- 817
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش چهارم "
سجده واجب همان چهار سورهای است که به عنوان عزائم معروف است؛
عزائم: «سجده»، «فصلت»، «نجم» و سوره «علق»
شهادت به ولایت حضرت علی(س) شعار رسمی شیعه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون ٭ وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الغَافِلِین ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در شأن نزول این کریمه ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ و همچنین درباره ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ مخصوصاً در این بخش اخیر گفتند به اینکه قریش در برابر سجده پیشگاه ذات اقدس الهی است استکبار داشتند و میگفتند: ﴿وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً﴾ در چنین فضایی آیه نازل شد که فرشتگان که مقرباند و همچنین اولیای الهی که کاملاند آنها از سجده استکبار ندارند شما چه در برابر آنها آن کمال علمی و عملی را فاقدید به طریق اولی باید سجده کنید این ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ از این سنخ است و این اولین آیهای است به حسب ترتیب قرآن کریم که ما را به سجده وادار کرده است از ابو حنیفه و برخی از اهل سنت فتوا به وجوب سجده تلاوت در ذیل این آیه آمده است ولی از شافعی همانطوری که امامیه بر آن اند سجده تلاوت برای این آیه مستحب است واجب نیست چون سجده واجب همان آن چهار سورهای است که به عنوان عزائم معروف است «سجده» است و «فصلت» و«نجم» است و سوره «علق» غالباً برای سجده تلاوت ذکری را مشخص نکردند بلکه واجب نکردند صرف سجده کافی است لکن این ذکر مستحبی است برای سجده تلاوت است برخی از اهل تفسیر برابر هر آیه از آیاتی که امر به سجده شده است ذکر مناسبی را نقل کردهاند آن ذکری که مناسب با آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است در آن نفی استکبار و مانند آن مأخوذ است و ذکری که در سایر موارد سجده تلاوت اعم از وجوب و استحباب مطرح است مناسب با همان آیه است این یک تناسب خوبی است یعنی وقتی آیهای تلاوت شده است و در آن آیه ما را خدای سبحان به سجده کردن امر کرده است شایسته است که انسان در آن سجده مضمون همان آیه را به صورت ذکر بازگو کند و از ذات اقدس الهی مسئلت کند از ابن عباس قرطبی در جامعالاحکام خود از ابن عباس ..
پرسش ...
پاسخ: این تناسب است البته حالا آنچه که قرطبی در جامعالاحکام نقل میکند ابن عباس نقل میکند چون اینها سنن است در ادله سنن یک تسامحی خواهد بود وگرنه به این صورت میسور نیست.
قرطبی در جامعالاحکام از ابن عباس نقل میکند که «اللهم اکتب لی بها اجرا و حط عنی بها وزرا وارزقنی بها شکرا» این ذکر را قرطبی در جامعالاحکام خود از ابن عباس نقل میکند در روایات ما هم برای سجده تلاوت یک ذکری هست آن ذکر ظاهراً برای همه این سجدههای تلاوت است اعم از واجب و مستحب اینچنین نیست که برای هر آیهای که سجده واجب دارد یک ذکر خاصی باشد چون ذکر خاص در سجده مطرح نیست و تناسب حکم و موضوع ایجاب میکند که برابر با محتوا و مضمون همان آیه در سجده تلاوت چیزی گفته بشود آن تناسب تناسب خوبی است و در نوبتهای قبل داشتیم که گاهی حسنه را انسان قرار میدهد بدون اینکه به شریعت نسبت بدهد بدون اینکه قصد ورود داشته باشد یک تناسبی برابر آن خطوط کلی به ذهنش میآید و انجام میدهد گاهی هم یک شعاری را انتخاب میکند و به صورت سنت حسنه در میآید همین جریان شهادت و ولایت امیرالمؤمنین(صلوات الله و سلام الله علیه) در اذان و اقامه است از همین قبیل است دیگر خب همه شیعهها میدانند به اینکه اذان و اقامه دارای اجزای مشخص است و شهادت به ولایت حضرت علی(سلام الله علیه) نه جزء اذان است و نه جزء اقامه نیست اما خوب بالأخره شعار رسمی شیعه است و اگر خواستیم بفهمیم این رسانه گروهی شیعه است یا نه این کشور کشور شیعه است یا نه به اذانش مینگریم خب یک سنت خوبی است این «من سن سنة حسنة» است این یک شعاری است با اینکه این یک دستوری هم نرسیده و هم میدانند به اینکه اذان نیست جزء اقامه هم نیست اینها را میگویند سنتگذاری حالا اگر کسی به قصد ورود نباشد نه خودش به قصد ورود بگوید و نه دیگران را به قصد ورود آشنا کند بگوید از روی تناسب روی رجاء روی اینکه مضمون آیه را ما در سجده تلاوت بازگو کنیم آنگاه در کنار هر آیهای که از این سورههایی که سجده واجب دارد بخواهد ذکری بگوید ذکری که مضمون آن آیه در او ملحوظ باشد یک چیز خوبی است البته اگر یک خاصی رسیده باشد که او مقدم است و چون آن ذکر خاص را گفتن مانع اذکار دیگر نیست ممکن است در کنار آن ذکر خاص این اذکاری که مناسب است آنها هم بازگو بشود خب در جریان ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ این مسئله مطرح است که مأمومی که بر او استماع قرائت امام واجب است تکبیراتی که دارد حالا این شش تکبیری که هست و آن هفتمی واجب است و بعضیها گفتهاند در ترتیب ممکن است انسان در تکبیرة الاحرام را در اثنا بگوید آن تکبیرات ششگانه را با ادعیهای که دارد بعضیها را قبل بگوید بعضیها را بعد بالأخره حالا اگر چنان چه مأموم نماز را بست و برخی از تکبیرات افتتاحیه را بعد از تکبیرة الاحرام خواست بگوید با آن ادعیهاش این با وجوب استماع سازگار هست یا نه؟ اولاً اگر چنانچه این تکبیرة الاحرام را آن آخر قرار بدهد آن تکبیرات افتتاحیه که باعث ورود در نماز نیست تا تکبیرة الاحرام نیامده این شخص مأموم نیست وقتی مأموم نبود استماع قرائت امام بر او واجب نیست چه اینکه برای دیگران هم واجب نیست استماع قرائت امام فقط بر مأموم واجب است پس قبل از اینکه تکبیرة الاحرام به نصاب تامش برسد به عنوان ایتمام و اقتداء بر فعل مأموم صادق باشد و وصف مأموم بودن بر این شخص منطبق بشود وجوب قرائت نیست وقتی تکبیرات افتتاحیه را با آن ادعیه گفت حالا امام مشغول قرائت قرآن است قرائت حمد است ولی ایشان مرتب دارد آن دعاها را میخواند تا با گذشت تکبیرات ششگانه به تکبیر هفتم برسد همین که تکبیر هفتم گفت تازه میشود مأموم خب در صورتی که تکبیرات ششگانه را اول بگوید و آن ادعیه را هم میخواهد اول بخواند و تکبیرة الاحرام را میخواهد بعد بگوید اینکه محذوری ندارد چون آن وقت هنوز مأموم نبود تا قرائت را استماع بر او واجب باشد آن وقتی هم که مأموم هست دیگر ذکری ندارد اما اگر چنانچه تکبیرة الاحرام را در وسط گفت بنا بر فتوای کسانی که تکبیرات افتتاحیه را بعد از تکبیرة الاحرام میتوان گفت این هم مجموعاً جزء زیر مجموعه همان تکبیرة الاحرام هست و افتتاحیه نماز است این را خود صاحب شریعت فرمود مجازی بگویی اگر هر عامی قابل تخصیص است یا هر مطلقی قابل تقیید است اینجا هم عموم و اطلاقی که در وجوب استماع بر مأموم هست قابل تخصیص است پس محذور فقهی از این جهت نیست.
پرسش ...
پاسخ: خب البته چون انصات در کنار استماع آمده و انصات به معنای سکوت هست این با انصات سازگار نیست با استماع سازگار هست.
مطلب بعدی آن است که این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به حسب ظاهر به پایان رسید در این آیه ذکر که فرمود ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ برخیها خواستند بگویند چون تضرع باب تفعل است تکلف را به همراه دارد این ناظر است به اینکه در طلیعه امر اگر کسی خواست اهل ذکر باشد و چون ضراعت و ابتهال همراه ذکر لازم است و این حال شاید برای همه پدید نیاید در اوائل امر ولو با تکلف هم که شد انسان این ابتهال و ناله و لابه را فراهم بکنند تا کم کم برای او ملکه بشود لذا جریان تضرع که باب تفعل است هم در بخش ذکر آمده هم در بخش دعا در آیهٴ 55 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً﴾ ضراعت و امثال ذلک به کار نرفت تضرع به کار رفت ولو با تکلف هم که شد همین است این نظیر تباکی که درباره مراثی اهلبیت(علیهم السلام) است و مصائب آنها از همین قبیل است که اول آن را با تکلف هم که شد انسان خود را وادار کند تا کم کم به آن معنای صحیح وسم برسد در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در بخش دعا آیهٴ 55 همین سورهٴ «اعراف» آنجا تعبیر به خفیه کرد فرمود: ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً﴾ اینجا تعبیر به خفیه نکرد دون الجهر کرد یعنی بالأخره یا در خفا باشد یا کمتر از جهر حالا اگر علن است خیلی آشکار نباشد برخیها گفتند به اینکه این برای کسانی است که در اواسط راهاند حالا گاهی ممکن است اذکار را مبتدیان با صدای بلند بگویند بعد کم کم که عادت کردند آنگاه انس بگیرند دون الجهر من القول میگویند بعد همس میگویند بعد فی النفس میگویند الآن یک کودکی که در دبستان میخواهد ذکر الهی را داشته باشد این غالباً با صدای بلند با جهر یاد خدا را بر لب جاری میکند این ضرری ندارد اول همان جهر است بعد دون الجهر است بعد خفیه است بعد فی النفس است این مراحل چهارگانه برای تربیت صبیان سودمند است اما در جمعبندی نهایی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اشاره شد در همان طلیعه ورود بحث این سوره اشاره شد که این سورهٴ مبارکهٴ در مکه نازل شده یکی از بهترین راه برای تشخیص اینکه این سوره مکی است یا مدنی بررسی آن عناصر محوری این سوره است چون سوری که در مکه نازل میشد معمولاً درباره اصول دین بود خطوط کلی شریعت، اخلاق، حقوق و مانند آن بود بیان سنن الهی در خلقت و تکوین بود و وظایف اجتماعی مردم بود و مانند آن در مدینه گذشته از اینکه این مسائل مطرح است آن بخشهای فقهی به صورت ریز آمده جریان حج در مدینه آمده جریان صوم در مدینه آمده جریان جهاد در مدینه آمده جریان خمس در مدینه آمده اینها بحثهای مبسوط فقهی است که گسترده در مدینه نازل شد در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از بحثهای مبسوط فقهی چیزی نیست جریان صومش حجش زکاتش زکات فقهی و خمسش جهادش اینها هیچ نیست نشانه آن است این سوره در مکه نازل شده است مطلب دیگر اینکه حالا سور مکی هم در طی این سیزده سال بعضی قبل صادر شدهاند بعضی بعد صادر شدهاند سورهٴ «انعام» که قبل از سورهٴ «اعراف» واقع است به حسب ترتیب و بحثش قبلاً گذشت آن هم در مکه نازل شد ما برای اینکه معلوم بشود که سورهٴ «اعراف» قبل از سورهٴ «انعام» است یا به عکس این دو تا سورهٴ مکی را که میسنجیم میبینیم شاهد داخلی و درونی نشان میدهد که سورهٴ «اعراف» قبل از سورهٴ «انعام» هست برای اینکه برخی از مسائل شریعت را هم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بیان فرمود هم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آن خطوط کلی را لکن همان مقداری که خطوط کلی شریعت و فقه هست در سورهٴ «اعراف» خیلی مجمل و متنی و در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یک مقداری بازتر که به منزله شرح این است این نشان میدهد که سورهٴ «انعام» بعد از سورهٴ «اعراف» نازل شده است چون این نسبت به او به منزله متن است سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) روی آن مبنای خاصی که دارند میفرمایند به اینکه ما برای اینکه عناصر محوری سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» را بررسی کنیم باید تمام سورههایی که حروف مقطعهاش الف لام میم از یک سو صاد از سویی دیگر هست آنها را بررسی کنیم البته آن سورههایی که مصدّر به حروف مقطع نیست آنها نه آن سورههایی که دارای حروف مقطعه هستند و حروف مقطعه آنها یا الف لام میم است یا صاد آنها را باید بسنجیم سورهای که مصدّر به الف لام میم باشد کم نیست اما سورهای که مصدّر باشد به حرف مقطع صاد یک چیز بیشتر نیست ایشان روی همان اساسی که در قرآن یفسر بعضه بعضا این فرمایش را در حروف مقطع هم دارد میفرماید به اینکه این حروف مقطعها هم یفسر بعضه بعضا ما این سورههایی که مصدّر به الف لام میم است اینها را که جمعبندی میکنیم میبینیم یک جهت مشترکی دارند صاد منتها تنها سورهای است که مصدّر به صاد است خب اگر ما عصاره سوره صاد را بررسی بکنیم و عصاره سورههایی که مصدّر به الف لام میم است ارزیابی بکنیم بعد اینها را جمعبندی بکنیم حاصل جمع معادل با محتوای سوره الف لام میم صاد در میآید برای اینکه الف لام میم صاد مرکب است از الف لام میم و صاد آن سورههایی که مصدّر به الف لام میم است مضمون خاص دارد و سورهای که مصدّر به صاد است مضمون مخصوص دارد سورهای که مصدّر به الف لام میم صاد است یعنی سوره اعراف حاصل جمع آن دو بخش از سور است این نظر خاصی است که ایشان دارد البته اگر کسی فحص بالغ و بلیغ را بکند شاید به این نتیجه برسد با صرف نظر کردن از آن راه کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» را در بخشهای قبل ملاحظه فرمودید که گرچه 114 بار این کلمه آمده است 113 بارش در آغاز سوره است و یک بار در اثنای سورهٴ مبارکهٴ «نمل» ولی این «بسم الله الرحمن الرحیم» نزد محققین اهل تفسیر مشترک لفظی است نه مشترک معنوی یعنی «بسم الله الرحمن الرحیمی» که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است با «بسم الله الر حمن الرحیمی» که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است کاملاً فرق دارد برای اینکه بسم الله به منزله عنوان و سر فصل آن سوره است ذات اقدس الله که جامع همه کمالات است رحمت رحمانیه آن حضرت رحمت رحیمیه آن حضرت که زیر مجموعه الوهیت اوست آن در سورهٴ مبارکهٴ انعام با سبک خاصی ظهور کرده و در این سورهٴ «اعراف» با سبک مخصوصی اینکه در نهجالبلاغه حضرت امیر هست در بیانات نورانی سیدالشهدا است در بیانات امام صادق(سلام الله علیه) هست که ذات اقدس الهی «فتجلی لهم فی خلق فی کتابه من غیر ان یکون یراه» یعنی ذات اقدس الهی در کتابش برای بندگانش تجلی کرده است از در بحثهای مفهومی هم اگر کسی بخواهد تجلی الله را تجلی الرحمن را تجلی الرحیم را در هر سورهای بیابد باید مضامین آن سور را بررسی کند تا بر او مشخص بشود که الوهیت خدا در ضمن این اوصاف تجلی کرد رحمانیت خدا در ضمن این اوصاف تجلی کرد رحیمیت خدا در ضمن این اوصاف تجلی کرد لذا در هنگام ورود در سوره یک اطلاع اجمالی از مضمون سوره لازم است در پایان سوره به جمعبندی تا حدودی جامع لازم است تا معنای «بسم الله الرحمن الرحیمی» که در اول سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است مشخص بشود بعضیها مثل جناب صاحب المنار این تا فصول ششگانهای را برای عناصر محوری سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» انتخاب کردند که سه فصلش مربوط به اصول دین است یعنی بحث توحید نبوت و معاد سه فصل دیگر هم مربوط به تبیین خطوط کلی شریعت از یک سو تبیین خطوط کلی آیات الهی و سنت الهی و خلق و تکوین از سوی دوم به بحثهای علم الاجتماع به تعبیر اینها علم الاجتماع یا جامعهشناسی از سوی سوم مطرح میکند این حرف بدی نیست منتها مشکل ایشان این است که مسئله توحید را اینها درست بررسی نکردند در فصل اول از این فصول ششگانه که دارند جمعبندی میکنند میگویند جریان توحید در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» کاملاً متبلور است و دارد به اینکه فقط خدا را بخوانید از غیر خدا جدا بشوید و برای غیر خدا سجده نکنید اول و آخر سوره هم همین است که و ﴿وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ شرک نورزید من دون خدا اولیای اتخاذ نکنید و نظایر آن پس از غیر خدا که کمک گرفتن شرک است چه بگوییم شرک چه بگوییم توسل چه بگوییم تبرک به قبور مراجعه کردن در کنار قبور دعا و زیارت خواندن و از اینها کمک گرفتن چه نامش تبرک و توسل باشد چه نام شرک یکسان است غفلت ایشان و امثال ایشان این است که نه معنای توحید برای اینها روشن شد نه معنای توسل و تبرک که بارها به عرضتان رسید خود ذات اقدس الهی به ما فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ اصلاً وسیله معنایش آن است که هیچ کاری و هیچ سمتی جز آینه بودن ندارد این یک وسیله است الآن یک راننده که پهلو را به پشت سر خود را با آینه تنظیم میکند این آینه فقط وسیله دید است وگرنه آنچه که میآید پشت سر همان اتومبیل است آن کس که میآید پهلو همان اتومبیل است یا عابر است از آیینه هیچ کاری ساخته نیست این معنی وسیله است خود ذات اقدس الهی هم فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ مگر از نماز کاری ساخته است از نماز چه کاری ساخته است نماز بالأخره کار ماست فعل ماست و نماز وسیله است روزه وسیله است و سایر عبادات و اخلاقیات وسیله است تمام کار برای ذات اقدس الهی است منتها ذات اقدس الهی فرمود راه تکامل شما این است که از این راهها به مقصد برسید خب الآن زندگی ما در وسیله دارد غرق میشود ما که تشنهایم جز آن است که از آب کمک بگیریم یعنی مگر ـ معاذالله ـ معتقدیم که آب رفع عطش میکند یا حرف موحّدانه خلیل خدا(سلام الله علیه) را معتقدیم که ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾ خب کسی که گرسنه است به سراغ غذا میرود یا نه؟ بله سراغ نان میرود یعنی معتقدیم که ـ معاذالله ـ نان مطعم است یا نان ما را سیر میکند یا نان یک موجودی است جابهجا میشود یک فقط سیر مکانی ما با دست و با دندان و با دهن فقط حرکت عینی میدهیم مکان اینها جابهجا میشود آنهم باز بحول الله و قوته است آن کسی که همه اینها را تبدیل میکند به گوشت و خون کیست؟ غذای ما که نان نیست غذای ما که گوشت نیست انسان خون میخواهد و گوشت و پوست میخواهد که غذای اوست غذا باید شبیه مغتذی باشد یعنی غذاخور این یک غذای عرفی است غذای حقیقی هر مغتذی در انسان خون اوست گوشت اوست حالا اگر گاهی گوشت و نان به او نرسید خون تزریق کردند آن تأمین است و خب چه کسی حالا این گوشت و نان خارجی را به صورت خون و پوست و رگ پیوند در میآورد؟ چون همه اینها دارند تحلیل میروند دیگر آن حرارتهایی که در دستگاه است آن را میگویند طعام نه این نان سنگک را نه این آب را خب آنکه بتواند نیاز مغتذی و متغذی را تأمین کند ذات اقدس الهی است او هست که این نان را و این آب را به آن صورت در میآورد ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾ ساقی اوست او سیراب میکند خب حالا ما اگر گرممان شد از آب استفاده میکنیم از یخ استفاده میکنیم سردمان شد از آتش استفاده میکنیم از آفتاب استفاده میکنیم همه اینها ابزارند هیچ کدام از اینها که در کارشان مستقل نیستند که مگر از آفتاب کاری ساخته است مگر از ماه کاری ساخته است مگر از زمین و زمان کاری ساخته است همه اینها ابزارند حالا انسانهای کامل که به مراتب از شمس و قمر بالاترند خب این انسان به برکت اینها نماز خواندن کنار قبر اینها و شفیع قرار دادن اینها از ذات اقدس الهی علم میخواهد کمالات میخواهد طلب مغفرت میکند و مانند آن همه این کارها البته به دست خداست در تعلیمات ما هم همین طور است شما اصلأ ببینید این زیارت جامعه که اوج ولایت این خاندان است در حرم مطهر امام رضا(سلام الله علیه) که میخوانید بعد زیارت مخصوص امام هشتم(سلام الله علیه) را میخوانید یک دعای بعد از زیارت هم هست آن دعا شرح این زیارت است در آن دعا میگوییم: «یا من لا یغفر الذّنب الا هو یا من لا یخلق الخلق الا هو» همین است یعنی اگر ما گفتیم: «بکم فتح الله و بکم یختم» شما ابزارید یعنی قابلی هستید وگرنه خالق اوست این حصر شرح همان ابزار بودن اولیای الهی است در آنجا میگوییم «بکم فتح الله» یعنی شما وسیلهاید نه اینکه شما فاتحید شما خالقید بنابراین خود این ادعیه هم راه به ما نشان میدهد بر اساس ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ انسان دراد حرکت میکند منتها چه وسیله است چه وسیله نیست را نمیشود به عموم آیه یا اطلاق آیه تمسک کرد این تمسک به عام یا مطلق در شبهه مصداقیه خود عام است که احدی تجویز نکرده ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ که نمیگوید چه چیزی وسیله است چه چیزی وسیله نیست که اصل ابتغای وسیله را ترخیص میکند ما باید با دلیل خارج بفهمیم که نماز وسیله است روزه وسیله است چه اینکه وارد شده ولایت بهترین وسیله است چه اینکه وارد شده خب وسیله ضرری به هیچ جا ندارد بنابراین اینچنین که ایشان گفتند به اینکه «سواء سمی شرکا او توصلاً او تبرکا» این سخن ناصواب است ناتمام همان تفکر وهابیت متأسفانه در بسیاری از بحثهای المنار خودش را تنیده و راه انداخته مسئله توحید از اول تا آخر این سورهٴ مبارکهٴ خودش را نشان میدهد چون پایانش هم همین است و غرر آیات توحیدی هم جریان ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ این واسطهالعقد در این سوره است و همچنین مسئله اسماءالله که ﴿وَلِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا﴾ آن هم از غرر آیات این سورهٴ مبارکهٴ است پس جریان توحید کاملاً طرح شده است و توحید در نهان ما تعبیه شده است اصلاً انسان را با توحید بافتند او موحّد است این اصلاً نمیتواند از توحید صرفنظر کند منتها خطا در تطبیق دارد اینکه مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از امام(سلام الله علیه) نقل کرده است «معروف عند کل جاهل» همین است اصلاً جهل به خدا محال است انکار خدا محال است اینها نمیدانند که چه چیزی را جاهلاند چه کسی را دارند انکار میکنند حقیقت محض قابل انکار نیست منتها نمیدانند که چه کسی را در تطبیق اشتباه میکنند فرمود: «معروف عند کل جاهل» نزد هر خدانشناسی خدا شناخته شده است برای اینکه ما را با معرفةالله ساختند و بافتند تا ما ماییم یعنی موجود ممکن موجود ممکن است این پیوند خاص با خدای خود دارد خب بنابراین منتها به اندازه محبت این خاندان خود این خاندان که وسیلهاند از همین راه است دیگر از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که شیعیان ما از راه محبت به ما میرسند به اندازه محبتی که دارند معرفت الهی نصیبشان میشود بعد آنگاه میفرماید که خدا غایب نیست که برهان اقامه کند از راه مفهوم حصولی او را بشناسند یا از راه آثار یا افعال یا اوصاف او را بشناسند اول خدا را مشاهده میکنند بعد به اوصاف ثم افعال ثم آثار او پی میبرند این در همان حدیث نورانی است که صاحب تحف العقول این را نقل فرموده است در ضمن کلمات منقول از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) خب پس این دو بخش از غرر آیات این سورهٴ مبارکهٴ است خطوط کلی این شریعت همانطور که ایشان گفتند در سورهٴ «اعراف» هست خطوط کلی اخلاق همانطوری که ایشان گفتند هست خطوط کلی آیات و سنن تکوینی الهی هست منتها بحثهای جامعهشناسی و علمالاجتماع یک مقداری توضیح بیشتری میخواهد که اگر انشاءالله فرصت شد در آن زمینه بحث بکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
سجده واجب همان چهار سورهای است که به عنوان عزائم معروف است؛
عزائم: «سجده»، «فصلت»، «نجم» و سوره «علق»
شهادت به ولایت حضرت علی(س) شعار رسمی شیعه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون ٭ وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الغَافِلِین ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در شأن نزول این کریمه ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ و همچنین درباره ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ مخصوصاً در این بخش اخیر گفتند به اینکه قریش در برابر سجده پیشگاه ذات اقدس الهی است استکبار داشتند و میگفتند: ﴿وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً﴾ در چنین فضایی آیه نازل شد که فرشتگان که مقرباند و همچنین اولیای الهی که کاملاند آنها از سجده استکبار ندارند شما چه در برابر آنها آن کمال علمی و عملی را فاقدید به طریق اولی باید سجده کنید این ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ از این سنخ است و این اولین آیهای است به حسب ترتیب قرآن کریم که ما را به سجده وادار کرده است از ابو حنیفه و برخی از اهل سنت فتوا به وجوب سجده تلاوت در ذیل این آیه آمده است ولی از شافعی همانطوری که امامیه بر آن اند سجده تلاوت برای این آیه مستحب است واجب نیست چون سجده واجب همان آن چهار سورهای است که به عنوان عزائم معروف است «سجده» است و «فصلت» و«نجم» است و سوره «علق» غالباً برای سجده تلاوت ذکری را مشخص نکردند بلکه واجب نکردند صرف سجده کافی است لکن این ذکر مستحبی است برای سجده تلاوت است برخی از اهل تفسیر برابر هر آیه از آیاتی که امر به سجده شده است ذکر مناسبی را نقل کردهاند آن ذکری که مناسب با آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است در آن نفی استکبار و مانند آن مأخوذ است و ذکری که در سایر موارد سجده تلاوت اعم از وجوب و استحباب مطرح است مناسب با همان آیه است این یک تناسب خوبی است یعنی وقتی آیهای تلاوت شده است و در آن آیه ما را خدای سبحان به سجده کردن امر کرده است شایسته است که انسان در آن سجده مضمون همان آیه را به صورت ذکر بازگو کند و از ذات اقدس الهی مسئلت کند از ابن عباس قرطبی در جامعالاحکام خود از ابن عباس ..
پرسش ...
پاسخ: این تناسب است البته حالا آنچه که قرطبی در جامعالاحکام نقل میکند ابن عباس نقل میکند چون اینها سنن است در ادله سنن یک تسامحی خواهد بود وگرنه به این صورت میسور نیست.
قرطبی در جامعالاحکام از ابن عباس نقل میکند که «اللهم اکتب لی بها اجرا و حط عنی بها وزرا وارزقنی بها شکرا» این ذکر را قرطبی در جامعالاحکام خود از ابن عباس نقل میکند در روایات ما هم برای سجده تلاوت یک ذکری هست آن ذکر ظاهراً برای همه این سجدههای تلاوت است اعم از واجب و مستحب اینچنین نیست که برای هر آیهای که سجده واجب دارد یک ذکر خاصی باشد چون ذکر خاص در سجده مطرح نیست و تناسب حکم و موضوع ایجاب میکند که برابر با محتوا و مضمون همان آیه در سجده تلاوت چیزی گفته بشود آن تناسب تناسب خوبی است و در نوبتهای قبل داشتیم که گاهی حسنه را انسان قرار میدهد بدون اینکه به شریعت نسبت بدهد بدون اینکه قصد ورود داشته باشد یک تناسبی برابر آن خطوط کلی به ذهنش میآید و انجام میدهد گاهی هم یک شعاری را انتخاب میکند و به صورت سنت حسنه در میآید همین جریان شهادت و ولایت امیرالمؤمنین(صلوات الله و سلام الله علیه) در اذان و اقامه است از همین قبیل است دیگر خب همه شیعهها میدانند به اینکه اذان و اقامه دارای اجزای مشخص است و شهادت به ولایت حضرت علی(سلام الله علیه) نه جزء اذان است و نه جزء اقامه نیست اما خوب بالأخره شعار رسمی شیعه است و اگر خواستیم بفهمیم این رسانه گروهی شیعه است یا نه این کشور کشور شیعه است یا نه به اذانش مینگریم خب یک سنت خوبی است این «من سن سنة حسنة» است این یک شعاری است با اینکه این یک دستوری هم نرسیده و هم میدانند به اینکه اذان نیست جزء اقامه هم نیست اینها را میگویند سنتگذاری حالا اگر کسی به قصد ورود نباشد نه خودش به قصد ورود بگوید و نه دیگران را به قصد ورود آشنا کند بگوید از روی تناسب روی رجاء روی اینکه مضمون آیه را ما در سجده تلاوت بازگو کنیم آنگاه در کنار هر آیهای که از این سورههایی که سجده واجب دارد بخواهد ذکری بگوید ذکری که مضمون آن آیه در او ملحوظ باشد یک چیز خوبی است البته اگر یک خاصی رسیده باشد که او مقدم است و چون آن ذکر خاص را گفتن مانع اذکار دیگر نیست ممکن است در کنار آن ذکر خاص این اذکاری که مناسب است آنها هم بازگو بشود خب در جریان ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ این مسئله مطرح است که مأمومی که بر او استماع قرائت امام واجب است تکبیراتی که دارد حالا این شش تکبیری که هست و آن هفتمی واجب است و بعضیها گفتهاند در ترتیب ممکن است انسان در تکبیرة الاحرام را در اثنا بگوید آن تکبیرات ششگانه را با ادعیهای که دارد بعضیها را قبل بگوید بعضیها را بعد بالأخره حالا اگر چنان چه مأموم نماز را بست و برخی از تکبیرات افتتاحیه را بعد از تکبیرة الاحرام خواست بگوید با آن ادعیهاش این با وجوب استماع سازگار هست یا نه؟ اولاً اگر چنانچه این تکبیرة الاحرام را آن آخر قرار بدهد آن تکبیرات افتتاحیه که باعث ورود در نماز نیست تا تکبیرة الاحرام نیامده این شخص مأموم نیست وقتی مأموم نبود استماع قرائت امام بر او واجب نیست چه اینکه برای دیگران هم واجب نیست استماع قرائت امام فقط بر مأموم واجب است پس قبل از اینکه تکبیرة الاحرام به نصاب تامش برسد به عنوان ایتمام و اقتداء بر فعل مأموم صادق باشد و وصف مأموم بودن بر این شخص منطبق بشود وجوب قرائت نیست وقتی تکبیرات افتتاحیه را با آن ادعیه گفت حالا امام مشغول قرائت قرآن است قرائت حمد است ولی ایشان مرتب دارد آن دعاها را میخواند تا با گذشت تکبیرات ششگانه به تکبیر هفتم برسد همین که تکبیر هفتم گفت تازه میشود مأموم خب در صورتی که تکبیرات ششگانه را اول بگوید و آن ادعیه را هم میخواهد اول بخواند و تکبیرة الاحرام را میخواهد بعد بگوید اینکه محذوری ندارد چون آن وقت هنوز مأموم نبود تا قرائت را استماع بر او واجب باشد آن وقتی هم که مأموم هست دیگر ذکری ندارد اما اگر چنانچه تکبیرة الاحرام را در وسط گفت بنا بر فتوای کسانی که تکبیرات افتتاحیه را بعد از تکبیرة الاحرام میتوان گفت این هم مجموعاً جزء زیر مجموعه همان تکبیرة الاحرام هست و افتتاحیه نماز است این را خود صاحب شریعت فرمود مجازی بگویی اگر هر عامی قابل تخصیص است یا هر مطلقی قابل تقیید است اینجا هم عموم و اطلاقی که در وجوب استماع بر مأموم هست قابل تخصیص است پس محذور فقهی از این جهت نیست.
پرسش ...
پاسخ: خب البته چون انصات در کنار استماع آمده و انصات به معنای سکوت هست این با انصات سازگار نیست با استماع سازگار هست.
مطلب بعدی آن است که این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به حسب ظاهر به پایان رسید در این آیه ذکر که فرمود ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ برخیها خواستند بگویند چون تضرع باب تفعل است تکلف را به همراه دارد این ناظر است به اینکه در طلیعه امر اگر کسی خواست اهل ذکر باشد و چون ضراعت و ابتهال همراه ذکر لازم است و این حال شاید برای همه پدید نیاید در اوائل امر ولو با تکلف هم که شد انسان این ابتهال و ناله و لابه را فراهم بکنند تا کم کم برای او ملکه بشود لذا جریان تضرع که باب تفعل است هم در بخش ذکر آمده هم در بخش دعا در آیهٴ 55 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً﴾ ضراعت و امثال ذلک به کار نرفت تضرع به کار رفت ولو با تکلف هم که شد همین است این نظیر تباکی که درباره مراثی اهلبیت(علیهم السلام) است و مصائب آنها از همین قبیل است که اول آن را با تکلف هم که شد انسان خود را وادار کند تا کم کم به آن معنای صحیح وسم برسد در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در بخش دعا آیهٴ 55 همین سورهٴ «اعراف» آنجا تعبیر به خفیه کرد فرمود: ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً﴾ اینجا تعبیر به خفیه نکرد دون الجهر کرد یعنی بالأخره یا در خفا باشد یا کمتر از جهر حالا اگر علن است خیلی آشکار نباشد برخیها گفتند به اینکه این برای کسانی است که در اواسط راهاند حالا گاهی ممکن است اذکار را مبتدیان با صدای بلند بگویند بعد کم کم که عادت کردند آنگاه انس بگیرند دون الجهر من القول میگویند بعد همس میگویند بعد فی النفس میگویند الآن یک کودکی که در دبستان میخواهد ذکر الهی را داشته باشد این غالباً با صدای بلند با جهر یاد خدا را بر لب جاری میکند این ضرری ندارد اول همان جهر است بعد دون الجهر است بعد خفیه است بعد فی النفس است این مراحل چهارگانه برای تربیت صبیان سودمند است اما در جمعبندی نهایی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اشاره شد در همان طلیعه ورود بحث این سوره اشاره شد که این سورهٴ مبارکهٴ در مکه نازل شده یکی از بهترین راه برای تشخیص اینکه این سوره مکی است یا مدنی بررسی آن عناصر محوری این سوره است چون سوری که در مکه نازل میشد معمولاً درباره اصول دین بود خطوط کلی شریعت، اخلاق، حقوق و مانند آن بود بیان سنن الهی در خلقت و تکوین بود و وظایف اجتماعی مردم بود و مانند آن در مدینه گذشته از اینکه این مسائل مطرح است آن بخشهای فقهی به صورت ریز آمده جریان حج در مدینه آمده جریان صوم در مدینه آمده جریان جهاد در مدینه آمده جریان خمس در مدینه آمده اینها بحثهای مبسوط فقهی است که گسترده در مدینه نازل شد در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از بحثهای مبسوط فقهی چیزی نیست جریان صومش حجش زکاتش زکات فقهی و خمسش جهادش اینها هیچ نیست نشانه آن است این سوره در مکه نازل شده است مطلب دیگر اینکه حالا سور مکی هم در طی این سیزده سال بعضی قبل صادر شدهاند بعضی بعد صادر شدهاند سورهٴ «انعام» که قبل از سورهٴ «اعراف» واقع است به حسب ترتیب و بحثش قبلاً گذشت آن هم در مکه نازل شد ما برای اینکه معلوم بشود که سورهٴ «اعراف» قبل از سورهٴ «انعام» است یا به عکس این دو تا سورهٴ مکی را که میسنجیم میبینیم شاهد داخلی و درونی نشان میدهد که سورهٴ «اعراف» قبل از سورهٴ «انعام» هست برای اینکه برخی از مسائل شریعت را هم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بیان فرمود هم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آن خطوط کلی را لکن همان مقداری که خطوط کلی شریعت و فقه هست در سورهٴ «اعراف» خیلی مجمل و متنی و در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یک مقداری بازتر که به منزله شرح این است این نشان میدهد که سورهٴ «انعام» بعد از سورهٴ «اعراف» نازل شده است چون این نسبت به او به منزله متن است سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) روی آن مبنای خاصی که دارند میفرمایند به اینکه ما برای اینکه عناصر محوری سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» را بررسی کنیم باید تمام سورههایی که حروف مقطعهاش الف لام میم از یک سو صاد از سویی دیگر هست آنها را بررسی کنیم البته آن سورههایی که مصدّر به حروف مقطع نیست آنها نه آن سورههایی که دارای حروف مقطعه هستند و حروف مقطعه آنها یا الف لام میم است یا صاد آنها را باید بسنجیم سورهای که مصدّر به الف لام میم باشد کم نیست اما سورهای که مصدّر باشد به حرف مقطع صاد یک چیز بیشتر نیست ایشان روی همان اساسی که در قرآن یفسر بعضه بعضا این فرمایش را در حروف مقطع هم دارد میفرماید به اینکه این حروف مقطعها هم یفسر بعضه بعضا ما این سورههایی که مصدّر به الف لام میم است اینها را که جمعبندی میکنیم میبینیم یک جهت مشترکی دارند صاد منتها تنها سورهای است که مصدّر به صاد است خب اگر ما عصاره سوره صاد را بررسی بکنیم و عصاره سورههایی که مصدّر به الف لام میم است ارزیابی بکنیم بعد اینها را جمعبندی بکنیم حاصل جمع معادل با محتوای سوره الف لام میم صاد در میآید برای اینکه الف لام میم صاد مرکب است از الف لام میم و صاد آن سورههایی که مصدّر به الف لام میم است مضمون خاص دارد و سورهای که مصدّر به صاد است مضمون مخصوص دارد سورهای که مصدّر به الف لام میم صاد است یعنی سوره اعراف حاصل جمع آن دو بخش از سور است این نظر خاصی است که ایشان دارد البته اگر کسی فحص بالغ و بلیغ را بکند شاید به این نتیجه برسد با صرف نظر کردن از آن راه کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» را در بخشهای قبل ملاحظه فرمودید که گرچه 114 بار این کلمه آمده است 113 بارش در آغاز سوره است و یک بار در اثنای سورهٴ مبارکهٴ «نمل» ولی این «بسم الله الرحمن الرحیم» نزد محققین اهل تفسیر مشترک لفظی است نه مشترک معنوی یعنی «بسم الله الرحمن الرحیمی» که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است با «بسم الله الر حمن الرحیمی» که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است کاملاً فرق دارد برای اینکه بسم الله به منزله عنوان و سر فصل آن سوره است ذات اقدس الله که جامع همه کمالات است رحمت رحمانیه آن حضرت رحمت رحیمیه آن حضرت که زیر مجموعه الوهیت اوست آن در سورهٴ مبارکهٴ انعام با سبک خاصی ظهور کرده و در این سورهٴ «اعراف» با سبک مخصوصی اینکه در نهجالبلاغه حضرت امیر هست در بیانات نورانی سیدالشهدا است در بیانات امام صادق(سلام الله علیه) هست که ذات اقدس الهی «فتجلی لهم فی خلق فی کتابه من غیر ان یکون یراه» یعنی ذات اقدس الهی در کتابش برای بندگانش تجلی کرده است از در بحثهای مفهومی هم اگر کسی بخواهد تجلی الله را تجلی الرحمن را تجلی الرحیم را در هر سورهای بیابد باید مضامین آن سور را بررسی کند تا بر او مشخص بشود که الوهیت خدا در ضمن این اوصاف تجلی کرد رحمانیت خدا در ضمن این اوصاف تجلی کرد رحیمیت خدا در ضمن این اوصاف تجلی کرد لذا در هنگام ورود در سوره یک اطلاع اجمالی از مضمون سوره لازم است در پایان سوره به جمعبندی تا حدودی جامع لازم است تا معنای «بسم الله الرحمن الرحیمی» که در اول سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است مشخص بشود بعضیها مثل جناب صاحب المنار این تا فصول ششگانهای را برای عناصر محوری سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» انتخاب کردند که سه فصلش مربوط به اصول دین است یعنی بحث توحید نبوت و معاد سه فصل دیگر هم مربوط به تبیین خطوط کلی شریعت از یک سو تبیین خطوط کلی آیات الهی و سنت الهی و خلق و تکوین از سوی دوم به بحثهای علم الاجتماع به تعبیر اینها علم الاجتماع یا جامعهشناسی از سوی سوم مطرح میکند این حرف بدی نیست منتها مشکل ایشان این است که مسئله توحید را اینها درست بررسی نکردند در فصل اول از این فصول ششگانه که دارند جمعبندی میکنند میگویند جریان توحید در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» کاملاً متبلور است و دارد به اینکه فقط خدا را بخوانید از غیر خدا جدا بشوید و برای غیر خدا سجده نکنید اول و آخر سوره هم همین است که و ﴿وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ شرک نورزید من دون خدا اولیای اتخاذ نکنید و نظایر آن پس از غیر خدا که کمک گرفتن شرک است چه بگوییم شرک چه بگوییم توسل چه بگوییم تبرک به قبور مراجعه کردن در کنار قبور دعا و زیارت خواندن و از اینها کمک گرفتن چه نامش تبرک و توسل باشد چه نام شرک یکسان است غفلت ایشان و امثال ایشان این است که نه معنای توحید برای اینها روشن شد نه معنای توسل و تبرک که بارها به عرضتان رسید خود ذات اقدس الهی به ما فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ اصلاً وسیله معنایش آن است که هیچ کاری و هیچ سمتی جز آینه بودن ندارد این یک وسیله است الآن یک راننده که پهلو را به پشت سر خود را با آینه تنظیم میکند این آینه فقط وسیله دید است وگرنه آنچه که میآید پشت سر همان اتومبیل است آن کس که میآید پهلو همان اتومبیل است یا عابر است از آیینه هیچ کاری ساخته نیست این معنی وسیله است خود ذات اقدس الهی هم فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ مگر از نماز کاری ساخته است از نماز چه کاری ساخته است نماز بالأخره کار ماست فعل ماست و نماز وسیله است روزه وسیله است و سایر عبادات و اخلاقیات وسیله است تمام کار برای ذات اقدس الهی است منتها ذات اقدس الهی فرمود راه تکامل شما این است که از این راهها به مقصد برسید خب الآن زندگی ما در وسیله دارد غرق میشود ما که تشنهایم جز آن است که از آب کمک بگیریم یعنی مگر ـ معاذالله ـ معتقدیم که آب رفع عطش میکند یا حرف موحّدانه خلیل خدا(سلام الله علیه) را معتقدیم که ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾ خب کسی که گرسنه است به سراغ غذا میرود یا نه؟ بله سراغ نان میرود یعنی معتقدیم که ـ معاذالله ـ نان مطعم است یا نان ما را سیر میکند یا نان یک موجودی است جابهجا میشود یک فقط سیر مکانی ما با دست و با دندان و با دهن فقط حرکت عینی میدهیم مکان اینها جابهجا میشود آنهم باز بحول الله و قوته است آن کسی که همه اینها را تبدیل میکند به گوشت و خون کیست؟ غذای ما که نان نیست غذای ما که گوشت نیست انسان خون میخواهد و گوشت و پوست میخواهد که غذای اوست غذا باید شبیه مغتذی باشد یعنی غذاخور این یک غذای عرفی است غذای حقیقی هر مغتذی در انسان خون اوست گوشت اوست حالا اگر گاهی گوشت و نان به او نرسید خون تزریق کردند آن تأمین است و خب چه کسی حالا این گوشت و نان خارجی را به صورت خون و پوست و رگ پیوند در میآورد؟ چون همه اینها دارند تحلیل میروند دیگر آن حرارتهایی که در دستگاه است آن را میگویند طعام نه این نان سنگک را نه این آب را خب آنکه بتواند نیاز مغتذی و متغذی را تأمین کند ذات اقدس الهی است او هست که این نان را و این آب را به آن صورت در میآورد ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾ ساقی اوست او سیراب میکند خب حالا ما اگر گرممان شد از آب استفاده میکنیم از یخ استفاده میکنیم سردمان شد از آتش استفاده میکنیم از آفتاب استفاده میکنیم همه اینها ابزارند هیچ کدام از اینها که در کارشان مستقل نیستند که مگر از آفتاب کاری ساخته است مگر از ماه کاری ساخته است مگر از زمین و زمان کاری ساخته است همه اینها ابزارند حالا انسانهای کامل که به مراتب از شمس و قمر بالاترند خب این انسان به برکت اینها نماز خواندن کنار قبر اینها و شفیع قرار دادن اینها از ذات اقدس الهی علم میخواهد کمالات میخواهد طلب مغفرت میکند و مانند آن همه این کارها البته به دست خداست در تعلیمات ما هم همین طور است شما اصلأ ببینید این زیارت جامعه که اوج ولایت این خاندان است در حرم مطهر امام رضا(سلام الله علیه) که میخوانید بعد زیارت مخصوص امام هشتم(سلام الله علیه) را میخوانید یک دعای بعد از زیارت هم هست آن دعا شرح این زیارت است در آن دعا میگوییم: «یا من لا یغفر الذّنب الا هو یا من لا یخلق الخلق الا هو» همین است یعنی اگر ما گفتیم: «بکم فتح الله و بکم یختم» شما ابزارید یعنی قابلی هستید وگرنه خالق اوست این حصر شرح همان ابزار بودن اولیای الهی است در آنجا میگوییم «بکم فتح الله» یعنی شما وسیلهاید نه اینکه شما فاتحید شما خالقید بنابراین خود این ادعیه هم راه به ما نشان میدهد بر اساس ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ انسان دراد حرکت میکند منتها چه وسیله است چه وسیله نیست را نمیشود به عموم آیه یا اطلاق آیه تمسک کرد این تمسک به عام یا مطلق در شبهه مصداقیه خود عام است که احدی تجویز نکرده ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ که نمیگوید چه چیزی وسیله است چه چیزی وسیله نیست که اصل ابتغای وسیله را ترخیص میکند ما باید با دلیل خارج بفهمیم که نماز وسیله است روزه وسیله است چه اینکه وارد شده ولایت بهترین وسیله است چه اینکه وارد شده خب وسیله ضرری به هیچ جا ندارد بنابراین اینچنین که ایشان گفتند به اینکه «سواء سمی شرکا او توصلاً او تبرکا» این سخن ناصواب است ناتمام همان تفکر وهابیت متأسفانه در بسیاری از بحثهای المنار خودش را تنیده و راه انداخته مسئله توحید از اول تا آخر این سورهٴ مبارکهٴ خودش را نشان میدهد چون پایانش هم همین است و غرر آیات توحیدی هم جریان ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ این واسطهالعقد در این سوره است و همچنین مسئله اسماءالله که ﴿وَلِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا﴾ آن هم از غرر آیات این سورهٴ مبارکهٴ است پس جریان توحید کاملاً طرح شده است و توحید در نهان ما تعبیه شده است اصلاً انسان را با توحید بافتند او موحّد است این اصلاً نمیتواند از توحید صرفنظر کند منتها خطا در تطبیق دارد اینکه مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از امام(سلام الله علیه) نقل کرده است «معروف عند کل جاهل» همین است اصلاً جهل به خدا محال است انکار خدا محال است اینها نمیدانند که چه چیزی را جاهلاند چه کسی را دارند انکار میکنند حقیقت محض قابل انکار نیست منتها نمیدانند که چه کسی را در تطبیق اشتباه میکنند فرمود: «معروف عند کل جاهل» نزد هر خدانشناسی خدا شناخته شده است برای اینکه ما را با معرفةالله ساختند و بافتند تا ما ماییم یعنی موجود ممکن موجود ممکن است این پیوند خاص با خدای خود دارد خب بنابراین منتها به اندازه محبت این خاندان خود این خاندان که وسیلهاند از همین راه است دیگر از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که شیعیان ما از راه محبت به ما میرسند به اندازه محبتی که دارند معرفت الهی نصیبشان میشود بعد آنگاه میفرماید که خدا غایب نیست که برهان اقامه کند از راه مفهوم حصولی او را بشناسند یا از راه آثار یا افعال یا اوصاف او را بشناسند اول خدا را مشاهده میکنند بعد به اوصاف ثم افعال ثم آثار او پی میبرند این در همان حدیث نورانی است که صاحب تحف العقول این را نقل فرموده است در ضمن کلمات منقول از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) خب پس این دو بخش از غرر آیات این سورهٴ مبارکهٴ است خطوط کلی این شریعت همانطور که ایشان گفتند در سورهٴ «اعراف» هست خطوط کلی اخلاق همانطوری که ایشان گفتند هست خطوط کلی آیات و سنن تکوینی الهی هست منتها بحثهای جامعهشناسی و علمالاجتماع یک مقداری توضیح بیشتری میخواهد که اگر انشاءالله فرصت شد در آن زمینه بحث بکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است