display result search
منو
تفسیر آیات 50 تا 52 سوره توبه

تفسیر آیات 50 تا 52 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 50 تا 52 سوره توبه"

ویژگی جنگ تبوک و فاش شدن اسرار درونی منافقان
تکیه منافقان به تدبیر خویش و غفلت آنان از تقدیر الهی
خیر بودن پیروزی و شهادت مسلمانان در جنگ

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِن تُصِبْکَ حَسَنَهٴ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَة یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ (50) قُل لَن یُصِیبَنَا إِلَّا مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)﴾

ویژگی جنگ تبوک و فاش شدن اسرار درونی منافقان
در جریان جنگ تبوک حوادث فراوانی رخ داد. هم مؤمنان و مجاهدان نستوه امتحان خوبی دادند و هم منافقان امتحان بدی ارائه کردند و هم ضعفاء الایمان درونشان روشن شد. منافقین در جریان جنگ تبوک خصوصاً و در تمام صحنه‌ها عموماً، منتظر پدیدهٴ تلخی برای اسلام و مسلمین بودند. مخصوصاً پدیدهٴ تلخ سیاسی و نظامی. اگر حادثهٴ تلخی دامن‌گیر سپاهیان اسلام می‌شد، دولت اسلامی آسیب می‌دید، اینها خوشحال می‌شدند و اگر پیروزی و موفقیت نظامی یا سیاسی و مانند آن بهرهٴ دولت اسلامی می‌شد، اینها نگران می‌شدند. ذات اقدس الهی از این اسرار نهفتهٴ این منافقان خبر داد اولاً، و این را هم تحلیل کرد فرمود چیزی به حکومت اسلامی نمی‌رسد مگر خیر ثانیاً، مسلمانها را هم آگاه کرد فرمود شما دربارهٴ منافقان بدانید چیزی عاید آنها نمی‌شود مگر تلخی و ناکامی ثالثاً. و تلخ‌کامی آنها هم بر اساس سوء اختیار آنهاست و موفقیت شما هم در اثر حسن اختیار شماست البته براساس توفیقات الهی. گرچه این مربوط به غزوهٴ تبوک است ولی اطلاق آیه شامل همهٴ حوادث می‌شود.
عکس العمل منافقان در برابر غم و شادی مسلمانان
فرمود ﴿إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾ و اگر دربارهٴ شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) [بیان] شد برای اینکه آن محور حکومت اسلامی بود. وگرنه اگر سایر مسلمانها هم موفقیتی پیدا می‌کردند باز منافقان نگران بودند. اگر گفته شد ﴿إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ﴾ یعنی «إن تصبکم»، به توی پیغمبر و مؤمنان در این جنگ خیری برسد، بدشان می‌آید. ﴿وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ﴾ اگر به شما حادثهٴ تلخی برسد، آنها ضمن اینکه خوشحال می‌‌شوند از نظر مسائل روانی، این را به حساب سیاستمداری خود و هوشمندی خود می‌گذارند. هر حادثه‌ای که به انسان می‌رسد چون برخورد می‌کند اصابت می‌کند به آن می‌گویند مصیبت. منتها اصطلاحاً مصیبت به آن حوادث تلخ گفته می‌‌شود. وگرنه موفقیت هم مصیبت است چون به انسان می‌رسد دیگر. اصابت می‌کند. ﴿وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾ اینها خوشحال می‌‌شوند از اینکه حادثهٴ تلخی نظیر شکست و مانند آن به شما رسید. این براساس مسائل روانی‌شان.
تکیه منافقان به تدبیر خویش و غفلت آنان از تقدیر الهی
براساس مسائل خردورزی و هوشمندی این را هم به حساب سیاستمداری خود می‌گذارند. و می‌گویند ما از قبل این صحنه‌ها را پیش‌بینی می‌کردیم. ﴿یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ﴾ اینها خیال می‌کنند کارها به دست خودشان است. این «امر الله» را که به قضا و قدر برمی‌گردد، به امر خودشان تبدیل کرده‌اند. این در حقیقت با توحید هماهنگ نیست. تدبیر لازم است لکن زیر مجموعهٴ تقدیر قرار می‌گیرد. اینها از آن جهت که منکر تقدیرند تمام کارها را به تدبیر واگذار می‌کنند. لذا به عنوان ﴿أَمْرَنَا﴾ یاد می‌کنند. بعد هم به حساب هوشمندی خود می‌گذارند می‌گویند ما از قبل پیش‌بینی می‌کردیم که این مسلمانها در جنگ با امپراطوری روم شکست می‌خورند. ﴿قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ﴾ پس دوراندیشی ما باعث شد که ما امور خودمان را قبلاً بگیریم در حالی که انسان امرش در تقدیر ذات اقدس الهی است. خب پس یک مسئلهٴ کلامی است و یک مسئلهٴ روانی، و یک مسئلهٴ اجتماعی که آن در ضمن حل می‌‌شود.
تقدیر الهی در خیر رساندن به حکومت اسلامی
ذات اقدس الهی به همهٴ این مسائل پاسخ داد. فرمود در جواب این سه مسئله بگو ﴿لَن یُصِیبَنَا إِلاّ مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ این چنین نیست که رخدادها چه تلخ، چه شیرین فقط به تدبیر باشد، قسمت مهمش به تقدیر الهی است این یک مطلب. ﴿لَن یُصِیبَنَا إِلاّ مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾. دوم آنکه ما چون بندهٴ اوییم و خود را به او سپرده‌ایم او چیزی جز خیر برای ما نمی‌نگارد و نمی‌نویسد. «علینا» نیست هر چه هست «لنا» است. این «لام» اول نشانهٴ اختصاص است که آنچه را که خدای سبحان مختص ماست برای ما مقدر کرده. نه به غیر ما می‌رسد، نه ما مقدری غیر از این خواهیم داشت. این امور مختص به ماست که «لام» می‌‌شود «لام» اختصاص نظیر ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ . بعد از یک تحلیل معلوم می‌‌شود این «لام» گذشته از اینکه «لام» اختصاص است «لام» انتفاع هم هست. اصلاً او جز برای سود ما و به نفع ما چیزی نمی‌نگارد. ﴿لَن یُصِیبَنَا إِلاّ مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ آنچه را که به سود ماست می‌نگارد. اصلاً به ضرر حکومت اسلامی خدا چیزی نمی‌نگارد. به چه دلیل این «لام» هم برای اختصاص است هم برای انتفاع؟ اختصاصش روشن است برای اینکه قضا و قدر الهی خطابردار نیست. نه ذات اقدس الهی برای این زید کار عمرو را می‌نگارد و نه مأموران اجرا در هنگام امتثال دستور الهی که جزء مدبرات امرند برخلاف قضای الهی کار می‌کنند آنها هم ﴿یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ اند. ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾اند. و مانند آن. پس مدبرات امر به دستور ذات اقدس الهی معصومانه امتثال می‌کنند. خدا هم که ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ اهل نسیان و غفلت نیست. بنابراین آنچه را که مربوط به ماست خدا همان را می‌نگارد. مأموران اجرایی هم همان را اجرا می‌کنند. پس این «لام» می‌‌شود «لام» اختصاص. اما این در عین حال که اختصاص است انتفاع هم هست که جامع اینها مورد استعمال است. چرا این «لام»، «لام» انتفاع است؟ برای اینکه از نظر مبدأ فاعلی او ولیّ ماست. از نظر مبدأ قابلی ما هم به او تکیه کرده‌ایم. نه ما به غیر او پناه بردیم و نه او لطف خاص خودش را برای غیر ما انجام می‌دهد. او ولیّ ماست او ولایت خاصه را دارد. ما هم که به او تکیه کردیم. نه ما که مبدأ قابلی هستیم به غیر او سرسپرده‌ایم، نه او که همه کاره است لطفش را به غیر مؤمن می‌دهد. بنابراین دلیلی ندارد که برای ما جز خیر چیزی مقدر کند.
خیر بودن پیروزی و شهادت مسلمانان در جنگ
آن‌گاه وارد بخش بعدی می‌‌شوند که بالأخره یا پیروزی یا شهادت هر دو حسنه است. شما به حسب ظاهر سیئه و حسنه داشتید. ولی ما جز حسنه چیزی ندیدیم. ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ است. شما گفتید حوادث یا حسنه است یا مصیبت. حوادثی که برای حکومت اسلامی و مسلمانها پیش می‌آید یا حسنه است یا مصیبت. ولی ما جز حسنه چیزی نمی‌بینیم ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ است. اگر پیروزی باشد که حسنه است، اگر شهادت هم باشد که حسنه است. برای اینکه ما چیزی را کم نمی‌بینیم. همان یک دو، سه لحظه ممکن است انسان یک مختصر سختی ببیند که حالا مثلاً تیری به او اصابت کرده شاید کمتر بعد هم ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ این طوری نیست که حالا او فشار جان کندن داشته باشد، مشکل برزخ داشته باشد، این طور نیست که.
سر مفرد بودن ضمیر در ﴿إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ﴾
خب فرمود آنها حرفشان این است گرچه توی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) محور قرار گرفتی ولی منظور حکومت اسلامی، جامعهٴ اسلامی، امت مسلمان و مانند آن است. ﴿إِن تُصِبْک﴾ یعنی «إن تصبکم». چون شخص پیغمبر معیار نیست. به دلیل اینکه در جواب ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿لَن یُصِیبَنَا﴾ یعنی به امت اسلامی، به جامعهٴ مسلمانها نمی‌رسد مگر آنچه را که خدا تقدیر کرد. ﴿إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ﴾ «سیئة» تعبیر نفرمود ﴿مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾ خب آن هم مسئلهٴ روانی، این هم مسئلهٴ سیاسی، آن هم به حساب خردورزی کاذب خود.
اعتقاد مسلمانان به تقدیرالهی و خیر دانستن آن
پرسش ...
پاسخ: فی الجمله به زعم آنها البته. چون آنها این چنین فکر می‌کردند دیگر. آنها فکر می‌کردند شکست مصیبت است.
اما آنچه که به فرهنگ وحی برمی‌گردد در آیهٴ 51 و 52 مشخص شده است. فرمود ﴿قُل لَن یُصِیبَنَا إِلاّ مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ این مطلب اول. سخن از «أخذنا أمرنا» نیست که کسی به هوشمندی خود قضا و قدر را بگرداند. البته ما وظیفه داریم تا آنجا که ممکن است بیندیشیم مشورت بکنیم و قرآن کریم هم فرمود ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ آن هوشتان، آن خردتان را بگیرید. این وظیفهٴ ماست. اما یک گوشهٴ کار به دست ماست آن هم گوشهٴ ضعیف. بسیاری از حوادث است که انسان پیش‌بینی نمی‌کند، اطلاع ندارد تا برابر آنها تصمیم بگیرد. فرمود ﴿قُل لَن یُصِیبَنَا إِلاّ مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ نه «الا ما نأخذوا أمرنا» یا «أخذنا أمرنا» و مانند آن. از آن سنخ نیست. پس تقدیر را شما فراموش نکنید و همهٴ کارها را به تدبیر واگذار نکنید. تقدیر هست صرف تدبیر نیست اولاً و تقدیر هم خطابردار نیست ثانیاً. که انسان اول خیال می‌کند این «لام» فقط «لام» اختصاص است آن طوری که جناب زمخشری در کشاف گفته است. بعد وقتی آیه را تحلیل کرد معلوم می‌‌شود گذشته از اختصاص، انتفاع هم هست. ﴿قُل لَن یُصِیبَنَا إِلاّ مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ خب حالا خدا برای ما چه می‌نگارد؟ از لحاظ مبدأ فاعلی ﴿هُوَ مَوْلاَنَا﴾ این چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی مولای ما هست و مولای شما نیست. گرچه اگر گفته بشود ﴿هُوَ مَوْلاَنَا﴾ منافات ندارد که مولای دیگری هم باشد، اما چون در مقام تحدید است مفهوم دارد
آیات مربوط به ولایت خاصه خدای سبحان بر مؤمنان
و آیاتی که در قرآن کریم دربارهٴ ولایت الهی است، چند طایفه است. یک طایفه ولایت را بالقول المطلق ثابت می‌کند مثل آیهٴ ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾ . این ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾ ولایت را منحصر می‌کند در ذات اقدس الهی. مثل ربوبیت که منحصراً برای خدای سبحان است یا خدا ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾. طایفهٴ دیگر آیه‌ای است که می‌فرماید خدا ولی مؤمنین است. این چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی ولی کفار نیست. آیهٴ 68 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این است ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ﴾. این نشانهٴ آن است که ولی کفار نیست. همین مفهوم به صورت منطوق در سورهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آمده. آیهٴ 11 سورهٴ «محمّد» این است ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ﴾. مستحضرید که این ولایت آن ولایت خاصه است. یعنی آن رحمت رحیمیه است، آن ربوبیت خاصه است. وگرنه چیزی از تحت ربوبیت و ولایت مطلقهٴ ذات اقدس الهی که بیرون نیست. او ولی جهان است دیگر. ولی هستی است. ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾ همان طوری که رحمت الهی به دو قسم تقسیم می‌‌شود؛ رحمت رحیمیه و رحمت رحمانیه، و حفظ این طور است رزق این طور است و مانند آن، ولایت هم همین طور است. آن ولایت عام شامل همهٴ موجودات می‌‌شود. ولی آن ولایت خاص که با عنایت و کرامت و لطف دنیایی و اخروی همراه است، آن مخصوص مؤمنین است. اگر در سورهٴ «آل‌عمران» مفهومش این است که خدا ولی کفار نیست ﴿وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی ولی کفار نیست، همان مفهوم به صورت منطوق در آیهٴ 11 سورهٴ «محمد» آمده است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ﴾. خب اگر ذات اقدس الهی ولایت خاصه نسبت به مؤمنین دارد، بر آنها خیر مقدر می‌کند. این یک دلیل است.
ایمان و توکل مؤمنان بر خداوند و حسنه دانستن پیروزی و شهادت
مؤمنین هم که از جهت مبدأ قابلی باید استحقاق این کار را داشته باشند و لیاقت این را داشته باشند، اینها هم که به خدا توکل کرده‌اند ﴿هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ یعنی ما ایمان آوردیم و او را وکیل خودمان قرار دادیم. پس ما به او ایمان آوردیم و همهٴ کارهایمان را به او سپردیم. به او توکل کردیم یعنی چه؟ یعنی او را وکیل خودمان گرفتیم دیگر. نه وکیل در اجرای عقد، وکیل تفویضی. یعنی همهٴ کارها را به او سپردیم. خب پس مبدأ قابلی می‌‌شود «تام القابلیه»، مبدأ فاعلی هم که عتام الفاعلیه» است. براساس این حساب برای ما جز خیر چیزی مقدر نمی‌کند. لذا فرمود ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾. فرمود شما یکی را حسنه دانستید به نام پیروزی، یکی را مصیبت و سیئه تلقی می‌کردید به نام شکست و شهادت ولی براساس این تحلیل قرآنی هر دو حسنة است. برای اینکه ما چیزی را از دست نمی‌دهیم. این چنین نیست که اگر کسی شهید شد حالا بر فرض اگر این جوان که شهید شد در دنیا می‌ماند و خیلی هم به حسب ظاهر کامیاب می‌بود، بالأخره یک همسری می‌گرفت و یک مسکن خوبی. بهترین همسر که حوری است و بهترین مسکن که غُرف مبنیه است برای او حاضر است. گذشته از آن مآثر و مناقب دیگر. بنابراین او چیزی کم ندارد. این طور نیست که حالا ضرر کرده باشد. قهراً آنچه را که شما سیئه می‌پنداشتید یا مصیبت تلقی می‌کردید از نظر قرآن حسنة است ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾
فروختن جان و مال و آبروی خویش به خداوند از سوی مؤمنان
و در بخشهایی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و در سایر سور هست این است که انسان وقتی با خدا بیعت کرد یعنی بیع کرد یعنی جان و مال و عِرضش را به خدا فروخت و اگر نفروشد بیع نیست و اگر بیع نباشد بیعت نیست، باید یکی از این دو کار را بکند بازگشتش هم به ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ است که فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ اگر این کار را کردند ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾ . خب ذات اقدس الهی این پیمانی که بسته است و از مؤمنین بیعت گرفته است و آنها هم بیع کردند و جان خودشان را به خدا فروختند، همین دو کار را می‌کنند یا فاتح می‌‌شوند یا شهید دیگر راه سومی وجود ندارد ﴿فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ همین. حالا فرار بکنند، تسلیم بشوند، اسیر اینها که نیست که. فرمود قرار ما همین است. بنابر این آیهٴ ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی﴾ قرار ما این است که این مؤمن جان خودش را به خدا داده در برابر بهشت، پس الآن امین الله است. اگر کسی بیع کرد، بیعت کرد یعنی بیع کرد دیگر. وقتی بیعت کرد یعنی بیع کرد یعنی جان خود و قدرت و توان خود را به خدا فروخت از آن به بعد دیگر مالک چیزی نیست. می‌‌شود امین الله. و آن ذات اقدس الهی به این امین دستور داده است که فقط می‌توانی در این دو مورد از این جان استفاده کنی یا فاتح یا شهید. دیگر راه سومی به عنوان فرار و تسلیم وجود ندارد. ﴿فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ . اگر راه سومی وجود می‌داشت که می‌گفت که. خب پس طبق آن آیه راه سومی وجود ندارد. طبق آیهٴ محل بحث هم راه سوم وجود ندارد و هر دو هم حسنة است. این طور نیست که حالا مثلاً جای سختی باشد. از بعضی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) بر می‌آید که مرگ بهترین نعمت است حتی برای کافر بهترین نعمت است. برای مؤمن بهترین نعمت است مؤمن وقتی که رحلت کرد متأثر است می‌‌‌گوید چرا من زودتر نیامدم اینجا. آخر آنجا جا بود من می‌ماندم. اگر کسی بداند که وظیفهٴ او چیست نه فریب کسی را بخورد نه کسی را فریب بدهد، اهل بازی نباشد، این نه مشکل دوزخ دارد نه فشار برزخ. می‌گوید خوب شد من آمدم چرا زودتر نیامدم. برای کافر هم مرگ نعمت است برای اینکه او هر چه زودتر برود بهتر است. اینجا هر چه بیشتر بماند بیشتر معصیت می‌کند آن وقت باید بیشتر گرفتار عذاب بشود. وقتی مرد می‌‌‌گوید خوب شد زودتر آمدم که کمتر گناه کردم اینجا لااقل یک مقداری ممکن است نجات پیدا کنم. بنابراین حادثهٴ مرگ این چنین نیست که امر تلخ و مصیبتی باشد که. این میلاد مستأنف است خلاصه. خب پس راه سومی وجود ندارد و هر دو راه هم حسنه است. فرمود به آنها بگو ﴿هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ ما سیئه نداریم. هم آن حسنه حسن است، هم آنچه را شما مصیبت تلقی می‌کردید که فکر می‌کردید سیئه است حسن است.
مصیبت بودن تقدیر خداوند نسبت به مؤمنان
اما ما دربارهٴ شما چی؟ ما براساس همان تحلیل دو ضلعی که مبدأ فاعلی ندارید مبدأ قابلی هم ناقص است، یقین داریم که «لن یصیبکم إلاّ ما کتب الله علیکم» گرچه «لام» اگر برای «لام» اختصاص باشد، شما هم این چنین‌اید که «لن یصیبکم إلا ما کتب الله لکم» اما این «لام» فقط «لام» اختصاص است دیگر «لام» انتفاع نیست. دربارهٴ شما ذات اقدس الهی جز مصیبت چیزی مقدر نمی‌کند. این هم ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ است. این طور نیست که از طرف ذات اقدس الهی نقصی بیاید، خدای سبحان نعمت می‌دهد. منتها کسی که مشکل گوارشی دارد این نعمت به حال او زیانبار است. از طرف ذات اقدس الهی جز میوه‌های شاداب چیزی صادر نمی‌شود. وقتی به این مورد غیر قابل می‌رسد اینها متأثر می‌‌شوند. الآن آنهایی که زخم معده دارند دستگاه گوارششان آلوده است و آفت‌زده است، هرچه شما سیب شیرین، گلابی شیرین هر چه شاداب‌تر پرآب‌تر و شیرین‌تر باشد، او وقتی که خورد دردش بیشتر می‌‌شود. این نه برای آن است که حالا این گلابی شیرین بد است. بلکه این زخم معده دارد. اینکه فرمود قرآن برای یک عده دردآور است همین است. فرمود ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاّ خَسَاراً﴾ . آنهایی که زخم معده دارند قدرت تحمل ندارند در برابر این گلابی و میوهٴ شاداب عکس‌العمل نشان می‌دهند دادشان در می‌آید. آنهایی که سالم‌اند این را جذب می‌کنند فربه می‌‌شوند. آنهایی که مشکل اخلاقی، اعتقادی، فکری دارند در برابر آیات عکس‌العمل نشان می‌دهند این دستگاه گوارششان آسیب می‌بیند. لذا فرمود ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ﴾ نه «لا یزیدهم». ظالم بما أنه ظالم در برابر قرآن رنج می‌برد دیگر. از نظر مبدأ فاعلی که آیهٴ سورهٴ «محمّد» فرمود ﴿وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ﴾ خب وقتی اینها در تحت سرپرستی ذات اقدس الهی نباشند، به حال خود رها می‌‌شوند دیگر. از نظر مبدأ قابلی هم که اینها پناه نبردند به جایی. به کسی توکل نکردند به کسی ایمان نیاوردند. براساس نقص مبدأ قابلی و سلب توفیق از ناحیهٴ مبدأ فاعلی هر چه دامنگیر اینها می‌شود، مصیبت است.
انتظار مسلمانان برای تعذیب منافقان
لذا فرمود ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ﴾ چه چیز؟ همان که «لن یصیبکم إلا ما کتب الله علیکم». آن را به این صورت باز فرمود، فرمود ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا﴾. بالأخره شما مورد تعذیب الهی هستید. یا حوادث تلخ نظیر سیل و زلزله و حوادث پیش‌بینی نشده دامنگیرتان می‌‌شود یا در جبهه‌ها به دست سربازان ما کشته می‌شوید و هر دو تعذیب الهی است. ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ اما ما دربارهٴ شما ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ﴾ «بإحدی السیئتین». آن «إحدی السیئتین» چیست؟ یا ﴿بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ﴾ نظیر آنچه که دربارهٴ قارون آمده ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأرْضَ﴾ و فرعون و امثال ذلک که ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ اینها همه را گرفتیم و ریختیم در دریا. یا نه، ﴿بِأَیْدِینَا﴾ جنگی شروع می‌‌شود با دست ما ذات اقدس الهی شما را عذاب می‌کند. این همان است که در آیات دیگر فرمود ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ خدا می‌خواهد با دست شما آنها را عذاب بکند، آن وقت شما می‌شوید «ید الله». ﴿أَوْ بِأَیْدِینَا﴾. این «فتربص» امر تهدید است. منتظر باشید امر تهدید است. ﴿إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾ ما منتظریم وعدهٴ الهی دربارهٴ ما به عنوان ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ پدید بیاید و دربارهٴ شما به عنوان «إحدی السیئتین» حاصل بشود. شما هم منتظر باشید ﴿فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾. این نظیر ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ است. این دیگر آن فصل الخطاب است اکنون که حجت در شما اثر نمی‌کند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾. «لکم تربصکم و انتظارکم و لنا تربصنا و انتظارنا». ما منتظر وعده‌ایم ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾، شما هم منتظر وعیدید «إحدی السیئتین».
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:50

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی