display result search
منو
تفسیر آیات 16 تا 18 سوره کهف _ بخش اول

تفسیر آیات 16 تا 18 سوره کهف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 18 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 18 سوره کهف _ بخش اول":

وقتی قلب مضطرب نبود درست می‌تواند تصمیم بگیرد
آن کسی که قدری خدا را عبادت می‌کند قدری غیر خدا، آن ریاکار است نه مشرک

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِن أَمْرِکُم مِرْفَقاً ﴿16﴾ وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَتَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً ﴿17﴾ وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ﴿18﴾

قصّهٴ اصحاب کهف در چند فصل خلاصه می‌شد فصل اول این که قیام اینها و قول اینها بود بیان فرمود گرچه بعضی از مطالب همچنان مربوط به فصل اول باقی است, فصل دوم این است که اینها از برخی درباری بودند از دربار معترضانه بیرون آمدند برخی هم مؤمنان آن محل بودند که با اینها همراهی کردند از شهر بیرون آمدند و عده‌ای هم اینها را تعقیب می‌کردند برابر اینکه اینها موحّدانه با ذات اقدس الهی سخن گفتند خدا هم قلب اینها را محکم کرد, مرتبط کرد, ﴿رَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ پس اینها از اضطرار و اضطراب و دلهره و ترس و تردید به در آمدند از منطقهٴ شهر بیرون آمدند به دامنهٴ کوه رسیدند دیگر به این فکر نیستند که اینجا ناامن است, دامنه کوه است, غار هست, حشرات هستند, خزنده‌ها هستند, درنده‌ها هستند هیچ یک از این امور اینها را به خود متوجّه نکرد در کمال آرامش با یکدیگر گفتگو کردند وارد این غار شدند و جای خوبی را انتخاب کردند و خوابیدند. غار در کدام قسمت بود, موقعیّت اقلیمی غار را قرآن شرح می‌دهد و وسعت غار را هم که غار, غار وسیعی بود فی‌الجمله بیان می‌کند در کدام قسمت غار اینها خوابیدند را هم بیان می‌کند, کیفیت طلوع و غروب آفتاب نسبت به این غار را هم بیان می‌کند, سگِ اینها کجا قرار داشت آن را هم بیان می‌کند, چطور این سگ نگهبانی می‌داد آن را هم بیان می‌کند, چشمان خود این افراد در حال خواب بسته بود یا بیدار آن را هم بیان می‌کند همهٴ اینها برکاتی است که ذات اقدس الهی در اثر ﴿وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ نصیب اینها کرده اینها هیچ تردیدی نداشتند که ما الآن در این غار که احساس امنیّت نمی‌کنیم, وسیلهٴ تغذیه نداریم, هوا سرد است, تا چه موقع باید بمانیم, اگر آنها ما را تعقیب کردند به اینجا رسیدند ما را دستگیر کردند چه بکنیم هیچ یک از اینها نبود خاصیّت ارتباط قلب با مقلّب‌القلوب که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این است وقتی قلب مضطرب نبود درست می‌تواند تصمیم بگیرد راه را می‌فهمد, چاه را می‌فهمد, جزماً و عزماً چیزی را می‌فهمد و تصمیم می‌گیرد هیچ نگرانی برای اینها نبود و خداوند هم از اینها جز طمأنینه چیزی نقل نکرد. فصل دوم از اینجا شروع می‌شود فرمود: ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ﴾ با یکدیگر گفتگو کردند می‌گفتند حالا که شما از اینها فاصله گرفتید اینها را ترک کردید از ملّیت اینها, از مکتب اینها, از آداب و آیین اینها فاصله گرفتید خود اینها را رها کردید یک, مکتب اینها را هم پشت سر گذاشتید دو, پس کهف را به عنوان یک مأویٰ انتخاب بکنید خب کهف که جا برای انتخاب نیست آن هم چه موقع؟ یک ساعت و دو ساعت که نیست شما باید دوباره برگردید به این شهر مکتب مردم این شهر هم معلوم است کسانی که شما از آنها فرار کردید آنها هم که شما را تعقیب می‌کنند تا چه موقع می‌خواهید اینجا بمانید؟ این مسائل اصلاً برایشان مطرح نبود به یکدیگر می‌گفتند ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ﴾ شما اینها را کنار گذاشتید یک, ﴿وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ﴾ که این ﴿إِلَّا﴾ به معنای غیر است اینها غیر خدا را می‌پرستیدند شما اینها را پشت سر گذاشتید معزول کردید در حقیقت, منعزل کردید, ترک کردید, کنار گذاشتید مکتب اینها را هم کنار گذاشتید اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل فرمود: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ همین است عابد و معبود هر دو در نارند فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ خدای سبحان فرمود شما و این سنگهایی که می‌پرستید همه اینها در قیامت می‌سوزند این سخن ذات اقدس الهی که عابد و معبود کلاهما فی النار در بیانات نورانی حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) هم به صورت ﴿أُفٍّ﴾ در آمده ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ عابد و معبود کلاهما فی النار همین بیان در جریان اصحاب کهف هست ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ﴾ عبادت اینها, مکتب اینها و خود اینها را شما پشت سر گذاشتید, خب چون ﴿إِلَّا﴾ به معنای غیر است دیگر بحث در اینکه استثنا متّصل است یا منقطع که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید این استثنا منقطع است متّصل نیست برای اینکه آنها اصلاً خدا را عبادت نمی‌کردند مشرکان همین‌طور است این سخن, سخن تامّی است که ایشان می‌فرمایند قبلاً هم برهان اقامه شده است که مشرکان فقط غیر خدا را عبادت می‌کنند آن کسی که قدری خدا را عبادت می‌کند قدری غیر خدا, خدا و غیر خدا دوتایی را عبادت می‌کند آن ریاکار است نه مشرک این شرک خفی دارد, شرک جلیّ این است که مستقیماً همین بتها را عبادت می‌کنند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ توهّمی هم داشتند که ما که به خدا دسترسی نداریم فقط باید بتها را عبادت بکنیم مشرکان اصلاً خدا را عبادت نمی‌کردند نه اینکه قدری خدا را قدری غیر خدا را اینها فقط این بتها را عبادت می‌کردند این سخن, سخن صحیحی است اما بحث در اینکه این ﴿إِلَّا﴾ استثنای متّصل است یا منقطع فرع بر این است که ما این ﴿إِلَّا﴾ را به معنی استثنا بدانیم استثنا هم مستحضرید گفتند «اخراج ما لولا لدخل» معنی استثنا این است اما اگر ﴿إِلَّا﴾ وصف باشد, غیر باشد و حرف نباشد و اسم باشد معنایش این است که «وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ غیر اللَّهَ» اینها که غیر خدا را عبادت می‌کنند اینها که غیر خدا را عبادت می‌کنند عبادت اینها, مکتب اینها را مثل خود اینها شما پشت سر گذاشتید معزول کردید, خب اگر شما عبادت اینها, معبَد اینها, معبود اینها و عابد همه را گذاشتید کنار می‌شود نظیر حرف ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ که همه اینها زیرمجموعه بیان ذات اقدس الهی است فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ .
پرسش: حاج آقا بعداً در اظهارات مشرکین هست که بتها ما را به خدا نزدیک می‌کنند.
پاسخ: بله دیگر همین, همین دوتا آیه است دیگر ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک, ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ دو, اینها فقط بتها را می‌پرستند تا مقرِّب باشند و شفیع وگرنه خدا را که اصلاً عبادت نمی‌کنند اینها بر اساس توهّمی که داشتند, خب.
فرمود حالا که شما این کار را کردید یعنی به یکدیگر گفتند ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ﴾ را ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ حالا آمدند دامنهٴ کهف, کجا بروند؟ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن حالت خطر به غار پناهنده شد آن غار حرا که حساب دیگری بود این غار ثور که پناهنده شد این غار پناهگاه خوبی است برای عده‌ای که فقط خدا را بخواهند عبادت کنند و حرف او را اطاعت کنند و منتشر کنند به یکدیگر گفتند بروید در غار ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ دیگر نگفتند بعد چطور, یک قلب مطمئن به این فکر نیست که بعداً تصمیم بگیرد می‌گوید الآن مگر من خودم, خودم را اداره می‌کنم این کسی که برابر سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» توکّلش حق بود طمأنینه‌اش هم حق است سخن از شاید نیست سخن از «لیت» و «لعلّ» نیست سخن از باید است به طور جزم گفتند بروید در غار دیگر «لعلّ» پناهگاه باشد, «لیت» پناهگاه باشد نیست کلمهٴ «لعلّ» و «لیت» و امثال ذلک در این امر پیشنهادی اصلاً راه ندارد ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ «لعلّ» و «لعلّکم» و «لیت» و اینها در آن نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» آیه دو به بعد این است ﴿وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً﴾ در هیچ کدام از این سه, چهار جمله سخن از «لیت» و «لعلّ» و «عسی» و اینها نیست ﴿مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾ به صورت جزم, ﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ﴾ به صورت جزم, ﴿مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾ به صورت جزم, این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این است این راه برای همه ما باز است منتها چون راه سختی است عَقبه کئود است روندگان این راه کم‌اند ما هم در طلیعهٴ راه داریم حرفش را می‌زنیم. دوتا روایت نورانی هست که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) اینها را در کتاب شریف وسائل جلد 27 صفحهٴ 222 وسائل مؤسسه طبع آل‌البیت(علیهم السلام) آنجا در صفحهٴ 166 آنجا بیان فرمود جلد 27 صفحهٴ 166 کتاب قضا ابواب صفات قاضی در آنجا از معجزات نبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نقل می‌کند این است که «و من ذلک أنّ وابصةبن‌معبد‌الأسدی أتاه فقال لا أدع مِن البرّ و الاثم شیئاً الاّ سألته عنه» گفت من «لا أدع» هیچ چیزی بد و خوب, حلال و حرام, زشت و زیبا نیست مگر اینکه می‌خواهم از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال بکنم «فلمّا أتاه قال له النبیّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أتسأل عنما جئت له أو اُخبرک» من بگویم برای چه آمدی یا خودت می‌گویی؟ عرض کرد «أخبرنی» شما بفرمایید من برای چه آمدم که بهتر است. حضرت فرمود: «جئت تسألنی عن البرّ و الإثم» تو آمدی بفهمی چه چیزی بد است چه چیزی خوب است, چه چیزی زشت است چه چیزی زیباست, چه چیزی حق است چه چیزی باطل است برای اینها آمدی, «قال نعم» عرض کرد بله من برای این آمدم من می‌خواهم بفهمم چه چیزی بدی است چه چیزی خوب است, خب این مستحضرید یک دوره کتاب فقه می‌خواهد, اخلاق می‌خواهد آن دیگر خب آدم هر چیزی را که نمی‌داند بد است مراجعه می‌کند, نمی‌داند خوب است مراجعه می‌کند اما در هر حادثهٴ جزیی در موضوعات جزیی که کتاب مشکلش را حل نمی‌کند در پرونده‌های قضایی که کتاب قانون جواهر مشکل را حل نمی‌کند از کجا بفهمد این شاهد, شاهد زور است این دسیسه است, این فتنه است, این قسم, قسم باطل است از کجا بفهمد؟ «البیّنة علی المدّعی و الیمین علی مَن أنکر» این هم هر دو را آورده آن هم آورده حق با چه کسی است از کجا مشخص بشود؟ در باب صفات قاضی این روایت آمده است. وجود مبارک حضرت فرمود تو برای این آمدی بفهمی چه چیزی بد است چه چیزی خوب است, چه چیزی حق است چه چیزی باطل است عرض کرد بله من برای این آمدم «فضرب بیده علی صدره» وجود مبارک حضرت با دست مبارکش روی سینهٴ او گذاشت یا سینهٴ خودش فرمود از دلت بپرس این دل یک دفتر خوبی است, یک دیوان خوبی است, یک مکتب خوبی است خب معلوم می‌شود اگر ما آلوده نکنیم چیز بد به او ندهیم این چیزهای خوب به ما می‌دهد دیگر فرمود: «ثمّ قال یا وابصه البرّ مَااطمأنّت الیه النفس» آنکه دلت آرام می‌گیرد بدان کار خوبی است «و البرّ مااطمأنّ به الصدر» کار نیک آن است که قلب نسبت به او هیچ لرزشی, اضطرابی, دو دلی, تردیدی, شکّی ندارد «و الإثم ما تردّد فی الصدر» آنجا که اضطراب است و دگرگونی است و لرزه است و پس‌لرزه است معلوم می‌شود معصیت است گناه است یا مستقیم یا غیر مستقیم, یا ظاهر یا باطن «و الإثم ما تردّد فی الصدر و جالَ فی القلب» جَوَلان دارد در دلت, دلت شور می‌زند مردان پاک این است وقتی پیشنهاد خلاف می‌دهند به حسب ظاهر همه ارکانش درست است ولی این احساس می‌کند دلش شور می‌زند «و جال فی القلب» جولان دارد «و إن أفتاک الناس و أفتوک» گرچه مردم بگویند خوب است فقها هم بگویند خوب است ولی تو خودت می‌دانی قلبت می‌لرزد خب اگر کسی چنین دیوانی نداشته باشد گرفتار گوش است دیگر پس این راه باز است که آدم خب بر آدم واجب نیست که دربارهٴ این موضوع سخن بگوید که, بگوید من معذورم. پس ما دوتا راه داریم ﴿لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ﴾ این راه حوزه و دانشگاه راه گوش است, آن طهارت روح راهِ دل است فرمود اگر آن راه دل باز باشد دیوان دل باز باشد جواهری هم در دلت است خب جواهر که نمی‌آید فتنه‌ها و دسیسه‌های زید و عمرو را بگوید که جواهر می‌آید حکم فقهی را می‌گوید اما اینکه اینجا دسیسه است, ظاهرش غیر از باطن است, باطنش غیر از ظاهر است اینکه دیگر در جواهر نیست این دیگر در صدور است و نفوس است و قلوب است و امثال ذلک این دوتا روایت است که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) این را نقل کرده در این باب, روایت دیگر هم هست البته خب اینها هست اصل قرآنی‌اش هم که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» از یک طرف در «انفال» از طرف دیگر فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمْ اللّهُ﴾ جامع اینها در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» است که فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ اگر آدم باتقوا باشید فرق بین حق و باطل را در دیوان دل شما یعنی در دفتر دل شما ثبت می‌کند به صورت «عسی» و «لعلّ» و «لیت» و اینها در آن نیست اینها هم در آنها تاریکی حالا غروب شده, شب شده, تاریک شده پناهگاه ندارند عده‌‌ای هم اینها را تعقیب می‌کنند به صورت مستقیم و شفاف و بدون «عسی» و «لعلّ» و «لیت» فرمود بروید در غار اما بعد چطور؟ تا چه موقع؟ اینها دیگر در آن نیست این خاصیّت ﴿وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ هست اینها که انبیا نبودند که حالا درباره وجود مبارک یوسف و امثال ذلک درست است که اینها را در ﴿غَیَابَتِ الْجُبِّ﴾ در دیوارهای چاه انداختند در چاه انداختند ولی همانجا خدای سبحان فرمود: ﴿أَوْحَیْنَا إِلَیْهِ﴾ قصهٴ نبوّت حضرت یوسف(سلام الله علیه) بالصراحه و شفاف در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» نیامده کما مرّ اما فرمود وقتی اینها حضرت را در چاه انداختند ما همانجا وحی فرستادیم که یک وقت بالأخره همین اوضاع را برای برادرانت می‌گویی ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ﴾ که ﴿لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ﴾ این یک نکته وحیانی در سورهٴ «یوسف» برای حضرت یوسف هست فرمود وقتی در چاه انداختند ما وحی فرستادیم که بالأخره سالم می‌مانی آنها هم هستند تو هم هستی یکدیگر را می‌بینید و این خبر را به آنها گزارش می‌دهی, خب این برای انبیاست اما اینها که اصحاب کهف که انبیا نبودند که از اینها قدری نازل‌تر سگشان که از اینها نبود که حالا سگ را سیصد سال نگه دارد این سگ اگر کسی در کنار در صحابت مردان الهی باشد این می‌شود حالا گاهی چوب می‌شود, گاهی سنگ می‌شود, گاهی یک درخت می‌شود, گاهی یک سگ می‌شود این انسان است که می‌تواند سگ را انسان کند وگرنه اگر خودش ـ معاذ الله ـ ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ بود دیگر طور دیگر در می‌آید دیگر خب سگی را قرآن با جلال و شکوه ذکر بکند کیفیت نشستن او را ذکر بکند, کیفیت نگهبانی او را ذکر بکند خب این از همان راه است دیگر, خب. فرمود: ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ خب بروید در کهف بعد چطور؟ خدا هست می‌خواهید بخوابید او شما را جابه‌جا می‌کند, بالاپوش ندارید, زیرپوش ندارید, زیرانداز ندارید, روانداز ندارید او برایتان تأمین می‌کند, غذا می‌خواهید او تأمین می‌کند, آب می‌خواهید او تأمین می‌کند این حرف چه کسی است؟ ﴿یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِن أَمْرِکُم مِرْفَقاً﴾ همین خداست که در روزگار قبل از میلاد این برکات را داده دیگر با جزم قرآن هم کتاب قصّه نیست نبأ حق است اگر خدای ناکرده این حرفها, حرفهای باطل بود یا نقل نمی‌کرد یا اگر نقل کرده بود او را ابطال می‌کرد قرآن که گزارشگر نیست حرفی را از کسی نقل بکند بعد رد بشود این حرف یا حق است یا باطل اگر حق است می‌گذرد و امضا می‌کند باطل بود فوراً ابطال می‌کند این سخنان جزم را با امضا پذیرفت که ﴿یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِن أَمْرِکُم مِرْفَقاً﴾ مُرافق شما, رِفق شما, رفیق شما همه چیز قرار می‌دهد بنابراین شما هیچ نگرانی نداشته باشید رفتند در آن خاکها گرفتند خوابیدند خب دیگر به این فکر نبودند که ما زیرانداز نداریم, روانداز نداریم, شب می‌شود, سرد می‌شود, اگر آفتاب بتابد چطور می‌شود فرمود این کار را نکنید کدام قسمت غار خوابیدند؟ حالا این را دارد مشخص می‌کند. فرمود غار اینها یک غار تنگ و بسته نبود یک غار وسیعی بود که ﴿وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ اینها در وسط غار خوابیدند دمِ در غار نخوابیدند در وسط غار خوابیدند این یک, این غار هم نه شرقی بود نه غربی.
پرسش: چطوری است جمع این آیه با معاد که در روایات ما هست؟
پاسخ: بله خب, انسان تا آنجایی که مقدورش هست باید کار کند و اینها هیچ کسی نمی‌تواند بیکار باشد اما وقتی همهٴ علل و اسباب از او گرفته شد این به چه کسی پناهنده می‌شود؟ این می‌گوید ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ این در بحث قبلی‌اش گذشت این باید معاش داشته باشد, مسکن داشته باشد, زیرانداز داشته باشد, روانداز داشته باشد اما همه را از اینها گرفتند این به چه کسی پناه می‌برد؟ به ﴿مِن لَدُنْکَ﴾ عرض کردند خدایا همه اسباب و وسایل را از ما گرفتند ولی تو که قادر بر همه کاری هیچ کسی نمی‌تواند قدرت تو را محدود کند ﴿مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ ما نمی‌خواهیم از ارحام و اقوام و واجب‌النفقه‌هایمان و عمودین و اینها استفاده کنیم عرض آنها نسبت به ذات اقدس الهی این بود که پروردگارا ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ این در تعبیر ﴿لَدُنْکَ﴾ هم به عرض رسید که اینها که نظیر حضرت خضر نبودند علم لدنّی بخواهند اینها وقتی پناهگاهی نداشتند جز خدا یک مضطر مثل مسلمانان غزّه اینها از چه کسی کمک می‌خواستند یک تکّه راه داشتند که آن هم رَفهیها بستند چنین آدمی به چه کسی پناه ببرد غیر از الله.
پرسش:...
پاسخ: آنها یا شهیدشان کرده بودند نظیر همان کسانی که ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ بود, نظیر مشرکان حجاز بود که کسی قدرت نداشت اگر پیامبرانی بودند «بقتلهم النبیین» بود, ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ بود, ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾ بود اینها هیچ پناهگاهی نداشتند چون هیچ پناهگاه نداشتند مثل همین مسلمانهای غزّه اینها می‌گفتند فقط «یا الله» دیگر, «یا الله» داشتند. چنین دعایی مستجاب خواهد بود آن لَدُنّی که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ﴾ این لدن با آن لدن خیلی فرق دارد آن لَدُنی که خضر(سلام الله علیه) داشت که ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود برو کسی که ﴿عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً﴾ با او خیلی فرق دارد هر بی‌پناهی بگوید «یا الله» و درک بکند که «الله معه حیث ما کان» خدا جواب می‌دهد هر بی‌پناهی در صورتی که او را بخواهد, خب.
اینها آمدند ذات اقدس الهی موقعیّت اقلیمی و هندسی غار را شرح می‌دهد فرمود: ﴿وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَتَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ﴾ این کهفشان رو به شرق نبود که آفتاب که طلوع کرد مستقیماً تا آخر کهف را بگیرد و حرارت بتاباند و اینها را آسیب برساند در شرق قرار نداشت و رو به غرب هم نبود که بعدازظهر آفتاب که به کرانه غرب رفت مستقیم روبه‌رو تا تَه غار را روشن کند بلکه منطقه‌ای بود که رو به شمال بود تقریباً و پشتش به طرف قطب جنوب بود یک طرف شرقی داشت یک طرف غربی صبح که آفتاب طلوع می‌کرد به یک قسمت غار می‌تابید به درون غار که فضا را روشن بکند تا حدودی تلطیف بکند تا حدودی ولی به خود اینها نرسد اینها را آسیب نرساند, عصر هم که می‌شد به یک سَمت دیگر غار می‌تابید که باز به اینها نتابد اینها را آسیب نرساند اینها احساس حرارت نکنند و رنج نبرند فرمود این غار موقعیّت اقلیمی‌اش نه شرقی بود نه غربی صبح که آفتاب می‌تابید به یک سَمت غار می‌تابید, عصر که می‌خواست غروب کند به سمت دیگر غار می‌تابید و درون غار محفوظ بود هم هوا لطیف می‌شد, هم معطّر می‌شد و هم سوزان و گداخته نمی‌شد ﴿وَتَرَی الشَّمْسَ﴾ یعنی شما اگر بودی این ترسیم و احضار حال گذشته است یعنی اگر آن صحنه بودی می‌دیدی الآن هم اگر آن غار را ببینی این حال را احساس می‌کنی به هر مخاطبی می‌فرماید ﴿وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ﴾ به طرف دست راست این «زارَ» یعنی «مالَ» زیارت با زور گرچه سه حرفی‌اند «زاء» و «واو» و «راء» ولی اصلشان دوتاست اصلشان یکی نیست این «زورا» زور می‌گوید, باطل می‌گوید, منحرف است این از همین باب که «زار» یعنی «انحرف عن الحق» آن زار به معنی زیارت گرچه آن هم سه حرفی هست ولی ریشهٴ اینها با این زور به معنای بطلان و انحراف دوتاست آن مقاله‌ای که به عنوان زیارت نوشته شده فرق بین زارَ به معنای زیارت با زارَ به معنای انحراف آنجا بیان شد, خب. ﴿وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَزَاوَرُ﴾ یعنی «تتزاور» ﴿عَن کَهْفِهِمْ﴾ به طرف دست راست شما ﴿وَإِذَا غَرَبَت تَقْرِضُهُمْ﴾ یعنی «تَقطعهم» یعنی «تنصرف عنهم» ﴿ذَاتَ الشِّمالِ﴾ شمال در برابر یمین به قسمت چپ این غار می‌افتد که گرچه از آن طرف, طرف راست غار است و از این طرف, طرف چپ غار ولی آن شخصی که وارد می‌شود دست راست خودش را حساب می‌کند دست راست وارد سَمت چپ غار است, دست چپ وارد سَمت راست غار ﴿وَإِذَا غَرَبَت﴾ یعنی شمس, ﴿تَقْرِضُهُمْ﴾ یعنی «تقطعهم» یعنی «تنصرف عنهم» به طرف شمال, خب خود اینها کجا هستند؟ خود اینها نه در طرف غرب غارند نه در طرف شرق غار ﴿وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ در فضای درون این غار گرفتند استراحت کردند و غار هم وسیع است کهف هم وسیع است چون غیر از غار است بزرگ‌تر از غار است, خب پس اینها غار وسیع است شرقی نیست غربی نیست اینها در وسط غار گرفتند خوابیدند در لَبهٴ غار نخوابیدند قسمت غرب غار نخوابیدند, قسمت شرق غار نخوابیدند آفتاب در هنگام طلوع یک بخش خاصّ این کهف را روشن می‌کند می‌تابد نه همه کهف را, در قسمت غروب هم بخش دیگر را مقابلش را روشن می‌کند نه همهٴ غار را اینها وسط محفوظ‌اند هم هوا لطیف می‌شود و هم اینها از تابش مستقیم آفتاب مصون‌اند ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ چون یک کتاب علمی نیست نظیر حکمت و فقه و تفسیر و فلسفه این یک کتاب نور است شما می‌بینید در بحثهای فلسفی, در بحثهای کلامی, در بحثهای اصولی, در بحثهای فقهی فقط صبغهٴ علمی محفوظ است وسط بحث علمی مسئله تقوا و هدایت را ذکر بکند نیست اما این چون کتاب نور است نه کتاب علم حجاب در آن نیست هر مطلب علمی را که نقل می‌کند صبغهٴ هدایتی‌اش را هم بازگو می‌کند. فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ مُهتدی کامل کسی است که از هدایت پاداشی خدا بهره‌برداری کند این از باب اتحاد مقدم و تالی نیست اگر کسی را خدا هدایتِ پاداشی داد او به مقصد می‌رسد وگرنه هدایت تشریعی که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است خب خدا همه را هدایت کرده دیگر ﴿وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً﴾ اضلال هم قبلاً گذشت که اضلال ابتدایی اصلاً نیست اضلال کیفری هست اضلال کیفری هم امر وجودی نیست امر عدمی است خدای سبحان توفیق را به بعضیها نمی‌دهد آن‌وقت حالا اشخاص را به حال خودشان رها می‌کند این معنی اضلال وگرنه چیزی باشد به نام ضلالت ـ معاذ الله ـ خدا این را به آدم بدهد که نیست این امساک است درَ رحمت را به روی بعضی باز می‌کند بعضی که لایق نیستند باز نمی‌کند ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ این اصلِ جامع در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است گاهی درِ رحمت را باز می‌کند گاهی باز نمی‌کند نه اینکه چیزی است به نام ضلالت خدا ضلالت به یک عده می‌دهد نه, عقل از درون, وحی از بیرون, نقل از بیرون همهٴ اسباب هدایت و راهنمایی را فرستاده قرآن فرستاده, پیغمبر فرستاده همهٴ مقدّمات را کرده مدّتی هم مهلت داده دید این بیراهه می‌رود بعد این را به حال خودش رها کرده این به حال خود رها کردن همان است که می‌گوییم «لا تَکلنی الی نفسی طرفة عین» این معنی اضلال است ﴿وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً﴾. این مسئله هدایت هم مستحضرید که ذات اقدس الهی گرچه در بخشی از موارد دارد که هدایت اینها افزوده می‌شود اما اصرار قرآن بر این است که بفرماید اینها بالا می‌آیند دارد ﴿زِدْنَاهُمْ هُدیً﴾ نه «زدنا هدایتهم» این ﴿زِدْنَاهُمْ﴾ تمییز می‌خواهد خب از چه نظر اینها را بالا بردی, اضافه کردی؟ از نظر هدایت وقتی هدایت بالا می‌آید خود این شخص بالا می‌آید ما این شخص را بالا بردیم نه اینکه این شخص همان وضع قبلی را دارد هدایت یک وصف خارجی باشد آن را کم و زیاد کردیم یک انسان عالِم خودش برجسته شد, یک انسان متّقی خودش برجسته شد اوایل در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ آن بخش دقیقش در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» دارد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ این را اگر به ابن‌هشام و امثال ابن‌هشام بدهی می‌گوید «لا» محذوف است, به یک حکیم بدهی می‌گوید خیر, جای «لام» نیست «لام» برای آن اوّلیهاست که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است اما وقتی خود این آقا بالا آمده می‌شود درجه دیگر «لام» سخن از حذف «لام» نیست یکی از مشکلات ما این است که ما به این فکر نیستیم ادبیاتی برابر معارف خود ما شیعه‌ها بنویسیم این سیوطی ما برای دیگری است, این مغنی ما برای دیگری است, این جامی ما برای دیگری است, این مختصر ما برای دیگری است, این مطوّل ما برای دیگری است با این ادبیات, با این حروف, با این تعبیرات آدم می‌آید بالا اطلاعات قرآنی‌اش هم همان است اگر ما کسی می‌داشتیم و باید هم داشته باشیم مطوّلی بنویسد برابر با معارف شیعه مختصر بنویسد این‌چنین, مغنی بنویسد این‌چنین, جامی بنویسد این‌چنین, سیوطی بنویسد این‌چنین دیگر شاهد و مثال ما نه سبعهٴ معلّقه است نه آیات به روال آنها معنا می‌شود آیات را به روال خودمان معنا می‌کنیم اگر گفتیم «لام» به فلان معناست در فلان آیه به روال خودمان می‌گوییم برابر تبیان شیخ طوسی و مجمع‌البیان طبرسی و المیزان علامه معنا می‌کنیم نه برابر تفسیر فخررازی شما غالب تفسیرهایی که طلبه‌ها در نوجوانی برابر مغنی از آیات یادشان است همین حرفهای سنّیهاست این ما متأسفانه عادت نکردیم ما خیال کردیم باسواد شدن حرام است یا خیال کردیم این مقداری که داریم سواد است اولاً این دوتا مسئله را ما باید بدانیم که ملاّ شدن حرام نیست, معصیت نیست معصیت کبیره نیست و این مقداری هم که رایج است ملایی نیست ما اگر نتوانیم چهارتا تفسیر مثل مجمع‌البیان بنویسیم یا چهارتا کتاب ادبی مثل مطوّل و مغنی بنویسیم دیگر کسی نمی‌تواند بگوید من ملاّ هستم که, خب پس بنابراین این سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» دارد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ , انفال دارد ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ اصرار قرآن هم در این است که ما خود اینها را زیاد می‌کنیم نه «نزید هدایتهم» نه اینها را ما بالا می‌آوریم اینها بالا می‌آیند مقرّب می‌شوند یعنی چه؟ بالا آمده که مقرّب شده خود این شخص مقرّب شده اگر این شخص بالا نیامده باشد که مقرّب نمی‌شود که.
فرمود: ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً﴾ این قصّه از بس معارف هر چند همه قسمتهای قرآن همین‌طور است از بس معارف عجیب و فراوان دارد که تعبیر همان‌طوری که می‌گویند «زیدٌ عدلٌ» مبالغه است برای تفهیم کامل است در اینجا هم در سرفصل این قصّه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ نه «عجیبا» فرمود اینها خیال کردی عجب‌اند, باید بگوید خیال کردی اینها عجیب‌اند اگر بفرماید داستان اینها عجب است خب بله, مثل اینکه می‌‌گویند وصف زید عدل است اما اگر بگویند «زیدٌ عدل» معلوم می‌شود مبالغه است دیگر فرمود اصحاب کهف عجب نیستند باید بفرماید اصحاب کهف عجیب نیستند نه عجب نیستند از بس این قصّه معارف فراوان دارد چنین تعبیری هم او را همراهی کرده سایر قصص هم البته همین‌طورند, خب. اما اینها چه خوردند چه نخوردند یک بیان لطیفی دارد ابن‌سینا در آن نمط دهم اشارات چون او هم طبیب بود, هم فیلسوف بود و هم ریاضیدان بود می‌خواهد این را معنا کند که ممکن است کسی چند روزی با غذای کم بسازد این را در همان اسرار آیات نمط دهم فرمود اگر به شما گفتند که سالکی مثلاً چند روز با غذای کم بسنده نکرد این را زود انکار نکن این راه طبّی دارد بعضی از مزاجها هستند که سرگرم هضم موادّ قبلی‌اند چهار روز, پنج روز, شش روز غذا نمی‌خورند این را ایشان ذکر می‌کند به تعبیر شیخناالاستاد مرحوم حکیم الهی قمشه‌ای گفت اگر یک وقت شنیدید ریاضت کشف بادامی بسازد باورتان بشود انکار نکنید هیئت ایرانی که رفته بود به شوروی سابق همان زمان روزنامه‌های آنها نوشتند زلزله‌ای آمده در مسکو و بعد از یک هفته یک زن سالمندی را از زیر آوار بیرون آوردند یک هفته, این معاون وزیر امور خارجه که همراهی می‌کرد این هیئت ایرانی را از آنها سؤال شده که خب اینها که شما در روزنامه‌هایتان نوشتید در این همراهی که از فرودگاه تا پاویون اینها را همراهی می‌کردند سؤال شد که این در روزنامه‌ها بود که یک هفته بعد از زلزله این زن سالمند را از زیر آوار بیرون آوردند گفت بله نوشتند, سؤال شد که چطور این مانده حالا جوابی که این داد گفت, گفت در کنار این دیوار ویران شده سیلوی گندم بود این برفها هم آب شد این گندمها به صورت خمیر شد و نان شد و این خورد و ماند این است. الیوم, نگاه کردم ببینم چه چیزی می‌گویی همین, خب اینها که دیگر در زلزله بم هم از این حرفها بود دیگر هفت روز, هشت روز, کمتر و بیشتر یک زن سالمندی, یک مرد سالمندی می‌ماند بالأخره فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ﴾ آن کسی که باید نگهدارد, نگه می‌دارد شرایط عادی یک چیز است شرایط غیر عادی یک چیز دیگر است سیصد سال وقتی روح به جای دیگر توجه بکند چون روح غذا را می‌گرداند دیگر چه کسی غذا را جابه‌جا می‌کند این نان سنگک را, آن گوشت را, آ‌ن سیب‌زمینی و پیاز را چه کسی تبدیل به گوشت و خون می‌کند؟ روح دیگر, روح اگر توجّهش به جای دیگر باشد به اندک کاری همین بدن را نگه می‌دارد اگر خیلی توجّه داشته باشد که مرتّب می‌رود پرخوری می‌کند گرسنه‌اش می‌شود, کمتر توجه داشته باشد, کمتر فعالیت می‌کند به جای دیگر مشغول است این دیدی است درباره شناخت انسان و مرگ خیلیها می‌گویند وقتی از یک طبیب سؤال بکنی انسان چرا می‌میرد؟ می‌گوید خب این دستگاه بدن جواب می‌کند انسان می‌میرد حالا یا به روح معتقد است یا به روح معتقد نیست آنها که به روح معتقدند می‌گویند «جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو٭٭٭ گفتا چه کنم خانه فرو می‌آید» این خانه خراب می‌شود من ناچارم بروم بیرون اما آنها که طور دیگر فکر می‌کنند جواب دیگر می‌دهند می‌گویند این روح صاحب‌خانه است مدّتی اینجا بود تا وسیله فراهم بکند, ابزار فراهم بکند یک خانه خوب برای خودش بسازد چون وقتی خانه خوب ساختی این خانه کلنگی را رها می‌کند می‌رود آنجا نه چون خانه فرو می‌آید صاحب‌خانه می‌رود بلکه صاحب‌خانه یک قصر دیگری در غُرف مبنیه ساخته اینجا را رها کرده این به هم می‌خورد این یک نگاه است, فرمود اینها جزء آیات الهی است شما تعجّب نکنید که سیصد و اندی سال, سیصد سال شمسی گروهی بدون غذا و بدون آب بمانند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:04

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن