display result search
منو
تفسیر آیات 64 تا 66 سوره توبه _ بخش سوم

تفسیر آیات 64 تا 66 سوره توبه _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 64 تا 66 سوره توبه _ بخش سوم"

افشای اسرار منافقان از سوی خدای سبحان
استهزای خداوند و آیات الهی توسط منافقان
توبیخ منافقان توسط خداوند به دلیل شوخی کفرآمیز آنان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66)﴾

فقدان اندیشه و انگیزه، منشأ نفاق منافقان
منشأ نفاق همان‌طوری که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد جهل علمی و جهالت عملی است. یعنی اگر کسی در بخش علمی یک اندیشهٴ شفاف و روشنی نداشت، و در بخش عملی یک انگیزهٴ قاطع و خالصی نداشت زمینهٴ نفاق فراهم می‌شود. سلامت دل در بخشهای علمی همان برهان است و قطع در بخشهای عملی که جای عزم است همان نیت است و اخلاص اگر در بخش علمی و اندیشه گرفتار جهل شد و اگر در بخش انگیزه گرفتار تردید و ناخالصی و آلودگی شد این دل بیمار است وقتی مریض شد درمانش آسان هست در اوائل امر، اما اگر درمان نشد کم‌کم ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ و این سر از نفاق در می‌آورد چنین انسانی همیشه لرزان است برای اینکه پایگاه فکری ندارد. لذا در بخشهای دیگر فرمود ﴿یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ﴾ هر رخدادی که در مملکت پیش می‌آید اولین بار اینها می‌ترسند چون می‌ترسند رسوا بشوند﴿یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ﴾ چون این‌چنین است پس حذر اینها و ترتیب اثر عملی بر خوف نسبت به اینها مسلّم است این‌طور نیستند که اینها در خوف یا بر حذر بودن جدی نباشند نه واقعاً می‌ترسند چون درونشان با بیرونشان دو تاست. و می‌ترسند درونشان روشن بشود و از این هراسناک هستند و همین گروه را از هر حیوان سمی بدتر معرفی کردند. برای اینکه بالأخره یک حیوان سمی مثلاً مار ظاهرش مار است باطنش هم مار، و انسان وقتی مار را دید خب فاصله می‌گیرد. اما اینها ظاهرشان انسان است باطنشان مار با اینها مسافحه می‌کند مسموم می‌شود. مشکلش این است. از این جهت اینها از این حیوانها بدتر خواهند بود. غرض آن است که منشأ پیدایش نفاق و زمینهٴ نفاق همان آن فقدان علم و فقدان انگیزه است اگر مسائل الهی با برهان برای کسی حل بشود و در بخش عزم از نیت خالص برخوردار باشد این از نفاق مصون است. منشأ پیدایش نفاق همان است لذا همیشه ایشان برحذر هستند. ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ﴾
مرجع ضمیر کلمات ﴿عَلَیْهِمْ﴾ و ﴿تُنَبِّئُهُم﴾
مطلب دیگر اینکه؛ برخی احتمال دادند این ضمیر ﴿عَلَیْهِمْ﴾ و ضمیر ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ به مؤمنین برگردد چه اینکه این شبهه را پاسخ دادند گرچه در این آیه از مؤمنان سخنی به میان نیامده ولی سیاق آیات از مؤمنان یاد کرده است. برای اینکه در آن آیات قبلی به این صورت آمده ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ از مؤمنین نام برده شده بعد ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُم﴾ هم منظور از این ﴿لَکُمْ﴾ مؤمنان هستند و مانند آن پس بنابراین از مؤمنان یاد شده. لذا ضمیر ﴿عَلَیْهِمْ﴾ و ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ می‌تواند به مؤمنان برگردد، یعنی منافقین می‌ترسند بر مؤمنین سوره‌ای نازل بشود که مؤمنین را باخبر بکند از آنچه در قلوب منافقین است. این معنا اگر ما دلیل بر صحت داشته باشیم، توجیهش همین است که مثلاً اگر دلیلی داشتیم قرینه‌ای داشتیم که این دو ضمیر بر مؤمنان بر می‌گردد، اگر سؤال می‌کردند که در این آیه سخن از مؤمنان به میان نیامده می‌توانیم به عنوان پاسخ بگوییم. که در آیات قبل از مؤمنین سخن به میان آمده اما ما دلیلی بر ارجاع ضمیر به مؤمنان نداریم یک، وقتی یک اسم ظاهری در آیه آمده و کلام هم دربارهٴ آن اسم ظاهر هست، ظاهرش این است که این ضمیرها هم به آن بر می‌گردد نه به چیز دیگر. بنابراین ظاهر ضمیر ﴿عَلَیْهِمْ﴾ و ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ به همان منافقون برمی‌گردد ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾.
تبیین اقسام آگاهی و گزارش
مطلب بعدی آن است که این تنبئه و اخبار و گزارش گاهی برای تعلیم جاهل است که انسان چیزی را نمی‌داند دیگری آدم را باخبر می‌کند و گزارش می‌دهد، یک وقتی منظور از این گزارش آن است که بگوید ما می‌دانیم در دل شما چه می‌گذرد یک وقتی منظور از گزارش آن است که نه آنچه را که در دل دارد بیرون می‌آورد علنی می‌کند که این را همه بفهمد. آنچه را که از دل بیرون می‌آورد هم دو گونه است یک وقتی بر اساس گزارشهای دنیایی است در حد علم حصولی است و مفهوم است و امثال ذلک یک وقتی است نه عین آن صحنه را که در ذهن آدم و در دل آدم است، آن را بیرون می‌آورد. این دومی دیگر مربوط به قیامت می‌شود خب، پس بنابراین گزارشی که به انسان می‌دهند یا برای آن است که ما را آگاه کنند مثل اینکه ما یک مطلبی را نمی‌دانیم ما را باخبر می‌کنند این معنای گزارش و خبر است، یک وقت است که نه چیزی در درون ما وجود دارد که آن گزارش دهنده نمی‌خواهد مطلبی را به ما گزارش بدهد فقط می‌خواهد بگوید ما می‌دانیم در درون شما چه گذشت. گاهی هم نه آن را هم علنی می‌کند به صحنه می‌آورد و به همگان می‌فهماند که در قلب فلان شخص چه گذشت این علنی کردن و از درون به بیرون آوردن دو گونه است یک وقت در حد خبر است یک وقت در حد کالبدشناسی و امثال ذلک است، یک وقت است می‌گویند مثلاً فلان شخص در قلب او این رگها بسته است یا در درون او این میکروب است یک وقتی نه جراحی می‌کنند در اتاق عمل به همه نشان می‌دهند که این غده در دل او هست. آنچه به علم حصولی بر می‌گردد که بگویند مثلاً در قلب فلان شخص چه حادثه‌ای رخ داد این همین گزارشهای مفهومی است. یک وقت است نه کالبدشکافی می‌کنند جراحی می‌کنند عین آن عمل را نشان می‌دهند این دیگر از جریان گزارشهای مفهومی نیست. این خود خارج را نشان دادن است. در جریان قیامت این‌طور است. که آنچه در درون آدم است بیرون می‌آورند نه از راه علم حصولی خود متن عمل را حاضر می‌کنند و خود شخص هم می‌بیند دیگران هم می‌بینند که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ خود آن عمل را نشان می‌دهند
چگونگی اعلان اسرار منافقان از سوی خدای سبحان
اینجا تنبئه و گزارش و انبا و اخبار و اعلان منافقان به آنچه در ضمیرشان گذشت از سنخ خبر نیست که انسان چیزی به منافق بگوید که منافق نمی‌داند. بلکه از سنخ ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» آمده است. در سورهٴ «قیامت» که فرمود در آن روز ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ انسان را باخبر می‌کنند از اینکه چه کار انجام داده است، آیهٴ 13 و 14 سورهٴ مبارکهٴ «قیامت». آنجا که به هر کسی می‌گویند در درون تو چیست یعنی آنچه را که در درون اوست بیرون می‌آورند تا هم خود او مشاهده کند هم دیگران. بعد می‌فرماید اینکه ما در قیامت هر کسی را باخبر می‌کنیم که او چه کرده است، ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ با یک «بل» اضراب می‌فرماید که نیازی به گزارش نیست این تنبئه از باب اعلام و اخبار و اینها نیست ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ ألْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ نیازی نیست که حالا ما به او بگوییم که تو چه کرده‌ای چون هر کسی عملکرد خود را خوب می‌داند که قبلاً هم ملاحظه فرمودید این «تا»ی ﴿بَصِیرَةٌ﴾ «تا»ی مبالغه است چون انسان که مؤنث نیست تا خبرش مؤنث باشد. اگر خبر به معنای عادی بود می‌فرمود «بل الانسان علی نفسه بصیر». اما از اینکه فرمود ﴿بَصِیرَةٌ﴾ مثل اینکه بفرماید علاّمة وقتی می‌گوید علامه است یعنی علم او خیلی است. اینجا هم وقتی می‌فرماید ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ یعنی انسان ممکن است نسبت به چیزهای دیگر خیلی اطلاع نداشته باشد اما نسبت به خویشتن خویش خیلی اطلاع دارد دیگر نمی‌شود او را فریب داد. ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ ألْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ ولو عذرخواهی هم بکند، عذرتراشی هم بکند ولی بالأخره می‌داند که خلاف کرده آنچه را که ذات اقدس الهی به وسیلهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان غزوهٴ تبوک به منافقان اعلام کرده است شبیه صحنهٴ قیامت است منتها در حد علم حصولی. فرمود آنچه در زوایای قلب شماست برای ما شفاف است، شما این حرفها را گفتید، این تصمیمها را داشتید این توطئه‌ها را کردید و ما با خبر هستیم جامعه را هم باخبر می‌کنیم. جامعه را با خبر کردن، خبر حقیقی است این یک، خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باخبر بشود براساس علم شهودی از ناحیهٴ انبای الهی منتها با علم شهودی، این حقیقی است این دو، پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با علم شهودی از راه وحی باخبر می‌شود جامعه هم از راه علم حصولی باخبر می‌شود ولی خود منافقان برای آنها خبر جدید نیست آنها می‌فهمند که دیگران فهمیدند برای آنها همین حد است. پس تنبئهٴ منافقان از این سنخ است که می‌فهمد که دیگران فهمیدند و راز او علنی می‌شود او را بیرون آوردند از سنخ ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ بعد ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ ألْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ هست منتها در صحنهٴ قیامت خیلی شفاف و به صورت علم شهودی برای منافقان در حد علم حصولی. اینجا هم عذرخواهی می‌کنند آنجا هم ذات اقدس الهی فرمود شما هر عذری هم بیاورید بالأخره می‌دانید که خلاف کردید ﴿وَلَوْ ألْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾. اینجا می‌فرماید ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾ آخر چه عذرخواهی دارید می‌کنید. شما بعد از اینکه محکوم به ایمان بودید الآن کفرتان دیگر مسلّم شد. حالا آن کفرشان هم بازگو می‌شود که چرا کفرشان مسلّم شد و آشکار شد. خب
پس تنبئهٴ منافقان از سنخ تنبئهٴ انسانها در قیامت است منتها البته او کالبدشکافی است، درون را بیرون آوردن است و علم حضوری است و این از سنخ علم حصولی و امثال ذلک است.
رسوایی در قیامت، حاصل پرده‌دری انسان در دنیا
پرسش...
پاسخ: خب حالا دیگران اگر این شخص آبروی دیگران را برده باشد ذات اقدس الهی «علی رءوس الاشهاد» او را رسوا می‌کند. اگر گناهان خصوصی کرده باشد، دیگر این‌چنین نیست در همین مناجات شعبانیه است که بالأخره آنچه را که من از تو می‌‌خواهم این است که «فلا تفضحنی یوم القیامة علی رءوس الاشهاد» «الهی قد سترت علی ذنوبا فی الدنیا وانا احوج الی سترها علی منک فی الاخری الهی قد احسنت الی اذا لم تظهرها لاحد من عبادک الصالحین» خدایا احتیاج من در قیامت بیشتر از دنیاست برای اینکه آنجا اولین و آخرین جمع‌اند و من را رسوا نکن «فلا تفتضحنی علی رءوس الاشهاد» که همه بفهمند.
