display result search
منو
تفسیر آیات 107 تا 110 سوره توبه _ بخش سوم

تفسیر آیات 107 تا 110 سوره توبه _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 107 تا 110 سوره توبه _ بخش سوم"

قتل انسان باعث خلود در جهنّم نمی‌شود؛ هرچند جزو معاصی کبیره است و باید توبه کند،
بدانید تمام نیّتهای شما را خدا می‌داند پس از او برحذر باشید.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

بخشی از جریان نفاق که به مسائل سیاسی و نظامی برمی‌گشت مبسوطاً در آیات گذشته بازگو شد. امّا این بخش اخیر که به نیرنگ برمی‌گردد و عدّه‌ای از اوساط مؤمنین فریب خوردند جداگانه طرح شد. حتی امام جماعت این مسجد فریب خورده است. مجمع‌بن حارثه یک جوانی بود اهل قرائت قرآن و آشنا به این مسائل. منافقان او را فریب دادند و او را به عنوان امام جماعت این مسجد ضرار انتخاب کردند. او بعدها فهمید به اینکه این مسجد ضراراً بنیانگزاری شده. در عصر برخی از خلفا پیشنهاد داد که مرا امام جماعت مسجد قبا بکنید و عدّه‌ای از اصحاب آن مسجد هم، موافقت کردند که ایشان امام جماعت مسجد قبا بشود. این خلیفه مخالفت کرد گفت کسی که امام جماعت مسجد ضرار بود شایستهٴ امامت مسجد قبا را ندارد. مجمع‌بن حارثه آمده دلیل اقامه کرده که من را فریب دادند من یک جوانی بودم آشنا به قرائت قرآن و مسائل، و اینها سالمندانی بودند که از این مسائل بی‌خبر بودند و من را فریب دادند و من هم به عنوان امام جماعت پذیرفتم که بعدها از گناه او صرفنظر شد. غرض آن است که آنها آنچنان نیرنگ بازی کردند که حتی پیش‌نمازشان را هم فریب دادند. در چنین فضایی ذات اقدس الهی فرمود به اینکه اینها مستقیما‌ً با دین خدا کار دارند. اینکه فرمود ﴿و الّذین اتّخذوا مسجداً ضراراً﴾ این اتخاذ به عنوان ملکه و حرفه است. نظیر ﴿اتّخذوا من دون الله أولیاء﴾ ﴿مثل الّذین اتّخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتّخذت بیتاً﴾ که این گونه از مسائل حرفه‌ای و ملکه‌ای را اتخاذ می‌گویند. پس اساس آنها این نبود که یک مسجدی ساختند اتفاقاً رفتند در آن نماز بخوانند و غرض موردی آنها این بود. بلکه این را به عنوان اتخاذ یاد کرده است قرآن کریم.

مطلب دیگر آن است که این ضرار یک وقتی ضرار شخصی و مالی و مانند آن است نظیر آن چه که دربارهٴ طلاق و آیین همسرداری و امثال ذلک آمده است مثل آیهٴ 231 سورهٴ مبارکهٴ بقره که فرمود وقتی زنانتان را طلاق دادید ﴿و إذا طلقتم النّساء فبلغن أجلهنّ فامسکوهنّ بمعروف أو سرّحوهنّ بمعروف و لا تمسکوهنّ ضراراً لتعتدوا﴾ طوری اینها را نگهداری نکنید که به اینها آسیب برسانید. این ضرار، ضرار دینی نیست، ضرار حقوقی است. ضرار کلامی نیست ضرار اعتقادی نیست. می‌خواهند به این شخص آسیب برسانند نه چون او مسلمان است و مؤمن است. یک وقت است یک کسی کاری انجام می‌دهد می‌خواهد به خانهٴ کسی آسیب برساند جلوی آفتاب کسی را بگیرد، جلوی نور خانهٴ کسی را بگیرد، فضای او را تنگ کند تاریک کند، اینها ضرار است اما ضرار مالی است یا ضرار شخصی، کاری به دین ندارد. دین اینها را تحریم کرده ولی این شخص نمی‌خواهد به دین آسیب برساند. مثل اینکه در زد و خوردهای مالی کسی، کسی را می‌کشد. خب این قصاص دارد، جزو معاصی کبیره است، گذشته از قصاص، کفاره دارد و مانند آن. امّا یک وقتی کسی مؤمنی را ترور می‌کند چون او مؤمن است، مسلمان است، این تنها سخن از قصاص نیست، این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ نساء فرمود آنهایی که ﴿و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزائه جهنّم خالداً﴾ آیهٴ 93 سورهٴ مبارکهٴ نسا این است که ﴿و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزائه جهنّم خالداً﴾ که می‌گویند این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است. ﴿و من یقتل مؤمناً ﴾ یعنی لإیمانه و گرنه ولی قتل مؤمن، ترور مؤمن، از آن جهت که مؤمن است این در حقیقت جنگ با ایمان است. ﴿و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزائه جهنّم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعدّ له عذاباً ألیماً﴾ روی این جهت کلامی است. در اتخاذ ضرار هم همین طور است. یک وقت است کسی مسجدی می‌سازد، می‌خواهد رقابت کند که مؤمنین آنجا جمع نشوند اینجا جمع بشوند. این یک غرض نفسانی مشئومی است، امّا این دیگر به حدّ نفاق و کفر نمی‌رسد. او نمی‌خواهد جلوی ایمان را بگیرد. جلوی نماز را بگیرد. می‌خواهد که آنجا جمع نشوند اینجا بیشتر جمع بشوند. حالا روی هوس است اشتباه است این کار را کرده. این را نمی‌گویند مسجد ضرار. این می‌خواهد ضرر برساند به اهل آن مسجد که جمعیت آنجا کمتر بیایند این جا بیشتر بیایند و همه هم برای رضای خدا نماز میخوانند مسجد ضرار این است که ضرار به دین مردم برساند. ﴿و الّذین اتّخذوا مسجداً ضراراً﴾ این است نسبت به خودشان کفرا نسبت به دیگران ضراراً به اعتقاد آنها ضرار نسبت به مقدسات آنها و مانند آن. هدف دیگری هم که دارند که تفریقاً بین المؤمنین و إرصاداً لمن حارب الله. بنابراین پس منظور از این ضرار نظیر ضرار آیهٴ سورهٴ بقره و مانند آن نیست که ضرار حقوقی، شخصی و مالی و مانند آن باشد. نظیر اینکه قتل دو قسم است گاهی قتل شخص است گاهی قتل مؤمن بما هو مؤمن است و کیفرهایش هم فرق می‌کند ضرار هم همینطور است و این هم به عنوان حرفه‌ای است. با نیّت مشخص می‌شود با امارات و علائم مشخص می‌شود.

جواب سؤال: بله او را ذات اقدس الهی که باید کیفر بدهد مشخص میکند دیگر. گاهی انسان میداند این منافق که این مؤمن را ترور کرده است برای این است که این حزب‌اللهی، بسیجی بود و مؤمن بود سخن از اختلاف مالی و مانند آن نیست. یک وقت است در اثر اختلاف مالی دو نفر دعوا می‌کنند کسی، کسی را می‌کشد این پیدا است که روی مسئلهٴ مال است. یک وقت است که یک منافقی یک بسیجی، مؤمنی را ترور می‌کند یا یک امام جماعتی را ترور می‌کند یا یک امام جمعه‌ای را ترور می‌کند این پیداست که لإیمانه است دیگر. بنابراین، اینها چیزی نیست که کشف نشود. اگر کشف نشد، ذات اقدس الهی که ﴿إنّا علینا حسابهم﴾ می‌داند که این شخص با چه نیتی این را کشته است. فرمود ﴿و اعلمو أنّ الله یعلم ما فی أنفسکم فاحذروه﴾ صدر آیه با و اعلموا شروع می‌شود فرمود : بدانید تمام نیّتهای شما را خدا می‌داند پس از او برحذر باشید. ﴿و اعلموا أنّ الله یعلم ما فی أنفسکم فاحذروه﴾ آن هم که فرمود ﴿إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله﴾ خب پس ﴿والّذین اتّخذوا مسجداً ضراراً﴾ روی این عقیده ﴿و کفراً و تفریقاً بین المؤمنین و إرصاداً لمن حارب الله ورسوله من قبل﴾ چنین گروهی البته منافق هستند و کیفر این‌ها هم همان ﴿ان فی الدّرک الأسفل من النّار﴾ و مانند آن است که خبرش محذوف است. این گروه برای پرده‌پوشی این سیئات چهارگانه و مشئوم سوگند هم یاد کرده‌اند ﴿و لیحلفنّ إن أردنا إلاّ الحسنی﴾ آنها جز غرض سوء ندارند و سوگند یاد می‌کنند که ما جز نیّت حسن نداریم این هم به عنوان حصر است ﴿و لیحلفنّ إن أردنا إلاّ الحسنی﴾ یعنی الاّ الخصلهٴ الحسنی عاقبهٴ الحسنی صفهٴ الحسنی و مانند آن. ﴿و الله یشهد إنّهم لکاذبون﴾ مطلب دیگر آن است که قیام گرچه به معنای ایستادن یا گاهی معنای توقّف و درنگ است اما اینجا که فرمود ﴿لا تقم فیه أبداً﴾، در مسجد قیام نکن یعنی نه یعنی وقوف نکن، درنگ نکن، قیام در مسجد، کنایه از نماز است. نظیر آن چه که در سورهٴ مبارکهٴ بقره است که ﴿حافظوا علی الصّلوات و الصلاهٴ الوسطی وقوموا لله قانتین﴾ این آیهٴ 238 سورهٴ مبارکه که فرمود ﴿حافظوا علی الصلوات و الصّلاهٴ الوسطی وقوموا لله قانتین﴾ این همان قیام یعنی صلّوا چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ مزّمّل، آیهٴ دوم که فرمود بعد از ﴿یا أیّها المزّمّل﴾ ﴿قم الّیل إلاّ قلیلاً﴾ یعنی صلّ نه یعنی درنگ بکن یعنی بایست. یا در سورهٴ مبارکهٴ نساء که دارد ﴿فلتقم طائفهٴ منهم معک﴾ آن فلتقم یعنی فلتصلّ. آیهٴ 102 سوره نساء این است که ﴿و إذا کنت فیهم فأقمت لهم الصّلاهٴ فلتقم طائفهٴ منهم معک﴾ یعنی یک عدّه هم با تو نماز میخوانند . اینها فعلاً نماز می‌خوانند بعد سریعاً نمازشان را تمام می‌کنند می‌روند در سنگر آن سنگر دارها می‌آیند به جای اینها نماز را ادامه می‌دهند. خب پس قیام در این گونه از موارد عبارت از صلات است لا تقم یعنی لا تصلی. و چون نهی به خود عبادت خورده است نماز در مسجد ضرار می‌شود باطل چه اینکه حرام هم هست آن مسئله سابق هم همینطور است اگر یک کسی سرشناس است و در مسجد محل او را می‌شناسند و آدم گمنامی هم نیست در حینی که نماز جماعت منعقد است او دارد نمازش را فرادی می‌خواند او با نفس صلات دارد امام جماعت را تفسیق می‌کند یعنی این صلات او، مصداق ذاتی تفسیق است بر خلاف غصب. در غصب اگر کسی در مکان غصبی ایستاده است چه نماز بخواند چه نماز نخواند یکسان است . نماز یک اثر جدیدی نیست این شخصی که در مکان غصبی نشسته است یا ایستاده یا راه می‌رود، هر کاری بکند غصب است. حالا نماز خواندن او یک غصب جدیدی نیست یک کار تازه‌ای نیست یک اثر تازه‌ای را همراه ندارد لذا نهی خورده به غصب امر خورده به صلات اگر کسی در مکان غصبی نماز بخواند جای این است که انسان بگوید نمازش حرام است ولی صحیح، بنابر اجتماع امر و نهی امّا آنهایی که قائل به جواز اجتماع امر و نهی نیستند و جانب نهی را تقدیم داشتند می‌گویند نماز در مکان غصبی گذشته از حرام، باطل هم هست. اما اینجا یک آدم سرشناس در مسجد محل اگر بیاید به عنوان اینکه حالا برق را درست می‌کند نمی‌دانم پنکه را درست می‌کند بهانه‌ای می‌کند که نماز جماعت تمام شود خودش بعد بخواند خب هیچ کار حرامی نکرده است. در مسجد است و راه می‌رود و کار هم انجام می‌دهد امّا در حالی که نماز جماعت برقرار است این آدم سرشناس بایستد یک گوشه نماز فرادی بخواند. خب اهل محل هم او را می‌شناسند او هم میشناسد مسجد هم بزرگ نیست نظیر مسجد اعظم نیست که زائر زیاد باشد بیایند نماز بخوانند و بروند یا نظیر مشاهد مشرفه نیست. خب در مشاهد مشرفه اصلاً انتزاع نمی‌شود. این همه زائران در حرم هستند نماز جماعت در حرم است زائران هم می‌آیند نمازشان را فرادی می‌خوانند و می‌روند در حرم قم اینجوری است و مشهد اینجوری است حضرت عبدالعظیم اینجوری است سایر، حرم امام هم اینطوری است اگر یک نماز جماعتی در حرم منعقد باشد زائران ناشناسی که کار فوری و فوتی دارند می‌آیند نمازشان را فرادی می‌کنند و می‌روند. این هیچ نه آن زائر همچنین قصدی دارد نه کسانی که از خارج نگاه می‌کنند یک همچنین انتزاعی دارند. از فعل این نمازگزار زائر نمازگزار تفسق و توهین انتزاع نمی‌شود پس اگر مسجد بزرگ باشد مثل مسجد اعظم، یا محل تردّد زائران باشد یک جایی نظیر حرمها یک کسی بیاید ببیند که نماز جماعت دارند می‌خوانند او هم چون کار فوری دارد یا حالا نمی‌شناسد نمازش را می‌خواند و می‌رود نه حرام است و نه باطل. امّا مسجد محل، یک آدم گمنام نه یک وقت است یک کسی پیک بهداشت است و گمنام است یک آدم ناشناس است سرراهی است او هم محذوری ندارد می‌آید و نمازش را فرادی میخواند و می‌رود نه اهل محل او را می‌شناسند نه او اهل محل را می‌شناسد. امّا یک وقت است نه اهل محل او را میشناسند جزء آشنایان و معروفان و سرشناسان این محلّه است و مسجد هم مسجد کوچکی نیست و نماز جماعت هم برقرار است این شخص که وارد مسجد شد اگر نماز نخواند هیچ معصیتی نکرده است مثل اینکه به بهانهٴ این که من حالا پنکه را اصلاح می‌کنم برق را اصلاح می‌کنم هیچ معصیتی نکرده اما اگر نماز بخواند با نماز خود دارد تفسیق می‌کند این ترکیب انضمامی نیست این از سنخ اجتماع امر و نهی نیست. این کار مصداق ذاتی تفسیق است چون مصداق ذاتی تفسیق است یعنی این صلاتش تفسق است یعنی اگر نماز نخواند تفسیق نیست چون این مصداق ذاتی تفسیق است نه عرضی، نهی خورده به خود همین تفسیق یعنی نهی خورده به همین صلات لذا این نماز باطل است. این که خیلی از آقایان نماز در مکان غصبی را حرام می‌دانند ولی احتمالاً صحیح بدانند امّا اینگونه از نمازها را گذشته از حرام، باطل می‌دانند سرّش همین است برای اینکه نهی به خود عبادت خورده. در جریان مسجد ضرار که خوب نهی مستقیماً به خود نماز خورده پس قیام در اینگونه از موارد یعنی صلات به شهادت ﴿قوموا لله قانتین﴾ ﴿قم الّیل إلاّ قلیلاً﴾ ﴿فلتقم طائفهٴ منهم معک﴾ که همهٴ اینها یعنی تصلّ و صلّوا و صلّ و مانند آن.
جواب سؤال: خب حالا اگر کسی جاهل بود، جاهل به حکم بود و نمی‌دانست، مثل اینکه جاهل به غصب بود یا جاهل به اتّحاد ذاتی بود جاهل ممکن است مستثنی باشد بر اساس قاعدهٴ لا تعاد. و امّا اگر کسی عالم باشد اینچنین است. جاهل ممکن است بر اساس قاعدهٴ لا تعاد و مانند آن مستثنی باشد.
جواب سؤال: خب حالا چرا وارد می‌شود؟ بسیار خب اگر نمی‌شناسد بالاخره عدّه‌ای به او اقتدا کرده‌اند و به او اقتدا می‌کنند و از همین قول عدّه‌ای از معتمدین و متدینین او وثوق پیدا کرد که اکتفا می‌کند اگر نکرد که به حسب ظاهر در جمع اینها هست بعد نمازش را هم اعاده می‌کند که نه حیثیت کسی هتک بشود نه نمازش ؟؟؟؟
جواب سؤال: نه چون قبل از او آمده، فرض در این است که دیگران آن امام جماعت را آورده‌اند چه این باشد چه نباشد مردم او را به عنوان امام جماعت این محل می‌شناسند چون اگر ایشان خودش بداند که تقویت می‌شود خب چرا می‌رود در مسجد؟ اگر یک وقتی رفت و گیر کرد می‌تواند نظیر مواردی که احتیاط می‌کنند ظاهراً بخواند خودش هم فرادی بعد بخواند یا قرائتش را خودش داشته باشد اگر صلات اخفاتیه است. خب پس اگر به این صورت درآمد فرمود ﴿لا تقم فیه أبداً﴾ این نماز می‌شود باطل گذشته از اینکه می‌شود حرام.
جواب سؤال: بله باشد امام مصداق ذاتی تفسیق است دیگر . نه اجتماع امر و نهی نیست اتّحاد امر و نهی است. اتّحاد عنوانین است ما یک وحدت داریم یک اتّحاد داریم، یک اجتماع، وحدت مثل اینکه دعى الصلاهٴ أیّام أقرائکِ اصلاً مستقیم خورده به نماز، می‌شود صلات. خود صلات منهی عنها است. دعى الصّلاهٴ أیّام أقرائک. دو اتّحاد است نه اجتماع نظیر ﴿لا تقم فیه أبداً﴾ نظیر آن موارد هتک سه اجتماع امر و نهی است مثل نماز در لباس غصبی یا مکان غصبی. اجتماع محل نظر است بعضی‌ها می‌گویند ممکن است بعضیها می‌گویند ممکن نیست. امّا در وحدت و اتّحاد که حرفی ندارند که. لذا نماز در ایام قرء، ایام عادت هم حرام است هم باطل. خب چون نهی مستقیم خورده است به نماز.
جواب سؤال: اگر نماز جماعت نباشد که تفسیق نیست که.
خب مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی مشخص کرده که کجا بروید کجا نروید . اینطور نیست که یک حکم منفی گفته باشد که فلان جا نروید اوّل یک جای مثبتی را ارائه کرده که جای مثبت کجاست و دستور شما چیست و بعد هدایت آنجا بروید در قبالش فرمود به مسجد ضرار نروید. حالا که شما مسجد قبا دارید مسجدا‌لنبی دارید خب آنجا بروید. ﴿لمسجد أُسّس علی التقوی من أوّل یوم أحقّ أن تقوم فیه﴾ چرا برای اینکه ﴿فیه رجال یحبّون أن یتطهّروا﴾ یعنی شما بروید آنجا و متطهر بشوید و محبوب خدا باشید. در مسجدها هم ملاحظه فرمودید گاهی برای اینکه مسجدالحرام یا مسجدالنبی است فضیلت دارد یا براساس اینکه مسجد جامع است فضیلت دارد یا برای اینکه مسجد، مسجدالنبی یا مسجدالحرام یا مسجد جامع یا حائر حسینی اینها نیست مسجد کوفه نیست لکن افراد متّقی زیاد در آنجا هستند خب این هم باعث فضیلت آن مسجد است دیگر. اگر در یک مسجدی امام جماعتش یا مأمومانش اتقی و افضل باشند باعث برتری آن مسجد است. اینها جهات مرجّحه خارجی است. ﴿لمسجد أُسّس﴾ که ﴿فیه رجال یحبّون أن یتطهّروا﴾ نه شرطش این است حالا شما نه تنها مسجد طیّب و طاهر دارید بلکه مسجدی دارید که رجال طیّب و طاهر هم در آنها هم بسر می‌برند. مساجد از این قسم به سه دسته تقسیم شده‌اند یا نظیر مسجد قبا و مسجدالنبی ﴿صلی الله علیه وآله و سلم﴾ هستند که ﴿أُسس علی التقوی . . . فیه رجال یحبون أن یتطهروا﴾ یا مسجدهای متعارفند یا نه معاذ الله مسجداً ضراراً. آن دو قسمش حق است منتها یکی فاضل دیگری افضل آن قسم سومش که مسجد ضرار است باید هدم بشود. و این هم هدمش به وسیلهٴ وحی الهی بود که ذات اقدس الهی به پیغمبر دستور داد همان پیغمبری که جریان منافقان را در جریان جنگ تبوک فهمید که بعد فرمود: ﴿قد نبّأنا الله من أخبارکم﴾ همانطوری که اصل نماز در قرآن است امّا خصوصیاتش را خداوند به وسیلهٴ وحی به پیغمبر فرمود، اصل این حکم که مسجد ضرار محکوم است را در قرآن فرمود و اینکه باید هدم بشود و تخریب بشود این را به وسیلهٴ روایت و وحی به دست پیغمبر اعلام شده است.
جواب سؤال: آنجایی که بودنش آسیبی می‌رساند ممکن است بعد مورد همین بهره‌برداری سوء قرار بگیرد که چون این در حقیقت مسجد نیست چون جای باطلی ساخته شده است یک وقت است نه تبدیل می‌کنند همان را این دیگر مربوط به اگر حکم اوّلی باشد که مربوط به فتواست و اگر هم حکم ثانوی باشد که مربوط به ولایت آن فقیه جامع شرایط است که مصلحت را بررسی می‌کند.
جواب سؤال: نه این مسجد أولی است سه قسم شد دیگر. اگر مسجد نظیر مسجدالنبی یا مسجد قبا شده که فیه اولاست، اگر مسجدی متوسط شد نظیر مساجد دیگر آن هم که حلال است و رواست می‌ماند مسجد ضرار که حکمش تخریب و هدم است.
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی بعد از آن فرمود: که ﴿لمسجد أُسّس علی التقوی﴾ حالا یک اصل کلی را دارد ذکر میکند می‌فرماید سخن از مسجد و حسینیه و مدرسه و اینها نیست سخن از بنیان و هویت است مردم، افراد، زنها، جامعه‌ها، کشورها اینها دو قسمند بالاخره؛ بعضیها روی تقوا بالا آمده‌اند، بعضیها روی شرک و نفاق و کفر، یکی ماندنی است یکی رفتنی دیگر حالا سخن از مسجد نیست، سخن از حسینیه نیست، سخن از بنا نیست سخن از هویت افراد و اشخاص حقیقی و حقوقی است. ﴿أفمن أسّس بنیانه علی تقوی من الله ورضوان خیرٌ أم من أسّس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنّم﴾ حالا بعضیها مؤمناً زندگی می‌کنند اساسشان این است، بعضی کافراً و منافقانه زندگی می‌کنند. در قرآن کریم یک جهان‌بینی ترسیم کرد ما را به آن جهان‌بینی از نظر معرفت آشنا کرد ما را به ساختن جهان کوچک به نام انسان همتای جهان بزرگ دعوت کرد، کسانی که این سه اصل را آگاهند و فهمیدند و عمل کردند به ما معرفی کرد مثل امام و پیغمبر، بعد هم فرمود به اینکه این هم الگو این هم شما این هم ؟؟؟؟ این پنج اصل. امّا آن اصل اوّل که نقشهٴ عالم را ترسیم کرد فرمود بالاخره آسمان و زمین را خدا ساخت و لا غیر. ﴿خلق السّموات و الأرض فی ستهٴ أیام﴾ آسمان را دو روز زمین را دو روز ما بینهما را دو روز اقوات شما را در فصول چهارگانه را تقسیم کرده قدّر أقواتهم فى أربعهٴ ایام. این نظام را خدا بعد هم فرمود نه تنها آسمانها و زمین، آنچه فوق آسمانهاست آنچه زیرزمین است آنچه در درون و بیرون است هر چه مصداق شیء است خدا خلق کرد ﴿الله خالق کلّ شیء﴾ که از این موجبهٴ کلیهٴ عامتر فرض نمی‌شود یعنی کل ما صدق علیه شیء أنّه مخلوق لله سبحانه و تعالی. این اصل اوّل. اصل دوم این است که اینها را با چی ساخت؟ ما می‌دانیم این نظیر مصالح ساختمانی گچ و سیمان و بتون آرمه و فولاد و آهن، میله‌گرد و اینها نیست این را با چی ساخت؟ مصالح ساختمانی این ساختار عظیم چیست؟ فرمود ﴿ما خلقنا السّماء و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ﴾ فرمود شما ممکن است یک خانه‌ای بسازید یک دست، یعنی همه‌اش سنگ باشد یا همه‌اش بتون باشد یا همه‌اش آهن باشد این را می‌فهمید من این عالم را یک دست ساخته‌ام همه‌اش حق است تمام مصالحی که در خلقت آسمان و زمین بکار برده‌ام حق است با حق ‌آسمان ساختم با حق زمین ساختم با حق شما را ساختم با حق هوا را ساختم با حق فضا را ساختم. باطل در این نظام بکار نرفت. ﴿خلق السّموات و الأرض و ما بینهما بالحق﴾ ﴿ما خلقنا السّماء و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحق﴾ مصالح ساختمانی عالم و آدم حق است یک ذرّه باطل در این عالم بکار نرفت حالا که این است اگر کسی معاذ الله با باطل بخواهد زندگی بکند آسمان با او مخالف است زمین با او مخالف است فضا و هوا با او مخالف است هیچ چیز با او موافق نیست. این به هر سمت برود سرش می‌شکند. این کجا می‌خواهد برود به کدام سمت می‌خواهد حرکت بکند هر کجا برود با سر شکسته برمی‌‌گردد هیچ چیز او را تحمّل نمی‌کند. هیچ چیز او را تحمّل نمی‌کند روی این اصول آنوقت چند تا تشبیه دارد می‌فرماید به اینکه این کسی که می‌خواهد روی باطن کار کند حالا با سیاست‌بازی یا با نیرنگ یا با قلدرمآبی بالاخره یکی از این کارهای باطل دیگر، باطل هم اشکالی دارد دیگر بخواهد خودش را فریب بدهد یا دیگری را فریب بدهد این چند تا مَثَل ذکرمیکند یا مثل طیّب و خبیث را ذکر می‌کند می‌فرماید ﴿مثل کلمهٴ طیبهٴ کشجرهٴ طیبه أصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی أُکلها کلّ حین بإذن ربّها﴾ این می‌شود علم و عدل انسانی و الهی. این می‌شود ایمان. بیراهه رفتی کج روی کج آیدت جفّ القلم … ﴿ومثل کلمهٴ خبیثهٴ کشجرهٴ خبیثهٴ اجتثّت من فوق الأرض﴾ اجتثاث یعنی جثه گیری این جثه‌گیریش روی زمین است این در زمین تو را قبول نکرده. زمینی که بالحق است اجازه نمی‌دهد در دل او ریشهٴ شجرهٴ خبیثه فرو برود که ﴿و مثل کلمهٴ خبیثهٴ کشجرهٴ خبیثهٴ اجتثّت من فوق الأرض﴾ چطور مرده‌ها را دریا قبول نمی‌کند انسان تا زنده است می‌تواند شنا بکند تا نفس دارد امّا وقتی که مرد و لا‌‌شه شد که هی می‌خواهد برود پایین دریا او را پس میزند. زمین شجرهٴ خبیث را پس می‌زند. اگر هم بکارند تمام دستگاه زمین این ریشه‌اش را اجتثاث می‌کند یعنی جثه‌اش را می‌آورد روی زمین. دریا چه کار می‌کند اجتثاث می‌کند. یعنی چی؟ یعنی این جثه را می‌آورد در ساحل می‌گوید من قبول نمی‌کنم. زمین هم همینطور. جامعه هم همینطور، حوزه هم همینطور دانشگاه هم همینطور. آسمان این طور است زمین اینطور است مرده را قبول نمی‌کند، لاشه را قبول نمی‌کند. ﴿و مثل کلمهٴ خبیثهٴ کشجرهٴ خبیثهٴ اجتثّت من فوق الأرض ما لها من قرار﴾ گاهی هم می‌فرماید به اینکه ذات اقدس الهی مثلی زده است از آسمان معرفت یا علم یا غیب هر چه هست باران نازل کرده است ﴿أنزل من السّماء ماء فسالت أودیهٴ بقدرها فاحتمل السّیل زبداً رابیاً﴾ فرمود بالاخره سیل برکات فراوانی دارد آب است که برکات فراوانی دارد. یک کفهایی روی آب هست یعنی حباب اینها را می‌گویند یذهب جفاءً جفاء یعنی آب بر یعنی خود آب این را می‌برد کسی به این دست نمی‌زند خود این سیل در فراز و نشیبش این را می‌برد حالا لازم نیست کسی زحمت بکشد این کفها را از بین ببرد که این فیذهب جفاء. گاهی هم به عنکبوت مثل می‌زند: ﴿مثل الّذین اتّخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتّخذت بیتاً و إنّ أوهن﴾ گاهی مثل آن درهٴ رملی پر شن نرم سست مثال می‌زند که کسی روی لبهٴ این خانه بسازد و زیرش هم آتش است ﴿علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنّم﴾ این مربوط به جریان‌هاست اما آدمهایی که به این جریانها دامن می‌زنند آنها را هم تمثیل می‌کند می‌گویند اینها یا مثل حمارند که نمی‌فهمند یا مثل کلبند که گاز می‌گیرند. اینها ﴿مثلهم کمثل الحمار یحمل أسفاراً﴾ یا ﴿مثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث﴾ آنهم مال اشخاص این هم مال جریانها چرا برای اینکه این جریان می‌خواهد با عالمی در بیفتد که همهٴ مصالح ساختمانیش حق است. این افراد می‌خواهند با کسی در بیفتند که حق محض است. چه قدر این کتاب شیرین است. ﴿أفمن أسّس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیرٌ أم من أسّس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنّم والله لایهدی القوم الظّالمین﴾.
«الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی