display result search
منو
تفسیر آیات 39 تا 40 سوره توبه

تفسیر آیات 39 تا 40 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 24 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 39 تا 40 سوره توبه"

کتاب آسمانی هم مبشر است هم منذر هم بشیر است و هم نذیر
اگر شما نفر نکردید خدا هم اسلام را پیروز میکند هم دشمنان را سرکوب میکند و هم شما را عذاب میکند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ ٭ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾

بعد از اینکه مؤمنین را به نفر و بسیج دعوت کرد، چون کتاب آسمانی هم مبشر است هم منذر هم بشیر است و هم نذیر هم رحمت الهی را بازگو میکند و هم عذابش را تذکر میدهد تا مؤمن بین خوف و رجا به سر ببرد. فرمود اگر شما نفر نکردید خدا هم اسلام را پیروز میکند هم دشمنان را سرکوب میکند و هم شما را عذاب میکند ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ و این‌چنین نیست که به جای شما کسی را نیاورد ﴿وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ گاهی میفرماید: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ گاهی ﴿ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ را ذکر نمیکند میفرماید: ﴿یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ آن قومی که بعد خواهند آمد مغایر شما هستند، مماثل شما نیستند شما اهل نفر نیستید آنها مغایر شما هستند اهل نفرند زیرا اگر آنها هم اهل بسیج نباشند میشوند مثل شما نه غیر شما. این کلمه غیر نشانه آن است که آن قومی که میآید فکرش، رفتارش، گفتارش، کردارش مغایر با شماست نه اینکه غیر شماست؛ یعنی شما عربید آنها عجم یا شما از این قبیلهاید آنها از قبیله دیگر. معلوم میشود این دیگر روشن است. این دیگر معلوم است قومی که میآید غیر از شماست این دیگر گفتن نمیخواهد این دیگر وحی نازل کردن نمیخواهد. اگر خداوند زید را ببرد عمرو را بیاورد یقیناً عمرو غیر از زید است. غیر شخصی که مراد نیست غیر شخصیتی مراد است؛ یعنی هر فکری که شما دارید و باطل است آنها این فکرهای باطل را ندارند. شما اهل نفر و اعزام نیستید آنها غیر شما هستند، شما اهل اطاعت نیستید آنها غیر شما هستند. بنابراین اینکه فرمود: ﴿یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ یعنی قومی که عقیدهٴ آنها، رفتار و گفتار آنها مغایر با رفتار و گفتار شماست و همین معنا را در آن آیه دیگر به صورت باز و روشن بیان فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ و از اینکه میفرماید: ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾ یعنی دین خدا و پیغمبر خدا را نمیتوانید آسیب برسانید با این عدم همکاری و هماهنگیتان نمیتوانید آسیبی به دین برسانید چون؛ ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ .
در تبیین این معنا که چگونه شما به دین و پیغمبر آسیب نمیرسانید، فرمود از سختترین حالتهایی که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) گذشت همان وقتی بود که اجماع و اتفاق قبایل عرب بر اعدام آن حضرت بود، درجریان لیلة المبیت و حضرت هم مکه را به قصد مدینه ترک کرد و تنها ماند. بعد هم آمده در غار به حسب ظاهر جای خوبی بود برای دستگیری او مشرکین میتوانستند بدون خونریزی او را دستگیر کنند. هیچ کسی هم نبود. فرمود اگر شما او را یاری نکنید یقیناً خدا یاری میکند برای اینکه در سختترین حالت او را یاری کرد و قدرتش هم که مطلق است ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ چه وقت ﴿نَصَرَهُ اللّهُ﴾ و چه طور ﴿نَصَرَهُ اللّهُ﴾ در بیان چه وقت در قسمتهای قبل اشاره شد که این سه تا اذ ظرف نصرت است منتها این سه تا «اذ» ناظر بحث غار است و در طول هم یکی اینکه ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اما ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ این قید ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ اگر نبود همان جریان هجرت را که از مکه حضرت بیرون آمد را میرساند اما این کلمه ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ ناظر بر غار است که حضرت ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ است یعنی دو نفر که هستند حضرت یکی از آنهاست. یکی از آن دو نفر حضرت است.
خب، ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ یعنی نصرت خداوند نسبت به وجود مبارک پیغمبر در غار بود آن وقت که ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ بود. غار هم سه مرحله دارد؛ یکی طلیعه ورود، یکی احساس خطر، یکی دعوت به آرامش. در هر سه حال زمینه است برای نزول نصرت ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ این طلیعه غار ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ یک وقت است اینها در راه‌اند ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ هستند و راه برای فرار هست که اگر احساس خطر کردند که دشمن از راهی میآید آنها از راه دیگر بروند اما فرمود این ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ بودن اینها هم در غار است که دستگیری آنها خیلی آسان است هیچ دفاعی هم برای اینها نیست ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ وقتی هم که در غار بودند کم کم احساس کردند که این قبایل عرب در تعقیب اینها تا به دامنه غار آمدند، به نزدیکی غار هم آمدند این را هم احساس کردند. دیگر این شد شدّت خطر؛ در قرآن کریم صابران را که میستاید میفرماید اینها در حال خطر صابرند ﴿الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ﴾ صابر در ضراء؛ مثل کسی که در جبهه جنگ صابر است اما وقتی کسی در خاکریز اول باشد، خط حمله باشد، خط‌شکن باشد حمله و تهاجم هم شروع بشود این ﴿حِینَ الْبَأْسِ﴾ است لذا قرآن میفرماید نه اینها اینها صابر در ضراء هستند صابر در بأساء هستند صابر در ﴿حِینَ الْبَأْسِ﴾ هم هستند. آن کسی که اهل جبهه نیست توفیق صبر را ندارد. آن کسی که اهل جبهه است در جبهه جنگ است، آن صابر در بأساء است. کسی که در خط مقدم است، خط‌شکن است، در خاکریز اول است در حین حمله این صابر ﴿حِینَ الْبَأْسِ﴾ است. وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) با همراهشان در غار مستقر شدند، و به تعقیب آنها مشرکین حرکت کردند تا به دم غار آمدند این شده ﴿حِینَ الْبَأْسِ﴾.
در چنین حالتی ذات اقدس الهی پیغمبر را یاری کرد و آن یاری خدا به پیغمبر باعث شد که وجود مبارک پیغمبر در کمال طمأنینه نه تنها خود مشکلی نداشت و مضطرب نبود به همراهشان هم دلداری دادند. تسلّی دادند. تسلی، سلوت یعنی آرامش، تسلیت یعنی آرامش دادن ﴿إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ﴾ به او فرمود که محزون نباش بعضی خواستند بگویند که این گوینده ابابکر است و به پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) دلداری داد، تسلی داد ﴿لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ و این نه با قبل این جمله هماهنگ است نه با بعد هماهنگ است نه با سنت وسیرت پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) هماهنگ است نه با حالت ابابکر هماهنگ است. فرمود این آیه در صدد بیان این است که مشرکین نمیتوانند به پیغمبر آسیب برسانند و ذات اقدس الهی هم پیغمبرش را یاری میکند.
صدر و ساقه این آیه و آیه قبل درباره حفظ دین و حفظ پیغمبر و اینهاست سخن از ابابکر نیست. فرمود: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ این دو تا ضمیر که به پیغمبر بر میگردد ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ این ضمیر هم که به پیغمبر بر میگردد. ثانی پیغمبر است ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾، ﴿إِذْ یَقُولُ﴾ دیگر نمی‌توانند دفعتاً به ابابکر برگردد در حالی که سخن از ابی‌بکر نبود، سخن صاحب هم نبود، صاحب صحبتش بعد میآید. پس این ضمیر ﴿یَقُولُ﴾ هم به پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) بر میگردد. اوست که هراس ندارد، اوست که در اثر نزول سکینه الهی از ترس محفوظ است، اوست که همسفرش را از حزن نهی میکند ﴿لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾.
خب، در چنین فضایی ذات اقدس الهی پیغمبر خود را یاری کرد. یاری کردنش به این است که ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ خداوند آن فیض را آن آرامش را بر پیغمبر نازل کرده است. این هم یک وحی است؛ وحی الهی گاهی به اندیشهها برمیگردد گاهی به انگیزهها بر میگردد. آنچه به اندیشه برمیگردد اگر تشریع باشد مخصوص پیغمبر است و احدی در آن سهم ندارد که چه حلال است و چه حرام؛ آنچه که به شریعت بر میگردد و آنچه که به علم غیب برمیگردد به شریعت برنمیگردد به ملاحم برمیگردد به معارف بر میگردد، این مخصوص پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) نیست؛ هم برای پیغمبر است و هم برای ائمه (علیهم الصلاة و علیهم السلام).
رسالت شریعت اینها مخصوص پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) است و با رحلت آن حضرت هم تمام شده است. وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) بعد از رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) فرمود: «لقد إنقطع بموتک ما لم ینقطع بموتک غیرک» یعنی با مرگ شما چیزی قطع شد که با مرگ هیچ کس قطع نمیشد. وحی تشریعی که مربوط به دین است به وسیله پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) به مرحله کمال و تمام رسیده است دیگر حکمی نازل نخواهد شد. اما وحیهای تسدیدی ، تأییدی، انبایی، مربوط به اخبار غیب و مانند آن الی یوم القیامه است. آنچه به اندیشه برمیگردد همین دو حکم است. گاهی هم سخن از علم غیب نیست سخن از معارف علمی دیگر است این هم ممکن است نصیب اولیای الهی بشود که این به شریعت برنمیگردد یک، از سنخ اخبار غیب هم نیست دو، بلکه از سنخ علوم است اینها را هم ممکن است ذات اقدس الهی بهره عالمان دین بکند و خیلیها هم هستند که بالأخره یک چیزهائی نصیبشان میشود این نوآوریها همه به همین جهت [بهره] برمیگردد که مطلبی را کسی میفهمد انسان سالمی است که ظرفیت این را دارد شایستگی این را دارد که یک مطلبی را بفهد که منظور از این حدیث چیست از این روایت چیست، از این آیه چیست؛ پیشرفت علوم هم به همین چیزهاست اینها به اندیشه برمیگردد، یک مقدار از وحی به انگیزه برمیگردد که ما باید چکار بکنیم راه معلوم است هر دو طرفش هم صحیح است حلال است گاهی میبینید انسان مشورت میکند به جایی نمیرسد به دنبال استخاره است استخاره هم میانه میآید بالأخره راه مشخص نیست و انسان هم میخواهد یک کار را انجام بدهد و از عاقبت کار هم خبر ندارد هر دو طرفش هم بر حسب ظاهر بیمحذور است میبینید به یک سمت گرایش پیدا میکند. این شوق این گرایش این علاقه، این وحی انگیزهایست نه وحی اندیشهای آنکه بهرهٴ مادر حضرت موسی(سلام الله علیها) شد از همین سنخ است یعنی وحی علمی نبود، وحی انگیزهای بود این کار را بکن در صندوق بگذار در صندوق را هم ببند بیانداز به دریا خواهرش را هم دنبالش بفرست. اینها همه دستورات عملی است. آن هم که بهره زنبور عسل میشود از این سنخ است ﴿أَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی﴾ این کار را بکن از جبل از درخت این‌چنین بهره بگیر این‌چنین خانه بساز این‌چنین مواد قندی را بمک، اینها کار است، اینها کار است. اینها به گرایش برمیگردد قلب انسان به یک سمت مایل است همان طور که شیطان وسوسه میکند، انسان را به یک سمت متمایل میکند گاهی هم فرشتگان الهی از راه الهام در دل انسان اثر میگذارند. انسان به یک سمت میل پیدا بکند. اینکه فرمود ما ترس را از او برداشتیم اینها به کارهای علمی بر نمیگردد اینها به کارهای عملی بر میگردد اینها به عقل عملی بر میگردد. آنجایی که جای تصمیم و اراده و اخلاص و عزم است کارهای عمل است آنجایی که جای فکر و اندیشه و جزم است کارهای علمی است هرچه به جزم برمیگردد علم است و هرچه به عزم برمیگردد عمل است. اینکه میبینید بعضیها مشکل علمی ندارند میگویند نمیتوانیم این کار را بکنیم درست است حق با شماست این مطلب حق است ولی نمیتوانم این کار را بکنم این راست میگوید برای اینکه محور تصمیمگیری او بسته است دست او نیست دیگری تصاحب کرده است.
پرسش:...
پاسخ: خوف عنوان انگیزه است نه اندیشه ترس به کارهای عمل برمیگردد.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب پس به اندیشه برنمیگردد راه علمی ندارد ولی انگیزه است مثلاً به کسی میگویند شب در اطاقی که یک میت را گذاشتهاند، موقت برای اینکه فردا تشییع کنند دفن کنند، شما شب کنار او بخواب این میترسد. این به انگیزه برمیگردد برهان اقامه میکنید که این مرده مثل این چوب است مثل این تخته است. خب، شما هر شب روی تخت میخوابید این تختهای تخته که به تو آسیب نمیرساند. این پتو این لحاف این متکا اینها همهشان جمادند چطور شب که میخوابی یک پتو رویت میکشی پتو که با تو کاری ندارد این هم که مرده است مثل پتو است مثل این متکا است چرا از متکا و پتو نمیترسی چرا از این میترسی، این میگوید حق با شماست ولی میترسم. یعنی چه؟ یعنی آن بخش تصمیم و عقل عملی ضعیف است به عهده عقل نظری، همراه او نیست که برابر اندیشه کار بکند. پس از این خوفهای وهمی ما فراوان داریم. در میدان نبرد این‌چنین است. در چنین فضایی که کسی میترسد کسی نمیترسد سکینت را ذات اقدس الهی نازل میکند این وحی انگیزهایست وحی عملی است نه وحی علمی نه یک مطلب جدیدی نازل بشود یک حکم جدیدی نازل بشود. انسان آرام میشود ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ بحث در نصرت پیغمبر بود آن ضمیر ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ به پیغمبر برمیگشت ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ﴾ به پیغمبر بر میگشت ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ به پیغمبر برمیگشت ﴿ثَانِیَ﴾ خود پیغمبر بود. این ضمیرها به او برمیگردد ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ و ضمیرهای بعدی هم که به آن حضرت برمیگردد ﴿وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾ خداوند پیامبرش (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) را به سپاهیان غیر مرئی کمک کرد. سپاه بودند شما نمیدیدید.
پرسش:...
پاسخ: چون بحث درباره پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) است این حالی که آوردهاند باید حال آن حضرت باشد نه بیگانه، صحبت بیگانه هم که اصلاً نبود که از این ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ معلوم میشود که کسی همراه حضرت بود این تازه طلیعه صحبت دیگری است. آن‌گاه وقتی که فرمود ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ معلوم میشود که کسی حضرت را همراهی میکرد؛ آن وقت جای این سؤال است که در چه ظرفی؟ فرمود: ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ باز این سؤال مطرح است که در غار در چه مقطعی؟ فرمود آن وقتی که احساس خطر کرد و حضرت به صاحبش گفتند ﴿لاَ تَحْزَنْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله به همان دلیل زیرا دلیل مفرد آورد نفرمود «إذ أخرجهما» فرمود: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ ضمیر مفرد است بعد وقتی که حضرت خارج شد ﴿ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ است اثنان که نفرمود، فرمود: ﴿ثَانِیَ﴾ ﴿ثَانِیَ﴾ هم مفرد است. ما وقتی میگوییم یک، دو، اول، دوم. یک وقت میگوییم یک، دو. وقتی گفتیم اول دوم هر دو مفردند. اول داریم، ثانی داریم، ثالث داریم، رابع داریم، خامس داریم هم اینها یکی هستند اما اگر گفتیم خمسه، خمسه یعنی پنج تا خامس یعنی پنجمی؛ ثانی یعنی دومی، اثنین یعنی دوتا. در مورد حضرت میفرماید این دومی است نه به هر دو، هر دو را اخراج کردند، فرمود این دومی را اخراج کردند؛ یعنی کسی در کنارش هست که در اخراج داخل نیست.
و ﴿أَیَّدَهُ﴾ هم ضمیری است که به آن حضرت برمیگردد ﴿بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾ برخی خواستند بگویند وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) نیازی به انزال سکینه ندارد او همیشه در حال طمأنینه است. البته آن طمأنینهٴ اولی که نصاب نبوت است او را داراست لکن در هر مقطعی نیاز به تأیید الهی است نیاز به سکینه الهی است که زائد بر آن مقدار لازم است و وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) از آن جهت که هر لحظه فیضی را دریافت میکند درطمأنینه است. این طور نیست که ذاتاً مطمئن باشد آن که ذاتاً مطمئن است فقط ذات اقدس الهی است. لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بحثش قبلاً گذشت آیه 26 «توبه» این بود که در جریان واقعه حنین ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ خب پس معلوم میشود که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) با سکینه الهی آرام میشود ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ چه اینکه در سوره 47 سورهٴ «فتح» آیه 26 آنجا هم همین را فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ بنابراین نمیشود گفت که پیغبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) نیازی به نزول سکینه نداشته است.
عمده نقدی است که متوجه برخی سخنان سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی است. ایشان فرمودند: ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ کلمهٴ کفار همین توطئه آنها بود که خواستند پیغمبر (صلی الله علیه و آلیه و سلّم) رابه قتل برسانند و اعدام کنند و کلمة الله همان وعده نفر بود همان یاری الهی بود. بعد هم فرمودند اینکه میفرماید: ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ مربوط به توحید است این تام نیست.
آن نقد این است که ما یک بحث تفسیری داریم یک بحث تطبیقی. البته شأن نزول همین است تطبیق همین است این دو مطلب حق است که قصّه و شأنی که آیه در آن زمینه نازل شد همین است که ایشان فرمودند و آیه هم بر آن قابل انطباق است و نسبت به آن هم صریح یا قدر متیقن است اما از نظر مفهومی جامعیّتش محفوظ است. کلمه کفّار شرک است و زیرمجموعه شرک، کلمة الله توحید است و زیرمجموعه توحید و خود ایشان هم در کریمه ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ آنجا فرمودند که ما میتوانیم از تک تک این کلمات یک اصل جامعی را استنباط بکنیم و ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ یعنی حق همیشه برتر است و کلمه کفار را باید رفت و روب کرد و این تعبیر لطیف هم که در بحث قبل اشاره شد آن همچنان باید در اذهان شریف بماند که ﴿کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ را به نصب میخوانیم برای اینکه خداوند کلمه کافران را پائین قرار داد اما ﴿کَلِمَةُ اللّهِ﴾ را رفع میخوانیم یعنی این احتیاج به قرار دادن ندارد یعنی حق همیشه پیروز است. و حق یک اصل ثابت است باید باطل‌روبی کرد غبار‌روبی کرد این‌چنین نیست که ما غبار‌روبی بکنیم تا حق را تثبیت بکنیم، حق را جعل بکنیم، حق را احداث بکنیم حق را ایجاد بکنیم. این‌چنین نیست. وقتی غبار‌روبی کردیم حق روشن میشود. این‌چنین نیست که ما باید دو تا کار بکنیم؛ یکی اینکه غبار‌روبی بکنیم باطل را از بین ببریم وقتی صحنه خالی شد حق را ایجاد بکنیم. این طور نیست حق همیشه در صحنه هست لذا نفرمود «وجعل کلمه الله هی العلیا» بلکه فرمود: ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ است فقط باید از آن طرف غبارروبی کرد.
[فردا هم مبعث است سعی کنید اگر عذری ندارید حتماً روزه بگیرید. روزه فردا فراموشتان نشود.]
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی