- 1379
- 1000
- 1000
- 1000
سیر تکوّن عقاید شیعه، جلسه نوزدهم
سخنرانی از حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه»، جلسه نوزدهم، سال 1401
در طول سال چند شب هست که برای بیتوجههایی مانند من هم شب حساسی است و حرف زدن در آن خیلی مشکل است، یکی شب و روز عاشورا و شام غریبان است، و یکی هم این چند روزی که موسوم به شب قدر است و نمیدانیم کدامیک شب قدر است.
استادی داشتیم که این مطلب را میفرمود و من هم هر سال در شبهای قدر عرض میکنم، هم برای اعتذار که چیز به درد بخوری برای شما ندارم، امشب حرف زدن هم خیلی فایدهای ندارد، میفرمود: یکی از آن جاهایی که دل انسان برای منبریها میسوزد شب قدر است که مردم برای توبه و انابه به محضر حضرت حق رسیدهاند و سخنرانِ بدبخت باید به این موضوع فکر کند که به مردم چه بگوید، مخصوصاً که خود گوینده خیلی حقیر است.
دختر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امشب طوری نگران بودند که انگار از مرگ میترسیدند.
بر خلاف تصور امثال من که فکر میکنم این گنهکارها هستند که باید عبادت کنند، اتفاقاً اینگونه نیست. من زمانی مشاور کنکور بودم و برخی میگفتند نمیدانم چرا ما اصلاً استرس نداریم، میگفتم برای اینکه درس نخواندهاید، اگر یک سال درس خوانده بودید استرس کنکور داشتید، تو که زحمت نکشیدهای استرسی نداری.
من آنقدر شب قدر و شب جمعه و ماه رجب و ماه شعبان و موسم زیارت سوزاندهام که برای من امشب هم مانند آنهاست، ولی آن امیرالمؤمنینی که برای بندگی خدا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را فدا کردهاند، شب شهادت خود نگران هستند.
آن کسی که در جیب خود درّ شاهوار دارد در خیابان نگران است که دزد بزند، «فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»، بجز بیچارههای خسارت دیده کسی خودش را در امنیت حساب نمیکند. من که هیچ چیزی ندارم، چون چیزی ندارم اصلاً چیزی برای از دست دادن ندارم، آمدهام و خودم را بین شما قرار دادم که شاید نفحه عمومی بوزد و بدمد و چیزی هم گیر من بیاید، وگرنه آن کسی که بیشتر دارد بیشتر نگران است.
مولای عالم وجود، رحمه الله الواسعه، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تا آن لحظهی آخر مناجات و انابه میکنند، اگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با صورتِ روی خاک «یا غیاث المستغیثین» بگویند.
چند جمله از مناجات سرور ساجدان، زین العباد، شبیه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه میخوانم که شاید از نور آن چیزی هم به من برسد.
این نگرانی برای بیچارههایی مانند من بیشتر از شماست، فرصت یک مرتبه، فرصت دو مرتبه، فرصت سه مرتبه، برمیگردم و تکرار میکنم، نه اخلاق من تغییر کرده است، نه عبادات من عوض شده است، نه ترک گناه کردهام، دو سوم ماه رمضان امسال هم گذشت، من از یاد نمیبرم که اول ماه رجب شوقی داشتم و فکر میکردم امسال ماه رجب خوبی دارم، به ماه شعبان رسیدیم، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متوسل شدم و عرض کردم: آقا! یا رسول الله! اگر نخواهیم کنار شما باشیم بهشت برای من آب و رنگی ندارد، اما اصلاً سنخیتی هم ندارم. سرگذشت و دیدم آخرین روزهای ماه شعبان است و «إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ» میگویم، عمرم را به بازی گذراندم، «وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ» آدمی که مست است اصلاً متوجه نیست، در مستی دوری از تو جوانی و شعبان من گذشت، به ماه رمضان رسیدیم و گفتیم: الحمدلله فرصت هست، امروز نشسته بودم و نمیدانستم کدام دست را به سرم بزنم و چه خاکی بر سرم بریزم، دیدم فرقی نکردهام، هیچ رشدی نکردهام.
در طول سال چند شب هست که برای بیتوجههایی مانند من هم شب حساسی است و حرف زدن در آن خیلی مشکل است، یکی شب و روز عاشورا و شام غریبان است، و یکی هم این چند روزی که موسوم به شب قدر است و نمیدانیم کدامیک شب قدر است.
استادی داشتیم که این مطلب را میفرمود و من هم هر سال در شبهای قدر عرض میکنم، هم برای اعتذار که چیز به درد بخوری برای شما ندارم، امشب حرف زدن هم خیلی فایدهای ندارد، میفرمود: یکی از آن جاهایی که دل انسان برای منبریها میسوزد شب قدر است که مردم برای توبه و انابه به محضر حضرت حق رسیدهاند و سخنرانِ بدبخت باید به این موضوع فکر کند که به مردم چه بگوید، مخصوصاً که خود گوینده خیلی حقیر است.
دختر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امشب طوری نگران بودند که انگار از مرگ میترسیدند.
بر خلاف تصور امثال من که فکر میکنم این گنهکارها هستند که باید عبادت کنند، اتفاقاً اینگونه نیست. من زمانی مشاور کنکور بودم و برخی میگفتند نمیدانم چرا ما اصلاً استرس نداریم، میگفتم برای اینکه درس نخواندهاید، اگر یک سال درس خوانده بودید استرس کنکور داشتید، تو که زحمت نکشیدهای استرسی نداری.
من آنقدر شب قدر و شب جمعه و ماه رجب و ماه شعبان و موسم زیارت سوزاندهام که برای من امشب هم مانند آنهاست، ولی آن امیرالمؤمنینی که برای بندگی خدا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را فدا کردهاند، شب شهادت خود نگران هستند.
آن کسی که در جیب خود درّ شاهوار دارد در خیابان نگران است که دزد بزند، «فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»، بجز بیچارههای خسارت دیده کسی خودش را در امنیت حساب نمیکند. من که هیچ چیزی ندارم، چون چیزی ندارم اصلاً چیزی برای از دست دادن ندارم، آمدهام و خودم را بین شما قرار دادم که شاید نفحه عمومی بوزد و بدمد و چیزی هم گیر من بیاید، وگرنه آن کسی که بیشتر دارد بیشتر نگران است.
مولای عالم وجود، رحمه الله الواسعه، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تا آن لحظهی آخر مناجات و انابه میکنند، اگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با صورتِ روی خاک «یا غیاث المستغیثین» بگویند.
چند جمله از مناجات سرور ساجدان، زین العباد، شبیه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه میخوانم که شاید از نور آن چیزی هم به من برسد.
این نگرانی برای بیچارههایی مانند من بیشتر از شماست، فرصت یک مرتبه، فرصت دو مرتبه، فرصت سه مرتبه، برمیگردم و تکرار میکنم، نه اخلاق من تغییر کرده است، نه عبادات من عوض شده است، نه ترک گناه کردهام، دو سوم ماه رمضان امسال هم گذشت، من از یاد نمیبرم که اول ماه رجب شوقی داشتم و فکر میکردم امسال ماه رجب خوبی دارم، به ماه شعبان رسیدیم، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متوسل شدم و عرض کردم: آقا! یا رسول الله! اگر نخواهیم کنار شما باشیم بهشت برای من آب و رنگی ندارد، اما اصلاً سنخیتی هم ندارم. سرگذشت و دیدم آخرین روزهای ماه شعبان است و «إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ» میگویم، عمرم را به بازی گذراندم، «وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ» آدمی که مست است اصلاً متوجه نیست، در مستی دوری از تو جوانی و شعبان من گذشت، به ماه رمضان رسیدیم و گفتیم: الحمدلله فرصت هست، امروز نشسته بودم و نمیدانستم کدام دست را به سرم بزنم و چه خاکی بر سرم بریزم، دیدم فرقی نکردهام، هیچ رشدی نکردهام.
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان