- 264
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 107 تا 110 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 107 تا 110 سوره کهف":
جریان تبشیر و انذار دو برنامهٴ رسمی انبیا (علیهم السلام) است
عذاب درونی بدتر از عذاب بیرونی است و بدتر از هر دوی اینها محجوبیّت از لقای پروردگار است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً ﴿107﴾ خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿108﴾ قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً ﴿109﴾ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ﴿110﴾
جریان تبشیر و انذار دو برنامهٴ رسمی انبیا (علیهم السلام و علیهم الصلاة) است گاهی این جریان را در آغاز سوره, گاهی در پایان سوره, گاهی هم در اثنای سوره مطرح میکند تبشیر به مؤمنان و کسانی که دارای عمل صالحاند, انذار نسبت به کافران, فاسقان, عاصیان کسانی که گرفتار عمل طالح و معصیتاند. دربارهٴ کفار فرمود: ﴿ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً﴾ و در آیهٴ 102 هم فرمود: ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾ آنها که فکر میکردند به وسیلهٴ پرستش بتها از عذاب الهی میرهند یا به کمال معنوی میرسند نه این رهیدن ممکن است و نه آن رسیدن میسّر ما جهنم را برای کافران آماده کردهایم و پیشپذیرایی است چه اینکه بهشت را برای مؤمنان آماده کردیم و پیشپذیرایی است معنای پیشپذیرایی این است که همین که انسان از ساهرهٴ قیامت فاصله گرفت یا وارد جهنم میشود که پیشپذیراییاش عذاب است یا وارد بهشت میشود که پیشپذیراییاش همان جنّات فردوس است که حور هست, قصور هست, انواع نِعَم هست. درکات بعدی برای کفار بالاتر از آن عذاب ظاهری است درجات بعدی برای مؤمنان بالاتر از این رفاه و نعمت ظاهری است برای کفار دردِ درونی هست که آن دردِ درونی بدتر از سوخت و سوز بیرونی است آن ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ آن به مراتب بدتر از عذاب جسمانی است که در سورهٴ «نساء» آمده ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ آن عذاب درونی بدتر از عذاب بیرونی است و بدتر از هر دوی اینها محجوبیّت از لقای پروردگار است که ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ اینها همهٴ جلال و جبروت الهی را میبینند ولی خدا را نمیبینند ذات اقدس الهی که مشهود احدی نیست اما آن وجه اللهی که قابل ادراک است برای اینها درک نمیشود پس اینها سه عَقبه کئود دارند عقبه اول همان پیشپذیرایی اینهاست که فرمود: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾ عقبهٴ کئود دیگر که بدتر از عقبهٴ اول است ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ است, عقبه سوم که بدتر از هر دو عقبهٴ کئود یادشده است ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ لذا اینها وقتی درخواستی هم میخواهند بکنند بگویند جان ما را بگیر تا ما با مُردن از عذاب راحت بشویم چون خدا را نمیبینند محجوب از وجه خدایاند به فرشتههای مسئول جهنم میگویند: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ به خدایت بگو جان ما را بگیرد آن درک و پردهگشایی برای اینها نیست که مستقیماً با خدا سخن بگویند البته با وجه الله اما دربارهٴ مؤمنان پیشپذیرایی اینها ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ است مراحل بالاتر اینها همان است که در آیهٴ بعد یاد شده است ﴿فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ﴾ آن روح و ریحان بودنی که در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هست آن مرحله بالاتر از ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ است و بالاتر از روح و ریحان بودن همان لقاء الله هست که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه اینکه «فله روحٌ و له ریحانٌ و له جنّة نعیم» آن «له جنةٌ نعیم» برای مرحلهٴ اول است که پیشپذیرایی است وارد بهشت میشود این مرحلهٴ اول است و پیشپذیرایی است این را میگویند نُزُل و این برای ابرار هم هست برای مقرّبان هم هست ولی اگر کسی مقرّب بود بالاتر از این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این است که خود روح و ریحان میشود نظیر اینکه آن کفار و مشرکون خود هیزمِ نسوز میشوند, خود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ میشوند ـ معاذ الله ـ بنابراین اینچنین نیست که یک «لام» مقدّر باشد یا محذوف باشد «فأمّا إن کان مِن المقربین فله روح وریحان وجنة نعیم» خیر, خود روح و ریحان است. این قصّه بارها به عرضتان رسید که مرحوم صدوق در امالی شیخ طوسی در امالی این بزرگواران این احادیث را نقل کردند شاید در حدود سی روایت باشد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(علیه الصلاة و علیه السلام) فرمود: «یا علی! أنا مدینة العلم و أنت بابها» این به تعبیرات مختلف آمده ولی در بین این 27, 28 روایت یا 30 روایت بعضی روایات به این مضمون است که حضرت فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها» من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و تو ای علی درِ این بهشتی, درِ این حکمتی. مستحضرید که حکمت به اصطلاح قرآن و روایت به معنای فلسفه مصطلح نیست چه اینکه فقه در کتاب و سنّت به معنای فقه مصطلح نیست هم فلسفه و کلام فقه است, هم فقهِ مصطلح حکمت است حکمت الهی اعمّ از حکمت نظری و حکمت عملی است فقه هم حکمت است چه اینکه حکمت هم فقه است. به هر تقدیر فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها» پس بنابراین وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هماکنون در بهشت است و مردان الهی از نظر جنّت معنوی هماکنون در جنّتاند منتها بعضیها ادراکشان ضعیفتر است بعضی ادراکشان میانی است بعضی قویتر بنابراین از اینکه فرمود بهشت برای مردان مؤمن پیشپذیرایی است بعد از این بهشت درجات فراوانی هست اگر فرمود جهنم برای کفار و مشرکان پیشپذیرایی است بعد از جهنم درکات دیگر هم هست که فرمود: ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾.
اما مسئله خلود چون انسان در دار دنیا در حرکت است که تلاش و کوشش میکند این مطلب اول, حرکت نمیتواند دائمی باشد اگر آسمان و موجودات سپهری در حرکتاند, اگر زمین و موجودات زمینی در حرکتاند حرکت نمیتواند ابدی باشد برای اینکه حرکت راه است, حرکت وسیله است راه اگر ابدی باشد یعنی مقصدی در کار نیست یعنی لغو است, یعنی باطل است, یعنی عبث است آدم دائماً حرکت کند خب که چه؟ حرکت الاّ ولابد باید به مقصد برسد همان طوری که حرکت مبدأ دارد الاّ ولابد مقصد دارد وقتی به مقصد رسید این دارالفرار دنیا به دارالقرار آخرت میرسد اگر حرکت هست یعنی طریق هست حتماً مقصد هم هست مقصد کفار که به سوء اختیار خود تعیین کردند همان ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾ است مقصد و دارالقرار مؤمنان که به حُسن اختیار خود فراهم کردند ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ است این میشود دارالقرار از اینجا بیرون نمیآیند معنای اینکه جهنم دارالقرار است و اینها مخلّدند و بهشت دارالقرار است و مؤمنان مخلّدند این تحدید به لحاظ مادون است نه به لحاظ مافوق یعنی اگر گفتند جهنم دائمی است یعنی از جهنم بیرون نمیآیند نه اینکه بدتر از جهنم برای اینها نیست اگر گفته شد بهشت و جنّات الفردوس دائمی است یعنی از بهشت پایین نمیآیند نه بالاتر از بهشت درجاتی برای اینها نیست بهشت دارالقرار است دیگر بهشتیها از بهشت بیرون نمیآیند ﴿لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا﴾ چون جای خوبی است کمال است, رفاه است, آسایش است, لذّت است و مانند آن, جهنم دارالقرار است برای اینکه راه بسته است ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا﴾ هر وقت بخواهند فرار کنند اینها را بازداشت میکنند گذشته از اینکه خب حالا فرار کردند آمدند تا دمِ در, در بسته است فرمود: ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ الآن این دزدگیرهایی که دارند درست میکنند و درست کردند نظیر همان دربندهای سابق است این دربندهای سابق دو قِسم بود یک قسمت خانههای معمولی بود که قفلی داشت چوبی این دو لنگهٴ در را به هم مرتبط میکرد این قفلِ این در بود یک دربند سراسری بود که یک لنگه را که روی لنگهٴ دیگر میگذاشتند یک پشتبند و دربند سراسری که از بالا تا پایین وصل میکرد فرمود جهنمِ ما از قبیل دوم است ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ این عَمَد, این عمود, این پشتبند, این دربند از بالا تا پایین است مثل دزدگیری که از بالا تا پایین این دو لنگه را به هم بست خب راه برای فرار نیست, پس از یک طرف ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا﴾ فرشتگان جلوی اینها را میگیرند, از طرفی هم بر فرض اینها از وسط جهنم فرار کنند بیایند دم در, در بسته است ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ اما بهشت تمام درهایش باز است نه برای اینکه هر کسی بخواهد برود آزاد است هر کسی بخواهد بیاید آزاد است نه آمدن آزاد است که کسی بتواند وارد بهشت بشود و نه کسی حاضر است از بهشت بیرون برود ولی آزاد بودن و باز بودن در نعمتی فوق نعمت است یک وقت است کسی نمیخواهد برود بیرون ولی درِ اتاق بسته است این نعمت, نعمت تام نیست اما یک وقت نمیخواهد برود بیرون برای اینکه اینجا خیلی خنکتر از بیرون است بیرون گرم است هرگز حاضر نیست ولی باز بودن در خودش نعمتی است فرمود: ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ , ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ درها باز است برای اینکه نعمت اینها نعمت تام باشد خود آزادی نعمتی است فوق نِعَم دیگر آنجا در بسته است چون بند بودن عذابی است فوق عذاب دیگر, بنابراین بهشت برای بهشتیان و جهنم برای کفار عنود دارالقرار است اما معنایش این است که اینها از جهنم بیرون نمیروند, از بهشت بیرون نمیروند نه این است که در جهنم درکات دیگری نیست یا در بهشت درجات دیگری نیست ﴿لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا﴾ بعد هم در بهشت مراتب برتر هست.
مطلب دیگر اینکه کسی نمیتواند در بهشت کاری انجام بدهد که به وسیلهٴ آن کار ثواب ببرد و درجات بیشتری پیدا کند برای اینکه «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» آن روز جا برای اینکه کسی ایمان بیاورد یا عمل صالح بکند عبادتی انجام بدهد نیست چون اگر آنجا هم جای ایمان و عمل صالح بود میشد دنیا زیرا اگر کسی بخواهد ایمانی بیاورد عمل صالح داشته باشد باید شریعتی باشد, دستوری باشد برابر دستور پیغمبر این کار را بکند پس آنجا هم نبوت است و رسالت است و تکلیف است و امثال ذلک آنجا دیگر دارالقرار نیست آن میشود دار امتحان لذا در بهشت ممکن نیست کسی کاری بکند, عملی انجام بدهد که به وسیلهٴ عمل به درجهای برسد اما اعمال او یکی پس از دیگری ظهور میکند این ظهور بعد از خفاست آثاری که در دنیا گذاشته آن یکی پس از دیگری به او میرسد آن بیان سورهٴ مبارکهٴ «یس» که دارد ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ از همین قبیل است آن روایات نورانی که از وجود مبارک امام صادق و سایر ائمه رسیده است که «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلاّ عن ثلاث أو خَمس أو سِت» که اینها هیچ کدام حصر نیست آثار فراوانی دارد از همین قبیل است تا اثر انسان زنده است آثار آن اعمال به انسان میرسد این عمل خود انسان است دیگر عملِ جدیدی نیست ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ این آیه به اطلاق و عموم هر اثری را میگیرد لذا آن روایاتی که دارد چهارتا یا پنجتا یا ششتا اینها بیان مصداق رایج و دارج است نه بیان حصر هر کاری که اثری داشته باشد و اثر مثبتش نصیب امّت اسلامی بشود این تا آن اثر هست حَسنه هست بنابراین پیشپذیرایی بودن مستلزم تهدید یکجانبه است نه دوجانبه.
پرسش:...
پاسخ: کمال انسان, کمالخواهی در دنیا مشخص است وقتی که به دارالقرار رسید کمالخواهی او هم قرار پیدا میکند الآن ما باصرهای داریم و یک سامعه هرگز باصرهٴ ما تمنّی ندارد که کارهای گوش را انجام بدهد به نعمتهای شنوایی برسد و هرگز سامعهٴ ما درگیر این نیست که به کمال باصره برسد و لذّت دیدن را ببیند فرشتهها نظیر قوای ملکوتی جهان اینچنیناند بهشتیان هم در بهشت نظیر قوای ما هستند, نظیر فرشتههایاند که هیچ کسی آرزوی مقام دیگر را نمیکند که حسرتاش در دلش بماند هر که هست, هست شبیه ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ میشود آن غبطهای اگر دربارهٴ وجود مبارک قمر بنیهاشم وارد شد آن ظاهراً به برزخ یا ساهرهٴ قیامت برمیگردد وگرنه در بهشت کسی تمنّی بکند که به درجهٴ دیگری برسد اینچنین نیست هر کدام به دارالقرار رسیدند و کمالخواهیشان هم به همین حد است بیش از این طلب نمیکنند وگرنه فرشتهها همیشه در زحمت بودند برای اینکه فرشتهها بر اساس ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ هر کدام درجهٴ خاص دارند آن کسی که درجهٴ ده دارد هرگز به مقام درجهٴ یازدهمی نمیرسد آن وقت همیشه او باید در رنج باشد یا باید تلاش و کوشش بکند که به درجهٴ یازده برسد یا باید غصّه بخورد در حالی که نه آن است و نه این در بهشت از همین قبیل است کمالخواهی باید انسان این کمالخواهی را در دنیا مرزبندی کند در دنیا حدّی برای او نیست که بگوید من به این حد میخواهم برسم.
پرسش:...
پاسخ: در صحنهٴ قیامت یومالحسرة است یک, و برای جهنّمیها یومالحسرة است دو, ولی برای بهشت و بهشتیان یومالحسره نیست اینها همهشان راضیاند رضوان خداست آنجا جز رضا چیز دیگر نیست نظیر عالَم فرشتهها.
﴿خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا﴾ بعد میفرماید هر کمالی که میخواهید در دنیا بخواهید دیگر مرزی نیست یک بیان لطیفی از مرحوم شیخ اشراق هست بارها به عرضتان رسید این حرف شیخ اشراق خیلی حرف آموزنده است این یک روستازادهٴ سهرورد زنجان بود شده شیخ اشراق مکتبی در فلسفه ایراد کرد خواجهٴ طوسی کمآدمی نیست این در برخی از مسائل مهمّ فلسفه از فلسفه مشاء آمده مشرب اشراق همین شیخ اشراق او را بالأخره تابع فکر خود کرد این یک روستازادهٴ سهرورد زنجان بود این یک حرف خوبی در حکمةالاشراق دارد میفرماید تاکنون وقفنامهای پیدا نشده که خدای سبحان علم را وقف شهری کرده باشد وقف روستایی نکرده باشد وقف عصری کرده باشد دون عصری, وقف مصری کرده باشد دون مصری. شما غالب این حکما و فقها و مراجع میبینید, میبینید روستازادهاند این داشتن نعمت در عین حال که خب نعمت است جزء بدترین بلاها و مصیبتهاست این داشتن از هر سرطانی بدتر است مگر کسی عاقل باشد و مال را در اختیار بگیرد وگرنه همین که انسان آزاده شد راهِ علمش بسته است اگر کسی بفهمد کمال در چیست و موجود ابدی کمال ابدی میخواهد خودش را رایگان نمیفروشد و مهمترین سرمایه که وقت است برای آن برنامهریزی میکند در دنیا فرمود که هر چه بخواهی هست هیچ مرزی هم ندارد نمیتوانی بگویی من استعدادم این است این حرف را نزن برای اینکه استعداد را او باید بدهد
دادِ او را قابلیّت شرط نیست بلکه شرط قابلیّت دادِ اوست
نگو من استعداد ندارم, نگو من قدرتم همین مقدار است مگر ذات اقدس الهی برنامهاش نظم خاصّی دارد نظیر مهندسان و معماران که بر اساس ظرفیتها کار بکند مگر خدا برابر با نظم قبلی کار میکند یا او خودش نظمساز است؟ مگر ظرفیت قبلاً بود و خدای سبحان برابر این ظرفیتها فیض میدهد یا ظرفیت را او میدهد؟
با یکی فیضش گدا آرد پدید با دگر فیضش گدایان را بخشد مزید
او اول فقیر خلق میکند بعد او را غنی میکند, او اول استعداد میدهد بعد مستعدّله را استعداد میدهد فرمود کلمات الهی نامتناهی است نگو من همینم, نگو سهم من همین است هیچ سهمبندی در عالَم نیست اگر فیّاضِ علی الاطلاق اوست این ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ برای پیامبر ماست به ما هم گفتند: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ خودتان را ارزان نفروشید نگویید من میخواهم به آن حد برسم آن حد برای شما کم است هم کلمات الهی نامتناهی است, هم ما مأموریم که لحظه به لحظه بگوییم ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾, ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾, ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾, ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾ نباید بگوییم ما استعدادمان این است, ما استعدادمان این است این تعیین تکلیف برای اوست خب استعداد را او میدهد دیگر «با یکی فیضش گدا آرد پدید» مستعد خلق میکند, «با دگر بخشد گدایان را مزید» بنابراین کلمات الهی نامتناهی است مرزبندی هم در این عالَم نیست تقسیمبندی و وقفنامه کردن که علم برای فلان منطقه است و فلان منطقه نیست, نیست شما این اوضاع و احوال مراجع(رضوان الله علیهم) را که ملاحظه میفرمایید میبینید غالب اینها از روستاهای گوناگون این ایران اسلامی الهیاند غالب اینها, کدام استان است که مرجع تحویل نداد, حکیم تحویل نداد, فقیه تحویل نداد, منجّم تحویل نداد, ریاضیدان تحویل نداد کدام استان است؟ تاریخ علماست دیگر بنابراین هیچ کس نمیتواند بگوید مگر ما میتوانیم یا روستای ما میتواند همین چند قدمی ری این روستا بود که مرحوم کلینی تربیت شد دیگر خب حالا قم که حساب دیگری دارد البته هر جا که اهل بیت آنجا حضور داشته باشند برکاتش بیشتر است این حرفی در آن نیست و اما حصر نشده فرمود کلمات الهی نامتناهی است هرگز نگو این مقدار بس است این ابنقُتیبهٴ دینوری از بزرگان نقل کرده است اولین روز جهل انسان آن وقتی است که بگوید من فارغالتحصیل شدم اولین روز جهل اوست برای اینکه به دنبال مطالعات نمیرود, به دنبال افزایش علم نمیرود آن مقداری هم که خوانده کم کم از یادش میرود و همین بزرگوار و دیگر بزرگواران گفتند سرمایه علمی هر عالِمی سه اصل است قرآن است و سنّت معصومان است و «لا أدری» انسان بفهمد که نمیفهمد این هنری است انسان که بفهمد خیلی از چیزها را نمیداند و باید یاد بگیرد به دنبالش میرود آن وقت خدای سبحان اگر با این وضع حرکت کرد به دنبالش راه میافتد کسی بهتر از مسجد و نماز مسجد چیست؟ اینها دیگر ستون دین است دیگر در دستوراتی که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است گفتند مستحب است وقتی میخواهی از خانه بیایی بیرون برای مسجد برای اینکه ستون دین را اقامه کنی میگوید «إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً» همین بیان نورانی که سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در هنگام خروج از مدینه فرمود این را شیعهها نقل کردند بسیاری از علمای سنّت نقل کردند که وقتی انسان میخواهد از منزل خارج بشود حتی برای نماز جماعت در مسجد بگوید «اللهمّ إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً» من قصد فتنه و شرّ و خودخواهی و غرور و اینها ندارم آمدم بردگی کنم و کمال ببرم همین, خب اگر در ستون دین این دستور هست روزانه هم که آدم وارد بحث میشود آن است دیگر وقتی که با این وضع وارد مسجد و معبد و مدرسه شد میشود عالِم, اگر فهمید حق با رفیق اوست کوتاه میآید دیگر, دیگر نمیخواهد تا آخر حرف خودش را تثبیت کند که گرفتار مغالطه بشود که, خب این راه باز است فرمود کلمات الهی حد ندارد شما اقیانوس آرام را مرکب قرار بدهید چندین اقیانوس آرام اینها ممکن است تمام بشود کلمات الهی تمام نمیشود در این آیه که فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ این ﴿وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ که در مقام تحدید نیست شامل بحار فراوان هم هست در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» به این صورت تبیین شده آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» این است که ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا﴾ که متأسفانه این قرآنهای رایج «أنّما» نوشته شده اینجا جای وصل «أنّ» با «ما» نیست «أنّما» و «إنّما» که حرف حصرند آن «إنّ» باشد و اسم داشته باشد نیست اما اینجا «أنّ» اسم است حرف مشبه فعل است و «ما» هم اسم اوست ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ﴾ نه «أنّما» حالا «أنّما» نوشته شده چون قرآن اصلاً دور از جامعه بود انسان فقط او را در طاقچهٴ قداست میدید و هیچ دربارهٴ او فتوا نمیداد بحث نمیکرد که آیا طور دیگر میشود نوشت یا نه, خب اینها که مطابق با قواعد نیست, مطابق با فن نیست, مطابق با دستور نیست خب چرا ما این طور بنویسیم؟ این «أنّ» را کجا باید با «ما» وصل کرد, کجا نباید با «ما» وصل کرد «کل» را کجا با «ما» باید وصل کرد کجا نباید با «ما» وصل کرد ما یک «کلّ ما» داریم که این «کل» اسم است و مضاف است و مبتدا آن «ما» مضافالیه, یک «کلّما» داریم که حرف است و صور قضیه است «کلما طلعت الشمس» اینها را باید از هم جدا کرد در حالی که در قرآن جداشده نیست از بس قرآن در دسترس نبود دربارهٴ او فتوا نیست که آیا جایز است یا جایز نیست؟
پرسش:...
پاسخ: خب فرمود قرآن را محجور کردند دیگر هم ادبیاتش محجور است هم روایاتش محجور است, هم تفسیرش محجور است دیگر.
خب, ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا﴾ یعنی ﴿أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ﴾ اگر تمام درختهای روی زمین قلم بشود ﴿وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾ دریا یک دریا که «الف» و «لام»ش «الف» و «لام» جنس است نه عهد ذکری نه عهد ذهنی پشتسر این دریا هفت دریا هم مدد او بشوند و همه بشوند مِداد ﴿مَّا نَفِذَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ﴾ اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که محلّ بحث است فرمود: ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ این مِثل تا هفت دریا را هم شامل میشود مستحضرید که کلمهٴ هفت یا هفتاد در خیلی از موارد ناظر به کثرت است نه رقم خاص که هفتتا یعنی بین شش و هشت است که اگر هشتتا دریا بیاوری مثلاً تمام میشود اما اگر هفتتا دریا بیاوریم تمام نمیشود این هفت ناظر به کثرت بحار است ﴿وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ﴾, چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِیرٌ حَکِیمٌ﴾ خب اگر اینچنین است آدم در دنیا خب خیلی بخواهد دیگر حشر با انبیا را میخواهد مگر در روایات ما نیست؟ در ادعیه ما نیست اینکه حشر با انبیا که به مراتب بالاتر از بهشت است مگر اینها «وحشرنا مع النبیین» «وحشرنا کذا, وحشرنا کذا» اینها بالاتر از این بهشت است خب اینها را گفتند بخواهید معلوم میشود که هم خواستن جایز است و هم خواستن لغو نیست میدهند به آدم منتها انسان با چه نیّتی بخواهد, چه کسی را بخواهد, از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال شده است که چرا دعاهای ما مستجاب نیست فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه» کسی را میخوانید که نمیشناسید خدا کیست؟ چیست؟ اوصافش چیست؟ اسمای حسنایش چیست؟ فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه» اگر بشناسید خدا کیست دعایتان مستجاب میشود چون او را میخوانید دیگر.
خب, فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ این جمعبندی نهایی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است در اوایل و اواسط بحث ملاحظه فرمودید این سوره در مکه نازل شد یک, و عناصر محوری مطالب سُوَر مکّی معارف اوّلی و اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد است این دو, و خطوط کلی فقه و اخلاق در آن مطرح میشود سه, ولی عناصر اصلیاش همان اصول اعتقادی است این اصول اعتقادی را با ادله مشخص کرد توحید را, وحی و نبوّت را و معاد را. در پایان یعنی آیهٴ 110 که آخرین آیه این سوره است فرمود به اینها بگو شما اگر دربارهٴ شخصِ من حرف میزنید من دو چهره دارم, دو صِبغه دارم, دو حیثیت دارم یکی اینکه بشر عادیام مثل شما, یکی اینکه وحی بر من نازل میشوم نبیّام, رسولم, با فرشتهها ارتباط دارم از خدا وحی تلقّی میکند تا وحی نیاید از طرف خدا از من کاری ساخته نیست شما توقّع داشته باشید من از آن جهت که بشرم علم غیب داشته باشم, معجزه بیاورم, از گذشته و آینده خبر بدهم اینچنین نیست اما از آن جهت که نبیّام, رسولم وحی میگیرم خدای سبحان هر چه مصلحت بداند دربارهٴ گذشته و حال و آینده به من خبر میدهد من هم به شما خبر میدهم چه اینکه جریان اصحاب کهف از همین قبیل بود, جریان ذیالقرنین از همین قبیل بود, جریان روح از همین قبیل بود قبلاً هم ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی قدم به قدم آدرس میدهد میگوید تو در جریان طور نبودی, تو در جریان مریم نبودی, تو در جریان توراتگیری نبودی ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ﴾ کذا, ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ﴾ کذا, ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ إذ کذا, ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ إذ کذا همه را آدرس میدهد میگوید آنجا نبودی, آنجا نبودی, آنجا نبودی, آنجا نبودی ولی قضیه از این قرار است شفاف دارد صحنه را نشان میدهد مگر طور نبودی ولی حرفِ من با موسی این است آن وقتی که خواستند مریم(سلام الله علیها) را به عنوان فرزند پرستاری کنند کفیل او باشند تو نبودی که چگونه گفتگو داشتند ولی قصّه از این قبیل است, چگونه قرعه زدند قرعه به نام چه کسی در آمد قصّه از این قبیل است تو در جریان مدین نبودی ولی قصّه از این قبیل است همه را آدرس میدهد. فرمود از جهت بشری تا وحی نیاید از من توقّعی نداشته باشید اگر وحی الهی آمد از آغاز تا انجام من شما را باخبر میکنم و حرفی که من میزنم همین توحید است و نبوّت است و معاد خدا هست و یکی است و اسمای حُسنا برای اوست و مدیر کل است و مدبّر کل است از غیر خدا هیچ ساخته نیست مگر اینکه خود خدا آنها را وسیله قرار بدهد نماز را وسیله قرار داد, روزه را وسیله قرار داد, ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را وسیله قرار داد, اقرار را وسیله قرار داد, توبه را وسیله قرار داد «جعلت الاقرار بالذنب إلیک وسیلتی» این در دعاهای ماه رجب است «و یتوسّل إلیک بربوبیّتک» اقرار به عبودیّت وسیله است, اقرار به ربوبیّت خدا وسیله است, اقرار به ولایت علی و اولاد علی(علیهم السلام) وسیله است نماز وسیله است, روزه وسیله است همهٴ عبادات وسیله است لذا فرمود ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ فرمود غیر از او هیچ کسی کاری انجام نمیدهد مگر وسیله از وسیله که کاری ساخته نیست وسیله, راه است که آدم را برساند به مقصد تمام کار برای مقصد است دیگر, بنابراین اگر اینچنین است هیچ شبههای این برادران اهل سنّت نداشته باشند برای اینکه چطور قبول دارند نماز وسیله است, قرائت قرآن وسیله است, تلاوت قرآن وسیله است, تفسیر قرآن وسیله است خب تفسیر سخنان اهل بیت هم وسیله است دیگر وسیله بودن یعنی ما را به مقصد میرساند اگر اینگونه از مسائل عالِمانه حل بشود ما دیگر قضایای اسفباری نظیر آنچه در زاهدان این روزها رخ داد پیدا نخواهیم کرد امیدواریم که بزرگان شیعه و سنّی خودشان این مشکل زاهدان را حل کنند برادران شیعه و سنّی هم آن مشکل را حل کنند در ایام پربرکت انتخابات است بهانه به دست دیگری ندهند.
به هر تقدیر فرمود من از جهت بشری منتظر وحیام من از آن جهت که بشرم کاری ساخته نیست اما وقتی وحی آمده از گذشته و حال و آینده خبر میدهم درست است از جهت بشری غیب نمیدانم اما این همه خدا با من سخن گفته ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ , ﴿نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ گاهی مذکر, گاهی مؤنث فرمود این اخبار غیب است که من به شما دارم میگویم بله آن وقت ما عالِم غیب میشویم از آن جهت که ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ توقع نداشته باشید اما وقتی فرشته آمد, وحی آمد, من به معراج رفتم از ذات اقدس الهی علوم الهی را استفاده کردم آنگاه هرچه بخواهید به شما ابلاغ میکنم ﴿یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ دیگر این آلهه را بگذارید کنار آنها دروغیناند اینها اسم بیمسمّایاند ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾, ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اینها اسمِ خالی است اینها اسم پوچی است این الفاظی که شما میگویید وَدّ است و یغوث است و نَسر است و لات است و عُزّاست و امثال ذلک الفاظ هست یک, این الفاظ مهمل نیست معنا دارد دو, این معنا زیرش خالی است سه, مثل لفظ عدم این عدم «عین» و «دال» و «میم» این کلمه معنا دارد اینکه مهمل نیست این مستعمل است وضع شده است این لفظ است یک, مفهوم دارد دو, زیرش خالی است سه, چیزی نیست که عدم از او حکایت کند که, عدم از هیچ چیزی حکایت نمیکند نه از معدوم حکایت میکند, معدوم چیزی نیست تا او از او حکایت کند که, فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ گفتید لات است, گفتید عُزّاست, گفتید هُبل است اینها الفاظ است یک, مستعمل است مهمل نیست مفهوم دارد دو, ولی زیرش خالی است چیزی در عالَم باشد به نام اله غیر از ذات اقدس الهی نخواهد بود ﴿أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ آن نبوّت این هم توحید مسئلهٴ معاد را اینجا ذکر میکند ﴿فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ خب عملِ صالح برای عامل صالح است عملی را قرآن صالح میداند که مطابق با شریعت باشد دیگر اگر از قرآن سؤال بکنیم که کدام کار خوب است؟ میگوید کاری که پیغمبر اسلام از طرف خدا آورده خب اگر کسی ـ معاذ الله ـ معتقد نباشد مدرسه بسازد, درمانگاه بسازد, راه بسازد اینکه عمل صالح نیست این حُسن فعلی باید با آن حُسن فاعلی همراه بشود یعنی مؤمن باشد یک, این کارِ خیر را انجام بدهد دو, تا بهشت برسد اما از این جهت که حُسن فعلی دارد چون حُسن فاعلی ندارد ذات اقدس الهی بهرهٴ دنیایی او را میدهد برکاتی به او میدهد در دنیا, خیراتی میدهد در دنیا اما ﴿مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾, ﴿مِن نَصِیبٍ﴾ و مانند آن ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ شرک نورزد, اهل سُمعه نباشد, اهل ریا نباشد. سُمعه آن است که انسان کاری را میکند که دیگران بشنوند, ریا آن است که کاری را انجام میدهد دیگران ببینند فرمود این کار را نکنند هر دو شرک است شرک در ریا خاصیّت خودش را دارد, شرک در اعتقاد خاصیّت خودش را دارد اینها سر از جهنم در میآورد پس بنابراین عناصر اصلی که توحید و نبوّت و معاد باشد حق است, راه رسیدن به آن دارالقرار که ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ باشد عمل صالح است برای اینکه این عمل صالح ما را به جنّات الفردوس برساند باید خالص باشد لذا صلاحش را با ﴿فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ بیان کرده, خلوصش را که منزّه بودن از سُمعه و ریاست با ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ بیان کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
جریان تبشیر و انذار دو برنامهٴ رسمی انبیا (علیهم السلام) است
عذاب درونی بدتر از عذاب بیرونی است و بدتر از هر دوی اینها محجوبیّت از لقای پروردگار است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً ﴿107﴾ خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿108﴾ قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً ﴿109﴾ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ﴿110﴾
جریان تبشیر و انذار دو برنامهٴ رسمی انبیا (علیهم السلام و علیهم الصلاة) است گاهی این جریان را در آغاز سوره, گاهی در پایان سوره, گاهی هم در اثنای سوره مطرح میکند تبشیر به مؤمنان و کسانی که دارای عمل صالحاند, انذار نسبت به کافران, فاسقان, عاصیان کسانی که گرفتار عمل طالح و معصیتاند. دربارهٴ کفار فرمود: ﴿ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً﴾ و در آیهٴ 102 هم فرمود: ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾ آنها که فکر میکردند به وسیلهٴ پرستش بتها از عذاب الهی میرهند یا به کمال معنوی میرسند نه این رهیدن ممکن است و نه آن رسیدن میسّر ما جهنم را برای کافران آماده کردهایم و پیشپذیرایی است چه اینکه بهشت را برای مؤمنان آماده کردیم و پیشپذیرایی است معنای پیشپذیرایی این است که همین که انسان از ساهرهٴ قیامت فاصله گرفت یا وارد جهنم میشود که پیشپذیراییاش عذاب است یا وارد بهشت میشود که پیشپذیراییاش همان جنّات فردوس است که حور هست, قصور هست, انواع نِعَم هست. درکات بعدی برای کفار بالاتر از آن عذاب ظاهری است درجات بعدی برای مؤمنان بالاتر از این رفاه و نعمت ظاهری است برای کفار دردِ درونی هست که آن دردِ درونی بدتر از سوخت و سوز بیرونی است آن ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ آن به مراتب بدتر از عذاب جسمانی است که در سورهٴ «نساء» آمده ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ آن عذاب درونی بدتر از عذاب بیرونی است و بدتر از هر دوی اینها محجوبیّت از لقای پروردگار است که ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ اینها همهٴ جلال و جبروت الهی را میبینند ولی خدا را نمیبینند ذات اقدس الهی که مشهود احدی نیست اما آن وجه اللهی که قابل ادراک است برای اینها درک نمیشود پس اینها سه عَقبه کئود دارند عقبه اول همان پیشپذیرایی اینهاست که فرمود: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾ عقبهٴ کئود دیگر که بدتر از عقبهٴ اول است ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ است, عقبه سوم که بدتر از هر دو عقبهٴ کئود یادشده است ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ لذا اینها وقتی درخواستی هم میخواهند بکنند بگویند جان ما را بگیر تا ما با مُردن از عذاب راحت بشویم چون خدا را نمیبینند محجوب از وجه خدایاند به فرشتههای مسئول جهنم میگویند: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ به خدایت بگو جان ما را بگیرد آن درک و پردهگشایی برای اینها نیست که مستقیماً با خدا سخن بگویند البته با وجه الله اما دربارهٴ مؤمنان پیشپذیرایی اینها ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ است مراحل بالاتر اینها همان است که در آیهٴ بعد یاد شده است ﴿فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ﴾ آن روح و ریحان بودنی که در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هست آن مرحله بالاتر از ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ است و بالاتر از روح و ریحان بودن همان لقاء الله هست که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه اینکه «فله روحٌ و له ریحانٌ و له جنّة نعیم» آن «له جنةٌ نعیم» برای مرحلهٴ اول است که پیشپذیرایی است وارد بهشت میشود این مرحلهٴ اول است و پیشپذیرایی است این را میگویند نُزُل و این برای ابرار هم هست برای مقرّبان هم هست ولی اگر کسی مقرّب بود بالاتر از این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این است که خود روح و ریحان میشود نظیر اینکه آن کفار و مشرکون خود هیزمِ نسوز میشوند, خود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ میشوند ـ معاذ الله ـ بنابراین اینچنین نیست که یک «لام» مقدّر باشد یا محذوف باشد «فأمّا إن کان مِن المقربین فله روح وریحان وجنة نعیم» خیر, خود روح و ریحان است. این قصّه بارها به عرضتان رسید که مرحوم صدوق در امالی شیخ طوسی در امالی این بزرگواران این احادیث را نقل کردند شاید در حدود سی روایت باشد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(علیه الصلاة و علیه السلام) فرمود: «یا علی! أنا مدینة العلم و أنت بابها» این به تعبیرات مختلف آمده ولی در بین این 27, 28 روایت یا 30 روایت بعضی روایات به این مضمون است که حضرت فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها» من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و تو ای علی درِ این بهشتی, درِ این حکمتی. مستحضرید که حکمت به اصطلاح قرآن و روایت به معنای فلسفه مصطلح نیست چه اینکه فقه در کتاب و سنّت به معنای فقه مصطلح نیست هم فلسفه و کلام فقه است, هم فقهِ مصطلح حکمت است حکمت الهی اعمّ از حکمت نظری و حکمت عملی است فقه هم حکمت است چه اینکه حکمت هم فقه است. به هر تقدیر فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها» پس بنابراین وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هماکنون در بهشت است و مردان الهی از نظر جنّت معنوی هماکنون در جنّتاند منتها بعضیها ادراکشان ضعیفتر است بعضی ادراکشان میانی است بعضی قویتر بنابراین از اینکه فرمود بهشت برای مردان مؤمن پیشپذیرایی است بعد از این بهشت درجات فراوانی هست اگر فرمود جهنم برای کفار و مشرکان پیشپذیرایی است بعد از جهنم درکات دیگر هم هست که فرمود: ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾.
اما مسئله خلود چون انسان در دار دنیا در حرکت است که تلاش و کوشش میکند این مطلب اول, حرکت نمیتواند دائمی باشد اگر آسمان و موجودات سپهری در حرکتاند, اگر زمین و موجودات زمینی در حرکتاند حرکت نمیتواند ابدی باشد برای اینکه حرکت راه است, حرکت وسیله است راه اگر ابدی باشد یعنی مقصدی در کار نیست یعنی لغو است, یعنی باطل است, یعنی عبث است آدم دائماً حرکت کند خب که چه؟ حرکت الاّ ولابد باید به مقصد برسد همان طوری که حرکت مبدأ دارد الاّ ولابد مقصد دارد وقتی به مقصد رسید این دارالفرار دنیا به دارالقرار آخرت میرسد اگر حرکت هست یعنی طریق هست حتماً مقصد هم هست مقصد کفار که به سوء اختیار خود تعیین کردند همان ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾ است مقصد و دارالقرار مؤمنان که به حُسن اختیار خود فراهم کردند ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ است این میشود دارالقرار از اینجا بیرون نمیآیند معنای اینکه جهنم دارالقرار است و اینها مخلّدند و بهشت دارالقرار است و مؤمنان مخلّدند این تحدید به لحاظ مادون است نه به لحاظ مافوق یعنی اگر گفتند جهنم دائمی است یعنی از جهنم بیرون نمیآیند نه اینکه بدتر از جهنم برای اینها نیست اگر گفته شد بهشت و جنّات الفردوس دائمی است یعنی از بهشت پایین نمیآیند نه بالاتر از بهشت درجاتی برای اینها نیست بهشت دارالقرار است دیگر بهشتیها از بهشت بیرون نمیآیند ﴿لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا﴾ چون جای خوبی است کمال است, رفاه است, آسایش است, لذّت است و مانند آن, جهنم دارالقرار است برای اینکه راه بسته است ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا﴾ هر وقت بخواهند فرار کنند اینها را بازداشت میکنند گذشته از اینکه خب حالا فرار کردند آمدند تا دمِ در, در بسته است فرمود: ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ الآن این دزدگیرهایی که دارند درست میکنند و درست کردند نظیر همان دربندهای سابق است این دربندهای سابق دو قِسم بود یک قسمت خانههای معمولی بود که قفلی داشت چوبی این دو لنگهٴ در را به هم مرتبط میکرد این قفلِ این در بود یک دربند سراسری بود که یک لنگه را که روی لنگهٴ دیگر میگذاشتند یک پشتبند و دربند سراسری که از بالا تا پایین وصل میکرد فرمود جهنمِ ما از قبیل دوم است ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ این عَمَد, این عمود, این پشتبند, این دربند از بالا تا پایین است مثل دزدگیری که از بالا تا پایین این دو لنگه را به هم بست خب راه برای فرار نیست, پس از یک طرف ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا﴾ فرشتگان جلوی اینها را میگیرند, از طرفی هم بر فرض اینها از وسط جهنم فرار کنند بیایند دم در, در بسته است ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ اما بهشت تمام درهایش باز است نه برای اینکه هر کسی بخواهد برود آزاد است هر کسی بخواهد بیاید آزاد است نه آمدن آزاد است که کسی بتواند وارد بهشت بشود و نه کسی حاضر است از بهشت بیرون برود ولی آزاد بودن و باز بودن در نعمتی فوق نعمت است یک وقت است کسی نمیخواهد برود بیرون ولی درِ اتاق بسته است این نعمت, نعمت تام نیست اما یک وقت نمیخواهد برود بیرون برای اینکه اینجا خیلی خنکتر از بیرون است بیرون گرم است هرگز حاضر نیست ولی باز بودن در خودش نعمتی است فرمود: ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ , ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ درها باز است برای اینکه نعمت اینها نعمت تام باشد خود آزادی نعمتی است فوق نِعَم دیگر آنجا در بسته است چون بند بودن عذابی است فوق عذاب دیگر, بنابراین بهشت برای بهشتیان و جهنم برای کفار عنود دارالقرار است اما معنایش این است که اینها از جهنم بیرون نمیروند, از بهشت بیرون نمیروند نه این است که در جهنم درکات دیگری نیست یا در بهشت درجات دیگری نیست ﴿لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا﴾ بعد هم در بهشت مراتب برتر هست.
مطلب دیگر اینکه کسی نمیتواند در بهشت کاری انجام بدهد که به وسیلهٴ آن کار ثواب ببرد و درجات بیشتری پیدا کند برای اینکه «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» آن روز جا برای اینکه کسی ایمان بیاورد یا عمل صالح بکند عبادتی انجام بدهد نیست چون اگر آنجا هم جای ایمان و عمل صالح بود میشد دنیا زیرا اگر کسی بخواهد ایمانی بیاورد عمل صالح داشته باشد باید شریعتی باشد, دستوری باشد برابر دستور پیغمبر این کار را بکند پس آنجا هم نبوت است و رسالت است و تکلیف است و امثال ذلک آنجا دیگر دارالقرار نیست آن میشود دار امتحان لذا در بهشت ممکن نیست کسی کاری بکند, عملی انجام بدهد که به وسیلهٴ عمل به درجهای برسد اما اعمال او یکی پس از دیگری ظهور میکند این ظهور بعد از خفاست آثاری که در دنیا گذاشته آن یکی پس از دیگری به او میرسد آن بیان سورهٴ مبارکهٴ «یس» که دارد ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ از همین قبیل است آن روایات نورانی که از وجود مبارک امام صادق و سایر ائمه رسیده است که «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلاّ عن ثلاث أو خَمس أو سِت» که اینها هیچ کدام حصر نیست آثار فراوانی دارد از همین قبیل است تا اثر انسان زنده است آثار آن اعمال به انسان میرسد این عمل خود انسان است دیگر عملِ جدیدی نیست ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ این آیه به اطلاق و عموم هر اثری را میگیرد لذا آن روایاتی که دارد چهارتا یا پنجتا یا ششتا اینها بیان مصداق رایج و دارج است نه بیان حصر هر کاری که اثری داشته باشد و اثر مثبتش نصیب امّت اسلامی بشود این تا آن اثر هست حَسنه هست بنابراین پیشپذیرایی بودن مستلزم تهدید یکجانبه است نه دوجانبه.
پرسش:...
پاسخ: کمال انسان, کمالخواهی در دنیا مشخص است وقتی که به دارالقرار رسید کمالخواهی او هم قرار پیدا میکند الآن ما باصرهای داریم و یک سامعه هرگز باصرهٴ ما تمنّی ندارد که کارهای گوش را انجام بدهد به نعمتهای شنوایی برسد و هرگز سامعهٴ ما درگیر این نیست که به کمال باصره برسد و لذّت دیدن را ببیند فرشتهها نظیر قوای ملکوتی جهان اینچنیناند بهشتیان هم در بهشت نظیر قوای ما هستند, نظیر فرشتههایاند که هیچ کسی آرزوی مقام دیگر را نمیکند که حسرتاش در دلش بماند هر که هست, هست شبیه ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ میشود آن غبطهای اگر دربارهٴ وجود مبارک قمر بنیهاشم وارد شد آن ظاهراً به برزخ یا ساهرهٴ قیامت برمیگردد وگرنه در بهشت کسی تمنّی بکند که به درجهٴ دیگری برسد اینچنین نیست هر کدام به دارالقرار رسیدند و کمالخواهیشان هم به همین حد است بیش از این طلب نمیکنند وگرنه فرشتهها همیشه در زحمت بودند برای اینکه فرشتهها بر اساس ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ هر کدام درجهٴ خاص دارند آن کسی که درجهٴ ده دارد هرگز به مقام درجهٴ یازدهمی نمیرسد آن وقت همیشه او باید در رنج باشد یا باید تلاش و کوشش بکند که به درجهٴ یازده برسد یا باید غصّه بخورد در حالی که نه آن است و نه این در بهشت از همین قبیل است کمالخواهی باید انسان این کمالخواهی را در دنیا مرزبندی کند در دنیا حدّی برای او نیست که بگوید من به این حد میخواهم برسم.
پرسش:...
پاسخ: در صحنهٴ قیامت یومالحسرة است یک, و برای جهنّمیها یومالحسرة است دو, ولی برای بهشت و بهشتیان یومالحسره نیست اینها همهشان راضیاند رضوان خداست آنجا جز رضا چیز دیگر نیست نظیر عالَم فرشتهها.
﴿خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا﴾ بعد میفرماید هر کمالی که میخواهید در دنیا بخواهید دیگر مرزی نیست یک بیان لطیفی از مرحوم شیخ اشراق هست بارها به عرضتان رسید این حرف شیخ اشراق خیلی حرف آموزنده است این یک روستازادهٴ سهرورد زنجان بود شده شیخ اشراق مکتبی در فلسفه ایراد کرد خواجهٴ طوسی کمآدمی نیست این در برخی از مسائل مهمّ فلسفه از فلسفه مشاء آمده مشرب اشراق همین شیخ اشراق او را بالأخره تابع فکر خود کرد این یک روستازادهٴ سهرورد زنجان بود این یک حرف خوبی در حکمةالاشراق دارد میفرماید تاکنون وقفنامهای پیدا نشده که خدای سبحان علم را وقف شهری کرده باشد وقف روستایی نکرده باشد وقف عصری کرده باشد دون عصری, وقف مصری کرده باشد دون مصری. شما غالب این حکما و فقها و مراجع میبینید, میبینید روستازادهاند این داشتن نعمت در عین حال که خب نعمت است جزء بدترین بلاها و مصیبتهاست این داشتن از هر سرطانی بدتر است مگر کسی عاقل باشد و مال را در اختیار بگیرد وگرنه همین که انسان آزاده شد راهِ علمش بسته است اگر کسی بفهمد کمال در چیست و موجود ابدی کمال ابدی میخواهد خودش را رایگان نمیفروشد و مهمترین سرمایه که وقت است برای آن برنامهریزی میکند در دنیا فرمود که هر چه بخواهی هست هیچ مرزی هم ندارد نمیتوانی بگویی من استعدادم این است این حرف را نزن برای اینکه استعداد را او باید بدهد
دادِ او را قابلیّت شرط نیست بلکه شرط قابلیّت دادِ اوست
نگو من استعداد ندارم, نگو من قدرتم همین مقدار است مگر ذات اقدس الهی برنامهاش نظم خاصّی دارد نظیر مهندسان و معماران که بر اساس ظرفیتها کار بکند مگر خدا برابر با نظم قبلی کار میکند یا او خودش نظمساز است؟ مگر ظرفیت قبلاً بود و خدای سبحان برابر این ظرفیتها فیض میدهد یا ظرفیت را او میدهد؟
با یکی فیضش گدا آرد پدید با دگر فیضش گدایان را بخشد مزید
او اول فقیر خلق میکند بعد او را غنی میکند, او اول استعداد میدهد بعد مستعدّله را استعداد میدهد فرمود کلمات الهی نامتناهی است نگو من همینم, نگو سهم من همین است هیچ سهمبندی در عالَم نیست اگر فیّاضِ علی الاطلاق اوست این ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ برای پیامبر ماست به ما هم گفتند: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ خودتان را ارزان نفروشید نگویید من میخواهم به آن حد برسم آن حد برای شما کم است هم کلمات الهی نامتناهی است, هم ما مأموریم که لحظه به لحظه بگوییم ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾, ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾, ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾, ﴿رَبِّ زِدْنِی﴾ نباید بگوییم ما استعدادمان این است, ما استعدادمان این است این تعیین تکلیف برای اوست خب استعداد را او میدهد دیگر «با یکی فیضش گدا آرد پدید» مستعد خلق میکند, «با دگر بخشد گدایان را مزید» بنابراین کلمات الهی نامتناهی است مرزبندی هم در این عالَم نیست تقسیمبندی و وقفنامه کردن که علم برای فلان منطقه است و فلان منطقه نیست, نیست شما این اوضاع و احوال مراجع(رضوان الله علیهم) را که ملاحظه میفرمایید میبینید غالب اینها از روستاهای گوناگون این ایران اسلامی الهیاند غالب اینها, کدام استان است که مرجع تحویل نداد, حکیم تحویل نداد, فقیه تحویل نداد, منجّم تحویل نداد, ریاضیدان تحویل نداد کدام استان است؟ تاریخ علماست دیگر بنابراین هیچ کس نمیتواند بگوید مگر ما میتوانیم یا روستای ما میتواند همین چند قدمی ری این روستا بود که مرحوم کلینی تربیت شد دیگر خب حالا قم که حساب دیگری دارد البته هر جا که اهل بیت آنجا حضور داشته باشند برکاتش بیشتر است این حرفی در آن نیست و اما حصر نشده فرمود کلمات الهی نامتناهی است هرگز نگو این مقدار بس است این ابنقُتیبهٴ دینوری از بزرگان نقل کرده است اولین روز جهل انسان آن وقتی است که بگوید من فارغالتحصیل شدم اولین روز جهل اوست برای اینکه به دنبال مطالعات نمیرود, به دنبال افزایش علم نمیرود آن مقداری هم که خوانده کم کم از یادش میرود و همین بزرگوار و دیگر بزرگواران گفتند سرمایه علمی هر عالِمی سه اصل است قرآن است و سنّت معصومان است و «لا أدری» انسان بفهمد که نمیفهمد این هنری است انسان که بفهمد خیلی از چیزها را نمیداند و باید یاد بگیرد به دنبالش میرود آن وقت خدای سبحان اگر با این وضع حرکت کرد به دنبالش راه میافتد کسی بهتر از مسجد و نماز مسجد چیست؟ اینها دیگر ستون دین است دیگر در دستوراتی که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است گفتند مستحب است وقتی میخواهی از خانه بیایی بیرون برای مسجد برای اینکه ستون دین را اقامه کنی میگوید «إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً» همین بیان نورانی که سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در هنگام خروج از مدینه فرمود این را شیعهها نقل کردند بسیاری از علمای سنّت نقل کردند که وقتی انسان میخواهد از منزل خارج بشود حتی برای نماز جماعت در مسجد بگوید «اللهمّ إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً» من قصد فتنه و شرّ و خودخواهی و غرور و اینها ندارم آمدم بردگی کنم و کمال ببرم همین, خب اگر در ستون دین این دستور هست روزانه هم که آدم وارد بحث میشود آن است دیگر وقتی که با این وضع وارد مسجد و معبد و مدرسه شد میشود عالِم, اگر فهمید حق با رفیق اوست کوتاه میآید دیگر, دیگر نمیخواهد تا آخر حرف خودش را تثبیت کند که گرفتار مغالطه بشود که, خب این راه باز است فرمود کلمات الهی حد ندارد شما اقیانوس آرام را مرکب قرار بدهید چندین اقیانوس آرام اینها ممکن است تمام بشود کلمات الهی تمام نمیشود در این آیه که فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ این ﴿وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ که در مقام تحدید نیست شامل بحار فراوان هم هست در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» به این صورت تبیین شده آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» این است که ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا﴾ که متأسفانه این قرآنهای رایج «أنّما» نوشته شده اینجا جای وصل «أنّ» با «ما» نیست «أنّما» و «إنّما» که حرف حصرند آن «إنّ» باشد و اسم داشته باشد نیست اما اینجا «أنّ» اسم است حرف مشبه فعل است و «ما» هم اسم اوست ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ﴾ نه «أنّما» حالا «أنّما» نوشته شده چون قرآن اصلاً دور از جامعه بود انسان فقط او را در طاقچهٴ قداست میدید و هیچ دربارهٴ او فتوا نمیداد بحث نمیکرد که آیا طور دیگر میشود نوشت یا نه, خب اینها که مطابق با قواعد نیست, مطابق با فن نیست, مطابق با دستور نیست خب چرا ما این طور بنویسیم؟ این «أنّ» را کجا باید با «ما» وصل کرد, کجا نباید با «ما» وصل کرد «کل» را کجا با «ما» باید وصل کرد کجا نباید با «ما» وصل کرد ما یک «کلّ ما» داریم که این «کل» اسم است و مضاف است و مبتدا آن «ما» مضافالیه, یک «کلّما» داریم که حرف است و صور قضیه است «کلما طلعت الشمس» اینها را باید از هم جدا کرد در حالی که در قرآن جداشده نیست از بس قرآن در دسترس نبود دربارهٴ او فتوا نیست که آیا جایز است یا جایز نیست؟
پرسش:...
پاسخ: خب فرمود قرآن را محجور کردند دیگر هم ادبیاتش محجور است هم روایاتش محجور است, هم تفسیرش محجور است دیگر.
خب, ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا﴾ یعنی ﴿أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ﴾ اگر تمام درختهای روی زمین قلم بشود ﴿وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾ دریا یک دریا که «الف» و «لام»ش «الف» و «لام» جنس است نه عهد ذکری نه عهد ذهنی پشتسر این دریا هفت دریا هم مدد او بشوند و همه بشوند مِداد ﴿مَّا نَفِذَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ﴾ اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که محلّ بحث است فرمود: ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ این مِثل تا هفت دریا را هم شامل میشود مستحضرید که کلمهٴ هفت یا هفتاد در خیلی از موارد ناظر به کثرت است نه رقم خاص که هفتتا یعنی بین شش و هشت است که اگر هشتتا دریا بیاوری مثلاً تمام میشود اما اگر هفتتا دریا بیاوریم تمام نمیشود این هفت ناظر به کثرت بحار است ﴿وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ﴾, چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِیرٌ حَکِیمٌ﴾ خب اگر اینچنین است آدم در دنیا خب خیلی بخواهد دیگر حشر با انبیا را میخواهد مگر در روایات ما نیست؟ در ادعیه ما نیست اینکه حشر با انبیا که به مراتب بالاتر از بهشت است مگر اینها «وحشرنا مع النبیین» «وحشرنا کذا, وحشرنا کذا» اینها بالاتر از این بهشت است خب اینها را گفتند بخواهید معلوم میشود که هم خواستن جایز است و هم خواستن لغو نیست میدهند به آدم منتها انسان با چه نیّتی بخواهد, چه کسی را بخواهد, از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال شده است که چرا دعاهای ما مستجاب نیست فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه» کسی را میخوانید که نمیشناسید خدا کیست؟ چیست؟ اوصافش چیست؟ اسمای حسنایش چیست؟ فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه» اگر بشناسید خدا کیست دعایتان مستجاب میشود چون او را میخوانید دیگر.
خب, فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ این جمعبندی نهایی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است در اوایل و اواسط بحث ملاحظه فرمودید این سوره در مکه نازل شد یک, و عناصر محوری مطالب سُوَر مکّی معارف اوّلی و اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد است این دو, و خطوط کلی فقه و اخلاق در آن مطرح میشود سه, ولی عناصر اصلیاش همان اصول اعتقادی است این اصول اعتقادی را با ادله مشخص کرد توحید را, وحی و نبوّت را و معاد را. در پایان یعنی آیهٴ 110 که آخرین آیه این سوره است فرمود به اینها بگو شما اگر دربارهٴ شخصِ من حرف میزنید من دو چهره دارم, دو صِبغه دارم, دو حیثیت دارم یکی اینکه بشر عادیام مثل شما, یکی اینکه وحی بر من نازل میشوم نبیّام, رسولم, با فرشتهها ارتباط دارم از خدا وحی تلقّی میکند تا وحی نیاید از طرف خدا از من کاری ساخته نیست شما توقّع داشته باشید من از آن جهت که بشرم علم غیب داشته باشم, معجزه بیاورم, از گذشته و آینده خبر بدهم اینچنین نیست اما از آن جهت که نبیّام, رسولم وحی میگیرم خدای سبحان هر چه مصلحت بداند دربارهٴ گذشته و حال و آینده به من خبر میدهد من هم به شما خبر میدهم چه اینکه جریان اصحاب کهف از همین قبیل بود, جریان ذیالقرنین از همین قبیل بود, جریان روح از همین قبیل بود قبلاً هم ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی قدم به قدم آدرس میدهد میگوید تو در جریان طور نبودی, تو در جریان مریم نبودی, تو در جریان توراتگیری نبودی ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ﴾ کذا, ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ﴾ کذا, ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ إذ کذا, ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ إذ کذا همه را آدرس میدهد میگوید آنجا نبودی, آنجا نبودی, آنجا نبودی, آنجا نبودی ولی قضیه از این قرار است شفاف دارد صحنه را نشان میدهد مگر طور نبودی ولی حرفِ من با موسی این است آن وقتی که خواستند مریم(سلام الله علیها) را به عنوان فرزند پرستاری کنند کفیل او باشند تو نبودی که چگونه گفتگو داشتند ولی قصّه از این قبیل است, چگونه قرعه زدند قرعه به نام چه کسی در آمد قصّه از این قبیل است تو در جریان مدین نبودی ولی قصّه از این قبیل است همه را آدرس میدهد. فرمود از جهت بشری تا وحی نیاید از من توقّعی نداشته باشید اگر وحی الهی آمد از آغاز تا انجام من شما را باخبر میکنم و حرفی که من میزنم همین توحید است و نبوّت است و معاد خدا هست و یکی است و اسمای حُسنا برای اوست و مدیر کل است و مدبّر کل است از غیر خدا هیچ ساخته نیست مگر اینکه خود خدا آنها را وسیله قرار بدهد نماز را وسیله قرار داد, روزه را وسیله قرار داد, ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را وسیله قرار داد, اقرار را وسیله قرار داد, توبه را وسیله قرار داد «جعلت الاقرار بالذنب إلیک وسیلتی» این در دعاهای ماه رجب است «و یتوسّل إلیک بربوبیّتک» اقرار به عبودیّت وسیله است, اقرار به ربوبیّت خدا وسیله است, اقرار به ولایت علی و اولاد علی(علیهم السلام) وسیله است نماز وسیله است, روزه وسیله است همهٴ عبادات وسیله است لذا فرمود ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ فرمود غیر از او هیچ کسی کاری انجام نمیدهد مگر وسیله از وسیله که کاری ساخته نیست وسیله, راه است که آدم را برساند به مقصد تمام کار برای مقصد است دیگر, بنابراین اگر اینچنین است هیچ شبههای این برادران اهل سنّت نداشته باشند برای اینکه چطور قبول دارند نماز وسیله است, قرائت قرآن وسیله است, تلاوت قرآن وسیله است, تفسیر قرآن وسیله است خب تفسیر سخنان اهل بیت هم وسیله است دیگر وسیله بودن یعنی ما را به مقصد میرساند اگر اینگونه از مسائل عالِمانه حل بشود ما دیگر قضایای اسفباری نظیر آنچه در زاهدان این روزها رخ داد پیدا نخواهیم کرد امیدواریم که بزرگان شیعه و سنّی خودشان این مشکل زاهدان را حل کنند برادران شیعه و سنّی هم آن مشکل را حل کنند در ایام پربرکت انتخابات است بهانه به دست دیگری ندهند.
به هر تقدیر فرمود من از جهت بشری منتظر وحیام من از آن جهت که بشرم کاری ساخته نیست اما وقتی وحی آمده از گذشته و حال و آینده خبر میدهم درست است از جهت بشری غیب نمیدانم اما این همه خدا با من سخن گفته ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ , ﴿نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ گاهی مذکر, گاهی مؤنث فرمود این اخبار غیب است که من به شما دارم میگویم بله آن وقت ما عالِم غیب میشویم از آن جهت که ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ توقع نداشته باشید اما وقتی فرشته آمد, وحی آمد, من به معراج رفتم از ذات اقدس الهی علوم الهی را استفاده کردم آنگاه هرچه بخواهید به شما ابلاغ میکنم ﴿یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ دیگر این آلهه را بگذارید کنار آنها دروغیناند اینها اسم بیمسمّایاند ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾, ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اینها اسمِ خالی است اینها اسم پوچی است این الفاظی که شما میگویید وَدّ است و یغوث است و نَسر است و لات است و عُزّاست و امثال ذلک الفاظ هست یک, این الفاظ مهمل نیست معنا دارد دو, این معنا زیرش خالی است سه, مثل لفظ عدم این عدم «عین» و «دال» و «میم» این کلمه معنا دارد اینکه مهمل نیست این مستعمل است وضع شده است این لفظ است یک, مفهوم دارد دو, زیرش خالی است سه, چیزی نیست که عدم از او حکایت کند که, عدم از هیچ چیزی حکایت نمیکند نه از معدوم حکایت میکند, معدوم چیزی نیست تا او از او حکایت کند که, فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ گفتید لات است, گفتید عُزّاست, گفتید هُبل است اینها الفاظ است یک, مستعمل است مهمل نیست مفهوم دارد دو, ولی زیرش خالی است چیزی در عالَم باشد به نام اله غیر از ذات اقدس الهی نخواهد بود ﴿أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ آن نبوّت این هم توحید مسئلهٴ معاد را اینجا ذکر میکند ﴿فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ خب عملِ صالح برای عامل صالح است عملی را قرآن صالح میداند که مطابق با شریعت باشد دیگر اگر از قرآن سؤال بکنیم که کدام کار خوب است؟ میگوید کاری که پیغمبر اسلام از طرف خدا آورده خب اگر کسی ـ معاذ الله ـ معتقد نباشد مدرسه بسازد, درمانگاه بسازد, راه بسازد اینکه عمل صالح نیست این حُسن فعلی باید با آن حُسن فاعلی همراه بشود یعنی مؤمن باشد یک, این کارِ خیر را انجام بدهد دو, تا بهشت برسد اما از این جهت که حُسن فعلی دارد چون حُسن فاعلی ندارد ذات اقدس الهی بهرهٴ دنیایی او را میدهد برکاتی به او میدهد در دنیا, خیراتی میدهد در دنیا اما ﴿مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾, ﴿مِن نَصِیبٍ﴾ و مانند آن ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ شرک نورزد, اهل سُمعه نباشد, اهل ریا نباشد. سُمعه آن است که انسان کاری را میکند که دیگران بشنوند, ریا آن است که کاری را انجام میدهد دیگران ببینند فرمود این کار را نکنند هر دو شرک است شرک در ریا خاصیّت خودش را دارد, شرک در اعتقاد خاصیّت خودش را دارد اینها سر از جهنم در میآورد پس بنابراین عناصر اصلی که توحید و نبوّت و معاد باشد حق است, راه رسیدن به آن دارالقرار که ﴿جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً﴾ باشد عمل صالح است برای اینکه این عمل صالح ما را به جنّات الفردوس برساند باید خالص باشد لذا صلاحش را با ﴿فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ بیان کرده, خلوصش را که منزّه بودن از سُمعه و ریاست با ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ بیان کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است