- 951
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 66 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 66 سوره توبه"
لزوم تأمین رضایت خدا و پیامبر(ص)
رضایت مردم و تبیعیت از هوای نفس، ملاک عمل منافقان
استبعاد وجود مبدأ و معاد توسط منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُوا مُؤْمِنِینَ (62) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن یُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ (63) یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66)﴾
لزوم تأمین رضایت خدا و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
برخی از این آیاتی که تلاوت شد، شأن نزول خاصی دارد که انشاء الله بازگو میشود. در آیهٴ 62 فرمود سوگند منافقان برای این است که رضای شما را تأمین کنند. در حالی که باید رضای خدا و پیامبر را تأمین کنند اگر رضای خدا و پیامبر تأمین شد رضای شما هم تأمین میشود زیرا دستور خدا و پیامبر این است که عدل را در همهٴ مراحل رعایت کنید حقوق مردم را محترم بشمارید و مانند آن.
تلاش موحدان برای وصول به مقام ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾
عنصر محوری مسئلهٴ رضا آن است که یک موحد تلاش و کوشش او این است که کاری را که خدای سبحان دستور داد انجام بدهد تا خدا از او راضی باشد و کاری را هم که خدا انجام میدهد او میپسندد. چنین گروهی به مقام نفس راضیهٴ مرضیه میرسند هم راضی هستند به کار خدا و هم کار آنها مورد رضای خداست این معنا که فرمود ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ عصارهٴ همان مطلبی است که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فجر» به آن صورت بیان شده است که ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ٭ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ اگر کسی به دستور ذات اقدس الهی عمل کرد و در صدد تحصیل رضای خدا بود و اگر کسی گذشته از اینکه خودش درصدد تحصیل رضای خداست و قضا و قدر الهی که برای آزمون و تکمیل انسانهاست رضا بدهد چنین انسانی به جایی رسیده است که راضی است و مرضی. روح او راضی است به قضا و احکام الهی و عقاید و اخلاق و اعمال او هم مرضی خداست. البته بخش مهمی از راه را در پیش دارد که با نفس مطمئنه و با نفس راضیه و با نفس مرضیه یعنی نفسی که این سه صفت را دارد آن راههای طولانی را با جذبهٴ الهی طی میکند. چون ذات الهی به صاحبان نفوس مطمئنه که دارای نفس راضیه و نفس مرضیه هستند یعنی این سه اصل را دارا هستند آنها را جذب میکند که ﴿ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ یعنی تو که حالا این سه اصل را دارا هستی، مجذوب ما هستی از آن به بعد تو را میبریم که فرمان ارجعی میآید و این هم میرود یعنی این را میبرند که از آن به بعد دیگر سخن از رفتن نیست بلکه سخن از بردن است.
خب پس تلاش و کوشش یک موحّد این است که به دستور خدا عمل بکند تا رضای خدا و پیامبر را فراهم بکند و در همهٴ امتحانهای الهی هم موفق خواهد بود چون به قضا و قدر الهی راضی است هم راضی است از کار خدا و هم کار او مورد رضای خداست. از این گروهی که در پایان سوره «فجر» تعبیر میکند به ﴿ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ در موارد تعبیر میفرماید ﴿ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ هم خدا از اینها راضی است هم اینها از خدا راضی هستند.
رضایت مردم و تبعیت از هوای نفس، ملاک عمل منافقان
منافق در مقابل موحد چون ارتباطی با خدا ندارد و درصدد تحصیل رضای خدا نیست و به قضا و قدر هم معتقد نیست نه درصدد آن است که رضای خدا را فراهم بکند، نه در صدد آن است که کاری انجام بدهد که خدا از او راضی باشد. قهراً به دنبال یک پناهگاه دیگری میگردد. اگر کسی پناهگاه الهی و ماورای طبیعی نداشت ناچار به فکر پناهگاه طبیعی خواهد بود. هر دو وصف را دربارهٴ طبیعت و ماده و امثال ذلک پیاده میکند. هم میکوشد کاری انجام بدهد که مردم از او راضی باشند نه خدا هم سعی میکند که کارهای مردم را بپذیرد تا ببیند جامعه چه میگوید چنین گروهی درصدد این است که «رضی عن الناس» و درصد آن است که «رضی الناس عنه». گاهی هم اینچنین نیست که واقعاً تلاش و کوشش او مردمی باشد بلکه با مردم هم منافقانه رفتار میکند این خودش را میخواهد نه درصدد جلب رضای مردم است نه درصدد آن است که به کارهای مردم رضا بدهد. این یک انسان خودمحور است هر چه را که نفس او میپذیرد درصدد تأمین رضای همان نفس است و کاری میکند که نفس او از او راضی باشد نه مردم و جامعه. چنین گروه کسانی هستند که ﴿ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ بعضیها هستند که بالأخره اگر خدا و قیامت را قبول ندارند طبق بیان نورانی حضرت سید الشهداء(علیه السلام) بالأخره مردمی فکر میکنند اگر الهی نیستند انسانی را رعایت میکنند بالأخره با مردم دروغ نمیگویند، منافق نیست. برخیها هستند که هم منافق دینی هستند و هم منافق مردمی با مردم هم بد رفتار میکنند. اینها کسانی هستند که خودمحور هستند، «یحوم حوم نفسه» با مردم هم منافقانه رفتار میکنند. واقعاً درصدد تحصیل رضای جامعه نیستند و واقعاً درصدد نیستند که خود را با قانون جامعه هماهنگ کنند که اگر جامعه قانونی را وضع کرده است، آنها بپذیرند این طور نیست. هر چه را که «تهوی انفسهم» قبول دارند، هر چه را که هوای نفس و اینها مطابق نیست، نمیپذیرند. منافق این خصیصه را دارد. منافقان صدر اسلام هم همین طور بودند. با مردم هم این چنین نبودند. لذا وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) به همان گروه که جزء شیعیان آل ابیسفیاناند فرمود «ان لم یکن لکم دین و لاتخافون المعاد فلا تکونوا احرارا فی دنیاکم» ، بالاخره آزادمرد باشید در دنیا، جنبهٴ مردمی داشته باشید، با یک گروه راست بگویید حالا با خدا راست نمیگویید با خدا ارتباط ندارید، با مردم رابطه داشته باشید.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره کسی ـ معاذ الله ـ به فرای طبیعت به ماده و ماورای طبیعت حالا یا مسئله برای او حل نشد یا بالأخره اشکالی دارد ولی نسبت به مردم به عنوان اینکه در فطرت هر کسی هست که دروغ نگوید خیانت نکند، با مردم خیانت نمیکند. سعی میکند قانونی را که در یک جامعه جاری است آن قانون را محترم بشمارد. خودش هم کاری بکند که جامعه بپذیرد. این «رضی عن الناس و رضوا عنه» است گر چه در آخرت طَرْفی نمیبندد ولی بالأخره در دنیا راست گفته است. منافق این چنین نیست.
تحصیل رضیت مردم در پرتو رضای خدا
خب پس سه گروه شدند مردان الهی کسانیاند که مردم را هم دوست دارند، برای مردم هم کار میکنند، مردمیترین مردم انبیا و اولیا بودند. منتها میفهمند مردم ابزار دست فراطبیعتاند. دلهای مردم دست خود مردم نیست. الآن آدم کاملاً میتواند دروازهٴ شهر را ببندد، دروازهٴ کشورش را ببندد، دروازهٴ قاره را ببندد، دور کرهٴ زمین را کمربندی بکشد که بیگانه نیاید و آشنا نرود. همهٴ اینها که کارهای طبیعی است ممکن است. کسی ممکن است که بگوید من اجازه نمیدهم هواپیما از بالای کشور ما عبور بکند. این میتواند هم علماً میتواند هم این حق را دارد. زیر دریا را هم میتواند مهار بکند. اما دل را که نمیتواند مهار بکند. به دلیل اینکه خیلیها تجربه کردند که دو رکعت نماز بخوانند با حضور قلب، حالا نماز واجب نه، نماز مستحبی را وضو گرفتند آماده شدند که همه کار انجام بدهند که این دو رکعت نماز را، با حضور بخوانند دیدند نمیتوانند. درِ دل و دروازهٴ دل و منطقهٴ دل بستنی نیست. این بین «اصبعین من اصابع الرحمن» است. رضا هم در منطقهٴ دل است. او وطن و میهنش قلب مردم است. قلب مردم هم که در اختیار مردم نیست. خب اگر کسی رضای مردم را میخواهد باید چه کند؟ باید به کسی اعتماد کند که دلها به دست اوست، کلید همهٴ دلها به دست اوست، و آن خداست. و خدا هم فرمود اگر بخواهی رضای مردم بدرقهٴ راه تو باشد، باید حقوق آنها، شرایط آنها و خواستههای آنها، آرای آنها را محترم بشماری. این چنین نباشد که مردم را برای خودت بخواهی «إجعل نفسک میزاناً فیما بینک و بین غیرک» و مانند آن. لذا فرمود ﴿ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ شما اگر مودّت مردمی را میخواهید که دلهای مردم متوجه شما باشند باید مؤمن باشید و عمل صالح انجام بدهید. عمل صالح هم مشخص است «حق الله» هم مشخص است «حق الناس» مشخص است در داخل منزل حق زن و مرد و پدر و مادر و فرزندان مشخص است، حق همسایهها مشخص است حق معلم و متعلم مشخص است، حق همکار مشخص است. گوشهای از آنها در رسالهٴ حقوق که بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است آمده. اگر کسی مثلاً همین رسالة الحقوق وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) را عمل بکند، خب این کسی است که ذات اقدس الهی دلهای مردم را متوجه او میکند. مردان الهی در درجهٴ اول به این فکر هستند که رضای خدا و پیغمبر فراهم بشود در پرتو رضای خدا و بیغمبر رضای مردم هم تأمین است برای اینکه آنها دستور دادند که حقوق مردم را رعایت بکن. آنها دستور دادند داخلهٴ منزل، همسایهها، همکار و مانند آن را رعایت بکنند خب اینها گروه اول هستند که ﴿ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ شامل اینهاست ﴿ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ شامل اینهاست.
جلب رضایت مردم توسط مادّیون و بیتفاوتی به رضای خدا و مردم توسط منافقان
گروه دوم ـ معاذ الله ـ کسانی هستند که مسائل ماورای طبیعی بر آنها حل نشد ولی بالأخره یک فکر انسانی دارند و آن فطرتشان و آن نفس ملهمهشان هنوز زنده است اینها سعی میکنند رضای مردم را فراهم بکنند و آرای مردم را هم تقسیم میکنند یعنی کاری انجام میدهند که قوانین مردمی اعمال بشود تا مردم از او راضی باشند و خودش هم سعی میکند که کاری انجام بدهد که مطابق با قانون مردم باشد از اندیشههای مردم، حقوق مردم هم تبعیت کند که کار مردم هم مورد رضای او باشد. اما منافق اینچنین نیست نه ارتباطی با خدا دارد نه ارتباطی با خلق خدا. لذا هم با مردم دروغ میگوید هم با صاحب شریعت دروغ میگوید فرمود ﴿ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾ شما را راضی کنند اما در حقیقت اینها در صدد جلب رضای مردم نیستند برای اینکه شما را به ثمن بخس میفروشند به دلیل اینکه با بیگانهها رابطه دارند. و از آنها اگر سؤال کنید که چرا با بیگانهها رابطه دارید میگوید شاید نظام اسلامی شکست خورد و کفار برگشتند و مدینه و مکه را گرفتند ما چرا این وسط آسیب ببینیم. ﴿یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ شاید اوضاع برگردد. پس بنابراین با مردم شهر خودشان هم با شهروندان خودشان هم درست رفتار نمیکنند. ﴿ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾ ولی ﴿ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُوا مُؤْمِنِینَ﴾. بعد انذار دارد تهدید میکند فرمود ﴿ أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن یُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ﴾ به منافقین میفرماید شما نه ارتباطی با خدا دارید نه ارتباط با خلق خدا. ارتباط با خدا ندارید برای اینکه ایمان ندارید معتقد به وحی و نبوت نیستید، اینها را به مسخره گرفتید و مانند آن، مردمی هم نیستید برای اینکه حاضر هستید اینها را به بیگانهها به ثمن بخس بفروشید خب تا از اخبار سیاسییا نظامی و مانند آن باخبر شدید به بیگانه گزارش میدهید خداوند در برابر این دو گناه شما دو کیفر به شما میدهد ؛ راجع به آنکه با خدا مخالفت میکنید مرزتان را از حدود الهی بیرون میبرید، جدا میکنید این عذاب الهی دامنگیر شما میشود ﴿ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا﴾
هراس منافقان از رسوایی در نزد مسلمانان
راجع به مردم هم تا چه زمانی منافقانه رفتار میکنید بالأخره ذات اقدس الهی افشاگری میکند شما را در جامعه رسوا میکند آن خزی قیامت سر جایش محفوظ است آن رسوایی دنیایی هم به انتظار شماست فرمود: ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ ٭ وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ منافق که به وحی و عصمت و اینها معتقد نیست ولی حالا یا به عنوان سحر یا به عنوان شعبده یا به عنوان کهانت یا به عنوان جادو بالأخره میگوید این مرد باخبر میشود این حرفی را که منافقین زدند یا به عنوان مسخره است که ظاهر آیه این است یا نه به عنوان مسخره نیست جدّ است لکن نه از راه وحی. منافقین هراسناک بودند که مبادا توطئهٴ اینها این نفاق اینها برای پیغمبر و مردم مدینه روشن بشود. این دو گونه است یا به طور استهزا میگفتند ممکن است آیهای بیاید اسرار ما را برای مردم روشن بکند آنها که به وحی و به الله و نزول فرشته و اینها معتقد نبودند پس این گفتار میشود استهزاء و ظاهر این پاسخی که خدا میدهد ﴿ قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ با این هماهنگ است یعنی شما حالا مسخره بکنید تا ببینید چه در میآید. یا نه میگفتند نه این مرد که ـ معاذ الله ـ ساحر است یا جادوگر است یا کاهن است یا ارتباطی با برخی از جنیها دارد، از اسرار ما باخبر میشود و مردم را مطلع میکند. از آن راه باشد بالأخره این هراس را داشتند که افشاگری بشود و وضع اینها برای مردم روشن بشود. ﴿ یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ که ﴿ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ﴾ یعنی «تنزل فیهم». دربارهٴ اینها که «علی» را گفتهاند به معنای «فی» است. برخیها این «علی» را چون دو وجه آنطور که امین الاسلام(رضوان الله علیه) و دیگران بازگو کردهاند این آیه تفسیر شده. ضمیر ﴿ عَلَیْهِمْ﴾ و ضمیر ﴿ تُنَبِّئُهُم﴾ به مؤمنین برگردد منافقین میترسند که بر مؤمنین آیهای نازل شود که مؤمنین را از آنچه که در دلهای منافقان است باخبر بکند آن وقت اینها رسوا بشوند یکی از القاب این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» «فاضحه» است دیگری «منبئه» است برای اینکه خیلی از آیات مربوط به فضاحت منافقان است بخشی از آیات مربوط به گزارشها و انبا و خبررسانی و اطلاع رسانی دربارهٴ منافقان است لذا از سورهٴ «توبه» به عنوان سورهٴ «فاضحه» و به سورهٴ «منبئه» یاد میشود. فرمود اینها میترسند که آیهای بر مؤمنین نازل بشود و مؤمنین را از گزارشهایی که از اخباری که در دلهای منافقین میگذرد باخبر کند. لکن مناسب این است که ضمیرها به همان منافقان برگردد. و معنی اول فعلاً نزدیکتر به ذهن میرسد.
وعده رسوایی منافقان از سوی خدای سبحان
خدا فرمود استهزءوا شما که معتقد به خدا نیستید و این حرفها را براساس استهزا میگویید شما مسخره بکنید ولی ﴿ إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنچه را که شما در دل دارید و بر اساس آن هراسناک هستید، خدا او را بالأخره بیرون میآورد و عملی میکند. آنچه را که شما میترسید همان را خدا در خارج محقق میکند. در سوره مبارکهای که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یعنی سورهٴ 47 آیهٴ 29 به این صورت آمده است ﴿ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ اینها که در دل آنها مرض هست، فکر میکنند که خداوند این بیماریشان را این مرضشان را یک وقتی علنی نمیکند از درون بیرون نمیآورد تا همه بفهمند. البته قیامت که سر جایش محفوظ است ولی در دنیا هم خدا این کار را خواهد کرد. و آیه هم مطلق است و هر دو نشئه را شامل میشود. ﴿ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ بالأخره آن کینه و ضغن و عداوت و بغضایی که در دل نهان کردهاند آن را خدا علنی میکند اینجا هم فرمود شما مطمئن باشید که خدا آنچه را که شما هراسناک هستید او را علنی خواهد کرد و بالأخره روشن میشود. قهراً شما هم نزد خدا رسوا خواهید شد و هم نزد خلق خدا.
استبعاد وجود مبدأ و معاد توسط منافقان
منافق نسبت به مسئلهٴ اعتقاد مثل کافر است صریحاً نظیر کافر اینها را از نظر عقیده نفی میکند. از نظر مسائل علمی که مربوط به عقل نظری است به جزم علمی بر میگردد بر خلاف اعتقاد که به عزم نفسانی بر میگردد اینها از نظر علمی اینچنین نیست که مسئله برایشان مسلّم شده باشد مثل مسائل ریاضی دو دو تا چهارتا. که خدایی نیست، قیامتی نیست و مانند آن در خیلی از موارد استبعاد میکنند مثل اینکه فرمود ﴿ وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ خب اینها با مظنه با وحی با خیال با شک و تردید علمی به سر میبرند ولی از نظر مسائل اعتقادی مثل کفار هیچ عقیدهای به خدا و قیامت ندارند. اینطور نیست که اینها هم شک علمی داشته باشند هم تردید عملی، آن شک مربوط به عقل نظر است که پایگاه جزم علمی است. این تردید برای عقل عمل است که پایگاه عزم است از آن جهت که اندیشه است و جزم، اینها شک و شبهه و احتمال و اینها دارند نه برهان برای عدم. فرمود ﴿ وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ کفارش هم تازه همینطور هستند اینطور نیست که اینها دلیل داشته باشند برای اینکه خدایی نیست و قیامتی نیست بلکه استبعاد میکنند ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ خب آن بعید معنای خاص خودش را دارد.
اینها دلیلی هم بر نفی معاد ندارند فقط استبعاد میکنند دربارهٴ کفار اینچنین است آنها هم که به کفار ملحق هستند. فرمود اینها یقین ندارند. خب پس از نظر مسائل علمی در شک و وهم و اینها به سر میبرند ولی از نظر مسائل اعتقادی بی عقیده هستند هیچ اعتقادی ندارند.
پرسش ...
پاسخ: بله آن مثل فرعون و اینها یقین علمی دارند ولی از نظر اعتقاد کافرند آن هم تفکیک بین علم و اعتقاد ممکن است.
خب فرمود: منافق اینها اینچنین هستند و به وحی و امثال ذلک معتقد نیستند خدا فرمود ﴿ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾
توطئه منافقان برای به شهادت رساندن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در شأن نزول آیهٴ 65 به بعد آنجا آمده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از غزوهٴ تبوک بر میگشتند در آن کنار دره، عدهای از این منافقان توطئه کردند که این شتر را بِرمانند و حضرت را بیندازند و شهیدش کنند؛ اینها تصمیم گرفتند این کار را بکنند اگر این کارشان به ثمر رسید که خب سنگینترین مصیبت را بر اسلام و مسلمین وارد کردند اگر نرسید و اینها وضعشان افشا شد بگویند ما شوخی کردیم منظور ما شوخی بود، که بعد وقتی کارشان لو رفت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حذیفه و دیگری که جزء همراهان حضرت بودند یکی جلو میرفت یکی دنبال حضرت، حضرت هم سوار بود فرمود دیدی اینها را شناختی ؟ آنها گفتند ما یک نفر از آنها را شناختیم. وجود مبارک پیغمبر همهٴ اینها را معرفی کرد به حذیفه لذا اسامی آن گروه از منافقان در آن شب که خواستند شتر را برمانند نزد حذیفه گفت که حذیفه اینها را میشناخت بعد اینها که وضعشان روشن شد با نزول این آیات گفتند ما شوخی کردیم. همین قسمت را هم قرآن از آنها نقل میکند ﴿ وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ اگر از آنها سوال بکنید که خب تو دیشب چه کار میکردی کنار دره جای پرتگاه این چه کاری بود که کردید ﴿ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ ما خواستیم خوض کنیم، بازی کنیم، شوخی کنیم. آنگاه فرمود ﴿ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ با خدا و دین خدا و پیغبمر خدا این خطر را خواستید به صورت بازی پیاده کنید؟ این اجمالی از آیاتی که البته تفصیلش در پیش است به خواست خدا خواهد آمد.
اما خداوند فرمود ما اگر یک عده را آزاد رها بکنیم برای اینکه اینها توبه کردند از عدهٴ دیگر انتقام میگیریم یا آنهایی که ضعیف بودند و پیرو بودند و مسئله برایشان حل نشد اگر از آنها عفو بکنیم از آن سران استکبار عفو نمیکنیم و مانند آن.
تشبیه دو چهره بودن منافقان به موش صحرایی
این منافق که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وضعشان روشن شد همیشه همانطور که خودشان دو چهره هستند دو راه برای خودشان میگیرند که اگر از راهی دارند آسیب میبینند از راه دیگر خودشان را دارند نجات میدهند اصولاً این موشهای صحرایی وقتی که حفره میکنند دو حفره میکنند که اگر وقتی احساس خطر کردند از یک سوراخی از سوراخ دیگر در بروند این موشهای صحرایی دو سوراخه را میگویند نافقا نافقا به اینگونه از موشها میگویند اما موشهای معمولی منزل را بالأخره حفرهای میکنند و میروند در آن میمانند اما این موشهای صحرایی که در معرض خطرند برای اینکه احساس خطر نکنند یا اگر خطری اینها را تهدید کرد و دشمن از یک دری وارد شد و ایشان از یک دیگر بروند دو سوراخ زیر زمین حفر میکنند که دو در داشته باشد به اصطلاح. این گونه از موشهای صحرایی دو سوراخه را میگویند نافقا منافق هم همینطور است دیگر، یعنی منافق هم از همین راه کشف شده است.
سخن صاحب المنار در مسئله ایذاء پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به واسطه ایذاء فاطمه زهراء(علیها السلام)
اما مطلبی که در نوبت روز قبل اشاره شده که اگر مصلحت بود در جواب صاحب المنار بحثهایی ارائه میشد منظور آن است که اینها رعایت آن مسائل وحدت اسلامی و شکوه اسلامی و عظمت اسلامی را عموماً و جلال و شکوه تشیع و امامیه را خصوصاً نمیکنند اگر ما بخواهیم مثل اینها سخن بگوییم و قائلین این حرفها را پاسخ بگوییم مشکل ایجاد میشود وگرنه شبهات علمی که خب غالباً مطرح است و طرح میشود در تفسیر المنار ذیل آیه 61 یعنی همین آیه ﴿ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ که بحث شد آیا ایذای آن حضرت که حرام است، اختصاص دارد به زمان حیاتش یا بعد از رحلتش هم شامل میشود و از اطلاق آیه استفاده شد که ایذای آن حضرت حرام است چه در زمان حیات چه بعد از رحلت بعد جریان صدیقهٴ کبرا(صلوات الله علیها) مطرح شد که بالأخره این کسانی که فاطمه زهرا(سسلامالله علیها) را آزار کردند مشمول این آیه هستند. ایشان هم این مطلب را بازگو میکند میگوید به اینکه «و هذه فاطمة سیدة نساء اهله بل سیدة نساء العالمین کمریم[علیهما السلام] بل کعزت من الصدیقة الاکبر الذی کان احب الرجال الیه کما کانت احب النساء الیه». مثلاً فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در بین زنها محبوبترین زن بود نسبت به پیغمبر و اولی هم مثلاً در بین مردها محبوبترین مرد بود، این روایتی که جعل شد و بالأخره نقل میکنند. خب «لانه لم یؤتها ماظنت من میراثها منه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عذره انه منفذ لامره و مقیم لشرعه و قد اخبره(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنطق فمه ان الانبیاء لا یورثون و ما ترکه فهو صدقه». میگوید چون ابوبکر شفاهاً از لبان مطهر پیغمبر شنید که انبیا ارث نمیگذارند و هر چه را گذاشتند صدقه است خب آنکه فریقین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردهاند این است که انبیاء اهل مال نیستند اهل دنیا نیستند و مانند آن اما معنایش این نیست که هر چه گذاشتند صدقه است برای دیگران و آن هم در جریان وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) آن «حوائط سبعه» را نحله قرار داد سخن، سخن از ارث نبود اول نحله بود بعد حالا حضرت به جدال احسن فرمود حالا شما که شاهدها را قبول ندارید حرف امت من را قبول ندارید ما که معصومه هستیم قبول ندارید علیبن ابیطالب که معصوم است قبول ندارید آن وقت از ما شاهد طلب میکنی آخر تو باید شاهد بیاوری نه من. آخر هیچ مسلمانی را دیدید از ذوالید شاهد بیاورد بینه بیاورد. خب به وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) گفت که تو شاهد بیاور آخر ه کسی شاهد بیاورد ذوی الید که منکر است شما که ادعا دارید باید شاهد بیاورید. البینهْْ علی المدعی الیمین علی المنکر ذو الید ممکن است شما که مدعی هستید باید شاهد بیاورید. از ذوالید کسی بینه میخواهد ؟ شاهد میخواهد ؟ شما ادعا کردید که فدک برای ماست، بسیار خوب شاهد بیاورید این قضای اسلامی است این فقه اسلامی است که مدعی باید شاهد بیاورد، ذو الید منکر است به هر تقدیر آن وقت بعد از آن جدال احسن وجود مبارک صدیقهٴ کبرا فرمود آیات الهی در خانهٴ ما نازل شده تو مگر بهتر از من قرآن بلد هستی؟ بعد «ان ترث اباک و لا ارث ابی» . این بحثها را کرده. غرض این است که ایشان میگوید از
زبان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ شنیده که «ما ترکوا صدقه، فعمله بوصیته لا یمکن ان یعدی ایذاء له فتعذیها[علیها سلام] لم یکن ان ایذاء منه علیه الرضوان و کل منهما معذور». خب حالا این یک نظری است بالأخره ایشان گفتند و ما هم رد کردیم
تهامات ناروای صاحب النار به تشیع
اما عمده از این به بعد «فما ذا یقال بعد هذا فی من ارتد عن الاسلام من مدعی هذا النظر الشریف بحق و غیر حق کغلاة شیعة باطنیة من فاطمیة مثل و اسماعلیه و غیرهم الذین اسسوا جمعیاتهم السریة لمحو الاسلام من الارض من طریق دعوی عصمة ائمة آل البیت[علیهم السلام] کما هو معلوم و بیناه مرارا هل یقال ان من یؤذیهم یعد معذیاً لرسول الله و هم اعدی عدوه». حالا اگر کسی شیعه را آزار بکند اینها اعدا عدو پیغمبر هستند؟ میشود گفت که کسی که اعدا عدو پیغمبر است کسی که اینها را آزار بکند پیغمبر را آزار کرده؟ «و اخبس المفسدین لدینه و من دونهم مبتدئه روافض». آن غلات شیعی باطنی آنها را اسم میبرد بعد میگوید این روافض هستند بدعتگذاراناند «و خرافاتهم معروفة و جنایاتهم علی الاسلام و المسلمین مشهورة» خب اگر ما بخواهیم اینطور جواب بدهیم این همان مشکلی است که حجر روی حجر بند نمیآید. این است که عرض کردیم مسائل کلامی را میشود انجام داد اما مثلاً رعایت کردن وحدت ملی یک حساب است، رعایت کردن قلم و بیان و آثار و اصلاً یک حساب دیگر است. آن حرفهایی را که آنها میزنند آنطور نمیشود جواب داد و بهترین راهش هم همان راههای علمی است که گوشهای از آنها اشاره شده است.
« و الحمد لله رب العالمین»
لزوم تأمین رضایت خدا و پیامبر(ص)
رضایت مردم و تبیعیت از هوای نفس، ملاک عمل منافقان
استبعاد وجود مبدأ و معاد توسط منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُوا مُؤْمِنِینَ (62) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن یُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ (63) یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66)﴾
لزوم تأمین رضایت خدا و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
برخی از این آیاتی که تلاوت شد، شأن نزول خاصی دارد که انشاء الله بازگو میشود. در آیهٴ 62 فرمود سوگند منافقان برای این است که رضای شما را تأمین کنند. در حالی که باید رضای خدا و پیامبر را تأمین کنند اگر رضای خدا و پیامبر تأمین شد رضای شما هم تأمین میشود زیرا دستور خدا و پیامبر این است که عدل را در همهٴ مراحل رعایت کنید حقوق مردم را محترم بشمارید و مانند آن.
تلاش موحدان برای وصول به مقام ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾
عنصر محوری مسئلهٴ رضا آن است که یک موحد تلاش و کوشش او این است که کاری را که خدای سبحان دستور داد انجام بدهد تا خدا از او راضی باشد و کاری را هم که خدا انجام میدهد او میپسندد. چنین گروهی به مقام نفس راضیهٴ مرضیه میرسند هم راضی هستند به کار خدا و هم کار آنها مورد رضای خداست این معنا که فرمود ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ عصارهٴ همان مطلبی است که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فجر» به آن صورت بیان شده است که ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ٭ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ اگر کسی به دستور ذات اقدس الهی عمل کرد و در صدد تحصیل رضای خدا بود و اگر کسی گذشته از اینکه خودش درصدد تحصیل رضای خداست و قضا و قدر الهی که برای آزمون و تکمیل انسانهاست رضا بدهد چنین انسانی به جایی رسیده است که راضی است و مرضی. روح او راضی است به قضا و احکام الهی و عقاید و اخلاق و اعمال او هم مرضی خداست. البته بخش مهمی از راه را در پیش دارد که با نفس مطمئنه و با نفس راضیه و با نفس مرضیه یعنی نفسی که این سه صفت را دارد آن راههای طولانی را با جذبهٴ الهی طی میکند. چون ذات الهی به صاحبان نفوس مطمئنه که دارای نفس راضیه و نفس مرضیه هستند یعنی این سه اصل را دارا هستند آنها را جذب میکند که ﴿ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ یعنی تو که حالا این سه اصل را دارا هستی، مجذوب ما هستی از آن به بعد تو را میبریم که فرمان ارجعی میآید و این هم میرود یعنی این را میبرند که از آن به بعد دیگر سخن از رفتن نیست بلکه سخن از بردن است.
خب پس تلاش و کوشش یک موحّد این است که به دستور خدا عمل بکند تا رضای خدا و پیامبر را فراهم بکند و در همهٴ امتحانهای الهی هم موفق خواهد بود چون به قضا و قدر الهی راضی است هم راضی است از کار خدا و هم کار او مورد رضای خداست. از این گروهی که در پایان سوره «فجر» تعبیر میکند به ﴿ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ در موارد تعبیر میفرماید ﴿ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ هم خدا از اینها راضی است هم اینها از خدا راضی هستند.
رضایت مردم و تبعیت از هوای نفس، ملاک عمل منافقان
منافق در مقابل موحد چون ارتباطی با خدا ندارد و درصدد تحصیل رضای خدا نیست و به قضا و قدر هم معتقد نیست نه درصدد آن است که رضای خدا را فراهم بکند، نه در صدد آن است که کاری انجام بدهد که خدا از او راضی باشد. قهراً به دنبال یک پناهگاه دیگری میگردد. اگر کسی پناهگاه الهی و ماورای طبیعی نداشت ناچار به فکر پناهگاه طبیعی خواهد بود. هر دو وصف را دربارهٴ طبیعت و ماده و امثال ذلک پیاده میکند. هم میکوشد کاری انجام بدهد که مردم از او راضی باشند نه خدا هم سعی میکند که کارهای مردم را بپذیرد تا ببیند جامعه چه میگوید چنین گروهی درصدد این است که «رضی عن الناس» و درصد آن است که «رضی الناس عنه». گاهی هم اینچنین نیست که واقعاً تلاش و کوشش او مردمی باشد بلکه با مردم هم منافقانه رفتار میکند این خودش را میخواهد نه درصدد جلب رضای مردم است نه درصدد آن است که به کارهای مردم رضا بدهد. این یک انسان خودمحور است هر چه را که نفس او میپذیرد درصدد تأمین رضای همان نفس است و کاری میکند که نفس او از او راضی باشد نه مردم و جامعه. چنین گروه کسانی هستند که ﴿ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ بعضیها هستند که بالأخره اگر خدا و قیامت را قبول ندارند طبق بیان نورانی حضرت سید الشهداء(علیه السلام) بالأخره مردمی فکر میکنند اگر الهی نیستند انسانی را رعایت میکنند بالأخره با مردم دروغ نمیگویند، منافق نیست. برخیها هستند که هم منافق دینی هستند و هم منافق مردمی با مردم هم بد رفتار میکنند. اینها کسانی هستند که خودمحور هستند، «یحوم حوم نفسه» با مردم هم منافقانه رفتار میکنند. واقعاً درصدد تحصیل رضای جامعه نیستند و واقعاً درصدد نیستند که خود را با قانون جامعه هماهنگ کنند که اگر جامعه قانونی را وضع کرده است، آنها بپذیرند این طور نیست. هر چه را که «تهوی انفسهم» قبول دارند، هر چه را که هوای نفس و اینها مطابق نیست، نمیپذیرند. منافق این خصیصه را دارد. منافقان صدر اسلام هم همین طور بودند. با مردم هم این چنین نبودند. لذا وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) به همان گروه که جزء شیعیان آل ابیسفیاناند فرمود «ان لم یکن لکم دین و لاتخافون المعاد فلا تکونوا احرارا فی دنیاکم» ، بالاخره آزادمرد باشید در دنیا، جنبهٴ مردمی داشته باشید، با یک گروه راست بگویید حالا با خدا راست نمیگویید با خدا ارتباط ندارید، با مردم رابطه داشته باشید.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره کسی ـ معاذ الله ـ به فرای طبیعت به ماده و ماورای طبیعت حالا یا مسئله برای او حل نشد یا بالأخره اشکالی دارد ولی نسبت به مردم به عنوان اینکه در فطرت هر کسی هست که دروغ نگوید خیانت نکند، با مردم خیانت نمیکند. سعی میکند قانونی را که در یک جامعه جاری است آن قانون را محترم بشمارد. خودش هم کاری بکند که جامعه بپذیرد. این «رضی عن الناس و رضوا عنه» است گر چه در آخرت طَرْفی نمیبندد ولی بالأخره در دنیا راست گفته است. منافق این چنین نیست.
تحصیل رضیت مردم در پرتو رضای خدا
خب پس سه گروه شدند مردان الهی کسانیاند که مردم را هم دوست دارند، برای مردم هم کار میکنند، مردمیترین مردم انبیا و اولیا بودند. منتها میفهمند مردم ابزار دست فراطبیعتاند. دلهای مردم دست خود مردم نیست. الآن آدم کاملاً میتواند دروازهٴ شهر را ببندد، دروازهٴ کشورش را ببندد، دروازهٴ قاره را ببندد، دور کرهٴ زمین را کمربندی بکشد که بیگانه نیاید و آشنا نرود. همهٴ اینها که کارهای طبیعی است ممکن است. کسی ممکن است که بگوید من اجازه نمیدهم هواپیما از بالای کشور ما عبور بکند. این میتواند هم علماً میتواند هم این حق را دارد. زیر دریا را هم میتواند مهار بکند. اما دل را که نمیتواند مهار بکند. به دلیل اینکه خیلیها تجربه کردند که دو رکعت نماز بخوانند با حضور قلب، حالا نماز واجب نه، نماز مستحبی را وضو گرفتند آماده شدند که همه کار انجام بدهند که این دو رکعت نماز را، با حضور بخوانند دیدند نمیتوانند. درِ دل و دروازهٴ دل و منطقهٴ دل بستنی نیست. این بین «اصبعین من اصابع الرحمن» است. رضا هم در منطقهٴ دل است. او وطن و میهنش قلب مردم است. قلب مردم هم که در اختیار مردم نیست. خب اگر کسی رضای مردم را میخواهد باید چه کند؟ باید به کسی اعتماد کند که دلها به دست اوست، کلید همهٴ دلها به دست اوست، و آن خداست. و خدا هم فرمود اگر بخواهی رضای مردم بدرقهٴ راه تو باشد، باید حقوق آنها، شرایط آنها و خواستههای آنها، آرای آنها را محترم بشماری. این چنین نباشد که مردم را برای خودت بخواهی «إجعل نفسک میزاناً فیما بینک و بین غیرک» و مانند آن. لذا فرمود ﴿ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ شما اگر مودّت مردمی را میخواهید که دلهای مردم متوجه شما باشند باید مؤمن باشید و عمل صالح انجام بدهید. عمل صالح هم مشخص است «حق الله» هم مشخص است «حق الناس» مشخص است در داخل منزل حق زن و مرد و پدر و مادر و فرزندان مشخص است، حق همسایهها مشخص است حق معلم و متعلم مشخص است، حق همکار مشخص است. گوشهای از آنها در رسالهٴ حقوق که بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است آمده. اگر کسی مثلاً همین رسالة الحقوق وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) را عمل بکند، خب این کسی است که ذات اقدس الهی دلهای مردم را متوجه او میکند. مردان الهی در درجهٴ اول به این فکر هستند که رضای خدا و پیغمبر فراهم بشود در پرتو رضای خدا و بیغمبر رضای مردم هم تأمین است برای اینکه آنها دستور دادند که حقوق مردم را رعایت بکن. آنها دستور دادند داخلهٴ منزل، همسایهها، همکار و مانند آن را رعایت بکنند خب اینها گروه اول هستند که ﴿ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ شامل اینهاست ﴿ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ شامل اینهاست.
جلب رضایت مردم توسط مادّیون و بیتفاوتی به رضای خدا و مردم توسط منافقان
گروه دوم ـ معاذ الله ـ کسانی هستند که مسائل ماورای طبیعی بر آنها حل نشد ولی بالأخره یک فکر انسانی دارند و آن فطرتشان و آن نفس ملهمهشان هنوز زنده است اینها سعی میکنند رضای مردم را فراهم بکنند و آرای مردم را هم تقسیم میکنند یعنی کاری انجام میدهند که قوانین مردمی اعمال بشود تا مردم از او راضی باشند و خودش هم سعی میکند که کاری انجام بدهد که مطابق با قانون مردم باشد از اندیشههای مردم، حقوق مردم هم تبعیت کند که کار مردم هم مورد رضای او باشد. اما منافق اینچنین نیست نه ارتباطی با خدا دارد نه ارتباطی با خلق خدا. لذا هم با مردم دروغ میگوید هم با صاحب شریعت دروغ میگوید فرمود ﴿ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾ شما را راضی کنند اما در حقیقت اینها در صدد جلب رضای مردم نیستند برای اینکه شما را به ثمن بخس میفروشند به دلیل اینکه با بیگانهها رابطه دارند. و از آنها اگر سؤال کنید که چرا با بیگانهها رابطه دارید میگوید شاید نظام اسلامی شکست خورد و کفار برگشتند و مدینه و مکه را گرفتند ما چرا این وسط آسیب ببینیم. ﴿یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ شاید اوضاع برگردد. پس بنابراین با مردم شهر خودشان هم با شهروندان خودشان هم درست رفتار نمیکنند. ﴿ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾ ولی ﴿ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُوا مُؤْمِنِینَ﴾. بعد انذار دارد تهدید میکند فرمود ﴿ أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن یُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ﴾ به منافقین میفرماید شما نه ارتباطی با خدا دارید نه ارتباط با خلق خدا. ارتباط با خدا ندارید برای اینکه ایمان ندارید معتقد به وحی و نبوت نیستید، اینها را به مسخره گرفتید و مانند آن، مردمی هم نیستید برای اینکه حاضر هستید اینها را به بیگانهها به ثمن بخس بفروشید خب تا از اخبار سیاسییا نظامی و مانند آن باخبر شدید به بیگانه گزارش میدهید خداوند در برابر این دو گناه شما دو کیفر به شما میدهد ؛ راجع به آنکه با خدا مخالفت میکنید مرزتان را از حدود الهی بیرون میبرید، جدا میکنید این عذاب الهی دامنگیر شما میشود ﴿ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا﴾
هراس منافقان از رسوایی در نزد مسلمانان
راجع به مردم هم تا چه زمانی منافقانه رفتار میکنید بالأخره ذات اقدس الهی افشاگری میکند شما را در جامعه رسوا میکند آن خزی قیامت سر جایش محفوظ است آن رسوایی دنیایی هم به انتظار شماست فرمود: ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ ٭ وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ منافق که به وحی و عصمت و اینها معتقد نیست ولی حالا یا به عنوان سحر یا به عنوان شعبده یا به عنوان کهانت یا به عنوان جادو بالأخره میگوید این مرد باخبر میشود این حرفی را که منافقین زدند یا به عنوان مسخره است که ظاهر آیه این است یا نه به عنوان مسخره نیست جدّ است لکن نه از راه وحی. منافقین هراسناک بودند که مبادا توطئهٴ اینها این نفاق اینها برای پیغمبر و مردم مدینه روشن بشود. این دو گونه است یا به طور استهزا میگفتند ممکن است آیهای بیاید اسرار ما را برای مردم روشن بکند آنها که به وحی و به الله و نزول فرشته و اینها معتقد نبودند پس این گفتار میشود استهزاء و ظاهر این پاسخی که خدا میدهد ﴿ قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ با این هماهنگ است یعنی شما حالا مسخره بکنید تا ببینید چه در میآید. یا نه میگفتند نه این مرد که ـ معاذ الله ـ ساحر است یا جادوگر است یا کاهن است یا ارتباطی با برخی از جنیها دارد، از اسرار ما باخبر میشود و مردم را مطلع میکند. از آن راه باشد بالأخره این هراس را داشتند که افشاگری بشود و وضع اینها برای مردم روشن بشود. ﴿ یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ که ﴿ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ﴾ یعنی «تنزل فیهم». دربارهٴ اینها که «علی» را گفتهاند به معنای «فی» است. برخیها این «علی» را چون دو وجه آنطور که امین الاسلام(رضوان الله علیه) و دیگران بازگو کردهاند این آیه تفسیر شده. ضمیر ﴿ عَلَیْهِمْ﴾ و ضمیر ﴿ تُنَبِّئُهُم﴾ به مؤمنین برگردد منافقین میترسند که بر مؤمنین آیهای نازل شود که مؤمنین را از آنچه که در دلهای منافقان است باخبر بکند آن وقت اینها رسوا بشوند یکی از القاب این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» «فاضحه» است دیگری «منبئه» است برای اینکه خیلی از آیات مربوط به فضاحت منافقان است بخشی از آیات مربوط به گزارشها و انبا و خبررسانی و اطلاع رسانی دربارهٴ منافقان است لذا از سورهٴ «توبه» به عنوان سورهٴ «فاضحه» و به سورهٴ «منبئه» یاد میشود. فرمود اینها میترسند که آیهای بر مؤمنین نازل بشود و مؤمنین را از گزارشهایی که از اخباری که در دلهای منافقین میگذرد باخبر کند. لکن مناسب این است که ضمیرها به همان منافقان برگردد. و معنی اول فعلاً نزدیکتر به ذهن میرسد.
وعده رسوایی منافقان از سوی خدای سبحان
خدا فرمود استهزءوا شما که معتقد به خدا نیستید و این حرفها را براساس استهزا میگویید شما مسخره بکنید ولی ﴿ إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنچه را که شما در دل دارید و بر اساس آن هراسناک هستید، خدا او را بالأخره بیرون میآورد و عملی میکند. آنچه را که شما میترسید همان را خدا در خارج محقق میکند. در سوره مبارکهای که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یعنی سورهٴ 47 آیهٴ 29 به این صورت آمده است ﴿ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ اینها که در دل آنها مرض هست، فکر میکنند که خداوند این بیماریشان را این مرضشان را یک وقتی علنی نمیکند از درون بیرون نمیآورد تا همه بفهمند. البته قیامت که سر جایش محفوظ است ولی در دنیا هم خدا این کار را خواهد کرد. و آیه هم مطلق است و هر دو نشئه را شامل میشود. ﴿ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ بالأخره آن کینه و ضغن و عداوت و بغضایی که در دل نهان کردهاند آن را خدا علنی میکند اینجا هم فرمود شما مطمئن باشید که خدا آنچه را که شما هراسناک هستید او را علنی خواهد کرد و بالأخره روشن میشود. قهراً شما هم نزد خدا رسوا خواهید شد و هم نزد خلق خدا.
استبعاد وجود مبدأ و معاد توسط منافقان
منافق نسبت به مسئلهٴ اعتقاد مثل کافر است صریحاً نظیر کافر اینها را از نظر عقیده نفی میکند. از نظر مسائل علمی که مربوط به عقل نظری است به جزم علمی بر میگردد بر خلاف اعتقاد که به عزم نفسانی بر میگردد اینها از نظر علمی اینچنین نیست که مسئله برایشان مسلّم شده باشد مثل مسائل ریاضی دو دو تا چهارتا. که خدایی نیست، قیامتی نیست و مانند آن در خیلی از موارد استبعاد میکنند مثل اینکه فرمود ﴿ وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ خب اینها با مظنه با وحی با خیال با شک و تردید علمی به سر میبرند ولی از نظر مسائل اعتقادی مثل کفار هیچ عقیدهای به خدا و قیامت ندارند. اینطور نیست که اینها هم شک علمی داشته باشند هم تردید عملی، آن شک مربوط به عقل نظر است که پایگاه جزم علمی است. این تردید برای عقل عمل است که پایگاه عزم است از آن جهت که اندیشه است و جزم، اینها شک و شبهه و احتمال و اینها دارند نه برهان برای عدم. فرمود ﴿ وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ کفارش هم تازه همینطور هستند اینطور نیست که اینها دلیل داشته باشند برای اینکه خدایی نیست و قیامتی نیست بلکه استبعاد میکنند ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ خب آن بعید معنای خاص خودش را دارد.
اینها دلیلی هم بر نفی معاد ندارند فقط استبعاد میکنند دربارهٴ کفار اینچنین است آنها هم که به کفار ملحق هستند. فرمود اینها یقین ندارند. خب پس از نظر مسائل علمی در شک و وهم و اینها به سر میبرند ولی از نظر مسائل اعتقادی بی عقیده هستند هیچ اعتقادی ندارند.
پرسش ...
پاسخ: بله آن مثل فرعون و اینها یقین علمی دارند ولی از نظر اعتقاد کافرند آن هم تفکیک بین علم و اعتقاد ممکن است.
خب فرمود: منافق اینها اینچنین هستند و به وحی و امثال ذلک معتقد نیستند خدا فرمود ﴿ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾
توطئه منافقان برای به شهادت رساندن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در شأن نزول آیهٴ 65 به بعد آنجا آمده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از غزوهٴ تبوک بر میگشتند در آن کنار دره، عدهای از این منافقان توطئه کردند که این شتر را بِرمانند و حضرت را بیندازند و شهیدش کنند؛ اینها تصمیم گرفتند این کار را بکنند اگر این کارشان به ثمر رسید که خب سنگینترین مصیبت را بر اسلام و مسلمین وارد کردند اگر نرسید و اینها وضعشان افشا شد بگویند ما شوخی کردیم منظور ما شوخی بود، که بعد وقتی کارشان لو رفت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حذیفه و دیگری که جزء همراهان حضرت بودند یکی جلو میرفت یکی دنبال حضرت، حضرت هم سوار بود فرمود دیدی اینها را شناختی ؟ آنها گفتند ما یک نفر از آنها را شناختیم. وجود مبارک پیغمبر همهٴ اینها را معرفی کرد به حذیفه لذا اسامی آن گروه از منافقان در آن شب که خواستند شتر را برمانند نزد حذیفه گفت که حذیفه اینها را میشناخت بعد اینها که وضعشان روشن شد با نزول این آیات گفتند ما شوخی کردیم. همین قسمت را هم قرآن از آنها نقل میکند ﴿ وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ اگر از آنها سوال بکنید که خب تو دیشب چه کار میکردی کنار دره جای پرتگاه این چه کاری بود که کردید ﴿ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ ما خواستیم خوض کنیم، بازی کنیم، شوخی کنیم. آنگاه فرمود ﴿ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ با خدا و دین خدا و پیغبمر خدا این خطر را خواستید به صورت بازی پیاده کنید؟ این اجمالی از آیاتی که البته تفصیلش در پیش است به خواست خدا خواهد آمد.
اما خداوند فرمود ما اگر یک عده را آزاد رها بکنیم برای اینکه اینها توبه کردند از عدهٴ دیگر انتقام میگیریم یا آنهایی که ضعیف بودند و پیرو بودند و مسئله برایشان حل نشد اگر از آنها عفو بکنیم از آن سران استکبار عفو نمیکنیم و مانند آن.
تشبیه دو چهره بودن منافقان به موش صحرایی
این منافق که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وضعشان روشن شد همیشه همانطور که خودشان دو چهره هستند دو راه برای خودشان میگیرند که اگر از راهی دارند آسیب میبینند از راه دیگر خودشان را دارند نجات میدهند اصولاً این موشهای صحرایی وقتی که حفره میکنند دو حفره میکنند که اگر وقتی احساس خطر کردند از یک سوراخی از سوراخ دیگر در بروند این موشهای صحرایی دو سوراخه را میگویند نافقا نافقا به اینگونه از موشها میگویند اما موشهای معمولی منزل را بالأخره حفرهای میکنند و میروند در آن میمانند اما این موشهای صحرایی که در معرض خطرند برای اینکه احساس خطر نکنند یا اگر خطری اینها را تهدید کرد و دشمن از یک دری وارد شد و ایشان از یک دیگر بروند دو سوراخ زیر زمین حفر میکنند که دو در داشته باشد به اصطلاح. این گونه از موشهای صحرایی دو سوراخه را میگویند نافقا منافق هم همینطور است دیگر، یعنی منافق هم از همین راه کشف شده است.
سخن صاحب المنار در مسئله ایذاء پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به واسطه ایذاء فاطمه زهراء(علیها السلام)
اما مطلبی که در نوبت روز قبل اشاره شده که اگر مصلحت بود در جواب صاحب المنار بحثهایی ارائه میشد منظور آن است که اینها رعایت آن مسائل وحدت اسلامی و شکوه اسلامی و عظمت اسلامی را عموماً و جلال و شکوه تشیع و امامیه را خصوصاً نمیکنند اگر ما بخواهیم مثل اینها سخن بگوییم و قائلین این حرفها را پاسخ بگوییم مشکل ایجاد میشود وگرنه شبهات علمی که خب غالباً مطرح است و طرح میشود در تفسیر المنار ذیل آیه 61 یعنی همین آیه ﴿ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ که بحث شد آیا ایذای آن حضرت که حرام است، اختصاص دارد به زمان حیاتش یا بعد از رحلتش هم شامل میشود و از اطلاق آیه استفاده شد که ایذای آن حضرت حرام است چه در زمان حیات چه بعد از رحلت بعد جریان صدیقهٴ کبرا(صلوات الله علیها) مطرح شد که بالأخره این کسانی که فاطمه زهرا(سسلامالله علیها) را آزار کردند مشمول این آیه هستند. ایشان هم این مطلب را بازگو میکند میگوید به اینکه «و هذه فاطمة سیدة نساء اهله بل سیدة نساء العالمین کمریم[علیهما السلام] بل کعزت من الصدیقة الاکبر الذی کان احب الرجال الیه کما کانت احب النساء الیه». مثلاً فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در بین زنها محبوبترین زن بود نسبت به پیغمبر و اولی هم مثلاً در بین مردها محبوبترین مرد بود، این روایتی که جعل شد و بالأخره نقل میکنند. خب «لانه لم یؤتها ماظنت من میراثها منه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عذره انه منفذ لامره و مقیم لشرعه و قد اخبره(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنطق فمه ان الانبیاء لا یورثون و ما ترکه فهو صدقه». میگوید چون ابوبکر شفاهاً از لبان مطهر پیغمبر شنید که انبیا ارث نمیگذارند و هر چه را گذاشتند صدقه است خب آنکه فریقین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردهاند این است که انبیاء اهل مال نیستند اهل دنیا نیستند و مانند آن اما معنایش این نیست که هر چه گذاشتند صدقه است برای دیگران و آن هم در جریان وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) آن «حوائط سبعه» را نحله قرار داد سخن، سخن از ارث نبود اول نحله بود بعد حالا حضرت به جدال احسن فرمود حالا شما که شاهدها را قبول ندارید حرف امت من را قبول ندارید ما که معصومه هستیم قبول ندارید علیبن ابیطالب که معصوم است قبول ندارید آن وقت از ما شاهد طلب میکنی آخر تو باید شاهد بیاوری نه من. آخر هیچ مسلمانی را دیدید از ذوالید شاهد بیاورد بینه بیاورد. خب به وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) گفت که تو شاهد بیاور آخر ه کسی شاهد بیاورد ذوی الید که منکر است شما که ادعا دارید باید شاهد بیاورید. البینهْْ علی المدعی الیمین علی المنکر ذو الید ممکن است شما که مدعی هستید باید شاهد بیاورید. از ذوالید کسی بینه میخواهد ؟ شاهد میخواهد ؟ شما ادعا کردید که فدک برای ماست، بسیار خوب شاهد بیاورید این قضای اسلامی است این فقه اسلامی است که مدعی باید شاهد بیاورد، ذو الید منکر است به هر تقدیر آن وقت بعد از آن جدال احسن وجود مبارک صدیقهٴ کبرا فرمود آیات الهی در خانهٴ ما نازل شده تو مگر بهتر از من قرآن بلد هستی؟ بعد «ان ترث اباک و لا ارث ابی» . این بحثها را کرده. غرض این است که ایشان میگوید از
زبان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ شنیده که «ما ترکوا صدقه، فعمله بوصیته لا یمکن ان یعدی ایذاء له فتعذیها[علیها سلام] لم یکن ان ایذاء منه علیه الرضوان و کل منهما معذور». خب حالا این یک نظری است بالأخره ایشان گفتند و ما هم رد کردیم
تهامات ناروای صاحب النار به تشیع
اما عمده از این به بعد «فما ذا یقال بعد هذا فی من ارتد عن الاسلام من مدعی هذا النظر الشریف بحق و غیر حق کغلاة شیعة باطنیة من فاطمیة مثل و اسماعلیه و غیرهم الذین اسسوا جمعیاتهم السریة لمحو الاسلام من الارض من طریق دعوی عصمة ائمة آل البیت[علیهم السلام] کما هو معلوم و بیناه مرارا هل یقال ان من یؤذیهم یعد معذیاً لرسول الله و هم اعدی عدوه». حالا اگر کسی شیعه را آزار بکند اینها اعدا عدو پیغمبر هستند؟ میشود گفت که کسی که اعدا عدو پیغمبر است کسی که اینها را آزار بکند پیغمبر را آزار کرده؟ «و اخبس المفسدین لدینه و من دونهم مبتدئه روافض». آن غلات شیعی باطنی آنها را اسم میبرد بعد میگوید این روافض هستند بدعتگذاراناند «و خرافاتهم معروفة و جنایاتهم علی الاسلام و المسلمین مشهورة» خب اگر ما بخواهیم اینطور جواب بدهیم این همان مشکلی است که حجر روی حجر بند نمیآید. این است که عرض کردیم مسائل کلامی را میشود انجام داد اما مثلاً رعایت کردن وحدت ملی یک حساب است، رعایت کردن قلم و بیان و آثار و اصلاً یک حساب دیگر است. آن حرفهایی را که آنها میزنند آنطور نمیشود جواب داد و بهترین راهش هم همان راههای علمی است که گوشهای از آنها اشاره شده است.
« و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است