان است که به این سوره میگویند سورهٴ یونس اما اگر بخواهیم بگوئیم لبة تیزش چیست این داوری بین پیامبر و امت است اگر کسی این براهین را نپذیرفت و دهن کجی کرد فرمود تو صابر باش ما بساط اینها را جمع میکنیم ﴿واتّبع ما یوحیٰ إلیک واصبر حتّیٰ یحکم الله و هو خیر الحاکمین﴾.
بعد فرمود که ﴿الر تلک ٰایات الکتاب الحکیم﴾ ذات اقدس اله از قرآن خیلی با تجلیل و عظمت یاد میکند هم در نحوة تعبیر و هم اوصافی که ذکر میکند هم از نظر آثار هنری چون چند جور انسان میتواند از کسی تجلیل بکند یک وقت است وصف ذکر میکند مثل شهید والا مقام وقتی گفت شهید والا مقام این وصف تجلیلی است برای او یک وقتی وصف ذکر نمیکند ولی اشاره که میکند اشاره میگوید آن شهید در حالیکه جنازه شهید همین جاست ولی نمیگوید این، میگوید آن شهید مثل اینکه ما از کسی بخواهیم تجلیل بکنیم میگوئیم آن جناب چنین گفته است آن حضرت چنین فرموده است مثل ﴿ذلٰک الکتاب لا ریب فیه﴾، (تلک ٰایات الکتاب الحکیم﴾ اشاره به بُعد این راجع به بُعد منزلت است نه منزل، بعد مکانت است نه مکان، این دو قسم، قسم سوم آثار هنری قرآن است که الآن این آثار هنری تقریباً به برکت انقلاب روشن شده است شما ببینید وقتی که یک کسی دارد یک تابلو مینویسد یک کلمه را درشت تر مینویسد یا با خط قرمز مینویسد اینکه مثلاً نام شهید را با خط سرخ مینویسند یا درشت تر مینویسند خودش یک تجلیلی است دیگر وصفی که ذکر نکردند نگفتند آن شهید که نگفتند شهید والا مقام که ولی او را با خط قرمز نوشتند در بحثهای عربی اینطور است گاهی قرآن وقتی که میخواهد یک چیزی را بهای بیشتری بدهد و تجلیل بکند قبلش یک آهنگ است بعدش همان آهنگ است این وسط میبینید عوض شده دفعةً درباره نماز مثلاً پنج شش وصف است در همان آیهای که مربوط به نماز است همهشان مرفوع است المؤمنون امؤتون الزکاة و فلان اما نسبت به نماز که رسید المقیمین خوب این یک جای توقف است که چطور همه مرفوعند این یکی شده منصوب، این تجلیل هنری قرآن است از یک مطلبی وصف نمیبرد اما اعراب را عوض میکند این که نوشته نیست که با خط قرمز بنویسند یا با مرکب مشکی ولی اعراب را عوض میکند اینکه اعراب را عوض میکند خواننده را متوقف میکند که این چیست و چرا اینطور شده این معلوم میشود یکی از نکاتی که این با قبل و بعد فرق کرده برای اینکه نماز عمود دین است اینطور قرآن تجلیل میکند از چیزی یا از شخصی که بخواهد تعظیم بکند درباره وحی هم همینطور گاهی میفرماید این حکیم است گاهی میفرماید قول فصل است گاهی میفرماید لیس بهزل است گاهی میفرماید ﴿لاریب فیه﴾ است گاهی میفرماید ﴿لایأتیه الباطل﴾ است گاهی هم با اشارات تجلیل میکند ﴿تلک آیات الکتاب﴾ ﴿ذلک الکتاب﴾ این تعبیر است پس اینجا از جاهایی است که جمع شده بین وصف و اشاره، هم قبلش تجلیل کرده از راه اشاره تلک آیات الکتاب با اینکه همین آیاتی که ما الآن در خدمت او هستیم و وصف حکمت را هم به کتاب داده است یعنی کتابی است که استقر فیه الحکمة و اگر استقر فیه الحکمة پس اگر تاریخ مصرفش بگذرد و معاذ الله افیون باشد و افسانه باشد و اینها نخواهد بود، بشود هزل بشود مال دوران جاهلیت و امثال ذلک اینها نخواهد بود ﴿تلک آیات الکتاب الحکیم﴾ بعد میفرماید شگفتی شما چیست شما اگر پیغمبر نمیآمد جای تعجب بود و اگر پیغمبر بشر نبود جای تعجب بود شما تعجبتان چیست اگر دین نبود تعجب بود شما تعجب میکنید که دین آمده ﴿أکان للناس عجباً أن أوحینا إلی رجل منهم أن أنذر الناس و بشّر الّذین آمنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربّهم) اگر ذات اقدس اله معاذ الله بشر را رها کرده بود جای تعجب بود یعنی خدای سبحان که برای گیاه این همه تدبیر کرده برای زنبور عسل آن همه تدبیر کرده این انسان را که از همه اینها برتر است اینها را رها کرده (أیحسب الناس أن یترک سدیً﴾ سدا یعنی یاوه اگر جامعه بشری بیرهبر بود بی وحی بود جای تعجب بود این تعجب ندارد که دین آمده این یک, و اگر آورنده دین فرشته بود جای تعجب بود حالا اگر یک فرشتهای میگفت من پیغمبر خدا هستم مردم نه او را میبینند نه حرف او را میشنوند نه او میتواند حجت باشد نمیتواند اسوه و الگو باشد خوب مردم الگو میخواهند این ﴿لقد کان لکم فی رسول الله أُسوة حسنة﴾ یعنی دین این است من دارم عمل میکنم به دنبال من بیایید من هم مثل شما ﴿یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق﴾ منتهی ﴿یوحیٰ إلیّ أنّما إلٰهکم إلٰه واحد﴾ پس اگر دین نباشد تعجب است نه دین باشد و اگر آورنده دین بشر نباشد تعجب است خوب اگر بشر نباشد چه حجتی است برای مردم چه اسوهای است برای مردم چه ارتباطی بین او و بین مردم است اگر بگویید برای همه باشد این دیگر نمیشود این یک راه دیگری دارد شما پس درباره اصل بشریت اشکال نکنید درباره اصل دین اشکال نکنید درباره خصوصیات حالا هرطور میخواهید سؤال کنید ما جواب میدهیم قرآن کریم فرمود آنها تعجب ندارد آمدن دین تعجب ندارد نیامدنش تعجب است از اینکه آورنده دین انسان است تعجب نیست اگر آورنده دین جن یا فرشته بود جای تعجب بود حالا میماند سه تا سؤال محوری که بله این سه سؤال محوری معقول است و ما هم جوابش را میدهیم یکی اینکه بشر است چرا او این یک جواب دارد یکی اینکه حالا که بشر است چطور میگیرد بشر چطوری با ماوراء طبیعت ارتباط دارد که وحی بگیرد کلام خدا را بشنود چرا نصیب دیگران نمیشود این سه تا سؤال شبیه هم هستند ولی تفاوت جوهری فی الجمله دارند اینها را قرآن یکی پس از دیگری مطرح میکند و پاسخ میدهد فرمود به اینکه اما اگر شما گفتید چرا او؟ میگوید پس که باشد؟ پیشنهاد بدهید اگر بگویید آن رجال سرمایهدار معروف طائف و مکه عهدهدار باشند شما خیال میکنید اصول ارزشی معارف الهی هم نظیر اصول ارزشی جاهلیت است نه اینطور نیست این در سوره مبارکه زخرف آیه 31 این سؤال را نقل کرده، جواب داده در سوره زخرف آیه 31 فرمود ﴿وقالوا لو لا نزّل هٰذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم﴾ حالا بچه یتیمی در مکه پیدا شد این برای ما شده رهبر خوب یا فلان سرمایهدار طائف یا فلان سرمایهدار مکه اینها باید پیغمبر بشوند چون در نظام ارزشی تکاثر همین است دین میگوید من برای شما کوثر آوردم شما دنبال تکاثر میگردید دنبال چه میگردید خوب او با غارتگری یک سلسله پول جمع کرده، اینکه شریف نشد أین التکاثر من الکوثر، کل آن خطبه نورانی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه در جریان فتح مکه فرمود کلی نظام عوض شد «إنّ الله سبحانه تعالی أذهب بالاسلام نخوة الجاهلیة والتفاخر بالاباء» فرمود همه اینها را برداشت تفاخر به چیز دیگر است آن نخوتها و آن تفاخرها برداشته شد ﴿لو لا نزّل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم﴾ بعد فرمود خوب اگر این هم نظیر مال است که ما به هر کسی بدهیم ﴿أهم یقسمون رحمت ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضاً سخریّاً و رحمت ربّک خیر ممّا یجمعون﴾ بعد میفرماید به اینکه شما چه تعهدی میدهید این طلا و نقرهای که شما میبینید پیش ما آنقدر بی ارزش است ما برای حفظ دین مردم به یک عده نمیدهیم وگرنه اگر سطح دین مردم و درک مردم بالا بود به کفار آنقدر میدادیم که اینها به جای تیر آهن در سقفشان تیر طلا بگذارند بالاخره سقف یک تیر میخواهد یا نمیخواهد آن عهد کهن چوب بود یا چیزهای دیگر بود الآن تیر آهن است فرمود ﴿ولو لا أن یکون الناس أُمّة واحده لَجعلنا لمن یکفر بالرّحمٰن لبیوتهم سقفاً من فضّة﴾ بالاخره اینها نردبان میخواهند یا نه، ما نردبانی از طلا به اینها میدادیم نردبانی از نقره به اینها میدادیم تا معلوم بشود پیش ما طلا و نقره هم مثل این زغال سنگ، سنگ است این آیه است که وجود مبارک حضرت امیر را پروراند وقتی وجود مبارک حضرت امیر بعد از استقرار حکومت، کسی آمده چیزی را این را مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده ظاهراً در الغارات، دیگران هم این را نقل کردند کسی آمد و گفت که من مقروضم و حضرت تشخیص داد که باید به او در یک موردی کمک کرد به مأمور مستقلات ملکیاش فرمود أعطه ألفاً هزار واحد به او بده که مشکلات دین او تأمین بشود این کسی که مأمور مستقلات مال حضرت و بالاخره حسابدار و ..جمیع حضرت بود فرمود ألفاً من الدینار أو الدرهم هزار مثقال که بدهم هزار مثقال طلا یا نقره فرمود أعطه أنفعهما بحاله کلاهما عندی حجر هر دو پیش من سنگ است ببین مشکل او با چه حل میشودو راست گفت تعارف که نکرد بالاخره آن طلا یک سنگ زرد است اینطور نیست که فرشته باشد یا انسان باشد یا جن باشد یا گیاه باشد سنگ است اینها را جزو احجار کریمه میدانند یک سنگ قشنگی است غیر از این نیست که فرمود کلاهما عندی حجر أعطه أنفعهما بحاله فرق بین زغال سنگ و طلا که نیست در بحثهای عقلی چون هر دو جمادند دیگر فرمود مشکل او با هر چه حل میشود حل میشود اینجا هم ذات اقدس اله فرمود به اینکه ما میترسیم دیگران یک سر کافر بشوند وگرنه اینقدر به کفار میدادیم که معارج من فضة داشتند سقف من ذهب داشته باشند ﴿سقفاً من فضّة و معارج علیه یظهرون ٭ ولبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتّکئون ٭ و زخرفاً و إن کلّ ذلک لمّا متاع الحیاة الدّنیا﴾ اینها تکاثر است و ما آنکه آوردیم ﴿والآخرة عند ربّک خیر للمتّقین﴾ ما کوثر آوردیم ما داریم نبوت را توزیع میکنیم شما میگویید چرا فلان سرمایهدار طائفی پیغمبر نشد یا چرا فلان سرمایهدار مکی پیغمبر نشد پس آن سؤال بالاخره قابل طرح هست این هم جوابش.
سؤال: جواب: بله دیگر، چون اکثری مردم که اهل تحقیق نیستند میبینند که هر که کافر است وضعش بهتر است خوب اینها هم معاذالله به طرف کفر حرکت میکنند دیگر نمیدانند که ذات اقدس اله یک عده را به چیزی سرگرم کرده، میماند سؤال دیگر که خوب حالا نه سرمایهدار نه چرا در بین مردم این یک بچه یتیم او را ذات اقدس اله انتخاب کرد چرا ما نه حالا نمیگوییم سرمایهدار، افراد عادی اگر میتوانند پیغمبر بشوند چرا ما نه چرا بر ما یک وقتی وحی نازل نمیشود اگر وحی حق است پیغمبری حق است فرشته میآید چرا یک وقتی خانه ما نمیآید آن را در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیهٴ 124 پاسخ دادند فرمود به اینکه ﴿وإذا جائتهم ٰایةٌ قالوا لن نؤمن حتّیٰ نؤتیٰ مثل ما أُوتی رسل الله﴾ خوب یک وقتی آنچه که بر انبیای دیگر نازل شد این فرشته، جبرئیل (سلام الله علیه) یا ملائکه دیگر یک وقتی هم به خانه ما بیایند ما هم بفهمیم وحی چه خبر است ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه برای ما هم نازل بشود چیزی که بر انبیا نازل شده است ما هم بالاخره مزه آن را بچشیم فرمود ﴿ألله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ آن میداند که وحی را به که بدهد. وحی، کلید دین است یک امضای معقول و مقبول است یک کسی اگر سکه قبولی خورد بعد پس فردا کشف خلاف شد چه درمیآید در جریان بشر عادی، خوب یک کسی مدتی مقبول بود بعد مطرود است این محذوری ندارد کشف خلاف شده بعد از چهل سال، پنجاه سال رهایش میکنند و کم له من نظیر اما معاذ الله اگر کسی را خدا به عنوان صاحب سمت او را معرفی کرد و مردم به عنوان دین پذیرفتند و بعد کشف خلاف شد چی؟ لذا ذات اقدس اله ممکن نیست این سمت کلیدی را به دست کسی بدهد مگر اینکه از اعماق او با خبر است که اگر او ﴿حرّقوه وانصروا﴾ هم او را تهدید بکند این حاضر است به اینها سمت میدهد چه اینکه هیچ پیغمبر هم کشف خلاف نشده هیچ امامی هم کشف خلاف نشده حالا جریان حضرت زکریا جریان انبیای دیگر اینها یکی دو تا نمونه نیست خوب ﴿حرّقوه و انصروا آلهتکم﴾ که کم خطری نیست که فرمود من میدانم سمتم را به چه کسی بدهم علم میدهم کرامت میدهم اما پست نمیدهم، نشانهاش آن بلعم باعور درمیآید یکی هم سامری درمیآید مگر اینها آرمهای کوچکی بودند در سوره مبارکه مائده و اینها هم جریان بلعم باعور یا بخشهای دیگری جریان سامری گذشت که اینها آدمهای بزرگی بودند بالاخره و آتیناه (واتل علیهم نبأ الّذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین﴾ .
سؤال: جواب: یک عده در حد امانت میدانستند اما این طهارتی را که رجال مکی میدانستند غیر از طهارتی است که ﴿لایمسّه إلاّ المطهّرون﴾ در آن درآید این را امین میدانستند یعنی آن خیانتهایی که خودشان داشتند پیغمبر نداشت اما حالا از گذشته و از آینده و از غیب باخبر باشد اینها برای آنها مطرح نبود در جریان بلعم باعور و امثال ذلک فرمود ﴿واتل علیهم نبأ الذی آتیناه من آیاتنا فانسلخ﴾ اینها از پوست درآمده ﴿فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین) یا جریان سامری که گفت ﴿قبضت قبضة من أثر الرّسول﴾ بعد ﴿فأخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ مگر آدم کوچکی بود اگر آدم کوچکی بود که اثر فرستاده خدا را نمیدید کرامت میدهد علم فراوان میدهد مثل اینکه مال فراوان میدهد در بحثهای قبل داشتیم از ظریفترین مناجات جناب خواجه عبدالله انصاری است در الهی نامهاش که دانایی مهم نیست دانا در عالم، کم نیست ما کمبود علم نداریم علم در مملکت چه در حوزه چه در دانشگاه، فراوان است ما دارا نداریم نه دانا او مناجات خواجه عبدالله انصاری این است که خدایا ما را دارا کن نه دانا، دانا علم دارد دانش دارد خوب همین است دیگر دارا معلوم دارد لذا قلبش مطمئن است الآن ما مشکلاتمان در دانشگاه و حوزه و مملکت دانایی است؟ علم که فراوان است که علمی که کشور را اداره بکند فراوان است ولی کارآمد نیست شما الآن به دستگاه قضایی که مراجعه میکنید صبح تا غروب این دادگستریها پر است این پروندهها مشکلشان بسیط الحقیقه مرحوم صدر المتألهین نیست که اختلاف داشته باشند که یا کیفیت تعمیر ایستگاه میر نیست که متخصصان فنی بدانند که تمام محورهای اصلی این پروندهها این الفبای دین است یک وقت طرف مؤجر و مستاجر است یک وقت بد فروشی است یا کم فروشی است یا گرانفروشی است یا خلف وعده است یعنی همین الفبای دین یعنی چیزهایی که بیّن الغی است همه ما میدانیم بد است همه ما میتوانیم دلیل بر آن اقامه بکنیم آیاتش هم بخوانیم روایاتش را هم بخوانیم همان از بین المتوفین گرفته تا آیات دیگر اگر در دولت اختلاسی هست اگر در ملت اختلاسی هست اگر رشوهای هست عشوهای هست اینها مشکل علمی نیست دانا در مملکت الی ماشاء الله دارا کم است یعنی آنکه معلوم را داشته باشد یعنی آن کسی که باور بکند گناه سم است و این وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که من بنایم بر این نیست که به علم غیب بین شما عمل بکنم علم غیب در قیامت ظهور میشود حالا گاهی البته برای اعجاز این کار را میکنیم ولی عندما أقضی بینکم بالأیمان والبینات بدانید اگر کسی بینه زوری، شاهد زوری حرف خلافی در محکمه به من گفته و من برابر حرف خلاف او پردهپوشی کردم اسرار را بازگو نکردم و به سود او حکم کردم و مالی را از محکمه برد فکأنّما قطعة من النار را میبرد کسی این را باور بکند میشود دارا یعنی معلوم را دارد در جانش یعنی دستش پاک است و اگر کسی درسش را بگوید کتاب بنویسد مقاله بنویسد رساله بنویسد میشود دانا نه دارا این است که آن آقا با گریه با مناجات میگوید خدایا ما را دارا کن نه دانا اینها در جاهلیت نبود که پستهای کلیدی را ذات اقدس اله به داراها میدهد فرمود ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ ما به کسانی سمت میدهیم که اگر هیچ کسی در دنیا او را یاری نکند او حرف خودش را میزند یک وقتی بود که وجود مبارک پیغمبر مشمول این آیه بود مأمور بود موظف بود مکلف بود فرمود پیغمبر گرچه مؤمنین را باید به جهاد تشویق بکنی ﴿حرّض المؤمنین علی القتال﴾ اما ﴿لاتُکلّف إلاّ نفسک﴾ یعنی زیر این آسمان اگر احدی تو را یاری نکرد تو باید تنهایی قیام بکنی این آن آیه، این آیه را خواندیم که فرمود یا أیّها النبی ﴿لاتکلّف إلاّ نفسک﴾ تو با افراد دیگر فرق میکنی حالا بر فرض شده ﴿حرّقوه وانصروا آلهتکم﴾ باشد ما اینها را میخواهیم شما میگویید پیغمبری یعنی پست و سمت کلیدی خدا به شما بدهد او شدنی نیست برای اینکه شما یک مختصری علم گیرتان آمده شدید یا بلعم درآمدید یا سامری شما میخواهید که حالا نبوت به شما داده بشود ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾
میماند اشکال سوم که چطور خدایی که شما میگویید نادیدنی است و ماورای طبیعت است و لاتدرکه الأبصار است و اینها چطور با بشر حرف میزند آن را در پایان سورهٴ مبارکه شوری مشخص کرده است فرمود به اینکه حرفهای ذات اقدس اله با فرستادگانش چندین درجه دارد آیهٴ 51 سورهٴ مبارکه شوری این است که و ﴿ما کان لبشر أن یکلّمه الله إلاّ وحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً فیوحی بإذنه مایشاء إنّه علیّ حکیم﴾ این سه اشکال حساب شده این هم سه تا جواب بقیه دیگر اشکال نیست بقیه شما میگویید اگر نیامده بود تعجب است این آیه قبلاً بحث شد بحث تفصیلیاش هم به خواست خدا در سوره شوری خواهد آمد که وحی الهی یعنی چه انحاء وحی چیست درجات وحی چیست گیرندگان وحی چند قسمند اینچنین نیست که ذات اقدس اله مرئی باشد یا مثلاً معاذالله با حنجره سخن بگوید نه الفاظ ایجاد میکند حروف ایجاد میکند و مانند آن وانبیا از سه راه وحی را از ذات اقدس اله دریافت میکنند.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است