- 1727
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره اسراء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره اسراء _ بخش دوم"
نه جسمانی بودن معراج باعث تجسّم میشود و نه روحانی بودن آن باعث میشود که معراج روحانی محض باشد.
مشاهدات قلبی دیگر از سنخ صورت، رنگ و قیافه نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾
جریان معراج که با مشاهدهٴ آیات الهی همراه هست بخشی در اسراء بود که از مسجد حرام الی المسجد الأقصاست و بخشی هم در جریان معراج است که ﴿عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَی﴾ است، ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ است، ﴿فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ است و مانند آن.
این آیات الهی که بعضی در اسرا حاصل شد در کنار مسجد اقصیٰ حاصل شد از مشاهدهٴ انبیا(علیهم السلام) نمازجمعه گذاشتن و امام انبیا(علیهم السلام) شدن در همان کنار مسجد اقصیٰ بود در اسرا و مشاهدات آیات الهی بود در معراج. ارزیابی این آیات بخشی مربوط به چشم ظاهر است، بدن است، جسم است، بخشی مربوط به مثال است، برزخ است، بخشی مربوط به تأمّلات عقلی است، بخشی مربوط به مشاهدات قلبی است و فوق اینها بخشی هم مربوط به قُرب نوافل است. اگر این مراحل پنجگانه در وجود مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احراز بشود توجیه مشاهدات آیات اسرا و معراج آسان خواهد بود این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که نه جسمانی بودن معراج باعث تجسّم ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ﴾ میشود ـ معاذ الله ـ که آن مرحله بشود مادّی و جسمانی، نه روحانی بودن آن مرحله باعث میشود که کسی خیال کند معراج روحانی و محض بود و جسمانی نبود، چرا؟ چون به استناد آن مطلب اول انسان کامل وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این پنج مرحله را داراست، اگر کسی دارای پنج مرحله و شئون رسمیِ مراحل خمسه است با هر شأنی میتواند مرحلهای از مراحل مناسب او را درک کند. آنجا که رفتن از مسجدالحرام تا مسجد اقصاست با همین بدن بودن هست، آنجا که سِیر سمایی است با همین بدن بودن هست، آنجا که عالم طبیعت است با همین بدن هست هیچ محذوری ندارد که این سِیرش از مسجدالحرام تا مسجد اقصیٰ و از آنجا هم به مراحل بالاتر با همین بدن باشد چون همه اینها در افق طبیعت است.
اما آنجا که مربوط به مشاهدهٴ انبیاست نماز جماعت خواندن است، امام انبیا شدن است که آن انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همهشان رحلت کردهاند این با تمثّلات برزخی توجیه میشود. آنچه را که مرحوم امینالاسلام ذکر کرد بخشی هم مربوط به همین قسمت است. تمثّلات برزخی این است که انسان جسم دارد، روح دارد، در حال بیداری هست نه در حال خواب، چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند این معلوم میشود برای او متمثّل است این شخص اگر چشمش را هم ببندد باز میبیند این طور نیست که با این چشم فیزیکی و طبیعی ببیند نمونههایی از مشاهدات برزخی در همان جریان امام سجاد(سلام الله علیه)، در جریان امام باقر(سلام الله علیه) که نقل شد همین طور است این قصه مربوط به هر دو امام بزرگوار است که سائل به عرض امام سجاد رساند که «ما أکثر الحجیج و أقل الضجیج» حاجیها در صحنه عرفات زیادند ولی ناله کم است و همچنین به عرض وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه )هم همین را رساندند سؤال کرد چطور امسال ناله کم است با اینکه حاجی زیاد است؟ هم وجود مبارک امام سجاد این کرامت را نشان داد، هم وجود مبارک امام باقر. فرمودند خیر، «ما أکثر الضجیج و أقل الحجیج» حاجی کم است و ناله زیاد میگویید نه، ببین.
خب، با اشارهٴ حضرت آن چشم برزخی این سائل باز شد دید که صحنهٴ عرفات پُر از حیواناتاند کسی که با امام زمانش درگیر باشد همین است غیر از این نیست این شخص جسم داشت، روح داشت، بدن داشت، ماده داشت، خیلیها آنجا ندیدند خود آنها خودشان را ندیدند این میشود تمثّل برزخی، چشم برزخی که باز بشود باطن را میبیند یعنی این ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ را مجسّم میبیند، ممثّل میبیند. از این وقایع در قصص تاریخی زیاد هست ممکن است در تکتک اینها کسی بگوید این مطلبی که تعبّدی نیست مربوط به فقه نیست، مربوط به کلام و امثال کلام است و خبر واحد هم در اینگونه از موارد حجت نیست این سخن درست است اما بالأخره میشود متواتر معنوی این تواتر اجمالی دارد یک قصه و دو قصه نیست، یک داستان و دو داستان نیست.
سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) میفرمودند جریان مسافرت حضرت سیدالشهدا(سلام الله علیه) هم از همین قبیل بود یعنی آنچه که در بین راه وجود مبارک سیدالشهدا(سلام الله علیه) فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» عرض کردند چرا استرجاع میکنید؟ فرمود حالتی به من دست داد که معمولاً میگویند خوابم ربود، من خواب دیدم وجود مبارک مثلاً فرشتهای به من گفت این قافله در حرکتاند و مرگ در دنبال اینهاست . میفرمودند اینها حالت منامیه است نه نوم نه اینکه حضرت خوابید این صحنه را خواب دید این حالت که انسان بیدار است، وضو هم نقض نشده، جسم دارد، روح دارد و مشاهداتی دارد. این حالت تمثّل برزخی را میگویند حالت منامیه. در عصر تاسوعا فرمودند اینچنین بود، شب عاشورا اینچنین بود، صبح عاشورا اینچنین بود، نه اینکه حضرت خواب دید و در عالم رؤیا به او گفتند.
نمونه دیگر همان است که وجود مبارک حضرت سیدالشهدا در شب عاشورا وقتی خیلیها را فرمود مرخص هستید بروید من بیعت را از گردن شما برداشتم آنها عرض کردند اطاعت میکنیم و نمیرویم، بعد فرمود حالا که این است بیایید جایتان را به شما نشان بدهم، خب این هم تمثّل برزخی است دیگر.
در جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) هم همین بود دیگر ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ یعنی مریم(سلام الله علیها) جسم داشت، روح داشت، خواب نبود، بیدار بود، چشمش هم باز بود، اگر چشمش هم میبست باز فرشته را میدید این حالت را میگویند حالت تمثّل، حالت تمثّل برزخی، مشاهدات برزخی. اگر برای انسان این حالت ممکن است خب انبیا را میبیند، نماز جماعت را میبیند، امام به جماعت انبیا میشود هیچ محذوری هم ندارد البته اینها تنها راه نیست که ما بگوییم هیچ راهی برای توجیه اسرا و معراج نیست الا این ولی این تقریباً روشنترین و شفافترین راه است که شواهد فراوانی دارد و انسان هم به خوبی میتواند قبول بکند و قانع بشود و در درون خود دغدغهای نداشته باشد که چطور میشود آدم انبیا را ببیند، نماز جماعت بخواند و اینها، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر مربوط به ادراک آن معارف عقلی است، خب کلماتی که گفته میشود، مطالبی که القا میشود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خوبی ادراک میکند مثل همین آیاتی که نازل میشود این آیاتی که نازل میشود الفاظی دارد و حروفی دارد اینها را وجود مبارک پیغمبر با گوش شریفشان میشنود این حرفی نیست اما آن معارف و مطالب را با عقلشان ادراک میکنند دیگر این هم سه مرحله.
مرحله چهارم که از این قویتر است و درباره حضرت این مرحله صادقتر است این هم مشاهدات قلبی است، مشاهدات قلبی دیگر از سنخ صورت نیست، از سنخ رنگ و قیافه و امثال ذلک نیست. قلب بخواهد حقیقتی را مشاهده کند او صورت ندارد مثلاً عدالت را، معنای عدالت را انسان میتواند با عقل ارزیابی کند مفهوم کلی عدالت را، اگر عدالت مضاف شد مثل عدالت زید این را واهمه ادراک میکند خود زید را خیال ادراک میکند چون صورت است، عدالت زید را واهمه ادراک میکند چون معنای جزئی است، اما معنای کلی «العدل» را عاقله درک میکند، اما همین عدل که مفهوم کلی است حقیقتی در عالم خاصّ خودش دارد که آن را قلب میبیند که او دیگر دست و پا و چشم و گوش ندارد مشاهدات قلبی از سنخ تمثّلات برزخی و صورت و قیافه و رنگ و امثال ذلک نیست آن را قلب ادراک میکند، خب آن نصیب اوحدی از انسانهاست که برای ماها مقدور نیست ما معمولاً همین مطالب کلی عقلی را حداکثر بفهمیم.
مرحله پنجم که مخصوص کسانی است که به قُرب نوافل راه پیدا کردند این است که کسی عبدِ محض باشد، اگر عبدِ محض باشد چیزی از خود او نمیماند چون چیزی از خود او نماند آنگاه مسئلهٴ قُرب نوافل به خوبی ظهور میکند، اگر کسی خودش سمیع بود، خودش بصیر بود، خودش خیّال و وهّام و عاقل بود دیگر تمام این الواح نوشته است دیگر جا برای این نیست که خدای سبحان در قُرب نوافل بفرماید: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به» چون خود آن شخص هنوز به مقام عبودیّت محض نرسید میگوید من خدا را عبادت میکنم، اما اگر من رخت بربست، فقط عبادت ماند، عبدِ محض ماند دیگر سمع و بصری برای زید نمیماند در اینجا دیگر ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ است، «ما سمعت إذ سمعت ولکنّ الله سمیع» «ما أبصرت إذ أبصرت ولکنّ الله أبصر»، «ما تکلّمت إذ تکلّمت ولکنّ الله کلّم» و مانند آن.
آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده این به صورت تمثیل است و نه به صورت تعیین این طور نیست که فقط در مسئلهٴ رَمی در قُرب نوافل ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ است، نه اگر کسی عبد محض شد یک وقت جریان موسای کلیم است نه خیر موساست که به میقات رفته ﴿لَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ موسی دیگر به قُرب نوافل در آن بخش راه پیدا نکرد موسی، موساست که فیض خدا فیض خداست فیض خدا را دریافت میکند. اینجا که نام مبارک حضرت نیاورد که، نه شخصیت حقیقی او را، نه شخصیت حقوقی او را. نه فرمود وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد، نه فرمود رسول الله آمد، نبیّالله آمد نه القاب او را ذکر کرد، نه اسم مطهّرش را ذکر کرد فرمود عبد آمد «عبد بما أنه عبد» یعنی چه؟ عبد اگر «بما أنه عبد» است یعنی هیچ چیزی ندارد از خودش دیگر. ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ اینها به منزلهٴ جنس و فصل عبد است «العبد ما هو» اینکه ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ خب اگر اینجا هیچ است جا برای ظهور ذات اقدس الهی دیگر در مقام ثالث یعنی مقام فعل آن وقت این میشود «کنت لسانه».
بنابراین کلّ این صحنهٴ معراج را میشود بر اساس قُرب نوافل حل کرد و قُرب نوافل شارح جملهٴ ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ است اگر میبینید برخی از مفسّران این ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ را میگویند به خدا برگردانید درست است، به وجود مبارک پیغمبر برگردانید درست است چون وجود مبارک پیغمبر چیزی از خود ندارد او که نرفت او را بردند، اگر نام مبارک حضرت در اسرا مطرح میشد خب بله جای سؤال بود، اگر سِمت رسالت یا نبوت مطرح میشد جا برای سؤال بود، اما عبدِ محض «بما أنه عبد محض» چیزی ندارد که میشود ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ ، «ما سمعت إذ سمعت»، «ما أبصرت إذ أبصرت»، «ما تکلمت إذ تکلّمت»، «فاذا رأیت إذ رأیت» دیگر اختصاصی به رَمی ندارد لذا هم میتواند به این ضمیر «إنه» هم میتواند به وجود ذات اقدس الهی برگردد، هم به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این با حصر هم سازگار است چون که دو نفر نیستند، اگر کسی همه خصوصیات خودش را رها کرده و چیزی از او نمانده فقط عبودیّت محضه مانده است آن وقت تمام سِمتها برای ذات اقدس الهی است بالاصاله ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ برای ذات اقدس الهی است در فصل سوم یعنی مقام فعل، بالتبع برای صورت مرآتیه است یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم).
اما اینکه سمیع و بصیر به علمِ حقتعالی برمیگردد و علم صفت ذات است این را در بحثهای علم فعلی و علم ذاتی در همین بخشهای قبلی قرآن کریم مشخص شد در آیات امتحان خدای سبحان فرمود ما خیلیها را امتحان میکنیم تا بدانیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ﴾ کذا و کذا ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ﴾ کذا و کذا ﴿لِنَعْلَمَ﴾ بعد فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ که این در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» و «نساء» گذشت فرمود شما همینکه نمازها را پشت سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخوانید خیال میکنید اهل بهشت هستید ما شما را با جبهه و جنگ میآزماییم تا ببینیم، تا بدانیم چه کسی راست میگوید. آیات امتحان آنجا فراوان بود اینکه فرمود: ﴿لِیَعْلَمَ﴾، ﴿لِنَعْلَمَ﴾ تا خدا بداند، تا ما بدانیم که گاهی به صورت متکلّم معالغیر، گاهی به صورت ضمیر متکلّم فعل غایب میآورد این علم، علم حادث است و علم فعلی است و در فصل ثالث است. آن علم ذاتی که «عالمٌ إذ لا معلوم» در روایات هم سمع و بصر هم به آنجا برمیگردد «سمیعٌ إذ لا مسموع»، «بصیرٌ إذ لا مبصر» این مربوط به علم ذاتی است این هیچ. اما تمام بحثها در این فصل ثالث است چه اینکه قُرب نوافل هم در این فصل ثالث است در این فصل ثالث که فعل خداست اینجا فعل را وقتی ذات اقدس الهی حُکمی را دستور میدهد بعضیها خالصاً انجام میدهند، بعضی بیخلوص انجام میدهند، بعضی انجام نمیدهند. برخیها را ذات اقدس الهی میفرماید من در مقام فعل کار اینها را به عهده میگیرم همان طوری که کار فرشتهها را به عهده میگیرد در جریان ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ آنجا یک مقدار بالاترش هم فرمود در ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ فرمود این رنگ برای توست در عین حال که برای توست برای خداست و از تو مصدوم، اما بالاتر از او را به مجاهدان فرمود، فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ خب شمشیر را اینها دست گرفتند اینها کُشتند و کُشته شدند کلاً از اینها سلب کرد فرمود شما این کار را نکردید من این کار را کردم اینجا دیگر نفرمود: «فلم تقتلوهم إذ قتلتموهم ولکن الله قتلهم» این بالاتر از ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ است فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ خب سلب قتل از این مجاهدی که تا آخرین لحظه کُشت و شهید شد این با کدام معیار هماهنگ درمیآید یعنی توفیقات الهی نصیب تو شد خب آن توفیقات که مانع اسناد فعل نیست، اگر توفیق مانع اسناد فعل بود که مشکل جبر و تفویض حل نمیشد. فرمود این حرف، حرف ماست این کار، کار ماست ما کردیم این کار را یعنی شما شدید «ید الله» یا او در مقام قُرب نوافل با دستِ بیدستیِ ذات اقدس الهی شما پیروز شدید در جبههٴ اُحد و بدر و حُنین و مانند آن. خب، اگر این مقام پنجم هست چه اینکه هست بسیاری از مسائل معراج، بسیاری از مسائل اسرا، بسیاری از گفت و شنیدهایی که بین وجود مبارک حضرت و فرشتهها بود با انبیا بود حل میشود.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه در آن حدیث شریف دارد که «ما تقرّب إلیّ عبدٌ بشیء... و انه لیتقرّب إلیّ بالنافله» به من نزدیک میشود «حتی اُحبّه» تا من بشوم مُحبّ او «فإذا أحببته کنت سمعه» تا آخر با نوافل اگر سندی برای قُرب فرائض پیدا بشود آن وقت آن روایاتی که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف توحیدشان از وجود مبارک حضرت امیر و سایر ائمه(علیهم السلام) نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیر میفرماید: «أنا یدالله» این دیگر میشود قُرب فرائض که بالاتر از قُرب نوافل است.
در قُرب نوافل خدای سبحان میفرماید من دست ِاویم یعنی در فصل سوم، مقام فعل که خارج از ذات است یک، خارج از صفات ذات است دو، در مقام فعل که حوزهٴ امکان است نه وجوب خارج از ذات است نه عین ذات این فعل من در این بنده ظهور کرده است «کنت ... ویده التی یبطش بها» ولی در مقام قُرب فرائض وجود مبارک حضرت امیر میشود «ید الله» میشود «عین الله» میشود «جنب الله» این چندتا روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کردند در سایر جوامع روایی ما هم هست این محصول قُرب فرائض است یعنی در فصل سوم گاهی مولا به جای عبد مینشیند، گاهی عبد به جای مولا مینشیند در حقیقت آنجایی که عبد به جای مولا مینشیند خلافت ظهور کرده است معنای ظهور خلافت آن است که آن مستخلفعنه این خلیفه را به جای خود مینشاند و خود به عنوان «هو الباطن» مستور میشود و خلیفهٴ خود را جلو میاندازد و کار خود را به وسیلهٴ خلیفه انجام میدهد، اگر این روایتی سندش معتبر بود و در مقام فعل نه در مقام ذات این کارها را به وجود مبارک اهلبیت اسناد داد عقلاً محذوری ندارد حالا البته سند باید تام باشد آن دیگر حُکم روایی خاصّ خودش را دارد.
پرسش: در بحث اگر لفظ مطرح بود سمعاً و طاعتاً و لکن اصول لفظی که ملاک نیست اگر رفتن بیت المقدس جلوتر هم ذکر شده بود چه محذوری پیش میآمد؟
پاسخ: خب نه اگر اسم ذکر باشد باید که نشان بدهد که این شخص دخیل است دیگر هنوز شخص هست، اگر گفته شد ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ معلوم میشود هنوز موسی هست، اما اگر گفته شد عبد آمد عبد یعنی چه؟ یعنی «لا یملک لنفسه» این ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ یک مُشت سلوب است خب چه چیزی به جای این سلب مینشیند؟ فیض خدا، پس در اینجا «لیس فی الدار غیره دیّار» کسی نمیماند آن وقت میشود ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ صدر و ساقهٴ اسرا و معراج را با ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ حل میکند، اگر گفته
چنان رفته باز آمده باز پس که ناید در اندیشه هیچ کس
همین است گفتند وقتی حضرت میرفت این درِ اتاق، این چِفت و بَست اتاق تکان خورد هنوز این چِفت و بَست هنوز از حرکت نایستاد که حضرت آمد چطور شد این؟ با یک لحظه در حقیقت. سِیر سماوات سبع و بیرون سماوات و سبع همه را اینها یک لحظه انجام داد این ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ این است بعضیها هستند که در گردونهاند در مدار بستهاند میشود سماوات والارض، البته سماواتی که قرآن تعبیر میکند غیر از این سماواتی است که در هیئتهای سابق و لاحق بود چون قرآن تعبیرش از سماوات که میفرماید سماوات، سبع است تمام این زینتها و ستارههای ثابت و سیّال را میفرماید تازه در آسمان اول است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ دنیا یعنی ادون یعنی اقرب آن شش آسمان هنوز کشف نشده که چه چیزی است تا آنچه را که علم رفت تازه در آسمان اول است، این یک مطلب.
مطلب دیگر یک سلسله آسمانهایی است که جا برای رفت و آمد کفار نیست فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء﴾ درهای آسمان به روی کفار باز نمیشود الآن اینها که ترمینال باز کردند آنجا که معلوم میشود این نیست این آسمانی که درش به روی کفار باز نمیشود این آسمان نجومی نیست، اگر بعضیها از شام آمدند خدمت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه)، وجود مبارک امام حسن(سلام الله علیه) هم نشسته بود این را مرحوم طبرسی در احتجاج نقل کرد آن سائل آمده از شام آمده، عراق، کوفه چندتا سؤال به عرض حضرت رساند یکی از ان اسئله این بود که «کم بین الأرض و السماء» بین آسمان و زمین چقدر است؟ وجود مبارک حضرت به امام مجتبی(سلام الله علیهما) اشاره کرد فرمود تو جوابش را بگو وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) که کودکی چند ساله بود فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» این دو جمله را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میفرماید که جزء غرر روایات ماست فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» یعنی اگر منظورتان آسمان ظاهر است تا میبینید این آسمان فاصله نمیشود با کیلومتر و فرسخ مشخص کرد، اگر منظور آسمان باطن است آهِ مظلوم، آهِ مظلوم به آنجا میرسد.
خب، این آه مظلوم که به این آسمان ریاضی نمیرسد که فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» آنجا که دعا مستجاب است ﴿وَفِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ آنجا که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ ، آنجا که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء﴾ آنجا یک علم کلامی و فلسفی میخواهد حداقل نه علم ریاضی آنجا که جای وجب و مساحت و طول و عرض و عمق و امثال ذلک است ریاضی بُرد دارد، اما آنجا که منزّه از حجم و جسم است که ریاضی برد ندارد که.
بنابراین آن آسمان با این آسمان کاملاً فرق دارد. در قرآن کریم است که ﴿لَهُ مُلْکُ السَّمَاواتِ وَالْأَرْضِ﴾ این یک، ﴿وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ دو این معلوم میشود ﴿مَنْ عِندَهُ﴾ به قرینه اینکه تفصیل قاطع شرکت است این ﴿مَنْ عِندَهُ﴾ در آسمان و زمین نیستند یک سلسله موجوداتی هستند، فرشتگانی هستند که برتر از مجموعه نظام کیهانیاند فرمود: ﴿وَلَهُ فِی السَّماوَاتِ وما فِی َالْأَرْضِ﴾ یک، ﴿وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ این دو، آن معلوم میشود فوق آسمان و زمین است وجود مبارک حضرت همه این مراحل را طی کرده آن ﴿مِن عِنْدُهُ﴾ را هم پشت سر گذاشته که گفتند «لو دنوت انمله لاحترقت» ، بنابراین اگر حضرت خیلی از اسرار را مشاهده کردند چون دارای پنج شأن رسمی بودند با هر شأنی مطابق با آن شأن رفتار شده هیچ محذوری هم ندارد.
مطلب دیگر اینکه جریان معاد در امتداد تاریخی دنیا نیست که مثلاً ما بگوییم الآن 1428 هجری قمری است، 1386 هجری شمسی است و فلان قدر میلادی است این تاریخ ادامه پیدا میکند در فلان سال معاد پیدا میشود که معاد در طول تاریخ هجری شمسی و قمری یا میلادی باشد این طور نیست وقتی تاریخ رخت بربست آن وقت معاد ظهور میکند ما تاریخ را از چه انتزاع میکنیم؟ از حرکت زمین به دور شمس انتزاع میکنیم سابقیها میگفتند از حرکت زمین و شمس با یکدیگر انتزاع میکنیم، اگر شمس برداشته شد، قمر برداشته شد، ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد کلّ این مجموعه رخت بربست دیگر ما تاریخ شمسی و قمری و میلادی و هجری نداریم آن روز که روز نیست قیامت قیام میکند، پس الآن هست الآن که میگوییم الآن زمانی نه حال چون وقتی تاریخ رخت بربست او ظهور میکند اگر کسی از کمند تاریخ بیرون آمد الآن آنجا را میبیند الآن که میگوییم از باب ضیق لفظ است او هست و قبل از چون یک مرحلهٴ برتر هست قبل از دنیاست با دنیاست و بعد از دنیا نباید گفت ما که هنوز نمردیم تا به جهنم برویم ما انشاءالله وقتی به بهشت میرسیم که تاریخ چه موقع و کجا هر دو از بین برود. وقتی میگوییم چه موقع ناظر به زمان است، وقتی میگوییم کجا ناظر به زمین است، وقتی چه موقع و کجا فشرده شد رخت بربست و دور انداخته شد آن قیامت ظهور میکند ما مادامی که چه موقع داریم در دنیا هستیم، مادامی که کجا داریم در دنیا هستیم، اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد، اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد، ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد کلّ این نظام برچیده شد و تبدیل شد ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ والسَّماواتِ﴾ آن روز قیامت ظهور میکند پس او همیشه هست، اگر وجود مبارک پیغمبر بیرون از تاریخ و زمان و زمین شد در آن مرحلهٴ چهارم و پنجم افراد را میبیند، بهشت است. از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) این حدیث نورانی هست که «لیس منّا» از ما نیست کسی که منکر وجود بهشت و جهنم باشد الیوم بهشت خلق شده است، جهنم خلق شده است، عدهای در آن منعماند در آن خطبهٴ نورانی حضرت امیر که فرمود اینها گویا بهشت را میبینند معلوم میشود هست دیگر «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» مسئلهٴ «خلق الله الأرواح قبل الأجساد» را هم اینها با همین وضع حل کردند فرمودند درست است «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء»ست در سیر تاریخ شمسی و قمری و میلادی، اما وقتی به آن نشئه میرسیم همیشه آن نشئه بود و هست و خواهد بود چون آن در امتداد تاریخی نیست که ما در فلان سال به معاد برسیم وقتی به معاد میرسیم که سال و ماه برچیده شده. وجود مبارک حضرت الآن جسم دارند با همین جسم صحنههایی را مشاهده کردند آن صحنههایی را که با چشم ظاهر مشاهده کردند مربوط به عالم طبیعت است، آن صحنههایی که مربوط به ارواح انبیاست، بهشت است، جهنم است اینها جزء تمثّلات برزخی است، آن معارفی را که دریافتند جزء بحثهای عقلی است.
مرحوم سیدعلی(رضوان الله علیه) در شرح صحیفهٴ سجادیه این حدیث نورانی را ایشان در مقدمهاش ذکر میکند که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند شما وقتی به معراج رفتید با ذات اقدس الهی گفتگو کردید، سخن گفتید، کلام خدا را شنیدید این صوت شبیه چه چیزی بود؟ بالأخره کلام خدا را شنیدید دیگر، خدا با شما سخن گفت دیگر شما شنیدید آنجا دیگر جبرئیل نبود که آن را همه گفتند «لو دنوت انمله لاحترقت» این صدایی که شنیدید شبیه چه چیزی بود؟ فرمود چون ذات اقدس الهی میدانست که در بین بشر هیچ کسی به اندازهٴ علی نزد من محبوب نیست با صدای علی با من حرف زد، خب این فعل خداست دیگر فعل خدا که محذوری ندارد ما باید بدانیم در فصل سوم هستیم. فرمود او چون میدانست محبوبترین صدا، صدای علی است من گویا صدای علی را میشنیدم این را مرحوم سیدعلی(رضوان الله علیه) در اول همین شرح صحیفهٴ سجادیه نقل میکند بعد میگوید من با 28 واسطه به این خاندان میرسم آن وقت آن شعر فرزدق و جریر را نقل میکند که
اولئک آبائی فجئنی بمثلهم إذا جمعتنا یا جریر المجامع
«و الحمد لله رب العالمین»
نه جسمانی بودن معراج باعث تجسّم میشود و نه روحانی بودن آن باعث میشود که معراج روحانی محض باشد.
مشاهدات قلبی دیگر از سنخ صورت، رنگ و قیافه نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾
جریان معراج که با مشاهدهٴ آیات الهی همراه هست بخشی در اسراء بود که از مسجد حرام الی المسجد الأقصاست و بخشی هم در جریان معراج است که ﴿عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَی﴾ است، ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ است، ﴿فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ است و مانند آن.
این آیات الهی که بعضی در اسرا حاصل شد در کنار مسجد اقصیٰ حاصل شد از مشاهدهٴ انبیا(علیهم السلام) نمازجمعه گذاشتن و امام انبیا(علیهم السلام) شدن در همان کنار مسجد اقصیٰ بود در اسرا و مشاهدات آیات الهی بود در معراج. ارزیابی این آیات بخشی مربوط به چشم ظاهر است، بدن است، جسم است، بخشی مربوط به مثال است، برزخ است، بخشی مربوط به تأمّلات عقلی است، بخشی مربوط به مشاهدات قلبی است و فوق اینها بخشی هم مربوط به قُرب نوافل است. اگر این مراحل پنجگانه در وجود مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احراز بشود توجیه مشاهدات آیات اسرا و معراج آسان خواهد بود این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که نه جسمانی بودن معراج باعث تجسّم ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ﴾ میشود ـ معاذ الله ـ که آن مرحله بشود مادّی و جسمانی، نه روحانی بودن آن مرحله باعث میشود که کسی خیال کند معراج روحانی و محض بود و جسمانی نبود، چرا؟ چون به استناد آن مطلب اول انسان کامل وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این پنج مرحله را داراست، اگر کسی دارای پنج مرحله و شئون رسمیِ مراحل خمسه است با هر شأنی میتواند مرحلهای از مراحل مناسب او را درک کند. آنجا که رفتن از مسجدالحرام تا مسجد اقصاست با همین بدن بودن هست، آنجا که سِیر سمایی است با همین بدن بودن هست، آنجا که عالم طبیعت است با همین بدن هست هیچ محذوری ندارد که این سِیرش از مسجدالحرام تا مسجد اقصیٰ و از آنجا هم به مراحل بالاتر با همین بدن باشد چون همه اینها در افق طبیعت است.
اما آنجا که مربوط به مشاهدهٴ انبیاست نماز جماعت خواندن است، امام انبیا شدن است که آن انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همهشان رحلت کردهاند این با تمثّلات برزخی توجیه میشود. آنچه را که مرحوم امینالاسلام ذکر کرد بخشی هم مربوط به همین قسمت است. تمثّلات برزخی این است که انسان جسم دارد، روح دارد، در حال بیداری هست نه در حال خواب، چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند این معلوم میشود برای او متمثّل است این شخص اگر چشمش را هم ببندد باز میبیند این طور نیست که با این چشم فیزیکی و طبیعی ببیند نمونههایی از مشاهدات برزخی در همان جریان امام سجاد(سلام الله علیه)، در جریان امام باقر(سلام الله علیه) که نقل شد همین طور است این قصه مربوط به هر دو امام بزرگوار است که سائل به عرض امام سجاد رساند که «ما أکثر الحجیج و أقل الضجیج» حاجیها در صحنه عرفات زیادند ولی ناله کم است و همچنین به عرض وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه )هم همین را رساندند سؤال کرد چطور امسال ناله کم است با اینکه حاجی زیاد است؟ هم وجود مبارک امام سجاد این کرامت را نشان داد، هم وجود مبارک امام باقر. فرمودند خیر، «ما أکثر الضجیج و أقل الحجیج» حاجی کم است و ناله زیاد میگویید نه، ببین.
خب، با اشارهٴ حضرت آن چشم برزخی این سائل باز شد دید که صحنهٴ عرفات پُر از حیواناتاند کسی که با امام زمانش درگیر باشد همین است غیر از این نیست این شخص جسم داشت، روح داشت، بدن داشت، ماده داشت، خیلیها آنجا ندیدند خود آنها خودشان را ندیدند این میشود تمثّل برزخی، چشم برزخی که باز بشود باطن را میبیند یعنی این ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ را مجسّم میبیند، ممثّل میبیند. از این وقایع در قصص تاریخی زیاد هست ممکن است در تکتک اینها کسی بگوید این مطلبی که تعبّدی نیست مربوط به فقه نیست، مربوط به کلام و امثال کلام است و خبر واحد هم در اینگونه از موارد حجت نیست این سخن درست است اما بالأخره میشود متواتر معنوی این تواتر اجمالی دارد یک قصه و دو قصه نیست، یک داستان و دو داستان نیست.
سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) میفرمودند جریان مسافرت حضرت سیدالشهدا(سلام الله علیه) هم از همین قبیل بود یعنی آنچه که در بین راه وجود مبارک سیدالشهدا(سلام الله علیه) فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» عرض کردند چرا استرجاع میکنید؟ فرمود حالتی به من دست داد که معمولاً میگویند خوابم ربود، من خواب دیدم وجود مبارک مثلاً فرشتهای به من گفت این قافله در حرکتاند و مرگ در دنبال اینهاست . میفرمودند اینها حالت منامیه است نه نوم نه اینکه حضرت خوابید این صحنه را خواب دید این حالت که انسان بیدار است، وضو هم نقض نشده، جسم دارد، روح دارد و مشاهداتی دارد. این حالت تمثّل برزخی را میگویند حالت منامیه. در عصر تاسوعا فرمودند اینچنین بود، شب عاشورا اینچنین بود، صبح عاشورا اینچنین بود، نه اینکه حضرت خواب دید و در عالم رؤیا به او گفتند.
نمونه دیگر همان است که وجود مبارک حضرت سیدالشهدا در شب عاشورا وقتی خیلیها را فرمود مرخص هستید بروید من بیعت را از گردن شما برداشتم آنها عرض کردند اطاعت میکنیم و نمیرویم، بعد فرمود حالا که این است بیایید جایتان را به شما نشان بدهم، خب این هم تمثّل برزخی است دیگر.
در جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) هم همین بود دیگر ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ یعنی مریم(سلام الله علیها) جسم داشت، روح داشت، خواب نبود، بیدار بود، چشمش هم باز بود، اگر چشمش هم میبست باز فرشته را میدید این حالت را میگویند حالت تمثّل، حالت تمثّل برزخی، مشاهدات برزخی. اگر برای انسان این حالت ممکن است خب انبیا را میبیند، نماز جماعت را میبیند، امام به جماعت انبیا میشود هیچ محذوری هم ندارد البته اینها تنها راه نیست که ما بگوییم هیچ راهی برای توجیه اسرا و معراج نیست الا این ولی این تقریباً روشنترین و شفافترین راه است که شواهد فراوانی دارد و انسان هم به خوبی میتواند قبول بکند و قانع بشود و در درون خود دغدغهای نداشته باشد که چطور میشود آدم انبیا را ببیند، نماز جماعت بخواند و اینها، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر مربوط به ادراک آن معارف عقلی است، خب کلماتی که گفته میشود، مطالبی که القا میشود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خوبی ادراک میکند مثل همین آیاتی که نازل میشود این آیاتی که نازل میشود الفاظی دارد و حروفی دارد اینها را وجود مبارک پیغمبر با گوش شریفشان میشنود این حرفی نیست اما آن معارف و مطالب را با عقلشان ادراک میکنند دیگر این هم سه مرحله.
مرحله چهارم که از این قویتر است و درباره حضرت این مرحله صادقتر است این هم مشاهدات قلبی است، مشاهدات قلبی دیگر از سنخ صورت نیست، از سنخ رنگ و قیافه و امثال ذلک نیست. قلب بخواهد حقیقتی را مشاهده کند او صورت ندارد مثلاً عدالت را، معنای عدالت را انسان میتواند با عقل ارزیابی کند مفهوم کلی عدالت را، اگر عدالت مضاف شد مثل عدالت زید این را واهمه ادراک میکند خود زید را خیال ادراک میکند چون صورت است، عدالت زید را واهمه ادراک میکند چون معنای جزئی است، اما معنای کلی «العدل» را عاقله درک میکند، اما همین عدل که مفهوم کلی است حقیقتی در عالم خاصّ خودش دارد که آن را قلب میبیند که او دیگر دست و پا و چشم و گوش ندارد مشاهدات قلبی از سنخ تمثّلات برزخی و صورت و قیافه و رنگ و امثال ذلک نیست آن را قلب ادراک میکند، خب آن نصیب اوحدی از انسانهاست که برای ماها مقدور نیست ما معمولاً همین مطالب کلی عقلی را حداکثر بفهمیم.
مرحله پنجم که مخصوص کسانی است که به قُرب نوافل راه پیدا کردند این است که کسی عبدِ محض باشد، اگر عبدِ محض باشد چیزی از خود او نمیماند چون چیزی از خود او نماند آنگاه مسئلهٴ قُرب نوافل به خوبی ظهور میکند، اگر کسی خودش سمیع بود، خودش بصیر بود، خودش خیّال و وهّام و عاقل بود دیگر تمام این الواح نوشته است دیگر جا برای این نیست که خدای سبحان در قُرب نوافل بفرماید: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به» چون خود آن شخص هنوز به مقام عبودیّت محض نرسید میگوید من خدا را عبادت میکنم، اما اگر من رخت بربست، فقط عبادت ماند، عبدِ محض ماند دیگر سمع و بصری برای زید نمیماند در اینجا دیگر ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ است، «ما سمعت إذ سمعت ولکنّ الله سمیع» «ما أبصرت إذ أبصرت ولکنّ الله أبصر»، «ما تکلّمت إذ تکلّمت ولکنّ الله کلّم» و مانند آن.
آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده این به صورت تمثیل است و نه به صورت تعیین این طور نیست که فقط در مسئلهٴ رَمی در قُرب نوافل ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ است، نه اگر کسی عبد محض شد یک وقت جریان موسای کلیم است نه خیر موساست که به میقات رفته ﴿لَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ موسی دیگر به قُرب نوافل در آن بخش راه پیدا نکرد موسی، موساست که فیض خدا فیض خداست فیض خدا را دریافت میکند. اینجا که نام مبارک حضرت نیاورد که، نه شخصیت حقیقی او را، نه شخصیت حقوقی او را. نه فرمود وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد، نه فرمود رسول الله آمد، نبیّالله آمد نه القاب او را ذکر کرد، نه اسم مطهّرش را ذکر کرد فرمود عبد آمد «عبد بما أنه عبد» یعنی چه؟ عبد اگر «بما أنه عبد» است یعنی هیچ چیزی ندارد از خودش دیگر. ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ اینها به منزلهٴ جنس و فصل عبد است «العبد ما هو» اینکه ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ خب اگر اینجا هیچ است جا برای ظهور ذات اقدس الهی دیگر در مقام ثالث یعنی مقام فعل آن وقت این میشود «کنت لسانه».
بنابراین کلّ این صحنهٴ معراج را میشود بر اساس قُرب نوافل حل کرد و قُرب نوافل شارح جملهٴ ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ است اگر میبینید برخی از مفسّران این ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ را میگویند به خدا برگردانید درست است، به وجود مبارک پیغمبر برگردانید درست است چون وجود مبارک پیغمبر چیزی از خود ندارد او که نرفت او را بردند، اگر نام مبارک حضرت در اسرا مطرح میشد خب بله جای سؤال بود، اگر سِمت رسالت یا نبوت مطرح میشد جا برای سؤال بود، اما عبدِ محض «بما أنه عبد محض» چیزی ندارد که میشود ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ ، «ما سمعت إذ سمعت»، «ما أبصرت إذ أبصرت»، «ما تکلمت إذ تکلّمت»، «فاذا رأیت إذ رأیت» دیگر اختصاصی به رَمی ندارد لذا هم میتواند به این ضمیر «إنه» هم میتواند به وجود ذات اقدس الهی برگردد، هم به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این با حصر هم سازگار است چون که دو نفر نیستند، اگر کسی همه خصوصیات خودش را رها کرده و چیزی از او نمانده فقط عبودیّت محضه مانده است آن وقت تمام سِمتها برای ذات اقدس الهی است بالاصاله ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ برای ذات اقدس الهی است در فصل سوم یعنی مقام فعل، بالتبع برای صورت مرآتیه است یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم).
اما اینکه سمیع و بصیر به علمِ حقتعالی برمیگردد و علم صفت ذات است این را در بحثهای علم فعلی و علم ذاتی در همین بخشهای قبلی قرآن کریم مشخص شد در آیات امتحان خدای سبحان فرمود ما خیلیها را امتحان میکنیم تا بدانیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ﴾ کذا و کذا ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ﴾ کذا و کذا ﴿لِنَعْلَمَ﴾ بعد فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ که این در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» و «نساء» گذشت فرمود شما همینکه نمازها را پشت سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخوانید خیال میکنید اهل بهشت هستید ما شما را با جبهه و جنگ میآزماییم تا ببینیم، تا بدانیم چه کسی راست میگوید. آیات امتحان آنجا فراوان بود اینکه فرمود: ﴿لِیَعْلَمَ﴾، ﴿لِنَعْلَمَ﴾ تا خدا بداند، تا ما بدانیم که گاهی به صورت متکلّم معالغیر، گاهی به صورت ضمیر متکلّم فعل غایب میآورد این علم، علم حادث است و علم فعلی است و در فصل ثالث است. آن علم ذاتی که «عالمٌ إذ لا معلوم» در روایات هم سمع و بصر هم به آنجا برمیگردد «سمیعٌ إذ لا مسموع»، «بصیرٌ إذ لا مبصر» این مربوط به علم ذاتی است این هیچ. اما تمام بحثها در این فصل ثالث است چه اینکه قُرب نوافل هم در این فصل ثالث است در این فصل ثالث که فعل خداست اینجا فعل را وقتی ذات اقدس الهی حُکمی را دستور میدهد بعضیها خالصاً انجام میدهند، بعضی بیخلوص انجام میدهند، بعضی انجام نمیدهند. برخیها را ذات اقدس الهی میفرماید من در مقام فعل کار اینها را به عهده میگیرم همان طوری که کار فرشتهها را به عهده میگیرد در جریان ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ آنجا یک مقدار بالاترش هم فرمود در ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ فرمود این رنگ برای توست در عین حال که برای توست برای خداست و از تو مصدوم، اما بالاتر از او را به مجاهدان فرمود، فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ خب شمشیر را اینها دست گرفتند اینها کُشتند و کُشته شدند کلاً از اینها سلب کرد فرمود شما این کار را نکردید من این کار را کردم اینجا دیگر نفرمود: «فلم تقتلوهم إذ قتلتموهم ولکن الله قتلهم» این بالاتر از ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ است فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ خب سلب قتل از این مجاهدی که تا آخرین لحظه کُشت و شهید شد این با کدام معیار هماهنگ درمیآید یعنی توفیقات الهی نصیب تو شد خب آن توفیقات که مانع اسناد فعل نیست، اگر توفیق مانع اسناد فعل بود که مشکل جبر و تفویض حل نمیشد. فرمود این حرف، حرف ماست این کار، کار ماست ما کردیم این کار را یعنی شما شدید «ید الله» یا او در مقام قُرب نوافل با دستِ بیدستیِ ذات اقدس الهی شما پیروز شدید در جبههٴ اُحد و بدر و حُنین و مانند آن. خب، اگر این مقام پنجم هست چه اینکه هست بسیاری از مسائل معراج، بسیاری از مسائل اسرا، بسیاری از گفت و شنیدهایی که بین وجود مبارک حضرت و فرشتهها بود با انبیا بود حل میشود.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه در آن حدیث شریف دارد که «ما تقرّب إلیّ عبدٌ بشیء... و انه لیتقرّب إلیّ بالنافله» به من نزدیک میشود «حتی اُحبّه» تا من بشوم مُحبّ او «فإذا أحببته کنت سمعه» تا آخر با نوافل اگر سندی برای قُرب فرائض پیدا بشود آن وقت آن روایاتی که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف توحیدشان از وجود مبارک حضرت امیر و سایر ائمه(علیهم السلام) نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیر میفرماید: «أنا یدالله» این دیگر میشود قُرب فرائض که بالاتر از قُرب نوافل است.
در قُرب نوافل خدای سبحان میفرماید من دست ِاویم یعنی در فصل سوم، مقام فعل که خارج از ذات است یک، خارج از صفات ذات است دو، در مقام فعل که حوزهٴ امکان است نه وجوب خارج از ذات است نه عین ذات این فعل من در این بنده ظهور کرده است «کنت ... ویده التی یبطش بها» ولی در مقام قُرب فرائض وجود مبارک حضرت امیر میشود «ید الله» میشود «عین الله» میشود «جنب الله» این چندتا روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کردند در سایر جوامع روایی ما هم هست این محصول قُرب فرائض است یعنی در فصل سوم گاهی مولا به جای عبد مینشیند، گاهی عبد به جای مولا مینشیند در حقیقت آنجایی که عبد به جای مولا مینشیند خلافت ظهور کرده است معنای ظهور خلافت آن است که آن مستخلفعنه این خلیفه را به جای خود مینشاند و خود به عنوان «هو الباطن» مستور میشود و خلیفهٴ خود را جلو میاندازد و کار خود را به وسیلهٴ خلیفه انجام میدهد، اگر این روایتی سندش معتبر بود و در مقام فعل نه در مقام ذات این کارها را به وجود مبارک اهلبیت اسناد داد عقلاً محذوری ندارد حالا البته سند باید تام باشد آن دیگر حُکم روایی خاصّ خودش را دارد.
پرسش: در بحث اگر لفظ مطرح بود سمعاً و طاعتاً و لکن اصول لفظی که ملاک نیست اگر رفتن بیت المقدس جلوتر هم ذکر شده بود چه محذوری پیش میآمد؟
پاسخ: خب نه اگر اسم ذکر باشد باید که نشان بدهد که این شخص دخیل است دیگر هنوز شخص هست، اگر گفته شد ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ معلوم میشود هنوز موسی هست، اما اگر گفته شد عبد آمد عبد یعنی چه؟ یعنی «لا یملک لنفسه» این ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ یک مُشت سلوب است خب چه چیزی به جای این سلب مینشیند؟ فیض خدا، پس در اینجا «لیس فی الدار غیره دیّار» کسی نمیماند آن وقت میشود ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ صدر و ساقهٴ اسرا و معراج را با ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ حل میکند، اگر گفته
چنان رفته باز آمده باز پس که ناید در اندیشه هیچ کس
همین است گفتند وقتی حضرت میرفت این درِ اتاق، این چِفت و بَست اتاق تکان خورد هنوز این چِفت و بَست هنوز از حرکت نایستاد که حضرت آمد چطور شد این؟ با یک لحظه در حقیقت. سِیر سماوات سبع و بیرون سماوات و سبع همه را اینها یک لحظه انجام داد این ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ این است بعضیها هستند که در گردونهاند در مدار بستهاند میشود سماوات والارض، البته سماواتی که قرآن تعبیر میکند غیر از این سماواتی است که در هیئتهای سابق و لاحق بود چون قرآن تعبیرش از سماوات که میفرماید سماوات، سبع است تمام این زینتها و ستارههای ثابت و سیّال را میفرماید تازه در آسمان اول است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ دنیا یعنی ادون یعنی اقرب آن شش آسمان هنوز کشف نشده که چه چیزی است تا آنچه را که علم رفت تازه در آسمان اول است، این یک مطلب.
مطلب دیگر یک سلسله آسمانهایی است که جا برای رفت و آمد کفار نیست فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء﴾ درهای آسمان به روی کفار باز نمیشود الآن اینها که ترمینال باز کردند آنجا که معلوم میشود این نیست این آسمانی که درش به روی کفار باز نمیشود این آسمان نجومی نیست، اگر بعضیها از شام آمدند خدمت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه)، وجود مبارک امام حسن(سلام الله علیه) هم نشسته بود این را مرحوم طبرسی در احتجاج نقل کرد آن سائل آمده از شام آمده، عراق، کوفه چندتا سؤال به عرض حضرت رساند یکی از ان اسئله این بود که «کم بین الأرض و السماء» بین آسمان و زمین چقدر است؟ وجود مبارک حضرت به امام مجتبی(سلام الله علیهما) اشاره کرد فرمود تو جوابش را بگو وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) که کودکی چند ساله بود فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» این دو جمله را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میفرماید که جزء غرر روایات ماست فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» یعنی اگر منظورتان آسمان ظاهر است تا میبینید این آسمان فاصله نمیشود با کیلومتر و فرسخ مشخص کرد، اگر منظور آسمان باطن است آهِ مظلوم، آهِ مظلوم به آنجا میرسد.
خب، این آه مظلوم که به این آسمان ریاضی نمیرسد که فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» آنجا که دعا مستجاب است ﴿وَفِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ آنجا که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ ، آنجا که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء﴾ آنجا یک علم کلامی و فلسفی میخواهد حداقل نه علم ریاضی آنجا که جای وجب و مساحت و طول و عرض و عمق و امثال ذلک است ریاضی بُرد دارد، اما آنجا که منزّه از حجم و جسم است که ریاضی برد ندارد که.
بنابراین آن آسمان با این آسمان کاملاً فرق دارد. در قرآن کریم است که ﴿لَهُ مُلْکُ السَّمَاواتِ وَالْأَرْضِ﴾ این یک، ﴿وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ دو این معلوم میشود ﴿مَنْ عِندَهُ﴾ به قرینه اینکه تفصیل قاطع شرکت است این ﴿مَنْ عِندَهُ﴾ در آسمان و زمین نیستند یک سلسله موجوداتی هستند، فرشتگانی هستند که برتر از مجموعه نظام کیهانیاند فرمود: ﴿وَلَهُ فِی السَّماوَاتِ وما فِی َالْأَرْضِ﴾ یک، ﴿وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ این دو، آن معلوم میشود فوق آسمان و زمین است وجود مبارک حضرت همه این مراحل را طی کرده آن ﴿مِن عِنْدُهُ﴾ را هم پشت سر گذاشته که گفتند «لو دنوت انمله لاحترقت» ، بنابراین اگر حضرت خیلی از اسرار را مشاهده کردند چون دارای پنج شأن رسمی بودند با هر شأنی مطابق با آن شأن رفتار شده هیچ محذوری هم ندارد.
مطلب دیگر اینکه جریان معاد در امتداد تاریخی دنیا نیست که مثلاً ما بگوییم الآن 1428 هجری قمری است، 1386 هجری شمسی است و فلان قدر میلادی است این تاریخ ادامه پیدا میکند در فلان سال معاد پیدا میشود که معاد در طول تاریخ هجری شمسی و قمری یا میلادی باشد این طور نیست وقتی تاریخ رخت بربست آن وقت معاد ظهور میکند ما تاریخ را از چه انتزاع میکنیم؟ از حرکت زمین به دور شمس انتزاع میکنیم سابقیها میگفتند از حرکت زمین و شمس با یکدیگر انتزاع میکنیم، اگر شمس برداشته شد، قمر برداشته شد، ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد کلّ این مجموعه رخت بربست دیگر ما تاریخ شمسی و قمری و میلادی و هجری نداریم آن روز که روز نیست قیامت قیام میکند، پس الآن هست الآن که میگوییم الآن زمانی نه حال چون وقتی تاریخ رخت بربست او ظهور میکند اگر کسی از کمند تاریخ بیرون آمد الآن آنجا را میبیند الآن که میگوییم از باب ضیق لفظ است او هست و قبل از چون یک مرحلهٴ برتر هست قبل از دنیاست با دنیاست و بعد از دنیا نباید گفت ما که هنوز نمردیم تا به جهنم برویم ما انشاءالله وقتی به بهشت میرسیم که تاریخ چه موقع و کجا هر دو از بین برود. وقتی میگوییم چه موقع ناظر به زمان است، وقتی میگوییم کجا ناظر به زمین است، وقتی چه موقع و کجا فشرده شد رخت بربست و دور انداخته شد آن قیامت ظهور میکند ما مادامی که چه موقع داریم در دنیا هستیم، مادامی که کجا داریم در دنیا هستیم، اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد، اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد، ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد کلّ این نظام برچیده شد و تبدیل شد ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ والسَّماواتِ﴾ آن روز قیامت ظهور میکند پس او همیشه هست، اگر وجود مبارک پیغمبر بیرون از تاریخ و زمان و زمین شد در آن مرحلهٴ چهارم و پنجم افراد را میبیند، بهشت است. از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) این حدیث نورانی هست که «لیس منّا» از ما نیست کسی که منکر وجود بهشت و جهنم باشد الیوم بهشت خلق شده است، جهنم خلق شده است، عدهای در آن منعماند در آن خطبهٴ نورانی حضرت امیر که فرمود اینها گویا بهشت را میبینند معلوم میشود هست دیگر «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» مسئلهٴ «خلق الله الأرواح قبل الأجساد» را هم اینها با همین وضع حل کردند فرمودند درست است «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء»ست در سیر تاریخ شمسی و قمری و میلادی، اما وقتی به آن نشئه میرسیم همیشه آن نشئه بود و هست و خواهد بود چون آن در امتداد تاریخی نیست که ما در فلان سال به معاد برسیم وقتی به معاد میرسیم که سال و ماه برچیده شده. وجود مبارک حضرت الآن جسم دارند با همین جسم صحنههایی را مشاهده کردند آن صحنههایی را که با چشم ظاهر مشاهده کردند مربوط به عالم طبیعت است، آن صحنههایی که مربوط به ارواح انبیاست، بهشت است، جهنم است اینها جزء تمثّلات برزخی است، آن معارفی را که دریافتند جزء بحثهای عقلی است.
مرحوم سیدعلی(رضوان الله علیه) در شرح صحیفهٴ سجادیه این حدیث نورانی را ایشان در مقدمهاش ذکر میکند که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند شما وقتی به معراج رفتید با ذات اقدس الهی گفتگو کردید، سخن گفتید، کلام خدا را شنیدید این صوت شبیه چه چیزی بود؟ بالأخره کلام خدا را شنیدید دیگر، خدا با شما سخن گفت دیگر شما شنیدید آنجا دیگر جبرئیل نبود که آن را همه گفتند «لو دنوت انمله لاحترقت» این صدایی که شنیدید شبیه چه چیزی بود؟ فرمود چون ذات اقدس الهی میدانست که در بین بشر هیچ کسی به اندازهٴ علی نزد من محبوب نیست با صدای علی با من حرف زد، خب این فعل خداست دیگر فعل خدا که محذوری ندارد ما باید بدانیم در فصل سوم هستیم. فرمود او چون میدانست محبوبترین صدا، صدای علی است من گویا صدای علی را میشنیدم این را مرحوم سیدعلی(رضوان الله علیه) در اول همین شرح صحیفهٴ سجادیه نقل میکند بعد میگوید من با 28 واسطه به این خاندان میرسم آن وقت آن شعر فرزدق و جریر را نقل میکند که
اولئک آبائی فجئنی بمثلهم إذا جمعتنا یا جریر المجامع
«و الحمد لله رب العالمین»
کاربر مهمان