- 1295
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 205 و 206 سوره اعراف بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 205 و 206 سوره اعراف بخش اول"
یاد خدا اگر در قلب باشد با معرفت همراه است
شما یاد خدا و نام خدا را فراموش نکنید
کسی که در یاد خداست در بیابان هم باشد صاعقه به او اصابت نمیکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
یاد خدا اگر در قلب باشد با معرفت همراه است اما نام خدا بر لب باشد گاهی ممکن است با معرفت همراه نباشد گاهی ممکن است انسان اسمای حسنای الهی را بر زبان جاری بکند و معانیاش را نداند لکن یاد خدا در دل حتماً با معرفت الهی همراه است و خیلی تفاوت میکند مطلب، دیگر آن است که گرچه در این آیه بین خوف و رجا بین تضرع و خیفه جمع فرمود لکن بالأخره جنبه رجا مقدم است بر جنبه خوف زیرا نام مبارک ذات اقدس الهی به عنوان رب مطرح شد فرمود: ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ﴾ رب از آن جهت که مدبر است مالک است سید است و لازمه تربیب او و ربوبیت او تربیت است و لازمه تربیت هم احسان و محبت است و مانند آن قهراً جنبه رجا و امید را تقویت میکند آن تضرع قویتر میشود نسبت به خوف بعضی از مراتب خوف با تضرع هماهنگ است مثل خوف عقلی با آن منافاتی ندارد اما خوف عقاب است که با رجاء سازگار نیست و در مقابل رجاست چون شیطان همان طوری که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» یعنی همین سوره محل بحث گفت من از راههای مختلف میآیم در حقیقت این ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ نحوه طوافش هم بازگو شده است گفتگ ﴿لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ چون شیطان که عامل غفلت است از راههای گوناگون میآید نه از راه معیّن در تمام فرصتها حمله میکند نه فرصت معیّن برای دفع چنین شیطنتی هم انسان باید دائماً به یاد ذات اقدس الهی باشد اگر دشمن خواه نفس انسانی خواه شیطان خواه از درون خواه از بیرون حمله اینها محدود بود و موقت بود ذکر خدا هم محدود بود لکن چون حمله دشمن همیشه است یاد ذات اقدس الهی هم باید همیشه باشد از این جهت ذات اقدس الهی حالات انسان را خواه مربوط به گفتار خواه مربوط به رفتار و خواه مربوط به دوام زندگی این سه بخش را بررسی کرد فرمود گفتار انسان یا جهر است یا مادون الجهر رفتار انسان حالتهای بدنی انسان این است که یا انسان ایستاده است یا نشسته است یا به پهلو خوابیده و از نظر زمان هم بالأخره یا شب است یا روز یا صبح است یا شام همه این حالات را مورد عنایت قرار داد فرمود در این حالات گوناگون به یاد خدا باشید در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که بحثش گذشت فرمود بندگان الهی کسانیاند که ﴿یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ﴾ اینها در حال ایستاده در حال نشسته در حالی که پهلو آرمیدهاند در همه این حالات و رفتار به یاد خدایند البته مصداقی برای او ذکر کردهاند که اگر کسی مقدورش است نماز را باید ایستاده بخواند مقدورش نیست باید نشسته بخواند و اگر نشسته هم مقدورش نیست باید در همان رخت خواب به پهلو بیارمد و نمازش را بخواند البته این تطبیق است و بیان مصداق لکن منافاتی با اطلاق یا عموم آیه ندارد پس از اینکه فرمود: ﴿یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ﴾ تمام حالتهای رفتاری انسان را در بر گرفته است گفتار انسان هم بالأخره یا جهر است یا اخوات لکن فرمود به اینکه شما یاد خدا و نام خدا را فراموش نکنید منتهی آرامتر ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ چه اینکه نماز را هم فرمود اینچنین بخوانید در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اینچنین فرمود آیه 110 سوره «اسراء» این است که ﴿وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَلا تُخافِتْ بِها وَابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً﴾ که نه خیلی بلند و نه خیلی آهسته در جریان ذکر لسانی در آیه محل بحث هم فرمود: ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ از نظر زمان هم فرمود: ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ این ﴿بالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ یا منظور آن است که طلیعه روز به یاد خدا باش تا کل روز تأمین بشود و طلیعه شب به یاد خدا باش تا کل شب تأمین بشود یا منظور از ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ یعنی دائماً به یاد خدا باش اینکه میگویند صبح و شام نه یعنی فقط در بامداد و شامگاه بلکه صبح تا شام شام تا صبح شاید این دومی مراد باشد برای اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ﴾ وقتی که ذکر نفسی مراد شد ذُکر و یاد نفسی مراد شد آنگاه ادامهاش در جمیع لیل و نهار سخت نیست مثل ذکر زبانی نیست که در حال خواب مقدور نباشد یا با مکالمات و گفتار با دیگران منافات داشته باشد و مانند آن اگر چنانچه منظور یاد خدا در دل هست این یاد خدا در حال تجارت و بیع هم هست که ﴿رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ بنابراین کسی هم که مشغول درس و بحث است دارد ذکر میگوید برای اینکه یاد خدا را در دل دارد و قصد قربت هم همین است که بحثها و درسها را برای رضای خدا انجام میدهد پس بنابر اینچنین انسانی دائماً به یاد خداست در بحثهای ذکر هم روایت قبلاً از کتاب شریف وسائل خوانده شد که اگر کسی به یاد خدا باشد این در حقیقت دارد نماز مستحبی اقامه میکند که ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری﴾ و اگر کسی دائماً به یاد خدا بود مشمول ﴿الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ﴾ خواهد بود اینها دائم الصلاتاند قهراً آنها که گفتند خوشا آنان که دائم در نمازند ناظر به این گونه از روایات است که اگر کسی دایما به یاد خدا باشد مثل این که دائماً دارد نماز میخواند وگرنه نمازهای واجب بالأخره حد مشخصی دارد چون آن یاد در قلب هست و کارها بر اساس یاد الهی تنظیم میشود این شخص میتواند جمیع رفتارهای خود را که ﴿قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ﴾ و گفتارهای خود را که ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ است و حالتهای خود را که ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ است برابر این سه آیه تنظیم بکند آنگاه میتواند آنچه که در سوره مبارکه «حج» و مانند آن آمده است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ او را امتثال کرده باشد چون در روایاتی هم که اهلبیت (علیهم السلام) فرمودند این است که برای هر عبادتی یک حد مشخصی است فرمودند حج در تمام عمر یک بار واجب است روزه هر سال یک ماه واجب است نماز شبانه روز بالأخره هفده رکعت واجب است اینها حد مشخصی دارند چه اینکه مسائل مالی هم همینطور است لکن یاد خدا و نام خدا حد مشخصی ندارد ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ وقتی ذکر کثیر مورد امر شد یعنی انسان دائماً به یاد خدا باشد یا غالباً به یاد خدا باشد آن را باید بر ذکر نفسی حمل کرد برای اینکه حرفهایی هم که میزند گفتارهایی هم که دارد در حال خوابی هم که هست چون قلب او نمیخوابد و به نام و یاد خداست در حقیقت اعمال او و رفتار و گفتار او عبادت و ذکر خدا محسوب خواهد شد پس این ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ هم میتواند متعلق باشد به ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ﴾ هم میتواند متعلق باشد به ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ یعنی «وَاذْکُرْ رَبَّکَ وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ» که این به نحو تنازع مفعول به است متعلق است به هر دو فعل یکی به اذکری که اول ذکر شده است یکی به اذکری که در حقیقت درباره ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ مقدر است هم آن ذُکر نفسی و هم این ذِکر لسانی ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ است اگر چنانچه به این اخیر تعلق گرفت منظور از ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ یعنی همان بامداد و شامگاه نه دائماً چون این دیگر مقدور نیست.
پرسش ...
پاسخ: خب چرا بعضی ازمنه افضل است بعضی از امکنه هم افضل است ذکر در مسجد با غیر مسجد فرق میکند ذکر در ماه مبارک رمضان با غیر ماه مبارک رمضان فرق میکند ذکر در روز عرفه و روزهای پر برکت و لیالی قدر با سائر ایام و لیالی فرق میکند و آن میشود افضل.
پرسش ...
پاسخ: بله آن معنای ذکر است اصلاً فرمود که «لست اعنی» یا «لا یراد بقولکم یا بقولنا سبحان الله والحمد لله ولاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ والله اکبر وان کان ذلک منه» این در باب ذکر مرحوم صاحب وسائل نقل کرده حضرت فرمود به اینکه گرچه سبحانالله ذکر است ولی منظور ما از آن ذکر یا منظور روایت از ذکر این کلمه سبحانالله نیست در حقیقت ذُکر خداست نه ذکر خدا یاد خداست نه نام خدا آن یاد خداست که انسان را از گناه باز میدارد و منظور یاد خدا آن است که اگر گناهی پیش آمد انسان ترک بکند و واجب را ترک نکند حرام را ترک بکند و سند فعل واجب و ترک حرام را به یاد خداست در حقیقت آن در حقیقت ذُکر است یاد خب.
اصل را اصل و اصیل گفتند که جمعشان میشود آصال سرّش هم این است که گفتند شبانه روز یک لیل است در قبال نهار و نهار است در قبال لیل یک یوم است که معنی شب و روز است این یوم به معنای شب و روز از روز شروع میشود و به پایان نهار ختم میشود معمولاً شهور قمری اینطور است شب جمعه شب مقدم است بر روز چون بر اساس شهور قمری با هلال شروع میشود و هلال هم در شب است نه در روز این است که شب در روز بر این حسابها مقدم است وقتی میگویند شب جمعه شبش بر روز مقدم است شب قدر شبش بر روز مقدم است و شب عرفه یعنی آن شب نهم شبش بر روز مقدم است و همچنین سایر اعمال و عبادات شب طلیعه این 24 ساعت است و اصل این 24 ساعت و چون پایان روز بعد که غروب روز بعد حساب میشود این به طلیعه اصل مرتبط است لذا نزدیکهای غروب را هم میگویند اصل اصیل و جمعش میشود آصال خب منظور این است که شب و روز به یاد حق تعالی باشد ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ مطالب گاهی در حد متوسط از اهمیت برخوردار است لذا او را امر میکنند یا نهی میکنند اما وقتی برخی از مطالب از اهمیت خاصی برخوردار شد هم به فعل او امر میکنند هم به خلاف او نهی میکنند از خلاف او مثل ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا﴾ این دعوت به اجتماع از یک سو نهی از تفرق از سوی دیگر برای اهمیت همان وحدت ملی و وفاق است چون مهم است هم به فعل امر شده است هم به ترک نهی شده است اینجا هم از همین قبیل است چون یاد خدا و نام خدا مهم است هم به ذکر امر شده است هم از غفلت نهی شده است ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ خب گاهی انسان بالأخره غفلت میکند نفرمود «فلا تغفل» فرمود: ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ جزء غافلین نباش همین که انسان جزء غافلین نباشد مغتنم است گاهی هم البته ممکن هم هست که در اثر سهو و نسیان غفلت دامنگیر انسان بشود ولی اگر جزء غافلین نبود که این غافلین هم صفت مشبهه است یعنی غفلت رسوخ نکند این هم مغتنم است.
پرسش ...
پاسخ: آنجا دیگر مسئله ذکر نفس است دیگر یاد خدا همیشه هست آنجا شب و روز نیست اگر چنانچه زمان نباشد همین تعبیری که در بخش پایانی این سوره است آنجا خواهیم خواند که ﴿إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ﴾ حالا که در بخش پایانی که از اوصاف فرشتههای یاد میکند که آنها قبل از خلقت زمان و مکان بودند و بعد از برچیدن زمان و مکان هم هستند آنها هم دائماً به یاد ذات اقدس الهی هستند دوام آنها دیگر دوام زمانی نیست حالا انشاءالله در بخش پایانی همین سوره یعنی آیه بعد اشاره میشود خب.
اینکه فرمود: ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ برای آن است که گاهی احیاناً یک غفلت مقطعی ظهور میکند لکن غفلت رسوخ نکند چون اگر غفلت رسوخ بکند انسان کارهای خود را غافلانه انجام میدهد و اگر غافلانه انجام داد در برابر آن نصوصی که هیچ طائری در حال ذکر تیر نمیخورد و هر پرندهای وقتی شکار میشود تیری به او اصابت میکند حتماً در حال غفلت است یک چنین چیزی هم دامنگیر خود انسان هم خواهد شد چون گناهان در حقیقت تیر هستند دیگر «النظرة سهم من سهام ابلیس» آن دیگر اختصاص به نگاه نامحرم ندارد که و هر گناهی بالأخره تیر شیطان است حالا درباره گناهان نگاه فرمودند «النظرة سهم من سهام ابلیس» اگر کسی غافل بود بالأخره تیر میخورد در نصوص به ذکر که در کتاب شریف الوسایل هم اینها آمده یعنی کتاب صلات وسایل سهتا کتاب و سه تا رساله معمولاً هم فقها دارند هم محدثین کتاب القرآن، کتاب الذکر، کتاب الدعا اینها را معمولاً فقها در بخش پایانی کتاب صلات داشتند مخصوصاً مرحوم کاشفالغطاء (رضوان الله علیه) این سه تا رساله را در بحث صلات کتاب الصلاة دارد مرحوم صاحب وسائل هم بعد از نقل روایات کتاب صلات این سه بخش را یعنی کتاب القرآن را کتاب الدعا را کتاب الذکر را آنجا ذکر میکند روایات مربوط به فضیلت قرآن و تلاوت قرآن روایات مربوط به فضیلت دعا و اکثار دعا و تضرع در دعا و همچنین روایات مربوط به ذکر را ایشان آنجا ذکر میکند در نصوص ذکر آمده است که «الصواعق ... ولا تصیب الذاکر» کسی که در یاد خداست به نام خداست در بیابان هم باشد صاعقه به او اصابت نمیکند درباره پرندهها هم همین است هر حیوانی اگر ذاکر باشد تیر به او اصابت نمیکند مگر اینکه غفلت کند و تیر به او برسد و بالأخره مگر انسان چقدر میتواند در برابر تیر مقاومت کند ناچار اسیر خواهد شد یک بار دو بار سه بار وقتی که به اسارت رفت دیگر تحت فرمان شیطان و ولایت شیطان خواهد درآمد ـ معاذالله ـ فرمود: ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب بالأخره درک و شعور دارند بر اساس آن تسبیح عمومی که دارند خب.
پرسش ...
پاسخ: حالا فرق میکند یک وقت است که غفلت از ذکرهای مستحبی است که این هنوز انسان را به آنجا نمیرساند که معاذالله کالانعام بشود ولی در اثر اینکه غافلانه زندگی کردند و مصاب به تیر گناه شدند کم کم در تحت اسارت شیطان قرار میگیرند وقتی در تحت اسارت شیطان قرار گرفتند مرکوب شیطان میشوند و شیطان هم برابر آیه سوره «اسراء» گفت من سوار میشوم احتناک میکنم حنک و تحت حنک اینها در اختیارم هست ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ من اینها را افسار به دهانشان میزنم به گردنشان میزنم احتناک میکنم حنکشان را میگیرم خب حنک اسب در اختیار راکب است دیگر این اسب دیگر قدرتی ندارد هرجا میخواهد برود باید آن راکبش فرمان بدهد در چنین حالی میشود ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ .
مطلب دیگر آن است که این فضیلت هست برای ذکر این فضیلت هست که جلوی غفلت را میگیرد ولی در اوائل امر برای غفلتزدایی اثر دارد در پایان امر به جایی میرسد که آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿واذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ این کریمه که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آمده یک معنای عادی دارد و آن این است که هر وقت چیزی را فراموش کردی نام مبارک الله را ببر به یادت خواهد آمد آیه سوره مبارکه «کهف» این است ﴿وَلا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ اما دیگران از همین کریمه خواستند استفاده کنند که ذکر وقتی به ثمر میرسد که غیر خدا غیر مذکور را فراموش کنید اگر غیر خدا را فراموش کردی آنگاه شایستهای که به نام خدا باشی اما اگر هم به یاد خدایی هم به یاد غیر خدایی این ذکر مشوب است پس وقتی ذاکر باش که غیر خدا را فراموش میکنی در حقیقت ذکر خالص و ذکر ناب همین است «واذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ ما سواه» این هم یک معنای لطیفی است از این کریمه خب در این آیه که فرمود: ﴿واذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ یک حرفی را فخر رازی نقل میکند میگوید به اینکه بعضی از کسانی که اهل تربیت و تهذیب نفس بودند اینها کسانی را که در اوائل امرند به آنها دستور میدهند که شما به یاد خدا باشید و اربعین بگیرید منظور از این اربعین هم در بحثهای قبلی هم اشاره شد که این چهلهگیری نه یعنی انسان چهل روز منزوی باشد و از جامعه جدا بشود در حقیقت از دنیا جدا شدن اربعین است نه از خلق خدا و از امت اسلامی و از خدمت به مردم خب خدمت به مردم آخرت است در حقیقت دنیا نیست درس و بحث و خدمت و نفع لعیال لله اینها آخرت است اینها دنیا نیست و اگر در این تشکیلات بود یعنی در متن جامعه بود دید این کار خیر را دیگری هم دارد و میکند اگر خوشحال شد گفت خدا را شکر که ما میخواستیم بکنیم دیگری دارد انجام میدهد این معلوم میشود برای خدا دارد کار میکند اما اگر خدای ناکرده یک نگرانی پیش بیاید که چرا ما نشدیم و اینها مثلاً رأی آوردند این مشکل دارد پس آدم میتواند در متن زندگی هم باشد و این زندگی او آخرت باشد بگوید من برای رضای خدا قیام بکنم من رأی آوردم خدا را شکر رقیبم رأی آورد خدا را شکر این جدایی از دنیاست اما اگر خدای ناکرده بگوید که بالا و لابد من دیگر درست نیست خب پس اگر کسی اربعین میگیرد یعنی چهل روز از دنیا فاصله میگیرد نه امت و خلق و خدمت به مردم درس و بحث و اینها آن کار کار آسانی است به تعبیر سیدنا الاستاد آدم که یک جایی بنشیند یک کار سهلی است در یک گوشه منزوی بشود شاید دسیسه شیطان هم دخالت داشته باشد بیدخالت نباشد اما از دنیا جدا باشد و در متن مردم باشد این است که جهاد اکبر میطلبد هر لحظه انسان باید خون جگر بخورد نه خون جگر بخورد چرا به مقصد نرسید خون جگر بخورد از این دشمن درونی که پی در پی حمله میکند که چرا تو نشدی این باید این را سرکوب بکند که باید به او حالی بکند که من دارم این خدمت را میکنم حالا چه من چه آن آقا بنابراین اگر چهل روز انسان واقعاً با خودش در افتاد این اعدا عدو را رام کرد از آن به بعد زمینه پیدا میکند برای اینکه با یکی از روزنههای 99 گانه رابطه داشته باشد فخررازی نقل میکند که بعضی اکابر کسانی که اهل این راه بودند اهل سیر و سلوک بودند به اصطلاح آنها اهل ارادت بودند این را دستور میدادند که چهل روز مثلاً امنی بگیرند به یاد خدا و از غیر خدا فاصله بگیرند بعد از این اربعینگیری آنگاه این 99 اسم را بر ایشان میخواندند که همان 99 اسمی که در روایات ما هست «ان لله سبحانه وتعالی تسعة وتسعین اسماً من احصاها دخل الجنة» این اسمای 99 گانه مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب توحید خودش نقل کرده در سایر جوامع روایی امام آمده و اهل سنت هم آن اسمای 99 گانه را دارد آنگاه این 99 اسم را یکی پس از دیگری انشاء میکرد میخواند و این مخاطب گوش میداد بعد به آن میگفت به اینکه هر کدام از این اسماء وقتی خوانده شد حالت عوض شد روی آن اسم کار بکن معلوم میشود ذات اقدس الهی میخواهد از روزنه آن اسم فیض خاصی به تو برساند حالا علم است یا معرفت است یا عمل صالح است یا رزق ظاهری است یا رزق باطنی است به هر وسیله است با آن اسم میخواهد با تو سخن بگوید بر اساس ﴿وَما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ بالأخره هر کسی یک راه خاصی دارد این راه بدی نیست منتها انسان وقتی که میخواهد ذکری داشته باشد و یک راه و رسمی داشته باشد دو تا کار را باید انجام بدهد یک اینکه آن حدود مشروع را مشخص بکند که از آن چهار چوب بیرون نرود یکی اینکه معنای «من سنَّ سُنّة سیئة کان علیه وزرها» را خوب بفهمد ما یک تعبد داریم و یک استنان تعبد همین است که در نماز چه چیزی را بگوییم در تعقیبات چه چیزی را بگوییم به قصد ورود هم باید بگوییم کدام ذکر را بگوییم در نمازها در تعقیبات مقدمات نماز مؤخرات نماز اینها اذکار مشخص است مطلب دیگر اینکه «من سنَّ سُنّة حسنة کان له أجرها وأجر من عمل بها» این «من سنَّ سُنّة حسنة» یک اجتهادی را باز میکند یک راه عملی به آدم نشان میدهد وگرنه همانجایی که در مفاتیح نوشته آدم بگیرد و بخواند که دیگر سنت حسنه نیست خب آن را روایات گفته آدم آن ذکرها را بگوید یک صاحبنفسی یک صاحبدمی هر کدام از اینها بالأخره اثر دارد یک کسی تجربه کرده و فهمیده که مثلاً فلان اثر توسل به فلان امام فلان رقم و فلان عدد این اثر را دارد و خودش هم اهل راه بود نه اهل چاه نه در چاه افتاده بود نه دیگران را به چاه دعوت میکند و یک تجربه کرده بود به هر حال «من سنَّ سُنّة حسنة» چیز خوبی است برای اینکه این شخص متشرع است خطوط کلی را از کتاب و سنت گرفته در همین چهارچوب است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد منتها حالا هر کدام از اینها دارویی است هر دارو برای درد خاص خوب است یک کسی مشکل اعتقادی دارد چیزی خب در روایات ما که این است که اگر کسی غمگین شده «لا حول ولا قوة الا بالله» بگوید برای طلب رزق استغفار بکند برای طلب مغفرت ذکر خاص دارد همه اینها را مشخص کردند چهارچوبها را مشخص کردند اما چه وقت بگوید چند تا بگوید اینها مشخص نیست اینها یک سنت حسنه میخواهد اگر کسی اهل این راه بود و رفت و دید و تجربه کرد و آزمود این میشود صاحبنفس این میتواند یک عدهای را هم راهنمایی بکند این سنت حسنه را سنتگذاری کردن غیر از بدعت است یک وقت هست یک کسی خانقاه میسازد یک وقت کسی حسینیه میسازد هیچ کدام در اسلام سابقه نداشت اما یکی میشود سنت حسنه یکی سر از جای دیگر در میآورد خب سقاخانه و حسینه و اینها هم که در زمان پیغمبر نبود نه در قرآن است نه در روایات اما هر کسی که این کار را کرد یک آدم عاقلی بود یک متشرع پیرو کتاب و سنتی بود گفت چه بهتر که حالا ما یک جای خاصی را به نام سیدالشهدا (سلام الله علیه) بسازیم که مدایح و مناقب و مراثی و تاریخشان را آنجا ذکر کنیم که زن و مرد در هر فرصتی بتوانند شرکت کنند اگر مسجد نیست یا اینها نمیتوانند در مسجد بروند آنجا باشد این میشود سنت حسنه یک وقت یک کسی جای دیگر سر در میآورد بین بدعت و سنت باید کاملاً فرق گذاشت یعنی خود شارع مقدس به یک عدهای اجازه سنتگذاری داده است خب انسان باید چقدر کامل باشد که صاحب شریعت به او اجازه سنتگذاری بدهد خدای ناکرده از آن طرف میشود «من سنَّ سُنّة سیئة» خب پس «من سنَّ سُنّة حسنة» سخن در این نیست که آدم بفهمد خب بفهمد که حرفهای او را میفهمد حرفهای او را دارد نقل میکند اینکه سنت نیست این میگوید در فلان کتاب نوشته که این مقدار ذکر را شما بعد از نماز صبح بگو این دیگر سنت نیست اما اگر کسی اهل عمل باشد بگوید من رفتم تجربه کردم یافتم دیدم برای فلان مشکل این ذکر ده بار خوب است به این شرط که اهل کسب نباشد اهل ذکر باشد این میشود سنت حسنه این میشود حسینیه ساختن این میشود سقاخانه ساختن این میشود سنت حسنه بنابراین این کار آسانی هم نیست این است که شما میبینید درس اخلاق گفتن خیلی سخت است برای اینکه واقعاً از هر درسی مشکلتر است چه کسی حالا به خودش اجازه میدهد درس اخلاق بگوید این آدم نمیخواهد درس بگوید که میخواهد آن راه عملی را نشان بدهد بگوید من رفتم بیایید راه این است این جان کندن میخواهد واقعاً هم سخت است بسیار افراد نادرند سر<ش این است این میشود سنت حسنه اینکه فرمود شما این راه را بروید هر کدام از اینها خطوط کلیش مشخص است و این ذکر را بگویید اثر دارد حالا چه وقت بگویند چند تا بگویند در چه حالت بگویند اینها تجربه میخواهد اگر کسی تجربه کرد اجازه دارد که سنت حسنه بگذارد دیگر نمیشود گفت این آقا خودش بدعت درست کرده باید اولاً کسی باشد که درباره او بتوان گفت: ﴿اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ اگر غیر خدا را فراموش کرد قدرت سنتگذاری دارد و سنت او سنت حسنه خواهد بود و معیارهایش هم مشخص است این را خود صاحب شریعت اجازه داده است برای این کار وگرنه آنچه را که صاحب شریعت گفته آدم عمل بکند که دیگر خود انسان سنتگذار نشد که.
پرسش ...
پاسخ: دیگر حالا اگر کسی یکی از اینها را تجربه کرده که این برای فلان حال خوب است برای فلان مشکل خوب است برای فلان درد خوب است چون ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ درباره حمد آمده اما درباره بعضی از آیات یک کسی تجربه بکند بگوید من تجربه کردم فلان آیه را یکی دوبار بخوانی خوب است در صورتی که مصداق ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ باشد میشود سنت حسنه چون خود آنها اجازه سنتگذاری را دادند تشویق هم کردند «من سنَّ سُنّة حسنة» در قبال آن تقبیح که کردند «من سنَّ سُنّة سیئة» کذا اینجا فرمودند یک وقتی آدم اجتهاد میکند که چه ذکری چه تعقیبی هست اینکه سنت نیست این میگوید من کتاب و سنت و ادله بررسی کردم فهمیدم که تعقیبات نماز این قدر است اینهاست این میشود کتاب دعا او دیگر مربی اخلاق نیست مربی نفوس نیست او اهل ذکر و اینها نیست این میشود یک کسی که مجتهد در دعاست مجتهد در تعقیبات است و راه کلی نشان میدهد این کتاب طب نوشته اما یک کسی دست آدم را بگیرد بگوید که این حال را تو داری تو وظیفهات این است تو مثلاً فلان آیه را بخوان برای فلان شفا فلان مشکل را داری پنج بار بگو شش بار بگو بعد هم متوجه است که نه اینکه این را باید بگویم الا و لابد نه کمتر نه بیشتر رجائاً دارم میگویم نه قصد ورود میکند نه قصد بدعتسازی میکند میگوید من وضعم این است همان ذکر را دیگری میگوید و اثر ندارد این مثل داروهاست خیلی از این داروهاست که برای کسی برای یک بیماری شفابخش است همان بیماری که مثلاً همان درد دارد بیمار دیگر اگر گرفتار آن درد بشود این دارو برای او خوب نیست غرض آن است که این هم جزء صراط مستقیم است صراط مستقیم در هر جایی که سخن از صراط مستقیم است هم تشخیصش از مو باریکتر است هم عملش بعد از تشخیص از رفتن روی شمشیر تیز سختتر است چون صراط مستقیم «ادق من الشعر» فهمش بسیار مشکل است «احدّ من السیف» رفتنش مشکل است خیلی باید جان میکنند تا بفهمند راه چیست تازه بعد از اینکه فهمیدند راه چیست مگر رفتن آسان است چطور رفتن روی شمشیر لبه تیز شمشیر سخت صراط مستقیم هم سخت است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بله رسیده مثل اینکه داروها را فرمودند حالا همه این روایاتی که درباره دارو است مثلاً حجامت خوب است فلان غذا خوب است فلان گیاه فلان خاصیت را دارد آیا هر کسی میتواند حجامت کند یا بالأخره یک صاحبنفسی بگوید در چه شرایطی در چه سنی در چه حدی چقدر مثلاً خون بگیرند یا فلان دارو یا عصاره فلان گیاه خوب است برای چه کسی خوب است در چه شرایطی خوب است این را گفتند شما بروید ما راهنماییتان میکنیم آن وقت این شخص بیراهه نرفته اگر مثلاً گفته عصاره فلان گیاه خوب است این هم زیر مجموعه فلان امام گفته امام فرموده عصاره فلان گیاه برای فلان درمان خوب است این رفته بررسی کرده فهمش را پیدا کرده عمل کرده تجربه کرده بعد میگوید که اگر در فلان شرایط باشد با فلان مقدار در فلان حالت این دارو خوب است این در حقیقت دارد به آن برنامهای که اهلبیت فرمودند آنها را ریز میکند زیر مجموعه آنها قرار بدهد چیزی بخواهد بر خودش بیافزاید این میشود بدعت سر از خانقاه در میآورد چیزی از خودش نیافزاید همان حرفها را پیاده کند میشود حسینیه میشود سقاخانه خب چطور آدم اگر مالی را وقف حسینه بکند مشروع است با اینکه سخن از حسینیه و سقاخانه نبود.
پرسش ...
پاسخ: بله آنها هم میآیند همین را میگویند میگویند سبحانالله را بگو الحمدلله بگو لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ را بگو و مانند آن را بگوید یک وقتی کسی میخواهد از خودش ذکر در بیاورد نه یک وقتی میخواهد حالا از همین اذکار در غیر تعقیبات استفاده کند آن کسی که اهل راه است از همین ذکر تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) استفاده میکند میگوید این سبحانالله را بگو یا الله اکبر را بگو اگر چنانچه بخواهی به عنوان تعقیب بگویی الله اکبر مقدم است الحمدلله وسط است سبحانالله آخر اگر بخواهی به عنوان زیارت حرم معصومه (سلام الله علیها) بگویی مثلاً آن دستور رسیده ترتیبش را بر عکس میکنی حالا اگر خواستی برای شفای فلان مرض من تجربه کردم شما مثلاً این مقدار الله اکبر بگویید این مقدار هم سبحانالله بگویید این مقدار لاَ إِلهَ إِلاَ اللَّهُ را میگویی این همین حرف را میزند نه اینکه از خودش اضافه کند چیزی بیاورد آن وقت این میشود سنت حسنه شما مسئله «من سنَّ سُنّة حسنة» را بحث بفرمایید یعنی چه این چه پیامی دارد در قبال «من سنَّ سُنّة سیئة» آن هم ملاحظه بفرمایید که آیا معنای سنت حسنه یعنی اجتهاد و فتوا که کار مرجع است یا نه کار مربی اخلاق است آنکه بررسی میکند تعقیبات نماز چیست او فتوا میدهد او که سنتی نگذاشت که آنکه میگوید من برای شفای فلان بیماری این ذکر این تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به این رقم گفتم و نتیجه گرفتم در حد رجا اولاً رجاست نه ورود یک و این شخص هم دکاندار نیست این دو، ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ است سه از همین مواد آماده بهره میبرد چهار و میگوید من تجربه کردم حالا اگر کسی روانکاو باشد روانشناس باشد وضع خوبی داشته باشد میتواند بگوید که این کارت این است آن کارت آن نیست اینکه میگوید استاد میخواهد استاد میخواهد برای اینکه این از ریز قضیه با خبر است از حال آدم هم با خبر است که انسان در چه حالتی است گاهی هم انسان را ذات اقدس الهی میآزماید میبرد میآورد یک کسی باید باشد که واقعاً انسان گاهی گیر میکند که وظیفه شرعی این است این را انجام بدهد یا انجام ندهد یک کسی باید باشد به انسان بگوید یک خضر راهی باید باشد که آقا این کار را شما انجام بده دندان روی جگر بگذار وظیفهات این است آدم اگر بفهمد که وظیفه شرعیش چیست دندان روی جگر میگذارد و اما مشکلش این است که حالا یک قضیهای برای خودم اتفاق افتاد به عرضتان برسانم من یک وقتی دعوت کرده بودند آن وقتی که حال ما مساعد بود شورای عالی قضایی بودیم بعد یک مقدار وضع و گاهی در نمازهای جمعه دعوت میکردند شهرهای مهم میرفتیم بزرگان خیلی هم محبت میکردند آنجا گاهی خطبهها قبل از نماز بود گاهی بین الصلاتین بود شخصیتهایی لطف میکردند ما بین صلاتین چند جملهای حرف میزدیم یک وقتی ما را دعوت کردند از یک هفته قبل که شما فلان هفته مشخص بیایید به عنوان سخنران قبل از نماز سخنرانی کنید ما هم آماده شدیم وقتمان را تنظیم کردیم که در فلان روز برویم آنجا سخنرانی کنیم بعد از یک مدتی دیدیم امام جمعه آنجا زنگ زد که آقا شما نباید بیاییٰ دیگری باید بیاید ما هم گفتیم چشم بعد شما این هفته نیایید هفته بعد بیایید ما هم این هفته نرفتیم هفته بعد بنا شد برویم هفته بعد که رفتیم دیدیم که بزرگواری را به عنوان مداح آوردند و این پی در پی خواند و پی در پی خواند یک مختصر وقتی برای ما ماند ما هم که یک مختصر که وارد شدیم کردیم و اینها دیدیم که کاغذ آوردند که وقت شما تمام شده است خب این به حسب ظاهر جور در نمیآید از یک طرفی هم خب حالا این حادثه پیش آمد این عده بزرگواران و مهمانان و مخاطبانی که در مصلی بودند بالأخره اینها بندگان خدا هستند اینها که از این ماجرا بیخبرند ما هم دو تا آیه دو تا حدیث از اهلبیت (علیه السلام) برای اینها میگفتیم اینکه عیبی نداشت که خب اینها که در این جریان نبودند که بعد که این صحنه گذشت من آمدم در اتاقم دیدم که همان ایام بود که ما به اصطلاح داشتیم اربعین میگرفتیم گفتیم به اینکه میگویند استاد میخواهد استاد باید یعنی این یک کسی میخواهد باشد به آدم بگوید بگو اینجا دندان روی جگر بگذار دارند تو را امتحان میکنند تو برای خودت میخواهی حرف بزنی یا برای خدا؟ اگر برای خداست چه این هفته چه آن هفته اگر برای خدا است چه کم چه زیاد این واقع جان کندن میخواهد یک کسی باید باشد به آدم بگوید تو این کار را بکن اینکه میبینید خیلیها قهر میکنند خیلیها میرنجند برای اینکه یک کسی نیست به آنها بگوید که آقا تو وظیفهات را انجام دادی بقیه هوس است چیزی نیست این است که باید کسی باشد که این کار مرجع نیست این کار مفسر نیست این کار حکیم نیست این کار عارف نیست این کار متکلم نیست این کار مربی است این کار خضر راه است که آدمٴ آدم اگر بفهمد وظیفهاش این است رضای خدا در اوست میگوید چشم چون همه شما هم همین طور هستید یعنی اینکه آدم بفهمد رضای خدا در این است خدا از آدم راضی است خب میگوید چشم دیگر اما مشکل این است که نمیداند وظیفه چیست از هر دو طرف حساب میکند ببیند که خوب هتک حیثیت شد به من برخورد اهانت کردند ما باید حیثیت داشته باشم در جامعه خدمت کنم یا نه از این طرف شیطان پی در پی براهین لمی و انی اقامه میکند از آن طرف هم خب مردم اینها نمازگذارانش مگر یک حدیث بگویی یک روایت بگویی این نور است برای مردم استفاده میکنند اینکه بد نیست حالا این هفته نشد این هفته یک ساعت نشد نیم ساعت نیم ساعت نشد پانزده دقیقه این تعارض ادله است یک کسی باید بسنجد که وظیفه چیست این جان کندن دارد آن کسی که سنت حسنه میگذارد میگوید آقا شما وظیفهتان این کار را فعلاً انجام بدهید شما انجام بدهید یک وقتی سیدناالاستاد یا دو هست علی ما ببالی ایشان بودند مثل اینکه درباره مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) فرمود، فرمود من داشتم نماز میخواندم و این تحت حنکم آویزان نبود ظاهراً بعد از رحلت مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) بود من هم همین طور داشتم نماز میخواندم و تحت حنکم بسته بودم دیدم مرحوم قاضی آمد این تحت حنک مرا باز کرد و به گردنم انداخت و رفت اینها یک راه دیگر است غیر از اینکه بگوید چه چیزی واجب چه چیزی مستحب است خب این تحت حنک را خب فتوا دادند مستحب است بالأخره حالت انکساری است اما یک کسی در آن عالم از آن عالم بیاید اینجا و تحت حنک را باز کند و برود این یک راه دیگر است اینکه آدم استاد میخواهد استاد میخواهد به واقع این است یعنی همه ما اینطوریم کسی در بین ماها نیست که خدای ناکرده بفهمد وظیفه شرعیاش چیست و بیراهه برود منتها این تعارض ادله گیر میکنیم ما از آن طرف هم متشرعین زیادند از این طرف هم متشرعین زیادند یک کسی که بالأخره به آدم بگوید تو الآن داری امتحان میشوی دیگر مگر نگفتیم برای رضای خدا کار میکنم خب برای رضای خدا این است یک چنین آدمی کم است که به آدم بگوید که تو وظیفهات این است وگرنه ما مشکلی از این جهت نداریم وظیفه شرعی مشخص است اما حالا الآن وظیفهام در این شرایط این است یا نه آن دشوار است.
«و الحمد لله رب العالمین»
یاد خدا اگر در قلب باشد با معرفت همراه است
شما یاد خدا و نام خدا را فراموش نکنید
کسی که در یاد خداست در بیابان هم باشد صاعقه به او اصابت نمیکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
یاد خدا اگر در قلب باشد با معرفت همراه است اما نام خدا بر لب باشد گاهی ممکن است با معرفت همراه نباشد گاهی ممکن است انسان اسمای حسنای الهی را بر زبان جاری بکند و معانیاش را نداند لکن یاد خدا در دل حتماً با معرفت الهی همراه است و خیلی تفاوت میکند مطلب، دیگر آن است که گرچه در این آیه بین خوف و رجا بین تضرع و خیفه جمع فرمود لکن بالأخره جنبه رجا مقدم است بر جنبه خوف زیرا نام مبارک ذات اقدس الهی به عنوان رب مطرح شد فرمود: ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ﴾ رب از آن جهت که مدبر است مالک است سید است و لازمه تربیب او و ربوبیت او تربیت است و لازمه تربیت هم احسان و محبت است و مانند آن قهراً جنبه رجا و امید را تقویت میکند آن تضرع قویتر میشود نسبت به خوف بعضی از مراتب خوف با تضرع هماهنگ است مثل خوف عقلی با آن منافاتی ندارد اما خوف عقاب است که با رجاء سازگار نیست و در مقابل رجاست چون شیطان همان طوری که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» یعنی همین سوره محل بحث گفت من از راههای مختلف میآیم در حقیقت این ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ نحوه طوافش هم بازگو شده است گفتگ ﴿لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ چون شیطان که عامل غفلت است از راههای گوناگون میآید نه از راه معیّن در تمام فرصتها حمله میکند نه فرصت معیّن برای دفع چنین شیطنتی هم انسان باید دائماً به یاد ذات اقدس الهی باشد اگر دشمن خواه نفس انسانی خواه شیطان خواه از درون خواه از بیرون حمله اینها محدود بود و موقت بود ذکر خدا هم محدود بود لکن چون حمله دشمن همیشه است یاد ذات اقدس الهی هم باید همیشه باشد از این جهت ذات اقدس الهی حالات انسان را خواه مربوط به گفتار خواه مربوط به رفتار و خواه مربوط به دوام زندگی این سه بخش را بررسی کرد فرمود گفتار انسان یا جهر است یا مادون الجهر رفتار انسان حالتهای بدنی انسان این است که یا انسان ایستاده است یا نشسته است یا به پهلو خوابیده و از نظر زمان هم بالأخره یا شب است یا روز یا صبح است یا شام همه این حالات را مورد عنایت قرار داد فرمود در این حالات گوناگون به یاد خدا باشید در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که بحثش گذشت فرمود بندگان الهی کسانیاند که ﴿یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ﴾ اینها در حال ایستاده در حال نشسته در حالی که پهلو آرمیدهاند در همه این حالات و رفتار به یاد خدایند البته مصداقی برای او ذکر کردهاند که اگر کسی مقدورش است نماز را باید ایستاده بخواند مقدورش نیست باید نشسته بخواند و اگر نشسته هم مقدورش نیست باید در همان رخت خواب به پهلو بیارمد و نمازش را بخواند البته این تطبیق است و بیان مصداق لکن منافاتی با اطلاق یا عموم آیه ندارد پس از اینکه فرمود: ﴿یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ﴾ تمام حالتهای رفتاری انسان را در بر گرفته است گفتار انسان هم بالأخره یا جهر است یا اخوات لکن فرمود به اینکه شما یاد خدا و نام خدا را فراموش نکنید منتهی آرامتر ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ چه اینکه نماز را هم فرمود اینچنین بخوانید در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اینچنین فرمود آیه 110 سوره «اسراء» این است که ﴿وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَلا تُخافِتْ بِها وَابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً﴾ که نه خیلی بلند و نه خیلی آهسته در جریان ذکر لسانی در آیه محل بحث هم فرمود: ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ از نظر زمان هم فرمود: ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ این ﴿بالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ یا منظور آن است که طلیعه روز به یاد خدا باش تا کل روز تأمین بشود و طلیعه شب به یاد خدا باش تا کل شب تأمین بشود یا منظور از ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ یعنی دائماً به یاد خدا باش اینکه میگویند صبح و شام نه یعنی فقط در بامداد و شامگاه بلکه صبح تا شام شام تا صبح شاید این دومی مراد باشد برای اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ﴾ وقتی که ذکر نفسی مراد شد ذُکر و یاد نفسی مراد شد آنگاه ادامهاش در جمیع لیل و نهار سخت نیست مثل ذکر زبانی نیست که در حال خواب مقدور نباشد یا با مکالمات و گفتار با دیگران منافات داشته باشد و مانند آن اگر چنانچه منظور یاد خدا در دل هست این یاد خدا در حال تجارت و بیع هم هست که ﴿رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ بنابراین کسی هم که مشغول درس و بحث است دارد ذکر میگوید برای اینکه یاد خدا را در دل دارد و قصد قربت هم همین است که بحثها و درسها را برای رضای خدا انجام میدهد پس بنابر اینچنین انسانی دائماً به یاد خداست در بحثهای ذکر هم روایت قبلاً از کتاب شریف وسائل خوانده شد که اگر کسی به یاد خدا باشد این در حقیقت دارد نماز مستحبی اقامه میکند که ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری﴾ و اگر کسی دائماً به یاد خدا بود مشمول ﴿الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ﴾ خواهد بود اینها دائم الصلاتاند قهراً آنها که گفتند خوشا آنان که دائم در نمازند ناظر به این گونه از روایات است که اگر کسی دایما به یاد خدا باشد مثل این که دائماً دارد نماز میخواند وگرنه نمازهای واجب بالأخره حد مشخصی دارد چون آن یاد در قلب هست و کارها بر اساس یاد الهی تنظیم میشود این شخص میتواند جمیع رفتارهای خود را که ﴿قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ﴾ و گفتارهای خود را که ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ است و حالتهای خود را که ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ است برابر این سه آیه تنظیم بکند آنگاه میتواند آنچه که در سوره مبارکه «حج» و مانند آن آمده است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ او را امتثال کرده باشد چون در روایاتی هم که اهلبیت (علیهم السلام) فرمودند این است که برای هر عبادتی یک حد مشخصی است فرمودند حج در تمام عمر یک بار واجب است روزه هر سال یک ماه واجب است نماز شبانه روز بالأخره هفده رکعت واجب است اینها حد مشخصی دارند چه اینکه مسائل مالی هم همینطور است لکن یاد خدا و نام خدا حد مشخصی ندارد ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ وقتی ذکر کثیر مورد امر شد یعنی انسان دائماً به یاد خدا باشد یا غالباً به یاد خدا باشد آن را باید بر ذکر نفسی حمل کرد برای اینکه حرفهایی هم که میزند گفتارهایی هم که دارد در حال خوابی هم که هست چون قلب او نمیخوابد و به نام و یاد خداست در حقیقت اعمال او و رفتار و گفتار او عبادت و ذکر خدا محسوب خواهد شد پس این ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ هم میتواند متعلق باشد به ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ﴾ هم میتواند متعلق باشد به ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ یعنی «وَاذْکُرْ رَبَّکَ وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ» که این به نحو تنازع مفعول به است متعلق است به هر دو فعل یکی به اذکری که اول ذکر شده است یکی به اذکری که در حقیقت درباره ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ مقدر است هم آن ذُکر نفسی و هم این ذِکر لسانی ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ است اگر چنانچه به این اخیر تعلق گرفت منظور از ﴿بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ یعنی همان بامداد و شامگاه نه دائماً چون این دیگر مقدور نیست.
پرسش ...
پاسخ: خب چرا بعضی ازمنه افضل است بعضی از امکنه هم افضل است ذکر در مسجد با غیر مسجد فرق میکند ذکر در ماه مبارک رمضان با غیر ماه مبارک رمضان فرق میکند ذکر در روز عرفه و روزهای پر برکت و لیالی قدر با سائر ایام و لیالی فرق میکند و آن میشود افضل.
پرسش ...
پاسخ: بله آن معنای ذکر است اصلاً فرمود که «لست اعنی» یا «لا یراد بقولکم یا بقولنا سبحان الله والحمد لله ولاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ والله اکبر وان کان ذلک منه» این در باب ذکر مرحوم صاحب وسائل نقل کرده حضرت فرمود به اینکه گرچه سبحانالله ذکر است ولی منظور ما از آن ذکر یا منظور روایت از ذکر این کلمه سبحانالله نیست در حقیقت ذُکر خداست نه ذکر خدا یاد خداست نه نام خدا آن یاد خداست که انسان را از گناه باز میدارد و منظور یاد خدا آن است که اگر گناهی پیش آمد انسان ترک بکند و واجب را ترک نکند حرام را ترک بکند و سند فعل واجب و ترک حرام را به یاد خداست در حقیقت آن در حقیقت ذُکر است یاد خب.
اصل را اصل و اصیل گفتند که جمعشان میشود آصال سرّش هم این است که گفتند شبانه روز یک لیل است در قبال نهار و نهار است در قبال لیل یک یوم است که معنی شب و روز است این یوم به معنای شب و روز از روز شروع میشود و به پایان نهار ختم میشود معمولاً شهور قمری اینطور است شب جمعه شب مقدم است بر روز چون بر اساس شهور قمری با هلال شروع میشود و هلال هم در شب است نه در روز این است که شب در روز بر این حسابها مقدم است وقتی میگویند شب جمعه شبش بر روز مقدم است شب قدر شبش بر روز مقدم است و شب عرفه یعنی آن شب نهم شبش بر روز مقدم است و همچنین سایر اعمال و عبادات شب طلیعه این 24 ساعت است و اصل این 24 ساعت و چون پایان روز بعد که غروب روز بعد حساب میشود این به طلیعه اصل مرتبط است لذا نزدیکهای غروب را هم میگویند اصل اصیل و جمعش میشود آصال خب منظور این است که شب و روز به یاد حق تعالی باشد ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ﴾ مطالب گاهی در حد متوسط از اهمیت برخوردار است لذا او را امر میکنند یا نهی میکنند اما وقتی برخی از مطالب از اهمیت خاصی برخوردار شد هم به فعل او امر میکنند هم به خلاف او نهی میکنند از خلاف او مثل ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا﴾ این دعوت به اجتماع از یک سو نهی از تفرق از سوی دیگر برای اهمیت همان وحدت ملی و وفاق است چون مهم است هم به فعل امر شده است هم به ترک نهی شده است اینجا هم از همین قبیل است چون یاد خدا و نام خدا مهم است هم به ذکر امر شده است هم از غفلت نهی شده است ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ خب گاهی انسان بالأخره غفلت میکند نفرمود «فلا تغفل» فرمود: ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ جزء غافلین نباش همین که انسان جزء غافلین نباشد مغتنم است گاهی هم البته ممکن هم هست که در اثر سهو و نسیان غفلت دامنگیر انسان بشود ولی اگر جزء غافلین نبود که این غافلین هم صفت مشبهه است یعنی غفلت رسوخ نکند این هم مغتنم است.
پرسش ...
پاسخ: آنجا دیگر مسئله ذکر نفس است دیگر یاد خدا همیشه هست آنجا شب و روز نیست اگر چنانچه زمان نباشد همین تعبیری که در بخش پایانی این سوره است آنجا خواهیم خواند که ﴿إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ﴾ حالا که در بخش پایانی که از اوصاف فرشتههای یاد میکند که آنها قبل از خلقت زمان و مکان بودند و بعد از برچیدن زمان و مکان هم هستند آنها هم دائماً به یاد ذات اقدس الهی هستند دوام آنها دیگر دوام زمانی نیست حالا انشاءالله در بخش پایانی همین سوره یعنی آیه بعد اشاره میشود خب.
اینکه فرمود: ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ برای آن است که گاهی احیاناً یک غفلت مقطعی ظهور میکند لکن غفلت رسوخ نکند چون اگر غفلت رسوخ بکند انسان کارهای خود را غافلانه انجام میدهد و اگر غافلانه انجام داد در برابر آن نصوصی که هیچ طائری در حال ذکر تیر نمیخورد و هر پرندهای وقتی شکار میشود تیری به او اصابت میکند حتماً در حال غفلت است یک چنین چیزی هم دامنگیر خود انسان هم خواهد شد چون گناهان در حقیقت تیر هستند دیگر «النظرة سهم من سهام ابلیس» آن دیگر اختصاص به نگاه نامحرم ندارد که و هر گناهی بالأخره تیر شیطان است حالا درباره گناهان نگاه فرمودند «النظرة سهم من سهام ابلیس» اگر کسی غافل بود بالأخره تیر میخورد در نصوص به ذکر که در کتاب شریف الوسایل هم اینها آمده یعنی کتاب صلات وسایل سهتا کتاب و سه تا رساله معمولاً هم فقها دارند هم محدثین کتاب القرآن، کتاب الذکر، کتاب الدعا اینها را معمولاً فقها در بخش پایانی کتاب صلات داشتند مخصوصاً مرحوم کاشفالغطاء (رضوان الله علیه) این سه تا رساله را در بحث صلات کتاب الصلاة دارد مرحوم صاحب وسائل هم بعد از نقل روایات کتاب صلات این سه بخش را یعنی کتاب القرآن را کتاب الدعا را کتاب الذکر را آنجا ذکر میکند روایات مربوط به فضیلت قرآن و تلاوت قرآن روایات مربوط به فضیلت دعا و اکثار دعا و تضرع در دعا و همچنین روایات مربوط به ذکر را ایشان آنجا ذکر میکند در نصوص ذکر آمده است که «الصواعق ... ولا تصیب الذاکر» کسی که در یاد خداست به نام خداست در بیابان هم باشد صاعقه به او اصابت نمیکند درباره پرندهها هم همین است هر حیوانی اگر ذاکر باشد تیر به او اصابت نمیکند مگر اینکه غفلت کند و تیر به او برسد و بالأخره مگر انسان چقدر میتواند در برابر تیر مقاومت کند ناچار اسیر خواهد شد یک بار دو بار سه بار وقتی که به اسارت رفت دیگر تحت فرمان شیطان و ولایت شیطان خواهد درآمد ـ معاذالله ـ فرمود: ﴿وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب بالأخره درک و شعور دارند بر اساس آن تسبیح عمومی که دارند خب.
پرسش ...
پاسخ: حالا فرق میکند یک وقت است که غفلت از ذکرهای مستحبی است که این هنوز انسان را به آنجا نمیرساند که معاذالله کالانعام بشود ولی در اثر اینکه غافلانه زندگی کردند و مصاب به تیر گناه شدند کم کم در تحت اسارت شیطان قرار میگیرند وقتی در تحت اسارت شیطان قرار گرفتند مرکوب شیطان میشوند و شیطان هم برابر آیه سوره «اسراء» گفت من سوار میشوم احتناک میکنم حنک و تحت حنک اینها در اختیارم هست ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ من اینها را افسار به دهانشان میزنم به گردنشان میزنم احتناک میکنم حنکشان را میگیرم خب حنک اسب در اختیار راکب است دیگر این اسب دیگر قدرتی ندارد هرجا میخواهد برود باید آن راکبش فرمان بدهد در چنین حالی میشود ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ .
مطلب دیگر آن است که این فضیلت هست برای ذکر این فضیلت هست که جلوی غفلت را میگیرد ولی در اوائل امر برای غفلتزدایی اثر دارد در پایان امر به جایی میرسد که آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿واذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ این کریمه که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آمده یک معنای عادی دارد و آن این است که هر وقت چیزی را فراموش کردی نام مبارک الله را ببر به یادت خواهد آمد آیه سوره مبارکه «کهف» این است ﴿وَلا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ اما دیگران از همین کریمه خواستند استفاده کنند که ذکر وقتی به ثمر میرسد که غیر خدا غیر مذکور را فراموش کنید اگر غیر خدا را فراموش کردی آنگاه شایستهای که به نام خدا باشی اما اگر هم به یاد خدایی هم به یاد غیر خدایی این ذکر مشوب است پس وقتی ذاکر باش که غیر خدا را فراموش میکنی در حقیقت ذکر خالص و ذکر ناب همین است «واذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ ما سواه» این هم یک معنای لطیفی است از این کریمه خب در این آیه که فرمود: ﴿واذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ یک حرفی را فخر رازی نقل میکند میگوید به اینکه بعضی از کسانی که اهل تربیت و تهذیب نفس بودند اینها کسانی را که در اوائل امرند به آنها دستور میدهند که شما به یاد خدا باشید و اربعین بگیرید منظور از این اربعین هم در بحثهای قبلی هم اشاره شد که این چهلهگیری نه یعنی انسان چهل روز منزوی باشد و از جامعه جدا بشود در حقیقت از دنیا جدا شدن اربعین است نه از خلق خدا و از امت اسلامی و از خدمت به مردم خب خدمت به مردم آخرت است در حقیقت دنیا نیست درس و بحث و خدمت و نفع لعیال لله اینها آخرت است اینها دنیا نیست و اگر در این تشکیلات بود یعنی در متن جامعه بود دید این کار خیر را دیگری هم دارد و میکند اگر خوشحال شد گفت خدا را شکر که ما میخواستیم بکنیم دیگری دارد انجام میدهد این معلوم میشود برای خدا دارد کار میکند اما اگر خدای ناکرده یک نگرانی پیش بیاید که چرا ما نشدیم و اینها مثلاً رأی آوردند این مشکل دارد پس آدم میتواند در متن زندگی هم باشد و این زندگی او آخرت باشد بگوید من برای رضای خدا قیام بکنم من رأی آوردم خدا را شکر رقیبم رأی آورد خدا را شکر این جدایی از دنیاست اما اگر خدای ناکرده بگوید که بالا و لابد من دیگر درست نیست خب پس اگر کسی اربعین میگیرد یعنی چهل روز از دنیا فاصله میگیرد نه امت و خلق و خدمت به مردم درس و بحث و اینها آن کار کار آسانی است به تعبیر سیدنا الاستاد آدم که یک جایی بنشیند یک کار سهلی است در یک گوشه منزوی بشود شاید دسیسه شیطان هم دخالت داشته باشد بیدخالت نباشد اما از دنیا جدا باشد و در متن مردم باشد این است که جهاد اکبر میطلبد هر لحظه انسان باید خون جگر بخورد نه خون جگر بخورد چرا به مقصد نرسید خون جگر بخورد از این دشمن درونی که پی در پی حمله میکند که چرا تو نشدی این باید این را سرکوب بکند که باید به او حالی بکند که من دارم این خدمت را میکنم حالا چه من چه آن آقا بنابراین اگر چهل روز انسان واقعاً با خودش در افتاد این اعدا عدو را رام کرد از آن به بعد زمینه پیدا میکند برای اینکه با یکی از روزنههای 99 گانه رابطه داشته باشد فخررازی نقل میکند که بعضی اکابر کسانی که اهل این راه بودند اهل سیر و سلوک بودند به اصطلاح آنها اهل ارادت بودند این را دستور میدادند که چهل روز مثلاً امنی بگیرند به یاد خدا و از غیر خدا فاصله بگیرند بعد از این اربعینگیری آنگاه این 99 اسم را بر ایشان میخواندند که همان 99 اسمی که در روایات ما هست «ان لله سبحانه وتعالی تسعة وتسعین اسماً من احصاها دخل الجنة» این اسمای 99 گانه مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب توحید خودش نقل کرده در سایر جوامع روایی امام آمده و اهل سنت هم آن اسمای 99 گانه را دارد آنگاه این 99 اسم را یکی پس از دیگری انشاء میکرد میخواند و این مخاطب گوش میداد بعد به آن میگفت به اینکه هر کدام از این اسماء وقتی خوانده شد حالت عوض شد روی آن اسم کار بکن معلوم میشود ذات اقدس الهی میخواهد از روزنه آن اسم فیض خاصی به تو برساند حالا علم است یا معرفت است یا عمل صالح است یا رزق ظاهری است یا رزق باطنی است به هر وسیله است با آن اسم میخواهد با تو سخن بگوید بر اساس ﴿وَما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ بالأخره هر کسی یک راه خاصی دارد این راه بدی نیست منتها انسان وقتی که میخواهد ذکری داشته باشد و یک راه و رسمی داشته باشد دو تا کار را باید انجام بدهد یک اینکه آن حدود مشروع را مشخص بکند که از آن چهار چوب بیرون نرود یکی اینکه معنای «من سنَّ سُنّة سیئة کان علیه وزرها» را خوب بفهمد ما یک تعبد داریم و یک استنان تعبد همین است که در نماز چه چیزی را بگوییم در تعقیبات چه چیزی را بگوییم به قصد ورود هم باید بگوییم کدام ذکر را بگوییم در نمازها در تعقیبات مقدمات نماز مؤخرات نماز اینها اذکار مشخص است مطلب دیگر اینکه «من سنَّ سُنّة حسنة کان له أجرها وأجر من عمل بها» این «من سنَّ سُنّة حسنة» یک اجتهادی را باز میکند یک راه عملی به آدم نشان میدهد وگرنه همانجایی که در مفاتیح نوشته آدم بگیرد و بخواند که دیگر سنت حسنه نیست خب آن را روایات گفته آدم آن ذکرها را بگوید یک صاحبنفسی یک صاحبدمی هر کدام از اینها بالأخره اثر دارد یک کسی تجربه کرده و فهمیده که مثلاً فلان اثر توسل به فلان امام فلان رقم و فلان عدد این اثر را دارد و خودش هم اهل راه بود نه اهل چاه نه در چاه افتاده بود نه دیگران را به چاه دعوت میکند و یک تجربه کرده بود به هر حال «من سنَّ سُنّة حسنة» چیز خوبی است برای اینکه این شخص متشرع است خطوط کلی را از کتاب و سنت گرفته در همین چهارچوب است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد منتها حالا هر کدام از اینها دارویی است هر دارو برای درد خاص خوب است یک کسی مشکل اعتقادی دارد چیزی خب در روایات ما که این است که اگر کسی غمگین شده «لا حول ولا قوة الا بالله» بگوید برای طلب رزق استغفار بکند برای طلب مغفرت ذکر خاص دارد همه اینها را مشخص کردند چهارچوبها را مشخص کردند اما چه وقت بگوید چند تا بگوید اینها مشخص نیست اینها یک سنت حسنه میخواهد اگر کسی اهل این راه بود و رفت و دید و تجربه کرد و آزمود این میشود صاحبنفس این میتواند یک عدهای را هم راهنمایی بکند این سنت حسنه را سنتگذاری کردن غیر از بدعت است یک وقت هست یک کسی خانقاه میسازد یک وقت کسی حسینیه میسازد هیچ کدام در اسلام سابقه نداشت اما یکی میشود سنت حسنه یکی سر از جای دیگر در میآورد خب سقاخانه و حسینه و اینها هم که در زمان پیغمبر نبود نه در قرآن است نه در روایات اما هر کسی که این کار را کرد یک آدم عاقلی بود یک متشرع پیرو کتاب و سنتی بود گفت چه بهتر که حالا ما یک جای خاصی را به نام سیدالشهدا (سلام الله علیه) بسازیم که مدایح و مناقب و مراثی و تاریخشان را آنجا ذکر کنیم که زن و مرد در هر فرصتی بتوانند شرکت کنند اگر مسجد نیست یا اینها نمیتوانند در مسجد بروند آنجا باشد این میشود سنت حسنه یک وقت یک کسی جای دیگر سر در میآورد بین بدعت و سنت باید کاملاً فرق گذاشت یعنی خود شارع مقدس به یک عدهای اجازه سنتگذاری داده است خب انسان باید چقدر کامل باشد که صاحب شریعت به او اجازه سنتگذاری بدهد خدای ناکرده از آن طرف میشود «من سنَّ سُنّة سیئة» خب پس «من سنَّ سُنّة حسنة» سخن در این نیست که آدم بفهمد خب بفهمد که حرفهای او را میفهمد حرفهای او را دارد نقل میکند اینکه سنت نیست این میگوید در فلان کتاب نوشته که این مقدار ذکر را شما بعد از نماز صبح بگو این دیگر سنت نیست اما اگر کسی اهل عمل باشد بگوید من رفتم تجربه کردم یافتم دیدم برای فلان مشکل این ذکر ده بار خوب است به این شرط که اهل کسب نباشد اهل ذکر باشد این میشود سنت حسنه این میشود حسینیه ساختن این میشود سقاخانه ساختن این میشود سنت حسنه بنابراین این کار آسانی هم نیست این است که شما میبینید درس اخلاق گفتن خیلی سخت است برای اینکه واقعاً از هر درسی مشکلتر است چه کسی حالا به خودش اجازه میدهد درس اخلاق بگوید این آدم نمیخواهد درس بگوید که میخواهد آن راه عملی را نشان بدهد بگوید من رفتم بیایید راه این است این جان کندن میخواهد واقعاً هم سخت است بسیار افراد نادرند سر<ش این است این میشود سنت حسنه اینکه فرمود شما این راه را بروید هر کدام از اینها خطوط کلیش مشخص است و این ذکر را بگویید اثر دارد حالا چه وقت بگویند چند تا بگویند در چه حالت بگویند اینها تجربه میخواهد اگر کسی تجربه کرد اجازه دارد که سنت حسنه بگذارد دیگر نمیشود گفت این آقا خودش بدعت درست کرده باید اولاً کسی باشد که درباره او بتوان گفت: ﴿اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ اگر غیر خدا را فراموش کرد قدرت سنتگذاری دارد و سنت او سنت حسنه خواهد بود و معیارهایش هم مشخص است این را خود صاحب شریعت اجازه داده است برای این کار وگرنه آنچه را که صاحب شریعت گفته آدم عمل بکند که دیگر خود انسان سنتگذار نشد که.
پرسش ...
پاسخ: دیگر حالا اگر کسی یکی از اینها را تجربه کرده که این برای فلان حال خوب است برای فلان مشکل خوب است برای فلان درد خوب است چون ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ درباره حمد آمده اما درباره بعضی از آیات یک کسی تجربه بکند بگوید من تجربه کردم فلان آیه را یکی دوبار بخوانی خوب است در صورتی که مصداق ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ باشد میشود سنت حسنه چون خود آنها اجازه سنتگذاری را دادند تشویق هم کردند «من سنَّ سُنّة حسنة» در قبال آن تقبیح که کردند «من سنَّ سُنّة سیئة» کذا اینجا فرمودند یک وقتی آدم اجتهاد میکند که چه ذکری چه تعقیبی هست اینکه سنت نیست این میگوید من کتاب و سنت و ادله بررسی کردم فهمیدم که تعقیبات نماز این قدر است اینهاست این میشود کتاب دعا او دیگر مربی اخلاق نیست مربی نفوس نیست او اهل ذکر و اینها نیست این میشود یک کسی که مجتهد در دعاست مجتهد در تعقیبات است و راه کلی نشان میدهد این کتاب طب نوشته اما یک کسی دست آدم را بگیرد بگوید که این حال را تو داری تو وظیفهات این است تو مثلاً فلان آیه را بخوان برای فلان شفا فلان مشکل را داری پنج بار بگو شش بار بگو بعد هم متوجه است که نه اینکه این را باید بگویم الا و لابد نه کمتر نه بیشتر رجائاً دارم میگویم نه قصد ورود میکند نه قصد بدعتسازی میکند میگوید من وضعم این است همان ذکر را دیگری میگوید و اثر ندارد این مثل داروهاست خیلی از این داروهاست که برای کسی برای یک بیماری شفابخش است همان بیماری که مثلاً همان درد دارد بیمار دیگر اگر گرفتار آن درد بشود این دارو برای او خوب نیست غرض آن است که این هم جزء صراط مستقیم است صراط مستقیم در هر جایی که سخن از صراط مستقیم است هم تشخیصش از مو باریکتر است هم عملش بعد از تشخیص از رفتن روی شمشیر تیز سختتر است چون صراط مستقیم «ادق من الشعر» فهمش بسیار مشکل است «احدّ من السیف» رفتنش مشکل است خیلی باید جان میکنند تا بفهمند راه چیست تازه بعد از اینکه فهمیدند راه چیست مگر رفتن آسان است چطور رفتن روی شمشیر لبه تیز شمشیر سخت صراط مستقیم هم سخت است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بله رسیده مثل اینکه داروها را فرمودند حالا همه این روایاتی که درباره دارو است مثلاً حجامت خوب است فلان غذا خوب است فلان گیاه فلان خاصیت را دارد آیا هر کسی میتواند حجامت کند یا بالأخره یک صاحبنفسی بگوید در چه شرایطی در چه سنی در چه حدی چقدر مثلاً خون بگیرند یا فلان دارو یا عصاره فلان گیاه خوب است برای چه کسی خوب است در چه شرایطی خوب است این را گفتند شما بروید ما راهنماییتان میکنیم آن وقت این شخص بیراهه نرفته اگر مثلاً گفته عصاره فلان گیاه خوب است این هم زیر مجموعه فلان امام گفته امام فرموده عصاره فلان گیاه برای فلان درمان خوب است این رفته بررسی کرده فهمش را پیدا کرده عمل کرده تجربه کرده بعد میگوید که اگر در فلان شرایط باشد با فلان مقدار در فلان حالت این دارو خوب است این در حقیقت دارد به آن برنامهای که اهلبیت فرمودند آنها را ریز میکند زیر مجموعه آنها قرار بدهد چیزی بخواهد بر خودش بیافزاید این میشود بدعت سر از خانقاه در میآورد چیزی از خودش نیافزاید همان حرفها را پیاده کند میشود حسینیه میشود سقاخانه خب چطور آدم اگر مالی را وقف حسینه بکند مشروع است با اینکه سخن از حسینیه و سقاخانه نبود.
پرسش ...
پاسخ: بله آنها هم میآیند همین را میگویند میگویند سبحانالله را بگو الحمدلله بگو لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ را بگو و مانند آن را بگوید یک وقتی کسی میخواهد از خودش ذکر در بیاورد نه یک وقتی میخواهد حالا از همین اذکار در غیر تعقیبات استفاده کند آن کسی که اهل راه است از همین ذکر تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) استفاده میکند میگوید این سبحانالله را بگو یا الله اکبر را بگو اگر چنانچه بخواهی به عنوان تعقیب بگویی الله اکبر مقدم است الحمدلله وسط است سبحانالله آخر اگر بخواهی به عنوان زیارت حرم معصومه (سلام الله علیها) بگویی مثلاً آن دستور رسیده ترتیبش را بر عکس میکنی حالا اگر خواستی برای شفای فلان مرض من تجربه کردم شما مثلاً این مقدار الله اکبر بگویید این مقدار هم سبحانالله بگویید این مقدار لاَ إِلهَ إِلاَ اللَّهُ را میگویی این همین حرف را میزند نه اینکه از خودش اضافه کند چیزی بیاورد آن وقت این میشود سنت حسنه شما مسئله «من سنَّ سُنّة حسنة» را بحث بفرمایید یعنی چه این چه پیامی دارد در قبال «من سنَّ سُنّة سیئة» آن هم ملاحظه بفرمایید که آیا معنای سنت حسنه یعنی اجتهاد و فتوا که کار مرجع است یا نه کار مربی اخلاق است آنکه بررسی میکند تعقیبات نماز چیست او فتوا میدهد او که سنتی نگذاشت که آنکه میگوید من برای شفای فلان بیماری این ذکر این تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به این رقم گفتم و نتیجه گرفتم در حد رجا اولاً رجاست نه ورود یک و این شخص هم دکاندار نیست این دو، ﴿وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ﴾ است سه از همین مواد آماده بهره میبرد چهار و میگوید من تجربه کردم حالا اگر کسی روانکاو باشد روانشناس باشد وضع خوبی داشته باشد میتواند بگوید که این کارت این است آن کارت آن نیست اینکه میگوید استاد میخواهد استاد میخواهد برای اینکه این از ریز قضیه با خبر است از حال آدم هم با خبر است که انسان در چه حالتی است گاهی هم انسان را ذات اقدس الهی میآزماید میبرد میآورد یک کسی باید باشد که واقعاً انسان گاهی گیر میکند که وظیفه شرعی این است این را انجام بدهد یا انجام ندهد یک کسی باید باشد به انسان بگوید یک خضر راهی باید باشد که آقا این کار را شما انجام بده دندان روی جگر بگذار وظیفهات این است آدم اگر بفهمد که وظیفه شرعیش چیست دندان روی جگر میگذارد و اما مشکلش این است که حالا یک قضیهای برای خودم اتفاق افتاد به عرضتان برسانم من یک وقتی دعوت کرده بودند آن وقتی که حال ما مساعد بود شورای عالی قضایی بودیم بعد یک مقدار وضع و گاهی در نمازهای جمعه دعوت میکردند شهرهای مهم میرفتیم بزرگان خیلی هم محبت میکردند آنجا گاهی خطبهها قبل از نماز بود گاهی بین الصلاتین بود شخصیتهایی لطف میکردند ما بین صلاتین چند جملهای حرف میزدیم یک وقتی ما را دعوت کردند از یک هفته قبل که شما فلان هفته مشخص بیایید به عنوان سخنران قبل از نماز سخنرانی کنید ما هم آماده شدیم وقتمان را تنظیم کردیم که در فلان روز برویم آنجا سخنرانی کنیم بعد از یک مدتی دیدیم امام جمعه آنجا زنگ زد که آقا شما نباید بیاییٰ دیگری باید بیاید ما هم گفتیم چشم بعد شما این هفته نیایید هفته بعد بیایید ما هم این هفته نرفتیم هفته بعد بنا شد برویم هفته بعد که رفتیم دیدیم که بزرگواری را به عنوان مداح آوردند و این پی در پی خواند و پی در پی خواند یک مختصر وقتی برای ما ماند ما هم که یک مختصر که وارد شدیم کردیم و اینها دیدیم که کاغذ آوردند که وقت شما تمام شده است خب این به حسب ظاهر جور در نمیآید از یک طرفی هم خب حالا این حادثه پیش آمد این عده بزرگواران و مهمانان و مخاطبانی که در مصلی بودند بالأخره اینها بندگان خدا هستند اینها که از این ماجرا بیخبرند ما هم دو تا آیه دو تا حدیث از اهلبیت (علیه السلام) برای اینها میگفتیم اینکه عیبی نداشت که خب اینها که در این جریان نبودند که بعد که این صحنه گذشت من آمدم در اتاقم دیدم که همان ایام بود که ما به اصطلاح داشتیم اربعین میگرفتیم گفتیم به اینکه میگویند استاد میخواهد استاد باید یعنی این یک کسی میخواهد باشد به آدم بگوید بگو اینجا دندان روی جگر بگذار دارند تو را امتحان میکنند تو برای خودت میخواهی حرف بزنی یا برای خدا؟ اگر برای خداست چه این هفته چه آن هفته اگر برای خدا است چه کم چه زیاد این واقع جان کندن میخواهد یک کسی باید باشد به آدم بگوید تو این کار را بکن اینکه میبینید خیلیها قهر میکنند خیلیها میرنجند برای اینکه یک کسی نیست به آنها بگوید که آقا تو وظیفهات را انجام دادی بقیه هوس است چیزی نیست این است که باید کسی باشد که این کار مرجع نیست این کار مفسر نیست این کار حکیم نیست این کار عارف نیست این کار متکلم نیست این کار مربی است این کار خضر راه است که آدمٴ آدم اگر بفهمد وظیفهاش این است رضای خدا در اوست میگوید چشم چون همه شما هم همین طور هستید یعنی اینکه آدم بفهمد رضای خدا در این است خدا از آدم راضی است خب میگوید چشم دیگر اما مشکل این است که نمیداند وظیفه چیست از هر دو طرف حساب میکند ببیند که خوب هتک حیثیت شد به من برخورد اهانت کردند ما باید حیثیت داشته باشم در جامعه خدمت کنم یا نه از این طرف شیطان پی در پی براهین لمی و انی اقامه میکند از آن طرف هم خب مردم اینها نمازگذارانش مگر یک حدیث بگویی یک روایت بگویی این نور است برای مردم استفاده میکنند اینکه بد نیست حالا این هفته نشد این هفته یک ساعت نشد نیم ساعت نیم ساعت نشد پانزده دقیقه این تعارض ادله است یک کسی باید بسنجد که وظیفه چیست این جان کندن دارد آن کسی که سنت حسنه میگذارد میگوید آقا شما وظیفهتان این کار را فعلاً انجام بدهید شما انجام بدهید یک وقتی سیدناالاستاد یا دو هست علی ما ببالی ایشان بودند مثل اینکه درباره مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) فرمود، فرمود من داشتم نماز میخواندم و این تحت حنکم آویزان نبود ظاهراً بعد از رحلت مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) بود من هم همین طور داشتم نماز میخواندم و تحت حنکم بسته بودم دیدم مرحوم قاضی آمد این تحت حنک مرا باز کرد و به گردنم انداخت و رفت اینها یک راه دیگر است غیر از اینکه بگوید چه چیزی واجب چه چیزی مستحب است خب این تحت حنک را خب فتوا دادند مستحب است بالأخره حالت انکساری است اما یک کسی در آن عالم از آن عالم بیاید اینجا و تحت حنک را باز کند و برود این یک راه دیگر است اینکه آدم استاد میخواهد استاد میخواهد به واقع این است یعنی همه ما اینطوریم کسی در بین ماها نیست که خدای ناکرده بفهمد وظیفه شرعیاش چیست و بیراهه برود منتها این تعارض ادله گیر میکنیم ما از آن طرف هم متشرعین زیادند از این طرف هم متشرعین زیادند یک کسی که بالأخره به آدم بگوید تو الآن داری امتحان میشوی دیگر مگر نگفتیم برای رضای خدا کار میکنم خب برای رضای خدا این است یک چنین آدمی کم است که به آدم بگوید که تو وظیفهات این است وگرنه ما مشکلی از این جهت نداریم وظیفه شرعی مشخص است اما حالا الآن وظیفهام در این شرایط این است یا نه آن دشوار است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است