display result search
منو
تفسیر آیات 89 تا 93 سوره اسراء _ بخش اول

تفسیر آیات 89 تا 93 سوره اسراء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 89 تا 93 سوره اسراء _ بخش اول"
خداوند می‌فرمایند: ما هر مطلبی را که برای هدایت مردم لازم بود و هر روشی هم که معتبر بود ارائه کردیم
انسان مرگ را می‌میراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ﴿89﴾ وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً ﴿90﴾ أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِیراً ﴿91﴾ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً ﴿92﴾ أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً ﴿93﴾

بعد از اینکه تحدّی را اعلان فرمود این‌چنین بیان داشت که ما هر مطلبی را که برای هدایت مردم لازم بود و هر روشی هم که معتبر بود ارائه کردیم گاهی از راه مَثَل, گاهی از راه برهان, گاهی از راه قصّه و مانند آن آنچه لازم بود بیان کردیم. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن آمده است که ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا﴾ گاهی مثال پَشه می‌زند, گاهی مثال عنکبوت می‌زند, گاهی مثال مگس می‌زند این مثالها هست فرمود ما برای تفهیم مردم هیچ اِبایی نداریم از ذکر مَثل چون قرآن یک کتاب علمی مثل حکمت, کلام, فقه و اصول نیست که فقط مفاهیم کلّیه را برای علما تبیین کند این نور است نه یک کتابِ علمی وقتی نور شد باید همه را روشن کند هم مطالب برهانی برای حُکما هست, هم مسائل فقهی برای فقها هست, هم مسائل اصولی برای اصولیین هست, هم مسائل حقوقی برای حقوق‌دانها هست, هم داستان و قصص و امثال برای تودهٴ مردم که برای تودهٴ مردم اگر آن معارف سودمند نیست این امثال سودمند باشد و همان مطلب برهانی را که برای اهل حکمت نافع است برای تودهٴ مردم به صورت مَثل ذکر می‌کند اگر ان‌شاءالله به آن آیه رسیدیم که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ﴾ آن‌گاه روشن خواهد شد که چقدر حکیمانه آ‌ن برهان سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» را که برهان تمانع است فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ همان برهان وَزین عقلی که به تعبیر خودش قول ثَقیل است آن را به صورت مَثل برای تودهٴ مردم شفاف کرد همهٴ قیودی که در آن برهان معتبر است در این مَثل تبیین فرمود لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ ما مطلبی را فروگذار نکردیم که کسی بگوید من این را نمی‌فهمم درست است که مطالب اصولی هست آن اقلّ و اکثر استقلالی و اقلّ و اکثر ارتباطی و احکام تکلیفی و احکام وضعی و اینها را خب تودهٴ مردم نمی‌فهمند اصولیّون می‌فهمند ولی همان مضمون ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ را که اصولی تحقیق می‌کند با مَثلها و قصّه‌ها و داستان برای تودهٴ مردم بیان فرمود, فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ گاهی تشبیه معقول به محسوس است, گاهی تشبیه متخیّل به محسوس است و مانند آن ولی بسیاری از مردم اِبا کردند برای اینکه اینها گرفتار حسّ‌اند ما اینها را به ماورای حس دعوت می‌کنیم ما یک حرف جدیدی آوردیم این حرف نه در مشرق بود نه در مغرب الآن هم نه در مشرق هست نه در مغرب که انسان مرگ را می‌میراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند ماییم که فائق بر مرگیم این مطلب برای همیشه تازه است نه در مشرق این فکر است نه در مغرب این فکر است, نه در مشرق این فکر بود نه در مغرب این فکر بود همه خیال می‌کنند انسان که می‌میرد تمام می‌شود این دین است که فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ « لا کلّ نفس یذوقه الموت» نه اینکه مرگ این را می‌چشد بلکه انسان این مرگ را می‌چشد و هضم می‌کند و می‌شود ابدی, خب این حرف نو برای همیشه نو است و این مرگ وقتی هضم شدنی است عامل پویایی است.
پرسش:...
پاسخ: خب آن در مسئله توفّی جمع آیات مشخص شد.
پرسش:...
پاسخ: آنها مبدأ فاعلی‌اند ذات اقدس الهی همین هفت میلیارد مرگ هم هست, هفت میلیارد حیات هم هست این هفت میلیارد افرادی که الآن زنده‌اند هفت میلیارد کاسه به نام کاسهٴ مرگ را می‌چشند و از بین می‌برند و خودشان ثابت می‌شوند «تنتقلون من دارٍ الی دار» اگر انسان مسافر است مرگ به معنای حتی آنهایی هم که معاد را قائل‌اند کسانی که تابع انبیای قبلی بودند معاد را هم قائل بودند و الآن هم خیلیها هستند که معاد را هم قائل‌اند لکن این حرفِ نوی قرآن برایشان روشن نیست اینها می‌گویند انسان می‌میرد بله, دوباره ذات اقدس الهی او را زنده می‌کند آنهایی که منکر معادند ـ معاذ الله ـ که می‌گویند انسان با مرگ نابود می‌شود, آنها هم که معتقد به معادند می‌گویند انسان می‌میرد, نابود می‌شود دوباره ذات اقدس الهی ایجاد می‌کند اما قرآن کریم می‌گوید این‌چنین نیست مرگ به معنای تخلّل عدم بین متحرّک و مقصد نیست این متحرّک که پویاست لحظه به لحظه در سیر و حرکت و سلوک است الی لقاء الله ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ نه اینکه وسطها معدوم می‌شوی دوباره ما تو را زنده می‌کنیم عدمی در کار نیست یک مسافر وقتی منتقل می‌شود از شهری به شهر دیگر, از منطقه‌ای به منطقهٴ دیگر یک عدم و فقدان و غیبت نسبی است یک ولادت نسبی هم هست یک مهاجرت نسبی هم هست از اینجا غیبت می‌کند و هجرت وارد سرزمین دیگر می‌شود نسبت به آنجا میلاد است و حضور مرگ به معنای تخلّل عدم بین متحرّک و مقصد نیست که انسان می‌میرد نابود می‌شود دوباره خدا او را زنده می‌کند هم منکران معاد در غفلت بودند, هم معتقدان به معاد در غفلت بودند این حرفِ نو را قرآن کریم آورده که انسان هرگز از بین نمی‌رود و از بین رفتن را از بین می‌برد یعنی مرگ را از بین می‌برد این را به صورتهای گوناگون فرمود, فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ , ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ نه اینکه وسطها سالیان متمادی معدوم می‌شوید دوباره برمی‌گردید خب ظاهر این تعبیری که هر انسانی با کَدْح و سیرِ حصیص و شدیدش شبانه روز درصدد لقای الهی است ظاهرش این است که دیگر وسطها عدمی در کار نیست دیگر, خب. این مطالب را قرآن کریم هم با برهان ذکر فرمود, هم با مَثَل و قصّه و داستان این را تبیین کرد.
پرسش: حاج آقا بعضیها در آکل و مأکول شبهه می‌کنند این جوابش چیست؟
پاسخ: آنها که دیگر انسان که حیوان را نمی‌خورد که آن بارها گفته شد همان‌طوری که الآن ما در دنیا این آکل و مأکول برای ما جواب داده شد در قیامت هم همین‌طور است حالا در دنیا اگر کسی سرقت کرد در سنّ بیست سالگی و محکوم شد و برای محکمه ثابت شد که شرایط قطع دست هم حاصل است این شخص سرقت کرد با همهٴ آن شرایطی که باید برای او دست را قطع کرد و حکم قطع دست هم داد حالا این جوانِ سارقی که محکوم به قطع ید شد فرار کرد در این فرار تصادف می‌کند و دست او قطع می‌شود و دستِ دیگر تلقیح می‌شود و فوراً می‌چسبانند و این دست جدید هم می‌گیرد و سالیان متمادی این شخص فرار می‌کند و بعد از بیست سال که این شخص به صورت چهل سالگی در آمده دستگیر می‌شود حالا این شخص می‌تواند یا جهان می‌توانند بگویند یا دیگران می‌توانند اعتراض بکنند که شما که می‌خواهید این دست را قطع بکنید این دست آن دست نیست یا دستی را که نفس بپذیرد و جزء بدن قرار بدهد دست اوست و همین دست را قطع می‌کنند در طهارتها در وضو گرفتنها هم همین‌طور است اگر دست کافری را به دست مؤمن پیوند زدند این تا نگرفته خب آلوده است اما وقتی گرفته دیگر پاک است دیگر اگر بگیرد خب وضو گرفتن با او صحیح است دست هم طاهر است هر بدنی را که نفس بپذیرد عین اوست آن هم انسان که کافر را نمی‌خورد آنکه مشکل هست در مسائل دنیاست و اگر کسی مُرد دیگر می‌شود جماد الآن کسی که می‌رود قصّابی گوشت تهیه می‌کند انسان که حیوان را نمی‌خورد او بعد از ذبح دیگر حیوان نیست جمادی است انسان گوسفند نمی‌خورد گوشتش را می‌خورد که جماد است بر فرض آکل و مأکول باشد مؤمن که کافر را نمی‌خورد آنکه کافر بود با مرگ از بین رفت این بدن که کافر نیست.
به هر تقدیر این جریان که انسان مرگ را می‌میراند با تعبیرات متعدّد در قرآن کریم آمده لذا فرمود چه در توحید, چه در معاد, چه در وحی و نبوّت ما از هر راهی که ممکن بود بشر را روشن کردیم برای حُکما و فقها و اصولیّون و علما برهان اقامه کردیم برای دیگران قصّه و مَثل و امثال ذلک ذکر کردیم تا اینکه اینها بپذیرند ولی اکثری اینها گرفتار حسّ‌اند و نمی‌پذیرند, خب.
در همین راستا مشرکان حجاز معجزه‌های پیشنهادی داشتند اعجاز گاهی به همراه خود پیامبر می‌آید مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با قرآن آمده وجود مبارک موسای کلیم(علیه السلام) با عصا و ید بیضا آمده و مانند آن, گاهی معجزات اقتراحی است یعنی پیشنهادی است که این هم حق است که اگر تو نبیّ هستی برای اثبات نبوّتت برای ما معجزه‌ای بیاور و اینها هم درصدد تحقیق‌اند حق هم با اینهاست این‌گونه از معجزات عملی می‌شود اما برخی از معجزات اقتراحی و پیشنهادی بر اساس هوس‌مداری است مثل اینکه مردم مکه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که بالأخره اینجا سرزمین کشاورزی نیست برای اینکه سنگلاخ است و زمین خشک است و ما چشمه و آبی نداریم و این کوهها هم اطراف این کعبه را گرفته خب شما کاری بکنید که چشمه‌های جوشانی پیدا بشود که ما بتوانیم کشاورزی بکنیم این یک, آن هم برای ما چون کسی که نظیر همین مشرکان جاهلی گرفتار اسراف و اتراف بودند نگفتند تو چشمه‌ای بجوشان اینها فکرشان هم این است که برای ما این کار را بکن ﴿تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾ خب اگر کسی درصدد تحقیق است دیگر فرق نمی‌کند چه «لنا» باشد, چه «لک» باشد, چه «لغیر» باشد اما اینها گفتند نه ﴿لَنَا﴾ برای ما این کار را بکن اگر برای ما این کار را نکردی باید تو جزء سرمایه‌دارها باشی مثلاً باغ انگور, باغ خرما این آب با چشمه‌ها, با نهرها داشته باشی که این منصب نبوّت به تو بیاید خب تو که دستت خالی است تو که متمکّن و سرمایه‌دار نیستی چگونه می‌توانی چنین سِمتی را ادّعا کنی اینها ارزش را بر اساس همان مسئله تکاثر می‌دانستند و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ارزش در مدار کوثر است و نه تکاثر من کوثر آوردم شما به دنبال تکاثر می‌گردید آن نیست راهی که باید طی کرد. گفتند اگر این نشد آن نشد حالا یا در دفعات گوناگون این پیشنهادها را می‌دادند یا اشخاص گوناگون این پیشنهادهای گوناگون را می‌دادند یا نه جمعاً نشستند و این پیشنهادها را یکجا طرح کردند هر سه فرضش ممکن است گفتند اگر اینها نشد تو قبلاً ما را تهدید کردی که از آسمان بلایی نازل می‌شود قطعه‌هایی از آسمان می‌آید این شهاب‌سنگهای بزرگ این «قطعة من السماء» است, این ﴿کِسَفاً مِنَ السَّمَاء﴾ است اگر فرمود این نجوم رجوم شیاطین است همین شهاب‌بارانها تیر است می‌تواند کسی را بسوزاند یا این شهاب‌سنگهای بزرگ می‌تواند کسی را از پا در بیاورد همان‌طوری که باران از آسمان است این شهابها هم از آسمان است این شهاب‌سنگها هم از آسمان است نه یعنی خود کُرهٴ مریخ مثلاً بیفتد در زمین اینکه معیار نیست اگر گفتند باران از آسمان است یعنی از جهت بالاست, شهابها از بالاست این سنگها هم از بالاست اگر این کارهای جاذبه‌دار نشد آن کارهای دافعه‌دار را انجام بده اگر این کارها را نکردی فرشته‌ها یا خدا را در رودرروی ما قرار بده که ما اینها را ببینیم آنها هم گواهی بدهند به رسالت تو تا ما رسالتت را بپذیریم این نشد باید بروی به آسمانها و کتابی برای ما نازل بکنی نه برای خودت تو الآن کتابی داری می‌گویی در کتاب من این مطالب ثبت است آن را ما باور نمی‌کنیم کتابی برای ما نازل بکنی که در آن کتاب نوشته باشد که تو پیامبری اینها پیشنهادهای اقتراحی هوس‌مدارانهٴ مشرکان حجاز بود. ذات اقدس الهی اینها را یکی پس از دیگری نقل کرد فرمود اولاً شما باید رسول را بشناسید رسول یک عبدِ سالکِ صالح است که به اذن ذات اقدس الهی هر چه را که بخواهد خدا به او عطا می‌کند نه اینکه خودش قادر بالذّات باشد تا هر پیشنهادی که شما دادید بدون اذن خدا هم او بتواند انجام بدهد گذشته از اینکه بسیاری از معجزات را انجام دادند شما نکول کردید همان قصه‌ای که وجود مبارک حضرت امیر در خطبهٴ «قاصعه» دارد و مرحوم سیّدرضی(رضوان الله علیه) آن را در نهج‌البلاغه نقل کرده است از همین قبیل است دیگر, خب.
فرمود: ﴿وَقَالُوا﴾ این نقلها معجزه است گرچه آن منقول معجزه نیست و منقول‌عنه هم آدمهای عادی‌اند قرآن کریم حرف کفّار را نقل کرد, مشرکان را نقل کرد, منافقان را نقل کرد, کسانی که عربی سخن می‌گفتند حرف آنها را نقل کرد, کسانی که عِبری یا سریانی سخن می‌گفتند نقل کرد, کسانی که فارسی سخن می‌گفتند حرف آنها را نقل کرد اما این نقل عربیِ مبین است گرچه آن گوینده به صورت عِبری یا سریانی گفته است این نقل معجزه‌آساست که چیزی از او فوت نشده با صداقت است, با امانت است, با فصاحت است, با بلاغت است با رعایت همهٴ شئون ادبی است ولو گویندهٴ آن کلام نتواند چنین حرف بزند ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَکَ﴾ با «لن» تأکید نه تعبید ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾ چون «فَجَر» متعدّی است چشمهٴ جوشانی که آب او هرگز خشک نمی‌شود چنین چشمه‌ای را باید برای ما از زمین بجوشانی اگر می‌گفتند «تفجر من الأرض ینبوعا» این معلوم می‌شود که به فکر اصل اعجاز بودند اما این «لنا» گفتنشان برای آن است که نفع مادّی هم از این راه نصیبشان بشود این یکی, اگر برای ما این کار را نکردی ﴿أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ﴾ یا باغی برای تو باشد باغِ خرما یا باغ انگور که بشوی سرمایه‌دار و این سِمت برای تو شایسته باشد کُفّ این سِمت باشی نه تنها باغ خرما یا انگور داشته باشی بلکه بتوانی لابه‌لای این درختهای انگور یا خرما نهرهای فراوانی را جاری کنی ﴿فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا﴾ آن جنّت ﴿تَفْجِیراً﴾ این «تفجیر» که باب «تفعیل» است هم کثرت را می‌رساند هم شدّت را این یک, تأکیدش هم با مفعول مطلق ﴿تَفْجِیراً﴾ تأیید می‌کند این را دو, لذا در آن سخن از ﴿تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾ است اما اینجا چون باغ است و دائماً به آب احتیاج دارد و آب فراوان می‌خواهد و باغ خرما هست و باغ انگور هست و باید خلال همهٴ این درختها آب بگیرد «تفجیر» را به کار برده است. اینها صبغهٴ تشویقی دارد ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً﴾ این «کِسَف» جمع «کِسفه» است مثل «قِطَع» جمع «قطعه» است که «کِسَف» و «کِسفه» مثل «قِطَع» و «قطعه» است این ﴿کَمَا زَعَمْتَ﴾ همان‌طوری که دیگران هم فرمودند ارشاد به این است که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آمده آن را عملی کنید گویا سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این بخش از سورهٴ «سبأ» قبل از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» یا این بخش از اسراء نازل شده است در سورهٴ «سبأ» آیهٴ نُه به این صورت است ﴿أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَی مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ﴾ ما یا خَسف‌الأرض را بر اینها تحمیل می‌کنیم آن‌طوری که دربارهٴ قارون این کار را کردیم که ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ این دربارهٴ قارون است ﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ یا گوشه‌هایی از آسمان را بر سر اینها خراب می‌کنیم این گوشه‌های از آسمان نه یعنی این کُرات می‌آیند پایین همین شهاب‌سنگها همین شُهَب و نَیازک اینها هم از آسمان می‌آیند همان‌طوری که باران از آسمان می‌آید در سورهٴ مبارکهٴ «نور» دارد که ما از کوههای آسمانی تگرگ می‌فرستیم ﴿مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ﴾ بَرَد همین تگرگ است فرمود ما از کوههای آسمان نه اینکه آنجا کوهی باشد و سلسله جبالی باشد این ابرهای باردارِ شبیه کوه را می‌گویند کوهِ آسمانی از اینها ما تگرگ می‌فرستیم ﴿مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ﴾ یعنی این تگرگها را ما از کوههای آسمانی می‌فرستیم هر چه از قسمت بالا پایین می‌آید آسمان ماست دیگر خب این شُهب و نیازک از این قبیل است, این شهاب‌سنگها از این قبیل است و مانند آن. در سورهٴ «سبأ» که فرمود: ﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ این تهدیدی بود که اینها گویا سابقه داشتند. در آیه محلّ بحث به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که شما ما را تهدید کردید به اینکه گوشه‌ای از آسمان بر سر ما ویران می‌شود یا آن کار را بکن ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً﴾ یا این کارها را نکردی ـ معاذ الله ـ خدا و فرشته‌ها را رودرروی ما قرار بده که ما آنها را ببینیم قَبیل و مقابل مثل عَشیر و معاشر است مقابل یعنی آدم در قبلهٴ خود, در برابر خود, پیش‌روی خود ببیند قَبیل هم همین‌طور است یک وقت می‌گویند قبیله یعنی گروه, یک وقت می‌گویند قبیل یعنی آنچه که در مقابل آدم قرار گرفته فرشته‌ها را در مقابل ما حاضر بکن, الله را ـ معاذ الله ـ در قبال ما در مقابل ما حاضر بکن. این تفکّر تشبیهی و تجسیمی در حجاز بود در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» مشابه این مطلب آمده آیه 21 و 22 این است که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَةُ﴾ خب اگر ملائکه بر تو نازل بشود برای ما هم نازل بشود ﴿أَوْ نَرَی رَبَّنَا﴾ یا خدا را ببینیم همان‌طوری که بنی‌اسرائیل از وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) تقاضای بی‌جا داشتند می‌گفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا می‌گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ اینها هم می‌گفتند ﴿أَوْ نَرَی رَبَّنَا﴾ جوابی که ذات اقدس الهی در سورهٴ «فرقان» آیه 21 و 22 به اینها داد این است ﴿لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً کَبِیراً﴾ چه چیزهایی را می‌خواهند؟! مگر بشر عادی می‌تواند ملائکه را ببیند دوتا خواسته داشتید گفتید یا فرشته‌ها را ببینیم یا خدا را, فرشته‌ها با چشم مُلکی دیده نمی‌شود با چشم دنیایی دیده نمی‌شود وقتی وارد برزخ شدید در آن حال در حال احتضار, در حال مرگ, در حال انتقال به برزخ در آن حال می‌بینید اما خب آن حال به شما سخت می‌گذرد اما خدا که اصلاً دیدنی نیست نه در دنیا, نه در برزخ, نه در قیامت یک, نه در خواب, نه در بیداری دو, اصلاً او صورت ندارد ﴿یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ﴾ آن روز دیگر برای شما روز خوشی نیست می‌بینید اما با سختی می‌بینید همان‌طوری که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ اینها با فشار جان دادن از دنیا وارد برزخ می‌شوند ﴿یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ یعنی ممنوع, «مَنعاً ممنوعا» ما از شما ممنوع باشیم شما از ما ممنوع باشید رابطه‌ای نداشته باشیم. دربارهٴ ذات اقدس الهی هم که سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که ﴿لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ این عام است و مطلق است چه در دنیا, چه در برزخ, چه در معاد, چه در خواب, چه در بیداری بنابراین ذات اقدس الهی به این خواسته‌شان در جای دیگر جواب قاطع مرحمت کرد ﴿أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً﴾ که مقابل هم باشید یکدیگر را ببینیم آنها را ﴿أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ﴾ این را دوباره برگردند به همان نظام اشرافی و تکاثرگری که این باید سرمایه‌دار باشد تا بتواند پیامبر باشد خانه‌ای از طلا داشته باشد یعنی خانه‌ای که گنج‌خانه باشد یک, یا از طلا ساخته باشد دو, یا مزیّن و مذهَّب به ذَهَب باشد سه, به هر وسیله هست بیت از زخرف صادق است ﴿أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ﴾ یا بروی در سماء نه «إلی السماء» در متن آسمانها سفر کنی, رُقی کنی اما این‌چنین نیست که خودت بگویی من رفتم آنجا و ما باور کنیم باید بروی از آنجا کتابی برای ما بیاوری نه برای خودت باید بروی یک, کتاب بیاوری دو, آن هم برای ما سه, در آن کتاب نوشته باشد تو پیامبری چهار, که کتاب برای ما باشد. ﴿أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ﴾ رِقا معمولاً استعمال نشده رُقی استعمال شده یعنی ترقّی در آسمان ﴿لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾ نه اینکه برای تو کتابی نازل بشود تو تلاوت بکنی نه خیر برای ما نازل بکنی کتابی که ما آن را بخوانیم و در آن کتاب نوشته شده باشد که تو پیامبری مثلاً آن‌گاه ذات اقدس الهی در جواب فرمود به اینها بگو اولاً ﴿قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾ این چیزهایی که می‌خواهید مگر در اختیار من است اگر ذات اقدس الهی بخواهد همهٴ اینها انجام می‌شود به استثنای آنهایی که محال است خب ملائکه را شما نمی‌توانید ببینید خدا هم که اصلاً دیدنی نیست, خب.
جواب مبسوطش را ذات اقدس الهی بعداً ارائه می‌کند اما این سؤالهایی که شده. نیاز به روایت برای آن است که هم شرح آیات است, تفسیر آیات است, تحریر آیات است یک, هم شامل امور جزیی است و امور جزیی را عقل نه عقلِ تجربی می‌تواند درک کند نه عقل تجریدی اگر امور جزیی نظیر امور محسوسه باشد این را عقل تجربی در علوم طبیعی درک می‌کند اما اگر امور جزیی باشد مربوط به گذشته یا مربوط به آینده که غیب است درجات بهشت چنین است, درجات جهنّم چنان است, برزخ این‌چنین است, صراط و میزان و تطایر کتب و انطاق جوارح چنین است اینها را امکانش را عقل می‌فهمد اما کیفیتش این امور جزیی نه عقل تجربی راه دارد که نظیر آزمایشگاهها حل کند نه عقل تجریدی برای اینکه جزیی است عقل تجریدی دسترسی ندارد چاره‌ای جز روایات نیست این یک, روایات چه در مسائل تفسیری, چه در مسائل فقهی و اصولی حجّت است این دو, منتها دربارهٴ روایات فقهی این بزرگان ما واقعاً سعی‌شان مشکور باشد با نوشتن رجال و درایه بسیاری از مشکلات فقه حل شده است ما در بحثهای فقهی الحمدلله مشکلی به آن صورت نیست همهٴ این ضوابط را این بزرگان چه در رجال, چه در درایه مشخص کردند اما آنجایی که کمتر کار شده مثل روایات مقتل, مثل روایات اخلاق, مثل روایات تاریخ, مثل روایات تفسیر اینها ببینید غالباً کم روی اینها کار شده اگر یک روایت مرسلی بود همان‌طوری که در فقه معتبر نیست در جای دیگر معتبر نیست نه اینکه روایت در تفسیر معتبر نباشد روایت چه در تفسیر باشد, چه در فقه باشد, چه در اصول باشد هر جا اگر معتبر بود واجد شرایط بود حجّت است اگر نبود حجّت نیست منتها در فقه و اصول خیلی کار شده در اینجاها کمتر کار شده این هم یک مطلب.
دربارهٴ قرب فرایض آنچه که در کتاب شریف بحارالأنوار و امثال بحارالأنوار هست این است که انسان با انجام فرایض به خدا نزدیک می‌شود این قرب فرایضِ مصطلح اهل معرفت نیست آن قرب فرایضی که آنها می‌گویند این است که انسان به ذات اقدس الهی در سایهٴ اعمال واجب به قدری نزدیک می‌شود که می‌شود لسان الله, عین الله, ید الله و مانند آن به صورت اصل کلی آنکه در کتابهای اهل معرفت است این است. به صورت شخصی دربارهٴ حضرت امیر یا ائمه دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) وارد شده اما به صورت اصل کلی همان‌طوری که شیعه‌ها و سنّیها در قرب نوافل با روایات صحیح و معتبر از معصومین(علیهم السلام) نقل کردند که انسان در سایهٴ نوافل به قربی می‌رسد که ذات اقدس الهی مجاری ادراکی و تحریکی او می‌شود چنین معنایی مقابل قرب نوافل در قرب فرایض کتابهای اهل معرفت دارد اما سند روایی ما نداریم عقل هم هیچ راهی ندارد برای درک کردن این مطلب عقل می‌گوید کسی که فرایضش را انجام داد متقرّب الی الله می‌شود و ذات اقدس الهی هم به او پاداش می‌دهد اگر جزء مقرّبین شد کتاب ابرار را مشاهده می‌کند, روح و ریحان می‌شود این چیزهایی که ذات اقدس الهی در قرآ‌ن کریم فرمود از چشمهٴ اختصاصی می‌خورد که آن چشمه خالصش برای مقرّبین است ولی ابرار اگر بخواهند از آن چشمه بخورند این‌چنین نیست که خالص آن چشمه را قدح قدح به اینها بدهند مقداری از چشمهٴ مقرّبین می‌گیرند در چشمهٴ ابرار ممزوج می‌کنند یک قدح به اینها می‌دهند اینکه دارند ﴿مِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ﴾ یعنی خود تسنیم را به ابرار نمی‌دهند خالص تسنیم برای مقرّبین است یا «مزاجه مِن کافور» یعنی خود چشمهٴ کافور را به ابرار نمی‌دهند این چشمهٴ کافور برای مقرّبین است مقداری از آن را ممزوج می‌کنند در آبِ چشمه‌های دیگر که ممزوج شده‌اش را به ابرار می‌دهند اینها را قرآن کریم بیان فرمود اما حالا انسان در سایهٴ قرب فرایض می‌شود لسان الله, عین الله این را نه عقل می‌تواند ثابت کند نه نقل معتبر داشتیم اگر البته هنوز باید فحص ادامه پیدا کند اگر آن فحص بشود ان‌شاءالله شاید نقل معتبر پیدا بشود, خب. پس عمده قرب فرایض به اصطلاح اهل عرفان است نه قرب فرایض به معنای تقرّب الی الله, خب بله آن معلوم هست.
مطلب دیگر اینکه خدای سبحان خلیفهٴ انسان هست چه اینکه وکیل انسان هم هست و اما این قرب فرایض را ثابت نمی‌کند این دعای نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه هست که انسان وقتی مسافرت می‌کند آن دعا را بخواند «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً» این را مستحب است انسان در موقع سفر بخواند بگوید خدایا من زن و بچه‌ام را به تو سپردم تو هم همراه منی در سفر, هم جانشین منی نزد زن و بچه‌هایم و این کار فقط از تو ساخته است برای اینکه کسی که با ماست نزد زن و بچه‌های ما نیست, کسی که نزد زن و بچه‌ٴ ماست با ما نیست «وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ» برای اینکه «لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ» که «لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ» که «لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً» ما تو را خلیفهٴ خود قرار دادیم به تو توکل کردیم این جزء سنن سفر هست در نهج‌البلاغه هم هست و اینها خب یعنی ما به تو توکل کردیم نه اینکه حالا ما زبان توییم, ما ید توییم توکّل بر خدا, خدا را خلیفه قرار دادن چه اینکه خود انسان هم خلیفةالله هست اینها معیارهای خاصّی دارد آن امور جزیی که در قرب فرایض است با این عناوین هیچ کدام حل نمی‌شود حالا اگر ان‌شاءالله روایت معتبری پیدا کردیم که قرب فرایض را ثابت بکند «نأخذ به».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی