- 416
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 60 و 61 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 60 و 61 سوره توبه _ بخش اول"
تهدید یکجانبه و دوجانبه در مورد حاکم اسلامی
حبّ مال و بخل طبیعی انسانها
توزیع زکات در میان افراد حقیقی و حقوقی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (60) وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (61)﴾
تهدید یکجانبه و دوجانبه در مورد حاکم اسلامی
جریان صدقات در نظام اسلامی مورد تهدید است. اگر والی مسلمانها معصوم باشد، از یک جهت مورد خطر و تهدید است. و اگر والی مسلمین غیر معصوم باشد، از دو جهت مورد تهدید و خطر است. لذا قرآن کریم با یک بیان شفاف و روشن مصارف صدقات را معین کرد. اگر والی مسلمین معصوم باشد مثل زمان نزول قرآن کریم که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عهدهدار توزیع صدقات بود، خطر فقط یک جانبه بود یعنی فقط از ناحیهٴ امت خطر تهدید میکرد. برای اینکه مردم یا طمع بیجا دارند، یا درصدد فتنهاند یا در اثر فقر فشار میآورند و نظم را بر هم میزنند یا در اثر طمع با اینکه غنیّاند و مستحق زکات و صدقه نیستند، سعی میکنند بهرهای از صدقات ببرند. یا انگیزهٴ سیاسی دارند که میخواهند مسئول اسلامی را به بیعدالتی متهم کنند.
اتهام بیعدالتی به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان تقسیم صدقات
در همین جریان ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ نقل شده بود به بعضی از آنها هم اشاره شد که شخصی گستاخانه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت «اِعْدِل و ما عَدَلْتَ». عادلانه تقسیم بکن و این صدقات را چرا عادلانه تقسیم نکردی. این خیال کرد که به هر کسی باید این مال را داد و شرایطی هم برای دریافت کنندهها نیست. که بعضیها خواستند عصبانی بشوند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را قانع کرد. مشابه این صحنه را مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در تذکره در بحث غنایم آنجا ذکر کرد که کسی در جبهه جنگ یک مقدار پشم رشتهای را به عنوان غنیمت گرفته بود. از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درخواست کرد گفت این را بگیرید شما در منزل ریسندگی و نساجی دارید از آن استفاده کنید برای بافت. حضرت فرمود: «ما لی من فیئکم هذه الوبرة إلاّ الخمس» ، من یک پنجم آن مقداری که سهم من است از این پشم میتوانم به شما بدهم بقیه سهم بیتالمال است. یا دیگری صریحاً به حضرت اعتراض کرد که «ما عَدَلْتَ»، در توزیع این غنایم عدالت را رعایت نکردی. مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در تذکره در بحث همان غنایم در توزیع فیء و غنیمت میفرماید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کنار شتر غنیمت رفته است و یک تار مویی مقداری مویی از این شتر کَند به عنوان کُرک. این را لای انگشتانش گذاشت فرمود «ما لی من فیئکم هذه الوبرة» «وبره» و «وبر» مثل تمره و تمر است. یعنی از این یک تار مو «ما لی من فیئکم هذه الوبرة الا الخمس»، من هم یک پنجم حق دارم. بنابراین توقع داشته باشید که من در توزیع غنایم عدالت را رعایت نکنم توقع بیجاییست.
حبّ مال و بخل طبیعی انسانها
خب پس برخیها انگیزهٴ سیاسی دارند که لَمز کنند، طعن کنند که متهم کنند به بیعدالتی. بعضیها هم واقعاً طمع دارند چون انسان مال را دوست دارد، زیاد دوست دارد، مال زیاد را هم خیلی دوست دارد. اصل دوستی نسبت به مال را قرآن کریم فرمود شماها مال را زیاد دوست دارید ولو مال کم. کسی ممکن است که وضع مالیاش ضعیف باشد یک مختصر مال دارد اما علاقهاش به این مال خیلی است. فرمود ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ جمّ، یعنی انبوه. غیر از جمع است. جمّ یعنی فراوان. «جمّ غفیر» یعنی زیاد که آن تأکید است. شما این مالتان را زیاد دوست دارید. حالا آن محبوبتان چه کم چه زیاد. یک بحث دربارهٴ جمعآوری مال است که تکاثر است ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ آن حساب دیگری دارد. یک بحث در این است که انسان طبعاً مال را خیلی دوست دارد و بخیل هم هست ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ این شح و بخل اصلاً درون دل آدم به عنوان دشمن داخلی آنجا پایگاه دارد. فرمود کنار جانتان این بخل هست و چنین خیال نکنید بهشت رفتن کار آسانی است. این دشمن در پیراهنتان است، در درونتان است، در کنار جانتان است، با او باید بجنگید بالأخره. این همان معنای جهاد اکبر است، این همان تهذیب نفس است و مانند آن. بعد فرمود ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ . این چنین نیست که وِقایت و تقوای از شُح ممکن نباشد. خیلیها هستند موفقاند ولی این دشمن در درون شماست. هیچ کسی هم در عالم با کسی مخالف نیست تنها مخالف آدم هم خود آدم است. بقیه دیگر امور فرعیاند. خب پس این دشمن درون خانه، خانه کرده است و انسان هم به مال خیلی علاقهمند است، مال زیاد را هم که بر اساس ﴿جمع مالاً و عدده﴾ دوست دارد. در چنین فضایی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را متهم میکردند که شما عدالت را رعایت نکردید. چرا به ما ندادی، چرا کم دادی.
تبیین مصارف هشتگانه زکات در آیهٴ محل بحث و بیان حکمت پرداخت زکات
این در صورتی است که در حکومت اسلامی والی مسلمین معصوم باشد. ولی اگر در حکومت اسلامی، والی معصوم نبود، خطر از دو طرف میآید؛ هم از طرف خود والی، هم از طرف مردم. لذا این آیه خیلی شفاف، روشن مصارف هشتگانه را مشخص کرده است که صدقات برای اینهاست که هیچ ابهامی هم در آن نیست. روشن فرمود بیتالمال برای اینهاست. لذا حکمتش را هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 103 به این صورت بیان کرد که بعداً به خواست خدا خواهد آمد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهٴ تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ خب اگر کسی بیتالمال نزد او باشد و ادا نکند این ناپاک است. چه رسد به اینکه کسی از خارج بیاید در بیتالمال تصرف بکند. یعنی اگر کسی کشاورزی کرده زحمت کشیده مالش به نصاب رسیده، آن مقداری که «فی ما سَقَط السّماء العُشر» مثلاً آن گندمهای دیم را که از آب باران کمک میگیرند نه با چاه و دلو و امثال ذلک یک دهم باید داده بشود اگر به نصاب برسد. خب «فی ما سقط السماء العُشر». این شخص نه دهم را گرفته این یک دهم را نداد، این را قرآن میفرماید این طاهر نیست، آلوده است. حالا اگر کسی کشاورز نبود بیگانه بود در بیتالمال رخنه کرد، خب آن پیداست به طریق اولیٰ گرفتار آلودگی است. برای اینکه این فساد پیش نیاید هم در صورتی که در رأس حکومت اسلامی معصوم(سلام الله علیه) باشد که خطر یکجانبه است آن را بازگو فرمود، و هم در زمانی که حکومت اسلامی هست و در رأس غیر معصوم است و خطر از دو جهت تهدید میکند، آن را هم روشن کرد که فرمود ﴿إنما الصدقات للفقراء و المساکین﴾
توزیع زکات در میان افراد حقیقی و حقوقی
تقسیم مصارف هشتگانه زکات به دو قسم حقیقی و حقوقی
مطلب دیگر آن است که در نوبت قبل اشاره شد که مصارف هشتگانهٴ زکات از یک منظر به دو قسم تقسیم شده است، یک قسم اشخاص حقیقیاند و قسم دوم شخصیتهای حقوقی. اشخاص حقیقی همان فقرا و مساکین و عاملین و مؤلفة قلوبهم هستند که از آنها با همین جمع یاد کرد و با «لام» تعبیر کرد. قسم دوم که شخصیت حقوقی است فرمود: ﴿وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ که دربارهٴ اینها مصرف بشود. و اینچنین نیست که حالا غارمین حتماً عطف بر فقرا باشد. عطفش بر رقاب محذوری ندارد. یعنی در اینباره مصرف بکنید.
نکتهٴ بعدی آن است که در بین این اصناف چهارگانهٴ دوم با اینکه برخی از اینها به حسب ظاهر اشخاص حقیقیاند ولی مع ذلک در این مصرف دوم این اشخاص حقیقی را مثل اشخاص حقوقی با «فی» یاد کرده است. حتی ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾ که شخص است بالأخره نه یک شخصیت حقوقی. از ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾ هم به عنوان ﴿وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ تعبیر شده است یعنی دربارهٴ ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾. اینها با اینکه اشخاصاند حکم شخصیت حقوقی را دارند. و هم «ابناء السبیل» تعبیر نفرمود و هم در ردیف فقرا و مساکین و عاملین و مؤلفة قلوبهم یاد نکرد و دربارهٴ غارمین هم همینطور است.
مسئله تقدّم و تأخّر اصناف چهارگانه اول و دوم
مطلب بعدی آن است که برخیها خواستهاند بگویند آن اصناف چهارگانهٴ اول مقدم بر اصناف چهارگانهٴ دوم هستند. برای اینکه دربارهٴ آنها با «لام» تعبیر شده است و مُوهِم استحقاق, اختصاص, تملیک و مانند آن است. ولی آنطوری که جناب زمخشری در کشاف دارد و برخی از همراهان ایشان هم بینظر نیستند میگویند این اصناف چهارگانهٴ دوم اولیٰ هستند از اصناف چهارگانهٴ اول. برای اینکه دربارهٴ به اینها به «فی» تعبیر شده است و «فی» ظرفیت و استغراق را میگیرد یعنی صدقات باید در اینجا متمرکز باشند.
تأثیر نداشتن وجوه ادبی آیه در احکام فقهی آن
مطلب مهم آن است که اینها یک سلسله وجوه ادبی است که هر کدام صبغهٴ خاص خودشان را دارند. اما هیچکدام بار فقهی ندارند. یعنی مثلاً ما به وسیلهٴ روایت تثبیت شده باشد و در فقه فتوا بر این مستقر بشود که بسط واجب است اینچنین نیست. این یک. تقدیم اولی بر دومی، دومی بر سومی لازم است نظیر طبقات ارث اینچنین نیست. پس هیچکدام از این مصارف ثمانیه حاجب دیگری نیستند نظیر ارث نیست که طبقهٴ اول مانع ارث بری طبقهٴ دوم است و طبقهٴ دوم حاجب نسبت به طبقهٴ سوم است. نه از سنخ طبقات ارث است، نه از سنخ موارد بسط است که حتماً باید بر اینها گستراند و به همهٴ اینها داد بلکه اینها بیان مصرفاند و فی الجمله «لام» آن هم مصرف «لام» است در حقیقت. نه اینکه «لام» تملیک باشد. خب پس ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ که اینها اشخاص حقیقیاند، ﴿وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ که اینها صبغهٴ شخصیت حقوقی هم دارند به تعبیر «فی»، گرچه در بین اینها گیرندگان اشخاص هم هستند نظیر غارمین و نظیر ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾. ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾ با اینکه یک شخصیت حقیقی است آن را در کنار شخصیت حقوقی یاد کرده.
عدم شرط فقر در استحقاق مسئول جمعآوری زکات
عدم شرط فقر در پرداخت زکات به مسئولین جمعآوری
مطلب دیگر آن است که دربارهٴ عاملین نه فقر شرط است نه غنا مانع است. چون اینها کاری دارند انجام میدهند و حقی دارند میگیرند. نه فقر شرط است تا نظیر فقرا و مساکین باشند. نه غنا مانع است که حالا اگر کسی عامل جمعآوری زکات بود و خودش غنی بود، حق ندارد. چون او از سهم فقرا که نمیگیرد که. بالأخره این بودجه این بیتالمال همان طوری که شما انباری میخواهید یک وسیلهٴ نقلیه میخواهید اینها را جابهجا بکند، کسی را هم میخواهید که جمعآوری بکند که. حالا یا از جای دیگر میگیرید یا از همین جا. این ﴿وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ معنایش این نیست که حتماً باید از راه زکات اینها را تأمین کرد، نه حالا ولیّ مسلمین اگر بودجهای داشت، مثلاً کسی مالی را وقف کرده گفته که شما این را میتوانید ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ در کار خیر امور خیریه مصالح مسلمین مصرف بکنید. خب یکی از آن مصالحی که مربوط به مصلحت مسلمین است آن است به این کسی که دارد تلاش و کوشش میکند با وسیلهٴ نقلیهٴ خودش این اموال را جابهجا میکند به او بدهند. لازم نیست که حالا حتماً از باب زکات بدهند این ترخیص است یعنی میتوانید شما از این راه تأمین کنید. پس نه فقر شرط است نه غنا مانع است. حالا اگر کسی در روستایی یا در شهری کشاورزی مهم داشت، گندم داشت، جو داشت و مانند آن که مکلّف به تأدیهٴ زکات بود و امکاناتی هم داشت وسیلهٴ نقلیه هم داشت هم زکات خودش را، هم زکات اهالی این روستا را تلاش و کوشش کرد، جمعآوری کرد آورد به مرکز بیتالمال رساند، خب این یک حقی دارد. گاهی هم ممکن است ولیّ مسلمین این حق الزحمهٴ او را و تلاش و کوششی که او کرده است از همان آن زکات خود او حساب بکند بعد بگوید شما که این مقدار بدهکار بودید دیگر ما احتساب میکنیم معادل اینکه تلاش کردی و کوشش کردی اموال را جمع کردی، ما دیگر چیزی از تو نمیگیریم همان زکات خودت را حساب میکنیم. بنابراین نه فقر شرط است و نه غنا مانع در جریان عاملین.
تمثیلی بودن مصادیق نقل شده برای «تألیف قلوب» در تفسیر المنار
دربارهٴ مؤلفة قلوبهم شش گروه را جناب صاحب المنار به عنوان تألیف قلوب ذکر کرده است. البته اینها بر فرض صحتش در حد تمثیل است نه تعیین. دلیلی هم بر حصر اینها نیست. معیار کلی آن است که اگر کسی با دریافت بودجهای از حکومت اسلامی یا شرّش از مرزها کم میشود یا خیرش به مرزداران میرسد یا خیرش به اسلام و مسلمین در داخلهٴ مرز میرسد، میشود از سهم ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به آنها داد. حالا این مصارف ششگانهای که ایشان در المنار آوردهاند ممکن است به عنوان مصداق رایج باشد.
گفتار صاحب المنار درباره تعلّق زکات به اسکناس
مطلب بعدی آن است که تعبیر دیگری که المنار دارند این است که آیا صدقات در همان نُه چیز واجب است. البته باید در بحثهای دیگر بیاید اینجا فقط برای بیان مصرف است. منتها قرآن کریم به صورت باز آن مواردی که زکات به آن تعلق میگیرد باز نفرمود که انعام ثلاث است و نقدین است و غلات اربعه. خب این نُه چیز متعلق زکات است بیش از این نیست. حالا اموال تجاری حالا اینهایی که نقدینی در دستشان نیست با اسکناس تجارت میکنند آیا به این اموالشان زکات تعلق میگیرد یا نه که معادل نقدین است در حقیقت؟ اگر تعبد محض باشد به اینها فقط خمس تعلق میگیرد زکات تعلق نمیگیرد. لکن ایشان میخواهند شواهدی اقامه کنند که احیاناً تعلق صدقه به این کالای تجاری به ذهن نزدیکتر است. زیرا اهدافی که خدای سبحان برای مقرر داشتن صدقات بیان فرمود یکی آن است که ﴿لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ یعنی مال در گردش باشد به دست همه برسد. این طور نباشد که یک عده از مال برخوردار باشند و منحنی نیمه تمام، یک عده مستمندانه زندگی کنند. این طور نباشد. مال باید به دست همه بگردد هر کسی برابر استعداد خودش از این مال استفاده کند بعضی کم بعضی زیاد. امکان دسترسی به سرمایه و وام و تجارت و اقتصاد و کشاورزی و دامداری برای هر مستعدی فراهم بشود. و اگر زکات به این سرمایهها تعلق نگیرد به این اموال تجاری تعلق نگیرد لازمهاش همان است که این ﴿دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ﴾ بشود، در حالی که در سورهٴ «حشر» فرمود مبادا طوری مسائل اقتصادیتان را تبیین کنید که فقط سرمایه در دست یک عده خاص بگردد. در اوایل ورود بحث اشاره شد که سرمایههای کلان معمولاً در نظام کاپیتال غرب هم همین طور است. بقیه کارگزاران و کارگران و عملهٴ این سرمایهدارها هستند. آن یکی مثلاً فرض کنید دویست تا هواپیما میخرد، آن یکی مثلاً چهل تا کشتی میخرد، آن یکی پنج هزار تا ماشین میخرد، فلان چهار تا کارخانه میخرد، او چهار تا کارخانه میفروشد. در همین مدار میگردد. بقیه دیگر مصرفکننده هستند و حقوقی میگیرند و کار میکنند. وگرنه تجارتهای کلان دست همان چند نفر است که تجارتهایشان در همین حد است. مثلاً او پنج تا کارخانه میخرد، این چهل تا کشتی میخرد، آن دویست تا هواپیما میخرد، آن پنج هزار تا ماشین میخرد. همین طوری روزانه تجارتشان این است. بقیه دیگر عملههای اینها هستند. این میشود ﴿دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾.
علّت تعلّق زکات به اسکناس از نگاه صاحب المنار
اگر آیهٴ سورهٴ «حشر» میفرماید مبادا ثروت یک منحنی ناتمام باشد در دست یک گروه خاص بگردد، و اگر آیهٴ 103 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میگوید ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ و اگر روایات فراوانی در باب سرّ جعل زکات آمده است که ذات اقدس الهی «جعل فی اموال اغنیاء ما یکفی الفقراء» و مانند آن، و اگر در نصوص ما آمده است که اگر ذات اقدس الهی میدانست که بیش از این مقدار لازم بود جعل میکرد چون ائمه(علیهم السلام) فرمودند همین مقدار زکاتی را که خدا جعل کرده است برای تأمین نیاز مستمندان کافی است و اگر خداوند میدانست که فقرا با این تأمین نمیشوند، بیش از این جعل میکرد. آن روزها بر اساس نقدین که تجارت رسمی روز آنها بود سکهٴ رایج هم بود این بود. آن روزها که اسکناس نبود. آن روزها در طلیعهٴ امر با طلا و نقره معامله میکردند و سرمایهدارها هم در انبارهایشان این طلاها و نقره را انبار میکردند همان طوری که روستایی الآن برای تأمین سوخت زمستانش این هیزمها را انبار میکند. بعد از فتح امپراطوری ایران و روم و سرازیر شدن سرمایهها و نقدین به حجاز وضع این طور بود. اینهایی که در طول اموی بودند مخصوصاً در زمان عثمان و همچنین در دربار شام اینها انبار طلا و نقرهشان مثل همان انبار هیزم روستاییهای فعلی بود. این است که یعقوبی و امثال یعقوبی نقل میکردند که عمروعاص بعد از مرگ آن قدر شمشهای قطور به ارث گذاشت که ورثه با تَبَر این شمشها را توزیع میکردند همین بود دیگر. حالا اگر کسی چند چوب هیزم مثلاً گردو اینها به ارث بگذارد خوب ورثه با تبر تقسیم میکنند دیگر. آن روزها این طور بود. اگر کسی هم میرفت مثلاً نان تهیه کند، گوشت تهیه کند، یک تکیه به اندازهٴ یک مثقال طلا یا یک مثقال نقره میداد و مایحتاج خودش را تأمین میکرد. بعدها مسئلهٴ سکه مطرح شد به راهنمایی وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) که حکم مبسوطی دارد. زمان عمربن عبدالعزیز به رهبری وجود مبارک امام باقر سکه رایج شد. یعنی طلا و نقرهٴ مسکوک شد. بعدها هم کمکم, کمکم اسکناس و مانند آن درآمد. خب آن روز که سخن از نقدین بود و اساس تجارت هم نقدین بود، این طلا و نقره که سکههای رایج بودند، اینها در دست مردم بود و اگر تزکیه میشدند مشکل مردم حل میشد. ولی الآن که سخن از نقدین نیست و اوراق بهادار است و سرمایههای دیگر است اگر صدقات و زکوات بر اینها جعل نشود آن هدف تأمین نخواهد شد. یعنی ﴿کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ تأمین نمیشود. «و إنما جعل الله (سبحانه و تعالی) للفقراء فی اموال الاغنیاء کذا و کذا تأمین» نمیشود. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ تأمین نمیشود. بنابراین این اهداف صدقات نشان میدهد که این صدقات و این زکوات اختصاصی به نقدین ندارند مال التجاره را هم شامل میشوند. این رغبتی است که صاحب المنار نسبت به این دارد
نقد سخن صاحب المنار درباره علّت تعلّق زکات به مالالتجاره مردم
لکن این تام نیست ما اگر مصارف هشتگانهٴ صدقه که اینجا مشخص است متعلقات نُهگانهٴ زکات که نقدین است و غلات اربع هست و انعام ثلاثه، اگر آنها درست عمل بشود، همهٴ این اهداف تأمین است اگر تأمین نشد، آنگاه مسئلهٴ خمس است مسئلهٴ انفال هست اساس بر این است که اینها این انفال را مال مردم میدانند. چون مال مردم میدانند مردم به هر که رأی دادند او از طرف مردم وکیل است و در این اموال عمومی دخل و تصرف میکند و بانکها را تأمین میکند و وامها را تأمین میکند و تجارتها را تأمین میکند و مانند آن.
درحالی که اینچنین نیست مهمترین سرمایههای مملکت آن معدن نفت و امثال آنهاست معدن نفت, معدن طلا رژیم حقوقی دریا کوهها, جنگلها اینها منابع ثروت یک مملکت است این یک، و همهٴ اینها هم مال امام(علیه السلام) است و هیچکدام نه مال اشخاص حقیقی است نه مال ملت است. در اسلام که بارها ملاحظه فرمودید مال به سه قسمت تقسیم میشد و میشود یک مال اشخاص حقیقی است که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ هر کسی کاری کرد کسبی کرد درآمدی دارد برای خودش. این مال اشخاص حقیقی. قسم دوم اموال مردمی است که مال ملت است و آن اراضی «مفتوح العنوه» و امثال ذلک است که مال مردم است، مال مسلمون بما هم مسلمون. قسم سوم سرمایههایی است که نه مال اشخاص است نه مال ملت، بلکه مال مکتب است و آن جریان انفال است ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾ . جریان خمس هم همین طور است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ این بیست درصد زاید درآمد این مال اشخاص نیست نه مال اشخاصی است که عرض کردم نه مال ملت است بلکه مال مکتب است. اگر مال مکتب است ولیّ این مکتب که امام معصوم (ارواحنا فداه) است متولیّ این کار است و در عصر غیبت او کسی که جای او را بتواند پر کند نائب او باشد او ولیّ در جمعآوری و حیازت و صرف امینانه و عادلانه است که به منزلهٴ متولی وقف میشود. این چنین نیست که این مال, مال ملت باشد یا مال آن والی باشد. رهبران الهی یعنی غیر معصوم(علیه السلام) اینها به منزلهٴ متولیان اوقاف عمومیاند. خب اگر شما نظام را حکومت اسلامی فرض کردید جناب صاحب المنار حکومت اسلامی فرض کردید، آن ولیّ مسلمین که مسئلهٴ انفال را، مسئلهٴ فیء را، مسئلهٴ غنایم را و مسئلهٴ خمس را به عهده دارد آن نمیگذارد کار به این صورت برسد. شما چه زمانی آزمودید که ما این مسائل را امتثال کردیم و عمل کردیم باز مع ذلک آیهٴ سورهٴ «حشر» عمل نشد، آیهٴ سورهٴ «توبه» عمل نشد، آیات دیگر عمل نشد، آن روایاتی که فرمود خداوند برای فقرا در اموال اغنیا سهمی معین کرده فراهم نشد، اینکه نیست.
عدم شرط فقر در دریافت کنندگان سهم ﴿ابْنَ الْسَّبِیلِ﴾
تفاوت فتوای زاهدانه با فتوای به زهد در مورد سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾
مطلب دیگر آن است که این سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ را که در نوبت قبل هم اشاره شد باید خیلی محترم شمرد. این سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ در آن فقر شرط نیست. البته یک وقت است انسان زاهدانه فتوا میدهد این روا نیست وقتی فتوا به زهد میدهد خب این چیز خوبی است. زاهدانه فتوا دادن همان حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) درمیآید که اگر کسی فقیر بود میتواند از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ استفاده کند. این درست نیست. این زاهدانه فتوا دادن است. فتوا را باید کریمانه داد نه زاهدانه. فتوایتان کَرم داشته باشد، یک. از آن طرف شاگردانتان را، مقلّدینتان را به زهد دعوت کنید فتوا به زهد بدهید و بگویید اگر احتیاج دارید نگیرید. چون بالأخره روزی بویش در میآید اگر بتوانید قانع باشید بهتر است اگر بتوانید از کسب دستتان استفاده کنید بهتر است . هر چه کمتر از بیت المال کمک و بهره بگیرید بهتر است این فتوای به زهد است که خیلی چیز خوبی است. اما زاهدانه فتوا دادن که انسان بگوید شرط گرفتن مال از بیت المال برای امام جمعه، امام جماعت, اساتید، معلمین، مبلغین فقر است این زاهدانه فتوا دادن است که نارواست. شما کریمانه فتوا بدهید یک، فتوا به زهد بدهید، ترغیب به زهد بکنید، تعلیم زهد بکنید دو، آنگاه هر کسی برابر اخلاق خودش عمل میکند. این نتیجهٴ معرفت است.
در قرآن کریم فرمود یک عده مأمورند که مردم را هدایت بکنند ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ بسیار خب. این را تجهیز کرده اعزام کرده همان کاری که در بسیج نظامی شما فتوا میدهید اینجا هم همان فتوا را بدهید در بسیج نظامی که فرمود ﴿إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾, ﴿فانْفِرُوا﴾ حالا ﴿فانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ ترغیب میکند تشویق میکند که دشمن اگر حمله کرد شما به طرف جبهه بسیج بشوید. خب این قاضیان و جنگجویان و مجاهدانی که عازم میدان جبهه میشوند اینها را از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ میشود تجهیز کرد. حالا لازم نیست اینها فقیر باشند که. این شخص میتواند بالأخره خودش سلاح تهیه کند که حالا لازم نیست که با بودجهٴ شخصی سلاح تهیه کند که . شما سلاح تهیه کن وسیلهٴ نقلیه تهیه کن لباس رزم تهیه کن به او بده، بگو در امان خدا. خب و مقداری هم تشویقش بکن چیزی هم خواستی به او بده، میتوانی بدهی. پس در قاضیان فقر شرط نیست. این سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است. حالا که اینچنین شد، اگر کسی در بسیج فرهنگی و فقهی شرکت کرد، خواست ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٴ مِنْهُمْ طَائِفَهٴ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ این نَفْر فقهی را دارد اجابت میکند. پس به چه دلیل فقر شرط است. شما که نمیخواهید که از سهم ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ بدهید. میخواهید از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بدهید. از آن طرف ذات اقدس الهی آن نَفْر نظامی را الزام کرد یک، این نَفْر فرهنگی را الزام کرد دو، هم فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ هم فرمود ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یک عده آماده بشوند مصمم بشوند, عزم داشته باشند برای هدایت مردم. خب اینها بودجه میخواهد, امکانات میخواهد مسکن میخواهد, وسیلهٴ نقلیه میخواهد اینها را از کیسهٴ خودشان بدهند؟ به چه دلیل؟ چرا بیتالمال نتواند اینها را تأمین بکند برای اینها نباشد، یکی از بهترین مصارف ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ هم همین است. بنابراین اگر ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ است اگر ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٴ مِنْهُمْ طَائِفَهٴ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ هست اینها هم مانند ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ میتوانند به عنوان سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ از مصارف زکات استفاده کند. فقر شرط نیست. این کریمانه سخن گفتن است و ترغیب به زهد هم هست. که شما اگر تا آنجایی که ممکن است از مال شخصی خودتان استفاده کنید اولی آن است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تهدید یکجانبه و دوجانبه در مورد حاکم اسلامی
حبّ مال و بخل طبیعی انسانها
توزیع زکات در میان افراد حقیقی و حقوقی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (60) وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (61)﴾
تهدید یکجانبه و دوجانبه در مورد حاکم اسلامی
جریان صدقات در نظام اسلامی مورد تهدید است. اگر والی مسلمانها معصوم باشد، از یک جهت مورد خطر و تهدید است. و اگر والی مسلمین غیر معصوم باشد، از دو جهت مورد تهدید و خطر است. لذا قرآن کریم با یک بیان شفاف و روشن مصارف صدقات را معین کرد. اگر والی مسلمین معصوم باشد مثل زمان نزول قرآن کریم که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عهدهدار توزیع صدقات بود، خطر فقط یک جانبه بود یعنی فقط از ناحیهٴ امت خطر تهدید میکرد. برای اینکه مردم یا طمع بیجا دارند، یا درصدد فتنهاند یا در اثر فقر فشار میآورند و نظم را بر هم میزنند یا در اثر طمع با اینکه غنیّاند و مستحق زکات و صدقه نیستند، سعی میکنند بهرهای از صدقات ببرند. یا انگیزهٴ سیاسی دارند که میخواهند مسئول اسلامی را به بیعدالتی متهم کنند.
اتهام بیعدالتی به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان تقسیم صدقات
در همین جریان ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ نقل شده بود به بعضی از آنها هم اشاره شد که شخصی گستاخانه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت «اِعْدِل و ما عَدَلْتَ». عادلانه تقسیم بکن و این صدقات را چرا عادلانه تقسیم نکردی. این خیال کرد که به هر کسی باید این مال را داد و شرایطی هم برای دریافت کنندهها نیست. که بعضیها خواستند عصبانی بشوند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را قانع کرد. مشابه این صحنه را مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در تذکره در بحث غنایم آنجا ذکر کرد که کسی در جبهه جنگ یک مقدار پشم رشتهای را به عنوان غنیمت گرفته بود. از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درخواست کرد گفت این را بگیرید شما در منزل ریسندگی و نساجی دارید از آن استفاده کنید برای بافت. حضرت فرمود: «ما لی من فیئکم هذه الوبرة إلاّ الخمس» ، من یک پنجم آن مقداری که سهم من است از این پشم میتوانم به شما بدهم بقیه سهم بیتالمال است. یا دیگری صریحاً به حضرت اعتراض کرد که «ما عَدَلْتَ»، در توزیع این غنایم عدالت را رعایت نکردی. مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در تذکره در بحث همان غنایم در توزیع فیء و غنیمت میفرماید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کنار شتر غنیمت رفته است و یک تار مویی مقداری مویی از این شتر کَند به عنوان کُرک. این را لای انگشتانش گذاشت فرمود «ما لی من فیئکم هذه الوبرة» «وبره» و «وبر» مثل تمره و تمر است. یعنی از این یک تار مو «ما لی من فیئکم هذه الوبرة الا الخمس»، من هم یک پنجم حق دارم. بنابراین توقع داشته باشید که من در توزیع غنایم عدالت را رعایت نکنم توقع بیجاییست.
حبّ مال و بخل طبیعی انسانها
خب پس برخیها انگیزهٴ سیاسی دارند که لَمز کنند، طعن کنند که متهم کنند به بیعدالتی. بعضیها هم واقعاً طمع دارند چون انسان مال را دوست دارد، زیاد دوست دارد، مال زیاد را هم خیلی دوست دارد. اصل دوستی نسبت به مال را قرآن کریم فرمود شماها مال را زیاد دوست دارید ولو مال کم. کسی ممکن است که وضع مالیاش ضعیف باشد یک مختصر مال دارد اما علاقهاش به این مال خیلی است. فرمود ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ جمّ، یعنی انبوه. غیر از جمع است. جمّ یعنی فراوان. «جمّ غفیر» یعنی زیاد که آن تأکید است. شما این مالتان را زیاد دوست دارید. حالا آن محبوبتان چه کم چه زیاد. یک بحث دربارهٴ جمعآوری مال است که تکاثر است ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ آن حساب دیگری دارد. یک بحث در این است که انسان طبعاً مال را خیلی دوست دارد و بخیل هم هست ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ این شح و بخل اصلاً درون دل آدم به عنوان دشمن داخلی آنجا پایگاه دارد. فرمود کنار جانتان این بخل هست و چنین خیال نکنید بهشت رفتن کار آسانی است. این دشمن در پیراهنتان است، در درونتان است، در کنار جانتان است، با او باید بجنگید بالأخره. این همان معنای جهاد اکبر است، این همان تهذیب نفس است و مانند آن. بعد فرمود ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ . این چنین نیست که وِقایت و تقوای از شُح ممکن نباشد. خیلیها هستند موفقاند ولی این دشمن در درون شماست. هیچ کسی هم در عالم با کسی مخالف نیست تنها مخالف آدم هم خود آدم است. بقیه دیگر امور فرعیاند. خب پس این دشمن درون خانه، خانه کرده است و انسان هم به مال خیلی علاقهمند است، مال زیاد را هم که بر اساس ﴿جمع مالاً و عدده﴾ دوست دارد. در چنین فضایی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را متهم میکردند که شما عدالت را رعایت نکردید. چرا به ما ندادی، چرا کم دادی.
تبیین مصارف هشتگانه زکات در آیهٴ محل بحث و بیان حکمت پرداخت زکات
این در صورتی است که در حکومت اسلامی والی مسلمین معصوم باشد. ولی اگر در حکومت اسلامی، والی معصوم نبود، خطر از دو طرف میآید؛ هم از طرف خود والی، هم از طرف مردم. لذا این آیه خیلی شفاف، روشن مصارف هشتگانه را مشخص کرده است که صدقات برای اینهاست که هیچ ابهامی هم در آن نیست. روشن فرمود بیتالمال برای اینهاست. لذا حکمتش را هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 103 به این صورت بیان کرد که بعداً به خواست خدا خواهد آمد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهٴ تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ خب اگر کسی بیتالمال نزد او باشد و ادا نکند این ناپاک است. چه رسد به اینکه کسی از خارج بیاید در بیتالمال تصرف بکند. یعنی اگر کسی کشاورزی کرده زحمت کشیده مالش به نصاب رسیده، آن مقداری که «فی ما سَقَط السّماء العُشر» مثلاً آن گندمهای دیم را که از آب باران کمک میگیرند نه با چاه و دلو و امثال ذلک یک دهم باید داده بشود اگر به نصاب برسد. خب «فی ما سقط السماء العُشر». این شخص نه دهم را گرفته این یک دهم را نداد، این را قرآن میفرماید این طاهر نیست، آلوده است. حالا اگر کسی کشاورز نبود بیگانه بود در بیتالمال رخنه کرد، خب آن پیداست به طریق اولیٰ گرفتار آلودگی است. برای اینکه این فساد پیش نیاید هم در صورتی که در رأس حکومت اسلامی معصوم(سلام الله علیه) باشد که خطر یکجانبه است آن را بازگو فرمود، و هم در زمانی که حکومت اسلامی هست و در رأس غیر معصوم است و خطر از دو جهت تهدید میکند، آن را هم روشن کرد که فرمود ﴿إنما الصدقات للفقراء و المساکین﴾
توزیع زکات در میان افراد حقیقی و حقوقی
تقسیم مصارف هشتگانه زکات به دو قسم حقیقی و حقوقی
مطلب دیگر آن است که در نوبت قبل اشاره شد که مصارف هشتگانهٴ زکات از یک منظر به دو قسم تقسیم شده است، یک قسم اشخاص حقیقیاند و قسم دوم شخصیتهای حقوقی. اشخاص حقیقی همان فقرا و مساکین و عاملین و مؤلفة قلوبهم هستند که از آنها با همین جمع یاد کرد و با «لام» تعبیر کرد. قسم دوم که شخصیت حقوقی است فرمود: ﴿وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ که دربارهٴ اینها مصرف بشود. و اینچنین نیست که حالا غارمین حتماً عطف بر فقرا باشد. عطفش بر رقاب محذوری ندارد. یعنی در اینباره مصرف بکنید.
نکتهٴ بعدی آن است که در بین این اصناف چهارگانهٴ دوم با اینکه برخی از اینها به حسب ظاهر اشخاص حقیقیاند ولی مع ذلک در این مصرف دوم این اشخاص حقیقی را مثل اشخاص حقوقی با «فی» یاد کرده است. حتی ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾ که شخص است بالأخره نه یک شخصیت حقوقی. از ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾ هم به عنوان ﴿وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ تعبیر شده است یعنی دربارهٴ ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾. اینها با اینکه اشخاصاند حکم شخصیت حقوقی را دارند. و هم «ابناء السبیل» تعبیر نفرمود و هم در ردیف فقرا و مساکین و عاملین و مؤلفة قلوبهم یاد نکرد و دربارهٴ غارمین هم همینطور است.
مسئله تقدّم و تأخّر اصناف چهارگانه اول و دوم
مطلب بعدی آن است که برخیها خواستهاند بگویند آن اصناف چهارگانهٴ اول مقدم بر اصناف چهارگانهٴ دوم هستند. برای اینکه دربارهٴ آنها با «لام» تعبیر شده است و مُوهِم استحقاق, اختصاص, تملیک و مانند آن است. ولی آنطوری که جناب زمخشری در کشاف دارد و برخی از همراهان ایشان هم بینظر نیستند میگویند این اصناف چهارگانهٴ دوم اولیٰ هستند از اصناف چهارگانهٴ اول. برای اینکه دربارهٴ به اینها به «فی» تعبیر شده است و «فی» ظرفیت و استغراق را میگیرد یعنی صدقات باید در اینجا متمرکز باشند.
تأثیر نداشتن وجوه ادبی آیه در احکام فقهی آن
مطلب مهم آن است که اینها یک سلسله وجوه ادبی است که هر کدام صبغهٴ خاص خودشان را دارند. اما هیچکدام بار فقهی ندارند. یعنی مثلاً ما به وسیلهٴ روایت تثبیت شده باشد و در فقه فتوا بر این مستقر بشود که بسط واجب است اینچنین نیست. این یک. تقدیم اولی بر دومی، دومی بر سومی لازم است نظیر طبقات ارث اینچنین نیست. پس هیچکدام از این مصارف ثمانیه حاجب دیگری نیستند نظیر ارث نیست که طبقهٴ اول مانع ارث بری طبقهٴ دوم است و طبقهٴ دوم حاجب نسبت به طبقهٴ سوم است. نه از سنخ طبقات ارث است، نه از سنخ موارد بسط است که حتماً باید بر اینها گستراند و به همهٴ اینها داد بلکه اینها بیان مصرفاند و فی الجمله «لام» آن هم مصرف «لام» است در حقیقت. نه اینکه «لام» تملیک باشد. خب پس ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ که اینها اشخاص حقیقیاند، ﴿وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ که اینها صبغهٴ شخصیت حقوقی هم دارند به تعبیر «فی»، گرچه در بین اینها گیرندگان اشخاص هم هستند نظیر غارمین و نظیر ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾. ﴿ابْنِ السَّبِیلِ﴾ با اینکه یک شخصیت حقیقی است آن را در کنار شخصیت حقوقی یاد کرده.
عدم شرط فقر در استحقاق مسئول جمعآوری زکات
عدم شرط فقر در پرداخت زکات به مسئولین جمعآوری
مطلب دیگر آن است که دربارهٴ عاملین نه فقر شرط است نه غنا مانع است. چون اینها کاری دارند انجام میدهند و حقی دارند میگیرند. نه فقر شرط است تا نظیر فقرا و مساکین باشند. نه غنا مانع است که حالا اگر کسی عامل جمعآوری زکات بود و خودش غنی بود، حق ندارد. چون او از سهم فقرا که نمیگیرد که. بالأخره این بودجه این بیتالمال همان طوری که شما انباری میخواهید یک وسیلهٴ نقلیه میخواهید اینها را جابهجا بکند، کسی را هم میخواهید که جمعآوری بکند که. حالا یا از جای دیگر میگیرید یا از همین جا. این ﴿وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ معنایش این نیست که حتماً باید از راه زکات اینها را تأمین کرد، نه حالا ولیّ مسلمین اگر بودجهای داشت، مثلاً کسی مالی را وقف کرده گفته که شما این را میتوانید ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ در کار خیر امور خیریه مصالح مسلمین مصرف بکنید. خب یکی از آن مصالحی که مربوط به مصلحت مسلمین است آن است به این کسی که دارد تلاش و کوشش میکند با وسیلهٴ نقلیهٴ خودش این اموال را جابهجا میکند به او بدهند. لازم نیست که حالا حتماً از باب زکات بدهند این ترخیص است یعنی میتوانید شما از این راه تأمین کنید. پس نه فقر شرط است نه غنا مانع است. حالا اگر کسی در روستایی یا در شهری کشاورزی مهم داشت، گندم داشت، جو داشت و مانند آن که مکلّف به تأدیهٴ زکات بود و امکاناتی هم داشت وسیلهٴ نقلیه هم داشت هم زکات خودش را، هم زکات اهالی این روستا را تلاش و کوشش کرد، جمعآوری کرد آورد به مرکز بیتالمال رساند، خب این یک حقی دارد. گاهی هم ممکن است ولیّ مسلمین این حق الزحمهٴ او را و تلاش و کوششی که او کرده است از همان آن زکات خود او حساب بکند بعد بگوید شما که این مقدار بدهکار بودید دیگر ما احتساب میکنیم معادل اینکه تلاش کردی و کوشش کردی اموال را جمع کردی، ما دیگر چیزی از تو نمیگیریم همان زکات خودت را حساب میکنیم. بنابراین نه فقر شرط است و نه غنا مانع در جریان عاملین.
تمثیلی بودن مصادیق نقل شده برای «تألیف قلوب» در تفسیر المنار
دربارهٴ مؤلفة قلوبهم شش گروه را جناب صاحب المنار به عنوان تألیف قلوب ذکر کرده است. البته اینها بر فرض صحتش در حد تمثیل است نه تعیین. دلیلی هم بر حصر اینها نیست. معیار کلی آن است که اگر کسی با دریافت بودجهای از حکومت اسلامی یا شرّش از مرزها کم میشود یا خیرش به مرزداران میرسد یا خیرش به اسلام و مسلمین در داخلهٴ مرز میرسد، میشود از سهم ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به آنها داد. حالا این مصارف ششگانهای که ایشان در المنار آوردهاند ممکن است به عنوان مصداق رایج باشد.
گفتار صاحب المنار درباره تعلّق زکات به اسکناس
مطلب بعدی آن است که تعبیر دیگری که المنار دارند این است که آیا صدقات در همان نُه چیز واجب است. البته باید در بحثهای دیگر بیاید اینجا فقط برای بیان مصرف است. منتها قرآن کریم به صورت باز آن مواردی که زکات به آن تعلق میگیرد باز نفرمود که انعام ثلاث است و نقدین است و غلات اربعه. خب این نُه چیز متعلق زکات است بیش از این نیست. حالا اموال تجاری حالا اینهایی که نقدینی در دستشان نیست با اسکناس تجارت میکنند آیا به این اموالشان زکات تعلق میگیرد یا نه که معادل نقدین است در حقیقت؟ اگر تعبد محض باشد به اینها فقط خمس تعلق میگیرد زکات تعلق نمیگیرد. لکن ایشان میخواهند شواهدی اقامه کنند که احیاناً تعلق صدقه به این کالای تجاری به ذهن نزدیکتر است. زیرا اهدافی که خدای سبحان برای مقرر داشتن صدقات بیان فرمود یکی آن است که ﴿لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ یعنی مال در گردش باشد به دست همه برسد. این طور نباشد که یک عده از مال برخوردار باشند و منحنی نیمه تمام، یک عده مستمندانه زندگی کنند. این طور نباشد. مال باید به دست همه بگردد هر کسی برابر استعداد خودش از این مال استفاده کند بعضی کم بعضی زیاد. امکان دسترسی به سرمایه و وام و تجارت و اقتصاد و کشاورزی و دامداری برای هر مستعدی فراهم بشود. و اگر زکات به این سرمایهها تعلق نگیرد به این اموال تجاری تعلق نگیرد لازمهاش همان است که این ﴿دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ﴾ بشود، در حالی که در سورهٴ «حشر» فرمود مبادا طوری مسائل اقتصادیتان را تبیین کنید که فقط سرمایه در دست یک عده خاص بگردد. در اوایل ورود بحث اشاره شد که سرمایههای کلان معمولاً در نظام کاپیتال غرب هم همین طور است. بقیه کارگزاران و کارگران و عملهٴ این سرمایهدارها هستند. آن یکی مثلاً فرض کنید دویست تا هواپیما میخرد، آن یکی مثلاً چهل تا کشتی میخرد، آن یکی پنج هزار تا ماشین میخرد، فلان چهار تا کارخانه میخرد، او چهار تا کارخانه میفروشد. در همین مدار میگردد. بقیه دیگر مصرفکننده هستند و حقوقی میگیرند و کار میکنند. وگرنه تجارتهای کلان دست همان چند نفر است که تجارتهایشان در همین حد است. مثلاً او پنج تا کارخانه میخرد، این چهل تا کشتی میخرد، آن دویست تا هواپیما میخرد، آن پنج هزار تا ماشین میخرد. همین طوری روزانه تجارتشان این است. بقیه دیگر عملههای اینها هستند. این میشود ﴿دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾.
علّت تعلّق زکات به اسکناس از نگاه صاحب المنار
اگر آیهٴ سورهٴ «حشر» میفرماید مبادا ثروت یک منحنی ناتمام باشد در دست یک گروه خاص بگردد، و اگر آیهٴ 103 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میگوید ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ و اگر روایات فراوانی در باب سرّ جعل زکات آمده است که ذات اقدس الهی «جعل فی اموال اغنیاء ما یکفی الفقراء» و مانند آن، و اگر در نصوص ما آمده است که اگر ذات اقدس الهی میدانست که بیش از این مقدار لازم بود جعل میکرد چون ائمه(علیهم السلام) فرمودند همین مقدار زکاتی را که خدا جعل کرده است برای تأمین نیاز مستمندان کافی است و اگر خداوند میدانست که فقرا با این تأمین نمیشوند، بیش از این جعل میکرد. آن روزها بر اساس نقدین که تجارت رسمی روز آنها بود سکهٴ رایج هم بود این بود. آن روزها که اسکناس نبود. آن روزها در طلیعهٴ امر با طلا و نقره معامله میکردند و سرمایهدارها هم در انبارهایشان این طلاها و نقره را انبار میکردند همان طوری که روستایی الآن برای تأمین سوخت زمستانش این هیزمها را انبار میکند. بعد از فتح امپراطوری ایران و روم و سرازیر شدن سرمایهها و نقدین به حجاز وضع این طور بود. اینهایی که در طول اموی بودند مخصوصاً در زمان عثمان و همچنین در دربار شام اینها انبار طلا و نقرهشان مثل همان انبار هیزم روستاییهای فعلی بود. این است که یعقوبی و امثال یعقوبی نقل میکردند که عمروعاص بعد از مرگ آن قدر شمشهای قطور به ارث گذاشت که ورثه با تَبَر این شمشها را توزیع میکردند همین بود دیگر. حالا اگر کسی چند چوب هیزم مثلاً گردو اینها به ارث بگذارد خوب ورثه با تبر تقسیم میکنند دیگر. آن روزها این طور بود. اگر کسی هم میرفت مثلاً نان تهیه کند، گوشت تهیه کند، یک تکیه به اندازهٴ یک مثقال طلا یا یک مثقال نقره میداد و مایحتاج خودش را تأمین میکرد. بعدها مسئلهٴ سکه مطرح شد به راهنمایی وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) که حکم مبسوطی دارد. زمان عمربن عبدالعزیز به رهبری وجود مبارک امام باقر سکه رایج شد. یعنی طلا و نقرهٴ مسکوک شد. بعدها هم کمکم, کمکم اسکناس و مانند آن درآمد. خب آن روز که سخن از نقدین بود و اساس تجارت هم نقدین بود، این طلا و نقره که سکههای رایج بودند، اینها در دست مردم بود و اگر تزکیه میشدند مشکل مردم حل میشد. ولی الآن که سخن از نقدین نیست و اوراق بهادار است و سرمایههای دیگر است اگر صدقات و زکوات بر اینها جعل نشود آن هدف تأمین نخواهد شد. یعنی ﴿کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ تأمین نمیشود. «و إنما جعل الله (سبحانه و تعالی) للفقراء فی اموال الاغنیاء کذا و کذا تأمین» نمیشود. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ تأمین نمیشود. بنابراین این اهداف صدقات نشان میدهد که این صدقات و این زکوات اختصاصی به نقدین ندارند مال التجاره را هم شامل میشوند. این رغبتی است که صاحب المنار نسبت به این دارد
نقد سخن صاحب المنار درباره علّت تعلّق زکات به مالالتجاره مردم
لکن این تام نیست ما اگر مصارف هشتگانهٴ صدقه که اینجا مشخص است متعلقات نُهگانهٴ زکات که نقدین است و غلات اربع هست و انعام ثلاثه، اگر آنها درست عمل بشود، همهٴ این اهداف تأمین است اگر تأمین نشد، آنگاه مسئلهٴ خمس است مسئلهٴ انفال هست اساس بر این است که اینها این انفال را مال مردم میدانند. چون مال مردم میدانند مردم به هر که رأی دادند او از طرف مردم وکیل است و در این اموال عمومی دخل و تصرف میکند و بانکها را تأمین میکند و وامها را تأمین میکند و تجارتها را تأمین میکند و مانند آن.
درحالی که اینچنین نیست مهمترین سرمایههای مملکت آن معدن نفت و امثال آنهاست معدن نفت, معدن طلا رژیم حقوقی دریا کوهها, جنگلها اینها منابع ثروت یک مملکت است این یک، و همهٴ اینها هم مال امام(علیه السلام) است و هیچکدام نه مال اشخاص حقیقی است نه مال ملت است. در اسلام که بارها ملاحظه فرمودید مال به سه قسمت تقسیم میشد و میشود یک مال اشخاص حقیقی است که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ هر کسی کاری کرد کسبی کرد درآمدی دارد برای خودش. این مال اشخاص حقیقی. قسم دوم اموال مردمی است که مال ملت است و آن اراضی «مفتوح العنوه» و امثال ذلک است که مال مردم است، مال مسلمون بما هم مسلمون. قسم سوم سرمایههایی است که نه مال اشخاص است نه مال ملت، بلکه مال مکتب است و آن جریان انفال است ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾ . جریان خمس هم همین طور است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ این بیست درصد زاید درآمد این مال اشخاص نیست نه مال اشخاصی است که عرض کردم نه مال ملت است بلکه مال مکتب است. اگر مال مکتب است ولیّ این مکتب که امام معصوم (ارواحنا فداه) است متولیّ این کار است و در عصر غیبت او کسی که جای او را بتواند پر کند نائب او باشد او ولیّ در جمعآوری و حیازت و صرف امینانه و عادلانه است که به منزلهٴ متولی وقف میشود. این چنین نیست که این مال, مال ملت باشد یا مال آن والی باشد. رهبران الهی یعنی غیر معصوم(علیه السلام) اینها به منزلهٴ متولیان اوقاف عمومیاند. خب اگر شما نظام را حکومت اسلامی فرض کردید جناب صاحب المنار حکومت اسلامی فرض کردید، آن ولیّ مسلمین که مسئلهٴ انفال را، مسئلهٴ فیء را، مسئلهٴ غنایم را و مسئلهٴ خمس را به عهده دارد آن نمیگذارد کار به این صورت برسد. شما چه زمانی آزمودید که ما این مسائل را امتثال کردیم و عمل کردیم باز مع ذلک آیهٴ سورهٴ «حشر» عمل نشد، آیهٴ سورهٴ «توبه» عمل نشد، آیات دیگر عمل نشد، آن روایاتی که فرمود خداوند برای فقرا در اموال اغنیا سهمی معین کرده فراهم نشد، اینکه نیست.
عدم شرط فقر در دریافت کنندگان سهم ﴿ابْنَ الْسَّبِیلِ﴾
تفاوت فتوای زاهدانه با فتوای به زهد در مورد سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾
مطلب دیگر آن است که این سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ را که در نوبت قبل هم اشاره شد باید خیلی محترم شمرد. این سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ در آن فقر شرط نیست. البته یک وقت است انسان زاهدانه فتوا میدهد این روا نیست وقتی فتوا به زهد میدهد خب این چیز خوبی است. زاهدانه فتوا دادن همان حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) درمیآید که اگر کسی فقیر بود میتواند از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ استفاده کند. این درست نیست. این زاهدانه فتوا دادن است. فتوا را باید کریمانه داد نه زاهدانه. فتوایتان کَرم داشته باشد، یک. از آن طرف شاگردانتان را، مقلّدینتان را به زهد دعوت کنید فتوا به زهد بدهید و بگویید اگر احتیاج دارید نگیرید. چون بالأخره روزی بویش در میآید اگر بتوانید قانع باشید بهتر است اگر بتوانید از کسب دستتان استفاده کنید بهتر است . هر چه کمتر از بیت المال کمک و بهره بگیرید بهتر است این فتوای به زهد است که خیلی چیز خوبی است. اما زاهدانه فتوا دادن که انسان بگوید شرط گرفتن مال از بیت المال برای امام جمعه، امام جماعت, اساتید، معلمین، مبلغین فقر است این زاهدانه فتوا دادن است که نارواست. شما کریمانه فتوا بدهید یک، فتوا به زهد بدهید، ترغیب به زهد بکنید، تعلیم زهد بکنید دو، آنگاه هر کسی برابر اخلاق خودش عمل میکند. این نتیجهٴ معرفت است.
در قرآن کریم فرمود یک عده مأمورند که مردم را هدایت بکنند ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ بسیار خب. این را تجهیز کرده اعزام کرده همان کاری که در بسیج نظامی شما فتوا میدهید اینجا هم همان فتوا را بدهید در بسیج نظامی که فرمود ﴿إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾, ﴿فانْفِرُوا﴾ حالا ﴿فانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ ترغیب میکند تشویق میکند که دشمن اگر حمله کرد شما به طرف جبهه بسیج بشوید. خب این قاضیان و جنگجویان و مجاهدانی که عازم میدان جبهه میشوند اینها را از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ میشود تجهیز کرد. حالا لازم نیست اینها فقیر باشند که. این شخص میتواند بالأخره خودش سلاح تهیه کند که حالا لازم نیست که با بودجهٴ شخصی سلاح تهیه کند که . شما سلاح تهیه کن وسیلهٴ نقلیه تهیه کن لباس رزم تهیه کن به او بده، بگو در امان خدا. خب و مقداری هم تشویقش بکن چیزی هم خواستی به او بده، میتوانی بدهی. پس در قاضیان فقر شرط نیست. این سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است. حالا که اینچنین شد، اگر کسی در بسیج فرهنگی و فقهی شرکت کرد، خواست ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٴ مِنْهُمْ طَائِفَهٴ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ این نَفْر فقهی را دارد اجابت میکند. پس به چه دلیل فقر شرط است. شما که نمیخواهید که از سهم ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ بدهید. میخواهید از سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بدهید. از آن طرف ذات اقدس الهی آن نَفْر نظامی را الزام کرد یک، این نَفْر فرهنگی را الزام کرد دو، هم فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ هم فرمود ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یک عده آماده بشوند مصمم بشوند, عزم داشته باشند برای هدایت مردم. خب اینها بودجه میخواهد, امکانات میخواهد مسکن میخواهد, وسیلهٴ نقلیه میخواهد اینها را از کیسهٴ خودشان بدهند؟ به چه دلیل؟ چرا بیتالمال نتواند اینها را تأمین بکند برای اینها نباشد، یکی از بهترین مصارف ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ هم همین است. بنابراین اگر ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ است اگر ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٴ مِنْهُمْ طَائِفَهٴ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ هست اینها هم مانند ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ میتوانند به عنوان سهم ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ از مصارف زکات استفاده کند. فقر شرط نیست. این کریمانه سخن گفتن است و ترغیب به زهد هم هست. که شما اگر تا آنجایی که ممکن است از مال شخصی خودتان استفاده کنید اولی آن است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است