display result search
منو
تفسیر آیات 16 تا 18 سوره کهف _ بخش دوم

تفسیر آیات 16 تا 18 سوره کهف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 18 سوره کهف _ بخش دوم":

گاهی انسان مطلبی را عالِم هست ولی در مسئلهٴ عزم و تصمیم مشکل دارد که بکند این کار را یا نکند
گاهی خدای سبحان در قلب کسی وحی فعل دارد نظیر مادر موسی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِن أَمْرِکُم مِرْفَقاً ﴿16﴾ وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً ﴿17﴾ وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ﴿18﴾

در جریان اصحاب کهف بعد از اینکه اینها مقاومت کردند, قیام کردند و موحّدانه قوم خود را پشت سر گذاشتند و رها کردند به یکدیگر وقتی به دامنهٴ کوه رسیدند به یکدیگر گفتند بعضی از اینها به دیگری گفت وقتی آنها را پشت سر گذاشتید رها کردید و مکتب آنها را هم پشت سر گذاشتید و رها کردید رو به خدا و توحید الهی آوردید و این کهف را که روبه‌روی شماست مأویٰ قرار بدهید که در بحث دیروز گذشت. احتمال اینکه گوینده هاتف غیب باشد بعید نیست لکن شاهدی بر این کار نیست. در جریان وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) آنجا شاهد داخلی هست در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ پانزده به این صورت گذشت وقتی برادران یوسف او را به چاه می‌انداختند تصمیم گرفتند که او را به چاه بیندازند خدای سبحان فرمود ما به یوسفِ یعقوب(سلام الله علیهما) وحی فرستادیم که این صحنه را روزی تو برای برادرانت بازگو خواهی کرد آیه پانزده سورهٴ «یوسف» این بود ﴿فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ﴾ یعنی «أذهبوه» بُردند ﴿وَأَجْمَعُوا أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ وَأَوَحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هذَا وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ تنها جایی که از وحی الهی نسبت به یوسف(سلام الله علیه) در این سور‌ه مطرح است همین آیه است از نبوّت وجود مبارک یوسف در این سور‌ه ظاهراً خبری نیست در سُوَر جزء حوامیم و آن بخش قرآن کریم از نبوّت آن حضرت سخنی به میان آمده, خب در اینجا چون یوسف پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارای مقام شامخ نبوّت هست این هاتف غیبی از طرف خدای سبحان یا خود خدای سبحان این مطلب را به یوسف صدّیق القا فرمود ﴿وَأَوَحَیْنَا إِلَیْهِ﴾ که ﴿لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ﴾ . در جریان مادر موسای کلیم(سلام الله علیهما) آن هم شاهد قرآنی هست که گوینده یا القا کننده خداست آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ این تصمیم مادر موسی(علیهما السلام) را ذات اقدس الهی به وحی الهی اسناد داده است این شاهد است اما در جریان اصحاب کهف ما شاهدی نداریم که گوینده خداست و این وحی بود و به اینها وحی رسانده نه از نبوّت اینها سخنی است, نه از امامت اینها سخنی است, نه تعبیر وحیانی در اینها شده است اما احتمالش هست لکن احتمال وحیِ فعل نه وحیِ حکم, وحی حکم برای انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که وحی می‌آید که این حکم الهی این است که این به شریعت برمی‌گردد, اما وحی فعل مختصّ به انبیا نیست اولیای الهی هم از وحی فعل باخبرند وحی فعل معنایش این است که انسان در بخش اراده و اخلاص و تصمیم و نیّت در این محدوده می‌بیند شفّافیّتی برای او پیدا شده گاهی انسان مطلبی را عالِم هست ولی در مسئلهٴ عزم و تصمیم مشکل دارد که بکند این کار را یا نکند, گاهی در ناحیهٴ تصمیم این مشکل برطرف می‌شود مردان الهی, مؤمنان باتقوا درست است که از وحی تشریعی سهمی ندارند وحی حُکم خدا نصیب اینها نخواهد شد ولی وحی فعلِ خدا نصیب اینها می‌شود در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 21 از وحی فعل سخن به میان آمده آیهٴ 73, آیهٴ 73 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ﴾ اینکه گرایشی در انسان پیدا می‌شود, یک تصمیم قطعی پیدا می‌شود, یک مَنش قلبی پیدا می‌شود این به سَمت فعل برمی‌گردد کاری به علم و حکم ندارد در این کریمه فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ نه «إعلموا أنّ الحُکم کذا» ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ ... إِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ نه «أوحینا إلیهم أن اقیموا الصلاة» یا «أوحینا الیهم أنّ اقامة الصلاة واجبةٌ» آن حکم است و علم به حکم است که از ناحیه ذات اقدس الهی به انبیا اختصاص دارد اما تصمیم بر فعل در غیر انبیا هست گرچه این آیه درباره انبیا آمده ولی وحی فعل اختصاصی به نبی ندارد گاهی خدای سبحان در قلب کسی وحی فعل دارد نظیر مادر موسی, خب اگر این‌چنین شد بر اساس آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ این فرق اگر در بخش علم باشد انسان جازم می‌شود, دیگر آن شکّ علمی برطرف می‌شود شکّ علمی یعنی اینکه آیا این محمول برای این موضوع هست یا نه, آن موضوع واجد این محمول هست یا نه, اما آنچه که در ناحیهٴ عمل قرار دارد آن تردید است گرچه هر کدام از شک و تردید به جای دیگر کاربردی دارد و استعمال می‌شوند لکن شک در ناحیهٴ علم است و تردید در ناحیهٴ عمل آن ردّ مکرّر را می‌گویند تردید انسان وقتی می‌خواهد از دری خارج بشود این در باز است خب دیگر ردّ مکرّر ندارد نزدیک در می‌شود و از در بیرون می‌رود ولی وقتی که نزدیک در شد دید در بسته است برمی‌گردد به جای دیگر از در دیگر وارد می‌شود آن درِ دیگر هم بسته بود دوباره برمی‌گردد در کنار در اول ببیند که بلکه باز شده باشد این ردّ مکرّر را می‌گویند تردید فلان شخص مردّد است یعنی بین انجام و ترک کار رفت و آمد دارد این تردید در بخش عزم و اراده و نیّت و امثال اینهاست این تردید با وحی الهی برطرف می‌شود جدّاً تصمیم می‌گیرد که فلان کار را انجام بدهد پس وحی فعل کاری به مسئلهٴ شریعت و حکم ندارد, کاری به مسئله جزم ندارد, کاری به مسئله شک ندارد, کاری به مسئله فعل و تردید دارد گاهی خدای سبحان در قلب کسی گرایشی ایجاد می‌کند که او به صورت جدّی تصمیم می‌گیرد که فلان کار را انجام بدهد ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ این در مردان الهی هست آن‌وقت تعبیری که درباره اصحاب کهف آمده ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْووا﴾ این احتمالش هست که از راه وحیِ فعل باشد اما احتمالی نیست که یک مفسّر اطمینان داشته باشد بتواند این را به خدا اسناد بدهد از سنخ وحی به مادر موسی چون آنجا شاهد داریم اینجا شاهد نداریم, خب.
فرمود: ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ جواب امر این است که ﴿یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ﴾ پروردگار شما از رحمت خودش برای شما منتشر می‌کند نه تنها شما را از رحمت برخوردار می‌کند بلکه منشور رحمت را به شما عطا می‌کند رحمت‌نثار می‌کند, نشر رحمت می‌کند برای شما که همهٴ جوانب شما را رحمت الهی می‌گیرد ﴿یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِن أَمْرِکُم مِرْفَقاً﴾ که گذشت, خب.
پرسش: حاج آقا این ﴿رَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ این مطلب را می‌رساند.
پاسخ: خب, بله این ﴿رَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ برای آن است که اینها چون بخشی از اینها جزء درباریان آن دقیانوس و اینها بودند و اگر ذات اقدس الهی قلب اینها را مرتبط کرد اینها بدون هراس سیاسی در برابر حکومت وقت می‌ایستادند و توحید را منتشر می‌کردند و همین کار را هم کردند اما حالا که از شهر بیرون آمدند به دامنهٴ کوه رسیدند نزدیک غار رفتند آخر غار جای خطر است آنجا درنده‌ها هستند و خزنده‌ها و گزنده‌‌ها اینجایی که جای خزنده و گزنده و امثال ذلک هست که کسی تصمیم نمی‌گیرد که برود شب آنجا بماند که در این‌گونه از موارد یک تصمیم غیبی لازم است یک تصمیم عاقلانه لازم است فرمود: ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ﴾ آن رَبط, مطلب قبلی بود, خب. موقعیّت کهف همان‌طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید شرقی نبود, غربی نبود زیرا اگر درِ این کهف رو به شرق بود وقتی آفتاب می‌تابید تا آخر کهف را آفتاب می‌گرفت و اگر رو به غرب بود بعدازظهر تمام کهف را آفتاب می‌گرفت معلوم می‌شود که این کهف رو به شرق نبود, رو به غرب نبود, رو به احدالقطبین بود یا قطب شمال یا قطب جنوب آنچه که تعیین کننده است که این کهف رو به قطب شمال بود یا رو به قطب جنوب, کیفیت برداشت از یمین و شمال است اینکه فرمود: ﴿وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ﴾ این کهف اگر رو به قطب شمال باشد یا رو به قطب جنوب باشد صبح که آفتاب طلوع کرد از مشرق طلوع کرد قسمت راستِ این کهف را آفتاب می‌گیرد, خب قسمت راست به لحاظ شخصی که می‌خواهد وارد کهف بشود یا قسمت راستِ خود کهف؟ به لحاظ کسی که می‌خواهد از کهف خارج بشود کهف هم مثل اتاق طرف راست و چپ دارد شخص هم طرف راست و چپ دارد اگر طرف راست و چپ خود شخص ملحوظ باشد که می‌خواهد وارد کهف بشود طرف راست شخص با طرف چپ کهف همراه است قهراً این کهف جنوبی بود درش به طرف قطب شمال بود و آفتاب که می‌تابید در صبح به طرف چپِ کهف که طرف راست وارد هست آفتاب می‌تابید عصر به عکس و اگر منظور از راست و چپ برای خود کهف باشد نه وارد و به لحاظ خارج از کهف باشد نه داخل کهف کسی که می‌خواهد از کهف بیرون بیاید یمین و یسار او با یمین و یسار کهف هماهنگ است انسان اول عادت کرده جلوی روی خود را بگوید اَمام پیش‌رو, پشت سر خودش را بگوید خلف, طرف راستش را بگوید یمین, طرف چپش را بگوید شمال, بالا و پایین هم مشخص کرده. اینکه فرمود در زمان طلوع آفتاب قسمت راست کهف را آفتاب می‌گیرد اگر کهف به لحاظ خود کهف باشد این کهف باید شمالی باشد یعنی در نیم‌کُرهٴ شمالی است رو به قطب جنوب است پشتش به طرف قطب شمال این کهفی که در نیم‌کرهٴ شمالی هست چنین خصیصه‌ای دارد آنهایی که به تعبیر برخیها خواستند بگویند این کهفی که در یونان هست این کهف مراد است اینها به همان معنای دیروز ذکر کردند که این کهف جنوبی بود آنها که می‌گویند نه, ظاهر آیه این است که طرف راست خود کهف نه طرف راست شخصی که وارد می‌شود, طرف چپ کهف نه طرف چپِ کسی که وارد می‌شود اگر این باشد این کهف باید شمالی باشد یعنی در نیم‌کرهٴ شمال باشد که درش به طرف جنوب است پشتش به طرف قطب شمال, خب.
﴿وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَزَاوَرُ﴾ یعنی «تتمایلوا» «زار» یعنی «مالَ» ﴿تَزَاوَرُ﴾ این با زیارت از یک باب نیستند گاهی می‌بینید «فَعِلَ», «یَفعَلُ» به یک معناست «فَعَلَ», «یَفعَلُ» به معنای دیگر آن ماده یکی است ولی باب دوتاست ﴿تَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمالِ﴾ اگر به لحاظ خود کهف باشد کما هو الظاهر و به لحاظ خارج عن الکهف باشد که خارج عن الکهف یمین و شمالش با یمین و شمال خود کهف هماهنگ است این کهف باید شمالی باشد یعنی در نیم‌کُرهٴ شمالی باشد یک, درش به طرف جنوب باز می‌شود دو, آن‌وقت سمت راست این کهف قبل از ظهر آفتاب می‌گیرد سمت چپ این کهف بعدازظهر آفتاب می‌گیرد, خب فرمود ما این کار را کردیم که اینها در وسط محفوظ بمانند کهف هم وسیع بود این غار هم وسیع بود لذا از او به کهف یاد شده نه به غار ﴿وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ در فضای وسیع این کهف بودند و محفوظ هم بودند, خب حالا همان خدایی که سیصد سال اینها را بدون غذا نگه داشت از حرارت و برودت زمستان و تابستان هم نگه می‌دارد اینها را جزء آیات الهی می‌شمارد و همان خدایی که بالأخره آتش را بر وجود مبارک ابراهیم سرد کرد و همان خدایی که آب را تابع ارادهٴ خود کرد دربارهٴ اینکه آن صندوقچه و آن بسته و آ‌ن جعبهٴ حامل موسای کلیم(سلام الله علیه) را سالم به مقصد برساند همان خدا هم حرارت تابستان و برودت زمستان را هم تنظیم کرده تا اینها آسیب نبینند فرمود ما موقع خواب هم هر وقت اینها لازم بود اینها را جابه‌جا می‌کردیم از پهلوی راست به پهلوی چپ می‌خواباندیم ما هم در خواب هم همین طوریم مگر ما سرِ شب خوابیدیم تا صبح به همان یک پهلو می‌خوابیم یا چند بار پهلوی راست و پهلوی چپ می‌غلتیم چه کسی ما را جابه‌جا می‌کند صبح اگر از ما سؤال بکنند شما چند بار از پهلوی راست به پهلوی چپ آمدید چه چیزی می‌گوییم؟ می‌گوییم اطلاع نداریم حشراتی که از کنار بستر و رختخواب انسان می‌گذرند چه کسی حافظ انسان است که آن حشرات به گوش آمد, به نزدیک چشم آدم به بینی آدم وارد نشوند مزاحم آدم نباشند ﴿قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ کَلأ یعنی حَفَظ فرمود حالا به حسب ظاهر روز خودتان را حفظ می‌کنید شب که خوابید چه کسی شما را حفظ می‌کند؟ این همه حشراتی که می‌آیند و می‌روند اگر بعضی بیایند در گوشتان, بعضی بیایند در آن سوراخ بینی‌تان بعضیها می‌دانید با دهنِ باز می‌خوابند بروند در حلقتان شما را در حالت خواب چه کسی از اینها حفظ می‌کند؟ ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ خیلی از موارد است که انسان وقتی خسته شد از پهلوی راست به پهلوی چپ می‌آید چه کسی آدم را جابه‌جا می‌کند؟ صبح که بلند شدیم از ما سؤال بکنند چند بار غلتیدید, چند بار جابه‌جا شدید؟ می‌گوییم «لا أدری» همین خدایی که نمونه‌هایش را در خواب به ما ارائه فرمود همین ذات اقدس الهی به عنوان یکی از آیات بیّن الهی در جریان اصحاف کهف هم این کار را کرد. فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ این هدایت, هدایت پاداشی است.
پرسش: یک قولی هست که می‌گوید جمع بین اسباب مادی و اسباب معنوی این است.
پاسخ: خب بالأخره اسباب معنوی فوق اسباب مادی است در تحت پوشش اسباب معنوی‌اند ذات اقدس الهی اسباب و علل را تنظیم کرده اینها تحت تدبیر مدبّرات امرند این‌چنین نیست که اسباب مادّی در عرض اسباب معنوی باشد مدبّرات امر فائق‌اند این عالم طبیعت‌اند را دارند تدبیر می‌کنند دیگر, خب.
﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ این هدایت پاداشی است هر کس را خدا به عنوان پاداش چیزی به عنوان هدایت عطا بکند او واقعاً هدایت شده است از این سنخ مقدم و تالی نیست در جریان هدایت تشریعی ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ نیست برای اینکه درباره ثمود فرمود: ﴿أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی﴾ ما اینها را هدایت کردیم, انبیا فرستادیم, عقل دادیم اما اینها کوری را بر هدایت ترجیح دادند ما گفتیم ولی آنها قبول نکردند ما پیام فرستادیم اما ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ . هدایت تشریعی که راهنمایی و گفتن و دستور دادن و ابلاغ و املاست تخلّف‌پذیر است برای اینکه فرمود: ﴿أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ﴾ اما ﴿فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی﴾ اما هدایت پاداشی که با دل کار دارد آن هم نصیب هر کس نمی‌شود اگر کسی با هدایت اولیه هدایت تشریعی احترام گذاشت پیام خدا را تلقّی کرد گفت ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلْإِیمَانِ﴾ که ایمان بیاورید ﴿فَآمَنَّا﴾ خب چنین مردانی و چنین زنانی که پیام الهی را شنیدند و ایمان آوردند آن گاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ این را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود, فرمود اگر شما به هدایت پاداشی احترام گذاشتید حرف انبیا را گوش دادید ما هم چیزی به شما می‌دهیم و آن گرایش قلب است آن نورانیّت قلب است آن شفّافیت قلب است این‌چنین نیست که مقدم و تالی یکی باشد که ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ , ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ از این آیات کم نیست خب در اینجا هم فرمود: ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ﴾ یعنی «مَن یهده الله» ﴿فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ کسی را که خدا با هدایت پاداشی قلب او را گرایش بدهد او هدایت شده است, هدایت‌پذیر است کاملاً عمل می‌کند چون تأثیر مهم برای قلب است و ذات اقدس الهی هم این قلب را گرایش داد اینها اصحاب کهف از این قبیل بودند ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ و بر اساس توحید که هیچ مبدأ مستقلّی در عالَم نیست فرمود: ﴿وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً﴾ حالا اگر کسی را ذات اقدس الهی اضلال کرد یعنی او را به حال خود رها کرد آن هدایت اوّلی, تشریعی که تا آخر عمر هست تا آخر عمر انبیا هدایت می‌کنند, عقل هدایت می‌کند, رهبری هست ولی اگر کسی نخواهد بپذیرد خدا او را رها می‌کند به حال خودش رها می‌کند وقتی به حال خودش رها کرد احدی هم به هدایت او اقدام نمی‌کند چون هیچ کسی در عالم بدون اذن خدای سبحان که کار نمی‌کند اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ است, اگر ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ هست پس هیچ عاملی در جهان بدون اذن خدا کار نمی‌کند و خدا هم که اذن نداده یک چیز زایدی به این شخص بدهید این شخصی که به سوء اختیار خود «نبذ کتاب الله وراء ظهره» خدا او را به حال خودش رها کرده لذا فرمود: ﴿وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً﴾, خب مستحضرید این اصلاً قصّه را با آن حق دوخت این بارها عرض شد که قرآن یک کتاب علمی نیست یا نظیر همین علوم رایج حوزه و دانشگاه این هر مطلبی را که می‌گوید در کنارش هدایت را بازگو می‌کند آن هدایت و اخلاق را با آن علم بست وگرنه به حسب ظاهر وقتی موقعیّت اقلیمی کهف را ذکر فرمود, موقعیّت خواب آنها را ذکر فرمود کیفیت آنها را هم در خواب باید همان‌جا ذکر بکند نه در آیه بعد اما حالا در آیه بعد به این صورت ذکر فرمود: ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾, «تَحسب» یعنی شمایِ مخاطب حالا هر کسی می‌خواهد باشد این قصّهٴ گذشته را به زبان حال و به زمان حال ترسیم می‌کند احضار گذشته است به زمان حال وگرنه این «حَسِبت» است نه «تحسب» فرمود اگر شما هر مخاطبی که می‌خواهید باشید در آن صحنه اگر بودید منظرهٴ اینها را می‌دیدید خیال می‌‌کردید اینها بیدارند برای اینکه چشمهایشان بیدار بود تا چیزی طمع نکند که به سراغ اینها بگوید حالا اینها خواب‌اند ما به اینها آسیب برسانیم اینها چشمهایشان بیدار بود اگر هم کسی می‌رفت آنجا خیال می‌کرد که اینها بیدارند ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً﴾ اینها ایقاظ‌اند, بیدارند یَقظه یعنی بیداری, یَقظان یعنی بیدار, ایقاظ هم که جمع است یعنی بیدارها ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً﴾ در حالی که ﴿وَهُمْ رُقُودٌ﴾ اینها خواب‌اند منتها چشمهایشان باز است قیافه, قیافهٴ آدم بیدار است. خب حالا سیصد سال چطور آدم این‌طور می‌خوابد لباسش نمی‌پوسد, خودش نمی‌پوسد چطوری است این؟ فرمود: ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ ما اینها را از پهلوی راست به پهلوی چپ, از پهلوی چپ به پهلوی راست هر وقت لازم بود اینها را جابه‌جا می‌کردیم مثل یک سرپرست کودکی که این کودک را جابه‌جا می‌کند می‌خواباند بعضیها گفتند این ﴿فَضَرََبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ هم از همین قبیل است می‌دانید مادر وقتی می‌خواهد کودک را بخواباند با آن آهنگ می‌خواباند یا با دست زدن می‌خواباند یا با سر و صدای اسباب‌بازی می‌خواباند با یک صدا و آهنگی بالأخره این کودک را می‌خواباند وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) هم در کنار گهوارهٴ امام جواد(سلام الله علیهما) هم زمزمه‌ای داشت مسعودی نقل می‌کند که آنها نمی‌فهمیدند که وجود مبارک امام رضا این حرفها, آن زمزمه‌هایی که دارد آهسته آهسته چه چیزی می‌گوید, به عرض حضرت رساندند که شما امامید, امام زمانید این کودک دارد می‌خوابد این در شأن شما نیست که ذکر خواب بگویید برای این کودکتان «و کان طول لیلته یناغیه فی مهده» حضرت فرمود نه او می‌خوابد نه من ذکر خواب می‌گویم «بل إنّما اُعظّه بالعلم عِظّا» من لحظه به لحظه دارم معارف را یادش می‌دهم او هم دارد یاد می‌گیرد این سخن از ذکر خواب نیست او بیدار است من هم بیدارم من دارم می‌گویم او هم دارد گوش می‌دهد «إنّما اُعظّه بالعلم عظّا» این یک راه است اما راههای عادی همین است که بالأخره اولیای کودک این کودک را با ذکر خواب می‌خوابانند برخیها خواستند بگویند همان‌طوری که کودکان را با یک سر و صدا و با آهنگ خاص می‌خوابانند ذات اقدس الهی هم با آهنگ خاص نظیر سرپرست کودک اینها را خوابانده بالأخره ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾, خب. آن برداشتی است دیگر.
﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ و برای اینکه خودشان و لباسشان محفوظ بماند ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ﴾ یعنی طرف یمین, ﴿وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ یعنی طرف شمال که هم خودشان محفوظ بمانند هم لباسهایشان محفوظ بماند این برای لباسشان, خب گاهی می‌بینید جمادی در اثر ارتباط با انسانی حالتی پیدا می‌کند نظیر همان اُستُن حنّانه این اُستن حنّانه را که خب الآن هم ستونی در مسجدالنبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست به عنوان اُستن حنّانه, ستون حنّانه همین است این را خب فریقین نقل کردند وقتی حضرت به این ستون تکیه می‌داد سخنرانی می‌کرد این ستون لذّت می‌برد به عرض حضرت رساندند که شما خسته می‌شوید ایستاده سخنرانی کنید برای شما منبر تهیه کنیم منبری تهیه کردند وقتی حضرت از این ستون می‌خواست مفارقت کند, هجرت کند به طرف منبر بیاید این ستون جزع کرده, حَنین یعنی جزع و ناله, استن حنّانه هم همین است حنّان یعنی ناله کننده, حضرت این ستون را در آغوش گرفت و آرام شد, خب این‌چنین هست که گاهی جمادی در اثر مجاورت متأثّر می‌شود, گاهی نبات متأثّر می‌شود, گاهی هم حیوان فرمود: ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾ اینها با سگ آمده بودند بیرون, خب نگهبان اینها بود این سگ در وَصید بود آیا وصید به معنای فِنا, فِنا یعنی آستان, پیشگاه اینکه «حلّت بفنائک» یعنی پیشگاه تو, «و أناخت برحلک» پیشگاه, فِنا یعنی آستان, پیشگاه آن دمِ در است. برخیها خواستند بگویند وصید, عَتبه است عتبه این چهارچوب را می‌گویند عَتبه‌بوسی این چهارچوب را می‌گویند, اعتاب مقدّسه این چهارچوبها را می‌گویند وگرنه آن حرم و آن ضریح را نمی‌گویند عتبات آن داخل حرم را نمی‌گویند اعتاب, حرمها را این چارجوبها را می‌گویند عتبه, عتبه‌بوسی, عتبه‌بوسی یعنی همین چهارچوب‌بوسی که تبرّک است اعتاب که می‌گویند اعتاب مقدّسه از همین قبیل است, عتبات از همین قبیل است وقتی که وارد می‌شدند این چهارچوبها را می‌بوسیدند, خب حالا این وصید به معنی عتبه است یا به معنی آستانه؟ برخیها همان آستانه معنا کردند که با نگهبانی سگ سازگارتر است برخیها به عتبه شاید همان تعبیر آستانه, آستان یعنی دمِ در آن اُولیٰ باشد اما این سگ همان‌طوری که آنها در عین حال که خواب رفته بودند چشمانشان بیدار بود ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ این سگ به حالت خواب قرار نداشت به حالت حمله قرار داشت شما غالبتان بالأخره این رمه‌سراهای دامدارها رفتید یا این سگهای نگهبانی را دیدید اینها یک وقت می‌خوابند خب وضع خوابشان مشخص است چطور می‌خوابند, یک وقت می‌خواهند نگهبانی بدهند, نگهبانی بدهند طرزی می‌نشینند دمِ در که آمادهٴ حمله‌اند یعنی این دوتا دست را جلو می‌گذارند آمادهٴ برخاستن‌اند این را می‌گویند حالت ﴿بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾ نه اینکه پهلو دراز کرده باشند خوابیده باشند این حالت حمله در اینها بود که اگر کسی به طرف اینها بخواهد بیاید می‌بیند این سگ بیدار است و آمادهٴ حمله پس این سبک برای سگِ نگهبانِ وظیفه‌شناس است نه در عَتبه بود و نه درون کهف بود بلکه در آستانهٴ کهف بود و نه درازکشیده بود بلکه ﴿بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾ بود این دوتا ذِراع را پهن کرد که آمادهٴ حمله و دفاع و برخاستن است و حالت بیدارباش داشت. برخیها که نظیر مرحوم عبدالرزاق و اینها که در تأویلات قرآن کریم حرکت می‌کنند اینها در همان اول تفسیرشان نوشتند که آنچه که ما می‌گوییم این تفسیر قرآن نیست وگرنه مشمول «مَن فسر القرآن برأیه فهو کفر» ـ معاذ الله ـ خواهد بود این تأویلات اینها تأویل است می‌خواهند همان نظیر اینکه ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ را می‌گویند ما نمی‌گوییم منظور آیه این است می‌گوییم یک تفسیر انفسی هم داشته باشیم یعنی همان‌طوری که رهبران الهی موظّف‌اند که طاغوت را طرد کنند به مبارزهٴ فرعون هر عصری برخیزند هر کدام ما هم موظّفیم در جهاد اکبر با نفس امّاره‌مان مبارزه بکنیم این طاغوت ماست, این فرعون ماست که باید با او مبارزه بکنیم می‌گویند این مقصود قرآن نیست این از لفظ قرآن استفاده می‌شود قرآن این را نمی‌گوید ولی می‌گوییم این کار هم هست, خب می‌گویند اگر ما بگوییم این تفسیر قرآن است که مشمول «من فسّر القرآن» می‌شود بر اساس این برداشتهای انفسی که تشبیهی است در حقیقت نه تفسیر آنها می‌گویند این نفس امّاره که سگ است او هم همیشه آمادهٴ حمله است تا کسی حرفی دربارهٴ ما زده هنوز ما تحقیق نکردیم که این درست می‌گوید یا نه, می‌بینیم حمله شروع شده, بد و بیراه گفتن شروع شده چنین حالتی هم این نفس دارد خب ما تحقیق نکردیم اولاً ببینیم این درست بود یا نبود خیلی از خبرهاست که بعد تکذیب می‌شود بر فرض هم آن شخص یک عامل توجیهی داشت یا نداشت هنوز تحقیق نکرده, هنوز عامل توجیه نشده حمله شروع می‌شود این برای غالب ماها هست که این‌چنین حالتی هست.
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ﴾ در وصید, وصید هم به تعبیر شیخناالاستاد علامه شعرانی(رضوان الله تعالی علیه) مستحضرید در همین یک‌جا به کار برده شده گرچه برخیها خواستند بگویند این با آن مؤصده‌ای که در باب جهنم است از یک ریشه است که درِ مؤصده است ﴿إِنَّهَا عَلَیْهِم مُؤْصَدَةَ﴾ یعنی ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ این جهنّمیها را می‌گذارند در جهنم درِ جهنم را هم می‌بندند و قفل می‌کنند قفل در جهنم هم نظیر این قفلهای معمولی نیست که یک گوشه‌اش را قفل بکنند این پشت‌بندی که قبلاً رسم بود از بالا تا پایین را می‌بست این‌گونه پشت‌بندها که الآن هم به عنوان دزدگیر می‌زنند این را می‌گویند ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ یعنی این یک لنگهٴ در را روی لنگهٴ درِ دیگر می‌گذارند این بسته می‌شود می‌خواهند قفل کنند قفلش هم یک پشت‌بند طولانی است که از بالا تا پایین می‌بندد ﴿إِنَّهَا عَلَیْهِم مُؤْصَدَةَ﴾ مؤصدة یعنی مُطبقه, خب حالا بسته شد پشت‌بندی چیست؟ ﴿فِی عَمَدٍ﴾ این پشت‌بندی که ﴿مُمَدَّدَةٍ﴾ است که مُمدّد تأکید همین أمد است این قفلش نظیر دزدگیرها از بالا تا پایین می‌بندد, خب که جا برای خروج نیست خب کسی نمی‌تواند از جهنم خارج بشود ولی بستن در عذابی است فوق عذاب مثل اینکه هیچ کس از بهشت خارج نمی‌شود چه جایی بهتر از بهشت اما باز بودن در نعمتی است روی نعمت درهای بهشت همیشه باز است با اینکه نه بیگانه می‌تواند بیاید نه آشنا حاضر است برود بیرون هیچ کس قدرت ورود ندارد, هیچ کس هم میل به خروج ندارد اما باز بودن در نعمتی است خود باز بودن ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ , خب.
فرمود: ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾ و منظرهٴ آنها با این سگ این است که ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ اگر کسی وارد کهف می‌شد این صحنه را می‌دید مملوّ از ترس می‌شد و فرار می‌کرد حالا باید دید که این از ذکر تقدّم سبب بر مسبّب است أو بالعکس که بحث بعدی است. فرمود ما طرزی اینها را نگهداری کردیم که هم موقعیّت اقلیمی به اینها آسیب نرساند, هم گذشت فصول به اینها آسیب نرساند, هم دراز بودن مدّت به اینها آسیبی وارد نکند این سه, چهارتا کار را کردیم اما اگر کسی بخواهد به تعقیب اینها بیاید اینها را در حالت خواب آسیب برساند این‌چنین نیست اینها را با آن منظره که می‌بیند خیال می‌کند اینها بیدارند, سگ را با این وضع می‌بیند خیال می‌کند آمادهٴ پارس و حمله است هر کس وارد کهف بشود آنها را با این وضع ببیند هراسناک فرار می‌کند ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ﴾ أیّ مخاطبٍ کان ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ برخیها خواستند بگویند که این رعبِ فراگیر نه تنها قلب می‌ترسد گاهی قلب می‌ترسد اما ترس از دل به سایر اعضا و جوارح سرایت نمی‌کند یک وقت قلب می‌ترسد و لبریز می‌شود به اعضا و جوارح سرایت می‌کند همهٴ بدن می‌لرزد این ﴿لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ آن است خب خیلی از موارد است که انسان خوشحال می‌شود قلباً اما این‌چنین نیست که یک نشاط لبریز داشته باشد قاه قاه بخندد حرکاتی هم در بدنش ظاهر بشود این‌چنین نیست, گاهی هم هست در ترس هم بشرح ایضاً گاهی ترس قلب‌گیر است گاهی فراگیر آن ترس قلب‌گیر خب انسان می‌ترسد و آرام آرام صحنه را ترک می‌کند اما آن ترس فراگیر بدن را می‌لرزاند و انسان سریعاً صحنه را ترک می‌کند نفرمود مرعوب می‌شوید, فرمود: ﴿لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ حالا آن فرار برای رهایی از خطر است و این ﴿لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ سند مسئله است یا نه, این تعبیر دیگر این ﴿لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ سبب است و این فرار مسبّب؟ بیانی سیدناالاستاد دارند که این فرار مسبّب از آن نیست این از باب تقدیم مسبّب بر سبب نیست که خواهد آمد.
اما آن دو, سه‌تا سؤالی که مانده درباره تکامل علمی در بهشت وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) تجلّی می‌کند یا ائمه دیگر(علیهم السلام) تجلّی می‌کنند تکامل علمی در برزخ هست, در صحنهٴ قیامت هست, در بهشت هست یعنی خیلی از چیزها را که انسان نمی‌داند آنجا می‌فهمد اما تکامل عملی هرگز نیست تکامل عملی یعنی انسان کاری انجام بدهد ثواب ببرد و باعث کمال او بشود چون این تکامل عملی مربوط به شریعت است و مربوط به دین است وقتی انسان رحلت می‌کند بساط شریعت و اینها منقرض می‌شود.
اما حدیث مرسلی که جناب طبرسی در احتجاج نقل کرده از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این مویّد فرمایش مرحوم مفید است در طلیعهٴ بحث از مرحوم مفید نقل شده است که مرحوم شیخ مفید نظیر شریفشان این است اصحاب کهف مُردند و دوباره زنده شدند این حدیث مرسلی که مرحوم طبرسی در احتجاج نقل می‌کند مؤیّد فرمایش مفید است اما اثبات این معنای عمیق که خیلی مطابق با ظاهر نیست بخشش مخالف با ظاهر هست با یک حدیث مرسلی کار آسانی نیست اما دربارهٴ آقایانی که زحمت کشیدند این حدیث شریف «لم أخرج أشَراً و لا بطراً» را پیدا کردند کار بسیار خوبی است ولی عرض شد ایشان در المنار از مسند احمدحنبل نقل می‌کند و از ابوسعید خُدری که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود وقتی انسان به طرف نماز خارج می‌شود به طرف مصلّی می‌رود شایسته است بگوید «اللهمّ ... فإنّی لم أخرج أشَراً و لا بطراً» معلوم می‌شود که در بحارالأنوار مرحوم مجلسی از ما و در کتاب آن آقایان از اهل سنّت هست و این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) گرفته شدهٴ از آن اصل است معلوم می‌شود که این اختصاصی به حالت نماز ندارد هر کسی که می‌خواهد برای اقامهٴ دین خدا خواه به صورت جهاد, خواه به صورت نماز, خواه به صورتهای دیگر و خارج بشود می‌تواند بگوید یا شاسیته است که بگوید «اللهمّ ... فإنّی لم أخرج أشَراً و لا بطراً» اما جریان مجلس یزید(علیه اللعنه) که آن خیزران را به لب و دندان وجود مبارک سیّدالشهداء زد این هم تفطّن خوبی است که شاید از اینکه به سرِ حضرت نزد به لب و دندان زد شاید این آیات را شنیده که این کار را کرده اگر می‌خواست بزند خب مثلاً به سر می‌زد این احتمال را تقویت می‌کند که یزید ملعون هم این حرف را شنیده ولی باید روی آن خیلی کار بشود چطور جمعیّتی که باورشان شده بود ـ معاذ الله ـ که حسین‌بن‌علی(سلام الله علیهما) علی البطلان است این آیات الهی را خوانده و تکان نخوردند اگر گوش آنها لایق بود و همه‌شان می‌شنیدند چه در کوفه و چه در شام حتماً شورشی می‌شد حالا یا گوش لایق نبود یا وجود مبارک حضرت صلاح ندانستند همه بشنوند اگر ان‌شاءالله روی این بیشتر کار بکنید جا دارد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن