display result search
منو
تفسیر آیه 100 سوره توبه _ بخش سوم

تفسیر آیه 100 سوره توبه _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 100 سوره توبه _ بخش سوم"

اختلاف در عنوان صحابه بودن،
اگر کسی مجاور مکه بود و دو سال در مکه ماند حکم حجش از حج تمتع به حج قران تبدیل می‌شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدَاً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (100)﴾

اگر ﴿و السابقون الاولون﴾ عطف جمله بر جمله باشد که برخی از مفسران بر آن هستند این اعم از آن است که کسانی که سابق هستند و پیشگامان نهضت اسلامی هستند خواه از اعراب باشند خواه از عرب باشند خواه از اهل بادیه باشند خواه از اهل شهر باشند اختصاصی به اعراب مصطلح ندارد عمده در مسأله سابقون الاولون آن است که آیا حدّی برای این شرعا ذکر شده است یا نه مرزی ذکر شده است یا نه که اگر کسی تا این حد هجرت کرد از مکه به مدینه یا از غیر مکه به مدینه و دین خدا و پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را یاری کرد جزو مهاجرین و انصار باشد و گر نه مشمول عنوان مهاجر و انصار نباشد همانطوری که در بحثهای اولیه ما مشاهده فرمودید حدی مشخص نشده است عنوان صحابه بودن هم مورد اختلاف است که چه کسی را از اصحاب می‌شمرند صحابی دانند آیا کسی که مطلق حضور را ادراک کرده است صحابی است یا یک سال دو سال حداقل باید محضر حضرت را درک می‌کرد تا صحابی باشد چون هیچ کدام از اینها اثر عملی ندارد یک حکم فقهی بر اصحاب بار باشد به عنوان صحابی یا اصحاب که دیگران فاقد آن حکم فقهی باشند اینچنین نیست لذا بحث در اینکه حد صحابی بودن چقدر است آیا یک سال است یا دو سال است یا کمتر یا بیشتر ثمره عملی و فقهی ندارد بر خلاف عنوان مجاورت و مجاور مکه بودن. عنوان مجاور مکه بودن یک فضیلت کلامی را همراه دارد اما یک حکم فقهی را هم همراه دارد اگر کسی مجاور مکه بود دو سال در مکه ماند حکم حجش از حج تمتع به حج قران تبدیل می‌شود در قرآن کریم آمده است به اینکه این حج با عمره تمتع آمیخته است ﴿ ذلک لمن لم یکن اهله حاضر المسجد الحرام﴾ اگر کسی اهلش یعنی جایگاه زیستش در مکه نیست این باید حج تمتع انجام بدهد که به اصطلاح می‌گویند نائی و کسی که دور از مکه است باید حج تمتع انجام بدهد و اگر کسی اهل مکه است یا جزء روستاهای مکه که بس که به او نزدیک است این حج قران یا افراد انجام می-دهد ولی اگر نائی قبل از اینکه مستطیع بشود مجاور مکه شود دو سال در مکه بماند بعد مستطیع بشود ولو اهل مکه نیست نائی بود ولی فعلا مجاور است این حکمش عوض می‌شود از حج تمتع به حج قران یا اِفراد لذا یک مرز فقهی است و روایاتش هم مختلف است از 5 ماه تا دو سال و مشهور است که حضرت امام ﴿رضوان الله تعالی علیه﴾ فرمود دو سال است جمع روائی هم اقتضای همین دو سال را می‌کند اما عنوان صحابه بودن از اصحاب به حساب آمدن این حکم فقهی ندارد که حالا انسان بحث بکند مقدارش دو سال است 6 ماه است یک سال است کمتر است بیشتر است البته یک فضیلت کلامی خواهد بود لذا بحث ثمره عملی ندارد که آیا دو سال است یا کمتر یا بیشتر مطلب دیگر آن است که عده‌‌ای حالا یا روی فتنه بود یا ساده¬لوحی بود هر کسی را که صحابی بود آن را مورد مغفرت خدا تلقی می‌کردند می‌گفتند خود عنوان مهاجر بودن عنوان انصار بودن عنوان پیشگام در هجرت و نصرت داشتن این باعث مغفرت گناهان است لذا وقتی از آنها سؤال می‌شد که در این فتنه جَمَل در فتنه صفین در فتنه نهروان بالاخره چه کسی اهل نجات است کی اهل عذاب می‌گفتند باید از این بحث صرفنظر کرد اینها همه شان همه کسانی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کردند جزو اصحاب بودند اینها اهل نجات هستند به همین آیه 100 سوره توبه استشهاد می‌کردند می‌گفتند والسابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه می‌گفتند وقتی گروهی که خدا از آنها راضی باشد و آنها هم از خدا راضی باشند ما درباره آنها نباید بحث بکنیم درحالی که این هم مخالف عقل است هم مخالف قرآن است هم مخالف روایات سه منبع برای دین یاد می‌شود یکی عقل است یکی قرآن یکی سنت که اجماع هم بالاخره به سنت برمی‌گردد زیر مجموعه سنت است چیزی در قبال سنت نیست این منبعهای سه گانه هر سه فتوا می‌دهند که این سخن درست نیست برای اینکه در این جریان و فتنه و خونریزی جمل و صفین و نهروان یا جنگهای قبل از آن بالاخره یک عده ظالم بودند یک عده مظلوم وجهی ندارد که همه اینها مورد رضای خدا باشند اما برهان عقلی همین است که اشاره شده است که در اینجا یقینا ظلمی واقع شده است عده‌ای قاتل هستند و عده¬¬ای مقتول و ظلم معصیت کبیر است و ظالم از خدا راضی نیست و خدا هم از ظالم راضی نیست اما ظالم از خدا راضی نیست برای اینکه دارد به میل خود عمل می‌کند نه آنچه خدا دستور داد کسی از خدا راضی است که در تکوین وتشریع مطیع باشد هم به قضا و قدر تکوینی خدا تن در بدهد گله نکند هم به اوامر و نواهی ذات اقدس الهی معتقد باشد و تمرد نکند کسی که حکم خدا را پشت سر می‌گذارد و به رأی خود عمل می‌کند این معلوم می‌شود از خدا راضی نیست و خدا هم از آنها راضی نیست برای اینکه قتل معصیت کبیره است ظلم است و ظلم معصیت کبیره است و ذات اقدس الهی هرگز از متمرد از قاتل از ظالم راضی نخواهد بود و اما مخالف با آیات قرآن کریم است برای اینکه خدای سبحان خودش تصریح فرمود که ما از کسی که اهل ستم است یا اهل فسق است راضی نیستیم آیه 96 همین سوره مبارکه توبه که قبلا این آیه بحث شد به این صورت آمده است ﴿ یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضوا عن القوم الفاسقین ﴾ خوب اگر خدا از فاسق راضی نیست و یقینا ظلم فسق است قتل فسق است ظالم و قاتل فاسق‌اند یقینا خدا از آنها راضی نخواهد بود پس رضی الله عنهم شامل چنین گروهی نمی‌شود چه اینکه خدای سبحان هرگز آنها را هدایت هم نمی‌کند برای اینکه در همین سوره مبارکه توبه آیه 80 این بود آیه ٩٦ همین سوره مبارکه توبه که قبلاً بحثش این بود فالله لایرضی عن القوم الفاسقین و اما آیه ٨٠ سورهٴ توبه این است انه لایهدی القوم الفاسقین خوب اگر لطف خدا شامل حال فاسق نمی‌شود و ظالمان و قاتلان یقینا فاسق هستند که در جریان صفین و نهروان و جمل حضور پیدا کردند چگونه ذات اقدس الهی از اینها راضی می‌شود چگونه از طلحه و زبیر بگذرد و مانند آن پس قرآن مثل عقل مخالف این مسأله است روایات هم که کاملا مشخص است و جود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عده¬ای را صریحا لعن کرده فی کل موقف وقف فیه نبیک در چندین موقف اباسفیان را لعن کرد معاویه را لعن کرد و برخی از منافقان اینچنینی را لعن کرده است چه اینکه قصهٴ حاطب بن ثعلبه هم ثعلبه هم در همین سوره مبارکه توبه به ضمیمه آن روایات حکمش مشخص شد در همین سوره مبارکه توبه آیه 75 این بود که ﴿ و منهم من عاهد الله لئن ٰاتٰنا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین ٧٥ فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا وهم معرضون ٧٦ فَأعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون ﴾ همین جریان ثعلبه که به دعای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متمکن شد و از پرداخت زکات متمرد بود این آیه دربارهٴ او نازل شد خوب اینها جزو مهاجر بودند جزو انصار بودند جزو اصحاب بودند گذشته از اینکه هیچ ممکن نیست خدای سبحان برای یک عده-ای حاشیه امن درست کند بگوید ما از شما راضی هستیم هرچه می‌خواهید بکنید بکنید به دلیل آن سابقه حُسنی که داشتید هرگز خدا آن سابقه حسن را بدون لاحقه حَسَن حفظ نمی‌کند اگر چنانچه لاحقه حسن باشد سابقه حسن کمال می‌آورد و اما اگر لاحقه سوء و سیّء بیاید سابق حسن را هم از بین می‌برد اینها همه نشان می‌دهد که والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار این هم مقید است به رضوان که در ذیل آمده و هم می‌تواند این مِنْ مِن تبعیضیه باشد نه بیانیه و السابقون الاولون من المهاجرین والانصار مهاجرین و انصار دو قسم هستند آنها که جزو پیشگامان اوّلی هستند و جزو بنیانگذاران نهضت هستند و جزو کسانی هستند که به همین روال ماندند اینها رضی الله عنهم و رضوا عنه و گرنه اینچنین نیست که همه مهاجر و همه انصار اینطور باشند مطلب دیگر این است که عنوان مهاجر و انصار طبق این آیه فضیلت بود بعد کم کم یک لقب تاریخی شد که می‌گفتند فلان کس از انصار است فلان کس از مهاجر است یعنی از قبیله مهاجر است و از قبیله انصار است. یا از نوه¬های مهاجر است و یا از نوه¬های انصار است و لو اینکه بعد منافق هم باشد کم نبودند کسانی که جزو اعقاب اینها بودند و جزو منافقان هم بودند از آن به بعد دیگر یک لقب افتخار آمیز نبود یک لقب شناسنامه¬ای بود که می‌گفتند فلان کس جزو انصار است فلان کس جزو مهاجر اما آنچه که قرآن کریم به آن تکیه می‌کند یک لقبی است که آن معنا را به همراه داشته باشد مردم مدینه از آن به بعد یعنی ساکنان در مدینه از آن به بعد به دو گروه تقسیم شدند می‌گفتند یک عده مهاجرند یک عده انصارند اما هجرت طبق بیانی که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد و در این تفسیر کنزالدقائق هم این حدیث از وجود مبارک حضرت امیر نقل شده است این متکی است به معرفت حجت عصر و عمل صالح در صفحه 522 از جلد پنجم این تفسیر کنزالدقائق این حدیث است البته این را می‌توانید در نهج البلاغه هم پیدا کنید این آسانتر است و آن حدیث این است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود که ﴿ لایقع اسم الهجره علی احد الا بمعرفهٴ الحجهٴ فی العصر فمن عرفها و اَقرَّ بها فهو مهاجر ﴾ خوب کسی که حجت عصر و امام زمان خود را در سقیفه خانه نشین کرده این چه مهاجری است آنهایی که در سقیفه حجت عصر را و امام زمان را خانه¬نشین کردند دیگر مهاجر نخواهند بود بنابر¬این بر اساس آیات قرآن هرگز این گونه از افراد مورد رضای الهی نیستند شواهد دیگری از آیات قرآن کریم است که رضای خدای سبحان مقید به ایمان و عمل صالح است حدوثاً و بقائاً در سوره مبارکه بیّنه آیه 8 به این صورت آمده است ﴿ جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه ﴾ اینچنین نیست که رضوان الهی مطلق باشد رضوان الهی مخصوص کسی است که از خداوند سبحان هراس داشته باشد ایمان به الله داشته باشد از کسانی باشد که خشیت رب بهره او شده است و امثال آن چه اینکه در سوره مبارکه مجادله آیه 22 آنجا هم رضوان الهی مقید است در سوره مجادله آیه 22 این است که ﴿ لاتجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر که اینها یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا ءاباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم کسانی که به خدا و قیامت معتقدند و مومن هستند هرگز کسانی را که در برابر خدا و قیامت موضع می‌-گیرند دوست ندارد هرچند پدران آنها یا فرزندان آنها یا قبیله آنها باشند اینگونه از رادمردان الهی که موضع شفافی نسبت به بیگانگان دارند اینها کسانی هستند که ﴿ کتب فی قلوبهم الایمان و أیّدهم بروح منه و یدخلهم جنت تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ﴾ این گروه با این خصوصیات مشمول این دو تا رضا هستندکه هم خدا از آنها راضی است هم آنها از خدای سبحان راضی هستند بنابر این هرگز رضای الهی مطلق نیست که هر کسی به او برسد و هر کسی به او دسترسی داشته باشد در بخشهای دیگری هم از قرآن کریم رضای الهی را مقید کرده است به اینکه حالا یا به ایمان و عمل صالح مقید کرده یا یک رضای مقطعی است که خصوصیت آن مقطع را ذکر فرموده نظیر آیه 18 سوره فتح که فرمود ﴿ لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجره ﴾ این رضای مطلق نیست رضای محدود و مقید است به همان خصوصیتی که زیر درخت از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اطاعت کردند و مجددا بیعت کردند بنابراین خود قرآن کریم هرگز رضای الهی را مطلق ذکر نکرده که برای یک عده حاشیه امن قرار بدهد تقریباً این به منزله رفع تکلیف است اگر یک کسی کار خوبی کرده مورد عفو الهی باشد برای آینده یعنی دیگر مکلف نیست هر چه می‌خواهد بکند بکند یک همچنین کاری حتی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست انسان ولو پیغمبر هم باشد تا زنده است مکلف است منتها آن ذات مقدس و ائمه(علیهم السلام) معصوم هستند عالماً عامداً از گناه می‌پرهیزند دیگران احیاناً آلوده می‌شوند این رفع تکلیف و نفی تکلیف به هیچ وجه نه معقول است و نه مقبول مطلب دیگر آن است که رضای عن الله غیر از رضای من الله است رضای عن الله چیز خوبی است یعنی انسان هر چه از طرف ذات اقدس الهی می‌آید بپسندد رضای من الله تبدیل است یعنی بدل خدا به چیزی دل ببندد لذا به رضا با من یاد نشده است با عن یاد شده است رضی الله عنهم و رضوا عنه نه منهم اگر با منه یاد می‌شد این معنی تبدیل را به همراه داشت لذا رضا عن الله است نه من الله .
جواب سؤال: آن جعل است که کردند همان جعلیاتی که دستگاه خلافت جور به راه انداخت همین اَول مَن أَسْلَمْ را گفتند ابوبکر است آن عشره مبشره حرفش در آن حدیث مجعول بودنش هم به دلیل عقل است هم به دلیل قرآن کریم خوب همین جریان طلحه و زبیر جزو عشره مبشره است آن اموال فراوانی که به ورثه به ارث رسیده است از همین غارتگریهای طلحه و زبیر بود در حالیکه اینها جزو عشره مبشره هستند اینها که آمدند به کشتن امام زمانشان به اینها بشارت بهشت دادند حرف لطیف مرحوم محقق طوسی خواجه نصیر در متن تجرید این است که مخالف علیٍ(علیه السلام) فسقهٴ و محاربٰه کَفَره یک وقت است یک کسی با علی ابن ابی طالب مخالفت دارد خوب یک حساب دیگری است این مسلمان است ولی فاسق است ولی یک وقتی در برابر علی ابن ابی طالب می‌ایستد آن دیگر مسلمان نیست او دیگر کافر است سرش این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت امیر طبق نقلی که فریقین از او یاد کردند فرمود ﴿ حربک حربی سلمک سلمی ﴾ جنگ با تو مثل جنگ با من است خوب جنگ با پیغمبر کفر است دیگر چطور می‌شود که همه این حرفها را وجود مبارک پیغمبر درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) بفرماید بعد هم انسان بفرماید طلحه و زبیر آنها مسلمان مردند و یا مثلا اهل بهشت هستند به هر تقدیر آن جزو جعلیاتی است که در دستگاههای دربار اموی است از این روایات مجعول کم نیست .
جواب سؤال خوب بلکه بالاخره یک بیّن الغیّ را توجیه می‌کند آن روزها که میگساری می‌کردند می-گفتند لَعِبَ الهاشم بالملک که توجیه نمی‌کردند قیام مردمی گفتار اهل بیت(علیهم السلام) مداحان سرایندگان علما فقها حکما به دنبال اهل بیت(علیهم السلام) جریان کربلا را خوب باز کردند بعدا همانها که میگساری می‌کردند ناچار شدند که بگویند نه حسین بن علی مثل عیسی بن مریم به آسمانها رفته آن فضل هاشمی از طرف دستگاه عباسی همین حرفها را زده بنی عباس دیدند اوضاع دارد می‌گیرد بالاخره این فضا را آمدند جریان کربلا را انکار کردند بله گفتند حسین بن علی آمده کربلا ولی خداوند چون در قرآن کریم فرمود ﴿لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً ﴾ مگر می‌شود کسی قدرت داشته باشد پسر پیغمبر را بکشد همانهایی که یک روز عربده می‌کشیدند و می‌گفتند لعب الهاشم و دستیاران آنها و دنباله¬رویان آنها آمدند گفتند نه حسین بن علی مثل عیسی بن مریم به آسمانها رفته بعد وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دید این هم یک دسیسه تازه¬ای است از دستگاه حکومت فرمود نه این ﴿ لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا ﴾ معنایش این نیست که کافر بر مسلمان مسلط نمی‌شود معنایش این است که حکم فقهی سلطه ندارد در حکم فقهی از نظر فقهی سلطه ندارد یک در احتجاجات کلامی هرگز کافر حرفی برای گفتن ندارد که مؤمن را محکوم کند مجاب کند دو و مانند آن و الا در جنگهای نظامی اینهمه انبیاء را شهید کردند دیگر قتلوا النبیین بغیر حق را قرآن گفته و قَتْلِهم الانبیاء را قرآن گفته و کَأیِّن من نبی قاصد معه ربیون کثیر را قرآن گفته اینهمه آیات که دلالت دارد بر اینکه انبیاء را کشتند و شهید کردند ناظر به آن است که این لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا این از این قبیل نیست که کافر مسلمان را نمی-تواند بکشد و حسین بن علی را شهید کردند و عزاداری را هم باید بکنید و آن عصر هم همانروزی که آن روز بعد از آن قصه مرحوم کلینی﴿ رضوان الله تعالی علیه ﴾ در روضه کافی نقل می‌کند که عباسیها روضه¬خوانی را قدغن کرده بودند و نمی‌گذاشتند کسی روضه¬خوانی بکند برای سید الشهدا(سلام الله علیه) گریه بکند وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این روضه خوانی را تقویت می‌کرد ترجیح می‌داد و به خدمتگذارش فرمود دم در بایست اگر مأمور عباسی آمد گفت اینجا گریه چی است فرمود به آنها بگو یک بچه¬ای افتاد داخل حوض و اهل منزل برای او دارند گریه می‌کنند خوب این کار را طبق نقل مرحوم کلینی در جلد هشت کافی یعنی در روضه کافی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کردند که اینجا سه مسأله است یکی اینکه خود حضرت(سلام الله علیه) خلاف نکند یک تئوریه هم نکرد دو، دستور داد به خدمتگذارش برای حفظ این حریم ولایت و شیعه تئوریه بکند تا از خطر بنی¬العباس نجات پیدا بکند سه خوب اینها به این روز کشیده بود و گرنه آن روزهایی که خیلی‌ها جشن گرفته بودند پایکوبی می‌کردند که این حرفها را نمی‌زدند که بعدها وقتی قیام مردم شروع شده بود توجیه و تبیین علما در جامعه اثر کرد اینها ناچار شدند این حرف را بزنند این وضع مهاجر و انصار بود لذا جعل حدیث عشره مبشره هم از همین قبیل است آن از اموال غارتشده آنها این هم از کشتار بیرحمانه اینها آنوقت اینها را هم اهل بهشت کردند لذا وجود مبارک امام صادق﴿سلام الله علیه﴾ فرمود نه اوضاع اینچنین نیست اینها را کاملا تشریح بکنید و بازگو بکنید پس بنابر این صرف صحابت حکم فقهی ندارد تا آدم دو سال بود ده سال بود نظیر مجاورت مکه نیست که حکم فقهی داشته باشد این یک مطلب و حاشیه امن هم نیست که صرف سبقت در مهاجرت یا صرف سبقت در نصرت باعث رفع تکلیف بشود که همه گناهان گذشته و آینده بخشوده بشود این هم دو مطلب لذا .
جواب سؤال چون خود امام که جواب نداد امام حکم را فرمود، فرمود اگر آمدند تو اینطور بگو مثل اینکه به علی بن یقطین فرمود تو اینطور وضو بگیر این تقیه در مقام عمل است یعنی به شیعه خود دستور می‌دهد که در موقع خطر برای حفظ جان خودت اینچنین عمل بکن که این مسأله سوم است بنابر این مهاجر بودن یا انصار بودن یک فخری است در صورتی که انسان در مرحله بقا در برابر این حدوث همچنان جزء السابقون الاولون باشد اما اگر چنانچه ارتدادی پدید آمد ولو از ولایت ارتد الناس بعد النبی این ارتداد از ولایت است دیگر ارتداد از اسلام که نیست اینها احکام اسلام بر آنها بار بود به حسب ظاهر مسلمان بودند طاهر بودند نکاح با اینها جایز بود خرید و فروش جایز بود اموال اینها به ورثه اینها منتقل نمی‌شد حکم ارتداد ملی یا فطری را از نظر اسلام فقهی نداشتند این ارتداد از ولایت بود ارتد الناس بعد النبی حالا یا الا ثلاث یا اربع و مانند ذلک خوب اینها جزو عشره مبشره هستند اما وقتی از اینطرف دیگران قدرت نقل احادیث نداشته باشند حدیث¬گویی دست آنها باشد همینطور در می‌آید دیگر .
جواب سؤال نه اگر والذین اتبعوهم باحسانٍ باشد بله اما اگر نه فقط صرف نسل مهاجر بودن نسل انصار بودن نه چنین فضیلتی نیست .
جواب سؤال البته رضا خوب بله دیگر رضا بله کمالات نفس است خوب بنابر این این نمی‌تواند صرف مهاجر بودن یا انصار بودن اثر بکند البته این کلمه تجری تحتها الانهار که ظاهراً در قرآن همین یکجا بدون مِنْ یاد شده است محل اختلاف است از نظر قرائت بعضی¬ها قرائت کردند که مِنْ تحتها الانهار است پس والسابقون الاولون من المهاجرین و الانصار اگر مقید به احسان نیست معنایش آن نیست که آنها رها هستند بلکه در آنجا هم تبعیض آمده به عنوان من المهاجرین و الانصار چه این که در بخشهای دیگر هم همه موارد رضا مقید می‌شود به ایمان و عمل صالح که مثلا آنهایی که دارد که خدا راضی است از کسانی که عمل صالح انجام دادند این که فرمود خدا راضی است از کسانی که عمل صالح انجام دادند این می‌خواهد نشان بدهد که هیچکسی رها نیست مثل آیه 29 سوره فتح که آیه پایانی است وقتی که اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به همراه آن حضرت ذکر می‌کند می‌فرماید به اینکه بخش پایانی این آیه سوره فتح این است که ﴿ وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظیما ﴾ اول یعنی صدر این آیه 29 که پایان بخش سوره مبارکه فتح است این است که ﴿ محمدٌ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التورات و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فئٰازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّراع لیغیظ بهم الکفار ﴾ آنگاه نفرمود وَعدَهُم الله همین گروهی که با پیامبر هستند أشداء علی الکفار هستند رُحَمٰاء بینهم هستند تَرٰاهم رُکَّعا سجدا هستند همه اینها را دارند آن شرط پایانی این است ﴿ وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم ﴾ نه همه آنها خوب این با لسان آیات مطابق است با عقل مطابق است با سنت اهل بیت مطابق است وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظیما پس اینطور نیست که والسابقون الاولون به طور مطلق مشمول وعده الهی باشد روایاتی که شما الان ملاحظه می‌فرماید یک کسی که از خارج می‌خواهد وارد حوزه اسلامی بشود آن راه تحقیقی ندارد مگر اینکه خود شیعه یک تاریخ تحلیلی مدونی به آنها ارائه کند تا آنها مطمئن بشوند و گرنه وقتی به این کتابهای معروف مسلمین مراجعه می‌کنند همان اندازه که وجود مبارک حضرت امیر را به عنوان اولین مسلمان می‌دانند برای ابوبکر هم همینطور است شما این جامع قُرطُبی را که ملاحظه بکنید می‌بینید اول روایاتی را که نقل می‌کند این است اول کسی که مسلمان بود اسلام آورد ابابکر بود بعد هم جمع می‌¬کند پس آنی که علی ابن ابی طالب(سلام الله علیه) فرمود من اولین مسلمان هستم چی است می‌گوید جمعش این است که در بین مردها و رجال اولین مسلمان ابابکر است در بین نساءِ اولین مسلمان خدیجه است در بین صبیان اولین مسلمان علی است خوب این جعلیات هم هست غرض آن است که انسان تا یک تاریخ مدون تحلیلی عقلی نداشته باشد راه برای بیگانه یعنی کسی که از خارج بخواهد تحقیق کند آسان نیست و اما اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود انا ثالثهم ثالث ثلاثه بودن نه معنایش این است که من در رتبه سوم قرار دارم الان مثلا همین خامس آل عبا وجود مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌تواند خامس آل عبا باشد حضرت امیرهم میتواند خامس آل عبا باشد امام مجتبی هم می‌تواند باشد یعنی پنج نفر که هستند شما از کجا شروع بکنی از هر کجا که شروع بکنی آن آخری می‌شود خامس در این گونه شمارشهای ارضی معنای ثالث ثلاثه یا ثانی اثنین این نیست که یعنی چه کسی اول است چه کسی دوم این است یعنی از هر جا شروع بکنی یکی اولی است یکی دومی خامس هم همینطور است حالا ما که وجود مبارک سید الشهدا خامس آل عبا اطلاق می‌کنیم یعنی از نظر سن یا از نظر سوابق دیگر از وجود مقدس پیغمبر اکرم شروع میکنیم وجود مبارک حضرت سید الشهدا می‌شود خامس آل عبا غرض آن است که خامس خمسه نه یعنی از نظر زمان هم پنجمی است این‌طور نیست ثالث ثلاثه هم همینطور است یعنی سه نفر هستند در عرض هم از هر طرف شروع بکنی آن آخری می‌شود ثالث ثلاثه در این تفسیر کنزالدقائق روایات فراوانی است که اگر فرصت کردید ملاحظه بفرمایید آنها تطبیق کردند که سابقون الاولون در حقیقت پیروان ائمه (علیهما السلام و الصلوهٴ﴾ است ایشان از اصول کافی نقل می‌کند که از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال شده که انّ الایمان درجات و منازلی دارد که یتفاضل المؤمنون فیها عند الله حضرت فرمود نعم راوی که عمر ابن زبیری است عرض کرد صِف لی رحمک الله حتی أَفهمه به امام صادق سلام الله علیه عرض کرد که شما درجات و منازل ایمان را بازگو کنید تا من بفهمم که چگونه مؤمنان دارای درجات و منازل هستند آنگاه حضرت فرمود ان الله سَبّق بین المؤمنین کما یُسَبِّق بین الخیل یوم و یک مسابقه¬ای قائل شد ثم فضلهم علی درجات وسبق الیه قد قدم الله السابقین آنوقت السابقون الاولون را ذکر می‌کند که روایت مفصل است فقال قول لعزّوجّل والسابقون الاولون الی وقوله و رضوا عنه فبدأ بالمهاجرین الاولین علی درجهٴ سبقهم ثم سَمّٰی بالانصار ثم ثلَّث بالتابعین لهم باحسان فوضع کل قوم علی قدر درجات و منازلهم عنده آنجا در همان حدیث دارد به اینکه شیعیان ما مشمول این هستند ولَتقدّمِهِم اذا لم یکن که درباره خود شیعیان این حرف را ذکر کرد باز در صفحه 524 از روضه کافی نقل می‌کند که عمر بن ابی المقداد از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) شنیدم که فرمود ﴿ خرجت انا و ابی حتی اذا کنا بین القبر و المنبر اذا هو بأناس من الشیعة فسلم علیهم ثم قال انی والله لأحب ریاحکم و ارواحکم فاعینونی علی ذلک بورعٍ و اجتهاد واعلموا ان ولایتنا لاتنالوا الا بالورع و الاجتهاد فمن ائتمّ منکم بعبد فلیعمل بعمله انتم شیعة الله و انتم انصار الله و انتم السابقون الاولون و السابقون الأخرون و السابقون بالدنیا و السابقون فی الاخره عندنا احادیث دیگری هم هست که الان فرصت نیست.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی