display result search
منو
تفسیر آیات 71 و 72 سوره اسراء _ بخش دوم

تفسیر آیات 71 و 72 سوره اسراء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 و 72 سوره اسراء _ بخش دوم"
اگر کسی در دنیا نابینا بود در آخرت هم نابیناست و ما همگان را در قیامت دعوت می‌کنیم
کارهای تشریعی خدا چون با اختیار بشر همراه است یا عصیان است یا اطاعت.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً ﴿71﴾ وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً ﴿72﴾

بعد از اینکه نعمتهای فراوانی را در آیات قبل ارائه فرمودند که این نعمتها هم ادلّهٴ توحید پروردگار است، هم وظیفهٴ سپاسگذاری بنده‌ها را معیّن می‌کند. فرمود اگر کسی در دنیا نابینا بود در آخرت هم نابیناست و ما همگان را در قیامت دعوت می‌کنیم این دعوت همان طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید احضار تکوینی است نه دعوت تشریعی یا به اسم خواندن، گاهی ذات اقدس الهی ندای تشریعی دارد که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ ، ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ و مانند این یا با قبول روبه‌روست یا با نکول چون تشریع است و قانونگذاری است یک وقت است ندای الهی یا دعوت الهی تکوین است که ﴿یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَماءُ أَقْلِعِی﴾ آن دیگر ﴿وَغِیضَ الْمَاءُ﴾ و کذا و کذا را به همراه دارد دیگر این‌‌چنین نیست که ﴿یَا أَرْضُ ابْلَعِی﴾ با گناه و معصیت روبه‌رو بشود این‌‌چنین نیست کارهای تکوینی خدا عصیان‌پذیر نیست و کارهای تشریعی خدا چون با اختیار بشر همراه است یا عصیان است یا اطاعت آن روز یعنی روز قیامت جا برای شریعت و امر و نهی اعتباری نیست چون بساط دین در دنیا به پایان رسید این بیانات نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «الیوم عملٌ ولا حساب وغداً حسابٌ ولا عمل» پس آن روز دعوت، دعوت تکوینی است و اجابتش هم قطعی است و هر که را ذات اقدس الهی دعوت کرد ﴿یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ﴾ آن روز همگان به دنبال دعوت دعوت‌کننده حضور پیدا می‌کنند.
اما دعوت به چه نام است و به چه عنوان است آن را این آیات به عهده دارند فرمود: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ اگر فرموده بود «کلّ ناس»، «کل انسان» یا فرموده بود «یوم ندعوا اناساً» یا «یوم ندعوا کلّ فردٍ»، خب این راجع به فرد بود اما وقتی می‌فرماید: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ﴾ و اُناس هم معنای جمع را به همراه دارد این نشان آن است که ذات اقدس الهی هر امّت و قبیله‌ای را در این آیه منظور کرده است وقتی فرمود ما مثل اینکه بفرماید «یوم ندعوا کل قبیلة»، «کل امة» این ناظر به فرد نیست اگر ناظر به فرد بود می‌فرمود «یوم ندعوا کلّ انسان» یا «یوم ندعوا الناس» اما وقتی می‌فرماید: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ﴾ معلوم می‌شود قبیله و امّت و امثال ذلک است.
پس دعوت، دعوت تکوینی است نه تشریعی و ﴿کُلَّ أُنَاسٍ﴾ هم ناظر به امّت و ملّت و قبیله و امثال ذلک است نه کلّ فرد. راجع ﴿بِإِمَامِهِمْ﴾ که منظور از امام چیست؟ اگر این امام جمع اُمّ باشد آن‌طوری که جناب زمخشری نقل کرده است که اشکالات بعدی را به همراه دارد مطلب دیگر است اما اگر این امام جمع اُمّ نباشد «کما هو الظاهر» این امام یا منظور رهبر است به معنای جامع اعم از پیغمبر و امام مصطلح و اعم از امام حق و امام باطل که ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یا ائمهٴ کفر است ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ و مانند آن یا منظور از این امام، کتاب است.
سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) فرمود برخیها احتمال دادند منظور از این امام، کتاب عمومی باشد مثل لوح محفوظ یا آن کتاب عام که ﴿وَکُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ این احتمال را نقل می‌کنند می‌فرمایند این ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ آن لوح محفوظ مشترک است بین همه مردم آن لوح محفوظ، لوح الهی، امام مُبین این یک کتاب است برای همهٴ مردم اگر فرموده باشد که ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ معلوم می‌شود که هر گروهی یک کتاب خاصّ خودش را دارد اگر آن منظور از این امام، لوح محفوظ باشد یا امام مبین باشد آن یکی است که احکام و حِکَم همه در او ثبت است دیگر چندتا کتاب نیست و ظاهر از این امام ائمه خواهد بود برای اینکه چون ﴿کُلَّ أُنَاسٍ﴾ است، «لکلّ ناسٍ امام» پس منظور لوح محفوظ و امثال ذلک نیست و منظور کتابِ مصطلح قرآنی نیست چون قرآن کتاب را اطلاق می‌کند بر آنچه را که وجود مبارک نوح و انبیای اولواالعزم آوردند کتاب در نظر ایشان به اصطلاح قرآن کریم صحیفهٴ عادی نیست زبور داود را کتاب نمی‌گویند کتاب عبارت است از مجموعه عقاید و احکام فقهی و حقوقی و قانونی است که برای ادارهٴ یک کشور باشد و این از زمان حضرت نوح(سلام الله علیه) به بعد نازل شده وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) و اولیای الهی و انبیایی که بین حضرت آدم و حضرت نوح بودند اینها کتاب نداشتند به دلیل همان آیه 213 سورهٴ «بقره» است که ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ﴾ و اینها اختلاف کردند و اگر اختلاف نکرده بودند دیگر کتاب و تشریع بعدی نازل نمی‌شد اینها چون اختلاف کردند خدای سبحان کتاب نازل کرده است معلوم می‌شود تا قبل از زمان وجود مبارک نوح کتابِ مصطلح قانونی نبود اما کتابِ معنای عام که احکامی باشد، مواعظی باشد، نصایحی باشد بود اما کتابی که حالا حلّ اختلاف کند دستگاه قضایی را تعیین کند، دستگاه اجرایی را تعیین کند، جنگ و صلح تعیین کند این از زمان حضرت نوح به بعد شد و چون کتاب به اصطلاح قرآن از زمان نوح به بعد شد و آیه شامل همهٴ اُمم و اقوام می‌شود حتی امّتها و اقوامی که قبل از حضرت نوح بودند پس منظور از این امام، کتابِ مصطلح قرآنی نیست باید اعم باشد چه اینکه ﴿کُلَّ أُنَاسٍ﴾ برخیها مؤمن‌اند، برخیها کافرند، برخی تابع‌ انبیای‌اند، برخی تابع اهوای شیطانی‌اند و مانند آن.
بنابراین منظور کتاب اصطلاح قرآنی نیست یک و شامل هر ملّتی هم می‌شود که آیینی دارند، کتابی دارند یا ندارند این دو، پس منظور از این امام نمی‌تواند کتاب باشد لکن منظور از این امام همان راهنما و رهبر و قائدی است که هر ملّتی دارد دیگر آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه این است که بالأخره هر ملّتی رهبری دارند دیگر «لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» در برابر شعار خوارج که می‌گفتند «لا حُکم الاّ لله» وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «کلمة حقّ یراد بها الباطل» ما هم قبول داریم «لا حُکم الاّ لله» اما شما منظورتان این است که «لا إمرة الا لله» امیر بودن، ولیّ بودن، والیّ بودن، حاکم بودن اینها مخصوص خداست خب خدای سبحان که در مردم باشد و حکومتی داشته باشد نیست اگر منظورتان این است که قانون را خدا باید انجام بدهد بله خب همه می‌گوییم «لا حُکم الا لله» قرآن دارد ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ ولی شمایِ خوارج می‌خواهید امامتِ من علی را منکر بشوید بگویید چون خدا حاکم است خب ما هم می‌گوییم خدا حاکم است ولی بالأخره بشر یک حاکم می‌خواهد یا نه؟ فرمود: «کلمة حقّ یراد بها الباطل» و منظور آنها از این شعار که می‌گویند «لا حُکم الا لله» یعنی «لا إمرة الا لله» امارت و امیر بودن برای خداست برای تویِ علی نیست فرمود اگر این باشد که می‌شود هرج و مرج بالأخره کسی باید باشد کشور را اداره کند یا نه؟ خب.
این امام چه امام حق، چه امام باطل چه «جعلناهم ائمة یدعون الی الکفر» چه ائمه‌ای که ﴿أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا﴾ چه امام حق، چه امام باطل منظور راهنماست باید هر کسی بالأخره راهنمایی خواهد داشت، هر ملّتی حاکمی خواهند داشت ما این را به اسم این حاکم صدا می‌زنیم ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾.
جناب فخررازی پنج احتمال ذکر می‌کند چون دربارهٴ تک‌تک این کمالات احتمالات و وجوهی است دعوت به چه معناست، ناس به چه معناست، ﴿کُلَّ أُنَاسٍ﴾ به چه معناست، امام به چه معناست تا کلمات بعدی پنج احتمال ذکر می‌کند جناب فخررازی دربارهٴ امام که یکی از آن احتمالات خمسه همین حرف جناب زمخشری است که آن را بعداً مطرح می‌کنیم.
پرسش:...
پاسخ: عبده است، «ایهم عبده» است.
پرسش:...
پاسخ: نه، کدام عبده است آیا این «أوْ بها حکمته» تعبیرش این است دیگر اگر بهای حکمت باشد که دیگر بدعت نیست و اگر خودش رَد بکند که مفسّرین بعدی او را رَد نمی‌کنند که «کما سیظهر» خودش دارد که نمی‌دانم کدام‌یک از اینها نوآوری‌تر و شکوفاتر است و شگفت‌انگیزتر است آیا تعبیر اینکه امام جمع اُم باشد یا آن حکمتی که برایش ذکر کرد «أم بها حکمته» بعد صاحب کشف علیه کشّاف چندتا اشکال دارد بعد جناب آلوسی آمده داوری کرده بین کشف و کشّاف، کشّاف برای زمخشری است، کشف ناقد کشّاف است و جناب آلوسی جمع کرده بینهما حالا آنها گفته می‌شود ان‌شاءالله.
امام رازی پنج‌تا احتمال داد درباره این امام که امام به چه معنا باشد یکی از احتمالات خمسه همین حرف زمخشری است که بعد مطرح می‌شود، احتمال پنجمی که خودش ذکر می‌کند این است که می‌گوید الآن به ذهن من خطور کرده و آن این است که هر کسی بالأخره افعالی دارد، اقوالی دارد، گفتار و رفتار و نوشتاری دارد یک، این گفتار و رفتار و نوشتار هر کسی تابع خُلق و وصف درونی اوست دو، آن وصف درونی هر کسی اقوال و افکار او را و افعال او را رهبری می‌کند این سه، پس ما هر کسی را یا هر ملتی را به آ‌ن خُلق و خوی و اوصافشان دعوت می‌کنیم این می‌گوید به ذهن من خطور کرده خب این حرف بدی نیست لکن وقتی معنای روشنی قرآن برای امام دارد دیگر لازم نیست که ما حالا این تمحّلات و تکلّفات را تحمل کنیم پس جناب فخررازی ضمن نقل چهار قول قبلی این قول را هم اضافه کرده و بهترین راه هم همین است که امام یعنی قائد و پیشوایی که مردم به او اقتدا می‌کنند یا ائمه حقّ‌اند یا ائمه باطل‌اند یا ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا﴾ که ائمه حق‌اند یا ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ ، ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ که ائمه باطل‌اند بالأخره هر ملّتی رهبری دارد که برابر او انجام وظیفه می‌کند کارش را انجام می‌دهد.
اما جناب زمخشری، زمخشری بعد از اینکه آن حرفهای معروف را ذکر کرد دارد که «مِن بدع التفسیر» از چیزهای نوآوری این است که بعضیها گفتند منظور از این امام جمع اُمّ است و ﴿بِإِمَامِهِمْ﴾ یعنی «امّهاتهم» و سه‌تا نکته برای آن ذکر شده است یکی اینکه جریان حضرت عیسی(سلام الله علیه) و مریم(سلام الله علیهما) روشن بشود چون اگر هر کسی را به اسم پدر بخوانند این وجود مبارک حضرت عیسی پدری ندارد و اگر هر کسی را به اسم امام بخوانند اینها خودشان امام‌اند امامی ندارند اما هر کسی را به اسم مادر بخوانند این هست. آن وقت این اشکال می‌شود در جریان خود حضرت آدم و حوّا که آ‌نجا شما چه کار می‌کنید؟ این نکته اول.
نکته دوم اینکه احترام حضرت زهرا(سلام الله علیها) باعث شده است که هر کسی را به اسم مادرشان بخوانند که حسنین را به نام مبارک زهرا(سلام الله علیهم اجمعین) بخوانند.
نکته سوم هم این است که آنها که ناپاک‌زاده‌اند و پدری ندارند تا به نام پدر خوانده بشوند یا خجالت نکشند به نام مادر می‌خوانند این سه نکته باعث می‌شود که ما این امام را جمع اُمّ بدانیم مفرد ندانیم جمع بدانیم آن هم جمع اُمّ این خلاصهٴ حرف جناب زمخشری در کشّاف. کشف چون شما مستحضرید می‌گوید «قال المحمود، قال الأحمد» احمد در نقد محمود چنین گفته است بر کشّاف زمخشری چندتا نقد نوشته شده خود زمخشری هم از نقد استقبال می‌کرد اینکه صاحب کشّاف را گفتند «جار الله»، «جار الله» زمخشری چون مدّتی مجاور کعبه بود و در همان مکه این تفسیر را نوشت تقریباً دو سال و اندی بعد از اینکه این تفسیر را نوشت این را آورد در همان مسجدالحرام گذاشت علما و دانشمندانی که می‌آمدند از آنها دعوت کرد که این کتاب را ببینند، نقد کنند، اظهارنظر کنند، اشکالاتشان را بگویند و مانند آ‌ن. سرّ موفق شدن زمخشری در اینکه چنین کتابی را ارائه کند هم اینها می‌گویند چون در جوار کعبه این برکت نصیبش شد و هم آزاداندیشی او که دیگر فکر نمی‌کرد که هر چه خودش فهمید حق است این را در معرض نقد مفسّران معاصر قرار داد که هر که چون مسجدالحرام جایی است که بالأخره علمای اقطارالأرض آنجا برای زیارت و طواف مشرّف می‌شوند هر کسی آمد آنجا این را ببیند و اظهارنظر کند و اینها این می‌بینید در ذیل کشّاف چاپهای قدیم «قال المحمود کذا»، «قال الأحمد کذا» این در نقد کشّاف نوشته شده کتابی است به نام کشف نقد حرفهای کشّاف زمخشری است در آن کشف آمده که این سخن ناصواب است چرا؟ برای اینکه شما می‌خواهید مقام حضرت عیسی را حفظ بکنید اینکه با مریم حفظ نمی‌شود خود حضرت عیسی(سلام الله علیه و علی امّه) آن مقامی دارد و مقام مریم هم به این نیست که ما افراد را به نام مادرشان صدا بزنیم.
دربارهٴ حضرت زهرا(سلام الله علیها) که حسنین به نام مادرشان خوانده بشوند این هم ناصواب است برای اینکه وجود مبارک علی‌بن‌ابی‌طالب افضل از زهراست خب به نام حضرت علی بخوانند چرا حالا به نام زهرا(سلام الله علیهم اجمعین) گذشته از اینکه اینها مَفرقهٴ واحدند، نور واحدند فرقی نمی‌کند چه به نام حضرت امیر بخوانند، چه به نام حضرت زهرا(سلام الله علیهم اجمعین) همه یک نورند حالا شما چه فضیلتی برایش ذکر می‌کنید.
اما آن نکته سوم که افراد را اگر به نام پدر بخوانند اولاد زنا شرمنده می‌شوند، خب شرمندگی برای مادر آ‌نهاست نه برای اینها مادر آنها هم که بالأخره شرمنده است چه اینکه پدرشان شرمنده است این چه فضیلتی است شما ذکر می‌کنید این سه‌تا اشکال است که در کشف علیه کشّاف شده گفته این حرف ناصواب است گذشته از اینکه یک امر جمع نادری است که اُمّ به امام جمع بسته بشود یک لغت نادری است و قرآن کریم بر لغت نادر حمل نمی‌شود.
این اشکال اخیر را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مرحوم علامه هم در المیزان دارد که امامِ به معنای جمع اُمّ «لغة نادرة لا یُحمل علی مثلها کلامه تعالی» این حرف از قدیم همین‌طور بوده تا مرحوم علامه هم فرمودند. اینها سه‌تا نقد است که کشف علیه کشّاف دارد. آلوسی از یک نظر دارد از کشّاف حمایت می‌کند می‌گوید این را ما قبول داریم که امام جمع اُمّ باشد «لغة نادرة لا یُحمل علی مثلها کلامه تعالی» و اما آن حرفهایی که شما گفتید آنها قابل دفاع است برای اینکه عدهٴ زیادی در اینکه وجود مبارک حسنین(سلام الله علیهما) فرزند پیغمبر باشند مشکل جدّی داشتند بر اساس همان تفکّر جاهلی آنها می‌گفتند که «بنونا بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ ابناء الرجال الأباعدی» این شعار رسمی جاهلیّت بود می‌گفتند فرزندان ما یا آنهایی هستند که از خود ما به دنیا بیایند یا بچه‌های پسر ما باشند، بچه‌های دختر که پسر ما نیستند که بچه‌های دختر بچهٴ مردان بیگانه‌اند «بنونا» یعنی اگر بخواهید بدانید که بچه‌های ما چه کسانی هستند «بنونا بنو أبنائنا» اما «و بناتنا بنوهنّ ابناء الرجال الأباعدی» دخترهای ما اگر فرزند بیاورند فرزند ما نیستند فرزند مردان بیگانه‌اند این شعار جاهلیت است اسلام آمده کاملاً همین را عوض کرده و وجود مبارک ابی‌جعفر(سلام الله علیه) استدلال کرده، ائمه دیگر استدلال کردند و برای همین راهنمایی همین استدلالی بود که اهل‌بیت(علیهم السلام) از دیرزمان کرده بودند عده‌ای در زمان حجّاج نجات پیدا کردند وقتی حجّاج برخی از این شیعیان را گرفته بود گفته بود به چه مناسبت شما حسنین را فرزند پیغمبر می‌دانید می‌گویید «ابن رسول الله» اینها همین آیه‌ای معروفی را خواندند که ائمه می‌خواندند فرمودند وقتی خدای سبحان در قرآن کریم انبیا را می‌شمارد ذریّهٴ حضرت ابراهیم را یاد می‌کند «ومن ذریّته کذا و کذا و کذا» می‌رسد به عیسی می‌فرماید یکی از فرزندان ابراهیم عیساست خب عیسی از راه مادر فرزند ابراهیم است دیگر خود اهل‌بیت(علیهم السلام) با این استدلال که ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی﴾ به این آیه استدلال کردند که ذات اقدس الهی عیسی را ذریّه حضرت ابراهیم می‌داند پس معلوم می‌شود دخترزاده فرزند آدم است دیگر که همین باعث شد آن شخص از دست حجّاج ملعون نجات پیدا کرده، خب.
آلوسی می‌گوید اگر گفتند حسنین(سلام الله علیهما) را در قیامت به نام مبارک زهرا(سلام الله علیها) می‌خوانند برای اثبات فرزند بودن اینهاست نسبت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درست است اهل‌بیت نور واحدند اما این نکته را دارد. این سه‌تا اشکالی که کشف علیه کشّاف می‌کند به استثنای آن اشکالی که لغت نادر است یعنی امام نمی‌تواند جمع امّ باشد «الاّ علی لغة نادرة» این را قبول می‌کند می‌گویند بالأخره ما این حمل را نمی‌توانیم بپذیریم که بگوییم ﴿بِإِمَامِهِمْ﴾ یعنی «باُمّهاتهم» این هم خلاصهٴ نقد جناب آلوسی.
اما بیان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که درباره کتاب گفتند این کتاب از زمان نوح به بعد شد اگر این باشد ، خب کتاب به آنهایی که گفتند کتاب، کتاب مصطلح قرآنی را نگفتند و خصوص کتاب حق را نگفتند هر کسی هر ملّتی بالأخره قانونی دارد کتابشان است حالا یا نوشته یا نانوشته چه حق، چه باطل البته گروهی هستند که کتابِ مصطلح ندارند اینهایی که لا مذهب‌اند اهل کتاب نیستند اینها کتابشان همان هوای اینهاست ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ اینها هوایِ اینها پیامبر اینهاست و فکر اینها نبوّت اینهاست اینها تابع فکر خودشان‌اند فکر ایشان را مِیلشان راهنمایی می‌کند به هر سَمت میل پیدا کردند برنامه‌ریزی می‌کنند آن برنامه‌ریزی اینها، کتاب آسمانی اینهاست آن هوس اینها هم خدای اینهاست که ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ خب اگر کسی هوایِ او اِله او بود اندیشه‌های او هم نبوّت اوست، دین اوست، فرعون هم بیش از این ادّعا نداشت می‌گفت که ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾ می‌گفت من می‌ترسم موسی دین شما را از بین ببرد دینی که فرعون برای مردم مصر آورده بود عصارهٴ اندیشهٴ خودش بود دیگر می‌گفت این کشور را باید فکر من اداره بکند و همین دین شماست و موسی می‌خواهد دین شما را از بین ببرد، بنابراین این گروه هم در حقیقت تابع شیطان‌اند به امامت شیطان دارند این کارها را انجام می‌دهند.
از آن حرفها که بگذریم منظور از این امام یعنی قائد و راهنماست و قائد و راهنمای هر کسی بالأخره اگر کتابی دارند طرّاح آ‌ن کتاب خود آن امام است، مجری آن کتاب هم همین امام است دیگر وگرنه آن می‌شود «سواد علی بیاض» صِرف کتاب که جامعه را اداره نمی‌کند آ‌ن پیشواست و آن راهنماست آن رهبر است که این جامعه را اداره می‌کند هر کسی را به نام رهبرش می‌خوانند.
عده‌ای گفتند که این «باء»، «باء» آلت و ابزار نیست یعنی به وسیلهٴ امامشان بخوانیم بلکه «باء» مصاحبت است یعنی «یوم ندعوا کلّ اناس مصحوبین بامامهم» یعنی امت و امام را با هم می‌خوانیم، خب این هم خالی از بُعد نیست ظاهرش این است که هر کسی را به نام امامشان می‌خوانند، هر جامعه‌ای را به نام امامشان می‌خوانند، خب نتیجه چیست؟ نتیجه اینکه بعضیها کتابشان به دست راستشان می‌رسد، بعضی کتابشان به دست چپ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید یکی از صنایع بدیعی قرآن کریم صنعت احتباک است، صنعت احتباک این است که چهار امر باشد که دو به دو مقابل هم‌اند برای اینکه تفصیل نشود، درازگویی نشود که این چهار امر کنار هم ذکر نشود یکی از آن دو امر اول ذکر می‌شود تا با قرینه آن یکی معلوم بشود، یکی از دو امر دوم ذکر می‌شود تا با قرینه آن ذکر بشود مثلاً انسان یا زنده است یا مُرده انسانِ زنده یا مؤمن است یا کافر این تقسیمی که به حسب ظاهر چهار قِسم دارد اما نتیجه‌اش سه قِسم درمی‌آید که «الانسان إمّا حیٌّ أو میّت والحیّ إمّا مؤمنٌ أو کافر» این همان‌طوری که در بحث ظاهری حیاتِ ظاهری و مرگ ظاهری این تقسیم رواست در تقسیمهای باطنی هم این امر رواست.
در قرآ‌ن کریم قبلاً هم ملاحظه فرمودید در سورهٴ مبارکهٴ «یس» این احتباک را، این صنعت بدیع را این‌چنین اعمال کرده است فرمود وحی ما براهین است که ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ این وحی الهی نسبت به آدمِ زنده اثر می‌گذارد دربارهٴ کافرین اثر نمی‌گذارد قرآن کافر را در مقابل زنده و زنده را در مقابل کافر می‌داند یعنی در بین آن امور چهارگانه دو امر را ذکر می‌کند که بقیه معلوم بشود دیگر فرمود: ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ در بخشهای دیگر که صنعت احتباک رعایت نشده فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ خب این درست است اما اینجا که صنعت احتباک رعایت شده فرمود انسان یا زنده است یا کافر، یعنی کافر دیگر حیات ندارد چرا؟ برای اینکه ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این حیات را آنها نپذیرفتند وقتی نپذیرفتند می‌شوند مُرده.
در قرآن کریم گاهی این صنعت احتباک در بخش کتاب هم هست انسان یا بیناست یا نابینا، نامهٴ اعمال یا دست راست است یا دست چپ، انسان یا مؤمن است یا کافر، یا بیناست یا نابینا این امور چهارگانه را تلفیق کرده فرمود انسان یا مؤمن است یا کور مثل همان سورهٴ مبارکهٴ «یس» در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود انسان یا مؤمن است یا مُرده، یا کافر است یا زنده اینجا هم می‌فرماید انسان یا نامه‌اش به دست راست است یا کور، یعنی چه؟ خب کور در مقابل بیناست، نامهٴ دست راست در مقابل نامهٴ دست چپ است این چهار امر را چطوری شما میان‌بُر کردید این را می‌گویند صنعت احتباک، صنعت احتباک یعنی مخاطب می‌گوید بفهم یعنی بفهم این یک صنعت ادبی است دیگر من چهار جمله را جداگانه ذکر بکنم، خب تو هم چیزی بفهم. انسان یا نامهٴ عملش دست راست است یا کور یعنی چه؟ در سورهٴ «یس» دارد انسان یا زنده است یا کافر یعنی چه؟ یعنی بفهم که کافر مُرده است و مؤمن زنده است انسانی که مؤمن است نامهٴ اعمالش دست راست است در دنیا هم مرامی دارد، مکتبی دارد، بیراهه نمی‌رود، راه را از چاه تشخیص می‌دهد، چالش ندارد، نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد بیناست دیگر در قیامت هم مستقیماً به طرف بهشت می‌رود دیگر معطّل نیست ولی مشکل کافر این است که او راهِ جهنّم را هم گُم می‌کند اگر کسی محکوم شد به زندان به او بگویند برو زندان این نداند زندان کجاست راه زندان را هم گُم کرده باشد عذابی است فوق عذاب اینها راه جهنّم را هم بلد نیستند فقط آتش اینها را می‌خواهد ﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّی﴾ می‌گوید بیا همان آتش این عذابی است فوق عذاب که اینها راه جهنم را هم گُم می‌کنند منتها آتش اینها را جذب می‌کند ﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّی﴾.
بنابراین این می‌شود صنعت احتباک یعنی چهار مطلب را که بخواهند بگویند یک در بین می‌گویند دیگری را می‌گویند تویِ مخاطب بفهم. انسان یا نامهٴ اعمالش به دست راست است یا کور یعنی انسان یا مؤمن است یا کافر، اگر مؤمن شد هم بصیر است هم نامه را با دست راست می‌گیرد، اگر کافر شد هم کور است هم نامه را با دست چپ می‌گیرد یا «من وراء ظَهْر» می‌گیرد این تقابل بین کور و بین کسی که نامهٴ اعمال را به دست راست می‌گیرد این است فرمود: ﴿فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ﴾ اینها ﴿فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾ «فَتیل» و «قَتیر» و «قَطمیر» قبلاً بحث شد مشابهش هم در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و «طه» بود که بحث دیروز اشاره شد که ﴿لاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾ .
﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی﴾ اینها مقابل است دیگر آن اما یک مقابل دیگر می‌خواهد امّای دیگر می‌خواهد دیگر این‌چنین نیست که آن امّای اول بدون امّای دوم باشد که این امّای تفصیلیه یک فرقهٴ دیگر را هم می‌طلبد دیگر یک وقت است انسان یک جمله را ذکر می‌کند بقیه را مصلحت نمی‌بیند ذکر کند، خب ذکر نمی‌کند اما دیگر نمی‌گوید اما اینها، فقط یک گروه را ذکر می‌کند ولی وقتی در طلیعهٴ سخن گفت اما اینها این بدهکار می‌شود باید به آن امّای دوم هم بگوید اگر نمی‌خواهد امّای دوم را بگوید این امّای اول را چرا گفته؟ مختصرتر، بهتر فقط یک گروه را ذکر می‌کند می‌فرماید: اما ﴿فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ﴾ «فاء» تفصیل به منزلهٴ امّاست ﴿فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً ٭ وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ خب این ﴿أَعْمَی﴾ چیست؟ الآن شما می‌بینید اینهایی که در قرآن خدا می‌فرماید اینها در آخرت کورند همینها که فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ در چندجای قرآن فرمود اینها کورند در سورهٴ «طه» فرمود اینها در قیامت اعتراض می‌کنند، سؤال می‌کنند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ همین خدا، همین قرآن دربارهٴ همین کورها می‌گوید اینها در قیامت بینای‌اند اینها کورند مردان الهی را، انبیا را، اولیا را، بهشت را، فرشته‌ها را نمی‌بینند اما کاملاً جهنم را می‌بینند می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همین کورها که بهشت را نمی‌بینند، انبیا و اولیا را نمی‌بینند شعلهٴ جهنم را کاملاً می‌بینند چطور؟ برای اینکه همینهایی که در دنیا مسجد بود، حسینیه بود، بسیج بود، سپاه بود، نمی‌دانم نماز جمعه و جماعت بود اینها را نمی‌دیدند آن مراکز فساد را می‌دیدند خب در قیامت هم همین‌طور است دیگر این همه مسجد و این همه مراکز دینی اینها را نمی‌بیند آن وقت آنها را می‌بیند خب همین شخص همین‌طور محشور می‌شود دیگر لذا می‌گوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همین کورها می‌گویند دیگر.
اگر در دنیا اینها این همه مراکز مذهب بود کور بودند فقط جای گناه را می‌دیدند در قیامت هم این همه نعمتهای الهی است نسبت به آنها کورند فقط جهنم را می‌بینند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی