display result search
منو
تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش دوم

تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش دوم"
برای اثبات توحید و نفی شرک، خداوند در قرآن کریم از راههای گوناگونی به ما چیز آموخت
تعدّد آلهه باعث فساد در آسمانها و زمین است فروپاشی عالم است نه فساد اخلاق

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً ﴿42﴾ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً﴿43﴾ تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً﴿44﴾

برای اثبات توحید و نفی شرک، ذات اقدس الهی در قرآن کریم از راههای گوناگونی به ما چیز آموخت. بعضی از آیات ناظر به ابطال وضع موجود هست و وضع موجود بود یعنی این بت‌پرستیهای رایج در مشرق عالم و مغرب عالم این باطل است یک فصل از آیات مربوط به این بخش است که اینها البته چند طایفه‌اند زیرمجموعه فصل اول‌.
فصل دوم آیاتی‌اند که صبغهٴ کلامی آنها قوی است که شرک، برهان‌پذیر نیست و نمی‌شود برای او دلیل اقامه کرد و امرهایی که ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾ و مانند آن از سنخ تعجیز است یعنی اظهار عجزِ مدّعیان دروغین شرک.
فصل سوم مربوط به بحثهای کلامیِ ناب است که تعدّد آلهه باعث فساد در آسمانها و زمین است فروپاشی عالم است نه فساد اخلاقی، بلکه فساد تکوینی یعنی اگر چند خدا بخواهند عالم را اداره کنند جهان متلاشی خواهد شد.
فصل چهارم مربوط به دست‌درازیِ آلههٴ متعدّد به اله‌الآلهه و ربّ‌الأرباب است که آن مصون از هر گونه تعرّضی است. آن فصل اول که مربوط به ابطال وضع موجود است قرآن کریم مبسوطاً اوضاع جهان آن وقت را بررسی کرد الآن هم همین طور است یک عده سنگها و چوبهای تراشیدهٴ خود را می‌پرستیدند که درباره اینها بخشی از آیات نازل شد و مبارزهٴ وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم با این گروه بود که سرانجام وقتی برهان اثر نکرد با تَبر ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ شد.
طایفهٴ دیگر کسانی بودند که موجودات صنم و وَثن زمینی را نمی‌پرستیدند اینها مبتلا بودند به عبادت و پرستش ارباب آسمانی ستاره‌ها را می‌پرستیدند، شمس و قمر را می‌پرستیدند آنها را هم انبیا مخصوصاً وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) برهان اقامه کرد که اینها صلاحیّت ربوبیت ندارند یک وقت طالع‌اند، یک وقت غارب‌اند طلوعشان در اختیارشان نیست، غروبشان در اختیارشان نیست آن وقتی که غروب کردند از ما بی‌خبرند ما از آنها بی‌خبریم، نورشان به ما نمی‌رسد، آنها نورشان را به ما نمی‌رسانند و مانند آن که ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ .
طایفه سوم آیاتی است که درباره پرستش و پذیرش ربوبیّت فرشته‌هاست چون اینها را هم ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» مطرح کرد که فرمود فرشتگان موجودات مقدّسی‌اند، منزّه‌اند، معصوم‌اند ولی بندگان خاصّ خدای‌اند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اگر هم فرشته‌ای ادّعای ربوبیّت بکند ‌﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ فرشتگان چنین ادّعایی ندارند بر فرض، فرض محال اگر فرشته‌ای داعیه ربوبیت داشته باشد ما او را به جهنم می‌بریم این هم طایفه سوم که مربوط به ابطال وضع موجود است.
طایفهٴ چهارم مربوط به این فراعنه و نمارده و غِطریسین، غِطریس در مقابل قدّیس است انبیا را می‌گویند قدّیس، فرعونها را، نمرودها را می‌گویند غِطریس این زیارت پربرکت اربعین که «تَغَطرَسَ»، «تَغَطرَسَ» همین است غِطریسها اهل تَغَطْرُس‌اند مثل فرعونها اهل تَفرعون‌اند «تغطرس و تردّی فی هواه» همین است کسی که غِطریسانه زندگی می‌کند این در برابر قدّیسین می‌ایستد این غطارسه، این فراعنه، این نمارده اینها داعیه ربوبیت داشتند بالاجبار مردم را به پرستش خود دعوت می‌کردند می‌گفتند ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ و مانند آن که قرآن کریم این دعواها را هم ابطال کرده، مدّعیان را هم گرفته به دریا ریخته ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ .
طایفه پنجم مربوط به قدّیسین بشر است وجود مبارک عیسی و امثال عیساست که اینها منزّه بودند از این‌‌چنین ادّعایی ولی یک عده در اثر جهل اینها را بیش از آن حدّ لازم احترام کردند و برای اینها سِمت ربوبی قائل شدند. قرآن کریم در ابطال دعوای چنین مدّعیان افراطی ادله‌ای نازل کرده، آیاتی نازل کرده از زبان خودِ این قدّیسین بشر فرمود ما هرگز اینها را به خودمان دعوت نکردیم به اینها گفتیم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ﴾ وجود مبارک مسیح فرمود خدا را بپرستید که پروردگار من است، پروردگار شماست من هم بندهٴ اویم ﴿مَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ﴾ این کار.
این‌گونه از افراد را در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که بحثش گذشت ذات اقدس الهی می‌فرماید که هیچ پیامبری، هیچ انسان کاملی، هیچ ولیّ‌ای از اولیای الهی از حکمت و کتاب الهی برخوردار نشد که بعد به مردم بگوید ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾ این مضمون آن آیه سورهٴ «آل‌عمران» است ﴿ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ این پنج طایفه از آیات قرآن کریم و مانند آن برای ابطال وضع موجودِ در روی زمین چه در گذشته، چه در حال، چه در آینده است اما فصل دوم و سوم یک بحث کلامیِ محض است یعنی بیش از یک خدا نمی‌شود در جهان موجود باشد.
این فصل دوم و سوم تفاوت جوهری‌شان این است که در یکی از این دو فصل حدّ وسط این است که اگر بیش از یک اله بخواهند در جهان موجود باشند و جهان را اداره کنند عالم متلاشی می‌شود «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» برای اینکه عالم مرتّب، منظّم است فروپاشی در عالم نمی‌بینیم، بی‌نظمی در عالم نمی‌بینیم الآن یک ریاضی‌دان ماهر اگر باشد می‌تواند کاملاً بررسی کند که هزار سال قبل چندتا خسوف و کسوف اتفاق افتاده و هزار سال بعد چندتا خسوف و کسوف اتفاق می‌افتد ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ مسائل عالم مثل مسائل ریاضی منظّم‌اند. اگر چند خدا بخواهند عالم را اداره کنند این مقدم، لازمه‌اش فروپاشی عالم است این تالی «ولکن التالی باطل» چون عالم منظّم است، «فالمقدم مثله».
فصل دیگر که محلّ بحث آیه کنونی است این است که اگر بیش از یک خدا در عالم باشد اینها دست‌درازی می‌کنند به ذی‌العرش این ﴿کَمَا یَقُولُونَ﴾ این است که اینها خدایی را به عنوان ربّ‌الأرباب قبول دارند که او معادل ندارد ولی ارباب متفرّقه قائل‌اند، آلههٴ متعدّد قائل‌اند آیه محلّ بحث این است که اگر آن طوری که اینها می‌گویند چند خدا جهان را بخواهد اداره کند اینها دست‌درازی می‌کنند به ارادهٴ آن ذی‌العرش در حالی که دست‌درازی کردن به ارادهٴ آن ذی‌العرش محال است، پس چندخدایی محال است. تلازم مقدّم و تالی چه در این فصل دوم، چه در آن فصل سوم یا چه در آن فصل دوم و این فصل سوم یک امر روشنی نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آنجا می‌فرماید که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اگر در آسمان و زمین بیش از یک خدا باشد، بیش از یک خدا بخواهد اداره کند این مستلزم فروپاشی آسمان و زمین است آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا﴾ یعنی «فی السماء والأرض» ﴿آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ «لکن التالی باطل والمقدم مثله» بطلان تالی را در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» بیان کرده در سورهٴ «ملک» که نظم عالم را بررسی می‌کند می‌فرماید شما هر چندبار بخواهید درباره عالم جستجو کنید جز نظم چیزی نمی‌بینید ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ آیه دو و سه سورهٴ مبارکهٴ «ملک» به منزلهٴ بطلان تالی است ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ آ‌ن مقدم تالی «لکن التالی باطل» چرا؟ بطلان تالی چرا؟ برای همین آیه سه و چهار سورهٴ مبارکهٴ «ملک» در سورهٴ «ملک» دارد که ﴿الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ در ساختار آسمان به تنهایی، زمین به تنهایی، «بین الأرض و السماء» به تنهایی این مجموعه با هم هیچ‌جا تفاوت نیست.
تفاوت این است که این حلقات سلسله یکی فوت بشود وقتی یکی فوت شد رشته به هم می‌خورد دیگر فرمود چیزی در عالم که باید سرِ جایش باشد غیبت نمی‌کند هیچ فوتی نیست همهٴ موجودات هر کدام در جای خودشان هستند ﴿کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ ، «کل فی البحر یسبحون»، «کل فی المعادن یسبحون»، «کل فی الأرض یسبحون»، «کل بین السماء و الارض یسبحو‌ن» هر چیزی در جای خودش است ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ هیچ تفاوتی یعنی فوت‌شدنی در سراسر جهان نیست بلکه هر چیزی سرِ جای خودش است ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾.
پرسش: ببخشید این دلیلی که خداوند در آیات آورده رای خودش آورده یا برای فهم ما؟
پاسخ: برای فهمِ ما.
پرسش: پس الآن از هر کس بپرسید که آیا عالَم به دست خودش می‌چرخد می‌گوید نه.
پاسخ: عالم منظّم است چه چیزی باید باشد که نیست؟ کجا کمبود هست؟ فرمود: ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ فتور با «تاء» منقوط یعنی سستی، اما فطور با «طا» مؤلّف یعنی شکاف فرمود ببینید شما جایی ببینید، چیزی جایی خالی است منتها اینها.
پرسش: عدم رضایت اشخاص از زندگیشان به خاطر نبود خیلی از مسائل...
پاسخ: بله، اینها باید از خودشان ناراضی باشند الآن این هفت میلیارد بشری که روی کُرهٴ زمین زندگی می‌کنند اینها دائماً در تعامل با نظام عالم‌اند اینها تافته‌های جدابافته نیستند که اینها نظیر یک غدّهٴ سرطانی نیستند که زائد در گوشه‌ای پیدا شده باشند که اینها نظیر آماس دست نیستند که زنبوری آمده این هفت میلیون وَرم کردند پدید آمدند که. اینها موجود تکوینی این عالم‌اند این اصل اول، چیزی در عالم نیست که به عالم ندهد و از عالم نگیرد این دو، مگر ما جزء موجودات زائدی هستیم، بیکاریم سه، همان طوری که حوادث ارضی و سمایی در طرز تفکّر ما، اندیشهٴ ما، زندگی ما، معیشت ما، لحظه به لحظه اثر دارد چه موقع سرما می‌آید؟ چه موقع گرما می‌آید؟ چه موقع هوا معتدل می‌شود؟ چه موقع بهار و تابستان و پاییز و زمستان می‌آید؟ ما تمام برنامه‌هایمان را برابر این فصول تنظیم می‌کنیم، آنها هم تمام برنامه‌هایشان را برابر با عقاید و اخلاق و اعمال ما تنظیم می‌کنند این طور نیست که آنها مُفتِ مفت بخواهند به ما خدمات بدهند.
فرمود اگر بخواهید روزیِ معتدل داشته باشید باید ندزدید، دروغ نگویید، خیانت نکنید ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ لکن همه سعی کردند به یکدیگر دروغ بگویند ما هم اینها را فشار دادیم ما خیال می‌کنیم این هفت میلیارد مهمان‌اند هیچ مسئولیتی ندارند. فرمود: ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ شما هیچ خلاف نکنید ما هم تمام برکات را برای شما می‌فرستیم. در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که به عدد نیازِ هر گیاهی خدا قطره‌ای می‌فرستد.
پرسش: این را بالوجدان انسان درک نمی‌کند.
پاسخ: خب، باید درس بخواند درک بکند امرِ وجدانی مثل سرما و گرما نیست که این بحثِ الهی است بحثِ الهی یک فکرِ الهی می‌طلبد سرما و گرما یک بدن حسّی می‌طلبد ما که هفت میلیارد روی زمین زندگی می‌کنیم با تک‌تک موجودات عالم در ارتباطیم مگر نظام، نظام علّی نیست ما هم یک مُشت خاک بودیم به این صورت درآمدیم بعد هم یک مُشت خاک می‌شویم ارواح ما به جای دیگر مرتبط است که از آنجا آمده آنکه ما را آفریده فرمود بین جوامع بشری و رخداد جهان پیوند تکوینی است فرمود اگر شما درست عمل بکنید ما تمام نیازهای شما را آنجا که تگرگ لازم است تگرگ می‌فرستیم، آنجا که برف لازم است برف می‌فرستیم، آنجا که باران لازم است باران می‌فرستیم ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ این بیان نورانی قرآن کریم است بعد نماز استسقا و امثال نماز استسقا هم شرح همین آیات است، پس ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ هست، ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ هست.
خدا رحمت کند مرحوم بوعلی را چندبار این قصه را از ایشان نقل کردیم ایشان در مهم‌ترین کتابهای فلسفی‌اش به نام شِفا می‌گوید مبادا خدای ناکرده آنچه که در دست جمهورِ مسلمانهاست مبادا خدای ناکرده اینها را بگویی خرافه است، مبادا نماز استسقا را، مبادا دعا را، مبادا صدقه را، مبادا قربانی را، مبادا صلهٴ رَحِم را کوچک بشمارید اینها با جهان مرتبط است، خب کسی که از همه جا بی‌خبر است می‌گوید چگونه صدقه رفعِ بلا می‌کند، آنکه از همه‌جا باخبر است می‌گوید تو نمی‌دانی صدقه بده من آن بلایی که می‌خواهد بیاید رفع می‌کنم بالأخره یک نفر دارد عالم را اداره می‌کند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا﴾ آنجا یک باغ‌وحش منظّمی است کجایش منظّم است یک باغ‌وحش منظّمی است که این گرگها در درون با کسی کاری ندارند اما دو قدم آن طرف‌تر جهان را دارند اینها به فساد می‌کِشند چه فساد فرهنگی، چه فساد نظامی، چه فساد اجتماعی، چه کسی از اینها عفریت‌تر و قدّیس‌تر برکات مادی نیست فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ فرمود ما چند روزی اینها را می‌دهیم آنها خیال کردند که ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ یا آنها خیال نکنند که ما اگر به آنها مال دادیم ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ اینها که خیر نیست، اینها را دادیم تا دفعتاً اینها را بگیریم خیلی از اینها به همین وضع بودند به روز سیاه مبتلا شدند ما خیال می‌کنیم ما مهمان عزیز و دُردانه‌ایم کلّ جهان در اختیار ماست خیر این‌‌چنین نیست ما باید خدمات ارائه کنیم خدمات بگیریم آنکه ما را آفرید، جهان را آفرید، پیوند ما و جهان را آفرید این مثلث در اختیار اوست صرفش این است که ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾ وگرنه ما این گیاهان چه کار کردند؟ بیان نورانی امام سجاد همین است فرمود اگر بیراهه رفتید تمام این قطرات باران را خدای سبحان به دریا می‌فرستد چیزی گیرتان نمی‌آید گرفتار خشکسالی می‌شوید به‌جا آمدید تمام آن قطرات باران را به مزارع و باغهای شما هدایت و رهنمود می‌کنیم می‌شود تَرسالی و راحتی ما خیال می‌کنیم که دُردانهٴ عالمیم این عالم برای ما خلق شده هر بیراهه‌ای که خواستیم برویم مجازیم عالم هم باید به من خدمت کند خیر، این جهان‌شناسی و جهان‌بینی نیست.
پرسش: استاد این خوف از فقر که در بشر وجود دارد همه‌اش به خاطر...
پاسخ: خوف است، فقر چیز خوبی است برای اینکه انسان اگر این خوف را نداشته باشد که تن‌پرور است و تنبل است و خوف را باید با رجا تعدیل کرد کسی هست که به ما می‌گوید شما آنچه که از دستتان برمی‌آید کوتاهی نکنید من تأمین می‌کنم هیچ کسی را ذات اقدس الهی بی‌روزی خلق نکرده آن قصّهٴ احنف‌بن‌قیس که بارها از أسدالغابه نقل شد دیگر نیازی به تکرار نیست.
بنابراین ماییم و وضع موجود جهان این طور نیست که ما مهمان ناخوانده باشیم، کلّ آسمان و زمین نوکر ما، هر کاری هم ما بکنیم، بکنیم آنها موظّف‌اند ما را تأمین کنند خیر این‌‌چنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره یک نفر که با یک گُل بهار نمی‌شود خدا او را ممکن است آبرویش را حفظ بکند اما یک نفر چون بشر مدنیِ بالطبع است با جامعه باید زندگی بکند یک نفر در بین هزار نفر این جامه‌اش را به خیّاط بدهد خیّاط خلاف می‌کند، جامه را از بزّاز می‌خرد آن خلاف می‌کند، می‌خواهد به دیگری بدهد آن خلاف می‌کند خب عالم که دیگر این‌‌چنین نیست البته عذاب الهی که بخواهد بیاید آن عذابِ الهی، آن باد، آن طوفان، آن زلازل آنها مؤمن‌شناس‌اند این ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً﴾ این تُندباد وقتی به مؤمن می‌رسید آرام بود، به عاد و ثمود می‌رسید ریشه‌کَن می‌شد یا جریان نیل همین طور بود این پیروان وجود مبارک موسای کلیم از همین دریای روان آب می‌گرفتند آب بود می‌نوشیدند و عطش رفع می‌شد آنها یعنی آل‌فرعون از همین دریا آب می‌گرفتند خون بود این ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ ... وَالدَّمَ﴾ و طوفان و کذا و کذا همین بود دیگر روزی که عذاب بخواهد بیاید اینها شناسنامه‌ دارند، اینها معجزهٴ الهی‌اند می‌فهمند که چه کسی را بگیرند، چه کسی را رها کنند این مسئله آب‌شدن و خون‌شدن همین است این تَهِ لیوان را این می‌خورد آب بود، آن می‌خورد خون بود این آب می‌گرفت خون بود، آن آب می‌گرفت آب بود این بود طوفان این‌‌چنین بود، دَم این‌‌چنین بود اینها هفت، هشت معجزه‌ای که ذات اقدس الهی در کنار هم برای موسای کلیم ذکر می‌کند همین است آن روزِ معجزه حساب دیگر است در صحنهٴ قیامت هم همین طور.
بنابراین ماییم و نظم در عالم بی‌ادب را تنبیه کردن نظم است، اگر شما بخواهید از کنار زندان بگذرید بگویید این کشور جای بدی است این با معماریِ سیاسیِ کشور هماهنگ نیست ولی وقتی به سراغ مظلومها می‌روید ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ می‌بینید که عدل را احساس می‌کنند زندان برای مملکت برکت و رحمت است گرچه برای مجرمین جای عذابی است. جهنم در کلّ نظام در نقشهٴ عالم همین طور است دیگر از بهترین نعمتهای الهی است اگر جهنم نبود خیلیها دست به فساد می‌زدند.
بنابراین در کلّ عالم ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ این یک، دوبار، سه‌بار، ده‌بار، یک میلیون‌بار ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ﴾ دوباره برگرد، سه‌باره برگرد ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ می‌بینی جایی شکاف برداشته؟ تَرَک برداشته؟ شکسته؟ نه، مفطور یعنی شکسته، فطور یعنی شکست، شکستی در عالم نمی‌بینید هر چیزی جای خودش است تنبیه متجاوز ما دلمان می‌خواهد که گمرک ما قاچاق داشته باشد، عده‌ای مفاسد اقتصادی داشته باشند آن وقت برکات الهی هم مثل شب قدر برای ما نازل بشود و ما هم هیچ امر به معروف نکنیم، هیچ نهی از منکر هم نکنیم، هیچ حرفی هم نزنیم مرتّب برکات با زنبیل برایمان بیاید اینکه عالَم نشد، خب.
پرسش: فرض کنید این دو آیه‌ای که هم در این آیه و هم در آن سورهٴ «انبیاء» برهان تمانع جاری کرد اینجا فرمودید که در عالم...
پاسخ: بله، آخر این درباره عالم است می‌فرماید: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا﴾ یعنی در آسمان و زمین ﴿آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ تالی این است که آسمان و زمین متلاشی می‌شود این در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» اما در آیه محلّ بحث فرمود که ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ این مقدم، ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ اینها لازمه‌اش این است که دست‌درازی بکنند به ارادهٴ خدا «ولکن التالی باطل فالمقدم مثله» آن اقوای از یعنی آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است که محلّ بحث است اقواست از آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است.
بنابراین اینها باید دو فصل بحث کرد جداگانه ما اگر این برهان تمانع و اینها را می‌گذاشتیم برای سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بسیاری از شما عزیزان بعد از هفت، هشت سال فارغ‌التحصیل می‌شوید و «لینذر قومهم اذا رجع الیهم» می‌شوید و ما تا برسیم به آنجا شاید هفت، هشت سال طول بکشد ولی الآن باید یک چیز نقدی دستتان باشد که این آیه و آن آیه را به خوبی هماهنگ کنید تفاوت اینها به تالی است نه به مقدم، مقدم این است که ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ یا ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ تالی این است که ﴿لَفَسَدَتَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ در آیه محلّ بحث، آیه محلّ بحث پربارتر و سنگین‌تر از آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است.
پرسش: بحث این است که وقتی ما دوتا علم فرض کردیم دوتا قدرت اینها را جدا از هم فرض کردیم اصلاً چیزی به وجود نمی‌آید تا فساد به وجود آید.
پاسخ: خب حالا چرا وجود نمی‌آید که ما باید الآن اثبات کنیم چرا وجود نمی‌آید دیگر وگرنه آن چیز مسئله بدیهی که نیست.
خب، بنابراین ملاحظه فرمودید نوشتهٴ شهید مطهری(رضوان الله تعالی علیه) را در شرح اصول فلسفه جلد پنجم آنجا می‌فرمایند این یک تقریر عامیانه است که می‌گویند اگر دوتا خدا باشند خب یکی ارادهٴ این بکند حیات بکند یکی ارادهٴ فلان ذاتاً دوتا اراده دارند، دوتا خواسته دارند و این بر خلاف است این را می‌فرمایند عامیانه است این را تلاش و کوشش می‌کنند ببرند به سراغ برهان تمانع در حالی که این حکیمانه‌ترین برهان است این بزرگورا و امثال این بزرگوار و سایر متکلّمینی که تلاش و کوشش‌شان این است که برهان تمانع را به برهان توارد علّتین برگردانند می‌گویند که خب این دوتا خدا هر دو برابر با واقع کار بکنند، هر دو برابر با مصلحت کار بکنند مصلحت که بیش از یکی نیست، نفس‌الأمر که بیش از یکی نیست، واقع بیش از یکی نیست، حکمت بیش از یکی نیست، حقیقت بیش از یکی نیست این دو هم که مطابق با حقیقت حُکم می‌کنند اینها خیال کردند دوتا خدا مثل دوتا پیغمبر است در حالی که اگر ما خدا داشتیم بقیه عدمِ محض است نفس‌الأمر که واجب‌الوجود نیست ممکن است و مخلوق اوست، حکمت، مصلحت، حقیقت، واقعیت، نفس‌الأمر، «أو ما شئت فسمّ» اینها که واجب نیستند اینها از او ساخته‌اند مگر خدا کار را برابر با «ما هو الواقع» می‌کند واقعیّتی داریم، نفس‌الأمری داریم، حکمتی داریم، مصلحتی داریم که خداوند برنامه‌های خودش را برابر آنها انجام می‌دهد که آن شده شرک اندر شرک که آن حکمت چیست؟ آن نفس‌الأمر چیست؟
چند روز در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» یک، در آیه 60 و 61 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» دو، بحث شد که ﴿الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ﴾ ما یک حق داریم که مقابله و عدمِ محض است خدا حق است ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ در قبال خدا چیزی به نام باطل نیست که عدمِ مَلکه باشد، در قبال خدا عدم است عدم هم «لا شیء» محض است خدا مقابل ندارد این یکی این حقّی است که فقط بر ذات اقدس الهی اطلاق می‌شود اما هر چه که حق است و حقیقت است و مصلحت است و حکمت است و نفس‌الأمر است و امثال ذلک این «من الله» است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ این حق همان است که علی با اوست «علیٌّ مع الحق و الحقّ مع علی» وگرنه آن حق «مع» برنمی‌دارد کسی با خدا نیست خدا با همه است او «کان الله و لم یکن معه شیء» چیزی با خدا نیست خدا با همه است او شریک برنمی‌دارد، «مع» برنمی‌دارد، رفیق برنمی‌دارد، مصاحِب برنمی‌دارد این حقّی که به نام نفس‌الأمر است، حقیقت است، حکمت است، مصلحت است این حقّی که معصوم، انسان کامل با اوست «یدور معه حیث ما دار» این حق ﴿مِن رَبِّکَ﴾ است، نه «مع ربک» چند روز درباره این آیه سورهٴ «آل‌عمران» و سورهٴ «بقره» بحث شد که ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾، خب.
پرسش: آیه شریفه می‌فرماید: ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی﴾ .
پاسخ: ﴿وَبَینَکُم مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ ﴾ آن ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ که حضرت امیر است دیگر «مع الله» که نیست که ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ است و ذات اقدس الهی کتاب را به او یاد داد، خب.
پرسش: اینکه حضرت‌عالی فرمودید خدا با..
پاسخ: خدا با همه هست.
پرسش:...
پاسخ: چیزی با خدا نیست دیگر الآن در ازل و ابد چیزی با خدا نبود و نیست و نخواهد بود اما ما می‌گوییم خداوند شاهد است، پیغمبر شاهد است، قرآن شاهد است اینها را ما در تعبیرات می‌گوییم یعنی اول ذات اقدس الهی، به دستور ذات اقدس الهی انبیا و اولیا شهادت می‌دهند ما در شهادتها این‌‌چنین می‌گوییم، ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ این‌‌چنین می‌گوید نه اینکه ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ «مع الله» است این ذات اقدس الهی «مع» برنمی‌دارد چیزی با ازلیّت او نیست همه مخلوق‌اند مخلوق که با خالق نیست، همه ممکن‌اند ممکن که با واجب نیست، همه حادث‌اند حادث که با قدیم نیست، همه فقیرند فقیر که با غنیّ نیست ولی او چون غنیّ است ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ .
خب، ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ پس اگر ما دوتا خدا داشتیم دوتا خداست ولاغیر نفس‌الأمری نیست، حکمتی نیست، مصلحتی نیست، واقعیتی نیست اگر ما دوتا پیغمبر داشته باشیم این دوتا پیغمبر برابر با نفس‌الأمر جامعه را اداره می‌کنند درست است، دوتا فرشته داشته باشیم این دوتا فرشته که مدبّرات امرند برابر با نفس‌الأمر که فرمودهٴ ذات اقدس الهی است عالم را اداره می‌کنند چه اینکه الآن هم همین طور است ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾ همین است فرشتگانی هستند مسئول علم‌اند، مسئول رزق‌اند، مسئول احیای‌اند، مسئول ممات‌اند که بحثش در دیروز گذشت همهٴ این فرشته‌ها اینها مدبّرات امرند به تعبیر قرآن کریم اما به دستور ذات اقدس الهی که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هم آنها کارشان منظّم است، هم این منظّم است.
اما اگر دوتا خدا بودند این دوتا خدا اگر مشرکین می‌گویند اینها را خدا آفرید اینها به دستور خدا کار می‌کنند این مشکل فلسفی و کلامی ندارد خب بالأخره اینها مدبّرات امرند باذن الله منتها مشکل قرآنی دارد، مشکل دینی دارد برای اینکه خدا به اینها اجازه نداده به ملائکه اجازه داده اما به اینها اجازه نداده، به اینها اذن نداده این یک بحث دیگری است ولی اگر آنها که این طور نمی‌گویند که آنها می‌گویند این آلهه در کارها مستقل‌اند فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ﴾ نه «مِنه» ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ﴾ همه‌جا صحبت این است که ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ با او قرار نده نه «منه»، «منه» اگر شد که «باذنه» است که می‌شود مدبّرات امر با او کسی را قرار نده ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ اینجا فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ اینها همین طور می‌گویند دیگر می‌گویند این آلهه مستقل است دیگر لذا ذرّه‌ای خدا را عبادت نمی‌کنند مشرک معنایش این نیست که قدری خدا را عبادت می‌کنند، قدری وثن و صنم را، مشرک معنایش این است که این عبادتی که خالصاً برای خداست کلّ این عبادت را صددرصد به دیگری می‌دهد برای او شریک قرار داده نه اینکه مشرک قدری خدا را عبادت بکند، قدری غیرخدا آن می‌شود مرایی اینکه بت‌پرست نیست ریا بله این است اما ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ یعنی اینها «مع الله» قائل‌اند یک و مستقل‌اند دو، خب اگر چیزی مستقل بود علمش عین ذات اوست، حکمتش عین ذات اوست، حقیقتش عین ذات اوست دوتا خدا اگر ما داشتیم دوتا علم داریم، دوتا حکمت داریم، دوتا نفس‌الأمر داریم این غرض‌ورزی و امثال ذلک در آن نیست این می‌گوید من می‌خواهم عالم را به احسن وجه اداره کنم احسن وجه آن است که من تشخیص می‌دهم، این یکی می‌گوید عالم را من می‌خواهم به احسن وجه اداره کنم احسن وجه این است که من می‌خواهم تشخیص بدهم.
اینها قهراً چنگشان به آن ذی‌العرش می‌رسد برای اینکه او اگر بخواهد کلّ عالم را اداره کند باید با اینها هماهنگ باشد این می‌گوید من نظرم این است که فلان جامعه را با فلان شرایط باید اداره کند مصلحت در این است نه اینکه این یکی می‌گوید تو نمی‌فهمی چون این اِله است دیگر اِله که نمی‌شود بگوییم نمی‌فهمد که یا تو غرض‌ورزی داری سلیقه‌ای عمل می‌کنی اله که غرض‌ورز و سلیقه عمل‌کن نیست که لذا اگر با خدا ـ معاذ الله ـ چند اله باشد حتماً چنگ می‌زنند به ذی‌العرش برای اینکه عالم را می‌خواهد اداره کند دیگر حیات و ممات عالم را تأمین کند، رزق و بَسط و نشاط عالم را تأمین کند، صلح و صفای بشریت را تأمین کند این چنگ می‌زند به ارادهٴ او هم ﴿لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ که در آیه دیگر است، هم ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ آیه دیگر است این دو، سه‌تا آیه کاملاً عناصر محوری‌شان فرق می‌کند.
من نمی‌دانم شما این شرح اصول فلسفه را دیدید یا ندیدید یک وقت است آدم درس تفسیر می‌آید برای منبر خب او یک راه دیگر است اما بخواهد مفسّر بشود مهم‌ترین و شریف‌ترین و ارزشمندترین علم، علم تفسیر است و جامعه را هم علم تفسیر حیات می‌بخشد علوم دیگر هم در کنار این علم تفسیر اگر کسی بخواهد ملاّ بشود و تفسیر بخواند و مفسّر آینده بشود به لطف الهی این جان‌کندن می‌خواهد جان‌کندن یعنی همین باید او را ببینید کتابهای دیگر را ببینید آن جاهایی که ﴿لُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ که تفسیر نیست آنها را فرمود برای اینکه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اما آنکه ﴿یُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است اینکه ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ است اینکه نفس‌گیر است اینجاهاست چه تفاوتی هست بین سورهٴ «انبیاء» با سورهٴ «مؤمنون» با سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این تفاوتها چیست؟ تلازم مقدم و تالی چیست؟ بطلان تالی را ما از کجا بیاوریم؟ گاهی بطلان تالی را در سورهٴ دیگر بیان می‌کند، گاهی بطلان تالی را در کنار همین شرطیه متّصله ذکر می‌کند ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ این مقدم ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ این تالی ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی﴾ یعنی او منزّه از آن است که کسی به او دسترسی پیدا کند این ﴿سُبْحَانَهُ﴾ به منزلهٴ «لکن التالی باطل» است اما آن «لکن التالی باطل» سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به سورهٴ مبارکهٴ «مُلک» ارجاع داده شده است. حالا تتمّه‌اش ان‌شاءالله فردا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی