display result search
منو
تفسیر آیات  204 تا 206 سوره اعراف بخش سوم

تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 26 دقیقه مدت قطعه
  • 123 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش سوم"
صابر باش آنان که یقینی به معارف الهی ندارند تو را خفیف و تهی‌مغز تلقی نکنند
سکوت و استماع و انصات اختصاصی به مأموم ندارد
دل اگر مطهر باشد حرف خوب می‌زند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون ٭ وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الغَافِلِین ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾

اطلاق این آیه ﴿وَ إِذا قُرِىَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ شامل حال نماز به غیر نماز می‌شود و عموماً و شامل حال نماز جماعت و فرادا می‌شود از یک سو و شامل حال امام و منفرد می‌شود از سوی دیگر اگر این الف لام ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ برای عهد باشد که با توجه به شأن نزول هست که اینها شأن نزول این است که وقتی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) وقتی به عنوان امام جماعت مشغول نماز بود و مأمومین به او اقتدا کرده بودند برخیها در حال استماع کلام امام قرآن را قرائت می‌کردند یا احیاناً سخن می‌گفتند به یکدیگر می‌گفتند رکعت چندم است؟ و مانند این در چنین فضایی اگر آیه نازل شده باشد که این الف و لام، الف و لام عهد باشد این امر ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ می‌تواند محمول بر وجوب بشود برای اینکه خطاب به مأمومین هم است نه مطلقا در خصوص نماز جماعت هم هست و به خصوص مأمومین نه اعم از امام و مأموم و در نماز جهریه است اگر نماز جماعت باشد و جهری باشد و خطاب به مأموم باشد خب وظیفه او وجوب سکوت است چه اینکه فتوا هم بر آن است و صحیحه زراره این را تأیید می‌کند که مأموم حتی برخی گفتند ولو همهمه امام را هم بشنود لازم نیست قرائت امام را بشنود مأموم در نماز جهریه وقتی صدای امام را می‌شنود قرائت امام را می‌شنود سکوت و استماع بر او واجب است و اگر مطلق باشد عهد نباشد مطلق باشد کما هو الحق این امر بر مطلق رجحان حمل می‌شود که مصداقهای واجب را و مصداقهای مستحب را همه را زیر مجموعه رجحان مطلق بگیرد یعنی استماع و انصات راجح است خواه به نحو وجوب باشد چه اینکه در نماز جهریه در صورت استماع قرائت امام چه به صورت مستحب باشد مثل اینکه در غیر حال نماز این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که حدیثی نه به عنوان شأن نزول بلکه به عنوان تطبیق و جری آیه از معاویةبن‌وهب نقل شده است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) مشغول نماز صبح بودند که خب نماز جهری است در اثنای قرائت آن ابن کواء این آیه را قرائت کرده ﴿وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ این چون تفکر خوارجی داشت و ـ معاذالله ـ قصد سوء داشت به وجود حضرت امیر این مطلب را خطاب کرد و چون در نماز نمی‌توانست حرف بزند این آیه را قرآئت کرد ﴿وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ یعنی خدا به پیغمبر می‌فرماید ﴿وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ طبق روایتی که معاویةبن‌وهب از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) از وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) نقل می‌کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین مشغول خواندن نماز صبح بودند که نماز جهری است وقتی شنیدند که ابن کواء در اثنای قرائت ایشان این آیه را شروع کرده به خواندن ساکت شدند وقتی این کواء آیه‌اش تمام شد وجود مبارک حضرت امیر شروع کردند به قرائت