حالا اگر کسی خدایی ناکرده گناه او پرده‌دری بود، او در قیامت هم به همین وضع گرفتار می‌شود.

حتمی بودن افشای اسرار منافقان
پرسش...
پاسخ:
خب ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ که ﴿تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ در اینجا به صورت فعل مضارع ذکر کرده نشانه آن است که بالأخره این کار شدنی است اما حالا در آیندهٴ نزدیک یا دور آن را مشخص نکرده، لکن در ذیل که فرمود ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ این نشانهٴ آن است که هم اکنون خدا این کار را می‌کند. برای اینکه شما با آن هستهٴ مرکزی اسلام در مهم‌ترین جنگهایی که اسلام با او روبه‌روست به نام نبرد با امپراطوری روم این مشکلات را ایجاد کردید بر خلاف آیاتی که در سورهٴ 47 است، سوره‌ای که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آنجا با فعل مضارع یاد کرده که نشانهٴ تحقق فعلی این اخراج نیست دو جا در آن سوره با فعل مضارع یاد شده است یکی آیه 29 سورهٴ 47 است و یکی هم آیهٴ 37 در سورهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آیه 29 این است ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ خب ضِغن کینه و عداوتی که مسلمان نسبت به مسلمان دیگر دارد این مرض است اینها که این غده در آنهاست خیال می‌کنند که خدا این غده را بیرون نمی‌آورد بالأخره یک وقتی بیرون می‌آورد دیگر. با فعل مضارع یاد کرده. چه اینکه در آیه 37 همان سورهٴ مبارکهٴ 47 فرمود ﴿إِن یَسْأَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَیُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ﴾ اما حالا این ضِغِن را این بخل را این غده را چه زمانی در می‌آورد معلوم نیست. شاید به قیامت برسد. با فعل مضارع یاد شده لکن در آیهٴ محل بحث که به صورت اسم فاعل یا صفت مشبههٴ به سبک اسم فاعلی را ذکر کرده این است فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ شما هراس دارید که بالأخره خدا افشاگری بکند، خدا این کار را خواهد کرد برای اینکه شما با خدا و آیات الهی و پیغمبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارید بازی می‌کنید خب. ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾
استهزای خداوند و آیات او، محور اصلی استهزای منافقان
مطلب بعدی آن است که محور اصلی استهزای اینها خدا و آیات الهی است، وحی و نبوت است و اگر نسبت به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها استهزا دارند یا بدرفتاری دارند، تقریباً در درجهٴ دوم است اینها در درجهٴ اول با خدا و آیات الهی کار دارند بعد نسبت به پیغمبر این است که در آیه بعد اول نام مبارک الله آمده بعد آیات الهی آمده بعد رسول خدا. از اینکه محور اصلی استهزای آنها خدا و آیات خداست برای اینکه پیغمبر از خود سخنی ندارد کلام خدا را نقل می‌کند. و در بخشی از آیات قرآن کریم ذات اقدس الهی می‌فرماید اینها با آیات ما کار دارند اینها آیات الهی را دارند استهزا می‌کنند. بعد می‌فرماید تو نگران نباش اینها مستقیماً به تو ظلم نکردند، تو را تکذیب نکردند خلاصه محور اصلی تکذیب و ظلم آنها آیات ماست در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به این صورت فرمود: که اینها با آیات الهی درگیرند و آیات الهی را به استهزا می‌گیرند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم به همین صورت آمده آیهٴ 140 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ﴾ کفار کارشان این است، منافق در خفا هم کارشان همین است. که آنها آیات الهی را به استهزا می‌گیرند و مستقیماً با خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در درجهٴ اول کار ندارند بعد در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 33 سورهٴ «انعام» این است که ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ﴾ ما می‌دانیم که حرفهای اینها شما را غمگین می‌کند اما بدان اینها مستقیماً با ما کار دارند نه با تو ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ﴾ اما ﴿فَإِنَّهُمْ لاَیُکَذِّبُونَکَ﴾ نمی‌خواهند تو را تکذیب کنند برای اینکه تو با امانت و صداقت نزد اینها معروف بودی به شخصیت حقیقی تو کار ندارند از آنکه نام مبارکت چیست پدرت کیست مادرت کیست از چه قبیله‌ای هستی، اوصافت چیست اخلاقت چیست اینها با تو کار ندارند تو را امین می‌دانند و صادق. ﴿فَإِنَّهُمْ لاَیُکَذِّبُونَکَ﴾ نمی‌گویند تو آدم دروغگو هستی، در حقیقت این وحی ما را تکذیب می‌کنند هدف اصلی اینها کذب خبری است نه کذب مخبری نمی‌خواهند بگویند تو آدم دروغگو هستی خب تو را به امانت می‌شناختند به صداقت هم می‌پذیرند ولی نسبت به آیات ما اینها مشکل دارند. ﴿فَإِنَّهُمْ لاَیُکَذِّبُونَکَ وَلکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ﴾ آن‌وقت تو هم چون آیات ما را نقل می‌کنی از این جهت یک کذب مخبری هم ـ معاذ الله ـ به شما اسناد می‌دهند. براساس این محورهاست که در آیه بعد که سخن از پاسخ الهی است اول نام خداست بعد آیات الهی، بعد رسول خدا. ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ خب
استهزای منافقان هنگام حرکت مسلمانان به غزوهٴ تبوک
مطلب دیگر آن است که اینها کارشان خوض و لعب است. هم بازی چیز بدی است هم فرورفتن بازیگرانه چیز بدی است، خوض را معمولاً در آن فرو رفتنهای باطل و سرگرمی عاطل بکار می‌برند. اگر کسی مشغول تحقق در مسائل علمی است، آن را معمولاً خوض نمی‌گویند گرچه با قرینه استعمال می‌کنند ولی قرآن کریم معمولاً دربارهٴ این معارف و حقایق الهی اگر کسی دارد فحص می‌کند جستجو می‌کند، خوض تعبیر نمی‌کنند. ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ یا «یخوض و یلعب». این یک کار باطلی است بعد در اینجا وقتی فرمود ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم﴾ خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با این عده حرکت کردند برای غزوهٴ تبوک. اینها به یکدیگر می‌رسیدند می‌گفتند این کسی که مدعی نبوت است تازه یک گوشهٴ دهکده‌ای را گرفته به نام مدینه آخر مدینه آن جمعیت آن‌چنانی که نداشت مثل مدینهٴ کنونی نبود که یک شهر بزرگ باشد که آن روز مگر چقدر جمعیت داشت حداکثر یک پنج، شش هزار جمعیت داشت. از این روستاهای بزرگ بود. حالا این یک دهکده‌ای را گرفته با این چهارتا سربازش دارد می‌رود به جنگ امپراطوری غرب. خب روم آن روز امپراطوری بود دیگر. آن‌که مؤمن هست؛ بر اساس ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ حرکت می‌کند. یا می‌گویند «نموت معا»، عمار یاسر به وجود مبارک حضرت امیر این حرفها را زده. سایرین به وجود مبارک حضرت آن حرف را زدند. که اگر به ما بگویید به دریا برویم می‌رویم به صحرا برویم می‌رویم. ما برایمان بی‌تفاوت است به تو ایمان آوردیم و می‌دانیم پیروز می‌شویم. اما اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ بودند با هم زمزمه می‌کردند که این چه خیال کرده با چهار تا سرباز می‌خواهد برود به جنگ امپراطوری روم.
پرسش پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از گفتگوی منافقان
ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باخبر کرد اینها که دارند می‌آیند حرفهایشان این است. حضرت جلو رفت و اینها را نگه داشت و فرمود بایستید بعد چی گفتید، گفتند ما داشتیم شوخی می‌کردیم. فرمود با چی شوخی می‌کردید؟ یک وقت است آدم منظورشان این نیست که ما مسافر بودیم حرفهای عادی می‌زدیم نه‌خیر باور کردند تصریح کردند گفتند با هم دربارهٴ اینکه شما با چهارتا سرباز راه افتادید بروید با امپراطوری روم بجنگید همین را گفتیم منتها همین را شوخی کردیم نه اینکه ﴿کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ یعنی ما داشتیم در مسایل عرفیمان شوخی می‌کردیم و طنز می‌گفتیم. خب او را که پیغمبر سؤال نمی‌کرد آن هم جواب نبود که این می‌شد کذب. اگر حضرت سؤال می‌کرد چه‌کار می‌کردید ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ که چه کار می‌کردید اینها اگر می‌گفتند ما داشتیم با هم شوخی می‌کردیم که مثلاً اسب تو این است شتر ما این است، اینکه پاسخ نمی‌داد ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ که آنها همین را گفته‌اند گفتند بله ما گفتیم به اینکه این با چهارتا سرباز راه افتاده برود با امپراطوری روم بجنگد ولی همین را شوخی کردیم این را قبول کردند که این را گفتند ولی گفتند ما خوض و لعب داشتیم.
توبیخ منافقان توسط خداوند به دلیل شوخی کفرآمیز آنان
آن‌گاه پاسخ ذات اقدس الهی این است که ما با کسی شوخی داریم، حرف ما هم حرف شوخی نیست. ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴾ این فصل الخطاب است این جدّ است، این شوخی‌بردار نیست شما با چی دارید شوخی می‌کنید. ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴾ آن‌وقت شما با قرآن دارید شوخی می‌کنید مثل اینکه ـ معاذ الله ـ حالا کسی توپ ندارد با توب‌بازی کند. حالا قرآن ر ا بگیرد ـ معاذ الله ـ پاس بدهد به دیگری یا با لگد مثل گوی این را بزند بگوید من دارم بازی می‌کنم. خب این می‌شود کفر دیگر اینکه نمی‌تواند بگوید من قرآن را ـ معاذ الله ـ مثل یک توپ دارم بازی می‌کنم با قول فصل که نمی‌شود بازی کرد. این می‌شود هتک و هتک قرآن کفر است. یا کسی صندلی ندارد ـ معاذ الله ـ هشت، ده‌تا قرآن بیاورد بعد رویش بنشیند آقا چه کار کردی؟ من شوخی کردم. خب با قرآن که نمی‌شود این شوخیها را کرد این می‌شود کفر نه تنها معصیت عادی است. این هتک مستقیم الله و آیات خدا و رسول خداست. فرمود این چه حرفی بود زدید، آخر با چی دارید شوخی می‌کنید ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ ٭ لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾ نه بعد ایمان حقیقی، شما در جامعهٴ اسلامی منافقانه زندگی می‌کردید، مصلحت نبود که حالا اسرار شما فاش بشود، محکوم به ایمان بودید بله پاک بودید، مسلمان ظاهری بودید احکام اسلام بر شما جاری می‌شد و مانند اما الآن صریحاً اعتراف به کفر کردید دیگر. ﴿قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾ یعنی بعد از اینکه محکوم به ایمان بودید حالا الآن صریحاً گفتید که ما همین حرفها را بله گفتیم. ولی داشتیم شوخی می‌کردیم یعنی با خدا و دین خدا داریم شوخی می‌کنیم. فرمود این نیست، این است که به صورت کفر درآمده خب.
وجود حصر در سخنان منافقان و در پاسخ خدای سبحان
و دو طرف هم حصر کردند آنها گفتند که ﴿إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ با ﴿إِنَّمَا﴾ ذکر کردند یعنی ما جز مسخره کردن و بازی گرفتن ما قصدمان جدی نبود قصدمان خوض و لعب بود خوض هم فرو رفتگی در باطل. اینها منحصر کردند گفتند جز بازی مقصود دیگری نداشتیم ذات اقدس الهی فرمود شما جز به خدا و پیغمبر و آیات الهی چیز دیگری را مسخره نکردید محور مسخره شما همین بود دیگر. شما که در مسایل عادی طنز نگفتید بگویید و بخندید که. بگویید خب مسافر هست در سفر این طنزها هست. شما فقط با دین خدا بازی کردید یک وقت است کسی حرفهای عادی می‌زند یا گاهی این است، گاهی آن است، ولی شما همین را محور مسخره قرار دادید﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ آن حصری که در کلمات منافقان است از کلمهٴ ﴿إِنَّمَا﴾ استفاده می‌شود ﴿إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ حصری که از پاسخ الهی معلوم می‌شود از تقدیم این متعلق بر فعل حصر استفاده می‌شود نفرمود «تستهزءون بالله بآیاته»، فرمود ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ این حصر از اینجا استفاده می‌شود فرمود شما هیچ چیز گیرتان نیامده، فقط می‌خواهید با دین خدا، بازی کنید. آن وقت ﴿قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾
رعایت فواصل آیات و سجع در آیات محل بحث
پرسش...
پاسخ: آن هم یکی از جهات هست.
پرسش...
پاسخ: بله آن ضمن اینکه فواصل آیات رعایت شده پایان آیات رایج شده که همه باید مثلاً «نون» دارد اینجا هم باید «نون» داشته باشد، هم این است هم آن این‌طور نیست که حالا یک آیه مثلاً چند نکته نمی‌تواند داشته باشد. فقط یک نکته می‌تواند داشته باشد اگر کسی مثلاً از قرینهٴ حالا بر فرض ما اگر شاهدی هم داشته باشیم که این برای حصر است بعد کسی هم بگوید فواصل هم رعایت شده، این منافاتی با او ندارد او حکیم علی الاطلاق طرزی سخن گفت که هم آن نکته معنوی محفوظ باشد هم این نکتهٴ ادبی لفظی حفظ بشود.
پرسش...
پاسخ: قاعدهٴ تقدیم متعلق بله مفید است برای اینکه نکته‌ای می‌خواهد دیگر. نکته هم می‌توانست این باشد، خب قاعدهٴ اولی این است که این متعلق بیفتد بعد از فعل. بعد از اینکه متعلق آمده قبل این سؤال هست حالا ممکن است چند نکته پاسخ این سؤال باشد. یکی افادهٴ حصر است یکی ضمناً هم آن فواصل رعایت شده، پایان آیه همه به صورت «نون» درآمده و مانند آن.
خب ﴿أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ این فعلی که آنها ذکر کردند به صورت ﴿إِنَّمَا کُنَّا﴾، نشانهٴ استمرار است این ﴿کُنتُمْ﴾ هم که در پاسخ آمده این هم نشانهٴ استمرار است که در اصلاً سنت سیئهٴ شما مسخره کردن آیات الهی است اما مثل اینکه هیچ ابزاری گیرتان نیامده فقط آیات الهی. با همین دارید مسخره می‌کنید. ﴿قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾
عذر برتر از گناه منافقان
مطلب دیگر این است که خب حالا اینجا جای عذرخواهی است، یک وقت است کسی می‌گوید من مریض بودم اشتباه کردم، یک عذری ذکر می‌کند یک وقت است که خود گناه را عذر می‌کند. همین مثالی که گفته شد ـ معاذ الله ـ اگر کسی قرآن را به صورت توپ دربیاورد با پا لگد بزند برای رفیقش آن هم با پا لگد بزند بگویند آقا چه کار کردی؟ بگویند ما داریم بازی می‌کنیم. خب همین این می‌گویند عذر بدتر از گناه یا نفس گناه. خود همین این اعتذار اقرار به گناه است. آن اعتذار وقتی مسموع است که مجوز صدور چنین خطیئه‌ای باشد مثل اینکه بگوید من مریض بودم یا اشتباه کردم یا غفلت داشتم سهو داشتم نسیان داشتم و امثال ذلک. این ر ا می‌گویند اعتذار اما یک وقت است اقرار به ذنب است اعتذار نیست. فرمود دیگر عذرخواهی نکنید آخر اینکه عذر نیست. شما یک وقت می‌گویید ما یادمان رفته این می‌شود اعتذار، یک وقتی اصلاً شما نمی‌فهمید اعتذار چیست، اقرار چیست. اگر کسی بگوید آقا چه کار دارید می‌کنید هشت، ده تا قرآن را گذاشتی زیر پایت و رویش نشستی، بگویی من شوخی کردم اگر بگویی من نمی‌دانستم اینها قرآن است خب، این می‌شود عذر آن‌وقت می‌شود گفت چرا دقت نکردی و مانند آن. اما حالا عامداً عالماً هشت، ده تا قرآن را بگذاری زیر بعد رویش بنشینی بعد بگویند آقا چه کار کردی گفت من شوخی کردم این را می‌گویند اقرار به گناه، نه اعتذار لذا مشابه این را در جهنم هم به جهنمیها می‌گویند ﴿اخْسَئُوا﴾ اینجا هم در حقیقت جایش ﴿اخْسَئُوا﴾ است. فرمود: ﴿لاَتَعْتَذِرُوا﴾ این چه عذرخواهی است ؟ این اقرار به گناه کفر است. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم﴾ صریحاً ﴿بَعْدِ إِیمَانِکُمْ﴾ بعد از اینکه محکوم به ایمان بودید در جامعه اسلامی حالا علناً آمدید دین خدا را مسخره می‌کنید. می‌گویید آخر مگر این پیغمبر بدون وحی کار می‌کند.
پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مجری دستور خداوند در حرکت به غزوهٴ تبوک
پرسش...
پاسخ: بله، خب، آنجا بله اعتراف است. یک وقت است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ قبلاً هم بحث شد که﴿مَا یَنطِق﴾ منظور این نیست که حرفهای او وحی است. این نظیر ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ در سورهٴ «ق» اینکه ذات اقدس الهی فرمود، هیچ کسی حرفی نمی‌زند مگر آن فرشتگان موکل که کرام کاتب هستند می‌نگارند ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ این «قول» کنایه از هر کاری است که انسان انجام می‌دهد. ما که می‌گوییم برو ببین حرفش چیست یعنی منطق او چیست، رفتار او چیست، گفتار او چیست. منتها چون مهم‌ترین کار را انسان با قول انجام می‌دهند می‌گویند قول از او به قول یاد می‌کنند. نه اینکه آیهٴ سورهٴ «ق» شامل فعل و نیت اینها نشود، حالا انسان چیزهایی را دارد می‌نویسد، کارهایی دارد انجام می‌دهد آنها را نمی‌نویسند فقط الفاظ را می‌نویسند ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ یعنی «ما یفعل من فعل و لا یکتب من کتابة و لا یتلفظ من لفظ و هکذا الا لدیه رقیب عتید». اینجا هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
که می‌فرماید ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ منظور تلفظ آن حضرت نیست. حالا یک وقت است کارهای عادی انجام می‌دهد او یک بحث دیگر دارد اما نه یک وقتی به فرمان الهی حرکت کرده یک جامعه‌ای را به طرف جنگ می‌برد اینکه نظر شخصی خودش نیست که. خب ذات اقدس الهی دستور داده برابر وحی این کار را انجام بدهند پیغمبر هم این را با وحی خدا دارد انجام می‌دهد آن‌گاه پس خدای سبحان دستور داد که شما بروید به جنگ امپراطوری روم چه کسی دستور داد؟ کسی که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾ اگر باور کردید ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾ اگر باور کردید ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ اگر باور کردیم ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ اگر باور کردیم که او ﴿الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾ خب چنین مبدأ مطلقی دستور داده بروید به نبرد این کفار دیگر جای مسخره نیست. حالا یا با مذاکره حل می‌شود یا با پیروزی حل می‌شود. این دیگر مسخره کردن ندارد که. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ﴾ بعد فرمود ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ﴾ آنها که ضعیف بودند پیرو سران نفاق بودند آنها گفتند توبه کردند، فرمود ما از اینهایی که بالأخره ضعیف بودند توبه کردند و مانند آن می‌پذیریم اما شما که سران نفاق هستید و فقط کارتان این است که آیات الهی را دارید مسخره می‌کنید و سنت سیئه‌تان این است ﴿کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ از شما نمی‌گذریم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی