display result search
منو
تفسیر آیات 85 تا 89 سوره توبه

تفسیر آیات 85 تا 89 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 85 تا 89 سوره توبه"
رسوایی و تحقیر، جزای مستکبران در آخرت
کیفر استهزایی منافقان به وسیلهٴ کثرت اموال و اولاد
تفاوت آیه 55 با آیه 85 سوره توبه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (85) وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ (86) رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ (87) لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (89)﴾

کیفرخدای سبحان در برابر استهزای عملی منافقان
منافق از آن جهت که ظاهرش صلاح است و باطنش فساد، ظاهرش اسلام است و باطنش کفر این در حقیقت یک استهزای عملی دارد نسبت به نظام اسلامی چه اینکه خودشان تصریح کردند، گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ آیات چهارده و پانزده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که اینها گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ کیفری که ذات اقدس الهی به این منافقین می¬دهد فراوان است هم در دنیا هم در آخرت. لکن برخی از کیفرهای اینها مساوق با روش مشئوم خود اینهاست یعنی طرزی اینها را عذاب می‌دهد که ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت یعنی یک کاری است که این کار شبیه سیره خود منافق است و آن دادن اموال فراوان و فرزندان فراوان. خب این ظاهرش نعمت است ولی باطنش نقمت است. خدا اگر کسی را بخواهد به وسیله فرزند او بگیرد و خانواده‌اش را متلاشی کند یا به وسیله مال او، او را بگیرد این کار به این صورت است که ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت. وقتی ذات اقدس الهی دربارهٴ منافقان فرمود اینها می¬گویند ما داریم مسخره می‌کنیم بعد خدا هم اینها را مسخره می¬کند ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ که آیه‌اش در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» چند روز قبل گذشت ﴿فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾ آیه 79 همین سوره بود که ﴿فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ اینجا یک سؤالی مطرح شد که خب اگر منافق این‌قدر مورد غضب خداست چگونه دارای اموال فراوان و اولاد فراوان است خدای سبحان هم پاسخ آن سؤال را عطا می¬کند همان کیفری که به منافق می‌دهد برابر با روش خود اینهاست این می¬شود استهزا.
چگونگی استهزای عملی خداوند نسبت به منافقان
خدا که کسی را استهزا می¬کند نه یعنی طنز خنده‌دار بلکه یک کاری انجام می¬دهد که ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت مثل اینکه کسی را بلند می¬کنند برای اینکه به زمین بزنند هر چه بیشتر بلند شد وقتی سقوط کرد آسیبش بیشتر است این بلند کردن ظاهرش ارتفاع است و باطنش سقوط. این بلند کردن در حقیقت یک مسخره الهی است، یک استهزای الهی است، خدا که مسخره می¬کند نه یعنی حرف طنز می‌زند بلکه یک کاری می¬کند که ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت خب اگر کسی به دست فرزندانش متلاشی بشود یا کسی به وسیله مالش متلاشی بشود این در حقیقت گرفتار یک عقوبتی شده است که ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت. پس هم پاسخ آنهایی که گفتند اگر منافقان مورد قهر الهی‌اند چطور از مال و فرزند برخوردارند، داده شد و هم کیفیت ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ تبیین شد که چطور خدا مسخره می-کند آن مسخره¬هایی که طنز باشد بگویند و بخندند که کار ذات اقدس الهی نیست و این هم که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ﴾ یا در آیهٴ 79 همین سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ مسخره کردن خدا جزو اوصاف فعلی اوست نه اوصاف ذاتی او. صفت فعل را از مقام فعل انتزاع می-کنند نه از مقام ذات. صفت فعل وقتی از مقام فعل انتزاع شد باید کار را بررسی کرد وقتی کار را انسان بررسی می¬کند می¬بیند نحوهٴ کاری که خدای سبحان دربارهٴ منافقان انجام می¬دهد مطابق با روش مشئوم و پلید خود اینهاست و بازگشت چنین کاری هم به این است که عمل اینها ﴿جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ همین است، آن‌که فرمود: ﴿فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً﴾ هرگز امر نیست که این کار را بکنید برای اینکه اینها به قیامت معتقد نیستند چون ﴿جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ دارد معلوم می¬شود که از سنخ انشا نیست گرچه ظاهرش جملهٴ انشایی است یعنی فعل، فعل انشایی است ولی در حقیقت یک خبری را دارد می¬¬دهد که اینها یک مدت کوتاهی خوشحال‌اند و مدت طولانی اینها می¬نالند یعنی این کارهایی که اینها دارند انجام می‌دهند ظاهرش ضِحک است باطنش بُکا.
رسوایی و تحقیر، جزای مستکبران در آخرت
مثل کسی که مستکبر است کیفری که ذات اقدس الهی به مستکبرها عطا می¬کند یک عذاب روحی هم به اینها می‌دهد که اینها رسوا می¬‌شوند و تحقیر می¬‌شوند این تحقیر را خدای سبحان عذاب استکبار اینها می-داند. فرمود اینها که مستکبرند به عذاب هون مبتلا می‌شوند یا خدا آنها را به طرزی که آن طرز برای اینها مهین است گرفتار می‌کند. اهانت، توهین با وهن همراه است. هون، سستی، حقارت، وهن هم همین‌طور است اینکه فرمود اینها عذاب هون دارند برای اینکه اینها در دنیا مستکبر بودند و به حسب ظاهر بزرگ بودند این یک مطلب. چنین کبیری و چنین عظیمی یک عظیمی دروغ است یک بزرگی دروغ است این هم مطلب دوم. اگر بزرگی یک فرد یا ملتی دروغ بود کوچکی او و حقارت او درست است دیگر معنا ندارد هم بزرگی دروغ باشد و هم کوچکی اگر بزرگ‌منشی یک ملتی یا یک فردی دروغ بود حقارت و فرومایگی اینها راست است این هم سه مطلب. قیامت ظرف ظهور حقیقت است این هم چهار مطلب. آنچه حقیقت است دربارهٴ مستکبران و متفرعنان ظاهر می¬شود این هم پنج مطلب. آن وقت رسوایی اینها و خوار بودن اینها و فرومایگی اینها و سستی اینها آن روز ظهور می‌کند می¬شود عذاب هون. حالا آن عذاب جسمانی که البته سرجایش محفوظ است.
کیفر استهزایی منافقان به وسیلهٴ کثرت اموال و اولاد
غرض آن است که این کریمه و همچنین کریمه¬ای که قبلاً ذکر شده است که فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ یعنی آیهٴ 55 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ضمن اینکه پاسخ سؤال مقدّر را می¬دهد که اگر کسی بگوید منافق با اینکه مورد قهر خداست پس چرا از نعمتهای مال و فرزند برخوردار است؟ ذات اقدس الهی جواب می‌دهد که شما در تعجب نباشید که آنها دارای مال و فرزندند این وسیله تعذیب آنهاست هم پاسخ به این سؤال است هم استهزا را دارد معنا می¬کند مسخره کردن خدا را معنا می¬کند خدا چگونه اینها را مسخره می¬کند یعنی کاری که مثلاً یک کسی که شایسته صدر نشستن نیست کسی بخواهد او را به صدر مجلس دعوت کند این استهزا است دیگر. بلند کردن کسی که شایسته بلند شدن نیست این استهزا است این را بلند می¬کند که از همان بالا به زمین بزند و این نحوهٴ استهزای الهی است که فرمود: ﴿اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ﴾ و نحوهٴ مسخره کردن خداست که فرمود: ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾.
تفاوت آیه 55 با آیه 85 سوره توبه
بین آن آیهٴ 55 و آیهٴ 85 تقریباً جهاتی فرق است چهار جهتش این است که یکی آنجا فاء دارد اینجا ندارد، آنجا لام تکرار شده است اینجا نشده است، آنجا ﴿لِیُعَذِّبَهُم﴾ دارد اینجا ﴿أَن یُعَذِّبَهُم﴾، آنجا کلمهٴ حیات آمده اینجا نیامده اینجا فقط کلمه الدنیا است با حرف أن است بدون حرف لام است و بدون فاء. آنجا در اثر سیاق اقتضای این چهار نکته را می‌کرد اینجا بی‌نیاز از آن نکات اربع بود .اینجا چون از حیات آخرت و مرگ و اینها سخن به میان آمد وقتی که فرمود دنیا یعنی فی الحیٰوة الدنیا خب ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ﴾ آنجا با فاء عطف می‌شد چون تفریع بود اینجا در جریان نماز میت است چیزی نیست که این متفرع بر آن باشد.
نزول حکم حرمت نماز بر جنازهٴ منافقان پیش از مرگ عبدالله‌ابن‌ابیّ
آن جریان نماز هم مشخص شد که هم بزرگان اهل سنت گفتند و هم سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در المیزان فرمودند که عبدالله‌بن‌اُبیّ سال نه مرده است و این آیات در سال هشت هجری آمده یک‌سال قبل از مرگ عبدالله آمده بنابراین دیگر سخن اینکه عبدالله‌بن‌اُبیّ وقتی مرد وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌خواست نماز بخواند مثلاً جبرئیل جلویش را گرفته یا مثلاً عمر اعتراض کرده و بعد از نماز خواندن که این آیات نازل شده اینها تام نیست برای اینکه تقریباً یک سال قبل از مرگ عبدالله‌بن‌اُبیّ اینها نازل شده این را هم بزرگان سنت گفته‌اند و بزرگان شیعه گفته‌اند و مانند آن.
توصیف منافقان: شعار جنگ در ایام صلح و فرار به هنگام جهاد
﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ منافق در حالت عادی شعار جنگ‌طلبی و شعار مبارزه و وطن‌دوستی و امثال ذلک می‌دهد و روز امتحان فرار می‌کند. گاهی از این معنا در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» خبر می‌دهد، گاهی هم در سورهٴ «احزاب» به صورت دیگر بیان می‌کند در سورهٴ «فتح» در سوره‌ای که سورهٴ 47 سوره‌ای که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنجا به این وضع آمده آیهٴ بیست سوره 47 که به نام مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾ مؤمنین منتظر سوره و پیام جدیدی هستند از طرف ذات اقدس الهی ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ﴾ اگر سوره‌ای شفاف جریان مبارزه را، جهاد را، هجرت را بدون اینکه آیات متشابه در آن باشد بدون اینکه کلمات مبهمی در آن باشد بیّن، تبیان، روشن مسألهٴ جهاد را مشخّص کند ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ﴾ بعضی از آیاتی که مربوط به آن سوره است دربارهٴ مبارزهٴ با کفار است ﴿رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾ آنها که قلبشان مریض است مثل حالت احتضار پیدا می¬کنند که نمی¬خواهند به جبهه بروند این یک چنین حالتی برای آنها اولی است آنها شایسته و سزاوار این حالت‌اند ﴿طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ﴾ اگر اینها صاحب عزم بودند و در برابر ذات اقدس الهی اطاعت می¬کردند برای اینها خیر بود. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیات هجده و نوزده به این صورت آمده است ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَالْقَائِلِینَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَلاَ یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاّ قَلِیلاً ٭ أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَکَانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً﴾ یک عده عائق‌اند و معوّق همان‌طوری که نائی‌اند و ناهی عائق‌اند و معوّق‌اند و دورند و تعویق دارنده خودشان نمی¬آیند جلوی آمدن دیگران را هم می¬‌گیرند دیگران را تأخیر می‌اندازند همین کار منافقان است و به همفکرانشان هم می‌گویند که ﴿هَلُمَّ إِلَیْنَا﴾ به طرف پیغمبر نروید، به طرف جبهه نروید و خودشان هم در جبهه‌ها شرکت نمی¬کنند مگر کم آن هم با احراز سلامت در حال عادی شعارهای تند و تیز می¬دهند که شما را شهیق می‌کنند، حریص می¬کنند به مبارزه، ولی وقتی صحنهٴ خطر و خوف پدید آمد اینها حالت احتضار پیدا می¬کنند مثل کسی که در حالت احتضار چشمش می¬گردد ﴿یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾ وقتی جنگ و خطر و اینها برطرف شد باز همان شعار تند و تیزشان را می¬دهند اینها اهل سلق‌اند تند و تیز شعار دادن‌اند حرفهای انقلابی زدن‌اند ﴿فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم﴾ شما را با سلق با ترغیب با تهدید با تشویق با اَلسنهٴ حداد با زبانهای تند و تیز ترغیب می¬کنند ﴿أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ﴾ این گروه ﴿لَمْ یُؤْمِنُوا﴾ اصلاً ﴿فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَکَانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً﴾ بنابراین منافق دأبش این است.
عذرتراشی منافقان ثروتمند پس از نزول حکم جهاد
در این کریمه فرمود وقتی یک سوره‌ای نازل بشود که در این سوره دستور ایمان که زیربناست در آن ملحوظ باشد و دستور جهاد صادر بشود ﴿أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾ (این ﴿جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾ یعنی «آمِنوا بالله و رسوله و جاهدوا معه» برای اینکه اگر کسی با پیغمبر جهاد می¬کند اول به او ایمان می¬آورد بعد همراه او جهاد می¬کند از این تعبیر روشن می‌شود که سوره در عصر خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشخّص بود نظیر همان ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾ یا ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ و مانند آن. معلوم می¬شود سوره در عصر خود پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) معیّن بود) خب اگر یک سوره‌ای نازل بشود و برخی از آیات آن مربوط به جهاد باشد اولین کاری که می¬¬شود این است که ﴿اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ﴾ آنهایی که وضع مالیشان خوب هست اغنیا هستند صاحب طول‌اند آنها اول می¬آیند عذرخواهی می‌کنند اجازه بدهید ما در جبهه شرکت نکنیم این‌چنین نیست که حالا حضورًا محروم‌اند از نظر مال کمک بکنند که از نظر مال هم ﴿یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ ﴿وَکَرِهُوا أَن یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ آنجایی که بذل نفس مهم است بعد بذل مال کلمه نفس مقدم بر مال است آنجایی که بذل مال مقدم است و بذل نفس بعد باید ذکر بشود آنجا اول مال ذکر می¬شود بالأخره نفس و مال روی این جهت است نفس مقدم است و مال مقدمه خب اهمیت با نفس است دیگر نظیر تزکیه و تعلیم گاهی آن زمینه اقتضا می¬کند که ما هو‌ الأهم که مقدم است ذکر بشود لذا نفس بر مال مقدم می¬شود گاهی زمینه اقتضا می¬کند ما هو المقدمه قبل ذکر بشود مثل اینکه تعلیم قبل از تزکیه ذکر می¬شود اینجا هم مال قبل از نفس ذکر می¬شود منافق نه از بذل نفس بهره می¬برد نه از بذل مال نه اهل نثار است نه اهل ایثار استیذان می‌کند که اجازه بدهید ما نیاییم.
تبیین معنای واژه‌های «اولوا الطول» و «اولوا الالباب»
اینها را می‌گویند ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ به جای ﴿أُوْلُوا الألْبَابِ﴾ خب علما و دانشمندان أولوا الألباب‌اند اغنیاء أولوا الطول‌اند. طول به آن مال ماندنی فراوانی که طولانی است می‌گویند کسی که مال کمی دارد نمی‌گویند أولوا الطول است کلام هم همین‌طور است مطلب هم همین‌طور است اینکه می¬گویند این مطلب لاطائل تحته این طائل از طَوْل است طُول طائل از طَوْل است، طَوْل یعنی فایدهٴ ماندگار و ماندنی یعنی این سخن یا اصلاً محتوا ندارد یا یک محتوای جزیی دارد یک محتوایی که آدم برای او وقت صرف بکند نیست می‌گویند لاطائل تحته و ذات اقدس الهی هم ذوالطَول است یکی از اسمای حسنای خدای سبحان این است که او دارای طَوْل است یعنی منفعتهای ماندگار، برکتهای فراوان که ماندنی است از ذات اقدس الهی است او ذو‌الطول است. افراد که از علم برخوردارند از عقل برخوردارند از لب برخوردارند لبیب‌اند به آنها می¬گویند أولواالالباب. کسانی که مالدارند از عقل برخوردار نیستند در این‌گونه از آیات به آنها می¬گویند أولواالطول. یعنی اینها فقط دارای مال فراوانی ¬اند گاهی هم البته ممکن است.
تقسیم عادلانه رزق‌های مادی و معنوی توسّط خداوند
از بعضی از ائمه (علیهم السلام) سؤال کردند یا از بعضی از حکما که شاگردان اینها بودند که چطور وضع علما و دانشمندان و اینها از نظر مسائل مالی ضعیف است حضرت فرمود: «ألیس العقل رزقاً» خدا بالأخره ارحم‌الراحمین است عادلانه تقسیم می‌کند شما دلتان می¬خواهد یک کسی زحمت بکشد علم پیدا کند و زندگی‌اش هم خوب باشد این چنین نظامی که عادلانه نیست خب این وقتش را صرف کرد یک گوهری فراهم کرده که با خودش باشد آن را در دنیا حفظ بکند و طبق بیان نورانی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که فرمود: «لکلّ شیءٍ طریق و طریق الجنة العلم» «العلم طریق إلی الجنة» این راه را پیدا کرده خب این وضع مالیش خوب باشه یعنی چه یعنی عالم حساب و کتابی ندارد دیگر. اولاً عالم روی عدل است روی عقل است خب این عمرش را صرف کرده است یک چیزی برای گوهر و به گوهر هم رسیده قهراً وضع مالی‌اش هم ضعیف خواهد بود حالا از بیت‌المال یا غیر بیت‌المال یک زندگی ساده که بتواند آن مسایل ابتدایی را تأمین بکند دارد اما بیش از این چرا بیش از این اگر بود که حساب و کتابی در عالم نبود که آن‌ وقت همه می‌آمدند به سراغ علم آن یکی عمر را داده یک چیزی گرفته که باید بگذارد و برود حضرت فرمود: «ألیس العلم رزقاً» «ألیس العقل رزقاً» خب روزیها تقسیم شده است دیگر این هوس خام است که کسی هم علم داشته باشد هم مال اگر این طور بود معلوم می¬شود عالَم حساب و کتابی ندارد به هر تقدیر بعضی أولوا الألباب‌اند بعضی أولوا الطول‌اند کم اتفاق می¬افتد که حالا کسی نظیر سلیمان (سلام الله علیه) باشد که جامع هر دو قسم باشد «ولقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها» .
معنای واژه «طول» و اذن گرفتن منافقان ثروتمند جهت ترک جهاد
این کلمه طول که به معنای غناست در آیهٴ 25 سوره مبارکه «نساء» آمده؛ فرمود: ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم﴾ کسی که امکانات مالی مناسب ندارد که با زنهای آزاد ازدواج کند او ممکن است که با امه ازدواج کند. طول پس به این معناست اینهایی که وضع مالیشان خوب است به جای أولوا الألباب، أولوالطول¬‌اند اینها می¬آیند استیذان می¬کنند اجازه بدهید که ما به جبهه نرویم شرکت نکنیم و مانند آن و حرفشان هم این است که خیلیها هستند که نمی‌‌توانند بیایند ما هم جزو قاعدین باشیم ﴿وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ خب مثل خردسالان مثل زنان مثل سالمندان ذات اقدس الهی می¬فرماید اینها کسانی‌اند که ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اینها این را پسندیدند که کودکانه زندگی کنند یا مثل آدمهای فرتوت زندگی کنند یا زنانه زندگی کنند.
مخالفت منافقان با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مهر شدن قلبهای آنان
در جریان خلاف ملاحظه فرمودید دو جهت ملحوظ شده است که بار منفی دارد آن آیات قبلی نفرمود «فرح المخلّفون بمقعدهم خلفک أو خلفه». هم به جای خلف خلاف ذکر فرمود این یک و هم اضافه به اسم ظاهر کرد این دو. اگر می‌فرمود «فرح المخلّفون بمقعدهم خلفک» این دو جهت منفی را نداشت اما به جای خلف خلاف فرمود که بار مخالفت را هم برساند و بعد اسم ظاهر آورد که اینها در حقیقت می-خواهند با رسول الله مخالفت کنند. در اینجا هم خوالف از آنها دیگر خالف‌اند این‌چنین نیست که کار اینها صبغهٴ مخالفت با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشته باشد ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ملاحظه فرمودید نامه را تا پایان نپذیرد مهر نمی¬کنند و اگر چیزی به آن مرحلهٴ نهایی نرسد که قابل زوال نباشد آن را چاپ نمی‌کنند دربارهٴ منافق و امثال منافق هم کلمهٴ ختم به کار رفت هم کلمه طبع ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ یعنی چه؟ یعنی ذات اقدس الهی این قلب شفاف را به عنوان یک لوح نورانی به اینها داده است به اینها فرمود هر چه می¬خواهید بنویسید، بنویسید با عقل و نقل مطابق باشد بنویسید اینها ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ بودند و معاصی و گناهان را در او پر کردند باز ذات اقدس الهی به اینها مهلت داد توبه کنند چون این صفحه وسیع بود اینها در تمام این مدت از توبه و انابه و امثال ذلک بهره‌ای نبردند از تذکّر و موعظه و امثال آن هم طرفی نبستند با شواهد فراوان با آیات و بینات فراوان و مانند آن هم به راه نیامدند تا اینکه این صفحهٴ دل را کاملاً با آن سیئاتشان نوشتند و پر کردند و سیاه کردند فقط جای امضا مانده اینجا ذات اقدس الهی می¬فرماید که ما دیگر این را امضا کردیم این دل را امضا کردیم ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ دیگر چیزی نمی¬شود کم و زیاد کرد در این دل و اینها با سوءِ اختیار خودشان آمدند به اینجا رساندند محال نیست ولی این را نمی‌کنند اینکه می بینید ما می‌خواهیم ولی نمی‌شود همین است می‌خواهیم ولی نمی‌شود برای اینکه آنچه را که محور تصمیم‌گیری است عمداً با دست خود پر کرد و داده است به کسی که قاهرانه مهر می‌کند این را مهر زده ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ طبع هم همین‌طور است یک وقت انسان یک چیزی را می‌نویسد قابل حذف و اصلاح است یک وقت می‌دهد چاپ می‌کنند وقتی به چاپ می‌رسد که دیگر مرحلهٴ پایانی باشد فرمود این گروه ﴿طُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ آنها حرفها را می‌شنوند ولی چیزی را درک نمی‌کنند برای اینکه آن معاصی آمده صحنه دل را پر کرده.
جهاد پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنان با بذل جان و مال
خب ذات اقدس الهی از همان اوّل هم فرمود این کتاب تبشیر و اِنذار است ترغیب و ترهیب است وعد و وعید است بهشت و جهنم و مدح و قدح را کنار هم ذکر می‌کند در جریان منافقون ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ کسانی که گرفتار دوزخ الهی‌اند حکمشان گذشت امّا در قبالش فرمود: ﴿لکِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ولی خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کسانی که با او ایمان آوردند، هم به او ایمان آوردند هم با او ایمان آوردند ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ نه از بذل مال نه از بذل جان هیچ دریغ و مضایقه‌ای ندارند البته در آیهٴ 29 سوره «فتح» که بخش پایانی آن سوره است به این صورت بیان شده ﴿مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً﴾ پس کسانی که با پیغمبرند ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ اینجا فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ همراه خود پیامبر ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ این گروه از خیرات برخوردارند در قبال محرومیت منافقان از خیرات. این گروه اهل فلاح اند در قِبال اینکه منافقان اهل طلاح و فسادند ﴿وَأُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ که هر دو در قبال منافقان است.
مختص نبودن جهاد مالی به مؤمنان ثروتمند
این مؤمنین که با اموالشان مجاهده می‌کنند اختصاصی به مؤمن غنی ندارد چون ﴿عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾ همان‌طور که در مسایل انفاق داخلی این‌طور است در انفاقهای اجتماعی هم همین‌طور است در آیه‌های قبل هم داشتیم که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ترغیب کرده به انفاق. آنهایی را که مطّوّع بودند دو گروه بودند یک گروه اغنیا بودند که از امکانات بیشتری برخوردار بودند آنها کمک کردند یک عده هم ﴿وَالَّذِینَ لاَیَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ﴾ بودند اینها فقط توانستند تلاش و کوشش خودشان را عرضه کنند یک کسی مثلاً می‌توانست یک من خرما بیاورد و مانند آن این ﴿وَالَّذِینَ لاَیَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ﴾ چه در متطوع بودن صدقات چه در کمک به جبهه‌ها و مانند آن هر دو را در برمی‌گیرد این گروه را ذات اقدس الهی فرمود بهشت را خدا برای اینها آماده کرده است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی