display result search
منو
تفسیر آیات 84 و 85 سوره اسراء _ بخش دوم

تفسیر آیات 84 و 85 سوره اسراء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 84 و 85 سوره اسراء _ بخش دوم"
خدا با شاکلهٴ خود عمل می‌کند و شاکلهٴ خدا هم رحمت و غفران است
هر کس به صورت واقعی توبه کند، ذات اقدس الهی توبهٴ او را می‌پذیرد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴿84﴾ وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾

روایتی که مرحوم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) در کتاب شریف مجمع‌البیان نقل کردند دیگران این روایت را به صورت مبسوط ذکر کردند و به عده‌ای هم مضمون این روایت را اسناد دادند آنچه را که قرطبی در جامع‌الأحکام بیان کرده است عهده‌دار سند این خود قرطبی باید باشد چون بعید است که این روایت آن‌طوری که ایشان مبسوطاً نقل کردند بدون جعل باشد. قرطبی در تفسیر خود ذیل همین آیهٴ شریفهٴ ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ از مدّعیان خلافت قبل از وجود مبارک حضرت امیر از آن سه نفر نقل می‌کند بعد از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل می‌کند بعد حرف خودش را می‌زند.

دربارهٴ ابوبکر این‌چنین می‌گوید که ابوبکر گفت «قرأتُ القرآن مِن أوّله الی آخره» من قرآن را کاملاً از اول تا آخر مطالعه کردم «فلم أری فیه آیةً أرجیٰ و أحسن من قوله سبحانه و تعالی» که فرمود: ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ من آیه‌ای از این امیدبخش‌تر و زیباتر ندیدم که خداوند فرمود: ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾. برهان مسئله هم این است که هر کسی بر شاکله و روش خودش عمل می‌کند آنچه که شاکلهٴ عبد است عصیان است و طغیان, آنچه شاکلهٴ رب است رحمت است و غفران چون خدا با شاکلهٴ خود عمل می‌کند و شاکلهٴ خدا هم رحمت و غفران است پس این آیه امیدبخش‌ترین آیه و زیباترین آیه قرآن کریم است این یک مطلب لطیفی است ولی از این گوینده بعید است این را شاید از جای دیگر گرفتند.

مطلب دیگر می‌گوید که عمر می‌گوید من قرآن را از اول تا آخر خواندم «فلم أری فیه آیةً أرجیٰ و أحسن من قوله سبحانه و تعالی» که فرمود: ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ٭ حم ٭ تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ٭ غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ﴾ من از این آیه امیدبخش‌تر ندیدم برای اینکه در این آیه ذات اقدس الهی مغفرت را بر توبه و قبول توبه مقدّم داشت فرمود ﴿غَافِرِ الذَّنْبِ﴾ بعد ﴿وَقَابِلِ التَّوْبِ﴾ اگر توبه هم نباشد او می‌بخشد البته این فی‌الجمله درست است نه بالجمله در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است یک قضیه مُهمله‌ای است که در قوّهٴ قضیه جزئیه است و بیش از ایجاب جزئی از آن استفاده نمی‌شود. در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» قضیه‌ای است به عنوان موجبهٴ کلیه, در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ شرک را نمی‌بخشد مادون شرک هر گناهی که باشد می‌بخشد البته بی‌توبه نه با توبه چون با توبه شرک را هم می‌بخشد این همه مشرکان بودند که در صدر اسلام توبه کردند و پذیرفته شد و مسلمان شدند لکن مضمون این آیه نورانی قضیهٴ مهمله است که در قوّهٴ قضیه جزئیه است چون فرمود: ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ آن «مَن یَشَاءُ» چه کسی است معلوم نیست و چون ذات اقدس الهی حکیم است و طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفهٴ سجادیه که فرمود: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» ای خدایی که هر کسی هر توسّلی بجوید که تو کاری بر خلاف حکمت بکنی نمی‌کنی هیچ وسیله‌ای نمی‌تواند مسیر کار تو را عوض کند که ـ معاذ الله ـ کارِ غیر حکیمانه بکنی آن مشیئتش حکیمانه است او می‌داند که چه کسی را ببخشد, چه کسی را نبخشد گاهی داشتن پدر خوب, مادر خوب, فرزند شهید, برادر شهید عاملی پیدا می‌شود که ذات اقدس الهی کسی را می‌بخشد این روشن نیست چون روشن نیست همهٴ ما باید بین الخوف و الرجا به سر ببریم. پس آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که قبلاً بحثش گذشت فی‌الجمله است و نه بالجمله, آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» است بالجمله است و قضیه موجبهٴ کلیه است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ دیگر ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ در آن نیست اما در سیاق توبه است ﴿أَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا﴾ این موجبهٴ کلیه است هر کس توبه کرد به معنا الواقعی ذات اقدس الهی توبهٴ او را می‌پذیرد بنابراین آنچه که در سورهٴ «زمر» است در سیاق توبه است موجبهٴ کلّی است و هر کسی توبه کرد توبه‌اش قبول است آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است غیر از شرک, بی‌توبه است منتها ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ معلوم نیست خدا از چه کسی بگذرد و از چه کسی نگذرد, خب.
اینکه این دوّمی گفته است که «غافر الذّنب» است و «قابل التّوب» ذات اقدس الهی می‌بخشد و توبه را هم قبول می‌کند اولاً این صِرف ترتیب ذکری است و ترتیب ذکری با «فاء» و امثال ذلک نیامده تا تقدّم را اثبات کند فقط تقدّم ترتیب لفظی است و ثانیاً آیات دیگر مبیّن این است که چه گروهی را می‌بخشد, چه گروهی را نمی‌بخشد و مانند آن. به هر تقدیر استنباط دوّمی این بود که «ارجیٰ آیه» و «أحسن آیة فی القرآن» آن آیهٴ ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ٭ حم ٭ تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ٭ غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ﴾ . سوّمی یعنی عثمان گفت من آیات قرآن کریم را یک دور خواندم «فلم أری آیة أحسن و ارجیٰ من قوله تعالی» که فرمود: ﴿نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ به بندگانم گزارش کن, اعلام بکن که من غفورِ رحیمم من از این آیه ارجا ندیدیم خب پشت‌ سر این هم هست که ﴿وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ﴾ دیگر این ﴿نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ که تنها نیست پشت سرش هم آن هست البته این تفاوت هست که ذات اقدس الهی در بیان مغفرت می‌فرماید من می‌بخشم در بیان عذاب نمی‌فرماید من عذاب می‌کنم می‌فرماید عذاب من سنگین است مثل ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ﴾ وگرنه نظم عادی اقتضا می‌کرد که بفرماید «ولئن کفرتم لاعذبنّکم» از اینکه «لاعذبنّکم» نفرمود فقط از شدّت عذاب خود خبر داد این معلوم می‌شود که رحمت او بیش از غضب اوست و او رحیمانه رفتار می‌کند.
بعد از نقل از این سه خلیفه که شاید اثبات این صحّت هم آسان نباشد آن‌گاه نقل می‌کند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در بیان نورانی‌اش این را فرمود, فرمود من قرآن را از اول تا آخر خواندم «فلم أریٰ آیةً أحسن و أرجیٰ من قوله تعالی ﴿قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ این همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «زمر» است این راه را باز می‌کند و توبه هم آن تشریفاتش که انسان رو به قبله بنشیند و غسل توبه بکند و در مسجد برود اینها نیست آنها جزء سنن و آداب توبه است آن ارادهٴ شکست‌ناپذیری که عبد با مولا دارد در هر شرایطی باشد عرض می‌کند خدایا آمدم این عبدِ عابد وقتی خودش را معرفی می‌کند باید ببرد درِ خانهٴ مولا او که همه جا هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ اگر کسی با ارادهٴ شکست‌ناپذیر عرض کند خدایا آمدم نادمم نسبت به گذشته‌ها, مصمّمم نسبت به آینده حقوقی مانده دارم ادا می‌کنم این می‌شود توبه این از آیه سورهٴ مبارکهٴ «زمر» استفاده می‌شود که هم امیدبخش است و هم آموزنده و مربّی این نقلی که از وجود مبارک حضرت امیر شده است بعد خود قرطبی می‌گوید «قلتُ قرأت القرآن من أوّله إلی آخره فلم أریٰ آیةً أرجیٰ و أحسن من قوله سبحانه و تعالی ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ﴾ » من اول تا آخر قرآن را مطالعه کردم آیه‌ای از این آیه نورانی امیدبخش‌تر ندیدم که خدای سبحان فرمود آنها که مؤمن‌اند و ایمانشان را به ستم آغشته نکردند امنیّت برای اینهاست اینها نه تنها مَهدی‌اند بلکه مُهتدی هم هستند.
اولاً جناب قرطبی حق ندارد در برابر حضرت امیر بگوید حضرت علی این‌طور گفت من این‌طور می‌گویم, ثانیاً مشکل اینها این است اینها می‌دانند که هیچ کدام از مدّعیان نمی‌توانند به جای انسانِ کامل معصوم یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنشینند لذا عظمت نبوّت را, جلال و شکوه رسالت را این‌قدر پایین آوردند, این‌قدر پایین آوردند تا دیگران بتوانند به جای او بنشینند وگرنه اگر نبوّت را آن‌طوری که قرآن معرفی می‌کرد وجود مبارک پیغمبر معرفی کرد یک انسان ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ بود, ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ بود, ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ بود عصمتی داشت در مقام تلقّی, در مقام ضبط, در مقام ابلاغ و انشا دیگری نمی‌تواند به جای او بنشیند مگر بر اساس ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ﴾ چه کسی می‌تواند آنجا بنشیند اینها این‌قدر پایین آوردند که دست دیگران به آنها برسد که فاصله‌ای با پیامبر نداشته باشند آن وقت خودشان را هم در ردیف آنها قرار می‌دهند وگرنه یک آدم عاقل می‌آید بگوید علی‌‌بن‌ابی‌طالب این‌طور گفته من این‌طور می‌گویم. خب, پس بنابراین اینها دربارهٴ پیامبر آن‌طور دارند و دربارهٴ حضرت امیر هم که خب وقتی آنها را ردیف حضرت امیر قرار دادند آنکه می‌گوید که «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» خب چه کسی می‌تواند این حرف را بزند خب حیا می‌خواهد دیگر.
به هر تقدیر این برای او, اما دربارهٴ اینکه ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ فطرت عوض می‌شود یا عوض نمی‌شود؟ فطرت را ذات اقدس الهی بر اساس گرایش توحیدی یک, بینش به تقوا و فجور دو, خلق کرده است این را هم به صورت «لای» نفی جنس فرمود کسی او را عوض نمی‌کند نه دیگری عوض می‌کند نه من, دیگری عوض نمی‌کند برای اینکه قدرت ندارد, من عوض نمی‌کنم چون به احسن تقویم خلق کردم دیگر از این بهتر نیست پس ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ به صورت نفی جنس.
اگر فطرت تغییرپذیر نیست آنچه را که در حکمت متعالیه و امثال ذلک گفته می‌شود و خیلی از نصوص دینی هم او را تأیید می‌کند که یک عده واقعاً حیوان می‌شوند, یک عده واقعاً شیطان می‌شوند ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ می‌شوند یا ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ می‌شوند چگونه است؟ البته اصلش را دلیلهای نقلی بیان کردند که یک عده واقعاً حیوان می‌شوند, یک عده شیطان می‌شوند و در قیامت هم به صورتهای گوناگون در می‌آیند همین جناب زمخشری از اهل سنّت و مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) از فرقه ناجیه اینها هر دو نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ عده‌ای به صورتهای گوناگون از حیوانات در می‌آیند, خب.
پس روایات دارد عده‌ای حیوان می‌شوند, آیه دارد عده‌ای حیوان می‌شوند, آیه دارد عده‌ای شیطان می‌شوند چطور این با حرکت جوهری توجیه می‌شود اما آیا با ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ هماهنگ است یا نیست؟ اینها فطرت انسانی را رأساً از دست می‌دهند واقعاً این شخص حیوان می‌شود یا نه؟ اگر واقعاً حیوان نشود یعنی مجازاً حیوان است, صورتاً حیوان است با ظاهر این ادلهٴ نقلیه هماهنگ نیست باید توجیه بشود, اگر واقعاً شیطان نیست صورتاً شیطان است با آیهٴ ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ باید توجیه بشود اگر واقعاً شیطان می‌شوند و واقعاً حیوان می‌شوند با آن ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ چطور در می‌آید؟ آیا معنای ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این است که هر کسی به دنیا می‌آید با فطرت انسانی به دنیا می‌آید و هیچ کس نمی‌تواند شبیه‌سازی کند انسان را بدون فطرت به دنیا بیاورد یا خود من دست‌کاری بکنم انسان را بی‌فطرت به بار بیاورم و از این به بعد تغییرپذیر است یا نه, این ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ که نفی جنس است یعنی هویّت انسان این است این تغییرناپذیر است وقتی به دنیا می‌آید با فطرت است, در دنیا به سر می‌برد با فطرت است, وارد صحنهٴ برزخ می‌شود با فطرت است اگر آن اوّلی مراد باشد یعنی هر کسی با فطرت توحیدی خلق می‌شود هیچ کسی ممکن نیست شبیه‌سازی بکند انسانی را بیافریند که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ نباشد یا کسی را خلق بکند که ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ را نداشته باشد, اگر آن باشد یعنی حدوثاً فطرت تغییرپذیر نیست بقائاً تغییرپذیر است این یک اشکال عمیقِ دیگری را به همراه دارد, چرا؟ برای اینکه اگر کسی فطرتش تغییر پیدا کرد و حیوان شد خب این دیگر عذاب ندارد که, الآن این خنزیر یا آن خوک اینها از اینکه قیافهٴ خاصّی دارند معذّب‌اند هیچ عذابی نمی‌بینند که, مار و عقرب در اینکه با این صورت‌اند معذّب‌اند؟ عذابی در کار نیست که یا شیطان در اینکه شیطان است معذّب است؟ اینکه عذابی در کار نیست همان لذّتی که طاووس و طیهو می‌برند گراز و خوک هم می‌برند, مار و عقرب هم می‌برند انسان که حیوان می‌شود و در قیامت به صورت حیوان در می‌آید یعنی واقعاً حیوان است خب اگر واقعاً حیوان است که عذابی در کار نیست یا نه, این را حکمت متعالیه حل کرده یا نه, «انسانٌ حیوانٌ» یعنی آ‌نچه را که دیگران فکر می‌کردند که جنس سافل حیوان است این‌چنین نیست جنس سافل انسان است آنچه را دیگران فکر می‌کردند که انسان نوع اخیر است و نوع الأنواع است این‌چنین نیست انسان نوعِ متوسط است انسان سرِ چهارراه است هویّت را تغییر می‌دهد تغییر هویّت را هم باز حکمت متعالیه مشخص کرده است انسان با حفظ هویّت انسانی در سرِ چهارراه است یا به سَمت بهیمیّت و خوردن و نوشیدن و پوشیدن و لذّت حرکت می‌کند ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ یا به سَمت درندگی و خونریزی و کُشتار و جنگ و امثال اینها حرکت می‌کند درنده است یا به سَمت نقشه کشیدن و مَکر و حیله و سیاست‌بازی و امثال ذلک است جزء ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ است یا «بار دیگر از مَلک پرّان شوم ٭٭٭ آنچه اندر وهم ناید آن شوم» را آن طی می‌کند می‌شود فرشته این سرِ چهارراه است اما نوع متوسّط است و تمام این تحوّلات لُبس بعد از لبس است نه خلع و لبس, کُوْن و فساد نیست که انسانیّت را بِکَند و بهیمیّت بگیرد خب اگر واقعاً بهیمه شد مگر رنج می‌برد؟ الآن آنها که دیوانه‌اند ممکن است بستگان آنها, آشنایان آنها از اینکه این حرکات غیر موزون انجام می‌دهد شرمنده بشوند اما خود دیوانه مگر خجالت می‌کشد؟ آیا در قیامت رباخوار که دیوانه می‌شود نظیر مَجانین دارالمجانین است خب آنکه عذاب نیست دیوانه چه عذابی دارد خجالت نمی‌کشد که یا خیر, این رباخوار «عاقلٌ مجنونٌ» می‌فهمد که دیوانه است و عذاب از اینجا شروع می‌شود این فطرتش را از دست نداد, انسانیّتش را از دست نداد, عقل و هوشش را از دست نداد, درایتش را از دست نداد می‌فهمد که دیوانه است و اوّلین لحظهٴ عذاب اوست آنکه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ به صورت مار و عقرب در آمده «انسانٌ حیّةٌ», «انسانٌ سبوعٌ», «انسانٌ عقربٌ» که می‌شود نوع متوسط شما این سلسله انواع, سلسله اجناس, سلسلهٴ فصول می‌بینید مقوّم عالی, مقوّم سافل است اگر از شما سؤال بکنند «الانسان ما هو» همه را در جواب می‌گویید وقتی بخواهید باز کنید بسته جواب بدهید می‌شود حیوان ناطق, اما باز کنید بگویید «جوهرٌ, جسمٌ, نامٍ, حساسٌ متحرّک بالارادة حیوانٌ ناطقٌ» اما از این رباخوار که بخواهید سؤال بکنید که این انسان مُرابی «مَن هو» همهٴ آن اجناس را می‌کنید «انسانٌ عاقلٌ مجنونٌ» لذا درد از اینجا شروع می‌شود اگر آن فطرت از بین برود ما در معاد مشکل پیدا می‌کنیم, در عذاب مشکل پیدا می‌کنیم, در توجیهات برزخی یک وقت آدم می‌گوید من «آمنتُ بجمیع ما جاء به النبیّ» این کار حق است و ایمان, ایمان اجمالی است و برای دیگران است اما کسی که عمری را در کنار سفرهٴ اهل بیت نشسته است بالأخره باید چهارتا کلمه بهتر بفهمد این چطوری ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ از امام سجاد رسیده است, از امام باقر رسیده است, از امام صادق(علیهم الصلاة و علیهم السلام) رسیده است تا آن سرزمین عرفات مشخص فرمود این در جریان «ما أکثر الضجیج و أقلّ الحجیج» حضرت فرمود نه, نگاه کن ببین اینها که اهل ولایت نیستند امام زمانشان را نمی‌شناسند به دنبال دیگر راه افتادند اینها همین‌طور‌ند, خب.
پرسش:...
پاسخ: می‌فهمد که دیوانه است دردش شروع می‌شود مثل اینکه انسان می‌فهمد این کاری که کرده نباید می‌کرد خجالت می‌کشد ما در دوران عمر ـ معاذ الله ـ لحظه‌ای بالأخره هر کسی کاری می‌کند بعد شرمنده می‌شود دیگر این را می‌فهمیم که آن عقل ما می‌گوید این کار, کار زشت بود نباید می‌کردی ما این شرمِ ما از آنجا شروع می‌شود که این کار, کار زشت است می‌فهمیم این کار, کار زشت است شرم شروع می‌شود او همهٴ کارهایش همین است این رباخوار ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ این‌طور نیست که دیوانه باشد که خب دیوانه را می‌برند در دارالمجانین او که معذّب نیست او قاه قاه هم می‌خندد چه عذابی دارد؟ بستگانش شرمنده‌اند ولی در قیامت که ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ همه از خاک برمی‌خیزند ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ دیگر پدری و پسری نیست که پدر و پسر با هم از خاک برمی‌خیزند همین شخص می‌فهمد این کارها حرکات, حرکات عقلی نیست و باید هم بکند مجبور هم هست بکند عادت هم کرده این این‌طور است بنابراین فطرت عوض نمی‌شود لُبث بعد لُبث است کامل می‌شود و به عنوان یکی از فصول وسطاست, به عنوان یکی از انواع وسطاست, یکی از اجناس وسطاست همچنان هست آنکه عذاب می‌شود همان هویّت انسانیِ ماست و اگر او گرفته بشود تبدیل بشود به شیطان یا به بهیمه یا به درنده خب انسان عذابی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر آن عقلی را که باید «ما عُبِد به الرحمٰن واکتسب به الجِنان» که عقل در فرهنگ وحی همین است این را ندارد وگرنه خودش را در شَمّ اقتصاد عاقل می‌داند می‌گوید اصلاً زندگی بدون ربا با بانک بدون ربا سفاهت است مگر به وجود مبارک نوح نگفتند تو سفیهی ـ معاذ الله ـ تَسفیه کردند, تدلیل کردند ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ گفتند, «أنت سفیهٌ» گفتند, «من سفاهنا» گفتند وجود مبارک نوح فرمود: ﴿لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ﴾ نه من سفاهت ندارم مگر نگفتند به آن پیغمبر اینها خودشان را یعنی قرض‌الحسنه را سفاهت می‌دانند و ربا را عقل آن روز به این صورت در می‌آید. غرض آن است که فطرت عوض‌شدنی نیست و اگر این خمیرمایه عوض بشود کسی عذاب نمی‌بیند.
مطلب دیگر اینکه در جریانی که شاکله را انبیای الهی شکوفا می‌کنند «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» که اوّلین خطبهٴ نورانی وجود مبارک حضرت امیر در نهج‌البلاغه است به این صورت است الآن شما یک هسته گردو را که می‌بینید, می‌بینید این هسته گردو هستهٴ بالفعل است درخت با ریشه‌ها و تَنه‌ها و ساقه‌ها و خوشه‌ها و شاخه‌ها و برگها و میوه‌های فراوان بالقوّه بعد از چند سال که عبور می‌کنید می‌بینید همان یک هسته است که الآن فضا را پُر کرده آنچه که در قوّهٴ این هسته بود به وسیلهٴ خاکِ مناسب, به وسیلهٴ باران مناسب, به وسیلهٴ هوای مناسب, به وسیلهٴ نور مناسب, به رهبری باغبان ماهر اِثاره شد, ثوره شد, شکوفا و شکفته شد از قوّه به فعل آمد کار انبیا این است, کار انبیا این است که آنچه که در نهاد ماست این را به فعلیّت بیاورند با هدایتها و راهنماییها این قرآن که نور مبین است گاهی به صورت آبِ رحمت تعبیر شده, گاهی به صورت هوا تشبیه شده, گاهی به صورت نور تشبیه شده, گاهی به صورت غذا تشبیه شده به وسیلهٴ انبیای الهی و اهل بیت(علیهم السلام) این فطرت را شکوفا می‌کند می‌شود «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» تا این «دَفَائِنَ الْعُقُولِ» وقتی ثوره شد و شکفته شد و شکوفا شد نوآوری بیاورد «یثیروا لنا دفائن النقول» بشود آن گنجینه‌هایی که در روایات و آیات است او را مثل علامه طباطبایی اثاره کند وگرنه این حرفها در آیه هست دیگر یا آن مرحوم شیخ انصاری یا آن فقیه فَحل دیگر این مطالب در این روایت هست اما می‌بینید شما یک رسالهٴ عمیق مرحوم شیخ می‌نویسد دربارهٴ یک روایت این «یثیروا لنا دفائن النقول» است این تعامل باید بین عقل و نقل باشد الی یوم القیامه و تمام شدنی نیست مبادا کسی بگوید که علم خدا محدود بشود علم خدا به ذات خودش تعلّق گرفته است و ذاتش حقیقتِ ازلی, ابدی, سرمدی و نامتناهی است علم خدا به اوصاف ذاتی خودش که عین هم‌اند و عین ذات‌اند تعلّق گرفته که ازلی و ابدی و سرمدی و نامتناهی است علم خدا به افعال خودش تعلّق گرفته از آغاز تا انجام برسد به بهشت و خلود بهشت که ابدی است علم خدا به افعال عباد هم تعلّق گرفته منتها با حفظ مبادی خدای سبحان می‌داند که زید با اراده و میلش این کار را می‌کند می‌تواند نکند برادرش با میل و اراده کار دیگر می‌کند می‌تواند نکند هم کار را می‌داند, هم مبادی را می‌داند «فأین الجَبر» هم علم خدا نامتناهی است برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» و «لقمان» آمده فعل خدا نامتناهی است و هم اینکه جبری در کار نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیه 109 این است ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾ دریا اگر مرکّب بشود فیض خدا و عنایتهای الهی تمام شدنی نیست در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» هم آیهٴ 27 به این صورت آمده است ﴿وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ﴾ که متأسفانه اینجاها با آن قرائت رسم‌الخط صحیح نوشته نشده اینجا «ما» باید از «أنّ» جدا بشود ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ﴾ مثل ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا غَنِمْتُم مِن شَیْ‏ءٍ﴾ نه اینکه «انّما» از بس قرآن مهجور است اگر کسی بخواهد دست ببرد این «أنّما» را «أنّ ما» بکند نیاز دارد که اجازه بگیرد از بس قرآن در حوزه‌ها نبود مهجور بود خیال می‌کنند که وحی آسمانی همین است که این «ما» را وصل بکنند, خب بعضی دارد ﴿کُلَّ مَا رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیهَا﴾ این «کلّما» است نه «کلّ ما» آن «کلّما» که در سوره است متّصل نوشته می‌شود یعنی هر وقت اما «کُلّ ما» این «کلّ» مضاف و مبتداست آن هم «ما» مضاف‌الیه است اینها اسم‌اند بعضی از جاها «کلّ ما» به صورت «کلّما» نوشته شده بعضی از جاها «کلّما» به صورت کلُّ ما» نوشته شده اینجا هم ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ﴾ اما متأسفانه «أنّما» نوشته شده اصلاً گویا قرآن در جامعهٴ ما نبود وگرنه سالها بحث می‌شد بالأخره ما چرا این‌طور بنویسیم اینکه بر خلاف قاعده است اگر روایتی داشته باشیم این‌طور بنویس سمعاً و طاعه اما اگر آنها همین‌طور نوشتند به ما گفتند همین‌طور می‌رویم چرا؟ «هل یجوز أم لا یجوز» را باید فقیه و فقه معیّن کند دیگر ﴿وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ﴾ الآن «أنّما» نوشته می‌شود ﴿وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ﴾ فیض خدا نامتناهی علمِ فعلی خدا نامتناهی, اسمای حسنای خدا نامتناهی علم خدا نامتناهی, هویّت مطلقهٴ ذات اقدس الهی ازلی و ابدی و سرمدی و نامتناهی علم او نامتناهی بنابراین او از این سه مقطع, از سه جهت دارای علمِ نامتناهی است به اشیا و و افعالِ عباد علم دارد «بما لها من المبادی».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی