- 249
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 56 تا 60 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 56 تا 60 سوره توبه"
رفتار منافقان در میان مسلمانان پیش از وقوع جنگ
رفتار منافقان با پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در رابطه با توزیع زکات
عطیه الهی بودن تمام درآمدهای انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُمْ مِنکُمْ وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ(56) لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ(57) وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ(58) وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ(59) إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ(60)﴾
رفتار منافقان در میان مسلمانان بیش از وقوع جنگ
جریان جنگ تبوک از آن جهت که رودررویی نظام اسلامی با امپراطوری غرب بود و خطر مهمی را هم در بر داشت، گرچه عملاً به آن صورت درنیامد، پیامدهای فراوانی برای مهاجرین و انصار و منافقین داشت که هر کدام از اینها بخش خاص خودشان را دارد. سهم منافقین در این رودررویی با امپراطوری غرب خیلی بیش از سهم اینها در جنگهای دیگر بود. همیشه منافقان این چنین بودند مخصوصاً در این غزوهٴ تبوک. اینها از یک سو چون هیچ اعتقادی به نظام اسلامی نداشتند و با باورهای مردم هماهنگ نبودند و هراسناک بودند که جنگی پدید بیاید و اینها نمیتوانند شرکت کنند و رسوا میشوند، همیشه به فکر چارهجویی بودند. یک چاره که تا مادامی که در بین مسلمین هستند از مسلمانها در امان باشند. یک چاره برای این بود که از حداکثر فرصت استفاده کنند و از جامعهٴ اسلامی جدا بشوند رخت بربندند، فاصله بگیرند. مادامی هم که در بین امت اسلامی بودند میخواستند از مسلمانها آسیب نبینند ولی مرتب درصدد آسیب رساندن به اسلام و مسلمین بودند. اگر خبری از جریان نظامی مسلمانها مییافتند که گزارش میدادند. تصمیمات جنگی به اطلاع اینها میرسید گزارش میدادند. در حال عادی اگر غنیمتی نصیب مسلمانها شده بود و فعلاً جنگ نیست بعد از جنگ است، در مراسم توزیع غنایم شرکت میکردند، اگر چیزی به آنها میرسید ساکت میشدند، اگر چیزی به آنها نمیرسید یا کم به آنها میرسید شروع میکردند به عیبجویی. آن هم اهانت به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا هم آن حضرت را توهین کرده باشند و هم تأثیرش را در دلهای مسلمانها کم کرده باشند. این آیاتی که تلاوت شد ناظر به این بخشهاست.
سوگند مکرر منافقان جهت مسلمان جلوه دادن خویش
مطلب اول اینکه ﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ﴾ که این با جملهٴ مضارع که نشانهٴ استمرار است، تأدیه شد یعنی اینها مرتب سوگند یاد میکنند که اینها از شما هستند. با جملهٴ اسمیهٴ ﴿إِنَّهُمْ﴾ و با تأکید «إن» میخواهند تثبیت کنند که اینها از شمایند، جزء امت اسلامیاند. در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اصلاً اینها سوگند را یاد گرفتند برای اینکه بر خلاف اسلام عمل بکنند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾ . اینها در زیر سپر سوگند زندگی میکردند. یک بیان نورانی قبلاً از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است که یک عدّه درس میخوانند برای اینکه راه گناه را یاد بگیرند چون تمام گناه بالأخره یک موارد استثنایی دارد. هیچ گناه و معصیتی نیست که در هیچ حال جایز نباشد. حالا اضطرار است یا هرج است یا عسر است. حضرت فرمود اینها درس میخوانند این مسائل حلال و حرام را یاد میگیرند فقط برای گناه. برای اینکه آن راههای فرار را یاد بگیرند. منافقین هم این چنین بودند. اصلاً سوگند را یاد گرفتند برای اینکه در سپر سوگند زندگی کنند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾. پس ﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ﴾ ولی ﴿وَمَا هُمْ مِنکُمْ﴾ اینها از شما نیستند. این یک مطلب.
علّت سوگند یاد کردن منافقان
پس چرا سوگند یاد میکنند؟ ﴿وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ﴾ اینها فَرَق دارند، فزع دارند هراس شدید دارند، پایگاه مردمی که ندارند. نه به غیب متکیاند نه به شهادت. نه به خلق خدا مرتبطاند نه به خدا. نشانهاش این است که اگر اینها ملجئی پیدا کنند، از شما جدا میشوند. اگر غاری پیدا کنند از شما جدا میشوند. اگر یک «مُدَّخَل» که مفتعل است یعنی جایی که اینها به زحمت وارد بشوند، اگر جایی انسان به طور عادی و راحت وارد بشود میشود «مَدْخَل» اما اگر به سختی باید وارد بشود نظیر سمّ الخیاط میشود «مُدَّخل». فرمود اگر چنین جایی، سوراخ موشی هم پیدا کنند سعی میکنند بروند. ﴿لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ﴾ در حال جموح و فرار و نفور به این سوراخ موش میروند. خب پس اینها نه پایگاه الهی دارند نه پایگاه مردمی. در میان شما هم زندگی میکنند.
طعن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توسط منافقان در رابطه با توزیع صدقات
آن دسیسهٴ نفاق ایشان هم ایشان را آزاد نمیگذارد که بیادبی زندگی نکنند. در کمال جسارت و بیادبی هم با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برخورد میکنند و آن این است ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ حالا اگر غنیمت جنگی است به دست پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد توزیع میشود او که عدل ممحّض است سعی میکنند نسبت به او لمّازی کنند. «لَمز» همان آن طعن در حضور است در قبال «همز» که طعن در غیبت است. ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ﴾ یکی ناظر به غیبت است یکی دربارهٴ عیبجویی ظاهری. اینها لَمز دارند یعنی در حضور تو عیبجویی میکنند هم به شخص شما اهانت کنند هم آن عظمت و جلال شما را از دلهای مسلمانها کم بکنند. در جریان توزیع صدقات اینها اهل لَمز هستند. اینها با توقع دریافت صدقه و غنیمت حضور پیدا میکنند حالا یا در کسوت فقر دروغین یا نه به نام تألیف قلوب چون شما سهامی برای توزیع صدقات مشخص کردی که در آیهٴ بعد میآید ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ یکی از آن سهام هشتگانه مسئله فقیر و مسکین و اینهاست. یکی هم ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ است.
رضایت منافقان در صورت دریافت سهم صدقات از پیامبر اکرم
اینها اگر توانستند به صورت فقیر در بیایند که خب از سهم فقرا بگیرند، نشد به عنوان سهم ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم﴾ چیزی دریافت بکنند. اگر از سهم فقرا چیزی بردند که دروغ میگویند فقیر نیستند. اینها همان ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ هستند که بعدها خواهد آمد، وضع مالیشان خوب است. اینها فقیر نیستند. اگر به صورت فقیر درآمدند و چیزی گرفتند که راضیاند. و اگر به صورت فقیر در نیامدند و به هر وسیلهای بود از سهم ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ دریافت کردند که راضیاند. وگرنه شروع میکنند به طعن و نقد. ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ از همان اول کارشان لَمز است. ﴿فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا﴾ اگر از صدقات چیزی داده شدند، حالا یا از سهم فقرا یا از سهم «مؤلفةٴ قلوبهم» ﴿رَضُوا﴾ با یک رضای زودگذر که از این به فعل ماضی تعبیر شده ﴿رَضُوا﴾ نه «یرضون»، ﴿رَضُوا﴾. فعل ماضی است و زود هم میگذرد. یک رضای موقّتی است. ﴿وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا﴾ اگر نتوانستند به عنوان فقیر یا به عنوان «مؤلفة قلوبهم» چیزی را دریافت بکنند فوراً عصبانی میشوند و سخط و خشمشان هم ادامه دارد. فوراً دیگر بلافاصله ﴿إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ﴾ هم «اذا»ی مفاجات است، فجائیه است. و هم سخطش هم به صورت فعل مضارع است. آنجا اگر گرفتند که فوراً راضیاند رضایشان هم تمام میشود یک رضای زودگذر است که از او با فعل ماضی یاد شده است. اما اگر چیزی نصیبشان نشد فوراً عصبانی میشوند و غضبشان هم ادامه دارد. ﴿وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ﴾ نه «یسخطون». ﴿إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ﴾.خب
پرسش ...
پاسخ: نه، چون آنهایی که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدانست آنها چه چیزی هستند نمیگویند ما منافقیم که میگویند بالأخره ما هم زحمت کشیدیم ما هم تجهیزات کردیم آخر باید چیزی اقامه بکنند بگویند فقیریم، این را که نمیتوانست. بعد میگوید شما هم که سهمی دارید به عنوان ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم﴾، چون در ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم﴾ ننوشته که «الکافرون المؤلفهٴ قلوبهم» یا «المنافقون المؤلفهٴ قلوبهم» که اینها این تألیف قلوب برای آن است که دست مسئول امور مالی را در بیتالمال باز بگذارد. وگرنه گیرنده که نمیگوید من کافرم از آن جهت بده که. یا منافقم از آن جهت بده که.
عطیه الهی بودن تمام درآمدهای انسان
خب عمده این آیهٴ بعد است. فرمود اولاً بهترین راه اینها توحید است، نه آن سوگند دروغین مشکل اینها را حل میکند، نه به دنبال ملجأ و غار و امثال ذلک رفتن مشکلشان را حل میکند. بهترین راه، راه توحید است. ببینید چگونه ذات اقدس الهی مسئلهٴ توحید را در متن آیاتی که در آنها توسل هست و رعایت نظم است، رعایت سلسله مراتب هست، در آن مسئله توحید را تبیین کرد. گاهی انسان زحمت میکشد مالی را با کشاورزی یا با صنعت یا با دامداری یا با شیلات فراهم میکند. گاهی مالی از دیگری به او میرسد. که اینها هیچ کدام صبغهٴ بیتالمال ندارد به حسب ظاهر. گاهی هم از امام یا پیغمبر یا جانشینان اینها مالی به کسی میرسد که صبغهٴ بیتالمال دارد. همهٴ این موارد در حقیقت عطیهٴ الهی است. آنکه موحد است همهٴ اینها را بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾ میبیند. خدا را شاکر است که از این راه شده. اگر خودش کسب کرد، خدا را دو تا شکر میکند. هم شکر تلاش خودش را، خدا را شاکر است که به او قدرت و توان داد و هم خدا را شاکر است که مال و نعمتی به او عطا کرد. اگر دیگری به او داد باز خدا را شاکر است که از این راه خدمتی به او رسیده است و این مخلوق را به عنوان مجرای فیض خالق میستاید به این مضمون نه خود این لفظ «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجلّ» آمده. یعنی اگر نعمتی از کسی به شما رسیده است، شما حقشناسی کنید برای اینکه این مجرای فیض خالقیت است. به همان دلیل که اگر کسی آمده چیزی از شما بگیرد این را خدا فرستاده. این طور نیست که اگر کسی چیزی آمد به شما داد خودش داد، این طور نیست.
رسول الهی بودن مسکین و معطی
هم از سخنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هم از سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام). این بخشی که در نهج البلاغه هست، اصلش در کلمات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «المسکین رسول الله» . یعنی این مستمند این سائلی که آمده چیزی از شما میخواهد این را خدا فرستاده. این طور خیال نکنید که حالا اگر گفته شد ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَر﴾ دستور عادی است. شما باید بدانید که چه کسی را دارید رد میکنید. یا اگر ندارید محترمانه رد کنید. «المسکین رسول الله» است. یک وقت است که متظاهر به مسکنت است آن هیچ. اما اگر کسی نیازمند واقعی است به شما مراجعه کرد و مشکلی دارد بدانید که دیگری او را فرستاده. لذا وجود مبارک امام فرمود «أحسنوا جوار النعم ... قل ما أدبر شیء فأقبل» . فرمود اگر نعمتی را ذات اقدس الهی به شما داد شما در جوار نعمت به سر میبرید، مجاور نعمت هستید، همسایهٴ نعمت هستید، قدر این همسایه را بدانید وگرنه این همای نعمت وقتی پر کشید رفت به این زودی برنمیگردد. کم اتفاق میافتد که آن مرغ پر بکشد از بام خانهٴ کسی دوباره برگردد. «قلّ ما أدبر شیء فأقبل» لذا فرمود «أحسنوا جوار النعم». خب پس «المسکین رسول الله» است. براساس همین دید توحیدی است که وجود مبارک حضرت در مسئلهٴ مسکنت به ما آموخت، آن وقت «المعطی» هم رسول الله است. این طور نیست که اگر کسی چیزی به آدم داد هم او داد. یا خود انسان بگوید من خودم زحمت کشیدم او حق من را به من داد. این صحیح نیست. اگر کسی این چنین بیندیشد که خود من کار کردم و این مال را به دست آوردم، این فکر فکرِ قارون است که ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ . خیلیها رفتند کار بکنند نشد. پس این چنین نیست کسی مجاز باشد بگوید من خودم زحمت کشیدم. همهٴ این نِعَم از آن مجاری علمی و عملی همهٴ اینها نعمت اوست. لحظه به لحظه فیض اوست. اگر خدایی ناکرده یک لحظه در یکی از این مجاری اندیشه یا انگیزه مشکلی پیش بیاید که کسی نمیتواند کاری انجام بدهد مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز ظهر و عصر. پس هیچ کس مجاز نیست بگوید ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ همه باید بگوییم به اینکه «ما بنا من نعمة فمنک» این از جملههای خوبی است که در تعقیبات نماز خوانده میشود که «ما بنا من نعمة فمنک». خب این دعای نورانی از همان جملهٴ قرآنی گرفته شده که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ . ذات اقدس الهی هم به پیغمبر میفرماید به اینها اعلام بکن، هم به مردم میگوید به اینکه حساب پیغمبر جداست، و هم به پیغمبر و به مردم و به همه اعلام میکند به اینکه آن کلید اصلی به دست خداست.
جمع بین توحید و توسل در آیهای از سورهٴ آلعمران
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بحث گذشت اینجا هم این مطلب هست. آنجا هم پنج مطلب بود منتها آن واسطة العِقد توحید بود، اینجا هم پنج مطلب است که واسطهٴ العقد آن توحید است. دو مطلب را اول ذکر میکند؛ اول و دوم. دو مطلب را آخر ذکر میکند؛ چهارم و پنجم. این وسطی که مطلب سوم است که واسطة العِقد است بیتالغزل است، این را برای توحید نگه میدارد. در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که بحثش گذشت، ملاحظه بفرمایید. آیهٴ 127 و 128سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود. فرمود اگر در جریان این جنگ ذات اقدس الهی دستوراتی داده است ﴿بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ﴾ شما را تأیید کرد، برای یکی از این مطالب پنجگانه است؛ دو مطلب را اول ذکر میکند یک و دو، دو مطلب را آخر ذکر میکند چهار و پنج، این وسط که مطلب سوم است و حلقة توحید است و بیتالغزل است او را علی حده ذکر میکند. میفرماید ما تمام کارها را کردیم، یک ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یا اینها را ریشهکن کنیم. دو ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ﴾ که اینها را مفتضحانه شکست بدهیم و برگردند. این یک و دو. چهارم ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ پنجم ﴿أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾ آن دو تای اول را گفته که ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ﴾ یک، دو. این دو تای آخر را گفته یعنی چهار و پنج ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ چهار و پنج. آن وسط آن حرف سوم را زده فرمود چه ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ﴾ باشد که گفتیم، چه ﴿یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ باشد که میگوییم، ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ﴾ تو بدان که از توی پیغمبر هیچ کاری ساخته نیست کلید فقط به دست ماست. این جمع بین توحید و توسل است. جمع بین توحید و شفاعت است تا اگر کسی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوسل میشود به عنوان اینکه ذات اقدس الهی از این راه دارد مشکل ما را حل میکند. این ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ﴾ که یک نکرهای در سیاق نفی آورده، حساب همه را در جریان توحید تصفیه کرده. فرمود هیچ سهمی برای تو نیست. حساب تو و دیگران جمع باشد. این راه جمع کردنِ بین توحید و توسل، توحید و استشفاع و مانند آن است.
جمع بین توحید و توسل در آیه محل بحث
همین امور پنجگانه در محل بحث هم هست که دو امر را اول ذکر میکند، یک و دو. دو امر را از آخر ذکر میکند، چهار و پنج. وسط آن شاهکلید را که توحید است ذکر میکند. حالا ملاحظه بفرمایید. فرمود اگر منافقان این چنین میاندیشیدند ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ﴾ یک، ﴿وَرَسُولُهُ﴾ دو. آنها هر چه را که خدا به اینها میداد اگر راضی میشدند، هر چه را پیغمبر خدا به اینها میداد راضی میشدند، این دو. چهارمی و پنجمی را ملاحظه بفرمایید. بگویند ﴿سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ چهار، ﴿وَرَسُولِهِ﴾ پنج، بگویند خدا از فضلش به ما چیزی عطا میکند رسول خدا چیزی از فضلش به ما عطا میکند، از لطفش به ما عطا میکند. خب این اولی و دومی، آن چهارمی و پنجمی، سخن از جمع بین خدا و پیغمبر است. خدا میدهد، پیغمبر میدهد. خدا از فضل میدهد، پیغمبر میدهد. نظیر ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ خدا اینها را بینیاز کرده. پیغمبر اینها را بینیاز کرد. خب اول و دوم سخن از خدا و پیغمبر است، چهارم و پنجم سخن از خدا و پیغمبر است، اما آن واسطة العِقد، آن بیتالغزل، آن حد وسط این پنج تا این است ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ بگویند تنها کسی که کافی است خداست. آنگاه نشان میدهد آنجا که سخن از رسول الله است به عنوان مجرای فیض اوست. آنجا که ﴿سَیُؤْتِینَا اللّهُ﴾ ﴿وَرَسُولُهُ﴾ است، آنجا هم مجرای فیض اوست. چه آنجا که به صورت فعل ماضی تعبیر شده مثل ﴿مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ که برای گذشته است چه آنجا که به صورت فعل مضارع تعبیر شده است ﴿سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ﴾ آن وسطش که بیتالغزل است همین است ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ نه «حسبنا الله و رسوله» این همان «لا اله الا الله» است. آنگاه توسل معنا پیدا میکند استشفاع معنا پیدا میکند یعنی ذات اقدس الهی که کلید همهٴ کارها به دست اوست از این راه دارد کمک میکند خب بله.
توسل انسان به واسطههای فیض الهی
قبلاً هم به عرضتان رسید که ما در بسیاری از کارها به شمس و قمر مراجعه میکنیم بالأخره هر کسی نوری میخواهد به سراغ آفتاب میرود دیگر. شب اگر نوری میخواهد به سراغ ماه میرود دیگر. اینکه دیگر تردیدی در او نیست. خب میخواهد گرم بشود، میخواهد نور پیدا کند خب میخواهد از آفتاب استفاده کند. ماه هم آنطور نیست که ـ معاذالله ـ بگوییم این شمس بالذات نور میدهد یا این قمر بالذات نور میدهد که اینها را وسیله میدانیم دیگر. مگر نه آن است که ما مرتب روز و شب از این نیّرین کمک میگیریم در حد وسیله نه بیش از وسیله خب این اهلبیت که به مراتب از شمس و قمر بالاترند. از هر موجود ممکنی برترند. این است که توسل میکنیم. اینطور نیست که حالا اگر ما به شمس یا به قمر مراجعه میکنیم نور میگیریم مثلاً شمس را موجود بالذات یا مستقل بالذات در اناره میدانیم او را مخلوقی از مخلوقات خدا میدانیم منتها میگوییم ذات اقدس الهی مصلحتش این بود که این نظام را از راه شمس اداره کند. الآن هم میگوییم نظام جوامع بشری را از راه اهلبیت اداره میکند دیگر. اینها شمسند اینها قمرند و کذا و کذا. این است که جمع فرمود هم مسئلهٴ ایتای پیغمبر در کنار ایتای خدا قرار میگیرد و هم تنها کسی که کافی است «حسبنا الله».
وظیفه انسان در رغبت داشتن به سوی خدای سبحان
و همین مطلب را در پایان آیه تأکید کرده که ﴿إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ﴾ نه «إلی الله و إلی رسوله راغبون». این جمله هم مفید حصر است برای اینکه تقدیم متعلق مفید حصر است نفرمود «إنّا راغبون إلی الله» این ﴿إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ﴾ یعنی «لا الی غیره». نظیر اینکه ذات اقدس الهی به خود پیغمبر فرمود ﴿وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَب﴾ . تو هم موظّف هستی رغبت کنی یک، و موظّف هستی منحصراً به خدا رغبت کنی دو. نفرمود «و ارغب إلی الله» «و ارغب إلی ربّک» تو هم در ردیف راغبینی و مرغوب الیه تو فقط خداست ﴿وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَب﴾، خب این جمله هم مفید حصر است دیگر تقدیم﴿إِلَی﴾. مشابه این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هم آمده است.
توجه دادن منافقان به توحید
خب بنابراین راه توحید را به منافقین میآموزد گرچه آنها اهل فراگیری اینها نیستند اما در این بخش از جریان تبوک هیچ نقدی متوجه مهاجر، انصار، سائر مؤمنین نشده فقط متوجه این بخش از منافقین شده ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ خواه بلاواسطه خواه معالواسطه رسول ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ و منطقشان این باشد و بگویند خدا کافی است بعداً هم خدا از فضل خودش به ما میدهد و رسول خدا براساس لطف و عنایت به ما مرحمت میکند جوابش محذوف است کافی است برای اینها، اینها سعادتمندند و راه هدایت را طی کردند. اینچنین است و اگر بیراهه رفتند که خب خودشان مشکل پیدا میکنند. آیهٴ ﴿لَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَه﴾ همین را تعبیر میکند، ﴿مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه﴾ همین را تأیید میکند آن آیات دیگر هم همین را تأیید میکند. وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند غنائم را توزیع میکردند حالا تا چه اندازه این شأن نزول تام است بالأخره در حد تأیید قابل قبول است
پرسش ...
پاسخ: خب برای اینکه در بحثهای قبل هم اشاره شد
بطلان شفاعت شبتها و اثبات شفاعت انبیا و اولیای الهی
پرسش ...
پاسخ: نه خیر اصلاً اینها شفاعت را مستقل میدانستند. قرآن کریم فرموده غیر خدا چهار نوع فرض دارد که سه نوع آن محال است، یک نوع آن ممکن است باید به اذن خدا باشد. غیر خدا در عالم بخواهد کاری انجام بدهد محال است. چهار نوع تصور دارد سه قسم آن محال است، یک قسمش ممکن است و مربوط به اذن خداست و دربارهٴ انبیا و اولیا این اذن آمده دربارهٴ اصنام و اوثان این اذن نیامده.
پرسش ...
پاسخ: خب ﴿شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اما این حق شفاعت را چه کسی به اینها داده؟ اینها مستقلاند دیگر. قرآن کریم چند برهان اقامه کرده. حالا این براهین را بخوانیم تا به آن براهین برسیم.
در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیهٴ 22 فرمود ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ حالا اینهایی که میگویید ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یا میگویید ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک سِمتی بالأخره برای آنها قائلید. شما که اینها را خالق نمیدانید، ما هم که اسناد شرک در خلقت به شما ندادیم. نگفتیم شما مشرکید یعنی اینها را خالق میدانید. ما هم از طرف شما اعلام کردیم که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ﴾ ﴿لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ و مانند آن. شما هم قائلید که عالم خالقی دارد ما هم همین را به شما اسناد دادیم. غیر از این را که به شما اسناد ندادیم. شما تدبیر امور جزئیه را به این بتها اسناد میدهید و این را هم شفاعت میدانید. نه شفاعت مصطلح قیامت. چون اینها که به قیامت معتقد نبودند. اینها میگفتند انسان که مرد تمام شد و رفت. مثل درختی است که پژمرده میشود. بعد از مرگ خبری نیست. اینها که میگفتند ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی مسائل دنیایی ما را حل میکنند؛ شفای مرض را، توسعهٴ رزق را، حل مشکلات را و مانند آن. وگرنه شفاعت مصطلح به معنای یوم القیامه را که اینها معتقد نبودند. خب پس شفاعت دنیایی منظورشان بود. ذات اقدس الهی چهار قسم را ترسیم میکند که این قابل است به این صورت تبیین بشود که اگر این بتها سهمی داشته باشند، این مقدمهٴ قضیه. لکان إما بکذا أو کذا أو کذا أو کذا و التالی بأسره محال. این میشود قیاس استثنایی که تالیاش چهار ضلع دارد سه ضلعش عقلاً محال است، یک ضلعش هم نقلاً محال است که آن هم با تأیید عقل است. فرمود ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ این بتها و اصنام و اوثانی که میخوانید اینها چه سهمی میتوانند داشته باشند؟ اینها یا «بالاستقلال» یک گوشهٴ کار را به عهده دارند، یا «بالمشارکه» با خدا کاری را به عهده میگیرند، یا «بالمظاهره» با خدا کاری را به عهده میگیرند، «أو بالشفاعه». «بالاستقلال» یعنی چه خدا باشد چه نباشد، اینها ذرهای را مالکاند. «بالمشارکه» یعنی اینها شریک خدا هستند. آنها و خدا دوتایی کاری را انجام میدهند. «بالمظاهره» یعنی خدا اصل است این کار را انجام میدهد. اینها ظهیرند، پشتوانهاند، پشتیباناند، معاوناند، دستیارند که اینها را میگویند ظهیر یعنی پشتیبان. چهارمی هم «بالشفاعة» است. «بالشفاعة» معنایش این است که هیچ کاری از اینها ساخته نیست منتها اینها «وجیه عندالله» هستند، آبرو دارند، به خدا عرض میکنند که شما مشکل فلان شخص را حل بکن. فرمود ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الأرْضِ﴾ یعنی «بالاستقلال» این یک. ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ این دو. ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ از طرف ذات اقدس الهی استظهاری نمیشود که اینها ظهیر خدا باشند، پشتیبان خدا باشند، این سه. پس نه استقلال است نه شرکت است، نه مظاهره. میماند مسئلهٴ شفاعت. شفاعت عقلاً محال نیست ممکن است ولی باید به اذن او باشد. اما این چهارمی ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلاّ لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ و اینها که مأذون نیستند.
نشانه مأذون نبودن بتها برای شفاعت
نشانهٴ اینکه اینها مأذون نیستند در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» و مانند آن استدلال میکند میفرماید این حرفهایی که ما میزنیم شما بر خلافش اقامه میکنید. بر خلافش یا بالأخره دلیل عقلی بیاورید، یا دلیل نقلی. آیهٴ چهارم سورهٴ مبارک «احقاف» این است که ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ﴾ اینها چون خالقاند باید مدبر باشند، مدیر باشند، مشکل شما را حل کنند؟ برهان اقامه کنید اینها مگر چیزی خلق کردهاند. اینکه نیست. ﴿أَرُونِی مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ «بالاستقلال» چیزی خلق کردند؟ نه. «شریک الله» هستند در آفرینش؟ نه. در این باره سندی دارید ارائه دهید ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ بالأخره یا برهان فلسفی، کلامی، عقلی اقامه کنید. یا دلیل نقلی بیاورید. دلیل که غیر از این دو تا نیست. یا از صحف آسمانی گذشته خبر بیاورید که در تورات بود، در انجیل بود، در زبور بود، در صحف انبیا بود، در کتاب آسمانی بود که بتها سهمی دارند یا «بالاستقلال» یا «بالمشارکه». یا نه، ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ آثار علمی بیاورید. حالا نقلی نشد، عقلی. نه آن دارید نه این. ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ بالأخره یا دلیل عقلی یا دلیل نقلی دیگر. ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. بعد فرمود ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾
«والحمد لله رب العالمین»
رفتار منافقان در میان مسلمانان پیش از وقوع جنگ
رفتار منافقان با پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در رابطه با توزیع زکات
عطیه الهی بودن تمام درآمدهای انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُمْ مِنکُمْ وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ(56) لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ(57) وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ(58) وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ(59) إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ(60)﴾
رفتار منافقان در میان مسلمانان بیش از وقوع جنگ
جریان جنگ تبوک از آن جهت که رودررویی نظام اسلامی با امپراطوری غرب بود و خطر مهمی را هم در بر داشت، گرچه عملاً به آن صورت درنیامد، پیامدهای فراوانی برای مهاجرین و انصار و منافقین داشت که هر کدام از اینها بخش خاص خودشان را دارد. سهم منافقین در این رودررویی با امپراطوری غرب خیلی بیش از سهم اینها در جنگهای دیگر بود. همیشه منافقان این چنین بودند مخصوصاً در این غزوهٴ تبوک. اینها از یک سو چون هیچ اعتقادی به نظام اسلامی نداشتند و با باورهای مردم هماهنگ نبودند و هراسناک بودند که جنگی پدید بیاید و اینها نمیتوانند شرکت کنند و رسوا میشوند، همیشه به فکر چارهجویی بودند. یک چاره که تا مادامی که در بین مسلمین هستند از مسلمانها در امان باشند. یک چاره برای این بود که از حداکثر فرصت استفاده کنند و از جامعهٴ اسلامی جدا بشوند رخت بربندند، فاصله بگیرند. مادامی هم که در بین امت اسلامی بودند میخواستند از مسلمانها آسیب نبینند ولی مرتب درصدد آسیب رساندن به اسلام و مسلمین بودند. اگر خبری از جریان نظامی مسلمانها مییافتند که گزارش میدادند. تصمیمات جنگی به اطلاع اینها میرسید گزارش میدادند. در حال عادی اگر غنیمتی نصیب مسلمانها شده بود و فعلاً جنگ نیست بعد از جنگ است، در مراسم توزیع غنایم شرکت میکردند، اگر چیزی به آنها میرسید ساکت میشدند، اگر چیزی به آنها نمیرسید یا کم به آنها میرسید شروع میکردند به عیبجویی. آن هم اهانت به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا هم آن حضرت را توهین کرده باشند و هم تأثیرش را در دلهای مسلمانها کم کرده باشند. این آیاتی که تلاوت شد ناظر به این بخشهاست.
سوگند مکرر منافقان جهت مسلمان جلوه دادن خویش
مطلب اول اینکه ﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ﴾ که این با جملهٴ مضارع که نشانهٴ استمرار است، تأدیه شد یعنی اینها مرتب سوگند یاد میکنند که اینها از شما هستند. با جملهٴ اسمیهٴ ﴿إِنَّهُمْ﴾ و با تأکید «إن» میخواهند تثبیت کنند که اینها از شمایند، جزء امت اسلامیاند. در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اصلاً اینها سوگند را یاد گرفتند برای اینکه بر خلاف اسلام عمل بکنند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾ . اینها در زیر سپر سوگند زندگی میکردند. یک بیان نورانی قبلاً از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است که یک عدّه درس میخوانند برای اینکه راه گناه را یاد بگیرند چون تمام گناه بالأخره یک موارد استثنایی دارد. هیچ گناه و معصیتی نیست که در هیچ حال جایز نباشد. حالا اضطرار است یا هرج است یا عسر است. حضرت فرمود اینها درس میخوانند این مسائل حلال و حرام را یاد میگیرند فقط برای گناه. برای اینکه آن راههای فرار را یاد بگیرند. منافقین هم این چنین بودند. اصلاً سوگند را یاد گرفتند برای اینکه در سپر سوگند زندگی کنند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾. پس ﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ﴾ ولی ﴿وَمَا هُمْ مِنکُمْ﴾ اینها از شما نیستند. این یک مطلب.
علّت سوگند یاد کردن منافقان
پس چرا سوگند یاد میکنند؟ ﴿وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ﴾ اینها فَرَق دارند، فزع دارند هراس شدید دارند، پایگاه مردمی که ندارند. نه به غیب متکیاند نه به شهادت. نه به خلق خدا مرتبطاند نه به خدا. نشانهاش این است که اگر اینها ملجئی پیدا کنند، از شما جدا میشوند. اگر غاری پیدا کنند از شما جدا میشوند. اگر یک «مُدَّخَل» که مفتعل است یعنی جایی که اینها به زحمت وارد بشوند، اگر جایی انسان به طور عادی و راحت وارد بشود میشود «مَدْخَل» اما اگر به سختی باید وارد بشود نظیر سمّ الخیاط میشود «مُدَّخل». فرمود اگر چنین جایی، سوراخ موشی هم پیدا کنند سعی میکنند بروند. ﴿لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ﴾ در حال جموح و فرار و نفور به این سوراخ موش میروند. خب پس اینها نه پایگاه الهی دارند نه پایگاه مردمی. در میان شما هم زندگی میکنند.
طعن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توسط منافقان در رابطه با توزیع صدقات
آن دسیسهٴ نفاق ایشان هم ایشان را آزاد نمیگذارد که بیادبی زندگی نکنند. در کمال جسارت و بیادبی هم با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برخورد میکنند و آن این است ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ حالا اگر غنیمت جنگی است به دست پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد توزیع میشود او که عدل ممحّض است سعی میکنند نسبت به او لمّازی کنند. «لَمز» همان آن طعن در حضور است در قبال «همز» که طعن در غیبت است. ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ﴾ یکی ناظر به غیبت است یکی دربارهٴ عیبجویی ظاهری. اینها لَمز دارند یعنی در حضور تو عیبجویی میکنند هم به شخص شما اهانت کنند هم آن عظمت و جلال شما را از دلهای مسلمانها کم بکنند. در جریان توزیع صدقات اینها اهل لَمز هستند. اینها با توقع دریافت صدقه و غنیمت حضور پیدا میکنند حالا یا در کسوت فقر دروغین یا نه به نام تألیف قلوب چون شما سهامی برای توزیع صدقات مشخص کردی که در آیهٴ بعد میآید ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ یکی از آن سهام هشتگانه مسئله فقیر و مسکین و اینهاست. یکی هم ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ است.
رضایت منافقان در صورت دریافت سهم صدقات از پیامبر اکرم
اینها اگر توانستند به صورت فقیر در بیایند که خب از سهم فقرا بگیرند، نشد به عنوان سهم ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم﴾ چیزی دریافت بکنند. اگر از سهم فقرا چیزی بردند که دروغ میگویند فقیر نیستند. اینها همان ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ هستند که بعدها خواهد آمد، وضع مالیشان خوب است. اینها فقیر نیستند. اگر به صورت فقیر درآمدند و چیزی گرفتند که راضیاند. و اگر به صورت فقیر در نیامدند و به هر وسیلهای بود از سهم ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ دریافت کردند که راضیاند. وگرنه شروع میکنند به طعن و نقد. ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ از همان اول کارشان لَمز است. ﴿فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا﴾ اگر از صدقات چیزی داده شدند، حالا یا از سهم فقرا یا از سهم «مؤلفةٴ قلوبهم» ﴿رَضُوا﴾ با یک رضای زودگذر که از این به فعل ماضی تعبیر شده ﴿رَضُوا﴾ نه «یرضون»، ﴿رَضُوا﴾. فعل ماضی است و زود هم میگذرد. یک رضای موقّتی است. ﴿وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا﴾ اگر نتوانستند به عنوان فقیر یا به عنوان «مؤلفة قلوبهم» چیزی را دریافت بکنند فوراً عصبانی میشوند و سخط و خشمشان هم ادامه دارد. فوراً دیگر بلافاصله ﴿إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ﴾ هم «اذا»ی مفاجات است، فجائیه است. و هم سخطش هم به صورت فعل مضارع است. آنجا اگر گرفتند که فوراً راضیاند رضایشان هم تمام میشود یک رضای زودگذر است که از او با فعل ماضی یاد شده است. اما اگر چیزی نصیبشان نشد فوراً عصبانی میشوند و غضبشان هم ادامه دارد. ﴿وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ﴾ نه «یسخطون». ﴿إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ﴾.خب
پرسش ...
پاسخ: نه، چون آنهایی که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدانست آنها چه چیزی هستند نمیگویند ما منافقیم که میگویند بالأخره ما هم زحمت کشیدیم ما هم تجهیزات کردیم آخر باید چیزی اقامه بکنند بگویند فقیریم، این را که نمیتوانست. بعد میگوید شما هم که سهمی دارید به عنوان ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم﴾، چون در ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم﴾ ننوشته که «الکافرون المؤلفهٴ قلوبهم» یا «المنافقون المؤلفهٴ قلوبهم» که اینها این تألیف قلوب برای آن است که دست مسئول امور مالی را در بیتالمال باز بگذارد. وگرنه گیرنده که نمیگوید من کافرم از آن جهت بده که. یا منافقم از آن جهت بده که.
عطیه الهی بودن تمام درآمدهای انسان
خب عمده این آیهٴ بعد است. فرمود اولاً بهترین راه اینها توحید است، نه آن سوگند دروغین مشکل اینها را حل میکند، نه به دنبال ملجأ و غار و امثال ذلک رفتن مشکلشان را حل میکند. بهترین راه، راه توحید است. ببینید چگونه ذات اقدس الهی مسئلهٴ توحید را در متن آیاتی که در آنها توسل هست و رعایت نظم است، رعایت سلسله مراتب هست، در آن مسئله توحید را تبیین کرد. گاهی انسان زحمت میکشد مالی را با کشاورزی یا با صنعت یا با دامداری یا با شیلات فراهم میکند. گاهی مالی از دیگری به او میرسد. که اینها هیچ کدام صبغهٴ بیتالمال ندارد به حسب ظاهر. گاهی هم از امام یا پیغمبر یا جانشینان اینها مالی به کسی میرسد که صبغهٴ بیتالمال دارد. همهٴ این موارد در حقیقت عطیهٴ الهی است. آنکه موحد است همهٴ اینها را بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾ میبیند. خدا را شاکر است که از این راه شده. اگر خودش کسب کرد، خدا را دو تا شکر میکند. هم شکر تلاش خودش را، خدا را شاکر است که به او قدرت و توان داد و هم خدا را شاکر است که مال و نعمتی به او عطا کرد. اگر دیگری به او داد باز خدا را شاکر است که از این راه خدمتی به او رسیده است و این مخلوق را به عنوان مجرای فیض خالق میستاید به این مضمون نه خود این لفظ «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجلّ» آمده. یعنی اگر نعمتی از کسی به شما رسیده است، شما حقشناسی کنید برای اینکه این مجرای فیض خالقیت است. به همان دلیل که اگر کسی آمده چیزی از شما بگیرد این را خدا فرستاده. این طور نیست که اگر کسی چیزی آمد به شما داد خودش داد، این طور نیست.
رسول الهی بودن مسکین و معطی
هم از سخنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هم از سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام). این بخشی که در نهج البلاغه هست، اصلش در کلمات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «المسکین رسول الله» . یعنی این مستمند این سائلی که آمده چیزی از شما میخواهد این را خدا فرستاده. این طور خیال نکنید که حالا اگر گفته شد ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَر﴾ دستور عادی است. شما باید بدانید که چه کسی را دارید رد میکنید. یا اگر ندارید محترمانه رد کنید. «المسکین رسول الله» است. یک وقت است که متظاهر به مسکنت است آن هیچ. اما اگر کسی نیازمند واقعی است به شما مراجعه کرد و مشکلی دارد بدانید که دیگری او را فرستاده. لذا وجود مبارک امام فرمود «أحسنوا جوار النعم ... قل ما أدبر شیء فأقبل» . فرمود اگر نعمتی را ذات اقدس الهی به شما داد شما در جوار نعمت به سر میبرید، مجاور نعمت هستید، همسایهٴ نعمت هستید، قدر این همسایه را بدانید وگرنه این همای نعمت وقتی پر کشید رفت به این زودی برنمیگردد. کم اتفاق میافتد که آن مرغ پر بکشد از بام خانهٴ کسی دوباره برگردد. «قلّ ما أدبر شیء فأقبل» لذا فرمود «أحسنوا جوار النعم». خب پس «المسکین رسول الله» است. براساس همین دید توحیدی است که وجود مبارک حضرت در مسئلهٴ مسکنت به ما آموخت، آن وقت «المعطی» هم رسول الله است. این طور نیست که اگر کسی چیزی به آدم داد هم او داد. یا خود انسان بگوید من خودم زحمت کشیدم او حق من را به من داد. این صحیح نیست. اگر کسی این چنین بیندیشد که خود من کار کردم و این مال را به دست آوردم، این فکر فکرِ قارون است که ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ . خیلیها رفتند کار بکنند نشد. پس این چنین نیست کسی مجاز باشد بگوید من خودم زحمت کشیدم. همهٴ این نِعَم از آن مجاری علمی و عملی همهٴ اینها نعمت اوست. لحظه به لحظه فیض اوست. اگر خدایی ناکرده یک لحظه در یکی از این مجاری اندیشه یا انگیزه مشکلی پیش بیاید که کسی نمیتواند کاری انجام بدهد مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز ظهر و عصر. پس هیچ کس مجاز نیست بگوید ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ همه باید بگوییم به اینکه «ما بنا من نعمة فمنک» این از جملههای خوبی است که در تعقیبات نماز خوانده میشود که «ما بنا من نعمة فمنک». خب این دعای نورانی از همان جملهٴ قرآنی گرفته شده که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ . ذات اقدس الهی هم به پیغمبر میفرماید به اینها اعلام بکن، هم به مردم میگوید به اینکه حساب پیغمبر جداست، و هم به پیغمبر و به مردم و به همه اعلام میکند به اینکه آن کلید اصلی به دست خداست.
جمع بین توحید و توسل در آیهای از سورهٴ آلعمران
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بحث گذشت اینجا هم این مطلب هست. آنجا هم پنج مطلب بود منتها آن واسطة العِقد توحید بود، اینجا هم پنج مطلب است که واسطهٴ العقد آن توحید است. دو مطلب را اول ذکر میکند؛ اول و دوم. دو مطلب را آخر ذکر میکند؛ چهارم و پنجم. این وسطی که مطلب سوم است که واسطة العِقد است بیتالغزل است، این را برای توحید نگه میدارد. در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که بحثش گذشت، ملاحظه بفرمایید. آیهٴ 127 و 128سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود. فرمود اگر در جریان این جنگ ذات اقدس الهی دستوراتی داده است ﴿بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ﴾ شما را تأیید کرد، برای یکی از این مطالب پنجگانه است؛ دو مطلب را اول ذکر میکند یک و دو، دو مطلب را آخر ذکر میکند چهار و پنج، این وسط که مطلب سوم است و حلقة توحید است و بیتالغزل است او را علی حده ذکر میکند. میفرماید ما تمام کارها را کردیم، یک ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یا اینها را ریشهکن کنیم. دو ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ﴾ که اینها را مفتضحانه شکست بدهیم و برگردند. این یک و دو. چهارم ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ پنجم ﴿أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾ آن دو تای اول را گفته که ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ﴾ یک، دو. این دو تای آخر را گفته یعنی چهار و پنج ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ چهار و پنج. آن وسط آن حرف سوم را زده فرمود چه ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ﴾ باشد که گفتیم، چه ﴿یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ باشد که میگوییم، ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ﴾ تو بدان که از توی پیغمبر هیچ کاری ساخته نیست کلید فقط به دست ماست. این جمع بین توحید و توسل است. جمع بین توحید و شفاعت است تا اگر کسی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوسل میشود به عنوان اینکه ذات اقدس الهی از این راه دارد مشکل ما را حل میکند. این ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ﴾ که یک نکرهای در سیاق نفی آورده، حساب همه را در جریان توحید تصفیه کرده. فرمود هیچ سهمی برای تو نیست. حساب تو و دیگران جمع باشد. این راه جمع کردنِ بین توحید و توسل، توحید و استشفاع و مانند آن است.
جمع بین توحید و توسل در آیه محل بحث
همین امور پنجگانه در محل بحث هم هست که دو امر را اول ذکر میکند، یک و دو. دو امر را از آخر ذکر میکند، چهار و پنج. وسط آن شاهکلید را که توحید است ذکر میکند. حالا ملاحظه بفرمایید. فرمود اگر منافقان این چنین میاندیشیدند ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ﴾ یک، ﴿وَرَسُولُهُ﴾ دو. آنها هر چه را که خدا به اینها میداد اگر راضی میشدند، هر چه را پیغمبر خدا به اینها میداد راضی میشدند، این دو. چهارمی و پنجمی را ملاحظه بفرمایید. بگویند ﴿سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ چهار، ﴿وَرَسُولِهِ﴾ پنج، بگویند خدا از فضلش به ما چیزی عطا میکند رسول خدا چیزی از فضلش به ما عطا میکند، از لطفش به ما عطا میکند. خب این اولی و دومی، آن چهارمی و پنجمی، سخن از جمع بین خدا و پیغمبر است. خدا میدهد، پیغمبر میدهد. خدا از فضل میدهد، پیغمبر میدهد. نظیر ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ خدا اینها را بینیاز کرده. پیغمبر اینها را بینیاز کرد. خب اول و دوم سخن از خدا و پیغمبر است، چهارم و پنجم سخن از خدا و پیغمبر است، اما آن واسطة العِقد، آن بیتالغزل، آن حد وسط این پنج تا این است ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ بگویند تنها کسی که کافی است خداست. آنگاه نشان میدهد آنجا که سخن از رسول الله است به عنوان مجرای فیض اوست. آنجا که ﴿سَیُؤْتِینَا اللّهُ﴾ ﴿وَرَسُولُهُ﴾ است، آنجا هم مجرای فیض اوست. چه آنجا که به صورت فعل ماضی تعبیر شده مثل ﴿مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ که برای گذشته است چه آنجا که به صورت فعل مضارع تعبیر شده است ﴿سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ﴾ آن وسطش که بیتالغزل است همین است ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ نه «حسبنا الله و رسوله» این همان «لا اله الا الله» است. آنگاه توسل معنا پیدا میکند استشفاع معنا پیدا میکند یعنی ذات اقدس الهی که کلید همهٴ کارها به دست اوست از این راه دارد کمک میکند خب بله.
توسل انسان به واسطههای فیض الهی
قبلاً هم به عرضتان رسید که ما در بسیاری از کارها به شمس و قمر مراجعه میکنیم بالأخره هر کسی نوری میخواهد به سراغ آفتاب میرود دیگر. شب اگر نوری میخواهد به سراغ ماه میرود دیگر. اینکه دیگر تردیدی در او نیست. خب میخواهد گرم بشود، میخواهد نور پیدا کند خب میخواهد از آفتاب استفاده کند. ماه هم آنطور نیست که ـ معاذالله ـ بگوییم این شمس بالذات نور میدهد یا این قمر بالذات نور میدهد که اینها را وسیله میدانیم دیگر. مگر نه آن است که ما مرتب روز و شب از این نیّرین کمک میگیریم در حد وسیله نه بیش از وسیله خب این اهلبیت که به مراتب از شمس و قمر بالاترند. از هر موجود ممکنی برترند. این است که توسل میکنیم. اینطور نیست که حالا اگر ما به شمس یا به قمر مراجعه میکنیم نور میگیریم مثلاً شمس را موجود بالذات یا مستقل بالذات در اناره میدانیم او را مخلوقی از مخلوقات خدا میدانیم منتها میگوییم ذات اقدس الهی مصلحتش این بود که این نظام را از راه شمس اداره کند. الآن هم میگوییم نظام جوامع بشری را از راه اهلبیت اداره میکند دیگر. اینها شمسند اینها قمرند و کذا و کذا. این است که جمع فرمود هم مسئلهٴ ایتای پیغمبر در کنار ایتای خدا قرار میگیرد و هم تنها کسی که کافی است «حسبنا الله».
وظیفه انسان در رغبت داشتن به سوی خدای سبحان
و همین مطلب را در پایان آیه تأکید کرده که ﴿إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ﴾ نه «إلی الله و إلی رسوله راغبون». این جمله هم مفید حصر است برای اینکه تقدیم متعلق مفید حصر است نفرمود «إنّا راغبون إلی الله» این ﴿إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ﴾ یعنی «لا الی غیره». نظیر اینکه ذات اقدس الهی به خود پیغمبر فرمود ﴿وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَب﴾ . تو هم موظّف هستی رغبت کنی یک، و موظّف هستی منحصراً به خدا رغبت کنی دو. نفرمود «و ارغب إلی الله» «و ارغب إلی ربّک» تو هم در ردیف راغبینی و مرغوب الیه تو فقط خداست ﴿وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَب﴾، خب این جمله هم مفید حصر است دیگر تقدیم﴿إِلَی﴾. مشابه این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هم آمده است.
توجه دادن منافقان به توحید
خب بنابراین راه توحید را به منافقین میآموزد گرچه آنها اهل فراگیری اینها نیستند اما در این بخش از جریان تبوک هیچ نقدی متوجه مهاجر، انصار، سائر مؤمنین نشده فقط متوجه این بخش از منافقین شده ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ خواه بلاواسطه خواه معالواسطه رسول ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ و منطقشان این باشد و بگویند خدا کافی است بعداً هم خدا از فضل خودش به ما میدهد و رسول خدا براساس لطف و عنایت به ما مرحمت میکند جوابش محذوف است کافی است برای اینها، اینها سعادتمندند و راه هدایت را طی کردند. اینچنین است و اگر بیراهه رفتند که خب خودشان مشکل پیدا میکنند. آیهٴ ﴿لَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَه﴾ همین را تعبیر میکند، ﴿مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه﴾ همین را تأیید میکند آن آیات دیگر هم همین را تأیید میکند. وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند غنائم را توزیع میکردند حالا تا چه اندازه این شأن نزول تام است بالأخره در حد تأیید قابل قبول است
پرسش ...
پاسخ: خب برای اینکه در بحثهای قبل هم اشاره شد
بطلان شفاعت شبتها و اثبات شفاعت انبیا و اولیای الهی
پرسش ...
پاسخ: نه خیر اصلاً اینها شفاعت را مستقل میدانستند. قرآن کریم فرموده غیر خدا چهار نوع فرض دارد که سه نوع آن محال است، یک نوع آن ممکن است باید به اذن خدا باشد. غیر خدا در عالم بخواهد کاری انجام بدهد محال است. چهار نوع تصور دارد سه قسم آن محال است، یک قسمش ممکن است و مربوط به اذن خداست و دربارهٴ انبیا و اولیا این اذن آمده دربارهٴ اصنام و اوثان این اذن نیامده.
پرسش ...
پاسخ: خب ﴿شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اما این حق شفاعت را چه کسی به اینها داده؟ اینها مستقلاند دیگر. قرآن کریم چند برهان اقامه کرده. حالا این براهین را بخوانیم تا به آن براهین برسیم.
در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیهٴ 22 فرمود ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ حالا اینهایی که میگویید ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یا میگویید ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک سِمتی بالأخره برای آنها قائلید. شما که اینها را خالق نمیدانید، ما هم که اسناد شرک در خلقت به شما ندادیم. نگفتیم شما مشرکید یعنی اینها را خالق میدانید. ما هم از طرف شما اعلام کردیم که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ﴾ ﴿لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ و مانند آن. شما هم قائلید که عالم خالقی دارد ما هم همین را به شما اسناد دادیم. غیر از این را که به شما اسناد ندادیم. شما تدبیر امور جزئیه را به این بتها اسناد میدهید و این را هم شفاعت میدانید. نه شفاعت مصطلح قیامت. چون اینها که به قیامت معتقد نبودند. اینها میگفتند انسان که مرد تمام شد و رفت. مثل درختی است که پژمرده میشود. بعد از مرگ خبری نیست. اینها که میگفتند ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی مسائل دنیایی ما را حل میکنند؛ شفای مرض را، توسعهٴ رزق را، حل مشکلات را و مانند آن. وگرنه شفاعت مصطلح به معنای یوم القیامه را که اینها معتقد نبودند. خب پس شفاعت دنیایی منظورشان بود. ذات اقدس الهی چهار قسم را ترسیم میکند که این قابل است به این صورت تبیین بشود که اگر این بتها سهمی داشته باشند، این مقدمهٴ قضیه. لکان إما بکذا أو کذا أو کذا أو کذا و التالی بأسره محال. این میشود قیاس استثنایی که تالیاش چهار ضلع دارد سه ضلعش عقلاً محال است، یک ضلعش هم نقلاً محال است که آن هم با تأیید عقل است. فرمود ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ این بتها و اصنام و اوثانی که میخوانید اینها چه سهمی میتوانند داشته باشند؟ اینها یا «بالاستقلال» یک گوشهٴ کار را به عهده دارند، یا «بالمشارکه» با خدا کاری را به عهده میگیرند، یا «بالمظاهره» با خدا کاری را به عهده میگیرند، «أو بالشفاعه». «بالاستقلال» یعنی چه خدا باشد چه نباشد، اینها ذرهای را مالکاند. «بالمشارکه» یعنی اینها شریک خدا هستند. آنها و خدا دوتایی کاری را انجام میدهند. «بالمظاهره» یعنی خدا اصل است این کار را انجام میدهد. اینها ظهیرند، پشتوانهاند، پشتیباناند، معاوناند، دستیارند که اینها را میگویند ظهیر یعنی پشتیبان. چهارمی هم «بالشفاعة» است. «بالشفاعة» معنایش این است که هیچ کاری از اینها ساخته نیست منتها اینها «وجیه عندالله» هستند، آبرو دارند، به خدا عرض میکنند که شما مشکل فلان شخص را حل بکن. فرمود ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الأرْضِ﴾ یعنی «بالاستقلال» این یک. ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ این دو. ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ از طرف ذات اقدس الهی استظهاری نمیشود که اینها ظهیر خدا باشند، پشتیبان خدا باشند، این سه. پس نه استقلال است نه شرکت است، نه مظاهره. میماند مسئلهٴ شفاعت. شفاعت عقلاً محال نیست ممکن است ولی باید به اذن او باشد. اما این چهارمی ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلاّ لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ و اینها که مأذون نیستند.
نشانه مأذون نبودن بتها برای شفاعت
نشانهٴ اینکه اینها مأذون نیستند در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» و مانند آن استدلال میکند میفرماید این حرفهایی که ما میزنیم شما بر خلافش اقامه میکنید. بر خلافش یا بالأخره دلیل عقلی بیاورید، یا دلیل نقلی. آیهٴ چهارم سورهٴ مبارک «احقاف» این است که ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ﴾ اینها چون خالقاند باید مدبر باشند، مدیر باشند، مشکل شما را حل کنند؟ برهان اقامه کنید اینها مگر چیزی خلق کردهاند. اینکه نیست. ﴿أَرُونِی مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ «بالاستقلال» چیزی خلق کردند؟ نه. «شریک الله» هستند در آفرینش؟ نه. در این باره سندی دارید ارائه دهید ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ بالأخره یا برهان فلسفی، کلامی، عقلی اقامه کنید. یا دلیل نقلی بیاورید. دلیل که غیر از این دو تا نیست. یا از صحف آسمانی گذشته خبر بیاورید که در تورات بود، در انجیل بود، در زبور بود، در صحف انبیا بود، در کتاب آسمانی بود که بتها سهمی دارند یا «بالاستقلال» یا «بالمشارکه». یا نه، ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ آثار علمی بیاورید. حالا نقلی نشد، عقلی. نه آن دارید نه این. ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ بالأخره یا دلیل عقلی یا دلیل نقلی دیگر. ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. بعد فرمود ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است