- 421
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 32 تا 34 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 تا 34 سوره اسراء"
عناصر محوری حکمت از نظر علم همان عقاید و اندیشههای جهانبینی الهی است
جهان، انسان، پیوند انسان و جهان این هر سه ضلع را خدا آفرید و انسان مختار برای برهم زدن مثلث است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً ﴿32﴾ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً ﴿33﴾ وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴿34﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در مکه نازل شد بخش مهمّی از عقاید و اخلاق و احکام فقهی و حقوقی را بیان فرمود آن خطوط کلی را بعد در پایان جمعبندی کرد که اینها حکمت است یعنی اگر قرآن کریم معلّم کتاب و حکمت است، عناصر محوری حکمت از نظر علم همان عقاید و اندیشههای جهانبینی الهی است و از نظر عمل هم این اخلاق است و این احکام فقهی است و این احکام حقوقی که فرمود اینها حکمت است.
در بخشهای دیگر هم نظیر همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از بیان مقداری از احکام جهانبینی، اخلاقی، فقهی و حقوقی فرمود اینها حکمت است، گاهی عنوان بحث حکمت است شواهد را در ذیل ذکر میکند گاهی شواهد فراوانی را در صدر ذکر میکند در جمعبندی پایانیاش میفرماید اینها حکمت است فرق سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» با سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» از این جهت در همین قسمت است که در سورهٴ «لقمان» اول فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ﴾ بعد مسائل توحید و شکر خدا و امثال ذلک را ذکر میکند، ولی در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اول مسئله توحید و سایر مسائل اخلاقی و فقهی و حقوقی را ذکر میکند بعد میفرماید که ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ .
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و مهمترین راه هدایت و روش هدایتی قرآن کریم این است که این همان طوری که «قد مرّ مراراً» به منزلهٴ دفترچه راهنمای نظام خلقت است این مثلث را خدا آفرید یعنی جهان، انسان، پیوند انسان و جهان این هر سه ضلع را خدا آفرید منتها انسان مختار است که این اضلاع سهگانه را به هم بزند یا مقتدرانه برابر آنچه را که خلق شده است عمل بکند آنها که ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ از این قبیلاند، آنها که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ از این قبیلاند اما آنها که ﴿یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً﴾ نیستند اینها صالح و مصلحاند آنها این مثلث را حفظ میکنند جهان را خدا آفرید، انسان را خدا آفرید، پیوند انسان و جهان هم در نظام تکوین مخلوق اوست ولی کاملاً قابل تغییر است انسان میتواند فساد کند، میتواند صلاح کند.
یک دفترچه راهنمایی به انسان دادند که این مثلث را این اضلاع را این طور عمل بکن جهان باید این طور عمل بشود، تو باید این طور عمل بشوی، رابطه تو و جهان هم باید این طور باشد. این دفترچه راهنما را بالأخره هر صنعتگری دارد دیگر یعنی یک تلویزیون هست، یک رادیو هست، یک اتومبیل هست یک دفترچه راهنما میخواهد بالأخره این دفترچه راهنمای کلّ این اضلاع سهگانه به نام قرآن است. فرمود خداست که میتواند این امور را رهبری کند به نحو احسن ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ در این اضلاع سهگانه.
در بخشهای دیگر شواهد فراوانی گذشت اما درباره خود انسان میفرماید انسان اعضا و جوارح فراوانی دارد که خب اینها محسوس است دست دارد، پا دارد، چشم دارد، گوش دارد اینها که اعضا اینها حرفهای علمی نیست عمده سامعه است و باصره نه چشم خب بالأخره چشم را همه میفهمند چشم دارند گوش غیر از سامعه هست شما در کتابهای فقهی در بحث دِیات مستحضرید که اگر گوشِ کسی را از بین ببرند دِیهاش چیست سامعه او را که منفعت اُذُن است از بین ببرند دیهاش چیست یک سامعه داریم یک اُذن، یک باصره داریم یک عین ابزار خیلی مهم نیست چشم مهم نیست آن باصره است اُذن مهم نیست آن سامعه است. محور اصلی حکمت قرآن کریم تبیین وظایف آن قواست نه ابزار این هم یک مطلب.
بعد فرمود انسان سهتا قوّه بیشتر ندارد یعنی آنچه که ما در خودمان مییابیم دیگران در خودشان یافتند ما از دیگران باخبریم دیگران را باخبر میکنیم این است که انسان دارای سه نیروست با یک نیرو مسائل علمی خودش را تأمین میکند که آنجا عناصر اندیشه تأمین میشود حالا یا حس است یا وهم است یا خیال است یا تعقّل بالأخره کار ادراک در مراحل چهارگانه و مانند آن به این قوا وابسته است انسان با یک قوّه چیز میفهمد اعم از احساس شروع بکند تا تعقّل بعد با یک قوّهٴ دیگری هم خواستههای خودش را تأمین میکند با قوهای هم ناخواستهها را از خودش دور میکند یکی میشود قوّهٴ اندیشه، یکی هم میشود قوّهٴ شهوت، یکی میشود قوّهٴ غضب ما هر چه فَحص میکنیم چه در خودمان چه از دیگران میشنویم انسان بیش از این سه قوّه ندارد یا میفهمد یا خواستههای خودش را جذب میکند یا ناخواستهها خودش را دفع میکند یکی میشود مسئول اندیشه، یکی میشود مسئول جذب، یکی میشود مسئول دفع آن مسئول جذب شهوت است، آن مسئول دفع غضب است، آن مسئول اندیشه قوّهٴ عاقله یا واهمه یا متخیّله یا حسّاس است.
قرآن کریم بحث اساسیاش را در تنظیم و تعدیل این قوا نه ابزار به کار برده از نظر بحث معرفتی فرمود آدم بالأخره باید چیز بفهمد دیگر فهم یعنی چه؟ چه چیزی باید بفهمد؟ معیار فهم چه چیزی است؟ این را ذکر کرده خواستههای خودش را باید جذب بکند راهش چیست؟ ناخواستههای خودش را باید دفع بکند این راهش چیست؟
فرمود آن قوّهٴ غضبی که ما به شما دادیم این باید جزء ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشد در ردیف ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشد آنجاها به کار ببرید وگرنه آدمکُشی روا نیست ﴿لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ کُشتن افراد بیگناه حرام است کیفر دنیا دارد، کیفر آخرت دارد و مانند آن. آن آیاتی که ظلم را نهی میکند، آن آیاتی که قتل را نهی میکند، آن آیاتی که تعدّی و تجاوز را نهی میکند اینها برای تعدیل و تنظیم و تربیت قوّهٴ غضبیه است این حکمت تعلیمی و تربیتی قوّه غضبیّه است. آنجا که میفرماید نکاح کنید «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» آنجا که میفرماید: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾ و مانند آن برای تنظیم و تعدیل قوّهٴ شهویه است. آنجاهایی که مربوط به علم است که هر چیزی را نگویید، هر چیزی را باور نکنید، هر حرفی را نزنید، هر نوشتهای را نخوانید، هر نوشتهای را باور نکنید تا برای شما قطعی نشد نگویید، تا برای شما قطعی نشد نپذیرید، عالمانه زندگی کنید این برای تعدیل و تنظیم قوّهٴ معرفتی است که آن را جداگانه ذکر میکند که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ .
بعد از اینکه شهوت را تنظیم کرد، غضب را تنظیم کرد قوّه معرفت را تنظیم کرد یک انسان معتدلی را تربیت کرد فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ در بخش پایانی ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ این روش قرآن کریم است قهراً میشود ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و در نوبت قبل هم ملاحظه فرمودید وقتی جامعه، مدنیّت، امّت و مانند آن سامان میپذیرد و کثرت به وحدت برگردد اگر کثرت به وحدت برنگردد که جامعهای نداریم، امتی نداریم میشود دامهای پراکنده که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ و مهمترین عاملی که میتواند کثرت را به وحدت برگرداند همان محبّت است و مهربانی است و عاطفه است و گرایش است و کشش این قبل از اینکه در سطح کشور پیاده بشود باید در قبایل و عشیرهها پیاده بشود و قبل از اینکه در عشیرهها و قبایل پیاده بشود باید در خانواده پیاده بشود لذا قرآن کریم خانواده را تنظیم کرده، ارحام و قبایل را تنظیم کرده، بعد جامعه را تنظیم کرده هم در بخش محلّی، هم در بخش منطقهای هم در بخش بینالمللی دستور عاطفه و گرایش و عدل و داد را داده است.
برای تنظیم امور خانواده فرمود نزدیک زنا نروید آن روز تعبیر به زنا خیلی قبیح نبود کارهای قبیح میدانید الفاظ فراوانی دارد، اعمال قبیح الفاظ فراوانی دارد، اقوال قبیح الفاظ فراوانی دارد بعضی از امورند در اثر شدّت عمق و اریق بودن و عمیق بودن و دقیق بودن که به او دسترسی نیست الفاظ فراوانی است که از لوازم و ملازمات و مقارنات او حکایت میکنند بعضی از امورند که در اثر قبیح بودن و زشت بودن کسی حاضر نیست بالصراحه از آنها نام ببرد لفظی را کنایتاً ذکر میکنند بعد از مدّتی این لفظ کنایه شبیه به قریب به صریح میشود بعد از مدّتی به منزلهٴ صراحت است این لفظ محجور میشود یک لفظ دیگری.
این الفاظی که برای مدفوع یا جای قضای حاجت درست کردند شما وقتی به لغت مراجعه میکنید میبینید در ردیف پرلغتترین الفاظ همین کارهای قبیح و زشت است چون آن انسانهای اوّلی برای رفع حوایج به جاهای پست میرفتند که این گوشه را مرحوم شهید در لُمعه و امثال لُمعه هم ذکر کردند برای قضای حجت در جاهای پایین و پَست فرومیرفتند که کسی آنها را نبیند و باد نوزد و امثال ذلک آن جای پس را میگفتند غائط بعد برای قضای حاجت وقتی که میرفتند آنجا گفتند رفته غائط قرآن کریم هم دارد که اینجا ﴿أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ شما اگر از آن غائط بیرون آمدید باید خودتان را تطهیر کنید غائط آن جای پست بود کمکم کنایه شد برای مدفوع، کمکم قریب به صراحت شد، کمکم در حُکم صراحت شد دیگر حالا کسی این لفظ را به کار نمیبرد تا کمکم شده توالت، تا کمکم شده دستشویی، بعد از مدّتی هم این کلمه دستشویی به منزلهٴ صراحت میشود این لفظ کنار میرود یک لفظ دیگر برای آن میگذارند ولی آن روز کلمهٴ زنا قبیح نبود چون یک کار رایجی بود مثل ربا لذا چه زنها در هنگام تعهّد و بیعت تصریح میکردند که ما زنا نکنیم در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه اوصافی را که ذات اقدس الهی برای مردان الهی ذکر میکند میفرماید اینها زنا نمیکنند، خب الآن مگر شما ممکن است که وقتی میخواهید در سخنرانیهایتان، روی منبرهایتان، در نوشتههایتان، در مقالههایتان در مرجعی از شخصیت علمی تعریف بکنید بگویید این آنچنان شخصیتی بود که زنا نمیکرد اینکه نمیگویید که اما در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» وقتی از مؤمنان ذات اقدس الهی به عظمت نام میبرد اینها ﴿لاَ یَزْنُونَ﴾ آن روز غیر از این روز است در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» وقتی از مؤمنان الهی یاد میکند که اینها با ذات اقدس الهی پیوند عبادی دارند و خلاف نمیکنند از 64 به بعد ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ اینها اهل نماز شباند خب شما در وصف نماز شبگزارها میگویید این کسی است که نماز شب میخواند و زنا نمیکند این تعبیر، تعبیر آن چهارده قرن قبل است نه تعبیر امروز ﴿وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً ٭ وَالَّذِینَ﴾ کذا والذین کذا ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ یَقْتُلُونَ﴾ کسانی هستند که آدم نمیکُشند، کسانی هستند که ﴿لاَ یَزْنُونَ﴾ ﴿وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ یَزْنُونَ﴾.
خب، الآن که نمیشود گفت که فلان روحانی، فلان جبههای بسیار آدم خوبی است اهل نماز شب است آدمکُشی ندارد، زنا ندارد آن روز یک کار رایجی بود فرمود اینها را نباید بکنید. در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که آیاتش قبلاً به عنوان شاهد خوانده شد آنها زنها هم که میآمدند برای ایمان و بیعت کردند اینها ﴿وَلاَ یَزْنُونَ﴾ زنا نکنند ﴿وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ﴾ این آیات مبارکه که ﴿وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾ اینها در متنِ آن تعهّد بود، بنابراین آن روز یک کار رسمی بود مثل اینکه الآن شما در محدودههای غرب و غیراسلامی این کار را رسمی میبینید. برای اینکه این کثرت به وحدت برگردد چاره جز سامانبخشی نظام خانواده نیست حالا یا ازدواج دائم یا ازدواج موقّت با شرایط مخصوص.
پرسش: حاج آقا آن وقت این مشکل پیش نمیآید که قرآن برای همیشه تا قیامت زنده...
پاسخ: خب تا قیامت زنده است دیگر.
پرسش:
پاسخ: اما حالا برای محدودهٴ ما که در حوزه هستیم نیست که الآن شما میبینید در کلّ این هفت میلیارد حرفِ تازه است حالا در محدودهٴ ما، ما تعبیرمان این نیست به لطف الهی، به برکت قرآن و عترت برای ما جا افتاده اما شما دو قدم آن طرفتر شرق بروید یا غرب بروید میبینید این حرفها، حرفهای تازه است ﴿وَلاَ یَقْتُلْنَ﴾ ﴿وَلاَ یَزْنِینَ﴾ همین.
پرسش: تعبیر نمیآید اما همینجا هم همهجا مشکل هست این طور نیست که
پاسخ: نه، آنجا مشکل دیگر نیست مردان الهی وقتی آنها هم اگر کسی توبه کرده باشد، وارسته شده باشد در محیط غرب یا در محیطهای غیراسلامی میگویند این دیگر پاک شد، مطهّر شد، دست به آدمکُشی نمیزند، دست به فحشا نمیزدند، زنا نمیکند این حرف، حرفِ زنده است حالا در محدودهٴ ما که غرق نوریم به لطف الهی این حرفها تازگی ندارد.
در این بخش که فرمود اینها مردان الهی باید از خانوادهشان شروع کردند و ساختار انعطافی را در خانوادهشان دارند فرمود ازدواج بالأخره چه موقّت، چه دائم باید ثبت بشود حالا زن ممکن است نفقه نداشته باشد، اما فرزند نفقه دارد، محرمیّت هست، حرمت نکاح هست، وجوب تعلیم و تربیت هست، مسئولیت هست، میراث هست، فرقی بین فرزند موقّت و غیرموقّت که نیست، بنابراین همه احکامی که برای فرزندان ازدواج دائم هست، برای فرزندان ازدواج موقّت هم هست اگر رها بشود این قوّهٴ شهوی را رها کند این دفترچه حکمت نباشد یا کسی به آن عمل نکند این باز که شد دیگر کثرت به وحدت برنمیگردد کسی که در داخلهٴ منزلش عاطفه برای او مطرح نیست، مسئولیت تعلیم و تربیت مطرح نیست، مسئولیت محرمیّت مطرح نیست، مسئولیت حرمت نکاح که غیر از محرمیت است مطرح نیست، مسئله میراث مطرح نیست این وقتی وارد قبیله یا عشیره یا جامعه شد دیگر انسانِ گسیخته است این هفت سالی که بچه در آغوش مادر است آغوش مادر یک دانشکدهٴ دورهٴ هفتسالهٴ مِهر و محبّت و صمیمیت است، بنابراین از همین اول شروع کرده فرمود اگر شما شهوت را، جامعه شهوت را رها بکند بخواهد این غریزه را به هر نحوی شد ارضاء بکند آن طوری که قوم لوط آن کار را میکردند فرمود این بد راه است نسل اصلاً قطع میشود این غریزه را ذات اقدس الهی به این نداد که انسان کارِ حیوانی بکند این را برای حفظ نسل داده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود آن کاری را که قوم لوط شروع کرده بودند این بدترین راه بود برای انقراض نسل آیه 28 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» این است ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ٭ أَءِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ﴾ شما راه را دارید میبندید این را ذات اقدس الهی خلق کرده به شما عطا کرده تا نسل را حفظ بکنید با آن کار که نسل پیدا نمیشود و اگر کسی بگوید ما از راه آزمایش خون کشف میکنیم، خب آن کسی که بخواهد زنا بکند که حاضر نیست بیاید خونش را آزمایش بکند که، ثانیاً مگر خون در یک شهر حالا کشور را رها کنیم در خودِ شهر تنها کسی که خونش این گروه را دارد همین مرد است آزمایش خون از کجا ثابت میکند که بچهٴ اوست حالا بر فرض شبیه بود مگر تمام خونهای مردم این شهر آزمایش شده که هیچ خونی شبیه خون این بچه نیست مگر خون زید تا بگویید او مثلاً زانی است، او والد این بچه است مسئله آزمایش و نمیدانم شناسایی و آزمایش خون کسی که بخواهد فحشا بکند که حاضر نیست به آزمایشگاه سَری بزند بر فرض او را آوردند آزمایشگاه و خونش را هم کشف کردند از این خونها در عالم فراوان است مگر خون تنها کسی که گروه خونش این است و به این صفت است همین زید است مگر سایر را آزمایش کردند پس معلوم میشود راهی برای تشخیص اولاد و انساب و امثال ذلک نیست و ثانیاً آن کسی که دفترچه راهنما را نوشته گفته باید از راه صحیح، از راه پیوند و پیمان و عقد و معاهدهٴ طرفینی که حقوق متعامل و متقابل است نَسب محفوظ بماند وگرنه آنکه نسب نیست لذا فرمود نزدیک این کار نشوید ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ راه بسیار بدی است و باعث انقراض نسل است و این وحدت را از بین میبرد جامعه به سَمت کثرت محضه درمیآید، این برای شهوت.
درباره غضب هم فرمود این ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ فرمود ما این چیزی را الآن تازگی حرام نکردیم کدام پیغمبر آمده که زنا را تحریم نکرده این ﴿إِنَّهُ کَانَ﴾ یعنی از دیرزمان از عهده کهن حرام بود بعضی از امور است که قبلاً حلال بود بعد حرام شد یا مثلاً قبلاً به مناسبتی حرام بود بعد به وسیله توبه حلال شد ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی﴾ کذا ﴿وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی﴾ کذا که وجود مبارک مسیح آمده بعضی از محرّمات بنیاسرائیل را به اذن الهی تحلیل کرده آن هم طیّبات بود که ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ﴾ نه محرّمات اما بعضی از امور از عهد کهن تحریم شده بود ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ نه الآن فاحشه شد، نه الآن زشت است ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ در جریان آدمکُشی هم بشرح ایضاً [همچنین] فرمود ما مسئله قتل نفس را که تازه حرام نکردیم که نه «حرّم الله فی القرآن» یا «حرّم الله فی التوراة والانجیل» بعضی از امور است که «حرّم الله بالقول المطلق» تا شریعت بود آدمکُشی حرام بود، خب در جریان قابیل و هابیل همین بود آن روزی که بشر یک بشر ابتدایی بود هنوز نمیفهمید که این جنازه را چه کار باید بکند بالأخره آن قابیل که این برادرش را کُشت ماند در دستش این قتل ماند در دستش که چه کار بکند آنگاه ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ این بشر اوّلی که نمیفهمید این جنازه را چطور دفن بکند آن روز هم این کار حرام بود اینکه برای او سابقه نداشت کسی هم نمرده بود این مانده که برادر را چه کار بکند این نعش را چه کار بکند فرمود از همان زمان این کار، کار قبیح بود ما نگفتیم در تورات یا در انجیل یا در قرآن این حرام است که.
خب، ﴿حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف﴾ این ولیّ ﴿فِی الْقَتْلِ﴾ که بخشاش در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بخشی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشخص شد که ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ در بخش اول، ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَی بِالْأُنْثَی﴾ در بخش دیگر که مُبیّن این مُجمل و مفسّر این مُجمل است بیان شد.
بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ آن روز مالِ یتیمخوری رواج داشت در جنگها و غارتها و کشتهشدنها و کُشتنها و افراد بیسرپرست هم بودند و خوردن مال یتیم هم آسان بود در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اوایلش گذشت که قرآن کریم از این تعبیر به حوب کبیر کرده حوب یعنی معصیت، حائب یعنی تبهکار. فرمود نزدیک مال یتیم نشوید مخلوط هم نکنید مال یتیم را ﴿وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ﴾ آیه دو سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً﴾ یعنی «عصیاناً» ﴿کَبِیراً﴾ معصیت کبیره است بعد در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم فرمود اینها که اموال یتیم را دارند میخورند آیه ده سورهٴ «نساء» این بود ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ اینها یک جهنّم نقد دارند که هماکنون دارند آتش میخورند بعد هم وارد آن جهنّم معروف و معهود میشوند لذا مسئلهٴ خوردنِ مال یتیم را در این آیات تحریم کرده نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تحریم کرده این عناصر محوری مهم را هم در مکّه بیان کرده هم در مدینه الآن این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در مکّه نازل شد این حرفها را دارد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم که مکّی است او هم همین حرفها را دارد آیه 151 و 152 همین مطالب حرمت زنا و حرمت قتل نفس و امثال ذلک آمده آنجا هم فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ فرمود این حرفها را ما توصیه میکنیم تا شما عاقل بشوید این همان عقل نظری و عقل عملی هر دو در کنارش هست.
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ اینها را در سورهٴ «انعام» فرمود همان طوری که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مسئلهٴ وفای به کِیل و عهد، کِیل و میزان مطرح است در سورهٴ «انعام» هم فرمود: ﴿وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ﴾ که اینها جزء امور عقلی و حکیمانهای است که قرآن کریم در جایجای سُوَر چه در مکه، چه در مدینه اینها را تبیین میکند ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ مالهای مهم جاهای مهم که حسّاسیت دارد و ممکن است خدای ناکرده زمینه وسوسه فراهم بشود تعلیم به نفی قُرب میکند ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾ از همین قبیل است، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ از همین قبیل است برای اینکه یتیم یک مالِ نقد بیمزاحم دارد انسان نزدیک بشود آلوده میشود لذا اینها هم ظلم است خوردن مال مردم حرام است چه یتیم چه غیریتیم اما اینجا گناه خطرش بیشتر است، آسیبپذیریاش بیشتر است فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ حالا اینجا یک بحث فقهی است که فقه عهدهدار است که ما باید در اموال یتیم ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ عمل بکنیم یعنی رعایت غبطه و مصلحت واجب است یا عدم المفسده کافی است؟
پرسش: اینکه فرمودید از عهد کهن زنا بوده ازدواج محرم با نامحرم چطور حلّ میشود؟
پاسخ: آن دیگر زنا نیست آن عقد است اگر در شریعت آنها عقد و حلال بود برابر عقد این کار را کردند اگر نه، چون آنجا سهتا جواب بود دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت اگر ذات اقدس الهی یک دختر و پسری را آفریده و فرزندان آدم با آنها ازدواج کردند که خب مطلب دیگر است اگر در شریعت آنها طبق بعضی از روایات حلال بود مطلب دیگر است یا از بهشت آوردند که این خیلی بعید است آن هم مطلب دیگر اینجا سهتا جواب بود دیگر بر فرض که در شریعت آنها حلال بود برابر عقد انجام شده است، خب.
پرسش: آن خدایی که از گِل زمین از سلولهای زمین جمع کرد و عالم را سرشت و هم بهشت و بهترین اولیایش را این دست خدا را نمیبندد که خدای تبارک و تعالی دستگاههای این عالم را به هم مرتبط کرده؟
پاسخ: نه، منظور آن است که سهتا جواب هست هر جوابی که با سند همراه باشد او مقبولتر است ظاهر قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است که خدای سبحان حضرت آدم را خلق کرد ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ از همین دو نفر نسل پدید آمد. روایات هم چند طایفه است حالا ما مجبور نیستیم که آن فتوا را بدهیم که این خواهر و دو برادر با هم ازدواج کردند که چون روایت دیگر هم هست که ذات اقدس الهی خلق کرده دیگر آدم آن را قبول میکند.
خب، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ آیا دخالت در اموال یتیم حتماً باید ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ باشد، غبطه باشد یا معاملهای که نه سود دارد نه ضرر همین که ضرر نداشته باشد کافی است آیا وجود غبطه و منفعت و سود شرط است یا زیان مانع است؟ اگر زیان مانع بود چیزی که ضرر نداشت ولو نفع هم نداشته باشد جایز است الآن یک قیمت عادلی است سودی نمیبرد این یتیم اگر مال او فروخته بشود ضرر هم نمیکند، اگر ظاهر ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ ملحوظ بشود باید غبطه به سود این یتیم ملحوظ بشود، اگر طبق روایات دیگر همین که ضرر نداشت کافی است، پس خرید و فروش مال یتیم حالا خود یتیم که نمیتواند برای اینکه محجور است، وصیّ یتیم، وکیل از طرف پدرش حاکم و مانند آن که بتواند مال یتیم را بفروشد همین که ضرر نداشت کافی است این بحث را فقه به عهده دارد.
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ﴾ خب شما چه در مسائل داخلی، چه در مسائل قبیلهای، چه در مسائل شهری و کشوری و استانی و قارّهای بالأخره عهدتان را رعایت کنید آنها مربوط به امور داخلی بود این مربوط به منطقهای و بینالمللی است گذشته از اینکه در امور داخلی هم نفوذ دارد عهدی که با کسی بستید باید به عهدش رعایت بکنید ولو کافر باشد اگر کسی مهدورالدَم نیست در پناه دولت اسلامی است کاری با شما ندارد شما با آنها زندگی مسالمتآمیز دارید این تعهّدهای متقابل، این تفاهمنامهها، این خرید و فروشها بر شما واجب است که رعایت بکنید ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾.
نکته مهم در مسئولیت عهد آن است که مستحضرید سؤال چند قِسم است یک سؤال استفهامی داریم میگوییم ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ آدم چیزی را که نمیداند از متخصّصش میپرسد این سؤال استفهامی است. سؤال استعلامی هم به همین سؤال استفهامی برمیگردد. دوم سؤال استعطایی است مثل ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ سؤال بکنید یعنی از او درخواست بکنید این ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ یا ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ یعنی از ذات اقدس الهی درخواست بکنند این سؤال استعطایی است یعنی «و ما أتاهم».
قِسم سوم سؤال توبیخی و تعییر و سرزنش است که در سورهٴ «صافات» یا مانند آن آمده است ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ ﴿قِفُوهُمْ﴾ یعنی اینها را بازداشت کنید، چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینکه در قانون اساسی آمده است که مجلس از فلان وزیر سؤال کرده است یعنی این را زیر سؤال برده نه سؤالِ استفهامی که متعلِّم از معلّم دارد، نه سؤال استعطایی که فقیر از غنی دارد این سؤالِ ﴿قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ یعنی زیر سؤال ببرید یعنی اعتراض بکنید حالا اگر پاسخ نداد زمینهٴ استیضاح را فراهم بکنید که دیگر از آن به بعد وقتی رأی ندادید دیگر وزیر نیست این سؤال سوم است که در قانون اساسی آمده.
خب، فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینجا که دارد سؤال میکنیم، سؤال میکنیم یعنی سؤالِ تقریعی، تعییری، توبیخی ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینها را بازداشت کنید اینها زیر سؤالاند باید پاسخ بدهند. این ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ از قبیل قِسم سؤال تقریعی و تعییری و توبیخی است مشکل این است که عهد را زیر سؤال میبرند یا آن متعهّدی که به عهد عمل نکرده او را زیر سؤال میبرند؟ غالب مفسّران میگویند که عهد که زیر سؤال نمیرود که آن متعهّدی که نقض عهد کرده است ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ﴾ آن ناقض عهد را زیر سؤال میبرند عهد هم در قرآن کریم گاهی مطلق استعمال شده نظیر همین آیه محلّ بحث که ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ این یا للجنس است «الف» و «لام»ش یا للجنس است یا للاستقراء هر جا عهد منعقد شده است انسان باید به عهدش وفادار باشد.
در بخشهای دیگر بالصراحه عهد خدا ذکر شده است آنهایی که وفادار ﴿یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ﴾ است یا آنها که ﴿یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ﴾ آنجا بالصراحه خصوص عهد الهی ذکر شده است اینجا مطلق عهد است چه عهد مردم با یکدیگر، چه عهد مردم با خدا و خدا با مردم.
عهد «بما أنّه عهد» زیر سؤال نمیرود چه اینکه دخترانِ به گور رفته آنها زیر سؤال نمیروند اما وقتی گفته شد ﴿إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾ این کنایه از این است که ما از آن پدرِ بیرحم سؤال میکنیم آن پدر زیر سؤال است وگرنه این دختربچهای که به گور رفته زنده به گور شده اینکه زیر سؤال نمیرود از این سؤال میکنیم که به چه گناه کُشته شدی یعنی از پدرش سؤال میکنیم به چه جرمی این بچه و این دختربچه را خاک کردی. غالب مفسّرین این ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ را به این صورت درآوردند، اما اگر مسئلهٴ تجسّم اعمال باشد خودِ عهد حضور داشته باشد میشود به عنوان سؤال استفهامی از او سؤال کرد که تو چرا عمل نشدی؟ آن وقت خود عهد شهادت میدهد که این متعهّد به من عمل نکرده است هم سؤال برمیگردد از سؤال تعییری به توبیخی به سؤال استفهامی و هم ظاهر محفوظ است یعنی از خود عهد میپرسند که چرا تو عمل نشدی.
مطلب دیگر اینکه ما در فارسی این کلمهٴ «از» را روی آن مُجیب، روی شخص درمیآوریم میگوییم از فلان شخص بپرس، از آقا بپرس این کلمهٴ «از» را روی آن شخص که مُجیب است درمیآوریم. در عربی این کلمهٴ «از» روی مطلب درمیآید نه روی شخص میگوییم ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ، ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ ، ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ آن مطلب میشود مسئولعنه، این شخص میشود مسئول ولو سؤال به معنای استفهام باشد اگر گفته شد که عهد مسئول است اینها یا ناچارند بگویند کنایه از این است که ما از ناقض عهد سؤال میکنیم که چرا به عهد عمل نکردی یا ناچارند بگویند که کلمهٴ «عنه» محذوف است ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ﴾ این عهد ﴿مَسْؤولاً﴾ یعنی «مسئولاً عنه» آن وقت چه کسی مسئول است؟ آنها که «یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ بِعَهد الناس».
فتحصّل یا این عهد مجسّم میشود و این سؤال، سؤال استفهامی است یا یک مطلب یا نه، عهد مجسّم نمیشود تعبیر اینکه عهد زیر سؤال میرود کنایه از آن است که ناقض عهد زیر سؤال میرود میشود کنایه یا نه، کنایه نیست حقیقت است منتها کلمهٴ «عنه» محذوف است عهد، مسئولعنه است خب مسئولش معلوم است دیگر آن ناقض عهد مسئول است اینها وجوهی است که درباره این ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ ذکر شده این وجوه سهگانه با این مقدمه کمک میکند در آیه بعدی چون آیه بعدی همین مطلب را ما به عنوان مشکل داریم منتها خیلی دقیقتر آنجایی که ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ در آیه 36 دو آیه بعد دارد ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ آنجا به مراتب از اینجا دقیقتر و دشوارتر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
عناصر محوری حکمت از نظر علم همان عقاید و اندیشههای جهانبینی الهی است
جهان، انسان، پیوند انسان و جهان این هر سه ضلع را خدا آفرید و انسان مختار برای برهم زدن مثلث است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً ﴿32﴾ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً ﴿33﴾ وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴿34﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در مکه نازل شد بخش مهمّی از عقاید و اخلاق و احکام فقهی و حقوقی را بیان فرمود آن خطوط کلی را بعد در پایان جمعبندی کرد که اینها حکمت است یعنی اگر قرآن کریم معلّم کتاب و حکمت است، عناصر محوری حکمت از نظر علم همان عقاید و اندیشههای جهانبینی الهی است و از نظر عمل هم این اخلاق است و این احکام فقهی است و این احکام حقوقی که فرمود اینها حکمت است.
در بخشهای دیگر هم نظیر همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از بیان مقداری از احکام جهانبینی، اخلاقی، فقهی و حقوقی فرمود اینها حکمت است، گاهی عنوان بحث حکمت است شواهد را در ذیل ذکر میکند گاهی شواهد فراوانی را در صدر ذکر میکند در جمعبندی پایانیاش میفرماید اینها حکمت است فرق سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» با سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» از این جهت در همین قسمت است که در سورهٴ «لقمان» اول فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ﴾ بعد مسائل توحید و شکر خدا و امثال ذلک را ذکر میکند، ولی در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اول مسئله توحید و سایر مسائل اخلاقی و فقهی و حقوقی را ذکر میکند بعد میفرماید که ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ .
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و مهمترین راه هدایت و روش هدایتی قرآن کریم این است که این همان طوری که «قد مرّ مراراً» به منزلهٴ دفترچه راهنمای نظام خلقت است این مثلث را خدا آفرید یعنی جهان، انسان، پیوند انسان و جهان این هر سه ضلع را خدا آفرید منتها انسان مختار است که این اضلاع سهگانه را به هم بزند یا مقتدرانه برابر آنچه را که خلق شده است عمل بکند آنها که ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ از این قبیلاند، آنها که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ از این قبیلاند اما آنها که ﴿یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً﴾ نیستند اینها صالح و مصلحاند آنها این مثلث را حفظ میکنند جهان را خدا آفرید، انسان را خدا آفرید، پیوند انسان و جهان هم در نظام تکوین مخلوق اوست ولی کاملاً قابل تغییر است انسان میتواند فساد کند، میتواند صلاح کند.
یک دفترچه راهنمایی به انسان دادند که این مثلث را این اضلاع را این طور عمل بکن جهان باید این طور عمل بشود، تو باید این طور عمل بشوی، رابطه تو و جهان هم باید این طور باشد. این دفترچه راهنما را بالأخره هر صنعتگری دارد دیگر یعنی یک تلویزیون هست، یک رادیو هست، یک اتومبیل هست یک دفترچه راهنما میخواهد بالأخره این دفترچه راهنمای کلّ این اضلاع سهگانه به نام قرآن است. فرمود خداست که میتواند این امور را رهبری کند به نحو احسن ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ در این اضلاع سهگانه.
در بخشهای دیگر شواهد فراوانی گذشت اما درباره خود انسان میفرماید انسان اعضا و جوارح فراوانی دارد که خب اینها محسوس است دست دارد، پا دارد، چشم دارد، گوش دارد اینها که اعضا اینها حرفهای علمی نیست عمده سامعه است و باصره نه چشم خب بالأخره چشم را همه میفهمند چشم دارند گوش غیر از سامعه هست شما در کتابهای فقهی در بحث دِیات مستحضرید که اگر گوشِ کسی را از بین ببرند دِیهاش چیست سامعه او را که منفعت اُذُن است از بین ببرند دیهاش چیست یک سامعه داریم یک اُذن، یک باصره داریم یک عین ابزار خیلی مهم نیست چشم مهم نیست آن باصره است اُذن مهم نیست آن سامعه است. محور اصلی حکمت قرآن کریم تبیین وظایف آن قواست نه ابزار این هم یک مطلب.
بعد فرمود انسان سهتا قوّه بیشتر ندارد یعنی آنچه که ما در خودمان مییابیم دیگران در خودشان یافتند ما از دیگران باخبریم دیگران را باخبر میکنیم این است که انسان دارای سه نیروست با یک نیرو مسائل علمی خودش را تأمین میکند که آنجا عناصر اندیشه تأمین میشود حالا یا حس است یا وهم است یا خیال است یا تعقّل بالأخره کار ادراک در مراحل چهارگانه و مانند آن به این قوا وابسته است انسان با یک قوّه چیز میفهمد اعم از احساس شروع بکند تا تعقّل بعد با یک قوّهٴ دیگری هم خواستههای خودش را تأمین میکند با قوهای هم ناخواستهها را از خودش دور میکند یکی میشود قوّهٴ اندیشه، یکی هم میشود قوّهٴ شهوت، یکی میشود قوّهٴ غضب ما هر چه فَحص میکنیم چه در خودمان چه از دیگران میشنویم انسان بیش از این سه قوّه ندارد یا میفهمد یا خواستههای خودش را جذب میکند یا ناخواستهها خودش را دفع میکند یکی میشود مسئول اندیشه، یکی میشود مسئول جذب، یکی میشود مسئول دفع آن مسئول جذب شهوت است، آن مسئول دفع غضب است، آن مسئول اندیشه قوّهٴ عاقله یا واهمه یا متخیّله یا حسّاس است.
قرآن کریم بحث اساسیاش را در تنظیم و تعدیل این قوا نه ابزار به کار برده از نظر بحث معرفتی فرمود آدم بالأخره باید چیز بفهمد دیگر فهم یعنی چه؟ چه چیزی باید بفهمد؟ معیار فهم چه چیزی است؟ این را ذکر کرده خواستههای خودش را باید جذب بکند راهش چیست؟ ناخواستههای خودش را باید دفع بکند این راهش چیست؟
فرمود آن قوّهٴ غضبی که ما به شما دادیم این باید جزء ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشد در ردیف ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشد آنجاها به کار ببرید وگرنه آدمکُشی روا نیست ﴿لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ کُشتن افراد بیگناه حرام است کیفر دنیا دارد، کیفر آخرت دارد و مانند آن. آن آیاتی که ظلم را نهی میکند، آن آیاتی که قتل را نهی میکند، آن آیاتی که تعدّی و تجاوز را نهی میکند اینها برای تعدیل و تنظیم و تربیت قوّهٴ غضبیه است این حکمت تعلیمی و تربیتی قوّه غضبیّه است. آنجا که میفرماید نکاح کنید «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» آنجا که میفرماید: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾ و مانند آن برای تنظیم و تعدیل قوّهٴ شهویه است. آنجاهایی که مربوط به علم است که هر چیزی را نگویید، هر چیزی را باور نکنید، هر حرفی را نزنید، هر نوشتهای را نخوانید، هر نوشتهای را باور نکنید تا برای شما قطعی نشد نگویید، تا برای شما قطعی نشد نپذیرید، عالمانه زندگی کنید این برای تعدیل و تنظیم قوّهٴ معرفتی است که آن را جداگانه ذکر میکند که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ .
بعد از اینکه شهوت را تنظیم کرد، غضب را تنظیم کرد قوّه معرفت را تنظیم کرد یک انسان معتدلی را تربیت کرد فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ در بخش پایانی ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ این روش قرآن کریم است قهراً میشود ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و در نوبت قبل هم ملاحظه فرمودید وقتی جامعه، مدنیّت، امّت و مانند آن سامان میپذیرد و کثرت به وحدت برگردد اگر کثرت به وحدت برنگردد که جامعهای نداریم، امتی نداریم میشود دامهای پراکنده که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ و مهمترین عاملی که میتواند کثرت را به وحدت برگرداند همان محبّت است و مهربانی است و عاطفه است و گرایش است و کشش این قبل از اینکه در سطح کشور پیاده بشود باید در قبایل و عشیرهها پیاده بشود و قبل از اینکه در عشیرهها و قبایل پیاده بشود باید در خانواده پیاده بشود لذا قرآن کریم خانواده را تنظیم کرده، ارحام و قبایل را تنظیم کرده، بعد جامعه را تنظیم کرده هم در بخش محلّی، هم در بخش منطقهای هم در بخش بینالمللی دستور عاطفه و گرایش و عدل و داد را داده است.
برای تنظیم امور خانواده فرمود نزدیک زنا نروید آن روز تعبیر به زنا خیلی قبیح نبود کارهای قبیح میدانید الفاظ فراوانی دارد، اعمال قبیح الفاظ فراوانی دارد، اقوال قبیح الفاظ فراوانی دارد بعضی از امورند در اثر شدّت عمق و اریق بودن و عمیق بودن و دقیق بودن که به او دسترسی نیست الفاظ فراوانی است که از لوازم و ملازمات و مقارنات او حکایت میکنند بعضی از امورند که در اثر قبیح بودن و زشت بودن کسی حاضر نیست بالصراحه از آنها نام ببرد لفظی را کنایتاً ذکر میکنند بعد از مدّتی این لفظ کنایه شبیه به قریب به صریح میشود بعد از مدّتی به منزلهٴ صراحت است این لفظ محجور میشود یک لفظ دیگری.
این الفاظی که برای مدفوع یا جای قضای حاجت درست کردند شما وقتی به لغت مراجعه میکنید میبینید در ردیف پرلغتترین الفاظ همین کارهای قبیح و زشت است چون آن انسانهای اوّلی برای رفع حوایج به جاهای پست میرفتند که این گوشه را مرحوم شهید در لُمعه و امثال لُمعه هم ذکر کردند برای قضای حجت در جاهای پایین و پَست فرومیرفتند که کسی آنها را نبیند و باد نوزد و امثال ذلک آن جای پس را میگفتند غائط بعد برای قضای حاجت وقتی که میرفتند آنجا گفتند رفته غائط قرآن کریم هم دارد که اینجا ﴿أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ شما اگر از آن غائط بیرون آمدید باید خودتان را تطهیر کنید غائط آن جای پست بود کمکم کنایه شد برای مدفوع، کمکم قریب به صراحت شد، کمکم در حُکم صراحت شد دیگر حالا کسی این لفظ را به کار نمیبرد تا کمکم شده توالت، تا کمکم شده دستشویی، بعد از مدّتی هم این کلمه دستشویی به منزلهٴ صراحت میشود این لفظ کنار میرود یک لفظ دیگر برای آن میگذارند ولی آن روز کلمهٴ زنا قبیح نبود چون یک کار رایجی بود مثل ربا لذا چه زنها در هنگام تعهّد و بیعت تصریح میکردند که ما زنا نکنیم در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه اوصافی را که ذات اقدس الهی برای مردان الهی ذکر میکند میفرماید اینها زنا نمیکنند، خب الآن مگر شما ممکن است که وقتی میخواهید در سخنرانیهایتان، روی منبرهایتان، در نوشتههایتان، در مقالههایتان در مرجعی از شخصیت علمی تعریف بکنید بگویید این آنچنان شخصیتی بود که زنا نمیکرد اینکه نمیگویید که اما در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» وقتی از مؤمنان ذات اقدس الهی به عظمت نام میبرد اینها ﴿لاَ یَزْنُونَ﴾ آن روز غیر از این روز است در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» وقتی از مؤمنان الهی یاد میکند که اینها با ذات اقدس الهی پیوند عبادی دارند و خلاف نمیکنند از 64 به بعد ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ اینها اهل نماز شباند خب شما در وصف نماز شبگزارها میگویید این کسی است که نماز شب میخواند و زنا نمیکند این تعبیر، تعبیر آن چهارده قرن قبل است نه تعبیر امروز ﴿وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً ٭ وَالَّذِینَ﴾ کذا والذین کذا ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ یَقْتُلُونَ﴾ کسانی هستند که آدم نمیکُشند، کسانی هستند که ﴿لاَ یَزْنُونَ﴾ ﴿وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ یَزْنُونَ﴾.
خب، الآن که نمیشود گفت که فلان روحانی، فلان جبههای بسیار آدم خوبی است اهل نماز شب است آدمکُشی ندارد، زنا ندارد آن روز یک کار رایجی بود فرمود اینها را نباید بکنید. در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که آیاتش قبلاً به عنوان شاهد خوانده شد آنها زنها هم که میآمدند برای ایمان و بیعت کردند اینها ﴿وَلاَ یَزْنُونَ﴾ زنا نکنند ﴿وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ﴾ این آیات مبارکه که ﴿وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾ اینها در متنِ آن تعهّد بود، بنابراین آن روز یک کار رسمی بود مثل اینکه الآن شما در محدودههای غرب و غیراسلامی این کار را رسمی میبینید. برای اینکه این کثرت به وحدت برگردد چاره جز سامانبخشی نظام خانواده نیست حالا یا ازدواج دائم یا ازدواج موقّت با شرایط مخصوص.
پرسش: حاج آقا آن وقت این مشکل پیش نمیآید که قرآن برای همیشه تا قیامت زنده...
پاسخ: خب تا قیامت زنده است دیگر.
پرسش:
پاسخ: اما حالا برای محدودهٴ ما که در حوزه هستیم نیست که الآن شما میبینید در کلّ این هفت میلیارد حرفِ تازه است حالا در محدودهٴ ما، ما تعبیرمان این نیست به لطف الهی، به برکت قرآن و عترت برای ما جا افتاده اما شما دو قدم آن طرفتر شرق بروید یا غرب بروید میبینید این حرفها، حرفهای تازه است ﴿وَلاَ یَقْتُلْنَ﴾ ﴿وَلاَ یَزْنِینَ﴾ همین.
پرسش: تعبیر نمیآید اما همینجا هم همهجا مشکل هست این طور نیست که
پاسخ: نه، آنجا مشکل دیگر نیست مردان الهی وقتی آنها هم اگر کسی توبه کرده باشد، وارسته شده باشد در محیط غرب یا در محیطهای غیراسلامی میگویند این دیگر پاک شد، مطهّر شد، دست به آدمکُشی نمیزند، دست به فحشا نمیزدند، زنا نمیکند این حرف، حرفِ زنده است حالا در محدودهٴ ما که غرق نوریم به لطف الهی این حرفها تازگی ندارد.
در این بخش که فرمود اینها مردان الهی باید از خانوادهشان شروع کردند و ساختار انعطافی را در خانوادهشان دارند فرمود ازدواج بالأخره چه موقّت، چه دائم باید ثبت بشود حالا زن ممکن است نفقه نداشته باشد، اما فرزند نفقه دارد، محرمیّت هست، حرمت نکاح هست، وجوب تعلیم و تربیت هست، مسئولیت هست، میراث هست، فرقی بین فرزند موقّت و غیرموقّت که نیست، بنابراین همه احکامی که برای فرزندان ازدواج دائم هست، برای فرزندان ازدواج موقّت هم هست اگر رها بشود این قوّهٴ شهوی را رها کند این دفترچه حکمت نباشد یا کسی به آن عمل نکند این باز که شد دیگر کثرت به وحدت برنمیگردد کسی که در داخلهٴ منزلش عاطفه برای او مطرح نیست، مسئولیت تعلیم و تربیت مطرح نیست، مسئولیت محرمیّت مطرح نیست، مسئولیت حرمت نکاح که غیر از محرمیت است مطرح نیست، مسئله میراث مطرح نیست این وقتی وارد قبیله یا عشیره یا جامعه شد دیگر انسانِ گسیخته است این هفت سالی که بچه در آغوش مادر است آغوش مادر یک دانشکدهٴ دورهٴ هفتسالهٴ مِهر و محبّت و صمیمیت است، بنابراین از همین اول شروع کرده فرمود اگر شما شهوت را، جامعه شهوت را رها بکند بخواهد این غریزه را به هر نحوی شد ارضاء بکند آن طوری که قوم لوط آن کار را میکردند فرمود این بد راه است نسل اصلاً قطع میشود این غریزه را ذات اقدس الهی به این نداد که انسان کارِ حیوانی بکند این را برای حفظ نسل داده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود آن کاری را که قوم لوط شروع کرده بودند این بدترین راه بود برای انقراض نسل آیه 28 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» این است ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ٭ أَءِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ﴾ شما راه را دارید میبندید این را ذات اقدس الهی خلق کرده به شما عطا کرده تا نسل را حفظ بکنید با آن کار که نسل پیدا نمیشود و اگر کسی بگوید ما از راه آزمایش خون کشف میکنیم، خب آن کسی که بخواهد زنا بکند که حاضر نیست بیاید خونش را آزمایش بکند که، ثانیاً مگر خون در یک شهر حالا کشور را رها کنیم در خودِ شهر تنها کسی که خونش این گروه را دارد همین مرد است آزمایش خون از کجا ثابت میکند که بچهٴ اوست حالا بر فرض شبیه بود مگر تمام خونهای مردم این شهر آزمایش شده که هیچ خونی شبیه خون این بچه نیست مگر خون زید تا بگویید او مثلاً زانی است، او والد این بچه است مسئله آزمایش و نمیدانم شناسایی و آزمایش خون کسی که بخواهد فحشا بکند که حاضر نیست به آزمایشگاه سَری بزند بر فرض او را آوردند آزمایشگاه و خونش را هم کشف کردند از این خونها در عالم فراوان است مگر خون تنها کسی که گروه خونش این است و به این صفت است همین زید است مگر سایر را آزمایش کردند پس معلوم میشود راهی برای تشخیص اولاد و انساب و امثال ذلک نیست و ثانیاً آن کسی که دفترچه راهنما را نوشته گفته باید از راه صحیح، از راه پیوند و پیمان و عقد و معاهدهٴ طرفینی که حقوق متعامل و متقابل است نَسب محفوظ بماند وگرنه آنکه نسب نیست لذا فرمود نزدیک این کار نشوید ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ راه بسیار بدی است و باعث انقراض نسل است و این وحدت را از بین میبرد جامعه به سَمت کثرت محضه درمیآید، این برای شهوت.
درباره غضب هم فرمود این ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ فرمود ما این چیزی را الآن تازگی حرام نکردیم کدام پیغمبر آمده که زنا را تحریم نکرده این ﴿إِنَّهُ کَانَ﴾ یعنی از دیرزمان از عهده کهن حرام بود بعضی از امور است که قبلاً حلال بود بعد حرام شد یا مثلاً قبلاً به مناسبتی حرام بود بعد به وسیله توبه حلال شد ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی﴾ کذا ﴿وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی﴾ کذا که وجود مبارک مسیح آمده بعضی از محرّمات بنیاسرائیل را به اذن الهی تحلیل کرده آن هم طیّبات بود که ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ﴾ نه محرّمات اما بعضی از امور از عهد کهن تحریم شده بود ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ نه الآن فاحشه شد، نه الآن زشت است ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ در جریان آدمکُشی هم بشرح ایضاً [همچنین] فرمود ما مسئله قتل نفس را که تازه حرام نکردیم که نه «حرّم الله فی القرآن» یا «حرّم الله فی التوراة والانجیل» بعضی از امور است که «حرّم الله بالقول المطلق» تا شریعت بود آدمکُشی حرام بود، خب در جریان قابیل و هابیل همین بود آن روزی که بشر یک بشر ابتدایی بود هنوز نمیفهمید که این جنازه را چه کار باید بکند بالأخره آن قابیل که این برادرش را کُشت ماند در دستش این قتل ماند در دستش که چه کار بکند آنگاه ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ این بشر اوّلی که نمیفهمید این جنازه را چطور دفن بکند آن روز هم این کار حرام بود اینکه برای او سابقه نداشت کسی هم نمرده بود این مانده که برادر را چه کار بکند این نعش را چه کار بکند فرمود از همان زمان این کار، کار قبیح بود ما نگفتیم در تورات یا در انجیل یا در قرآن این حرام است که.
خب، ﴿حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف﴾ این ولیّ ﴿فِی الْقَتْلِ﴾ که بخشاش در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بخشی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشخص شد که ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ در بخش اول، ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَی بِالْأُنْثَی﴾ در بخش دیگر که مُبیّن این مُجمل و مفسّر این مُجمل است بیان شد.
بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ آن روز مالِ یتیمخوری رواج داشت در جنگها و غارتها و کشتهشدنها و کُشتنها و افراد بیسرپرست هم بودند و خوردن مال یتیم هم آسان بود در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اوایلش گذشت که قرآن کریم از این تعبیر به حوب کبیر کرده حوب یعنی معصیت، حائب یعنی تبهکار. فرمود نزدیک مال یتیم نشوید مخلوط هم نکنید مال یتیم را ﴿وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ﴾ آیه دو سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً﴾ یعنی «عصیاناً» ﴿کَبِیراً﴾ معصیت کبیره است بعد در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم فرمود اینها که اموال یتیم را دارند میخورند آیه ده سورهٴ «نساء» این بود ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ اینها یک جهنّم نقد دارند که هماکنون دارند آتش میخورند بعد هم وارد آن جهنّم معروف و معهود میشوند لذا مسئلهٴ خوردنِ مال یتیم را در این آیات تحریم کرده نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تحریم کرده این عناصر محوری مهم را هم در مکّه بیان کرده هم در مدینه الآن این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در مکّه نازل شد این حرفها را دارد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم که مکّی است او هم همین حرفها را دارد آیه 151 و 152 همین مطالب حرمت زنا و حرمت قتل نفس و امثال ذلک آمده آنجا هم فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ فرمود این حرفها را ما توصیه میکنیم تا شما عاقل بشوید این همان عقل نظری و عقل عملی هر دو در کنارش هست.
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ اینها را در سورهٴ «انعام» فرمود همان طوری که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مسئلهٴ وفای به کِیل و عهد، کِیل و میزان مطرح است در سورهٴ «انعام» هم فرمود: ﴿وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ﴾ که اینها جزء امور عقلی و حکیمانهای است که قرآن کریم در جایجای سُوَر چه در مکه، چه در مدینه اینها را تبیین میکند ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ مالهای مهم جاهای مهم که حسّاسیت دارد و ممکن است خدای ناکرده زمینه وسوسه فراهم بشود تعلیم به نفی قُرب میکند ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾ از همین قبیل است، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ از همین قبیل است برای اینکه یتیم یک مالِ نقد بیمزاحم دارد انسان نزدیک بشود آلوده میشود لذا اینها هم ظلم است خوردن مال مردم حرام است چه یتیم چه غیریتیم اما اینجا گناه خطرش بیشتر است، آسیبپذیریاش بیشتر است فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ حالا اینجا یک بحث فقهی است که فقه عهدهدار است که ما باید در اموال یتیم ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ عمل بکنیم یعنی رعایت غبطه و مصلحت واجب است یا عدم المفسده کافی است؟
پرسش: اینکه فرمودید از عهد کهن زنا بوده ازدواج محرم با نامحرم چطور حلّ میشود؟
پاسخ: آن دیگر زنا نیست آن عقد است اگر در شریعت آنها عقد و حلال بود برابر عقد این کار را کردند اگر نه، چون آنجا سهتا جواب بود دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت اگر ذات اقدس الهی یک دختر و پسری را آفریده و فرزندان آدم با آنها ازدواج کردند که خب مطلب دیگر است اگر در شریعت آنها طبق بعضی از روایات حلال بود مطلب دیگر است یا از بهشت آوردند که این خیلی بعید است آن هم مطلب دیگر اینجا سهتا جواب بود دیگر بر فرض که در شریعت آنها حلال بود برابر عقد انجام شده است، خب.
پرسش: آن خدایی که از گِل زمین از سلولهای زمین جمع کرد و عالم را سرشت و هم بهشت و بهترین اولیایش را این دست خدا را نمیبندد که خدای تبارک و تعالی دستگاههای این عالم را به هم مرتبط کرده؟
پاسخ: نه، منظور آن است که سهتا جواب هست هر جوابی که با سند همراه باشد او مقبولتر است ظاهر قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است که خدای سبحان حضرت آدم را خلق کرد ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ از همین دو نفر نسل پدید آمد. روایات هم چند طایفه است حالا ما مجبور نیستیم که آن فتوا را بدهیم که این خواهر و دو برادر با هم ازدواج کردند که چون روایت دیگر هم هست که ذات اقدس الهی خلق کرده دیگر آدم آن را قبول میکند.
خب، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ آیا دخالت در اموال یتیم حتماً باید ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ باشد، غبطه باشد یا معاملهای که نه سود دارد نه ضرر همین که ضرر نداشته باشد کافی است آیا وجود غبطه و منفعت و سود شرط است یا زیان مانع است؟ اگر زیان مانع بود چیزی که ضرر نداشت ولو نفع هم نداشته باشد جایز است الآن یک قیمت عادلی است سودی نمیبرد این یتیم اگر مال او فروخته بشود ضرر هم نمیکند، اگر ظاهر ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ ملحوظ بشود باید غبطه به سود این یتیم ملحوظ بشود، اگر طبق روایات دیگر همین که ضرر نداشت کافی است، پس خرید و فروش مال یتیم حالا خود یتیم که نمیتواند برای اینکه محجور است، وصیّ یتیم، وکیل از طرف پدرش حاکم و مانند آن که بتواند مال یتیم را بفروشد همین که ضرر نداشت کافی است این بحث را فقه به عهده دارد.
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ﴾ خب شما چه در مسائل داخلی، چه در مسائل قبیلهای، چه در مسائل شهری و کشوری و استانی و قارّهای بالأخره عهدتان را رعایت کنید آنها مربوط به امور داخلی بود این مربوط به منطقهای و بینالمللی است گذشته از اینکه در امور داخلی هم نفوذ دارد عهدی که با کسی بستید باید به عهدش رعایت بکنید ولو کافر باشد اگر کسی مهدورالدَم نیست در پناه دولت اسلامی است کاری با شما ندارد شما با آنها زندگی مسالمتآمیز دارید این تعهّدهای متقابل، این تفاهمنامهها، این خرید و فروشها بر شما واجب است که رعایت بکنید ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾.
نکته مهم در مسئولیت عهد آن است که مستحضرید سؤال چند قِسم است یک سؤال استفهامی داریم میگوییم ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ آدم چیزی را که نمیداند از متخصّصش میپرسد این سؤال استفهامی است. سؤال استعلامی هم به همین سؤال استفهامی برمیگردد. دوم سؤال استعطایی است مثل ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ سؤال بکنید یعنی از او درخواست بکنید این ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ یا ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ یعنی از ذات اقدس الهی درخواست بکنند این سؤال استعطایی است یعنی «و ما أتاهم».
قِسم سوم سؤال توبیخی و تعییر و سرزنش است که در سورهٴ «صافات» یا مانند آن آمده است ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ ﴿قِفُوهُمْ﴾ یعنی اینها را بازداشت کنید، چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینکه در قانون اساسی آمده است که مجلس از فلان وزیر سؤال کرده است یعنی این را زیر سؤال برده نه سؤالِ استفهامی که متعلِّم از معلّم دارد، نه سؤال استعطایی که فقیر از غنی دارد این سؤالِ ﴿قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ یعنی زیر سؤال ببرید یعنی اعتراض بکنید حالا اگر پاسخ نداد زمینهٴ استیضاح را فراهم بکنید که دیگر از آن به بعد وقتی رأی ندادید دیگر وزیر نیست این سؤال سوم است که در قانون اساسی آمده.
خب، فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینجا که دارد سؤال میکنیم، سؤال میکنیم یعنی سؤالِ تقریعی، تعییری، توبیخی ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینها را بازداشت کنید اینها زیر سؤالاند باید پاسخ بدهند. این ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ از قبیل قِسم سؤال تقریعی و تعییری و توبیخی است مشکل این است که عهد را زیر سؤال میبرند یا آن متعهّدی که به عهد عمل نکرده او را زیر سؤال میبرند؟ غالب مفسّران میگویند که عهد که زیر سؤال نمیرود که آن متعهّدی که نقض عهد کرده است ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ﴾ آن ناقض عهد را زیر سؤال میبرند عهد هم در قرآن کریم گاهی مطلق استعمال شده نظیر همین آیه محلّ بحث که ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ این یا للجنس است «الف» و «لام»ش یا للجنس است یا للاستقراء هر جا عهد منعقد شده است انسان باید به عهدش وفادار باشد.
در بخشهای دیگر بالصراحه عهد خدا ذکر شده است آنهایی که وفادار ﴿یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ﴾ است یا آنها که ﴿یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ﴾ آنجا بالصراحه خصوص عهد الهی ذکر شده است اینجا مطلق عهد است چه عهد مردم با یکدیگر، چه عهد مردم با خدا و خدا با مردم.
عهد «بما أنّه عهد» زیر سؤال نمیرود چه اینکه دخترانِ به گور رفته آنها زیر سؤال نمیروند اما وقتی گفته شد ﴿إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾ این کنایه از این است که ما از آن پدرِ بیرحم سؤال میکنیم آن پدر زیر سؤال است وگرنه این دختربچهای که به گور رفته زنده به گور شده اینکه زیر سؤال نمیرود از این سؤال میکنیم که به چه گناه کُشته شدی یعنی از پدرش سؤال میکنیم به چه جرمی این بچه و این دختربچه را خاک کردی. غالب مفسّرین این ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ را به این صورت درآوردند، اما اگر مسئلهٴ تجسّم اعمال باشد خودِ عهد حضور داشته باشد میشود به عنوان سؤال استفهامی از او سؤال کرد که تو چرا عمل نشدی؟ آن وقت خود عهد شهادت میدهد که این متعهّد به من عمل نکرده است هم سؤال برمیگردد از سؤال تعییری به توبیخی به سؤال استفهامی و هم ظاهر محفوظ است یعنی از خود عهد میپرسند که چرا تو عمل نشدی.
مطلب دیگر اینکه ما در فارسی این کلمهٴ «از» را روی آن مُجیب، روی شخص درمیآوریم میگوییم از فلان شخص بپرس، از آقا بپرس این کلمهٴ «از» را روی آن شخص که مُجیب است درمیآوریم. در عربی این کلمهٴ «از» روی مطلب درمیآید نه روی شخص میگوییم ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ، ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ ، ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ آن مطلب میشود مسئولعنه، این شخص میشود مسئول ولو سؤال به معنای استفهام باشد اگر گفته شد که عهد مسئول است اینها یا ناچارند بگویند کنایه از این است که ما از ناقض عهد سؤال میکنیم که چرا به عهد عمل نکردی یا ناچارند بگویند که کلمهٴ «عنه» محذوف است ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ﴾ این عهد ﴿مَسْؤولاً﴾ یعنی «مسئولاً عنه» آن وقت چه کسی مسئول است؟ آنها که «یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ بِعَهد الناس».
فتحصّل یا این عهد مجسّم میشود و این سؤال، سؤال استفهامی است یا یک مطلب یا نه، عهد مجسّم نمیشود تعبیر اینکه عهد زیر سؤال میرود کنایه از آن است که ناقض عهد زیر سؤال میرود میشود کنایه یا نه، کنایه نیست حقیقت است منتها کلمهٴ «عنه» محذوف است عهد، مسئولعنه است خب مسئولش معلوم است دیگر آن ناقض عهد مسئول است اینها وجوهی است که درباره این ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً﴾ ذکر شده این وجوه سهگانه با این مقدمه کمک میکند در آیه بعدی چون آیه بعدی همین مطلب را ما به عنوان مشکل داریم منتها خیلی دقیقتر آنجایی که ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ در آیه 36 دو آیه بعد دارد ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ آنجا به مراتب از اینجا دقیقتر و دشوارتر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است