- 222
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 103 و 104 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 103 و 104 سوره توبه _ بخش دوم"
بررسی نحوهٴ تعلّق زکات به عین
آگاهی مسلمانان از احکام صدقات واجب
جواز ذکر صلوات در مورد زکات دهندگان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (104)﴾
بررسی متعلّق صدقه در آیات محل بحث
جریان صدقه گاهی به صورت امر به ایتای زکات مطرح هست مثل آیات فراوانی که در کنار اقامهٴ نماز امر به دادن زکات طرح شده است؛ ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاة﴾ و مانند آن، اینگونه از آیات دلالت ندارد به اینکه زکات به ذمه تعلق میگیرد یا به عین برای اینکه مکلف مأمور به دادن زکات است و حقِّ مالی است که او باید تأدیه کند اما این حق به عین تعلق میگیرد یا به ذمه معلوم نیست. محتمل است نظیر خمس باشد که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ که به عین تعلق بگیرد محتمل است از سنخ زکات فطر باشد که به ذمه تعلق بگیرد نه به عین. هر مکلفی که بتواند هزینهٴ سالش را تأمین کند مأمور است که زکات فطر خود و عایلهٴ خود را بپردازد و این حق مالی است که به ذمه تعلق میگیرد نه به عین. از آیاتی که دلالت دارد به اینکه ﴿آتَوُا الزَّکَاة﴾ نمیشود استنباط کرد که زکات حقیست به عین تعلق گرفته ولی از این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ معلوم میشود که باید از این مال باید گرفته بشود باید این مال را تطهیر کرد در حقیقت، هم مالک را تطهیر کرد هم این مال را. معلوم میشود آن صدقه آن زکات واجب، به عین تعلق گرفته است نه به ذمه.
بررسی نحوه تحلّق زکات به عین
وقتی به عین تعلق گرفته باشد باید فقیهانه بحث کرد که آیا شواهدی دلالت میکند بر اینکه این به نحو کسر مشاع است یا به نحو کلی فی المعیّن یا نه اگر دلیلی دلالت کرد بر کسر مشاع یا کلی فی المعیّن که برابر آن دلیل و اماره عمل میشود و اگر نه که برابر با اصل باید عمل بشود. از ادلهای که در باب زکات آمده است که کسر مشاع را فرمود که مثلاً «فیما سقت السماء العشر» در آنگونه از موارد که کسر مشاعی را متوجه عین کرده است معلوم میشود که تعلقش به نحو اشاعه است نه به نحو کلی فی المعیّن. فرمود: گندم اگر دیمی باشد که از باران کمک میگیرد نه از چاه و نازح و دلو و امثال ذلک این یک دهم را باید بپردازد و اگر با چاه و آب دستی و اینها باشد مثلاً نصف آن را باید بپردازد نصف یک دهم را یک بیستم را باید بپردازد یا حتی گاهی ممکن است کمتر باشد. اینکه در زکات نقدین به یک چهلم یا گاهی از موارد به صورت کسر مشاع دیگر ذکر میشود از این نصوص شاید بتوان کسر مشاع را استفاده کرد لذا سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) و بعضی از مشایخ دیگر(رضوان الله علیهم)، قایل به کسر مشاعاند عدهای از بزرگان دیگر مثل آقا سید محمد کاظم و دیگران اینها ناظر به کلی فی المعیّناند که این زکات حقی است مالی به عین هم تعلق گرفته است لکن به نحو کلی فی المعیّن نه به نحو کسر مشاع.
تفاوت کسر مشاع با کلّی فی المعیّن
کسر مشاع مستحضرید که تفاوت جوهری با کلی فی المعیّن دارد؛ در کسر مشاع هر جزیی از اجزای این مال را که دست بزنند یک دهمش مثلا در گندمهای دیمی حق فقراست به عنوان زکات است آنجا که یک بیستم است، یک بیستم و مانند آن چه اینکه در خمس هم همینطور است یک پنجم در هر جزیی برای امام و سادات است ولی اگر به صورت کلی فیالمعیّن باشد معنایش این است که خصوصیتها برای مالک است؛ مالک میتواند این مقدار را بر هر جزیی که خواست منطبق کند خصوصیت در دست خود مالک است اولاً و میتواند قبل از تأدیهٴ زکات در سایر اجزای زکات تصرف بکند فقط مقداری که برای زکات صلاحیت دارد اگر بماند کافیست. میتواند این گندم را بفروشد و مقدار زکات را نگه بدارد ولی بنابر اشاعه حق فروش ندارد. اول باید حق زکات را تأدیه کند بعد بقیه را بفروشد و اگر بقیه را قبل از تأدیهٴ زکات مقداری از این گندمها را فروخت، نسبت به سهم خودش این معامله درست است نسبت به زکات این معامله فضولی است ولی مسلمین و حاکم شرع باید اجازه بدهد. مثلاً اگر ده من گندم را در گندم دیم این شخص قبل از پرداخت زکات فروخت، معاملهٴ نه منش صحیح است معاملهٴ یک منش فضولی است محتاج به اذن حاکم شرع است چون آن یک دهم سهم زکات به نام زکات مطرح است. تعیین این را بالأخره فقه باید به عهده بگیرد از بعضی از نصوص اشاعه استفاده میشود از بعضی از شواهد کلی فی المعیّن لذا رأی فقها(رضوان الله علیهم) هم یکسان نیست بعضیها فتوا به اشاعه میدهند بعضیها فتوا به کلی فی المعیّن. ولی علی أیّ التقدیر به عین تعلق میگیرد نظیر زکات فطر نیست که به ذمه تعلق بگیرد.
بررسی تعلّق زکات به مال صبّی و مجنون
مطلب دیگر آن است که اگر ما یک دلیلی داشتیم که مکلفین را مخاطب کرد به تأدیهٴ زکات نظیر ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ صبیان و مجانین و امثال ذلک مشمول این ادله نیستند اصلاً خطاب شامل قاصر نمیشود بر فرض هم که بشود ادلهٴ رفع القلم «عن الصبیّ حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق و عن النائم حتی یستیقظ» اینها را تخصیص میزند. ولی اگر ادلهٴ ما متوجه خود مال بود نه مکلف مثلاً فرمود: «فیما سقت السماء العشر»، یعنی گندم دیم یک دهمش زکات است این کاری به مالک ندارد این کار به مال و ملک دارد. میفرماید در این مال یک دهم به عنوان زکات حق بیتالمال است. اگر ادله ناظر به تعلق مال به خود عین باشد کاری به مالک نداشته باشد از این جهت فرقی بین اینکه مالکش مکلف است یا نه مجنون است یا نه بالغ است یا نه نیست خمس چون اینهچنین است لذا در مال صبی هم خمس تعلق میگیرد. اگر سخن در این بود که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ تعبیر این بود که شما خمس بپردازید بله نابالغ، مجنون اینها که مکلف بالفعل نیستند مشمول این خطابها نبودند. ولی اگر دلیل ناظر به خود عین باشد بفرماید در این عین حقی به نام خمس تعلق میگیرد یا حقی به نام زکات تعلق میگیرد، لذا فرقی بین اینکه صاحب این مال مکلف باشد یا نه نیست زیرا این یک امر وضعی است و در امر وضعی فرقی بین بالغ و غیر بالغ، مکلف و غیر مکلف نیست.
پرسش ...
پاسخ: بله ﴿أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ همهتان بدانید که این مالی که درآمد شماست یک پنجمش برای خدا و پیامبر است. به مال تعلق گرفته نه اینکه شما ادّوا الخمس اگر بفرماید شما خمس تأدیه بکنید خطاب به مکلف است اما اگر خطاب به همهٴ مردم است فرمود بدانید به اینکه این مال متعلق خمس است، در آنجا ولی مأمور به اخراج است مأموریت اخراجش متوجه ولی است لکن تعلق خمس به همهٴ اموال است. زکات هم همینطور است. بر خلاف زکات فطر، زکات فطر یک حکم تکلیفی است که متوجه اشخاص است لذا باید مکلف باشد اما زکات مال، خمس و مانند آن یک حق مالی است که متوجه به خود عین میشود. کاری به مالک ندارد لذا مالک اگر هم نداند یا مکلف نباشد مشمول این حکم است.
ناتمام بودن استدلال به ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ بر عدم وجوب زکات بر صبّی
برخیها خواستند بگویند از این تطهیر و تزکیه ما میتوانیم استنباط بکنیم که این مخصوص بالغین است؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ چون غیر بالغ معصیتی ندارد، قذارت و ذنب و وسخی ندارد، لذا این حکم مخصوص بالغین است البته اینها حکمت است، اینها امور جانبی حکم است اینطور نیست که مسیر حکم را عوض بکند و بگوید چون تطهیر آمده چون تزکیه آمده مخصوص بالغین است. اینها حکمت است و غالبش هم مربوط به بالغ هست چون غالب مربوط به بالغ است بنابراین اگر بفرماید: ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ مناسب خواهد بود و هرگز ناظر به جمیع نیست تا انسان بگوید غیر بالغ که تطهیر و تزکیه ندارد. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾.
پرسش ...
پاسخ: گاهی بیان میکنند، گاهی نمیکنند این ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ اینطوری است غالباً بیان نمیکنند وگرنه حکمت روزه را بیان فرمودند حکمت جهاد را بیان فرمودند، حکمت صدقات را بیان فرمودند، اما آن راز و رمز نهاییش غالباً معلوم نیست.
بینیازی خداوند و خلیفهاش از صدقات مردم
مطلب دیگر آن است که آیاتی که دارد صدقه بدهید گاهی موهم آن است که خداوند نیازی به مال اینها دارد یا نظام اسلامی را خدا حتماً از همین اموال زکوی باید اداره کند و راه دیگری ندارد و مانند آن لذا در بحثهایی که مربوط به زکات است قرضالحسنه است و انفاق است، خداوند قبل از آن آیه یا بعد از آن آیه آیهای نازل میکند مطلبی بیان میفرماید که نشانهٴ بینیازی خدا از این اموال است؛ آیاتی که مربوط به قرضالحسنه است همینطور مثلاً در آن آیاتی که دارد ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ بسیاری از آن آیات نزاهت خدا از نیاز به غیر خود را اصل نیاز را بازگو میکند گاهی میفرماید همهٴ نعمت را خدا به شما داد به دست او همهٴ نعمت میگردد، گاهی میفرماید: ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ﴾ و مانند آن. غالب آن مسبّحاتی که این آیهٴ ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ در آنها هست نظیر سورهٴ «حدید» و مانند آن در صدر آن سور تسبیح الهی مطرح است یعنی خداوند منزّه از هر حاجت و نقص و عیب است بعد از اینکه در صدر آن سوره نزاهت خدای سبحان ذکر شد آنگاه در اثنای آن سوره سخن از قرضالحسنه به میان میآید تا کسی خیال نکند خداوند محتاج به این امور است در جریان صدقاتی هم که اینجا ذکر شده است یعنی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این را در دو بخش ذات اقدس الهی بازگو کرد؛ یکی بخشی که مربوط به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) است که مأمور به گرفتن زکات است همین آیهای که الآن در محل بحث ما قرار دارد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ و یک مقدار مربوط به مصارف هشتگانهٴ صدقات است که آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که قبلاً هم این آیهٴ شصت بحث شد آنجا آمده فرمود: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ این مصارف هشتگانه را که قبلاً ذکر میکند، مصدَّر فرمود آن آیه را به اینکه ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ﴾ این مثلاً کافیست. قبل از اینکه جریان صدقات را ذکر بکند، میفرماید شما اگر به دادههای الهی راضی باشید و چشم طمع هم به این صدقات نبندید برای شما خوب است معلوم میشود که تمام آن نعمتهایی را که دیگران دارند اینها جزء دادههای الهی است. همان خدای سبحان که به اینها نعمتهای فراوان داده است هم اکنون امر میکند که یک مقداری از این نعم را به مستمندان عطا بکنید. بنابراین اگر یک جایی صحبت از صدقه و دادن زکات و امثال ذلک است یا در همان آیه یا در آیهٴ قبل یا در آیهٴ بعد، مطلبی ذکر میشود که نشانهٴ بینیازی ذات اقدس الهی از اینگونه از مسایل است که خداوند به این امور نیازمند نیست.
روایتی در همین کنزالدقائق و مانند آن نقل شده است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: من در بین مردم مدینه غنیترین فردم و از خیلی از شما هم بینیازترم و شما احتیاج دارید که من از شما این زکات را قبول بکنم ما احتیاج نداریم. برای اینکه حکم خداست برای تطهیر خود شما بنابراین وقتی خلیفهٴ الهی نیازی به این مال نداشته باشد یقیناً ذات اقدس الهی که غنی محض است نیازی به این مسایل ندارد. پس اگر صدقاتی هست در حقیقت برای تطهیر خود شخص است برای تزکیهٴ خود شخص هست. این از بهترین راههای تطهیر و تزکیهٴ خود صاحب مال است.
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ﴾
شبهه فخررازی دربارهٴ اختصاص وجوب دریافت زکات بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فخر رازی میگوید این ﴿خُذْ﴾ که دلالت بر وجوب دارد مخصوص خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) است لذا دربارهٴ ابیبکر بعید است شامل بشود آنوقت آن جریان ردّه و اعزام ابیبکر نیرو را برای گرفتن زکات و رد کردن مردم آن منطقه و شروع به کشتن و درگیری اینها همه باید توجیه بشود. ولی میگویند از این آیه شاید نشود استفاده کرد ولی از آیات دیگر که آتوا الزکاة و امثال ذلک است بخوبی استفاده میشود که این زکات واجب است خوب باید بپردازند حالا گیرنده یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) است یا خلفا و جانشینان او. و اینکه ایشان دارد فقیر شریک نیست این تام نیست برای اینکه روایات اهلبیت(علیهم السلام) فقرا را شرکای اغنیا به اموالشان قرار دادهاند.
نقد سخن فخررازی در تفاوت تعلّق زکات به عین یا ذمّه
یکی از فروقی که ناظر به این است که ایشان این را هم متعرّضاند که اگر زکات به عین تعلق بگیرد یا به ذمّه فرق دارد آن فرق این است که اگر کسی معصیت کرد این مال را مال زکوی را تأدیه نکرد طبق برخی از حوادث این کل مال تلف شد این شخص دیگر ضامن نیست. چرا؟ چون به عین تعلق گرفته و عین هم از بین رفته ولی اگر به ذمه تعلق بگیرد، این بدهکار است این غفلتی است که در تفسیر جناب فخر رازی مشهود است. سرّش آن است که اگر کسی تفریط کرده است این ضمان از عین به ذمه منتقل میشود این «علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی» ، میگوید این عین تحت ید ضمانشان است. این عین دو مرحله دارد یک مال است، یک مالیت. هر دو مرحله تحت ید ضامن است. اگر عین موجود است که خود این مال تحت ضمان ضامن است، اگر این عین به تفریط تلف شده است، مالیتش تحت ضمان صاحب ید عادیه است. حالا اگر مثلی بود، مثل، اگر قیمی بود، قیمت. چون ضمان، ضمان ید است نه ضمان معاوضه. بنابراین در این جهت فرقی نیست، فرق اساسی همان بود که قبلاً ذکر شد. پس اگر زکات به عین تعلق بگیرد و تفریط شود و عین تلف بشود، این شخص ضامن است. اینطور نیست که اگر به ذمه تعلق گرفته باشد، با زوال عین شخص بدهکار باشد، ولی اگر به عین تعلق گرفته با زوال تفریطی عین شخص بدهکار نباشد، اینطور نیست.
آگاهی مسلمانان از احکام صدقات واجب
مطلب دیگری که ایشان میگویند البته این درست است این است که این صدقهای که در آیه آمده ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ از سنخ آن صدقات معهوده است، یک چیزی است که مورد قبول و معرفت و آگاهی مکلفین بوده است که اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) نیرو اعزام میکرد به عنوان ﴿الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ تا زکات را جمع بکنند، مردم میدانستند که چه چیز باید بدهند و چقدر باید بدهند. اینطور نیست که این ﴿صَدَقَةً﴾ مطلق باشد، ولو یک مشت گندم هم شامل بشود، بلکه ناظر به آن صدقهٴ معهود مفروض است که حالا یا یک دهم است، یا یک بیستم برابر آن احکامی که قبلاً بازگو شده است. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾. میماند مسئلهٴ صلٰات.
پرسش ...
پاسخ: بله گاهی تنوین، کار الف و لام را میکند. وقتی معهود باشد همان کار را انجام میدهد که با الف و لام انجام میداد.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر این در اواخر هجرت است، و بعد از اینکه نظام اسلامی مستقر شد. چون که الآن تقریباً سال نهم، در طی این نه سال آیات ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ آمده. جریان ثعلبهای هم که تمرّد کرده هم در همین سوره بود که گذشت. در طی این نه سال جریان ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ کاملاً گفته شده تفسیر شده و اِعمال هم شده. خب
این ناظر به همان ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ ای است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بحثش قبلاً گذشت. در همین آیهٴ شصت همین سوره بود که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ آنجا دیگر با الف و لام و اینها آمده است دیگر مرزها مشخص شده است. الآن اینجا ناظر به همان است میفرماید همان را بگیر.
منشأ اختلاف قرائت ﴿صَلاتَکَ﴾ در آیهٴ محل بحث
مطلب دیگر دربارهٴ درود و تحیّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾. این ﴿صَلِّ عَلَیْهِم﴾ یعنی درود بفرست برای اینکه درود تو باعث تسکین است، بعضیها «إنّ صلاتک سکن لهم» خواندند، بعضیها «إنّ صلواتک سکن لهم» خواندند، که جمع گفتند. آنهایی که جمع گرفتند استشهاد میکردند به اینکه یک عدهای برای رسیدن به صلوات پیغمبر زکات میدادند نظیر آیهٴ 99 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که این آیهٴ 99 قبلاً بحث شد فرمود: ﴿وَمِنَ الأعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَایُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾ برخیها هستند که خیلی عاقلاند، این صدقاتی را که انجام میدهند برای این است که تقرب الی الله حاصل بشود و از صلوات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم استفاده کنند. هم قربات جمع است، هم صلوات. چون اینچنین است پس ما باید بگوییم: «إنّ صلواتک سکن لهم». گروه دیگر که همینطور مفرد قرائت کردند که معروف است، میگویند این جنس است و همهٴ قلیل و کثیر و امثال ذلک را شامل میشود دیگر احتیاج ندارد به اینکه ما جمع بیاوریم بگوییم «إنّ صلواتک سکن لهم»، ﴿إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾، این صلات شامل هر دو قسم میشود. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» به این صورت آمده است قوم شعیب به شعیب گفتند: ﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ این جنس است، گر چه این صلات غیر از این صلات است، آن به معنی عبادت است این به معنی دعاست، ولی منظور جنس است. در آنجا یعنی سورهٴ «هود» آیهٴ 87 میفرماید آیا این نمازت جلوی کارها را میگیرد و نمیگذارد ما آزاد باشیم؟! ﴿أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ بالأخره نماز تو و دین تو اگر ما آنها را قبول بکنیم جلوی آزادی ما را میگیرد، ما میخواهیم رها باشیم. تو با این دینی که آوردی جلوی آزادی ما را میگیری. مالی هم که از پدران ما به ما ارث رسیده یا خودمان کسب کردیم، هر طور دلمان میخواهد میخواهیم در این مال تصرف بکنیم. این دین تو جلوی آزادی تصرفات مالی ما را هم میگیرد. ﴿أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ آن وثنیت و بتپرستی که از پدران ما به ما ارث رسیده آن را رها کنیم، و همچنین در مال خودمان هر گونه تصرفی که میخواهیم بکنیم، نکنیم، نتوانیم، آزاد نباشیم. غرض این است که آنجا مفرد آمده، ﴿أَصَلاتُکَ﴾ که آنجا جنس است گر چه آن صلٰوت به معنی عبادت است، و اینجا صلٰوت به معنی دعاست ولی صلٰوت شامل قلیل و کثیر هم میشود. اینجا دیگر نیازی نیست که ما جمع بیاوریم. حالا آن شخص که در آیهٴ 99 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به این صورت جمع ذکر شده است ﴿وَیَتَّخِذُ مَایُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾ منافاتی با این افرادی که اینجا هست ندارد. ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾.
دیدگاه امامیه در وجوب قبول توبه از طرف خداوند
بعد فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾، آنجا که فرمود ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ اینجا به صورت جزم فرمود که اگر آنها توبه کردند مگر نمیدانند خدا توبهٴ آنها را میپذیرد. قبول توبه واجب است منتها عن الله است نه علی الله. معتزله که قایل به وجوب است متأسفانه علی اللهی است نه عن اللهی. ولی امامیه میگوید این کار لازم است یقیناً خدا این کار را میکند، نه باید بکند. چیزی بر خدا حاکم نیست. ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾.
تفاوت حکم دعا نسبت به دریافت کنندهٴ زکات
در جریان ﴿صَلِّ عَلَیْهِم﴾ در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید بین مستمند که گیرندهٴ زکات است و عاملین که صدقات را جمع میکنند با ولی مسلمین که آمرانه زکات را طلب میکند فرق است. گرچه در اول امر فتوا میدهند به استحباب دعا برای هر سه گروه، یعنی هم برای فقیه، هم برای عامل، هم فقیر، لکن در آن مرحلهٴ نهایی برای فقیه احتیاط قائلاند و احتیاط میکنند. میگویند مستحب است که عامل ﴿وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ یا فقیر هنگام گرفتن زکات دعا بکنند ولی احوط این است که فقیه جامعالشرایط که به عنوان ولایت میگیرد او دعا بکند. دعای او را میگویند احوط که شبههٴ وجوب دارد گرچه مسبوق به استحباب است در اینجا منظور احتیاط مستحب است، ولی احوط است نسبت به فقیر و عامل دیگر صریحاً میگویند مستحب است، احتمال وجوب نمیدهند. فقیه هم یک وقت است به عنوان مصرفکننده میگیرد آنجا که حکومت اسلامی نباشد یک شخصی هم که به عنوان فقیه جامعالشرایط که مرجع امور است به او چیزی نمیدهند به عنوان اینکه یکی از مصارف است. در ذیل آیهٴ 99 که قبلاً بحث شد آنجا گذشت که انسان بهتر است ارتزاقش با احترام همراه باشد نه با ترحّم. هم جامعه بداند وقتی که میخواهند یک بخشی از این وجوه را به اهل علم بدهند به عنوان فقیر و مسکین ندهند، به عنوان فی سبیلالله بدهند. یکی از مصارف هشتگانهٴ زکات هم فی سبیلالله است. همانطوری که انسان میتواند با پول زکات کعبه را تعمیر بکند، پوش کعبه را تهیه کند، نیازهای کعبه را فراهم بکند، نیازهای مسجد را فراهم بکند، نیازهای جبهه را فراهم بکند، نیازهای حوزه را هم همانطور فراهم بکند. هم مردم را باید آگاه کرد که این همت را پیدا کنند، هم خود گیرندگان در این فضا زندگی کنند که به عنوان مصرف فی سبیلالله بگیرند، نه مصرف الفقراء و المساکین. حالا هستند کسانی که فقیرانه زندگی میکنند برای آنها هم فرقی نیست. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ﴾ آیهٴ شصت به این صورت بود ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ خود زکات دهندهها اینچنین باشند که این را به عنوان فی سبیلالله به این روحانیشان به این عالمشان عطا کنند، نه به عنوان فقیر. به طلبه هم اگر خواستند چیزی بدهند به عنوان اینکه این جزء سربازان ولیعصر است، جزء سربازان امام صادق(علیه السلام) است و خدمت به او خدمت به اسلام است، به عنوان فی سبیلالله بدهند نه به عنوان یک فقیر و مسکین، او هم به عنوان فی سبیلالله توجیه باشد و دریافت کند. به هر تقدیر گرچه قصد دهنده معتبر است نه قصد گیرنده. اینکه فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ میبینید در کتابهای فقهی بین عامل و فقیر از یک سو و بین فقیه از سوی دیگر فرق میگذارند گرچه اول میگویند مستحب است برای فقیه و فقیر و عامل که دعا کنند، ولی در سرانجام در بحثهای نهایی میفرمایند برای فقیه احوط است، برای سایر گیرندگان مستحب است. این گرچه این احتیاط چون مسبوق به فتواست احتیاط وجوبی نیست، ولی فرق است بین احوط و مستحب. احتیاط استحبابی در جایی است که احتمال وجوب باشد. یعنی شخص میگوید من احتمال میدهم که عمل واجب باشد. در جریان استحباب دیگر مسلماً میدانیم واجب نیست، یک عمل مستحبی است.
جواز ذکر صلوات در مورد زکات دهندگان
پرسش ...
پاسخ: آن در بحث دیروز اشاره شده است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ آلأبی أوفی که زکات را دریافت کردند فرمود «اللّهم صلّ علی آل أبی أوفی» . اما آیا خود صلوات جایز است یا نه در بحث دیروز اشاره شده که بسیاری از فقهای اهل سنت و برخی از فقهای شیعه هم میگویند همان که بگویند بارک الله، آجرک الله، رزقک الله، کذا و کذا تقبل الله منک، ضاعف الله أجرک، از این تعبیرات، اما بگویند اللّهم صلّ علی فلان این را استیحاش دارند، لکن محذوری ندارد برای اینکه آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» اینگونه صلواتها را تجویز کرده است ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ خداست که بر شما صلوات میفرستد تا شما را نورانی کند، خب اگر کسی صلوات بفرستد حالا این شعار رسمی شد برای مسلمانها نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم). اینطور نیست که نسبت به اهلبیت نشود. و نقد مرحوم محقق اردبیلی نسبت به زمخشری هم همین بود. میفرماید اگر این مخصوص پیغمبر است و دربارهٴ غیر پیغمبر گفته نمیشود برای اینکه شما نداشتید وگرنه دربارهٴ اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم میشود گفت چه اینکه وارد هم شده. ولی خب همین که بگویند بارک الله، آجرک الله، ضاعف الله اجرک و مانند آن کافی است. اگر صلِّ به معنی دعا کردن باشد، حالا دعا لازم نیست به کلمهٴ صلات باشد، به کلمهٴ صلات هم میشود کرد ولی عمده دعاست، دعا هم مصادیق فراوانی دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
بررسی نحوهٴ تعلّق زکات به عین
آگاهی مسلمانان از احکام صدقات واجب
جواز ذکر صلوات در مورد زکات دهندگان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (104)﴾
بررسی متعلّق صدقه در آیات محل بحث
جریان صدقه گاهی به صورت امر به ایتای زکات مطرح هست مثل آیات فراوانی که در کنار اقامهٴ نماز امر به دادن زکات طرح شده است؛ ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاة﴾ و مانند آن، اینگونه از آیات دلالت ندارد به اینکه زکات به ذمه تعلق میگیرد یا به عین برای اینکه مکلف مأمور به دادن زکات است و حقِّ مالی است که او باید تأدیه کند اما این حق به عین تعلق میگیرد یا به ذمه معلوم نیست. محتمل است نظیر خمس باشد که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ که به عین تعلق بگیرد محتمل است از سنخ زکات فطر باشد که به ذمه تعلق بگیرد نه به عین. هر مکلفی که بتواند هزینهٴ سالش را تأمین کند مأمور است که زکات فطر خود و عایلهٴ خود را بپردازد و این حق مالی است که به ذمه تعلق میگیرد نه به عین. از آیاتی که دلالت دارد به اینکه ﴿آتَوُا الزَّکَاة﴾ نمیشود استنباط کرد که زکات حقیست به عین تعلق گرفته ولی از این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ معلوم میشود که باید از این مال باید گرفته بشود باید این مال را تطهیر کرد در حقیقت، هم مالک را تطهیر کرد هم این مال را. معلوم میشود آن صدقه آن زکات واجب، به عین تعلق گرفته است نه به ذمه.
بررسی نحوه تحلّق زکات به عین
وقتی به عین تعلق گرفته باشد باید فقیهانه بحث کرد که آیا شواهدی دلالت میکند بر اینکه این به نحو کسر مشاع است یا به نحو کلی فی المعیّن یا نه اگر دلیلی دلالت کرد بر کسر مشاع یا کلی فی المعیّن که برابر آن دلیل و اماره عمل میشود و اگر نه که برابر با اصل باید عمل بشود. از ادلهای که در باب زکات آمده است که کسر مشاع را فرمود که مثلاً «فیما سقت السماء العشر» در آنگونه از موارد که کسر مشاعی را متوجه عین کرده است معلوم میشود که تعلقش به نحو اشاعه است نه به نحو کلی فی المعیّن. فرمود: گندم اگر دیمی باشد که از باران کمک میگیرد نه از چاه و نازح و دلو و امثال ذلک این یک دهم را باید بپردازد و اگر با چاه و آب دستی و اینها باشد مثلاً نصف آن را باید بپردازد نصف یک دهم را یک بیستم را باید بپردازد یا حتی گاهی ممکن است کمتر باشد. اینکه در زکات نقدین به یک چهلم یا گاهی از موارد به صورت کسر مشاع دیگر ذکر میشود از این نصوص شاید بتوان کسر مشاع را استفاده کرد لذا سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) و بعضی از مشایخ دیگر(رضوان الله علیهم)، قایل به کسر مشاعاند عدهای از بزرگان دیگر مثل آقا سید محمد کاظم و دیگران اینها ناظر به کلی فی المعیّناند که این زکات حقی است مالی به عین هم تعلق گرفته است لکن به نحو کلی فی المعیّن نه به نحو کسر مشاع.
تفاوت کسر مشاع با کلّی فی المعیّن
کسر مشاع مستحضرید که تفاوت جوهری با کلی فی المعیّن دارد؛ در کسر مشاع هر جزیی از اجزای این مال را که دست بزنند یک دهمش مثلا در گندمهای دیمی حق فقراست به عنوان زکات است آنجا که یک بیستم است، یک بیستم و مانند آن چه اینکه در خمس هم همینطور است یک پنجم در هر جزیی برای امام و سادات است ولی اگر به صورت کلی فیالمعیّن باشد معنایش این است که خصوصیتها برای مالک است؛ مالک میتواند این مقدار را بر هر جزیی که خواست منطبق کند خصوصیت در دست خود مالک است اولاً و میتواند قبل از تأدیهٴ زکات در سایر اجزای زکات تصرف بکند فقط مقداری که برای زکات صلاحیت دارد اگر بماند کافیست. میتواند این گندم را بفروشد و مقدار زکات را نگه بدارد ولی بنابر اشاعه حق فروش ندارد. اول باید حق زکات را تأدیه کند بعد بقیه را بفروشد و اگر بقیه را قبل از تأدیهٴ زکات مقداری از این گندمها را فروخت، نسبت به سهم خودش این معامله درست است نسبت به زکات این معامله فضولی است ولی مسلمین و حاکم شرع باید اجازه بدهد. مثلاً اگر ده من گندم را در گندم دیم این شخص قبل از پرداخت زکات فروخت، معاملهٴ نه منش صحیح است معاملهٴ یک منش فضولی است محتاج به اذن حاکم شرع است چون آن یک دهم سهم زکات به نام زکات مطرح است. تعیین این را بالأخره فقه باید به عهده بگیرد از بعضی از نصوص اشاعه استفاده میشود از بعضی از شواهد کلی فی المعیّن لذا رأی فقها(رضوان الله علیهم) هم یکسان نیست بعضیها فتوا به اشاعه میدهند بعضیها فتوا به کلی فی المعیّن. ولی علی أیّ التقدیر به عین تعلق میگیرد نظیر زکات فطر نیست که به ذمه تعلق بگیرد.
بررسی تعلّق زکات به مال صبّی و مجنون
مطلب دیگر آن است که اگر ما یک دلیلی داشتیم که مکلفین را مخاطب کرد به تأدیهٴ زکات نظیر ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ صبیان و مجانین و امثال ذلک مشمول این ادله نیستند اصلاً خطاب شامل قاصر نمیشود بر فرض هم که بشود ادلهٴ رفع القلم «عن الصبیّ حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق و عن النائم حتی یستیقظ» اینها را تخصیص میزند. ولی اگر ادلهٴ ما متوجه خود مال بود نه مکلف مثلاً فرمود: «فیما سقت السماء العشر»، یعنی گندم دیم یک دهمش زکات است این کاری به مالک ندارد این کار به مال و ملک دارد. میفرماید در این مال یک دهم به عنوان زکات حق بیتالمال است. اگر ادله ناظر به تعلق مال به خود عین باشد کاری به مالک نداشته باشد از این جهت فرقی بین اینکه مالکش مکلف است یا نه مجنون است یا نه بالغ است یا نه نیست خمس چون اینهچنین است لذا در مال صبی هم خمس تعلق میگیرد. اگر سخن در این بود که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ تعبیر این بود که شما خمس بپردازید بله نابالغ، مجنون اینها که مکلف بالفعل نیستند مشمول این خطابها نبودند. ولی اگر دلیل ناظر به خود عین باشد بفرماید در این عین حقی به نام خمس تعلق میگیرد یا حقی به نام زکات تعلق میگیرد، لذا فرقی بین اینکه صاحب این مال مکلف باشد یا نه نیست زیرا این یک امر وضعی است و در امر وضعی فرقی بین بالغ و غیر بالغ، مکلف و غیر مکلف نیست.
پرسش ...
پاسخ: بله ﴿أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ همهتان بدانید که این مالی که درآمد شماست یک پنجمش برای خدا و پیامبر است. به مال تعلق گرفته نه اینکه شما ادّوا الخمس اگر بفرماید شما خمس تأدیه بکنید خطاب به مکلف است اما اگر خطاب به همهٴ مردم است فرمود بدانید به اینکه این مال متعلق خمس است، در آنجا ولی مأمور به اخراج است مأموریت اخراجش متوجه ولی است لکن تعلق خمس به همهٴ اموال است. زکات هم همینطور است. بر خلاف زکات فطر، زکات فطر یک حکم تکلیفی است که متوجه اشخاص است لذا باید مکلف باشد اما زکات مال، خمس و مانند آن یک حق مالی است که متوجه به خود عین میشود. کاری به مالک ندارد لذا مالک اگر هم نداند یا مکلف نباشد مشمول این حکم است.
ناتمام بودن استدلال به ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ بر عدم وجوب زکات بر صبّی
برخیها خواستند بگویند از این تطهیر و تزکیه ما میتوانیم استنباط بکنیم که این مخصوص بالغین است؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ چون غیر بالغ معصیتی ندارد، قذارت و ذنب و وسخی ندارد، لذا این حکم مخصوص بالغین است البته اینها حکمت است، اینها امور جانبی حکم است اینطور نیست که مسیر حکم را عوض بکند و بگوید چون تطهیر آمده چون تزکیه آمده مخصوص بالغین است. اینها حکمت است و غالبش هم مربوط به بالغ هست چون غالب مربوط به بالغ است بنابراین اگر بفرماید: ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ مناسب خواهد بود و هرگز ناظر به جمیع نیست تا انسان بگوید غیر بالغ که تطهیر و تزکیه ندارد. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾.
پرسش ...
پاسخ: گاهی بیان میکنند، گاهی نمیکنند این ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ اینطوری است غالباً بیان نمیکنند وگرنه حکمت روزه را بیان فرمودند حکمت جهاد را بیان فرمودند، حکمت صدقات را بیان فرمودند، اما آن راز و رمز نهاییش غالباً معلوم نیست.
بینیازی خداوند و خلیفهاش از صدقات مردم
مطلب دیگر آن است که آیاتی که دارد صدقه بدهید گاهی موهم آن است که خداوند نیازی به مال اینها دارد یا نظام اسلامی را خدا حتماً از همین اموال زکوی باید اداره کند و راه دیگری ندارد و مانند آن لذا در بحثهایی که مربوط به زکات است قرضالحسنه است و انفاق است، خداوند قبل از آن آیه یا بعد از آن آیه آیهای نازل میکند مطلبی بیان میفرماید که نشانهٴ بینیازی خدا از این اموال است؛ آیاتی که مربوط به قرضالحسنه است همینطور مثلاً در آن آیاتی که دارد ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ بسیاری از آن آیات نزاهت خدا از نیاز به غیر خود را اصل نیاز را بازگو میکند گاهی میفرماید همهٴ نعمت را خدا به شما داد به دست او همهٴ نعمت میگردد، گاهی میفرماید: ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ﴾ و مانند آن. غالب آن مسبّحاتی که این آیهٴ ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ در آنها هست نظیر سورهٴ «حدید» و مانند آن در صدر آن سور تسبیح الهی مطرح است یعنی خداوند منزّه از هر حاجت و نقص و عیب است بعد از اینکه در صدر آن سوره نزاهت خدای سبحان ذکر شد آنگاه در اثنای آن سوره سخن از قرضالحسنه به میان میآید تا کسی خیال نکند خداوند محتاج به این امور است در جریان صدقاتی هم که اینجا ذکر شده است یعنی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این را در دو بخش ذات اقدس الهی بازگو کرد؛ یکی بخشی که مربوط به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) است که مأمور به گرفتن زکات است همین آیهای که الآن در محل بحث ما قرار دارد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ و یک مقدار مربوط به مصارف هشتگانهٴ صدقات است که آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که قبلاً هم این آیهٴ شصت بحث شد آنجا آمده فرمود: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ این مصارف هشتگانه را که قبلاً ذکر میکند، مصدَّر فرمود آن آیه را به اینکه ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ﴾ این مثلاً کافیست. قبل از اینکه جریان صدقات را ذکر بکند، میفرماید شما اگر به دادههای الهی راضی باشید و چشم طمع هم به این صدقات نبندید برای شما خوب است معلوم میشود که تمام آن نعمتهایی را که دیگران دارند اینها جزء دادههای الهی است. همان خدای سبحان که به اینها نعمتهای فراوان داده است هم اکنون امر میکند که یک مقداری از این نعم را به مستمندان عطا بکنید. بنابراین اگر یک جایی صحبت از صدقه و دادن زکات و امثال ذلک است یا در همان آیه یا در آیهٴ قبل یا در آیهٴ بعد، مطلبی ذکر میشود که نشانهٴ بینیازی ذات اقدس الهی از اینگونه از مسایل است که خداوند به این امور نیازمند نیست.
روایتی در همین کنزالدقائق و مانند آن نقل شده است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: من در بین مردم مدینه غنیترین فردم و از خیلی از شما هم بینیازترم و شما احتیاج دارید که من از شما این زکات را قبول بکنم ما احتیاج نداریم. برای اینکه حکم خداست برای تطهیر خود شما بنابراین وقتی خلیفهٴ الهی نیازی به این مال نداشته باشد یقیناً ذات اقدس الهی که غنی محض است نیازی به این مسایل ندارد. پس اگر صدقاتی هست در حقیقت برای تطهیر خود شخص است برای تزکیهٴ خود شخص هست. این از بهترین راههای تطهیر و تزکیهٴ خود صاحب مال است.
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ﴾
شبهه فخررازی دربارهٴ اختصاص وجوب دریافت زکات بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فخر رازی میگوید این ﴿خُذْ﴾ که دلالت بر وجوب دارد مخصوص خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) است لذا دربارهٴ ابیبکر بعید است شامل بشود آنوقت آن جریان ردّه و اعزام ابیبکر نیرو را برای گرفتن زکات و رد کردن مردم آن منطقه و شروع به کشتن و درگیری اینها همه باید توجیه بشود. ولی میگویند از این آیه شاید نشود استفاده کرد ولی از آیات دیگر که آتوا الزکاة و امثال ذلک است بخوبی استفاده میشود که این زکات واجب است خوب باید بپردازند حالا گیرنده یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) است یا خلفا و جانشینان او. و اینکه ایشان دارد فقیر شریک نیست این تام نیست برای اینکه روایات اهلبیت(علیهم السلام) فقرا را شرکای اغنیا به اموالشان قرار دادهاند.
نقد سخن فخررازی در تفاوت تعلّق زکات به عین یا ذمّه
یکی از فروقی که ناظر به این است که ایشان این را هم متعرّضاند که اگر زکات به عین تعلق بگیرد یا به ذمّه فرق دارد آن فرق این است که اگر کسی معصیت کرد این مال را مال زکوی را تأدیه نکرد طبق برخی از حوادث این کل مال تلف شد این شخص دیگر ضامن نیست. چرا؟ چون به عین تعلق گرفته و عین هم از بین رفته ولی اگر به ذمه تعلق بگیرد، این بدهکار است این غفلتی است که در تفسیر جناب فخر رازی مشهود است. سرّش آن است که اگر کسی تفریط کرده است این ضمان از عین به ذمه منتقل میشود این «علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی» ، میگوید این عین تحت ید ضمانشان است. این عین دو مرحله دارد یک مال است، یک مالیت. هر دو مرحله تحت ید ضامن است. اگر عین موجود است که خود این مال تحت ضمان ضامن است، اگر این عین به تفریط تلف شده است، مالیتش تحت ضمان صاحب ید عادیه است. حالا اگر مثلی بود، مثل، اگر قیمی بود، قیمت. چون ضمان، ضمان ید است نه ضمان معاوضه. بنابراین در این جهت فرقی نیست، فرق اساسی همان بود که قبلاً ذکر شد. پس اگر زکات به عین تعلق بگیرد و تفریط شود و عین تلف بشود، این شخص ضامن است. اینطور نیست که اگر به ذمه تعلق گرفته باشد، با زوال عین شخص بدهکار باشد، ولی اگر به عین تعلق گرفته با زوال تفریطی عین شخص بدهکار نباشد، اینطور نیست.
آگاهی مسلمانان از احکام صدقات واجب
مطلب دیگری که ایشان میگویند البته این درست است این است که این صدقهای که در آیه آمده ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ از سنخ آن صدقات معهوده است، یک چیزی است که مورد قبول و معرفت و آگاهی مکلفین بوده است که اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) نیرو اعزام میکرد به عنوان ﴿الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ تا زکات را جمع بکنند، مردم میدانستند که چه چیز باید بدهند و چقدر باید بدهند. اینطور نیست که این ﴿صَدَقَةً﴾ مطلق باشد، ولو یک مشت گندم هم شامل بشود، بلکه ناظر به آن صدقهٴ معهود مفروض است که حالا یا یک دهم است، یا یک بیستم برابر آن احکامی که قبلاً بازگو شده است. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾. میماند مسئلهٴ صلٰات.
پرسش ...
پاسخ: بله گاهی تنوین، کار الف و لام را میکند. وقتی معهود باشد همان کار را انجام میدهد که با الف و لام انجام میداد.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر این در اواخر هجرت است، و بعد از اینکه نظام اسلامی مستقر شد. چون که الآن تقریباً سال نهم، در طی این نه سال آیات ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ آمده. جریان ثعلبهای هم که تمرّد کرده هم در همین سوره بود که گذشت. در طی این نه سال جریان ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ کاملاً گفته شده تفسیر شده و اِعمال هم شده. خب
این ناظر به همان ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ ای است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بحثش قبلاً گذشت. در همین آیهٴ شصت همین سوره بود که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ آنجا دیگر با الف و لام و اینها آمده است دیگر مرزها مشخص شده است. الآن اینجا ناظر به همان است میفرماید همان را بگیر.
منشأ اختلاف قرائت ﴿صَلاتَکَ﴾ در آیهٴ محل بحث
مطلب دیگر دربارهٴ درود و تحیّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾. این ﴿صَلِّ عَلَیْهِم﴾ یعنی درود بفرست برای اینکه درود تو باعث تسکین است، بعضیها «إنّ صلاتک سکن لهم» خواندند، بعضیها «إنّ صلواتک سکن لهم» خواندند، که جمع گفتند. آنهایی که جمع گرفتند استشهاد میکردند به اینکه یک عدهای برای رسیدن به صلوات پیغمبر زکات میدادند نظیر آیهٴ 99 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که این آیهٴ 99 قبلاً بحث شد فرمود: ﴿وَمِنَ الأعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَایُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾ برخیها هستند که خیلی عاقلاند، این صدقاتی را که انجام میدهند برای این است که تقرب الی الله حاصل بشود و از صلوات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم استفاده کنند. هم قربات جمع است، هم صلوات. چون اینچنین است پس ما باید بگوییم: «إنّ صلواتک سکن لهم». گروه دیگر که همینطور مفرد قرائت کردند که معروف است، میگویند این جنس است و همهٴ قلیل و کثیر و امثال ذلک را شامل میشود دیگر احتیاج ندارد به اینکه ما جمع بیاوریم بگوییم «إنّ صلواتک سکن لهم»، ﴿إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾، این صلات شامل هر دو قسم میشود. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» به این صورت آمده است قوم شعیب به شعیب گفتند: ﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ این جنس است، گر چه این صلات غیر از این صلات است، آن به معنی عبادت است این به معنی دعاست، ولی منظور جنس است. در آنجا یعنی سورهٴ «هود» آیهٴ 87 میفرماید آیا این نمازت جلوی کارها را میگیرد و نمیگذارد ما آزاد باشیم؟! ﴿أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ بالأخره نماز تو و دین تو اگر ما آنها را قبول بکنیم جلوی آزادی ما را میگیرد، ما میخواهیم رها باشیم. تو با این دینی که آوردی جلوی آزادی ما را میگیری. مالی هم که از پدران ما به ما ارث رسیده یا خودمان کسب کردیم، هر طور دلمان میخواهد میخواهیم در این مال تصرف بکنیم. این دین تو جلوی آزادی تصرفات مالی ما را هم میگیرد. ﴿أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ آن وثنیت و بتپرستی که از پدران ما به ما ارث رسیده آن را رها کنیم، و همچنین در مال خودمان هر گونه تصرفی که میخواهیم بکنیم، نکنیم، نتوانیم، آزاد نباشیم. غرض این است که آنجا مفرد آمده، ﴿أَصَلاتُکَ﴾ که آنجا جنس است گر چه آن صلٰوت به معنی عبادت است، و اینجا صلٰوت به معنی دعاست ولی صلٰوت شامل قلیل و کثیر هم میشود. اینجا دیگر نیازی نیست که ما جمع بیاوریم. حالا آن شخص که در آیهٴ 99 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به این صورت جمع ذکر شده است ﴿وَیَتَّخِذُ مَایُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾ منافاتی با این افرادی که اینجا هست ندارد. ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾.
دیدگاه امامیه در وجوب قبول توبه از طرف خداوند
بعد فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾، آنجا که فرمود ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ اینجا به صورت جزم فرمود که اگر آنها توبه کردند مگر نمیدانند خدا توبهٴ آنها را میپذیرد. قبول توبه واجب است منتها عن الله است نه علی الله. معتزله که قایل به وجوب است متأسفانه علی اللهی است نه عن اللهی. ولی امامیه میگوید این کار لازم است یقیناً خدا این کار را میکند، نه باید بکند. چیزی بر خدا حاکم نیست. ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾.
تفاوت حکم دعا نسبت به دریافت کنندهٴ زکات
در جریان ﴿صَلِّ عَلَیْهِم﴾ در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید بین مستمند که گیرندهٴ زکات است و عاملین که صدقات را جمع میکنند با ولی مسلمین که آمرانه زکات را طلب میکند فرق است. گرچه در اول امر فتوا میدهند به استحباب دعا برای هر سه گروه، یعنی هم برای فقیه، هم برای عامل، هم فقیر، لکن در آن مرحلهٴ نهایی برای فقیه احتیاط قائلاند و احتیاط میکنند. میگویند مستحب است که عامل ﴿وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا﴾ یا فقیر هنگام گرفتن زکات دعا بکنند ولی احوط این است که فقیه جامعالشرایط که به عنوان ولایت میگیرد او دعا بکند. دعای او را میگویند احوط که شبههٴ وجوب دارد گرچه مسبوق به استحباب است در اینجا منظور احتیاط مستحب است، ولی احوط است نسبت به فقیر و عامل دیگر صریحاً میگویند مستحب است، احتمال وجوب نمیدهند. فقیه هم یک وقت است به عنوان مصرفکننده میگیرد آنجا که حکومت اسلامی نباشد یک شخصی هم که به عنوان فقیه جامعالشرایط که مرجع امور است به او چیزی نمیدهند به عنوان اینکه یکی از مصارف است. در ذیل آیهٴ 99 که قبلاً بحث شد آنجا گذشت که انسان بهتر است ارتزاقش با احترام همراه باشد نه با ترحّم. هم جامعه بداند وقتی که میخواهند یک بخشی از این وجوه را به اهل علم بدهند به عنوان فقیر و مسکین ندهند، به عنوان فی سبیلالله بدهند. یکی از مصارف هشتگانهٴ زکات هم فی سبیلالله است. همانطوری که انسان میتواند با پول زکات کعبه را تعمیر بکند، پوش کعبه را تهیه کند، نیازهای کعبه را فراهم بکند، نیازهای مسجد را فراهم بکند، نیازهای جبهه را فراهم بکند، نیازهای حوزه را هم همانطور فراهم بکند. هم مردم را باید آگاه کرد که این همت را پیدا کنند، هم خود گیرندگان در این فضا زندگی کنند که به عنوان مصرف فی سبیلالله بگیرند، نه مصرف الفقراء و المساکین. حالا هستند کسانی که فقیرانه زندگی میکنند برای آنها هم فرقی نیست. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ﴾ آیهٴ شصت به این صورت بود ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ خود زکات دهندهها اینچنین باشند که این را به عنوان فی سبیلالله به این روحانیشان به این عالمشان عطا کنند، نه به عنوان فقیر. به طلبه هم اگر خواستند چیزی بدهند به عنوان اینکه این جزء سربازان ولیعصر است، جزء سربازان امام صادق(علیه السلام) است و خدمت به او خدمت به اسلام است، به عنوان فی سبیلالله بدهند نه به عنوان یک فقیر و مسکین، او هم به عنوان فی سبیلالله توجیه باشد و دریافت کند. به هر تقدیر گرچه قصد دهنده معتبر است نه قصد گیرنده. اینکه فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ میبینید در کتابهای فقهی بین عامل و فقیر از یک سو و بین فقیه از سوی دیگر فرق میگذارند گرچه اول میگویند مستحب است برای فقیه و فقیر و عامل که دعا کنند، ولی در سرانجام در بحثهای نهایی میفرمایند برای فقیه احوط است، برای سایر گیرندگان مستحب است. این گرچه این احتیاط چون مسبوق به فتواست احتیاط وجوبی نیست، ولی فرق است بین احوط و مستحب. احتیاط استحبابی در جایی است که احتمال وجوب باشد. یعنی شخص میگوید من احتمال میدهم که عمل واجب باشد. در جریان استحباب دیگر مسلماً میدانیم واجب نیست، یک عمل مستحبی است.
جواز ذکر صلوات در مورد زکات دهندگان
پرسش ...
پاسخ: آن در بحث دیروز اشاره شده است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ آلأبی أوفی که زکات را دریافت کردند فرمود «اللّهم صلّ علی آل أبی أوفی» . اما آیا خود صلوات جایز است یا نه در بحث دیروز اشاره شده که بسیاری از فقهای اهل سنت و برخی از فقهای شیعه هم میگویند همان که بگویند بارک الله، آجرک الله، رزقک الله، کذا و کذا تقبل الله منک، ضاعف الله أجرک، از این تعبیرات، اما بگویند اللّهم صلّ علی فلان این را استیحاش دارند، لکن محذوری ندارد برای اینکه آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» اینگونه صلواتها را تجویز کرده است ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ خداست که بر شما صلوات میفرستد تا شما را نورانی کند، خب اگر کسی صلوات بفرستد حالا این شعار رسمی شد برای مسلمانها نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم). اینطور نیست که نسبت به اهلبیت نشود. و نقد مرحوم محقق اردبیلی نسبت به زمخشری هم همین بود. میفرماید اگر این مخصوص پیغمبر است و دربارهٴ غیر پیغمبر گفته نمیشود برای اینکه شما نداشتید وگرنه دربارهٴ اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم میشود گفت چه اینکه وارد هم شده. ولی خب همین که بگویند بارک الله، آجرک الله، ضاعف الله اجرک و مانند آن کافی است. اگر صلِّ به معنی دعا کردن باشد، حالا دعا لازم نیست به کلمهٴ صلات باشد، به کلمهٴ صلات هم میشود کرد ولی عمده دعاست، دعا هم مصادیق فراوانی دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است