- 318
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 64 تا 66 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 64 تا 66 سوره توبه _ بخش دوم"
وحی الهی، منشاء افشای اسرار منافقان
بازیچه نبودن نظام آفرینش
بیداری منافقان پس از مرگ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66)﴾
تحلیل منافقان دربارهٴ فاش شدن اسرار خویش
منافقان گذشته از آن توطئه این خطر را احساس میکردند که اسرار اینها روشن بشود در اوائل امر فکر میکردند که این دو رو بودن فاش نمیشود لذا ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ﴾ و از طرفی هم ﴿إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا﴾ بعد از اینکه یکی پس از دیگر اسرار اینها فاش شد و حتی آن گزارشهای سری اینها روشن شد برای منافقان معلوم شد که هر چه اینها در دل دارند توطئهای که در سر دارند این بالأخره معلوم میشود آنها که فکر میکردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ از سنخ ساحر، کاهن و مانند آن است فکر میکردند که از این راهها باخبر میشوند آنها که تفکر سیاسیشان بیش از این تفکر خرافیشان بود فکر میکردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه گزارش جاسوسها و خبرچینها باخبر میشود، قدر مشترک اینها این بود که اینها معتقد به خدا و وحی و نزول و سوره نبودند. آنگاه این سؤال با توجه به این آیهای که تلاوت شده مطرح میشود که اینهایی که به خدا و وحی و قیامت و رسالت معتقد نیستند، چگونه میترسند سورهای نازل بشود و اسرار اینها را روشن بکند.
نقد قول به استهزائی بودن سخن منافقان
غالب مفسرین به این اشکال توجه کردند، پاسخ دادند قسمت مهم پاسخها به این برمیگردد که این تعبیر، تعبیر استهزایی است، یعنی اینها حقیقتاً نمیترسیدند مسلمانها را استهزا میکردند میگفتند ما میترسیم سورهای نازل بشود و اسرار ما را برای شما حل بکند. این ترس ایشان ترس واقعی نبود و تظاهر به ترس میکردند و این تظاهر به ترس هم در حد استهزاست مثل پدری که با کودک خودش بازی میکند فکر میکند حالا کودک مثلاً سه، چهار ساله با او بازی میکند بعد میگوید که در این میدان مسابقه با هم کشتی میگیریم تو ما را به زمین میزنی و مانند آن از این حرفهای کودکانه که میداند کودک اهل کشتی نیست و نمیتواند بر پدر مثلاً پیروز بشود. آن در همین حد، با مسلمانها در میان میگذاشتند میگفتند ما میترسیم سورهای بیاید اسرار ما را برای شما فاش بکند. این تعبیر تام نیست برای اینکه لازمهاش این است که این هراس ایشان جدی نباشد چون اینها وقتی درصدد استهزا هستند پس واقعاً نمیترسند در حالی که ظاهر قرآن این است که اینها واقعاً میترسند و ذات اقدس الهی هم آنچه را که اینها میترسند علن خواهد کرد. آنها یعنی غالب مفسران به کلمهٴ ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ تمسک کردند تا ثابت کنند به اینکه ترس اینها واقعی نبود اینها تظاهر به ترس میکردند و استهزائاً
این کار را میکردند اما تعبیر ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ نشان میدهد که اینها واقعاً هراسناک بودند برحذر بودند و در درونشان این تحذر وجود داشت و خدا این را علنی خواهد کرد. پس یک راه حل دیگری باید ارائه کرد چند اشکال در مسئله بود که بسیاری از اینها همانطوری که در بحث دیروز اشاره فرمودید سیدنا الاستاد مطرح کردند و پاسخ دادند.
نگاهی به اشکالهای مطرح شده در آیهٴ محل بحث
اشکال اول این است که اصلاً منافق که معتقد به وحی نیست چگونه میترسد سورهای نازل بشود و اسرار اینها را روشن کند؟ اشکال دوم این است که منافق که معتقد به وحی نیست سوره بر او نازل نمیشود سوره بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بر مؤمنین نازل میشود نه بر منافقین. اشکال سوم همین است که در اثنا اشاره شد به اینکه اگر ترس اینها واقعی است، پس چرا تعبیر به استهزا شده اگر استهزاست پس ترس اینها واقعی نیست. اشکال چهارم این است که از نظر ادبی آیا این تعبیر صحیح است ؟ یک وقت است که خدا میفرماید ﴿وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ نظیر قصهٴ بنی اسرائیل که بنیاسرائیل رازی را در درونشان کتمان کردند، با ذبح بقره خدای سبحان آن اسرار مکتوم را روشن کرد. فرمود خدا ﴿مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ و مانند آن. اخراج مکتوم معنا دارد اما ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ چه معنا دارد ؟ آنچه را که اینها ﴿یَحْذَرُونَ﴾ بود تنزیل سوره بود، چون تعبیر آیه این است که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ اینها بر حذر بودند از تنزیل سوره. ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم﴾ این ﴿أَن تُنَزَّلَ﴾ که تأویل به مصدر رفت میشود تنزیل و میشود مفعول ﴿یَحْذَرُ﴾ یعنی «یحذر تنزیل السورة». آن وقت خدا میفرماید ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ یعنی «ان الله مخرج تنزیل السورة». آن وقت این حرف ادیبانه نیست. خدا آنچه را که شما بر حذر بودید آن را خارج میکند آنچه را که آنها برحذر بودند تنزیل سوره است، تنزیل سوره که خارج کردنی نیست. این چهار اشکال و مانند آن فضای این آیه را مبهم کرده برای خیلیها ولی اگر با همان روال عادی در خدمت این آیه باشیم این فضا کم کم روشن میشود.
پاسخ به اشکال اول: استهزائی بودن ترس منافقان از فاش شدن اسرار خویش
منافقین در اوائل امر فکر میکردند که کسی از اوضاع اینها باخبر نیست، بعد در طی این سالها، چون این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» تقریباً در اواخر هجرت نازل شده است سال نهم و اینها نازل شده است در طی این نُه سالی که در مدینه کارشکنی میکردند، به اضافهٴ آن کارشکنیهایی که قبل از هجرت بود البته نه به این شدت اینها آزمایشهای زیادی را پشت سر گذاشتند که بسیاری از اسرار اینها فاش میشد منتها راهش را نمیفهمیدند که چیست. الآن برحذر بودن اینها یک امر جدی است اینها واقعاً میترسیدند. منتها این ترس هم در کنار سایر اوصاف رذیلهٴ اینها یک امر استهزایی است. اصولاً هویت نفاق،هویت مسخره است برای اینکه یک آدم دو چهره درونش با بیرونش مخالف، بیرونش با درونش مخالف، این تعبیر نفاق، تعبیر استهزاست برای اینکه ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ اصلاً حرفهٴ ما استهزاست نفاق هم با همین استهزا هماهنگ در میآید. برای اینکه اینها با خودشان راست نمیگویند درونشان اینطور بیرونشان آنطور است. درونشان ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ در درون هم درست نمیگویند با خودشان هم راست نمیگویند. برای این که اینچنین نیست که کافر باشند که ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾. قبلاً هم آن کریمه بحث شد یک وقت انسان بیناست و میخواهد از یک اتاقی یا یک سالن مسجد بیرون برود در خروجی را میبیند و میرود بیرون، یک وقت است کور است کسی که اعماست و بالأخره مشکل بصری دارد این در را نمیبیند به سمت دیوار شرقی میرود میبیند بسته است دوباره برمیگردد به سمت دیوار غربی میبیند بسته است این رد مکرر را میگویند تردید یک وقتی میگوییم ردَّ، یک وقتی میگوییم ردَّد، تردید آن رد مکرر است کسی که راه خروج ندارد فرمود: ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ گاهی به طرف نفی، گاهی به طرف اثبات آیا باشد آیا نباشد، نه مؤمناند نه کافر ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ گرچه همین این کفر است ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ همین این کفر است انسان باید یک جانبه باشد آن هم طرف اثبات. نفی هم کفر است تردید هم کفر است. ولی اینها با خودشان در استهزا هستند، بالأخره انسان یک تصمیمی باید بگیرد دیگر. لذا ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ نشانهٴ آن است که هویت نفاق هویت استهزاست.
وحی الهی، منشاء افشای اسرار منافقان
ذات اقدس الهی هم میفرماید این کار شما هم منافقانه است ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ مانند سایر کارهایتان. و آن هم که برحذر هستید ما آن را بیرون میآوریم شما در فضای ذهنتان ترس از افشاگری است ما آن افشاگری را روشن میکنیم منتها شما خیال میکنید این افشاگری به وسیلهٴ سحر و شعبدهٴ و جادو و طلسم و کهانت است یا گزارش جاسوسان نه آن است و نه این آن اخراج «بما تحذرون» به وسیلهٴ وحی است از این به بعد به زبان خودمان سخن میگوییم. این تعبیری که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ اصل صحنه را از دل منافق به قالب وحی درآورد. اصل صحنه این است که اینها میترسند که اسرارشان معلوم بشود چرا؟ از چه راهی مشخص میشود؟ آن راه را دیگر قرآن باطل میداند راه سحر و شعبده را باطل میداند اصل این مطلب را که اینها میترسند اسرار اینها روشن بشود، و تنها راه روشن شدن اسرار اینها هم نزول سوره است دو چیز را خودش از خود دار است؛ یک راه، راه نفاق این سه مطلب را ذکر کرده، فرمود شما میترسید اسرارتان روشن بشود و تنها راه روشن شدن اسرارتان هم نزول وحی است پس شما میترسید از راه وحی اسرارتان روشن بشود، گرچه به وحی معتقد نیستید یک،
پس مطلب اول آن است که منافقان میترسیدند که این اسرارشان روشن بشود. دوم اینکه راه روشن شدن راز همان سحر و جادو و امثال ذلک یا گزارشهای خبرنگارهاست این دومی که یک چیز باطل بود این را قرآن ذکر نکرد. اولی را که اصل حذر و درون آنهاست که میترسیدند آن را یادآور شد و راه صحیحش را هم گفت. فرمود شما در حقیقت از نزول سوره میترسید، آنها که راه نیست شما میترسید اسرارتان فاش بشود، منتها خیال میکنید اسرارتان از راه خبرگزارهای جاسوس، جاسوسان پیغمبر یا از راه سحر و کهانت روشن بشود، آنها که راه نیست. اسرارتان فقط از راه وحی روشن میشود پس چنین میشود که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾
اخراج هراس درونی منافقان(افشای راز) توسط خدای سبحان
اما هویت نفاق، استهزاست ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ و آنچه را هم که شما در درون دارید ما آن را که حاصل و جمعبندی شده است آن را بیرون میکشیم ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ گرچه «ما یحذرون» تنزیل سوره بود اما تنزیل سوره را ذات اقدس الهی از راه صحیح اضافه کرده، آنها که بر حذر نبودند از تنزیل سوره ﴿مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنها افشای راز بود. منتها اگر از اینها سؤال بکنید به اینکه از چه راه اسرار شما روشن میشود، میگویند یا سحر و جادوست یا خبرچینیهاست. اصلا مسئلهٴ تنزیل سوره در فضای ذهن منافق نیست. پس آنچه «ما یحذر» منافق است افشای راز است همین را خدا اخراج میکند خب ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ آن تکلفهایی که برخیها اعمال کردند حتی گوشهای از اینها در تفسیر امین الاسلام(رضوان الله علیه) آمده که این ضمیر ﴿عَلَیْهِمْ﴾ به مؤمنین بر گردد و ضمیر ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ هم به مؤمنان بر گردد ضمیر﴿بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ به منافقان بر گردد، آن هم تفکیک ناروایی است گرچه تفکیک جایز است اما در صورتی که قرینه در کار باشد. چه اینکه برخیها احتمال دادند که این ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ صیغهٴ مغایب نباشد، بلکه مخاطب باشد. و ضمیر «أنت» فاعلش باشد نه ضمیر «هی» که به سوره برگردد ﴿أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ که توی پیغمبر طبق مضمون این سوره، منافقان را با خبر کنی از آنچه در دل آنهاست. این گذشته از اینکه مقداری به آن انسجام سیاق آسیب میرساند مشکلی را حل نمیکند بالأخره تنزیل سوره مورد حذر منافقان نیست طبق آن اشکال.
پاسخ به اشکال دوم: نزول با واسطه وحی بر همه انسانها اعم از مؤمنان و کافران
مطلب دیگر آن است که این که مستشکل گفته بود قرآن فقط بر پیغمبر و مؤمنان نازل میشود بر کافر و منافق که نازل نمیشود این هم ناتمام است قرآن بر همه نازل میشود منتها پیغمبر و مؤمنان میپذیرند دیگران نمیپذیرند وگرنه این ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ ، ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ﴾ برای ناس است برای همه است دیگر. نزول قرآن مستلزم پذیرش نیست حالا قرآن نازل شده یک عده قبول میکنند یک عده قبول نمیکنند مشابهش در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به این صورت آمده است آیهٴ 93 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است ﴿أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾ خب در اینجا که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکنند یک کتابی از آسمان از طرف خدا بر ما نازل میشود ما آن را قرائت کنیم این پیشنهاد مشرکان است خب قرآن به این معنا که شما گفتید بر مشرک نازل نمیشود که در حالی که آنها گفتند کتاب بر ما نازل میشود، این بر ما نازل میشود از جهت اینکه از بالاست و اشراف دارد میگویند «علی» و از جهت اینکه به سوی منزل الیه نازل میشود تعبیر «الی» دارد و به هر تقدیر تنزیل، انزال قرآن کریم بر یک قوم یا بر یک شخص مستلزم باور و ایمان او نیست گاهی قرآن سخن را ابلاغ میکند آیه را انزال میکند و کسی نمیپذیرد چه اینکه موارد دیگر هم باز همینطور است که تعبیر تنزیل شده است ما نازل کردیم و اینها قبول نکردند. پس این اشکال هم قابل حل است.
پاسخ برخی مفسران به اشکال دوم و نقد آن
برخیها خواستند بگویند این کریمهای که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ این یک جملهٴ خبریهای است که به داعی انشا القا شده است یعنی «فلیحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم» که اینجا به معنی امر است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در بخش پایانیاش آمده آیه 63 «نور» که ﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ که دعوت به حذر میکند این هم همان سنخ است لکن این جملهٴ خبریه را هم ما بخواهیم بر انشا حمل بکنیم قرینه میطلبد البته میشود مطلب انشائیه را با جملهٴ خبریه تفهیم کرد اما خبر را بدون قرینه حمل بر انشا بکنیم روا نیست ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ به معنای «فلیحذر» باشد این نیست خب اگر این هم باشد قرینه نداریم اولاً بلکه قرینه بر خلاف داریم ثانیاً اگر «فلیحذر» باشد که امر واقعی است پس چطور تعبیر ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ فرمود این استهزا دیگر کجاست ؟ یک امری است که خدا میکند میفرماید منافقان از این امر بترسند از این مطلب بترسند خب دیگر یک دستوری است خدا داده دیگر سخن از استهزا نیست چیزی که از منافقان نقل نشده تا بعد بفرماید﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ معلوم میشود اینها بر حذر بودند منتها راه حذرشان را آشنا نبودند.
نقد پاسخ برخی مفسران به اشکال اول
مطلب دیگر آن است که برخیها آمدند گفتند چون منافق شک دارد نه جزم به عدم احتمال میدهد به اینکه سورهای نازل بشود آنها که یقین به عدم ندارند که چون منافق هستند و شک دارند و مردد هستند و شک با احتمال سازگار است لذا میشود این با منافق بودن مسئلهٴ تنزیل سوره حل بشود. پاسخش آن است که ما یک حذر داریم و یک شک چه اینکه یک شک داریم و یک تردید، شک به آن بخش علمی بر میگردد انسان یا یقین به وجود دارد یا یقین به عدم دارد آن میشود موجبه این میشود سالبه. یا مظنه به ثبوت دارد یا مظنه به سلب دارد او میشود موجبه این هم میشود سالبه. یا شک دارد این شک در ردیف ظن و یقین جزء شئون آن قوهٴ علمی است بخش اندیشه است. تردید و حذر و امثال ذلک جزء شئون عملی است در محدودهٴ انگیزه است، آنجا که جای عزم است آنجا که جای اراده است آنجا که جای ایمان و نیت است آنجا جای تردید است. یک مؤمن در بخش اندیشه قطع دارد در بخش انگیزه ایمان، اراده و مانند آن. یک منافق در بخش اندیشه شک دارد، در بخش انگیزه تردید، این تردید در مقابل عزم است شک در مقابل جزم و این آیه با انگیزه کار دارد از حذر سخن گفته است نه از شک، حذر هم غیر از شک است، شک فقط یک کار علمی است نقش علمی دارد که انسان در چیزی جزم به وجود یا جزم به عدم ندارد. اما حذر ترتیب آثار عملی است. خوف هم نیست بالاتر از خوف است، خوف یک امر نفسانی است بدون ترتیب اثر اما بر حذر بودن گذشته از ترس ترتیب آثار عملی هم میدهد. یک وقت است انسان نشسته است میترسد به اینکه این کودکی که رفته است خیابان، با یک اتومبیلی تصادف کند اینجا خوف است، یک وقت است خودش در اتومبیل دارد در خیابان دارد راه میرود این برحذر است یعنی مواظب است احتیاط میکند، پیاده رو میرود، جلویش را نگاه میکند، این را میگویند بر حذر بودن یعنی ترتیب اثر عملی. پس ما یک شک داریم، یک خوف داریم، یک حذر. آنچه اینجا محل بحث است حذر است، یعنی اینها تمام تلاش و کوششان این است که اسرارشان روشن نشود. هم بخش عملی است هم تردید آثار عملی است. پس این از سنخ شک نیست و از سنخ خوف هم نیست. از سنخ حذر است یعنی کاملاً محتاطانه تلاش و کوشش بکنند که اسرار اینها کشف نشود.
چگونگی افشای اسرار منافقان توسط خداوند
و در چنین فضایی ذات اقدس الهی فرمود ما یقینا کشف میکنیم ﴿إِنَّ اللّهَ﴾ با جملهٴ اسمیه با ان نشانهٴ تأکید است ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنکه میترسید بالأخره آن را علنی خواهد کرد آن را به فعلیت میآورد. آنگاه در آن جریان «لیلة العقبة» خود اینها تصمیم هم گرفتند این نحوهٴ اخراجشان همین است، نحوهٴ بازنگری آن توطئهشان این است اینها میگفتند ما این شتر را میرمانیم اگر ـ معاذ الله ـ حضرت افتاد که خب ترور شده و در دره رفته و مرد و اگر نه ما در این کار موفق نشدیم و آنها ما را دیدند میگوییم میخواستیم شوخی بکنیم. این را ذات اقدس الهی نقد کرده فرمود اینکه من میگویم آنچه در درون دارید من بیرون میآورم الآن بیرون آوردم آنچه که شما دارید همین است که ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ اگر از آنها سؤال بکنید اینجا شبانه در این دره کنار این سنگ ریزهها، جای خطرناک داشتید چهکار میکردید میخواستند بگویند ما شوخی میکنیم همین. ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ یعنی از اینها سؤال بکنی دارید چهکار میکنید چون محدودهٴ سوال حذف شده است برای اینکه از خود جواب روشن میشود که محور سوال چیست ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ سوال بکنی که این کارتان چی بود؟ ﴿لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ ما داشتیم بازی میکردیم.
بعد خب حالا این اخراج شد پس راز شما را ما میدانیم
بازیچه نبودن نظام آفرینش
بعد هم راه درمان هم به شما نشان میدهیم، که بدانید اینجا جای بازی نیست فرمود ما بازیگر نیستیم با کسی هم شوخی نداریم این نظام، نظام بازی نیست. فرمود ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ ما، انبیای ما، اولیای ما، اهلبیت ما در دستگاه ما بازی نیست اگر کسی خدایی ناکرده بخواهد بازی کند این خودش را به بازی گرفته و به زحمت میافتد در دستگاه ما جا ندارد. غیر دستگاه خدا هم که جایی نیست. فرمود چه آسمان بروید چه زمین بروید چه «بین الارض و الاسماء» بروید مدیر عاملش من هستم و ما هم بازیگر نیستیم. ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ خب حالا اگر اینچنین است وقتی مرحوم مفید(رضوان الله علیه) نقل میکند که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که بعد از شما ولیعصر و امام زمان کیست ؟ فرمود: «من لا یلهو و لا یلعب». آنکه اهل لهو و لعب نیست بلافاصله وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) که کودکی چند ساله بود وارد شد یک گوسفندی یا برهای در خدمت آن حضرت بود آن حضرت فرمود «اسجدی لربک» دارد این بره را تعلیم میدهد حالا این بره طوری نیست نفهمد که اینها «علمنا منطق الطیر» هست، «علمنا منطق الوحوش» هست «علمنا منطق الانعام و الدواب» هست. فرمود «اسجدی لربک» فوراً وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این کودک را در بغل گرفت فرمود: «بابی و امی من لا یلهو و لا یلعب» . این تغذیه است فرمود ما اهل بازی نیستیم. اینجا هم جای بازی نیست. پس اگر کسی دارد بازی میکند خودش را دارد مسخره میکند یا اگر کسی مثلاً خواست در این جا چیزی را به نیرنگ بگیرد ﴿یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ﴾ این دارد با خودش بازی میکند با سرنوشت خودش بازی میکند و نمیداند. برای اینکه بیرون از او هیچ جا جای بازی نیست بالأخره یا آسمان است یا زمین است یا زیر زمین است یا بالای آسمان است، فرمود: این محدودهای که من خلق کردم جای بازی نیست. پس اگر کسی بازی میکند با سرنوشت خودش دارد بازی میکند. خب فرمود شما با چه کسی دارید بازی میکند ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ خب اینها که اهل بازی نیستند با چه چیزی دارید بازی میکنید با چه کسی دارید بازی میکنید آنوقت خودت را ملعبه قرار دادی.
به بازی گرفتن منافقان به وسیله مسلط کردن شیاطین بر آنها
آنوقت ذات اقدس الهی به وسیلهٴ همان «شیاطین الانس و الجن» که اینها هم جزء جنود او هستند او را بازی میدهند فرمود ما یک مدتی مهلت میدهیم. بعد هم همین اینها کلب معلّم ما هستند. اینطور نیست که حالا شیطان در دستگاه خدا، در برابر خدا باشد که، شیطان یک عبدی از عبید خداست یک اندازهای مأموریت دارد که آن مأموریتش هم بسیار مأموریت خوبی است و آن وسوسه است خب وسوسه که کمال است هر کس به هر جا رسید به برکت وسوسه رسید. اگر وسوسه نباشد و جهاد اکبر نباشد که آدم به مقام ولایت نمیرسد که. پس شیطان این کاری که دارد میکند به نام وسوسه، این برکت است. بخواهد بیش از وسوسه کسی را بگزد و بگیرد حق ندارد، هیچ حق ندارد. نسبت به بزرگان که اصلاً حق وسوسه هم ندارد آنجا منطقهٴ ممنوعه است. نسبت به اوساط و ضعاف از مؤمنین هم فقط یک کارت دعوت میدهد همین. خب انبیا هم کارت دعوت دادند، اولیا دادند این کتاب آسمانی کارت دعوت خداست دیگر پیام خداست دیگر، دعوتنامهٴ خداست دیگر، آن فطرت، دعوتنامه است آن عقل، دعوتنامه است، ثقلین، دعوتنامه هستند این یک کارت دعوت میدهد و قرآن و عترت و همه هم کارتهای دعوت متعدد دارند میدهند از درون و بیرون. وسوسه یک میدان مبارزه را فراهم میکند که پر برکت خواهد بود. از مرز وسوسه بخواهد بگذرد هیچ حق ندارد هیچ. مگر اینکه کسی با داشتن این همه نامههای دعوت از خدا و پیغمبر و اهلبیت(علیهم السلام) همه اینها را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بکند. بیراهه برود کجراهه برود خدا مهلت بدهد، دوباره دنبالش بفرستد، سهباره دنبالش بفرستد در توبه را باز کند «انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک و سمیته التوبه و فقلت ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾» همهٴ اینها را بگذارید کنار دوبار سهبار دهبار بیستبار دیگر جری بشود از آن به بعد ذات اقدس الهی همین شیطان را که کلب معلم است میگوید حالا برو گاز بگیر از آن به بعد شیطان بر او مسلط میشود این است که او هر چه را بخواهد نکند میبیند نمیشود، الآن در دام افتاد. از آن به بعد فرمود ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ فعل مضارع دال بر استبرا اینها که حالا دیگر ایمان نمیآورند ما این کلب معلّم را بر اینها گماشتیم. اینطور نیست حالا یک گوشهای در عالم کار خدا باشد جزء آیهای از آیات الهی باشد و ـ معاذ الله ـ صحنهٴ بازی باشد. فرمود با چه کسی میخواهید بازی کنید؟ ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾
بیداری منافقان پس از مرگ
بعد یک وقتی معلوم میشود با خودش داشت بازی میکرد. وقتی هم که میمیرد مثل اینکه آدم به خواب میرود، منتها یک خواب عمیق طولانی، یک خواب حالا معلوم نیست قیامت چه زمانی قیام میکند حالا یا یک خواب یک شبه است یا هزار ساله است یا یک ملیون سال است معلوم نیست وقتی خوابید، خوابید دیگر آدم هم که میخوابد از زن و بچه و فرزند و دوستان و مباحثه و درس و بحث خبر ندارد که فقط با خاطرات خودش سرگرم است. اینها که مُردند دیگر یادشان نیست که کجایی بودند با چه کسی بودند که این بازماندگان که دنیایی هستند و این سویی هستند سر و سینه میزنند، وگرنه او که اصلاً خبر ندارد چه شده اصلاً نمیداند چه شده نمیداند پسر داشت، فرزند داشت هیچ به یاد اینها نیست. فقط به فکر خودش است بعد معلوم میشود عمری داشت با خودش بازی میکرد. فرمود آخر اینجا جای بازی نیست با چه کسی میخواهید بازی کنید. ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ حالا رسوا شد.
پاسخ خداوند به عذرخواهی دروغین منافقان پس از رسوایی آنان
حالا عذر خواهی شروع میشود. این عذرخواهی غیر از توبه است اعتذار غیر از توبه است، توبه چیز بسیار مقدسی است، عذرخواهی هم خوب است اما در صورتی که عذرخواهی صادق باشد. توبه غیر از اعتذار است. اعتذار یعنی من عذر داشتم، توبه یعنی خدایا نفهمیدم و هیچ عذری هم نداشتم حالا مرا ببخش. اینها که دارند اعتذار میکنند بازیگرانه اعتذار میکنند چون اصلاً هویت نفاق استهزاست اگر واقعاً عذرخواهی بکنند. در حقیقت استهزاست نه اعتذار عذری که نداشتند که چه عذری داشتند؟ طلب عفو بکنند استعفا بکنند هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مؤمنین اینها را عفو میکنند. خب حالا این راز درونشان آمده بیرون علن شد اینها هیچ چارهای ندارند، اهل توبه که نیستند متأسفانه باز همان استهزا را به صورت اعتذار دارند جلوه میدهند این اعتذارشان هم مستهزانه است چرا؟ برای اینکه کسی که عذر ندارد دارد عذرخواهی میکند معلوم میشود استهزاست دیگر. به جای استعفا اعتذار میکنند دارد عذر میتراشد، خب معلوم میشود که خیانت میکند دیگر. فرمود: ﴿لاَتَعْتَذِرُوا﴾ چه عذرخواهی میکنید شما ﴿قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾ اول آمدید به حسب ظاهر یا واقعاً مسلمان شدید، بعد هم مرتد شدید، عالماً عامداً بیراهه رفتید و هیچ عذری هم نداشتید الآن هم بخواهید برگردید میتوانید برگردید ولی استعفا کنید نه اعتذار یعنی طلب عفو کنید بگویید خدایا من بد کردم من را ببخش. عفو کن. اما چه چیزی را داری عذرخواهی میکنی. اعتذار کاذبانهٴ مستهزانه جزء هویت شماست این کار را نکنید. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ﴾.
«الحمد الله رب العالمین»
وحی الهی، منشاء افشای اسرار منافقان
بازیچه نبودن نظام آفرینش
بیداری منافقان پس از مرگ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66)﴾
تحلیل منافقان دربارهٴ فاش شدن اسرار خویش
منافقان گذشته از آن توطئه این خطر را احساس میکردند که اسرار اینها روشن بشود در اوائل امر فکر میکردند که این دو رو بودن فاش نمیشود لذا ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ﴾ و از طرفی هم ﴿إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا﴾ بعد از اینکه یکی پس از دیگر اسرار اینها فاش شد و حتی آن گزارشهای سری اینها روشن شد برای منافقان معلوم شد که هر چه اینها در دل دارند توطئهای که در سر دارند این بالأخره معلوم میشود آنها که فکر میکردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ از سنخ ساحر، کاهن و مانند آن است فکر میکردند که از این راهها باخبر میشوند آنها که تفکر سیاسیشان بیش از این تفکر خرافیشان بود فکر میکردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه گزارش جاسوسها و خبرچینها باخبر میشود، قدر مشترک اینها این بود که اینها معتقد به خدا و وحی و نزول و سوره نبودند. آنگاه این سؤال با توجه به این آیهای که تلاوت شده مطرح میشود که اینهایی که به خدا و وحی و قیامت و رسالت معتقد نیستند، چگونه میترسند سورهای نازل بشود و اسرار اینها را روشن بکند.
نقد قول به استهزائی بودن سخن منافقان
غالب مفسرین به این اشکال توجه کردند، پاسخ دادند قسمت مهم پاسخها به این برمیگردد که این تعبیر، تعبیر استهزایی است، یعنی اینها حقیقتاً نمیترسیدند مسلمانها را استهزا میکردند میگفتند ما میترسیم سورهای نازل بشود و اسرار ما را برای شما حل بکند. این ترس ایشان ترس واقعی نبود و تظاهر به ترس میکردند و این تظاهر به ترس هم در حد استهزاست مثل پدری که با کودک خودش بازی میکند فکر میکند حالا کودک مثلاً سه، چهار ساله با او بازی میکند بعد میگوید که در این میدان مسابقه با هم کشتی میگیریم تو ما را به زمین میزنی و مانند آن از این حرفهای کودکانه که میداند کودک اهل کشتی نیست و نمیتواند بر پدر مثلاً پیروز بشود. آن در همین حد، با مسلمانها در میان میگذاشتند میگفتند ما میترسیم سورهای بیاید اسرار ما را برای شما فاش بکند. این تعبیر تام نیست برای اینکه لازمهاش این است که این هراس ایشان جدی نباشد چون اینها وقتی درصدد استهزا هستند پس واقعاً نمیترسند در حالی که ظاهر قرآن این است که اینها واقعاً میترسند و ذات اقدس الهی هم آنچه را که اینها میترسند علن خواهد کرد. آنها یعنی غالب مفسران به کلمهٴ ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ تمسک کردند تا ثابت کنند به اینکه ترس اینها واقعی نبود اینها تظاهر به ترس میکردند و استهزائاً
این کار را میکردند اما تعبیر ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ نشان میدهد که اینها واقعاً هراسناک بودند برحذر بودند و در درونشان این تحذر وجود داشت و خدا این را علنی خواهد کرد. پس یک راه حل دیگری باید ارائه کرد چند اشکال در مسئله بود که بسیاری از اینها همانطوری که در بحث دیروز اشاره فرمودید سیدنا الاستاد مطرح کردند و پاسخ دادند.
نگاهی به اشکالهای مطرح شده در آیهٴ محل بحث
اشکال اول این است که اصلاً منافق که معتقد به وحی نیست چگونه میترسد سورهای نازل بشود و اسرار اینها را روشن کند؟ اشکال دوم این است که منافق که معتقد به وحی نیست سوره بر او نازل نمیشود سوره بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بر مؤمنین نازل میشود نه بر منافقین. اشکال سوم همین است که در اثنا اشاره شد به اینکه اگر ترس اینها واقعی است، پس چرا تعبیر به استهزا شده اگر استهزاست پس ترس اینها واقعی نیست. اشکال چهارم این است که از نظر ادبی آیا این تعبیر صحیح است ؟ یک وقت است که خدا میفرماید ﴿وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ نظیر قصهٴ بنی اسرائیل که بنیاسرائیل رازی را در درونشان کتمان کردند، با ذبح بقره خدای سبحان آن اسرار مکتوم را روشن کرد. فرمود خدا ﴿مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ و مانند آن. اخراج مکتوم معنا دارد اما ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ چه معنا دارد ؟ آنچه را که اینها ﴿یَحْذَرُونَ﴾ بود تنزیل سوره بود، چون تعبیر آیه این است که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ اینها بر حذر بودند از تنزیل سوره. ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم﴾ این ﴿أَن تُنَزَّلَ﴾ که تأویل به مصدر رفت میشود تنزیل و میشود مفعول ﴿یَحْذَرُ﴾ یعنی «یحذر تنزیل السورة». آن وقت خدا میفرماید ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ یعنی «ان الله مخرج تنزیل السورة». آن وقت این حرف ادیبانه نیست. خدا آنچه را که شما بر حذر بودید آن را خارج میکند آنچه را که آنها برحذر بودند تنزیل سوره است، تنزیل سوره که خارج کردنی نیست. این چهار اشکال و مانند آن فضای این آیه را مبهم کرده برای خیلیها ولی اگر با همان روال عادی در خدمت این آیه باشیم این فضا کم کم روشن میشود.
پاسخ به اشکال اول: استهزائی بودن ترس منافقان از فاش شدن اسرار خویش
منافقین در اوائل امر فکر میکردند که کسی از اوضاع اینها باخبر نیست، بعد در طی این سالها، چون این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» تقریباً در اواخر هجرت نازل شده است سال نهم و اینها نازل شده است در طی این نُه سالی که در مدینه کارشکنی میکردند، به اضافهٴ آن کارشکنیهایی که قبل از هجرت بود البته نه به این شدت اینها آزمایشهای زیادی را پشت سر گذاشتند که بسیاری از اسرار اینها فاش میشد منتها راهش را نمیفهمیدند که چیست. الآن برحذر بودن اینها یک امر جدی است اینها واقعاً میترسیدند. منتها این ترس هم در کنار سایر اوصاف رذیلهٴ اینها یک امر استهزایی است. اصولاً هویت نفاق،هویت مسخره است برای اینکه یک آدم دو چهره درونش با بیرونش مخالف، بیرونش با درونش مخالف، این تعبیر نفاق، تعبیر استهزاست برای اینکه ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ اصلاً حرفهٴ ما استهزاست نفاق هم با همین استهزا هماهنگ در میآید. برای اینکه اینها با خودشان راست نمیگویند درونشان اینطور بیرونشان آنطور است. درونشان ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ در درون هم درست نمیگویند با خودشان هم راست نمیگویند. برای این که اینچنین نیست که کافر باشند که ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾. قبلاً هم آن کریمه بحث شد یک وقت انسان بیناست و میخواهد از یک اتاقی یا یک سالن مسجد بیرون برود در خروجی را میبیند و میرود بیرون، یک وقت است کور است کسی که اعماست و بالأخره مشکل بصری دارد این در را نمیبیند به سمت دیوار شرقی میرود میبیند بسته است دوباره برمیگردد به سمت دیوار غربی میبیند بسته است این رد مکرر را میگویند تردید یک وقتی میگوییم ردَّ، یک وقتی میگوییم ردَّد، تردید آن رد مکرر است کسی که راه خروج ندارد فرمود: ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ گاهی به طرف نفی، گاهی به طرف اثبات آیا باشد آیا نباشد، نه مؤمناند نه کافر ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ گرچه همین این کفر است ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ همین این کفر است انسان باید یک جانبه باشد آن هم طرف اثبات. نفی هم کفر است تردید هم کفر است. ولی اینها با خودشان در استهزا هستند، بالأخره انسان یک تصمیمی باید بگیرد دیگر. لذا ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ نشانهٴ آن است که هویت نفاق هویت استهزاست.
وحی الهی، منشاء افشای اسرار منافقان
ذات اقدس الهی هم میفرماید این کار شما هم منافقانه است ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ مانند سایر کارهایتان. و آن هم که برحذر هستید ما آن را بیرون میآوریم شما در فضای ذهنتان ترس از افشاگری است ما آن افشاگری را روشن میکنیم منتها شما خیال میکنید این افشاگری به وسیلهٴ سحر و شعبدهٴ و جادو و طلسم و کهانت است یا گزارش جاسوسان نه آن است و نه این آن اخراج «بما تحذرون» به وسیلهٴ وحی است از این به بعد به زبان خودمان سخن میگوییم. این تعبیری که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ اصل صحنه را از دل منافق به قالب وحی درآورد. اصل صحنه این است که اینها میترسند که اسرارشان معلوم بشود چرا؟ از چه راهی مشخص میشود؟ آن راه را دیگر قرآن باطل میداند راه سحر و شعبده را باطل میداند اصل این مطلب را که اینها میترسند اسرار اینها روشن بشود، و تنها راه روشن شدن اسرار اینها هم نزول سوره است دو چیز را خودش از خود دار است؛ یک راه، راه نفاق این سه مطلب را ذکر کرده، فرمود شما میترسید اسرارتان روشن بشود و تنها راه روشن شدن اسرارتان هم نزول وحی است پس شما میترسید از راه وحی اسرارتان روشن بشود، گرچه به وحی معتقد نیستید یک،
پس مطلب اول آن است که منافقان میترسیدند که این اسرارشان روشن بشود. دوم اینکه راه روشن شدن راز همان سحر و جادو و امثال ذلک یا گزارشهای خبرنگارهاست این دومی که یک چیز باطل بود این را قرآن ذکر نکرد. اولی را که اصل حذر و درون آنهاست که میترسیدند آن را یادآور شد و راه صحیحش را هم گفت. فرمود شما در حقیقت از نزول سوره میترسید، آنها که راه نیست شما میترسید اسرارتان فاش بشود، منتها خیال میکنید اسرارتان از راه خبرگزارهای جاسوس، جاسوسان پیغمبر یا از راه سحر و کهانت روشن بشود، آنها که راه نیست. اسرارتان فقط از راه وحی روشن میشود پس چنین میشود که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾
اخراج هراس درونی منافقان(افشای راز) توسط خدای سبحان
اما هویت نفاق، استهزاست ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ و آنچه را هم که شما در درون دارید ما آن را که حاصل و جمعبندی شده است آن را بیرون میکشیم ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ گرچه «ما یحذرون» تنزیل سوره بود اما تنزیل سوره را ذات اقدس الهی از راه صحیح اضافه کرده، آنها که بر حذر نبودند از تنزیل سوره ﴿مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنها افشای راز بود. منتها اگر از اینها سؤال بکنید به اینکه از چه راه اسرار شما روشن میشود، میگویند یا سحر و جادوست یا خبرچینیهاست. اصلا مسئلهٴ تنزیل سوره در فضای ذهن منافق نیست. پس آنچه «ما یحذر» منافق است افشای راز است همین را خدا اخراج میکند خب ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ آن تکلفهایی که برخیها اعمال کردند حتی گوشهای از اینها در تفسیر امین الاسلام(رضوان الله علیه) آمده که این ضمیر ﴿عَلَیْهِمْ﴾ به مؤمنین بر گردد و ضمیر ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ هم به مؤمنان بر گردد ضمیر﴿بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ به منافقان بر گردد، آن هم تفکیک ناروایی است گرچه تفکیک جایز است اما در صورتی که قرینه در کار باشد. چه اینکه برخیها احتمال دادند که این ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ صیغهٴ مغایب نباشد، بلکه مخاطب باشد. و ضمیر «أنت» فاعلش باشد نه ضمیر «هی» که به سوره برگردد ﴿أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ که توی پیغمبر طبق مضمون این سوره، منافقان را با خبر کنی از آنچه در دل آنهاست. این گذشته از اینکه مقداری به آن انسجام سیاق آسیب میرساند مشکلی را حل نمیکند بالأخره تنزیل سوره مورد حذر منافقان نیست طبق آن اشکال.
پاسخ به اشکال دوم: نزول با واسطه وحی بر همه انسانها اعم از مؤمنان و کافران
مطلب دیگر آن است که این که مستشکل گفته بود قرآن فقط بر پیغمبر و مؤمنان نازل میشود بر کافر و منافق که نازل نمیشود این هم ناتمام است قرآن بر همه نازل میشود منتها پیغمبر و مؤمنان میپذیرند دیگران نمیپذیرند وگرنه این ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ ، ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ﴾ برای ناس است برای همه است دیگر. نزول قرآن مستلزم پذیرش نیست حالا قرآن نازل شده یک عده قبول میکنند یک عده قبول نمیکنند مشابهش در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به این صورت آمده است آیهٴ 93 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است ﴿أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾ خب در اینجا که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکنند یک کتابی از آسمان از طرف خدا بر ما نازل میشود ما آن را قرائت کنیم این پیشنهاد مشرکان است خب قرآن به این معنا که شما گفتید بر مشرک نازل نمیشود که در حالی که آنها گفتند کتاب بر ما نازل میشود، این بر ما نازل میشود از جهت اینکه از بالاست و اشراف دارد میگویند «علی» و از جهت اینکه به سوی منزل الیه نازل میشود تعبیر «الی» دارد و به هر تقدیر تنزیل، انزال قرآن کریم بر یک قوم یا بر یک شخص مستلزم باور و ایمان او نیست گاهی قرآن سخن را ابلاغ میکند آیه را انزال میکند و کسی نمیپذیرد چه اینکه موارد دیگر هم باز همینطور است که تعبیر تنزیل شده است ما نازل کردیم و اینها قبول نکردند. پس این اشکال هم قابل حل است.
پاسخ برخی مفسران به اشکال دوم و نقد آن
برخیها خواستند بگویند این کریمهای که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ این یک جملهٴ خبریهای است که به داعی انشا القا شده است یعنی «فلیحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم» که اینجا به معنی امر است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در بخش پایانیاش آمده آیه 63 «نور» که ﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ که دعوت به حذر میکند این هم همان سنخ است لکن این جملهٴ خبریه را هم ما بخواهیم بر انشا حمل بکنیم قرینه میطلبد البته میشود مطلب انشائیه را با جملهٴ خبریه تفهیم کرد اما خبر را بدون قرینه حمل بر انشا بکنیم روا نیست ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ به معنای «فلیحذر» باشد این نیست خب اگر این هم باشد قرینه نداریم اولاً بلکه قرینه بر خلاف داریم ثانیاً اگر «فلیحذر» باشد که امر واقعی است پس چطور تعبیر ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ فرمود این استهزا دیگر کجاست ؟ یک امری است که خدا میکند میفرماید منافقان از این امر بترسند از این مطلب بترسند خب دیگر یک دستوری است خدا داده دیگر سخن از استهزا نیست چیزی که از منافقان نقل نشده تا بعد بفرماید﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ معلوم میشود اینها بر حذر بودند منتها راه حذرشان را آشنا نبودند.
نقد پاسخ برخی مفسران به اشکال اول
مطلب دیگر آن است که برخیها آمدند گفتند چون منافق شک دارد نه جزم به عدم احتمال میدهد به اینکه سورهای نازل بشود آنها که یقین به عدم ندارند که چون منافق هستند و شک دارند و مردد هستند و شک با احتمال سازگار است لذا میشود این با منافق بودن مسئلهٴ تنزیل سوره حل بشود. پاسخش آن است که ما یک حذر داریم و یک شک چه اینکه یک شک داریم و یک تردید، شک به آن بخش علمی بر میگردد انسان یا یقین به وجود دارد یا یقین به عدم دارد آن میشود موجبه این میشود سالبه. یا مظنه به ثبوت دارد یا مظنه به سلب دارد او میشود موجبه این هم میشود سالبه. یا شک دارد این شک در ردیف ظن و یقین جزء شئون آن قوهٴ علمی است بخش اندیشه است. تردید و حذر و امثال ذلک جزء شئون عملی است در محدودهٴ انگیزه است، آنجا که جای عزم است آنجا که جای اراده است آنجا که جای ایمان و نیت است آنجا جای تردید است. یک مؤمن در بخش اندیشه قطع دارد در بخش انگیزه ایمان، اراده و مانند آن. یک منافق در بخش اندیشه شک دارد، در بخش انگیزه تردید، این تردید در مقابل عزم است شک در مقابل جزم و این آیه با انگیزه کار دارد از حذر سخن گفته است نه از شک، حذر هم غیر از شک است، شک فقط یک کار علمی است نقش علمی دارد که انسان در چیزی جزم به وجود یا جزم به عدم ندارد. اما حذر ترتیب آثار عملی است. خوف هم نیست بالاتر از خوف است، خوف یک امر نفسانی است بدون ترتیب اثر اما بر حذر بودن گذشته از ترس ترتیب آثار عملی هم میدهد. یک وقت است انسان نشسته است میترسد به اینکه این کودکی که رفته است خیابان، با یک اتومبیلی تصادف کند اینجا خوف است، یک وقت است خودش در اتومبیل دارد در خیابان دارد راه میرود این برحذر است یعنی مواظب است احتیاط میکند، پیاده رو میرود، جلویش را نگاه میکند، این را میگویند بر حذر بودن یعنی ترتیب اثر عملی. پس ما یک شک داریم، یک خوف داریم، یک حذر. آنچه اینجا محل بحث است حذر است، یعنی اینها تمام تلاش و کوششان این است که اسرارشان روشن نشود. هم بخش عملی است هم تردید آثار عملی است. پس این از سنخ شک نیست و از سنخ خوف هم نیست. از سنخ حذر است یعنی کاملاً محتاطانه تلاش و کوشش بکنند که اسرار اینها کشف نشود.
چگونگی افشای اسرار منافقان توسط خداوند
و در چنین فضایی ذات اقدس الهی فرمود ما یقینا کشف میکنیم ﴿إِنَّ اللّهَ﴾ با جملهٴ اسمیه با ان نشانهٴ تأکید است ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنکه میترسید بالأخره آن را علنی خواهد کرد آن را به فعلیت میآورد. آنگاه در آن جریان «لیلة العقبة» خود اینها تصمیم هم گرفتند این نحوهٴ اخراجشان همین است، نحوهٴ بازنگری آن توطئهشان این است اینها میگفتند ما این شتر را میرمانیم اگر ـ معاذ الله ـ حضرت افتاد که خب ترور شده و در دره رفته و مرد و اگر نه ما در این کار موفق نشدیم و آنها ما را دیدند میگوییم میخواستیم شوخی بکنیم. این را ذات اقدس الهی نقد کرده فرمود اینکه من میگویم آنچه در درون دارید من بیرون میآورم الآن بیرون آوردم آنچه که شما دارید همین است که ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ اگر از آنها سؤال بکنید اینجا شبانه در این دره کنار این سنگ ریزهها، جای خطرناک داشتید چهکار میکردید میخواستند بگویند ما شوخی میکنیم همین. ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ یعنی از اینها سؤال بکنی دارید چهکار میکنید چون محدودهٴ سوال حذف شده است برای اینکه از خود جواب روشن میشود که محور سوال چیست ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ سوال بکنی که این کارتان چی بود؟ ﴿لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ ما داشتیم بازی میکردیم.
بعد خب حالا این اخراج شد پس راز شما را ما میدانیم
بازیچه نبودن نظام آفرینش
بعد هم راه درمان هم به شما نشان میدهیم، که بدانید اینجا جای بازی نیست فرمود ما بازیگر نیستیم با کسی هم شوخی نداریم این نظام، نظام بازی نیست. فرمود ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ ما، انبیای ما، اولیای ما، اهلبیت ما در دستگاه ما بازی نیست اگر کسی خدایی ناکرده بخواهد بازی کند این خودش را به بازی گرفته و به زحمت میافتد در دستگاه ما جا ندارد. غیر دستگاه خدا هم که جایی نیست. فرمود چه آسمان بروید چه زمین بروید چه «بین الارض و الاسماء» بروید مدیر عاملش من هستم و ما هم بازیگر نیستیم. ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ خب حالا اگر اینچنین است وقتی مرحوم مفید(رضوان الله علیه) نقل میکند که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که بعد از شما ولیعصر و امام زمان کیست ؟ فرمود: «من لا یلهو و لا یلعب». آنکه اهل لهو و لعب نیست بلافاصله وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) که کودکی چند ساله بود وارد شد یک گوسفندی یا برهای در خدمت آن حضرت بود آن حضرت فرمود «اسجدی لربک» دارد این بره را تعلیم میدهد حالا این بره طوری نیست نفهمد که اینها «علمنا منطق الطیر» هست، «علمنا منطق الوحوش» هست «علمنا منطق الانعام و الدواب» هست. فرمود «اسجدی لربک» فوراً وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این کودک را در بغل گرفت فرمود: «بابی و امی من لا یلهو و لا یلعب» . این تغذیه است فرمود ما اهل بازی نیستیم. اینجا هم جای بازی نیست. پس اگر کسی دارد بازی میکند خودش را دارد مسخره میکند یا اگر کسی مثلاً خواست در این جا چیزی را به نیرنگ بگیرد ﴿یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ﴾ این دارد با خودش بازی میکند با سرنوشت خودش بازی میکند و نمیداند. برای اینکه بیرون از او هیچ جا جای بازی نیست بالأخره یا آسمان است یا زمین است یا زیر زمین است یا بالای آسمان است، فرمود: این محدودهای که من خلق کردم جای بازی نیست. پس اگر کسی بازی میکند با سرنوشت خودش دارد بازی میکند. خب فرمود شما با چه کسی دارید بازی میکند ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ خب اینها که اهل بازی نیستند با چه چیزی دارید بازی میکنید با چه کسی دارید بازی میکنید آنوقت خودت را ملعبه قرار دادی.
به بازی گرفتن منافقان به وسیله مسلط کردن شیاطین بر آنها
آنوقت ذات اقدس الهی به وسیلهٴ همان «شیاطین الانس و الجن» که اینها هم جزء جنود او هستند او را بازی میدهند فرمود ما یک مدتی مهلت میدهیم. بعد هم همین اینها کلب معلّم ما هستند. اینطور نیست که حالا شیطان در دستگاه خدا، در برابر خدا باشد که، شیطان یک عبدی از عبید خداست یک اندازهای مأموریت دارد که آن مأموریتش هم بسیار مأموریت خوبی است و آن وسوسه است خب وسوسه که کمال است هر کس به هر جا رسید به برکت وسوسه رسید. اگر وسوسه نباشد و جهاد اکبر نباشد که آدم به مقام ولایت نمیرسد که. پس شیطان این کاری که دارد میکند به نام وسوسه، این برکت است. بخواهد بیش از وسوسه کسی را بگزد و بگیرد حق ندارد، هیچ حق ندارد. نسبت به بزرگان که اصلاً حق وسوسه هم ندارد آنجا منطقهٴ ممنوعه است. نسبت به اوساط و ضعاف از مؤمنین هم فقط یک کارت دعوت میدهد همین. خب انبیا هم کارت دعوت دادند، اولیا دادند این کتاب آسمانی کارت دعوت خداست دیگر پیام خداست دیگر، دعوتنامهٴ خداست دیگر، آن فطرت، دعوتنامه است آن عقل، دعوتنامه است، ثقلین، دعوتنامه هستند این یک کارت دعوت میدهد و قرآن و عترت و همه هم کارتهای دعوت متعدد دارند میدهند از درون و بیرون. وسوسه یک میدان مبارزه را فراهم میکند که پر برکت خواهد بود. از مرز وسوسه بخواهد بگذرد هیچ حق ندارد هیچ. مگر اینکه کسی با داشتن این همه نامههای دعوت از خدا و پیغمبر و اهلبیت(علیهم السلام) همه اینها را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بکند. بیراهه برود کجراهه برود خدا مهلت بدهد، دوباره دنبالش بفرستد، سهباره دنبالش بفرستد در توبه را باز کند «انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک و سمیته التوبه و فقلت ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾» همهٴ اینها را بگذارید کنار دوبار سهبار دهبار بیستبار دیگر جری بشود از آن به بعد ذات اقدس الهی همین شیطان را که کلب معلم است میگوید حالا برو گاز بگیر از آن به بعد شیطان بر او مسلط میشود این است که او هر چه را بخواهد نکند میبیند نمیشود، الآن در دام افتاد. از آن به بعد فرمود ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ فعل مضارع دال بر استبرا اینها که حالا دیگر ایمان نمیآورند ما این کلب معلّم را بر اینها گماشتیم. اینطور نیست حالا یک گوشهای در عالم کار خدا باشد جزء آیهای از آیات الهی باشد و ـ معاذ الله ـ صحنهٴ بازی باشد. فرمود با چه کسی میخواهید بازی کنید؟ ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾
بیداری منافقان پس از مرگ
بعد یک وقتی معلوم میشود با خودش داشت بازی میکرد. وقتی هم که میمیرد مثل اینکه آدم به خواب میرود، منتها یک خواب عمیق طولانی، یک خواب حالا معلوم نیست قیامت چه زمانی قیام میکند حالا یا یک خواب یک شبه است یا هزار ساله است یا یک ملیون سال است معلوم نیست وقتی خوابید، خوابید دیگر آدم هم که میخوابد از زن و بچه و فرزند و دوستان و مباحثه و درس و بحث خبر ندارد که فقط با خاطرات خودش سرگرم است. اینها که مُردند دیگر یادشان نیست که کجایی بودند با چه کسی بودند که این بازماندگان که دنیایی هستند و این سویی هستند سر و سینه میزنند، وگرنه او که اصلاً خبر ندارد چه شده اصلاً نمیداند چه شده نمیداند پسر داشت، فرزند داشت هیچ به یاد اینها نیست. فقط به فکر خودش است بعد معلوم میشود عمری داشت با خودش بازی میکرد. فرمود آخر اینجا جای بازی نیست با چه کسی میخواهید بازی کنید. ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ حالا رسوا شد.
پاسخ خداوند به عذرخواهی دروغین منافقان پس از رسوایی آنان
حالا عذر خواهی شروع میشود. این عذرخواهی غیر از توبه است اعتذار غیر از توبه است، توبه چیز بسیار مقدسی است، عذرخواهی هم خوب است اما در صورتی که عذرخواهی صادق باشد. توبه غیر از اعتذار است. اعتذار یعنی من عذر داشتم، توبه یعنی خدایا نفهمیدم و هیچ عذری هم نداشتم حالا مرا ببخش. اینها که دارند اعتذار میکنند بازیگرانه اعتذار میکنند چون اصلاً هویت نفاق استهزاست اگر واقعاً عذرخواهی بکنند. در حقیقت استهزاست نه اعتذار عذری که نداشتند که چه عذری داشتند؟ طلب عفو بکنند استعفا بکنند هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مؤمنین اینها را عفو میکنند. خب حالا این راز درونشان آمده بیرون علن شد اینها هیچ چارهای ندارند، اهل توبه که نیستند متأسفانه باز همان استهزا را به صورت اعتذار دارند جلوه میدهند این اعتذارشان هم مستهزانه است چرا؟ برای اینکه کسی که عذر ندارد دارد عذرخواهی میکند معلوم میشود استهزاست دیگر. به جای استعفا اعتذار میکنند دارد عذر میتراشد، خب معلوم میشود که خیانت میکند دیگر. فرمود: ﴿لاَتَعْتَذِرُوا﴾ چه عذرخواهی میکنید شما ﴿قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾ اول آمدید به حسب ظاهر یا واقعاً مسلمان شدید، بعد هم مرتد شدید، عالماً عامداً بیراهه رفتید و هیچ عذری هم نداشتید الآن هم بخواهید برگردید میتوانید برگردید ولی استعفا کنید نه اعتذار یعنی طلب عفو کنید بگویید خدایا من بد کردم من را ببخش. عفو کن. اما چه چیزی را داری عذرخواهی میکنی. اعتذار کاذبانهٴ مستهزانه جزء هویت شماست این کار را نکنید. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ﴾.
«الحمد الله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است