را ادامه دادن دوباره ابن کواء برگشت و همان آیه را تکرار کرد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) دوباره ساکت شدند بار دیگر ابن‌کواب وقتی که ساکت شد حضرت شروع کرد به ادامه قرائت بار سوم ابن کواء شروع کرد به تکرار این آیه وجود مبارک حضرت امیر ساکت شدند آن‌گاه این کلمه را قرائت کردند ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾ صابر باش آنان که یقینی به معارف الهی ندارند تو را خفیف و تهی‌مغز تلقی نکنند خب این حدیث نشانه آن است که سکوت و استماع و انصات اختصاصی به مأموم ندارد بلکه امام هم محکوم به این حکم است اگر مأمومی شروع کرد به قرائت قرآن بر امام لازم است که ساکت بشود این استدلال از چند جهت مخدوش است اولاً فعل وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بیش از جواز یا رجحان مفادی ندارد چون فعل که دلیل بر وجوب نیست در بعضی از موارد فقط دلالت بر اصل جواز دارد در مواردی دیگر حد اکثر دلالت بر رجحان فعل دلیل بر وجوب نیست چون لسان ندارد این پاسخ اول و نقل فعل هم به شرح ایضاً یک فعلی از حضرت امیر(سلام الله علیه) اتفاق افتاد وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) هم این فعل را نقل کرده است از نقل این فعل هم وجوب بر نمی‌آید، ثانیاً در همین حدیثی که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند طبق حدیث معاویةبن‌وهب وجود مبارک امام صادق فرمود که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) ساکت شد تعظیماً للقرآن همین این تعبیر و تعلیل ارشاد به رجحان و استحباب است یعنی برای بزرگداشت قرآن ساکت شده است نه اینکه حکم تعبدی و وجوب محض باشد، ثالثاً بین روایت معاویةبن‌وهب و صحیحه زراره باید جمع کرد در صحیحه زراره چنین آمده است که اگر مربوط به نماز جماعت باشد و نماز جهری باشد و امام مشغول قرائت قرآن باشد سکوت و استماع بر مأموم واجب است و اگر چنانچه مربوط به نماز جماعت نباشد در غیر نماز جماعت باشد سکوت واجب نیست خب آن روایت شاهد جمع است مفصل است و می‌تواند کاملاً این‌گونه از روایات را توجیه و تبیین کند و سر انجام پاسخ چهارم که شاید مستند به همین ادله و جمعهای الهی باشد همان اجماع یا لا خلافی است که مرحوم شیخ طوسی و دیگران ادعای اجماع کردند که استماع و انصات مطلقا واجب نیست یعنی وجوبش مطلق نیست به نحو ایجاد کلی نیست فی‌الجمله است نه بالجمله پس در غیر حال صلات این‌چنین نیست که بر هر کسی که قرائت قرآن را شنیده است واجب باشد.

مطلب دیگر آن است که این جواز یا استحباب برای کسی که مشغول نماز هست خواه امام جماعت باشد خواه منفرد بالأخره جواز سکوت هست یا استحباب سکوت هست اگر امام مشغول نماز است صدای قرآن را شنید می‌تواند مستحب است که ساکت باشد یا جایز است می‌تواند سکوت کند و همچنین منفرد کسی که نماز فرادا می‌خواند مشغول قرائت نماز است اگر صدای قرائت قرآن را از دیگری شنید می‌تواند ساکت باشد و یا رجحان دارد ساکت باشد اما چون سکوت در نماز فرادا یا جماعت یک حد مشخصی دارد و اگر سکوت طولانی بشود مبطل موالات است و از مزیل موالات است و زوال موالات باعث بطلان نماز است پس این حق ندارد که سکوتش طولانی باشد سکوت طولانی باعث خروج از هیئت نمازگزار است ولی برخلاف کسی که در مجلس نشسته است او اگر بخواهد به این عمل مستحب عمل کند هیچ محظوری ندارد این نیم ساعت یا یک ساعت دارد قرآن گوش می‌دهد پس اگر رجحانی است استحبابی هست و مانند آن در حال نماز محدود است به جایی که موالات را از بین نبرد در غیر نماز مطلق است اینها فروعی است که مربوط به مسئله آیه ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ است بحثهای فقهی‌اش.
‌پرسش ...
پاسخ: بله اما گاهی البته خب حالا این ضرورت به شرح محمول شد دیگر امر لو خلی و طبعه ظاهر در وجوب است اینکه حمل بر استحباب می‌شود به دلیل خارج است دلیل خارج هم یا روایت است یا اجماع حالا اگر کسی بگوید کار به اجماع نداشته باشید کار به روایت نداشته باشید یعنی ضرورت به شرط المحمول یعنی مطلق به شرط عدم مقید به اطلاقش عمل می‌شود یا امر هر ظاهری این‌طور است امر ظهور اولیش در ظهور است به شرط اینکه شما از دلیل خارجی استفاده نکنید این امر لو خلی وطبعا بر وجوب حمل می‌شود که البته اما اینکه نمی‌شود انسان با قطع نظر از آیه و روایت آیه را معنا کرد خب.
مطلب بعدی آن است که این دیگر بحث فقهی‌اش تمام شد مطلب دیگر مربوط به فقه اکبر است این است که آنچه که از قرآن برمی‌آید انسان یک چشم ظاهری دارد یک گوش ظاهری دارد و اعضاء و جوارح ظاهری دارد و همچنین در فضای درون او هم یک چشم و گوشی هست برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده است که ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ در درون آدم یک چشمی است و گوشی هست و مانند آن که کفار و منافقین را ندارد ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَیَرْجِعُونَ﴾ ﴿لاَ یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن مؤمنین دارای این ابصار و این آذان و این اعین‌اند اگر در درون مؤمن گوشی است و چشمی است و مانند آن چه اینکه در درون او هم یک زبانی هست قهراً برای حفظ موازات اگر کسی در نشئه ظاهر ساکت شد گوش ظاهری او می‌شنود و اگر در نشئه درون ساکت شد دیگر حرف نزد این خاطرات این حدیث نفس اینها کارهای زبان درون است زبان دل است دل اگر مطهر باشد حرفهای خوب می‌زند اگر نباشد خاطرات بد القا می‌کند فرمود شما این زبان دل را ساکت بکنید و بگذارید گوش دل بشنود خب پس اگر نشئه ظاهر است انسان گوش ظاهر را حفظ بکند زبان ظاهر را حفظ بکند گوش ظاهر می‌شنود کم کم راه برای مجاری ادراک درونی باز می‌شود البته در حد علم حصولی اگر جلوی خاطرات نفسانی را بگیرد این حدیث نفس را کنترل بکند و هیچ حرفی نزند هیچ حرفی نزند یعنی مواظب باشد چیزی را بیجا تصرف نکند البته کار بسیار سخت است که آدم مواظب باشد که چیزی از ذهن او نیاید این کار بسیار سخت است اگر کسی موفق شد در درون خود ساکت بود حرف نزد آن‌گاه گوش درون حرفهای خوب را می‌شنود و چشم درون حرفهای خوب را می‌بیند عمده این است که اگر کسی به واقع ساکت باشد از درون خیلی چیزها را می‌شنود ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ از اینجا به بعد دیگر فضای درون زمینه پاکی خواهد بود چون هیچ خاطره‌ای در دل رسوخ نمی‌کند فقط وحی الهی آنجا جلوه‌گری است آنجا فقط کلام الله را می‌شنود وقتی کلام الله را شنید سرزمین دل ملک قرآن کریم می‌شود مالک مطلق او خواهد بود و زمین هم ملک مطلق او می‌شود چون هیچ گوینده‌ای در آنجا نیست مگر وحی الهی و کلام خدا یعنی قرآن آنجا طنین‌انداز است از این به بعد دیگر مصداق ﴿وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ خواهد بود گاهی زمین به نور رب الارض روشن می‌شود گاهی زمینه به نور رب الارض روشن می‌شود آن‌گاه دل انسانهای مؤمن ظرف نورانیت الهی خواند بود برای اینکه دارد فقط کلام خدا را می‌شنود و چون کلام خدا از عترت طاهرین(علیهم السلام) جدا نیست این در حقیقت دارد ثقلین را یعنی قرآن عترت را می‌شنود آن وقت چنین قلبی می‌شود روشن و مصداقی می‌شود برای ﴿وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ خب وقتی چنین شد آن‌گاه ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ که آیه بعد است معنای بازتر و روشن‌تری پیدا می‌کند برای اینکه زمینه را آیه قبل فراهم کرده است چون زمینه را آیه قبل فراهم کرده است آن وقت ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ خوب معنا پیدا می‌کند در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثهای قبلی اخص میثاق در عالم ذریه بود که ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ در آنجا عنصر محوری میثاق دو چیز بود یکی ربوبیت ذات اقدس الهی بود یکی عبودیت بنده همین دو مطلب در این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم آمده ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ﴾ یعنی به یاد ربوبیت او باش خب خودت در چه حال باش؟ در حال تضرع و خیفه تضرع و خیفه لازمه عبودیت است دیگر یعنی خودت در حال عبودیت باش او در حال ربوبیت باشد در چنین حالی به یاد حق باش یعنی عبد بما انه عبد به یاد رب بما انه رب است تا این آن میثاق را در خاطره‌ها احیا کند و اگر آن میثاق را در خاطره‌ها احیا کرد آن‌گاه اگر خوب گوش بدهید بلا را هم اکنون هم می‌شنوید اینکه بعضی اهل معرفت می‌گویند هنوز آن زمزمه بلی در گوش من هست مثل اینکه دارم می‌شنوم همین است برای اینکه آن آیه به ما فرمود به یاد این صحنه باش معلوم می‌شود یادآوری است دیگر یعنی قابل یاد آوردن هست یعنی اگر آدم فکر بکند به یادش می‌آید خب چه طور به یادش می‌آید ببینید در اینجا هم غیر از دو مطلب چیز دیگر نفرمود فرمود ربوبیت خدا را با تضرع و خیفه به یاد بیاور یعنی المتضرع الخائف یذکر الرب یعنی العبد یذکر الرب یعنی چیزی جز ربوبیت خدا و عبودیت بنده نیست اگر این حال بود کم کم انسان به یادش می‌آید که گفته است بلی و الآن هم می‌گوید بلی و دائماً در حال بلی گفتن است برای اینکه اول ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ است بعد دائماً خواهد بود صبح که انسان فراغت بیشتری دارد یا شب که طلیعه شب از کار فراغتی پیدا کرد و تنها شد متضرعاً و خائفاً به یاد ذات اقدس الهی است اگر متضرعاً و خائفاً به یاد ذات اقدس الهی بود یعنی در حقیقت دارد بلیٰ می‌گوید ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ خب یک متضرع خائف اگر به یاد رب باشد قهراً ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ را می‌شنود معنای خود را هم می‌شنود ‌آ‌ن وقت می‌شود راحت از این جا وارد بخش بعدی می‌شوند می‌فرماید اینها کسانی‌اند که حالا ترقی کرده‌اند اما بندگی را دیگر فراموش نمی‌کنند بعضیها هستند که یک مختصری که پر و بال گرفتند وظیفه یادشان می‌رود حالا فرق نمی‌کند لازم نیست که کسی یک قدری بالا برود خدا نکرده نماز و روزه نخواند و نگیرد که نه آن وظیفه تضرع و خیفه یادش می‌رود حالا یا مقام علمی پیدا کرد یا مقام مال پیدا کرد یا مقام جاه پیدا کرده آن خضوع و تضرع یادش می‌رود آن سرمایه اصلی یادش می‌رود این یک کمی اهل تضرع و خیفه هست گاهی به یاد است اما دیگر آن مواقع حساس دیگر یادش نیست این جمع کرده بین ذکر ربوبیت و ذکر عبودیت اما جمع مکسّر بعضیها که ـ معاذ الله ـ اصلاً یادشان می‌رود خب هیچ چیز ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ آن دیگر از بحث بیرون است اما آنهایی که نه گاهی به یاد خدا هستند ولی آن طوری که ﴿بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ﴾ متذکر باشند نیستند اینها جمع کردند بین اعتقاد به ربوبیت حق و عبودیت خودشان اما عبودیت جمع مکسّر نه جمع سالم آنها که جمع سالم کردند هم به مقام عنداللهی رسیدند هم تضرع وخیفه خود را خفض کردند آنها را در بخش پایانی ذکر می‌کند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ﴾ اگر مقام عندیت اینها کامل باشد اینها هرگز ﴿لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ اما اگر کسی یک قدری جلوتر برود خودش را هم فراموش بکند این دیگر همان‌جا سکوت می‌کند پس کسانی که به مقام علیت رسیدند وقتی عندیت‌شان کامل خواهد بود که این سه فضیلت را داشته باشند ﴿لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ باشند، ﴿وَیُسَبِّحُونَهُ﴾ باشند، ﴿وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ باشند در بحثهای قبل داشتیم به اینکه این ﴿وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ تقدیم این له مفید حصر است دیگر یعنی فقط برای خدا سجده می‌کند آن وقت این با آن جریان ﴿فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ و مانند آن آیا هماهنگ است یا نه؟ در پایان بحث یکی از روزها اشاره شد به اینکه این با آن هماهنگ است حالا نحوه هماهنگی را برخیها این چنین گفته‌اند، گفتند به اینکه آنهایی که برای آدم(سلام الله علیه) سجده کردند آنها ملائکة الارض بودند نه حاملان عرش و ملائکه‌ای که عند الرب‌اند لذا منافات ندارد بین این آیه با آن آیه که ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ یا، ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ و مانند آن زیرا آنهایی که بر حضرت آدم سجده کردند ملائکة الارض بودند دیگر عند رب نبودند آنهایی که ملائکة الرحمن هستند و عند الرب‌اند آنها مأمور به سجده نبودند این جمع خیلی تام نیست برای اینکه با آن جمع الف و لام و با تعدد و تأکید هماهنگ نیست ﴿فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ جمع دیگر این است که در ملائکه تصرف نکنیم در سجده تصرف بکنیم که ظاهرش عین است که اینها برای آدم سجده نکردند که به سوی آدم سجده کردند و در حقیقت آدم قبله بود نه آدم معبود اینها باشد اینها به دستور خدا به طرف آدم سجده کردند یا بر فرض هم سجده به معنای تکریم باشد اینها به دستور خدا آدم را گرامی داشتند اگر ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ اگر این لام به معنای الی نباشد الی آدم نباشد لام معنی خودش را داشته باشد یعنی برای او سجده کنید او را تعظیم کنید تعظیماً لآدم تکریماً لآدم اما تعبداً لآدم نیست سجده که عبادت ذاتی او نیست سجده یک نحوه تکریم است یک نحو خضوع هست می‌شود به دستور خدا برای غیر خدا انجام بگیرد آنچه که منحصراً برای ذات اقدس الهی هست تعبد است نه سجود سجود خضوع کاملی است تکریم کاملی است اگر خود ذات اقدس الهی دستور داد که این کرامت را برای آدم انجام بدهید و حفظ بکنید محظور عقلی که ندارد که خب اگر محظور عقلی ندارد دلیلی بر خلاف نیست آیه بر ظاهرش حمل می‌شود مانعی ندارد اما اینجا که می‌گوید ﴿وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ یعنی در محور تعبد به دلیل اینکه در جمله قبل فرمود ﴿لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ پس معلوم می‌شود سجده برای ذات اقدس الهی سجده متعبدانه است نه تنها برای تکریم و تعظیم و مانند آن.
‌پرسش ...
پاسخ: آن خضوع بود آن اصلاً سنخ عبادت و اینها نبود آن را چون دارد ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ به این سبک بود یعنی به خاک افتادند یعنی از باب تکریم عادی بود نه اینکه به دستور ذات اقدس الهی بود یا مثلاً امر عبادی و فقهی متوجه آنها شده باشد از این سنخ نبود حالا اگر مطلب تازه‌ای درباره این آیات نمانده یک جمع‌بندی نهایی درباره سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» می‌شود ان‌شاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 26:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن