- 149
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش دو
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش دوم":
مهمترین عامل تربیت, اعتقاد به معاد است
برهان معاد کارِ آسانی نیست
سؤال کردن از یکدیگر نشانهٴ تقابل و تعامل علمی است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾ وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾
اصحاب کهف چون قبل از وجود مبارک موسای کلیم بودند به شهادت اینکه داستان آنها در تورات آمده اینها به دین حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) متدیّن بودند محور اصلی هم توحید بود گرچه در خطوط کلّی اخلاق, فقه و مانند آن با مشرکان عصرشان اختلاف داشتند لکن قرآن کریم آن عنصر اصلی را که توحید بود طرح کرد که اینها موحّد بودند و آنها مشرک و چون صِرف توحید کافی نیست و مهمترین عامل تربیت, اعتقاد به معاد است و برهان معاد هم کارِ آسانی نیست ذات اقدس الهی جریان معاد را برای اینها تبیین کرد اینها را با سیر انفسی خواباند و بعد بیدار کرد تا اینها با سیر انفسی جریان معاد را ادراک کنند و دیگران با سیر آفاقی به مسئله معاد پی ببرند کسی که خودش سیصد سال میخوابد و بعد بیدار میشود سیری در درون خود دارد و جریان برزخ و امثال برزخ را مشاهده میکند و به این آیات انفسی راه پیدا میکند اما دیگران که از حال اینها باخبر میشوند از آیات آفاقی طَرْفی میبندند یعنی آنچه را که این اشخاص خودشان در خود مشاهده میکنند برای آنها آیات انفسی است دیگران که از اینها باخبر میشوند برای اینها آیات آفاقی است هم برهان توحید را قبلاً ارائه فرمودند, هم جریان معاد را با این مسئله تشریح کردند.
مطلب دیگر آن است که در متن این قصّه ذات اقدس الهی فرمود ما اینها را خواباندیم و بیدار کردیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ تا معلوم بشود چه کسی به این رقم پی میبرد چه کسی نمیبرد که ﴿أَحْصَی﴾ فعل ماضی بود نه افعل تفضیل, معلوم بشود چه کسی خوب شمرد, چه کسی نشمرد سالهای مَکث و لَبث را چه کسی شمرد, چه کسی نشمرد. این هدف متن, در شرح فرمود ما اینها را بیدار کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ تا از یکدیگر سؤال بکنند سؤال کردن چون «حُسن السؤال نصف العلم» مقداری از دانایی را به همراه دارد کسی که بین راه است سؤال میکند کسی که هنوز وارد راه نشد قدرت سؤال هم ندارد فرمود: ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ تسائل یعنی سؤال کردن از یکدیگر نشانهٴ تقابل و تعامل علمی است یک وقت است تقابل نیست سخن از استادی و شاگردی است آنجا سخن از سؤال و جواب است به ما فرمودند: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ باید از اهل بیت سؤال کنید, از انبیا سؤال کنید و مانند آن. یک وقت یک تعامل علمی است تعامل علمی بین بهشتیها هست آنها که صاحبنظرند چیزی در دست آنها هست با یکدیگر به گفتگو مینشینند و از یکدیگر سؤال میکنند همین سؤال کلید حلّ بسیاری از مسائل هست اما برای دوزخیان جا برای تسائل نیست فقط سبّ و لعن برای اینها میماند برهان هر دو مسئله را هم قرآن ذکر میکند که چرا بهشتیها اهل تسائلاند و دوزخیها اهل تسائل نیستند. بهشتیها چون عالمانه زندگی کردند و عالمانه وارد برزخ شدند و عالمانه وارد قیامت میشوند ابزار علمی دارند, حقّ سؤال دارند, از یکدیگر سؤال میکنند مطالب علمی برایشان کشف میشود گرچه در بهشت جا برای عمل صالح نیست یعنی کسی کاری بکند, عبادتی بکند, ثوابی ببرد نیست اما در بسیاری از موارد برای بهشتیها حقایق روشن و روشنتر میشود این کشف علمی غذای روحی است برای اینها آنها ﴿یَتَساءَلُونَ﴾ در بهشت از یکدیگر سؤال میکنند در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» که آیهاش قبلاً هم اشاره شد آیهٴ 49 و 50 به بعد این است که ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ٭ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ﴾ تا آخر این قصّه این اهل بهشت, اما دربارهٴ دوزخیان در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 65 به بعد فرمود اینها از یکدیگر سؤال نمیکنند ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ از اینها سؤال میکنند جواب انبیا را چه دادید؟ اینها حرفی برای گفتن ندارند ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ﴾ خبرها برای اینها کور است خب کورها که از یکدیگر سؤال نمیکنند یا کَرها که از یکدیگر سؤال نمیکنند نه این میشنود نه او, نه این میبیند نه او, فرمود چون خبر را نمیبینند اهل سؤال نیستند اینکه میبینید یک عده اهل بحث و مناظره و گفتگو نیستند چون دستشان خالی است فرمود اینها چون کورند گزارشها برای آنها روشن نیست هیچ سؤال نمیکنند فقط این او را لعن میکند میگوید تو باعث شدی, آن این را سبّ میکند میگوید تو باعث شدی ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ این فحش را به یکدیگر نثار میکنند میگویند تو باعث شدی, او میگوید تو باعث شدی اما سؤالی بکنند مشکلی برایشان حل بشود نیست. اما در این کریمه فرمود ما اینها را مبعوث کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ اینها بخشهای توحیدی را که قبلاً پشت سر گذاشتند باید در این برزخ معارفی برایشان کشف شده باشد و از یکدیگر سؤال میکنند این تسائل متقابل زمینه است برای اینکه معلوم بشود چه کسی احصا کرد چه کسی احصا نکرد آنکه گفت ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ احصا نکرد, آنکه گفت ﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ مقداری از این راه را رفته است او قریب به احساس یا اِحصا کرده است, اگر مشکل ادبی در کار نبود و این ﴿أَحْصَی﴾ افعل تفضیل بود ممکن بود اینجا مناسبتر باشد چون افعل تفضیل از ثلاثی مجرّد گرفته میشود نه از ثلاثی مزید اینجا ما تا به باب احصا نبریم ثلاثی مزیدش نکنیم افعل تفضیل در نمیآید اگر آن مشکل ادبی نبود و این ﴿أَحْصَی﴾ افعل تفضیل بود با این تسائل هماهنگتر بود یعنی سؤال کردند خدا هم فرمود ما اینها را برانگیختیم, بیدار کردیم تا گفتگو بکنند تا معلوم بشود چه کسی بهتر شمرده است, چه کسی بهتر احصا کرده است.
مطلب بعدی آن است که این «لام», «لام» غایت است نه «لام» عاقبت برخیها گفتند این «لام», «لام» عاقبت است نظیر آنچه را که درباره موسای کلیم(سلام الله علیه) اتفاق افتاده است که فرمود فرعون و همسرش این را گرفتند ﴿لیکون لهم ولدا﴾ اینها این کار را کردند ﴿لیکون لهم ولدا﴾ یعنی عاقبتش این باشد در حالی که اینچنین نبود برای اینها زیانبار بود و آن قسمت زیانباریاش «لام», «لام» عاقبت است آنها برای زیانباری نگرفتند ﴿لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ آنها برای عداوت و حزن نگرفتند آنها برای اینکه گفتند: ﴿لانه واتخذ ولدا﴾ گرفتند این «لام», «لام» عاقبت است آنها که گفتند این «لام», «لام» عاقبت است گفتند این کار مهم نمیتواند مُغیّا بشود به غایتی نظیر تسائل در حالی که این تسائل غایت میانی است برای آن احصا بودن و آن احصا بودن زمینه غایت است برای پی بردن به هدف و آن جریان معاد است انسان میمیرد و زنده میشود یا سیصد سال میخوابد و زنده میشود و این جریان معاد یا برزخ را کاملاً در خود به عنوان آیات انفسی مشاهده میکند پس این تسائل زمینه است برای آن ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ که آن متن است و این شرح آن متن آمده لذا «لام», «لام» غایت است نه «لام» عاقبت و هدف این کار هم تسائل است و مذاکرات علمی است و امثال ذلک, خب.
فرمود: ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ با یکدیگر به سؤال و جواب بنشینند. بعضیها گفتند ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ خوابیدیم, عدهای گفتند که نه, اینچنین نیست ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ اینها که وارد برزخ میشوند یکسان نیستند بعضیها خواباند یک خواب سنگینی هم دامنگیرشان میشود اینها یا در حالت خواب وارد برزخ میشوند یا به تعبیری دیگر مُرده وارد برزخ میشوند اینها که «الناس نیامٌ فإذا ماتٌوا إنتبهوا» اینها خوابِ موقّت دارند بعد وقتی مُردند به یک خواب عمیقتری فرو میروند یک خوابیدهای به خوابِ دیگر و گرانتر میرود برابر بیان نورانی دیگر حضرت امیر(سلام الله علیه) که یک عدّه مُردند «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» یک عدّه واقعاً مُردند اینها که به حسب ظاهر مُردهاند وقتی مرگشان میرسد مُرده وارد برزخ میشوند نه حیاتی داشتند که سورهٴ «انفال» ترغیب کرد ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ نه حیاتهای دیگر مُردهای مُردهتر شد خبر ندارد اما عدّهای زندهاند زندهتر میشوند اینهایی که زندهاند و زندهتر میشوند در درجهٴ اول عالمان دیناند بعد شهدا, اگر آن حدیث معروف وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ملاحظه فرموده باشید که در قیامت خون شهدا را با مرکّب علما میسنجند و آن مرکّب سنگینتر از این خون میشود که «توزن دماء الشهداء» همین است, خب.
دربارهٴ شهدا اینها مُرده نیستند زندهاند, خوابیده نیستند بیدارند وقتی هم که شهید شدند بیدارتر میشوند اینها زنده وارد برزخ میشوند و بیدارگونه وارد برزخ میشوند لذا از همهٴ جزئیات باخبرند.
پرسش: حاج آقا در روایت دارد که ««من مات فقد قامت قیامته» این قیامت چیست؟
پاسخ: آن همان قیامت صغراست که برزخ اوست دیگر این برای همه هست ولی یک عده در قیامت هم سرگرداناند, خب.
پس بعضیها خواباند وقتی مُردند به خواب سنگینتر فرو میروند تا قیامت اینها را بیدار کنند بعد بگویند که ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ مرقد یعنی خوابگاه, رقود یعنی خواب بعضیها مُردند وقتی مُردند, مُردهتر میشوند این «ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» اصلاً معلوم نیست کجا بود, کجا نبود, کجا آوردنش این را. بعضیها زندهاند و زندهتر میشوند عالِمان راستین اینچنیناند, شهدا اینچنیناند درباره شهدا که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «آلعمران» گذشت ملاحظه فرمودید اینها قدم به قدم به دنبال اطلاع از راهیان راه خودشاناند الآن ماها که زندهایم به حسب ظاهر چه میکنیم؟ اگر همراهانی داشته باشیم, دوستانی داشته باشیم با هم از تهران به قم بیاییم و ما قدری زودتر به مقصد برسیم مرتب با تلفن, با غیر تلفن از مطّلعان حال اینها سؤال میکنیم که اینها در کدام قسمت اتوباناند به ما بشارت بدهید که آیا به شهر قم نزدیکاند یا نیستند؟ این کارِ ماست ما مگر که زندهایم غیر از این میکنیم اگر یک عدّه همراه داشته باشیم که با هم حرکت کردیم همهدف بودیم, هممسیر بودیم, با هم بودیم مرتب سؤال میکنیم که آنها کجایاند میخواهیم از حال آنها باخبر بشویم هر چه اینها به ما نزدیکتر میشوند خوشحالتر میشویم این خاصیت حیات و زنده بودن است چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» از حیات شهدا خبر داد فرمود: ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾ , ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ اینها نیست خب اینها اموات نیستند خیالش هم نکنید بلکه چه کسانیاند؟ ﴿أَحْیَاءٌ﴾ هستند, چه کار میکنند؟ ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ مشغول کار خودشاناند؟ عنداللهیاند؟ مرزوقاند؟ نه, به فکر همراهانشان هستند مرتب از ذات اقدس الهی خبر میگیرند ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ مُستبشِر به کسی میگویند که منتظر خبر خوبی است میگوید آقا بشارت به من بده آن خبر مسرّتبخش که باعث نشاط است و در بَشره اثر میگذارد آن را میگویند بشارت اگر خبری عادی باشد که آدم نمیخندد که در بشرهٴ آدم تغییری پیدا نمیشود که این دیگر بشارت نیست اینها مرتب از ذات اقدس الهی استبشار میکنند یعنی میگویند خدایا یا به فرشتگان مأمور عرض میکنند ای ملائکهٴ مدبّر بشارت بدهید که این همراهان ما کجایاند؟ چند کیلومتریاند؟ ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ این ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدمِ مَلکه است کسانی که با اینها راه افتادند همراه اینها بودند, مسافتی را طی کردند ولی هنوز به مقصد نرسیدند به اینها میگویند ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ اگر سهتا اتومبیل باشد با سهتا سرنشین دوتا با هم حرکت کردند یکی با سرعت به مقصد رسید, یکی در راه است نسبت به این که در راه است میگویند هنوز به مقصد نرسید اما آن اتومبیل اوّلی که در گاراژ پارک کرده است آن را که نمیگویند هنوز نرسید که میگویند هنوز راه نیفتاد این ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است برای کسانی است که راه افتادند در راهاند ولی هنوز به مقصد نرسیدند شهدا کاملاً زندهاند و کاملاً باخبرند میدانند چه کسی راه افتاده, میدانند چه کسی راه نیفتاده به خدا عرض میکنند این چند نفری که راه افتادند در راه هستند الآن به کجا رسیدند چقدر فاصله دارد به ما برسند؟ چه موقع به ما میرسند؟ خب این برای آدم زنده است دیگر مگر ما زندهایم کاری غیر از این داریم؟ اینها لحظه به لحظه سؤال میکنند این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد خب اینها مرتب نمیگویند حالا که اینها نمیدانم سیمین سال انقلاب است که حالا گذشت سی سال گذشت که اینها هر روز دارند سؤال میکنند که این رفقای ما, یاران ما کجا هستند راه افتادند نیفتادند؟ آنها که راه افتادند در کدام قسمت راهاند؟ ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ خب این برای آدم زنده و بیدار است دیگر بنابراین اینها نه تنها زنده وارد برزخ میشوند بلکه یَقظاناند حیّبنیقظاناند بیدارانه وارد برزخ میشوند اینچنیناند اصحاب کهف هم بین آنها یکسان نبودند اینها که گفتند ﴿قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینها خب سیصد سال با آیات انفسی روبهرو بودند ﴿وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ اما خب آشنا نشدند دیگر آن توحیدشان محفوظ, آن اعتقاد اوّلیشان محفوظ اما اینها در خود کاملاً احساس کردند گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ اینها کسانی هستند که ﴿أَحْصَی﴾ اگر هیچ کسی نمیشمرد ذات اقدس الهی نمیفرمود: ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ سؤالها متعدد بود اما جواب دوتا بود یک جواب ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ بود که کوتاهمدت است, یک جواب ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ که آن جواب راستین است.
مطلب بعدی آن است که اینها گفتند: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ این نظر را هم نظر ظاهری دانستند, هم نظریهپردازی که دوّمی مهمتر از اوّلی است یعنی خب نظریه بدهید, تحلیل کنید, بررسی کنید که چه کسی طعامش ازکاست؟ یک وقت است که انسان وارد یک مغازه طعامفروشی میرود طعامی است روی آن یک زرورق هست و ظاهرش تمیز است اما از حلال و حرام بودن او بیخبر است آیا این شخص با ربا تهیه کرده یا با احتکارهای دیگر تهیه کرده از اینها بیخبر است درونش مثل بیرون است یا نه؟ از این بیخبر است این نظر حسّی است اما آنهایی که نظریهپرداز است که نظر قلب است او حلال و حرام را میبیند, پاک و غیر پاک را میبیند, ظاهر و باطن را میبیند فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ این مسئلهٴ لطیف که همهٴ شما در بحث نکاح ملاحظه فرمودید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إیّاکم و خضراء الدمن» اگر خواستید ازدواج کنید برای فرزندتان, پسرتان خواستید همسر بیاورید از خضراءالدمن بپرهیزید به حضرت عرض کردند خضراءالدمن کیست؟ فرمود: «المرأة الحَسناء فی مَنبت السوء» خب این دختر زیبایی که از خانوادههای غیر طیّب و طاهر رشد کرده با آنها ازدواج نکنید این را خب همهٴ ما در بحث نکاح شنیدیم اما گفتند این تمثیل است و نه تعیین یعنی وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) این را درباره خصوص نکاح نفرمود موارد دیگر هم همینطور است اگر کسی حرفِ خوب میزند, حرفهای شورانگیز میزند, حرفهای مصلحتدار به حسب ظاهر میزند ولی از عمق جانش نیست نیّتش پاک نیست این قصد فریب دارد این همان خضراءالدمن است این یک شاخهٴ گُلی است که از قلبی که دِمْنه دارد روییده فرمود حرفهای اینها را گوش ندهید برای اینکه درست است حرف خوب میزند ولی باطنش طور دیگر است و ظاهرش همین خضراست حرفها اینطور است, طعامها اینطور است, شما وقتی وارد مغازهای شدید که غذای خوبی به شما ارائه میکند از خضراءالدمن بپرهیزید اگر واقعاً این شخص رباخوار است یا از راه حرام فراهم کرده این غذایی است به حسب ظاهر زیبا و لذیذ اما باطنش دِمْنه است ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ از نظر ادبی جناب ابوحیّان اندلسی در آن البحرالمحیط که غالباً به این نکات ادبی میپردازد بعد از اینکه دربارهٴ ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ این دوتا احتمال را داده که نظر حس است یا نظر قلب فرمود این ﴿أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ این جمله در محلّ نصب است تا مفعول باشد برای ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ آن هم «معلّق عنه الفعل» این ﴿أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ گرچه این حرف, حرف جناب اندلسی نیست این در خطبهٴ نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که او دربارهٴ برزخ فرمود: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً» انسان چه در شب بمیرد بر او سرمدی میشود, چه در روز بمیرد بر او سرمدی میشود این «أیُّ» اسم است و مضاف است و مبتدا اینجا هم همینطور است این «أیّ» اسم است حرف نیست مضاف است و مبتدا هم به ضمیر اضافه میشوند اینها هم به اسم ظاهر میشود ﴿أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ یک احتمال دیگری را جناب ابوحیّان از مذهب سیبویه نقل کرده این است که بنا بر مذهب سیبویه این «أیّ» که موصول است و مبنی است منصوب است در باطن تا مفعول ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ باشد آنوقت این ﴿أَزْکَی﴾ خبر است برای مبتدای محذوف منتها این را همهٴ نحویها نگفتند علی مذهب سیبویه گفتند حیف است که بحثهای ما در این مسائل ابتدایی خلاصه بشود و اصلاً طرح بشود, خب به هر تقدیر.
﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ ببینید از خضراءالدمن بپرهیزید منتها همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آمده ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ یعنی «فأسئلوا أهل القریه» اینجا هم که فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ یعنی «أیّ أهلها» وگرنه مدینه که ﴿أَزْکَی طَعَاماً﴾ ندارد که, رفتنشان به مدینه درست است ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ﴾ اینجایش درست است اما ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا﴾ مدینه طعام ندارد اهل مدینه طعام دارد آنوقت نظیر ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ که آنجا «وأسئل أهل القریه» است البته در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت که این نیازی به حذف مضاف نیست اگر کسی قدرت سؤال داشته باشد قریه جواب میدهد چون اینها قدرت سؤال ندارند لذا به جای اینکه خویش را تأویل کنند ذکر الهی یعنی قرآن را تأویل کردند گفتند مضاف محذوف است, خب.
﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ معلوم میشود وَرِقی داشتند ورق البته برخیها گفتند اعم از مسکوک و غیر مسکوک است سکّههای زده را میگویند وَرِق, شمش را هم میگویند ورق حالا آن روز اگر سکه نبود, شمش بود نظیر صدر اسلام و این را هم تذکر دادند که اصحاب کهف با اینکه خداوند از اینها با جلال و شکوه یاد کرد ذخیرهسازی مقداری مال برای تأمین روزی در بین راه منافی با توکّل و توحید نیست این «اعقل و توکّل» هم در همین زمینه است اگر کسی مالی را به همراه داشته باشد برای اینکه گرسنه نماند یا کَلّ بر دیگران نشود این را نمیگویند این کار مزاحم با توحید, منافی با توحید و مانند آن است, خب. فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ﴾ مبادا آنجا در شهر بمانید فوراً غذا تهیه کنید غذای طیّب و طاهر و برگردید و آنقدر باید هوشیارانه بروید و بیایید با غذا برگردید که ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ هیچ کسی نفهمد, خب.
برای اینکه گرچه آنها مُردند مثل اینکه اموی رفت مروانی آمد, مروانی رفت عباسی آمد فکر همان است دیگر اگر مردم آن دقیانوس به اصطلاح رخت بربستند سه قرن بعد افرادی دیگر آمدند اینها هم مثل هماناند دیگر عوض که نشدند لذا آنهایی هم که میدانند الآن سه قرن گذشته است مستحضرند یا لااقل احتمال عقلایی میدهند که این تفکّر شرک همچنان باشد برای اینکه اینهایی که اینقدر اهل رکود و جُمود بودند و عوض نشدند چگونه بدون رهبران الهی و آسمانی عوض میشدند ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ﴾ سنّت سیّئهٴ اینها این بود که اینها هر کس بر مرامشان نبود یا سنگسار میکردند یا وادار میکردند که مرتد بشود و وارد مذهب آنها بشود.
پرسش: در آیهٴ 1 ﴿لِنَتَّخِذَّنّ عَلَیْهِم مَسجداً﴾ معلوم میشود حکومتها عوض شده بود تفکرات عوض شده بود.
پاسخ: نه, آن گروهی که ﴿أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ آنها هنوز نیامدیم همین آیهای که بعد میآید آنجا دارد که ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ﴾ که اینجا انشاءالله رسیدیم روشن میشود که اینها چه گروهی بودند و چه پیشنهادی داشتند, خب.
اکثری این بودند اقلّی ممکن است آنها بودند ولی اکثری مردم آن منطقه همین بودند ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ که به نحو منفصله مانعةالخلو بود یا مثلاً تقسیم کار بود و اگر شما ـ معاذ الله ـ مرتد بشوید و وارد ملّت اینها بشوید ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ یک ضلالت دائم است این بحث دیروز که ضلالت بود به حضرت نوح اسناد دادند ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ سفاهت را به انبیای دیگر اسناد دادند که ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ را به حضرت نوح گفتند, سفاهت را به انبیای دیگر گفتند.
پرسش: در ملت ظالم مگر غذای پاک پیدا میشود.
پاسخ: بله خب چون یک عدّه پاک بودند در آنها منتها در اقلیّت بودند.
پرسش: شناساییشان مشکل است.
پاسخ: خب همین دیگر فرمود: ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ همین بود, ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ نظر بکن دقیقاً برای همین بود شما که سالیان متمادی در این شهر زندگی میکردید شهری که فرض کنید صد هزار جمعیت دارد ممکن است هشت, ده خانوارش متدیّن باشند در قصص بعضی از انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) قرآن نقل کرده که ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ﴾ این تنوینش, تنوین وحدت است ﴿غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در این شهر بزرگ فقط یک خانواده ایمان آوردند خب اینها هم بودند اینچنین نیست که اگر یک شهر بزرگ بود مثلاً مؤمن هم در آن بود مؤمنینش افراد قابل توجّهی بودند خب دربارهٴ نوح(سلام الله علیه) به خدا عرض کرد خدایا اینها همینطورند ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ خب اینها این اصحاب کهف جریان نوح و امثال نوح را که شنیده بودند و دیده بودند که وضعشان این است ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ نسل دوم و سوم و چهارم هم مثل قبل اوّلی مشرک است اینها کارشان این است اگر وجود مبارک نوح از آینده به اذن خدا خبر داد عرض کرد ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ اصحاب کهف هم اگر جزم نداشتند ولی بر اساس همان حدس یا طمأنینه این قصّه را میدانستند که ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ و اگر یک گروه اندکی هم در آنها بودند اینها دارای طعام ازکا بودند حالا این بحث گذشت ولی در جریان سیّدالشهداء(سلام الله علیه) همانطوری که درباره حضرت زینب کبرا(سلام الله علیها) در خطبهٴ کوفه آمده است که «سَکَنت الأجراس» مشابه این در جریان کربلا هم آمد که وجود مبارک سیّدالشهداء هم که اشاره کرد «سَکَنت الأجراس» عمده آن است که مشرکان مکه بتپرست بودند و این بتپرستی بر آنها رسوخ کرده اینها معجزات را میدیدند و ایمان نمیآوردند ولی مردم کوفه که سالیان متمادی پشت سر حضرت امیر نماز خواندند, پای منبر حضرت امیر بودند بعدها هم آن قیام را کردند با خطبهٴ حضرت زینب(سلام الله علیها) عدهٴ زیادی شیون کشیدند گریه کردند این سؤال باید بررسی بشود مسئله سوم اصل تلاوت قرآن مفروقعنه است افرادی مثل زیدبنارقم شنیدند مفروقعنه است اینها را گاهی میشنوند که اتمام حجت بشود اختصاصی هم ندارد که مثلاً این شخص جزء اوحدی از ناس بوده گاهی ممکن است اوحدی شنیده باشند ولی گاهی ممکن است که حجّت الهی تمام شده باشد اینها شنیدند منتها باید مسئله سوم بررسی بشود که آیا واقعاً خیلیها شنیدند و ترتیب اثر ندادند یا لایق نبودند که بشنوند ولی در جریان اربعین اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مرحوم شهید قاضی(رضوان الله علیه) اوّلین شهید محراب در تبریز ایشان تحقیقی کردند حالا بررسی کنید ببینید که این تحقیقی که کردند کتابی نوشتند درباره اربعین که آیا اربعین اول تام بود یا نه؟
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مهمترین عامل تربیت, اعتقاد به معاد است
برهان معاد کارِ آسانی نیست
سؤال کردن از یکدیگر نشانهٴ تقابل و تعامل علمی است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾ وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾
اصحاب کهف چون قبل از وجود مبارک موسای کلیم بودند به شهادت اینکه داستان آنها در تورات آمده اینها به دین حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) متدیّن بودند محور اصلی هم توحید بود گرچه در خطوط کلّی اخلاق, فقه و مانند آن با مشرکان عصرشان اختلاف داشتند لکن قرآن کریم آن عنصر اصلی را که توحید بود طرح کرد که اینها موحّد بودند و آنها مشرک و چون صِرف توحید کافی نیست و مهمترین عامل تربیت, اعتقاد به معاد است و برهان معاد هم کارِ آسانی نیست ذات اقدس الهی جریان معاد را برای اینها تبیین کرد اینها را با سیر انفسی خواباند و بعد بیدار کرد تا اینها با سیر انفسی جریان معاد را ادراک کنند و دیگران با سیر آفاقی به مسئله معاد پی ببرند کسی که خودش سیصد سال میخوابد و بعد بیدار میشود سیری در درون خود دارد و جریان برزخ و امثال برزخ را مشاهده میکند و به این آیات انفسی راه پیدا میکند اما دیگران که از حال اینها باخبر میشوند از آیات آفاقی طَرْفی میبندند یعنی آنچه را که این اشخاص خودشان در خود مشاهده میکنند برای آنها آیات انفسی است دیگران که از اینها باخبر میشوند برای اینها آیات آفاقی است هم برهان توحید را قبلاً ارائه فرمودند, هم جریان معاد را با این مسئله تشریح کردند.
مطلب دیگر آن است که در متن این قصّه ذات اقدس الهی فرمود ما اینها را خواباندیم و بیدار کردیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ تا معلوم بشود چه کسی به این رقم پی میبرد چه کسی نمیبرد که ﴿أَحْصَی﴾ فعل ماضی بود نه افعل تفضیل, معلوم بشود چه کسی خوب شمرد, چه کسی نشمرد سالهای مَکث و لَبث را چه کسی شمرد, چه کسی نشمرد. این هدف متن, در شرح فرمود ما اینها را بیدار کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ تا از یکدیگر سؤال بکنند سؤال کردن چون «حُسن السؤال نصف العلم» مقداری از دانایی را به همراه دارد کسی که بین راه است سؤال میکند کسی که هنوز وارد راه نشد قدرت سؤال هم ندارد فرمود: ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ تسائل یعنی سؤال کردن از یکدیگر نشانهٴ تقابل و تعامل علمی است یک وقت است تقابل نیست سخن از استادی و شاگردی است آنجا سخن از سؤال و جواب است به ما فرمودند: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ باید از اهل بیت سؤال کنید, از انبیا سؤال کنید و مانند آن. یک وقت یک تعامل علمی است تعامل علمی بین بهشتیها هست آنها که صاحبنظرند چیزی در دست آنها هست با یکدیگر به گفتگو مینشینند و از یکدیگر سؤال میکنند همین سؤال کلید حلّ بسیاری از مسائل هست اما برای دوزخیان جا برای تسائل نیست فقط سبّ و لعن برای اینها میماند برهان هر دو مسئله را هم قرآن ذکر میکند که چرا بهشتیها اهل تسائلاند و دوزخیها اهل تسائل نیستند. بهشتیها چون عالمانه زندگی کردند و عالمانه وارد برزخ شدند و عالمانه وارد قیامت میشوند ابزار علمی دارند, حقّ سؤال دارند, از یکدیگر سؤال میکنند مطالب علمی برایشان کشف میشود گرچه در بهشت جا برای عمل صالح نیست یعنی کسی کاری بکند, عبادتی بکند, ثوابی ببرد نیست اما در بسیاری از موارد برای بهشتیها حقایق روشن و روشنتر میشود این کشف علمی غذای روحی است برای اینها آنها ﴿یَتَساءَلُونَ﴾ در بهشت از یکدیگر سؤال میکنند در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» که آیهاش قبلاً هم اشاره شد آیهٴ 49 و 50 به بعد این است که ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ٭ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ﴾ تا آخر این قصّه این اهل بهشت, اما دربارهٴ دوزخیان در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 65 به بعد فرمود اینها از یکدیگر سؤال نمیکنند ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ از اینها سؤال میکنند جواب انبیا را چه دادید؟ اینها حرفی برای گفتن ندارند ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ﴾ خبرها برای اینها کور است خب کورها که از یکدیگر سؤال نمیکنند یا کَرها که از یکدیگر سؤال نمیکنند نه این میشنود نه او, نه این میبیند نه او, فرمود چون خبر را نمیبینند اهل سؤال نیستند اینکه میبینید یک عده اهل بحث و مناظره و گفتگو نیستند چون دستشان خالی است فرمود اینها چون کورند گزارشها برای آنها روشن نیست هیچ سؤال نمیکنند فقط این او را لعن میکند میگوید تو باعث شدی, آن این را سبّ میکند میگوید تو باعث شدی ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ این فحش را به یکدیگر نثار میکنند میگویند تو باعث شدی, او میگوید تو باعث شدی اما سؤالی بکنند مشکلی برایشان حل بشود نیست. اما در این کریمه فرمود ما اینها را مبعوث کردیم ﴿لِیَتَسَاءَلُوا﴾ اینها بخشهای توحیدی را که قبلاً پشت سر گذاشتند باید در این برزخ معارفی برایشان کشف شده باشد و از یکدیگر سؤال میکنند این تسائل متقابل زمینه است برای اینکه معلوم بشود چه کسی احصا کرد چه کسی احصا نکرد آنکه گفت ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ احصا نکرد, آنکه گفت ﴿قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ مقداری از این راه را رفته است او قریب به احساس یا اِحصا کرده است, اگر مشکل ادبی در کار نبود و این ﴿أَحْصَی﴾ افعل تفضیل بود ممکن بود اینجا مناسبتر باشد چون افعل تفضیل از ثلاثی مجرّد گرفته میشود نه از ثلاثی مزید اینجا ما تا به باب احصا نبریم ثلاثی مزیدش نکنیم افعل تفضیل در نمیآید اگر آن مشکل ادبی نبود و این ﴿أَحْصَی﴾ افعل تفضیل بود با این تسائل هماهنگتر بود یعنی سؤال کردند خدا هم فرمود ما اینها را برانگیختیم, بیدار کردیم تا گفتگو بکنند تا معلوم بشود چه کسی بهتر شمرده است, چه کسی بهتر احصا کرده است.
مطلب بعدی آن است که این «لام», «لام» غایت است نه «لام» عاقبت برخیها گفتند این «لام», «لام» عاقبت است نظیر آنچه را که درباره موسای کلیم(سلام الله علیه) اتفاق افتاده است که فرمود فرعون و همسرش این را گرفتند ﴿لیکون لهم ولدا﴾ اینها این کار را کردند ﴿لیکون لهم ولدا﴾ یعنی عاقبتش این باشد در حالی که اینچنین نبود برای اینها زیانبار بود و آن قسمت زیانباریاش «لام», «لام» عاقبت است آنها برای زیانباری نگرفتند ﴿لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ آنها برای عداوت و حزن نگرفتند آنها برای اینکه گفتند: ﴿لانه واتخذ ولدا﴾ گرفتند این «لام», «لام» عاقبت است آنها که گفتند این «لام», «لام» عاقبت است گفتند این کار مهم نمیتواند مُغیّا بشود به غایتی نظیر تسائل در حالی که این تسائل غایت میانی است برای آن احصا بودن و آن احصا بودن زمینه غایت است برای پی بردن به هدف و آن جریان معاد است انسان میمیرد و زنده میشود یا سیصد سال میخوابد و زنده میشود و این جریان معاد یا برزخ را کاملاً در خود به عنوان آیات انفسی مشاهده میکند پس این تسائل زمینه است برای آن ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ که آن متن است و این شرح آن متن آمده لذا «لام», «لام» غایت است نه «لام» عاقبت و هدف این کار هم تسائل است و مذاکرات علمی است و امثال ذلک, خب.
فرمود: ﴿لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ﴾ با یکدیگر به سؤال و جواب بنشینند. بعضیها گفتند ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ خوابیدیم, عدهای گفتند که نه, اینچنین نیست ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ اینها که وارد برزخ میشوند یکسان نیستند بعضیها خواباند یک خواب سنگینی هم دامنگیرشان میشود اینها یا در حالت خواب وارد برزخ میشوند یا به تعبیری دیگر مُرده وارد برزخ میشوند اینها که «الناس نیامٌ فإذا ماتٌوا إنتبهوا» اینها خوابِ موقّت دارند بعد وقتی مُردند به یک خواب عمیقتری فرو میروند یک خوابیدهای به خوابِ دیگر و گرانتر میرود برابر بیان نورانی دیگر حضرت امیر(سلام الله علیه) که یک عدّه مُردند «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» یک عدّه واقعاً مُردند اینها که به حسب ظاهر مُردهاند وقتی مرگشان میرسد مُرده وارد برزخ میشوند نه حیاتی داشتند که سورهٴ «انفال» ترغیب کرد ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ نه حیاتهای دیگر مُردهای مُردهتر شد خبر ندارد اما عدّهای زندهاند زندهتر میشوند اینهایی که زندهاند و زندهتر میشوند در درجهٴ اول عالمان دیناند بعد شهدا, اگر آن حدیث معروف وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ملاحظه فرموده باشید که در قیامت خون شهدا را با مرکّب علما میسنجند و آن مرکّب سنگینتر از این خون میشود که «توزن دماء الشهداء» همین است, خب.
دربارهٴ شهدا اینها مُرده نیستند زندهاند, خوابیده نیستند بیدارند وقتی هم که شهید شدند بیدارتر میشوند اینها زنده وارد برزخ میشوند و بیدارگونه وارد برزخ میشوند لذا از همهٴ جزئیات باخبرند.
پرسش: حاج آقا در روایت دارد که ««من مات فقد قامت قیامته» این قیامت چیست؟
پاسخ: آن همان قیامت صغراست که برزخ اوست دیگر این برای همه هست ولی یک عده در قیامت هم سرگرداناند, خب.
پس بعضیها خواباند وقتی مُردند به خواب سنگینتر فرو میروند تا قیامت اینها را بیدار کنند بعد بگویند که ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ مرقد یعنی خوابگاه, رقود یعنی خواب بعضیها مُردند وقتی مُردند, مُردهتر میشوند این «ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» اصلاً معلوم نیست کجا بود, کجا نبود, کجا آوردنش این را. بعضیها زندهاند و زندهتر میشوند عالِمان راستین اینچنیناند, شهدا اینچنیناند درباره شهدا که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «آلعمران» گذشت ملاحظه فرمودید اینها قدم به قدم به دنبال اطلاع از راهیان راه خودشاناند الآن ماها که زندهایم به حسب ظاهر چه میکنیم؟ اگر همراهانی داشته باشیم, دوستانی داشته باشیم با هم از تهران به قم بیاییم و ما قدری زودتر به مقصد برسیم مرتب با تلفن, با غیر تلفن از مطّلعان حال اینها سؤال میکنیم که اینها در کدام قسمت اتوباناند به ما بشارت بدهید که آیا به شهر قم نزدیکاند یا نیستند؟ این کارِ ماست ما مگر که زندهایم غیر از این میکنیم اگر یک عدّه همراه داشته باشیم که با هم حرکت کردیم همهدف بودیم, هممسیر بودیم, با هم بودیم مرتب سؤال میکنیم که آنها کجایاند میخواهیم از حال آنها باخبر بشویم هر چه اینها به ما نزدیکتر میشوند خوشحالتر میشویم این خاصیت حیات و زنده بودن است چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» از حیات شهدا خبر داد فرمود: ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾ , ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ اینها نیست خب اینها اموات نیستند خیالش هم نکنید بلکه چه کسانیاند؟ ﴿أَحْیَاءٌ﴾ هستند, چه کار میکنند؟ ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ مشغول کار خودشاناند؟ عنداللهیاند؟ مرزوقاند؟ نه, به فکر همراهانشان هستند مرتب از ذات اقدس الهی خبر میگیرند ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ مُستبشِر به کسی میگویند که منتظر خبر خوبی است میگوید آقا بشارت به من بده آن خبر مسرّتبخش که باعث نشاط است و در بَشره اثر میگذارد آن را میگویند بشارت اگر خبری عادی باشد که آدم نمیخندد که در بشرهٴ آدم تغییری پیدا نمیشود که این دیگر بشارت نیست اینها مرتب از ذات اقدس الهی استبشار میکنند یعنی میگویند خدایا یا به فرشتگان مأمور عرض میکنند ای ملائکهٴ مدبّر بشارت بدهید که این همراهان ما کجایاند؟ چند کیلومتریاند؟ ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ این ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدمِ مَلکه است کسانی که با اینها راه افتادند همراه اینها بودند, مسافتی را طی کردند ولی هنوز به مقصد نرسیدند به اینها میگویند ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ اگر سهتا اتومبیل باشد با سهتا سرنشین دوتا با هم حرکت کردند یکی با سرعت به مقصد رسید, یکی در راه است نسبت به این که در راه است میگویند هنوز به مقصد نرسید اما آن اتومبیل اوّلی که در گاراژ پارک کرده است آن را که نمیگویند هنوز نرسید که میگویند هنوز راه نیفتاد این ﴿الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است برای کسانی است که راه افتادند در راهاند ولی هنوز به مقصد نرسیدند شهدا کاملاً زندهاند و کاملاً باخبرند میدانند چه کسی راه افتاده, میدانند چه کسی راه نیفتاده به خدا عرض میکنند این چند نفری که راه افتادند در راه هستند الآن به کجا رسیدند چقدر فاصله دارد به ما برسند؟ چه موقع به ما میرسند؟ خب این برای آدم زنده است دیگر مگر ما زندهایم کاری غیر از این داریم؟ اینها لحظه به لحظه سؤال میکنند این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد خب اینها مرتب نمیگویند حالا که اینها نمیدانم سیمین سال انقلاب است که حالا گذشت سی سال گذشت که اینها هر روز دارند سؤال میکنند که این رفقای ما, یاران ما کجا هستند راه افتادند نیفتادند؟ آنها که راه افتادند در کدام قسمت راهاند؟ ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ خب این برای آدم زنده و بیدار است دیگر بنابراین اینها نه تنها زنده وارد برزخ میشوند بلکه یَقظاناند حیّبنیقظاناند بیدارانه وارد برزخ میشوند اینچنیناند اصحاب کهف هم بین آنها یکسان نبودند اینها که گفتند ﴿قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینها خب سیصد سال با آیات انفسی روبهرو بودند ﴿وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ اما خب آشنا نشدند دیگر آن توحیدشان محفوظ, آن اعتقاد اوّلیشان محفوظ اما اینها در خود کاملاً احساس کردند گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ اینها کسانی هستند که ﴿أَحْصَی﴾ اگر هیچ کسی نمیشمرد ذات اقدس الهی نمیفرمود: ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ سؤالها متعدد بود اما جواب دوتا بود یک جواب ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ بود که کوتاهمدت است, یک جواب ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ که آن جواب راستین است.
مطلب بعدی آن است که اینها گفتند: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ این نظر را هم نظر ظاهری دانستند, هم نظریهپردازی که دوّمی مهمتر از اوّلی است یعنی خب نظریه بدهید, تحلیل کنید, بررسی کنید که چه کسی طعامش ازکاست؟ یک وقت است که انسان وارد یک مغازه طعامفروشی میرود طعامی است روی آن یک زرورق هست و ظاهرش تمیز است اما از حلال و حرام بودن او بیخبر است آیا این شخص با ربا تهیه کرده یا با احتکارهای دیگر تهیه کرده از اینها بیخبر است درونش مثل بیرون است یا نه؟ از این بیخبر است این نظر حسّی است اما آنهایی که نظریهپرداز است که نظر قلب است او حلال و حرام را میبیند, پاک و غیر پاک را میبیند, ظاهر و باطن را میبیند فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ این مسئلهٴ لطیف که همهٴ شما در بحث نکاح ملاحظه فرمودید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إیّاکم و خضراء الدمن» اگر خواستید ازدواج کنید برای فرزندتان, پسرتان خواستید همسر بیاورید از خضراءالدمن بپرهیزید به حضرت عرض کردند خضراءالدمن کیست؟ فرمود: «المرأة الحَسناء فی مَنبت السوء» خب این دختر زیبایی که از خانوادههای غیر طیّب و طاهر رشد کرده با آنها ازدواج نکنید این را خب همهٴ ما در بحث نکاح شنیدیم اما گفتند این تمثیل است و نه تعیین یعنی وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) این را درباره خصوص نکاح نفرمود موارد دیگر هم همینطور است اگر کسی حرفِ خوب میزند, حرفهای شورانگیز میزند, حرفهای مصلحتدار به حسب ظاهر میزند ولی از عمق جانش نیست نیّتش پاک نیست این قصد فریب دارد این همان خضراءالدمن است این یک شاخهٴ گُلی است که از قلبی که دِمْنه دارد روییده فرمود حرفهای اینها را گوش ندهید برای اینکه درست است حرف خوب میزند ولی باطنش طور دیگر است و ظاهرش همین خضراست حرفها اینطور است, طعامها اینطور است, شما وقتی وارد مغازهای شدید که غذای خوبی به شما ارائه میکند از خضراءالدمن بپرهیزید اگر واقعاً این شخص رباخوار است یا از راه حرام فراهم کرده این غذایی است به حسب ظاهر زیبا و لذیذ اما باطنش دِمْنه است ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ از نظر ادبی جناب ابوحیّان اندلسی در آن البحرالمحیط که غالباً به این نکات ادبی میپردازد بعد از اینکه دربارهٴ ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ این دوتا احتمال را داده که نظر حس است یا نظر قلب فرمود این ﴿أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ این جمله در محلّ نصب است تا مفعول باشد برای ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ آن هم «معلّق عنه الفعل» این ﴿أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ گرچه این حرف, حرف جناب اندلسی نیست این در خطبهٴ نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که او دربارهٴ برزخ فرمود: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً» انسان چه در شب بمیرد بر او سرمدی میشود, چه در روز بمیرد بر او سرمدی میشود این «أیُّ» اسم است و مضاف است و مبتدا اینجا هم همینطور است این «أیّ» اسم است حرف نیست مضاف است و مبتدا هم به ضمیر اضافه میشوند اینها هم به اسم ظاهر میشود ﴿أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ یک احتمال دیگری را جناب ابوحیّان از مذهب سیبویه نقل کرده این است که بنا بر مذهب سیبویه این «أیّ» که موصول است و مبنی است منصوب است در باطن تا مفعول ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ باشد آنوقت این ﴿أَزْکَی﴾ خبر است برای مبتدای محذوف منتها این را همهٴ نحویها نگفتند علی مذهب سیبویه گفتند حیف است که بحثهای ما در این مسائل ابتدایی خلاصه بشود و اصلاً طرح بشود, خب به هر تقدیر.
﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ ببینید از خضراءالدمن بپرهیزید منتها همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آمده ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ یعنی «فأسئلوا أهل القریه» اینجا هم که فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ یعنی «أیّ أهلها» وگرنه مدینه که ﴿أَزْکَی طَعَاماً﴾ ندارد که, رفتنشان به مدینه درست است ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ﴾ اینجایش درست است اما ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا﴾ مدینه طعام ندارد اهل مدینه طعام دارد آنوقت نظیر ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ که آنجا «وأسئل أهل القریه» است البته در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت که این نیازی به حذف مضاف نیست اگر کسی قدرت سؤال داشته باشد قریه جواب میدهد چون اینها قدرت سؤال ندارند لذا به جای اینکه خویش را تأویل کنند ذکر الهی یعنی قرآن را تأویل کردند گفتند مضاف محذوف است, خب.
﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ معلوم میشود وَرِقی داشتند ورق البته برخیها گفتند اعم از مسکوک و غیر مسکوک است سکّههای زده را میگویند وَرِق, شمش را هم میگویند ورق حالا آن روز اگر سکه نبود, شمش بود نظیر صدر اسلام و این را هم تذکر دادند که اصحاب کهف با اینکه خداوند از اینها با جلال و شکوه یاد کرد ذخیرهسازی مقداری مال برای تأمین روزی در بین راه منافی با توکّل و توحید نیست این «اعقل و توکّل» هم در همین زمینه است اگر کسی مالی را به همراه داشته باشد برای اینکه گرسنه نماند یا کَلّ بر دیگران نشود این را نمیگویند این کار مزاحم با توحید, منافی با توحید و مانند آن است, خب. فرمود: ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ﴾ مبادا آنجا در شهر بمانید فوراً غذا تهیه کنید غذای طیّب و طاهر و برگردید و آنقدر باید هوشیارانه بروید و بیایید با غذا برگردید که ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ هیچ کسی نفهمد, خب.
برای اینکه گرچه آنها مُردند مثل اینکه اموی رفت مروانی آمد, مروانی رفت عباسی آمد فکر همان است دیگر اگر مردم آن دقیانوس به اصطلاح رخت بربستند سه قرن بعد افرادی دیگر آمدند اینها هم مثل هماناند دیگر عوض که نشدند لذا آنهایی هم که میدانند الآن سه قرن گذشته است مستحضرند یا لااقل احتمال عقلایی میدهند که این تفکّر شرک همچنان باشد برای اینکه اینهایی که اینقدر اهل رکود و جُمود بودند و عوض نشدند چگونه بدون رهبران الهی و آسمانی عوض میشدند ﴿وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ﴾ سنّت سیّئهٴ اینها این بود که اینها هر کس بر مرامشان نبود یا سنگسار میکردند یا وادار میکردند که مرتد بشود و وارد مذهب آنها بشود.
پرسش: در آیهٴ 1 ﴿لِنَتَّخِذَّنّ عَلَیْهِم مَسجداً﴾ معلوم میشود حکومتها عوض شده بود تفکرات عوض شده بود.
پاسخ: نه, آن گروهی که ﴿أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ آنها هنوز نیامدیم همین آیهای که بعد میآید آنجا دارد که ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ﴾ که اینجا انشاءالله رسیدیم روشن میشود که اینها چه گروهی بودند و چه پیشنهادی داشتند, خب.
اکثری این بودند اقلّی ممکن است آنها بودند ولی اکثری مردم آن منطقه همین بودند ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ﴾ که به نحو منفصله مانعةالخلو بود یا مثلاً تقسیم کار بود و اگر شما ـ معاذ الله ـ مرتد بشوید و وارد ملّت اینها بشوید ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ یک ضلالت دائم است این بحث دیروز که ضلالت بود به حضرت نوح اسناد دادند ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ سفاهت را به انبیای دیگر اسناد دادند که ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ را به حضرت نوح گفتند, سفاهت را به انبیای دیگر گفتند.
پرسش: در ملت ظالم مگر غذای پاک پیدا میشود.
پاسخ: بله خب چون یک عدّه پاک بودند در آنها منتها در اقلیّت بودند.
پرسش: شناساییشان مشکل است.
پاسخ: خب همین دیگر فرمود: ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ همین بود, ﴿فَلْیَنظُرْ﴾ نظر بکن دقیقاً برای همین بود شما که سالیان متمادی در این شهر زندگی میکردید شهری که فرض کنید صد هزار جمعیت دارد ممکن است هشت, ده خانوارش متدیّن باشند در قصص بعضی از انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) قرآن نقل کرده که ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ﴾ این تنوینش, تنوین وحدت است ﴿غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در این شهر بزرگ فقط یک خانواده ایمان آوردند خب اینها هم بودند اینچنین نیست که اگر یک شهر بزرگ بود مثلاً مؤمن هم در آن بود مؤمنینش افراد قابل توجّهی بودند خب دربارهٴ نوح(سلام الله علیه) به خدا عرض کرد خدایا اینها همینطورند ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ خب اینها این اصحاب کهف جریان نوح و امثال نوح را که شنیده بودند و دیده بودند که وضعشان این است ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ نسل دوم و سوم و چهارم هم مثل قبل اوّلی مشرک است اینها کارشان این است اگر وجود مبارک نوح از آینده به اذن خدا خبر داد عرض کرد ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ اصحاب کهف هم اگر جزم نداشتند ولی بر اساس همان حدس یا طمأنینه این قصّه را میدانستند که ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ و اگر یک گروه اندکی هم در آنها بودند اینها دارای طعام ازکا بودند حالا این بحث گذشت ولی در جریان سیّدالشهداء(سلام الله علیه) همانطوری که درباره حضرت زینب کبرا(سلام الله علیها) در خطبهٴ کوفه آمده است که «سَکَنت الأجراس» مشابه این در جریان کربلا هم آمد که وجود مبارک سیّدالشهداء هم که اشاره کرد «سَکَنت الأجراس» عمده آن است که مشرکان مکه بتپرست بودند و این بتپرستی بر آنها رسوخ کرده اینها معجزات را میدیدند و ایمان نمیآوردند ولی مردم کوفه که سالیان متمادی پشت سر حضرت امیر نماز خواندند, پای منبر حضرت امیر بودند بعدها هم آن قیام را کردند با خطبهٴ حضرت زینب(سلام الله علیها) عدهٴ زیادی شیون کشیدند گریه کردند این سؤال باید بررسی بشود مسئله سوم اصل تلاوت قرآن مفروقعنه است افرادی مثل زیدبنارقم شنیدند مفروقعنه است اینها را گاهی میشنوند که اتمام حجت بشود اختصاصی هم ندارد که مثلاً این شخص جزء اوحدی از ناس بوده گاهی ممکن است اوحدی شنیده باشند ولی گاهی ممکن است که حجّت الهی تمام شده باشد اینها شنیدند منتها باید مسئله سوم بررسی بشود که آیا واقعاً خیلیها شنیدند و ترتیب اثر ندادند یا لایق نبودند که بشنوند ولی در جریان اربعین اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مرحوم شهید قاضی(رضوان الله علیه) اوّلین شهید محراب در تبریز ایشان تحقیقی کردند حالا بررسی کنید ببینید که این تحقیقی که کردند کتابی نوشتند درباره اربعین که آیا اربعین اول تام بود یا نه؟
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است