- 895
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش اول"
اگر کسی مشغول قرائت قرآن است بر مخاطب استماع و انصات واجب است یا نه؟
اگر میخواهید جز مقربین بشوید به نام و یاد خدا باشید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ٭ وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در جریان قرائت قرآن چند حکم است حکم اول اینکه اگر کسی مشغول قرائت قرآن است در غیر نماز بر مستمع و بر مخاطب و بر دیگران استماع و انصات واجب است یا نه؟ حکم دیگر و مطلب دوم آن است که در نماز جماعت اگر امام مشغول قرائت قرآن است قرائت مأموم جایز است یا نه؟ سوم اینکه در نماز جماعت در نمازهای نمازهای جهری که امام مشغول قرائت قرآن است بر مأموم استماع و انصات واجب است یا نه؟ اما در مطلب اول معروف بین فقها اعم از شیعه و سنی استحباب انصات و استماع است نه وجوب گرچه گروه کمی هم از شیعه هم از اهل سنت فتوا به وجوب استماع دادهاند ولی معروف بین فقها(رضوان الله علیهم) استحباب استماع و انصات است میگویند این امر در سیاق امور اوامر مستحبی قرار گرفته اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ خب این مستحب است ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ این مستحب است آن نهی ﴿وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ﴾ این چنین است برای اینکه دلیلش این است که اگر میخواهید جز مقربین بشوید و جزء بندگانی باشید که عندالله به سر ببرید به نام و یاد خدا باشید غفلت نکنید و مانند آن این ترغیب به درجه عالیه ایمان است که تحصیلش واجب نیست به قرینه این سیاق یعنی این دو آیه بعد که حکم رجحانی و اخلاقی و استحبابی را به همراه دارد این آیه محل بحث ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ﴾ که در سیاق آنهاست حکمش استحباب است اما درباره نماز جماعت اگر نماز اخفاتیه باشد که مأموم صدای امام را نمیشنود اینجا حکمش آن حکم نماز جهری نیست در نماز جهری عدهای فتوا به حرمت قرائت دادند که بر مأموم قرائت حرام است حتماً و باید گوش بدهد حتماً باید به قرائت امام اکتفا کند اما حکم سوم که آیا گذشته از حرمت قرائت که برخی فتوا دادند استماع و انصات هم واجب است یا نه اگر مأموم حواسش جمع نبود نه خود قرائت کرد نه قرائت امام را گوش داد حواسش مشغول امور دنیایی خودش بود و مانند آن این هم معصیت کرد یا معصیت نکرد؟ اگر انصات و استماع واجب باشد خب معصیت کرده است ولی اگر استماع و انصات واجب نباشد چون انصات غیر از سکوت است غیر از عدم القرائة است انصات عبارت است از ساکت شدن با تدبر و گوش دادن است نه سکوت اگر انصات و استماع واجب نباشد این مأموم معصیت نکرده است اینجا هم عده زیادی فتوا دادند به اینکه استماع و انصات واجب نیست و حرام نیست که او غفلت داشته باشد البته از فیض نماز جماعت محروم است تعبیرات تندی هم درباره چنین مأمومی وارد شده است تفصیل این سه تا حکم فقهی به عهده فقه واگذار شده و اجمالش همین بود که اشاره شده است اما در جریان قبله که در بحث دیروز گذشت این در حال حرکت است اگر کسی مسافری است یا در هواپیماست یا در کشتی است یا در اتومبیل است یا روی اسب است یا حال عادی است ولی در حال حرکت است آنجا گفتند قبله نمازهای مستحبی وسیع است ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ اما اگر کسی در منزلی در مسجد نشسته است در حالی که آرام است نشسته است او باید شرایط نماز واجب را رعایت بکند یعنی آرام باشد و مستقبل به قبله نماز واجب باشد و مانند آن، آن حکمی که گفته شد برای حال حرکت است اما از اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ یک نام حق مطرح است یک یاد حق یاد حق را در دل و نام حق را بر لب آوردن در این آیه جمع بین ذکرین کرده است فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ در جانت در نهانخانه جانت به یاد حق باش در حقیقت ذُکر است آن کسی که تو را پروراند و میپروراند به یاد او باش ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ و چون آن رب تو ذوالجلال و الاکرام است تو هم با تضرع و خیفه به یاد او باش او اگر ذوالجلال محض بود با خوف او را میخوانیدم اگر ذیالاکرام صرف بود با تضرع او را میخواندیم اما هم چون دارای جلال است هم دارای جمال هم دارای جلال است هم دارای اکرام تو هم بین جزم و دفع بین خوف و رجاء بین ضراعت و خیفه او را بخوان ضراعت، تضرع، ابتهال، ناله، لابه حالت کشش است خوف حالت هراس است و گریز است بین گرایش و گریز او را بخوان که با این دعایت با عظمت ذات اقدس الهی مناسب و هماهنگ باشد اینکه دارد رغباً و رهباً نازل به همین دو جهت است اینکه دارد ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ ناظر به همین دو جهت است این تضرعاً و خیافتاً همان معنای خوف و رجاست همان طمع و خوف است همان رغبت و رهبت است همان گریز و گرایش است چون دارای جمال و کرامت است با تضرع بخوانید چون دارای جلال است با هیبت بخوانید با هراس بخوانید منتها این هراس هراس عقلی است نه هراس نفسی یک وقت انسان از مار و عقرب میترسد یک وقتی وارد حرم شد حریم میگیرد که مبادا خدای ناکرده من ادب این حرم را رعایت نکنم محروم بشوم او در حقیقت از خودش میترسد که مبادا ادب آن محضر و مشهد را رعایت نکند وگرنه ذات اقدس الهی که ارحم الراحمین است خوفی ندارد خب ولی چون دارای جلالت است خوف عقلی بهره ذاکر میشود ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾.
پرسش ...
پاسخ: این هم در حقیقت همان طور است که انسان میترسد که مبادا حرمت این محضر را رعایت نکند وگرنه ارحم الراحمین که جمال صرف است و کمال محض مایه ترس نیست اصلاً از چه چیزش بترسد حریم میگیرد که مبادا ادب را رعایت نکرده باشد خب ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ روایات فراوانی درباره ذکر شده است این کتاب حکمت در عبادات آن بخش دهمش یک رسالهای در ذکر نوشته شده یک مقداری این مسایل آنجا جمع شده با مباحث دیگر فرق میکند آن رساله درباره ذکر و احکام ذکر و آداب ذکر و اینها اینجا نوشته شده ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ چند تا روایت است که مرحوم در بخشهای کتاب تفسیر روایی آمده که گوشهای از آنها را مرحوم فیض در صافی نقل کرده است که ثواب ذکر مخفی را یعنی ذکر نفسانی را جز ذات اقدس الهی کسی نمیداند و فرشتگان ثواب آن ذکری را که مسموع است میدانند و مینویسند اما ثواب ذکر نفسی را نمیدانند فقط ذات اقدس الهی میداند آنقدر ذکر نفسی که در حقیقت ذُکر است و یاد خداست مهم است چون این به اخلاص نزدیکتر است از یک سو از ریا دورتر است از سوی دیگر و به قبول نزدیکتر است از سوی سوم و کم کم انسان را به مقام مقربین میرساند از سوی چهارم که تعلیل آیه پایانی همین است انسان را جزء مقربین قرار میدهد و از ذات اقدس الهی به عنوان حدیث قدسی نقل شده است که اگر کسی مرا سرّاً یاد کند من او را علانیتاً یاد بکنم یعنی در روز قیامت «علی رئوس الاشهاد» به یاد اویم چه اینکه نام او را و یاد او را هم بر السنه مؤمنین جاری میکنم که زبان مؤمنین جزء ستاد و سپاهیان الهی است و تفاوت فراوانی که بین ذکر نفس که در حقیقت یاد خداست و بین ذکر لفظ و زبان که نام خداست این است که در قرآن کریم که فرمود منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ آنجا یک روایت نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که سیدنا الاستاد در المیزان میفرماید این از غرر روایات ماست آیه این است که منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ منافق از آن جهت که ظاهرش مسلمان است و باطنش کافر اصلاً به یاد خدا نیست «لا قلیلا و لا کثیرا» اینکه فرمود منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ آنجا آن روایت را از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل کردهاند که مرحوم فیض آن روایت را در تفسیر صافی ذیل آیه محل بحث نقل کرده است که منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ ممکن است آنها زیاد هم به یاد خدا باشند مثل همان گروه از خوارج ممکن ذکر فراوانی هم داشته باشند اما اینها در حضور مردم به یاد خدایند این یک مقدمه، پس برای دنیاست هرچه در حضور مردم است برای دنیاست این دو مقدمه و دنیا هم که متاع قلیل است﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ این سه مقدمه روی این اصول سهگانه اگر کسی منافقانه یاد حق را بر لب داشت ذکرش قلیل است نه اینکه ذکر قلیله است یعنی واقعاً ذکر مقبول معقول هست منتها کم است چون منافق اصلاً به یاد خدا نیست ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلا﴾ از یک جهت این روی این استثنا استثنا منقطع خواهد بود اصلاً به یاد خدا نیست ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ خب بنابراین اینکه سیدنا الاستاد فرمود این از غرر روایات ماست برای اینکه خب آیه را اگر این روایت نباشد آدم به زحمت میخواهد بفهمد اینکه خدا فرمود منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ چون ظاهر استثنای استثنای متصل است و این با نفاق سازگار نیست چون منافق اصلاً به یاد خدا نیست «لا قلیلا و لا کثیرا» اگر به کمک آن سه تا مقدمه بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) روشن شد آن وقت آیه معنای خودش را خوب پیدا میکند.
پرسش ...
پاسخ: خب آن که دیگر منافق نیست اگر یهودی شد یا یهودی مخلص است یا یهودی منافق آن را میگویند اهل کتاب نه منافق اگر مسیحی شد یا مسیحی خالص است یا مسیحی منافق اگر مسلمان بود یا مسلمان خالص است یا مسلمان منافق در حوزه اسلامی اگر ظاهراً اسلام آورد باطناً کافر است در حوزه یهودیت اگر ظاهراً کلیمی بود باطناً کافر است در حوزه ترساها هم به شرح ایضاً
پرسش ...
پاسخ: نسبت به اسلام هم همین طور است اگر کسی در حوزه اسلام این است در حوزه کلیمیت و یهودیت این است در حوزه مسیحیت این است اهل کتاب را کسی منافق نمیگوید که اهل کتاب اهل کتاباند واقعاً موحدند منتها آنها که گرفتار تثلیثاند یک مشکل دیگر دارند آنهایی که مبتلا به تثنیهاند که عزیر ابن الله میگویند مشکل دیگر دارند وگرنه آن ترسایا و یهودی واقعی موحد است آنکه منافق نیست او ذکر خدا هم دارد.
پرسش ...
پاسخ: خب آنها منافقاند در حقیقت یهودیانی بودند که وارد شدند منافقانه یهودی هم قبول نداشتند یهودیت هم قبول نداشتند.
پرسش ...
پاسخ: اگر اقرار دارند مسلمان فاسقاند اگر اقرار ندارند که اهل کتاباند دیگر مسلمان نیستند که دیگر ذکر درونی با ذکر بیرونی گاهی هماهنگ است گاهی هماهنگ نیست گاهی انسان هم به یاد خداست هم نام خدا را بر لب میبرد یک وقت است که نه یک لقلقه لسانی است در همان روایات باب ذکر یا همچنین باب قرائت قرآن دارد که «لا یتجاوزوا تراقیهم» یعنی این از ترقوه و از گردن ایشان تجاوز نمیکند پایین نمیرود تا به قلبشان بنشیند این قرائت قرآن در همان روایات قرائت قرآن اینچنین آمده که در بحث غنا این روایات هست که اینگونه از قرائتها از ترقوه اینها پایین نمیرود از همان گلویشان پایین نمیرود به دلشان نمینشیند بالأخره خب اگر ذکر اینچنین باشد که خب لقلقه لسان است اما اگر نه محصول آن ذکر نفس باشد این جمع بین دو عبادت کرده است هم ذُکر و یاد خدا هم ذکر و نام خدا هر دو را جمع کرده است
خب اینکه فرموده: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ برای اینکه بفهماند ترس از ذات اقدس الهی نظیر ترس از مار و عقرب نیست نظیر ترس از رعد و برق نیست اینگونه از ترسهای نفسانی نیست نفرمود خوفاً فرمود ﴿خُفْیَة﴾ خیفه که فعل است نوعی از خوف است جلسه نوعی از جلوس است جَلسه یعنی یک بار نشستن اما جلس و جلس و جِلسةً، قعدت قعدةً یعنی یک نوع خاصی از نشستن اینجا خاف خیفةً یعنی یک نوع خاصی از هراس این همان خوف عقلی است مثل اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) مأمور شد که ذات اقدس الهی به او فرمود به اینکه از این عصا که حالا به صورت مار درآمده است از این مار نترس از ما که منشأ خوف عقلی هستیم هراسناک باش ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ انبیای الهی از مار و عقرب هراسی نداشتند فقط از ذات اقدس الهی هراسناک بودند که آن میشود خوف عقلی نه خوف نقلی.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر چون بار اول است دیگر بار اول است فرمود از او نترس برای اینکه او مأمور ماست از ما که هراسناک باشی کاری به تو ندارد وقتی از ما هراسناک نباشی خب او ممکن آسیب برساند.
﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ که این خیفه نوع خاصی از خوف است این برای ذُکر و یاد و حضور نفسانی اما ذِکر ذات اقدس الهی در زمان آن را هم بیان فرمود ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ یعنی نام خدا را بر لب بیاور اما به صورت همس نه به صورت جهر خیلی آشکار نباشد بلند نباشد ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْل﴾ نه تنها فریاد و سُراخ نباشد جهر هم نباشد دُونَ الْجَهْرِ باشد برای آنکه آن هم به اخلاص نزدیکتر است از ریا دورتر است به قبول نزدیکتر است و مانند آن در آیات دیگری در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود ﴿ادْعُ لَنَا رَبَّکَ﴾ آن دعا بود نه مسئله ذکر آنجا همین بود که آرام بخوان چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ در ذیل آیه این معتدین را دوست ندارد خب این تناسب صدر و ذیل یک آیه آن است که اعتداء یعنی تعدی کردن و تجاوز کردن از مرز دعا یعنی انسان بلند خدا را بخواند البته تعدی به حقوق دیگران به احکام الهی و احکام جامعه اینها هم تعدی است خدا معتدی را دوست ندارد اما بارزترین مصداق تعدی آن است که در خود همین آیه است آیه که مربوط به دعا بود در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت این بود که آرام و آهسته خدا را بخوانید برای اینکه ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ تعدی در دعا این است که انسان گاهی بیجهت کسی را نفرین بکند این تعدی در دعاست به لحاظ مضمون باز تعدی در دعا این است که فریاد بکشد این هم تعدی است آن وقت ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ همه اینها را شامل میشود هم تعدی در احکام هم در حقوق هم در مضمون دعا هم در کیفیت دعا آنگاه آن روایتی که از وجود مبارک پیغمبر(علیهم السلام) نقل شده است که در یک مسافرتی عدهای با صدای بلند به نام خدا مشغول بودند حضرت فرمود بگویید چرا این کار را انجام میدهید برای اینکه آنکه را شما میخوانید که دور نیست نزدیک است میشنود خب چه داعی دارید فریاد بکشید «انکم لا تدعون بعیدا» خدا که ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ اگر او نزدیک است خب چرا شما فریاد میکشید وقتی که ذات اقدس الهی اجازه ندهد که در حضور پیغمبر او انسان صدا را بلند بکند در حضور خود او هم به طریق اولی فرمود: ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾ این ادب محضر نبوت و رسالت پیغمبر(علیهم السلام) این است انسان آرام حرف بزند حرم هم که مشرف میشود همین طور است دیگر مشاهد مشرفه هم باید آرام آدم زیارتنامه بخواند بالأخره آنها حی و میتشان که یکسان است آدم داعی ندارد بلند زیارت نامه بخواند یا بلند دعا بکند فرمود: ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ ... وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْل﴾ آرام حرف بزنید صدایتان را هم بلند نکنید وقتی ادب رعایت ادب محضر نبوت و رسالت پیغمبر(علیه السلام) آهسته و همس بودن است ادب دعا و ذکر هم به طریق اولی دیگر ذات اقدس الهی اجازه نمیدهد که انسان آن دعاها را به این صورت فریاد بکشد بخواند اما
پرسش ...
پاسخ: اینجا هم همینطور است انسان احساس بعد میکند میگوید یا الله همین یا الله را چون قرب و بعد است دیگر آدم دور ندا دارد آدم نزدیک نجوا دارد وقتی خیلی نزدیک شد دیگر ساکت میشود.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که همان ندا را هم انسان با آهسته میخواند میگوید یا الله چون بُعد از این طرف است نه از آن طرف ما باید بدانیم آنکه را که میخوانیم به ما از همه چیز نزدیکتر است از این طرف ما دوریم چون از این طرف دوریم بنابراین بگوییم یا الله یا رب وقتی احساس کردیم نزدیکیم دیگر این یا میافتد چون در این دعاها آداب دعا این چیزی است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) و دیگران نقل کردهاند همین طور است دیگر یا الله است یا رب هست بعد کم کم مثل اینکه دهبار آدم یا رب گفت بعد میگویند رب رب دیگر این یا می افتد این یا افتادن برای این است که انسان این درجات را طی کرده احساس تقرب میکند وقتی نزدیک شد دیگر احساس دوری نمیکند که بگوید یا رب آن وقت کم کم زمینه برای مناجات شروع میشود این یا میافتد خب نه معنایش این است شما فریاد بکشید اما میماند آن تعبیراتی که دارد «ولیصرخ الصارخون .. ویعج العاجّون» یا خدا صریخ مستصرخین است و مانند آن خب صارخین را او چیز میکند صارخ صراخ هم گفتند صیاحه یعنی صیحه بلند است مثلاً درباره خروس دارد او صراخ دارد صراخ دیک همان صیاح اوست یعنی صیحه اوست خب گاهی انسان فریاد میکشد ناله میکند وقتی مشکل پیدا کرد ناله میکند تا اینکه دیگران او را دریابند این فریاد کشیدن و ناله کشیدن برای آن است که یک کسی به دادش برسد آن کسی به دادش میخواهد برسد یا نمیشنود یا نمیداند که عمق فاجعه چقدر است اگر یک مشکلی برای کسی پیش آمد این صراخ یعنی فریاد بر میآورد چنین شخص میشود مستصرخ آن کسی که دادرس و فریادرس است به او میگویند صَریخ صریخ المستصرخین صریخ گفتند هم به معنای فریادرس است هم به معنای فریاد کننده خب اگر یک مشکلی برای انسان پیش آمد انسان فریاد میکند به دو جهت یکی اینکه آن معین و معاون را با خبر بکند یکی اینکه آنها را از عمق فاجعه مستحضر بکند هم آنها بشنوند هم بفهمند حادثه چقدر خطرناک است اگر صریخ مستصرخ ما که ذات اقدس الهی است هم سمیعالدعا است هم علیم است از عمق فاجعه با خبر است آن وقت این فریاد برای چیست؟ لذا اگر یک وقتی گفته شد که «ولیصرخ الصارخون ... ویعجّ العاجون» نسبت به ما ادای خداست که آنها را ما به این دو مطلب آشنا کنیم همین که ما دردمندیم همین که مشکل ما زیاد است عمیق است خب انسان فریاد بر میآورد آنجا دیگر جای تعلیم نیست حالا اگر کسی خدای ناکرده دارد میافتد آنجا دیگر نمیشود که گفت یواش حرف بزن که این باید فریاد کند عابرین را با خبر کند این برای آنجاست در چنین حالی که کسی مستصرخ است فریاد بر میآورد تنها کسی که صریخ مستصرخین است خداست نه معنیاش این است که شما دعا میکنید فریاد بکشید دعای کمیل میخوانید فریاد بکشید به تعبیر بعضی از این مفسرین میگویند مخصوصاً روی این مکدرا ..یعنی بلندگوها که مزاحم همسایهها هم بشوید خب آنکه دعا نیست خب پس اگر کسی فریادی دارد نالهای دارد این برای آن دو جهت فریاد میآورد ذات اقدس الهی چون سمیع است و علیم نسبت به او دیگر نیاز نیست که انسان فریاد بکشد
پرسش ...
پاسخ: دعای کمیل هم همین است دیگر انسان مثلاً ما در جریان قیامت آنجا که دیگر فریاد نیست شیطان میگوید ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ نه شما فریادرس من هستید نه من فریادرس شما یک وقت است انسان بیتاب حالت عادی از او گرفته میشود بیتابانه ناله میزند خب آن دیگر حالت عادی نیست یک وقت هست نه کاملاً نشسته فریاد برمیآورد آخر برای چه چیزی فریاد میزند؟ اینجا آن روایت پیغمبر(علیهم السلام) حاکم است که فرمود: «انکم لا تدعون بعیدا» شما که با یک موجود دور نمیخواهید ناله داشته باشید که اگر میخواهید بگویید که خیلی دردمندید خب او که میداند اگر میخواهید بشنوانید او که همس و جهر هر دو را میشنود بنابراین.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر صریخ مستصرخین است آنها هم هست که چیز مناجات کنندههاست که مجیب مناجات کنندهها هم هست هم منادات را هم مناجات را فرمود: ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ منتها کسی که گرفتار شد و فاجعهای دامنگیر او شد او حالا ناله میزند اگر حتی قدرت ناله هم نداشته باشد در آن حال او مستصرخ است ولو قدرت فریاد هم نداشته باشد کسی که از دیگران کاری ساخته نیست فقط از ذات اقدس الهی ساخته است به او میگویند صریخ مستصرخ
پرسش ...
پاسخ: نه آن دردمند بودن است آدم فریاد میزند برای چه چیزی؟ برای احد الامرین دیگر برای اینکه این فریادرس بشنود یک، برای اینکه از عمق فاجعه با خبر بشود دو، او که هر دو چیز را بهتر از ما میداند لذا هم در مسئله دعا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت که آرام دعا کنید هم در مسئله ذکر در این بخش پایانی فرمود آرام دعا کنید ذکر بگویید چه ذکر چه دعا با کسی انسان در ارتباط است که «بکلّ شیء سمیع» است بنابراین این هم یک تعبیر ادبی است حالا آن بیچارهای که قدرت فریاد ندارد او مستصرخ است یا نه؟ اینکه بگوییم صریخ المستصرخین معنایش این است که حالا آن مریضی که قدرت فریاد ندارد خدا متصرخ برای او نیست؟ مستصرخ یعنی کسی که حالا افتاده دردمندی که اگر بخواهد حرف بزند فریادش بلند است نه معنیاش این است که آنها که فریاد میکشند داد میکشند خدا به داد آنها میرسد آن بیچارهها که قدرت هوار ندارند به داد آنها نمیرسد این نیست یا آن کسی که در اثر بیماری یا کهولت قدرت فریاد ندارد این دعای ندبه که «ولیصرخ الصارخون ویضج الضاجون ویعج العاجون أین الحسن و» این شامل او نیست یا فریاد او بیشتر است معنای فریاد این است که من از عمق دلم دردمندم نه هوار میکشم حالا فرض کن یک کسی بیمار است یا زخم خورده میدان جنگ است که قدرت آه کشیدن هم ندارد این مستصرخ نیست؟ منظور این نیست که شما فریاد برآورید که خب.
پرسش ...
پاسخ: دنیا هم همین طور است در دنیا انسان برای فهماندن دیگری فریاد چیز خوبی است ما مگر جز آن است که این فریاد به ما آنچه که گفتند گریه را گفتند اخلاص را گفتند و دوام ذکر را گفتند اینها را گفتند اما در محضر خود پیغمبر(علیهم السلام) گفتند آرام حرف بزنید چه رسد به محضر الله در بحثهای قبل در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» درباره دعا فرمود به اینکه آرام دعا بخوانید اینجا هم مربوط به ذکر است فرمود آرام ذکر بکنید. پرسش ...
پاسخ: گاهی برای ایجاد وحدت است نه برای اینکه خدا بشنود گفتند: «أصواتکم بالصلاة علیّ فانها تذهب بالنفاق» برای اینکه یک وحدتی را میرساند نظیر آنچه که انسان در تظاهرات و امثال ذلک فریاد برمیآورد که یک وحدت ملی مذهبی را میرساند و مانند آن که یکدیگر را میخواهیم خبر بکنیم اما اگر حالا بخواهیم با خدا سخن بگوییم خب برای چه فریاد برآوریم؟ یک وقت است که انسان در جمع برای اینکه دیگران را با خود هماهنگ کند همنوا و همآوا شود این صدا بلند میشود در بعضی جبهههای جنگ است وقتی بالای این تل و تپه میروید آنجا صدایتان را بلند کنید شعارتان را بلند کنید بگویید یاء، کاف، هاء، یاء، عین، صاد، یا احد و یا صمد که شعار مسلمانان در غزوهها که خود پیغمبر(علیهم السلام) حضور داشت همین بود.
پرسش ...
پاسخ: چون برای اینکه آنها بشنوند
پرسش ...
پاسخ: چرا آن نمیدانست یا ما نمیدانیم که او میدانست یا نمیدانست آن میدانست و برای اینکه در معرض بود آنها بشنوند این آیات الهی را گاهی به یکدیگر میگفتند ما کلام شنیدیم که شبیه شعر و سحر و امثال ذلک نیست این جنبه تعلیم دارد قرائت قرآن لذا به ما گفتند استماع کنید در جریان قرائت قرآن نگفتند آرام بخوانید که اینکه فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ معلوم شده که او دارد بلند میخواند دیگر این جنبه تعلیم دارد اما اگر خواست ذکر بکند ذکر بگوید دعا بکند چون با خدا رابطه دارد خب برای چه بلند دعا بخواند؟ قرائت قرآن در حقیقت یک تبلیغ است یک تعلیمی که کتاب حکمت است تلاوت است دیگران باید استفاده کنند از این طرف میگویند شما بخوانید از آن طرف به دیگران میگویند گوش بدهید این باید جهر باشد اگر جهر نباشد که استماع و انصات معنا ندارد.
پرسش ...
پاسخ: آن حالت از دل فریاد برآوردن است همان جا هم خود حضرت امیر از خضر که این را نقل میکند آرام دعا میکردند اینطور نبود که فریاد برآورند هوار بکشند حالا اگر کسی دردمند است و قدرت ناله ندارد یک بیماری افتاده است و قدرت هوار ندارد این مستصرخ نیست؟ یا مستصرخ هست؟ اگر کسی با خدایش دارد دعا و مناجات دارد بهترین شرطش در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» درباره دعا گذشت که آرام دعا کنید درباره ذکر هم همین آیه است که فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
اگر کسی مشغول قرائت قرآن است بر مخاطب استماع و انصات واجب است یا نه؟
اگر میخواهید جز مقربین بشوید به نام و یاد خدا باشید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ٭ وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در جریان قرائت قرآن چند حکم است حکم اول اینکه اگر کسی مشغول قرائت قرآن است در غیر نماز بر مستمع و بر مخاطب و بر دیگران استماع و انصات واجب است یا نه؟ حکم دیگر و مطلب دوم آن است که در نماز جماعت اگر امام مشغول قرائت قرآن است قرائت مأموم جایز است یا نه؟ سوم اینکه در نماز جماعت در نمازهای نمازهای جهری که امام مشغول قرائت قرآن است بر مأموم استماع و انصات واجب است یا نه؟ اما در مطلب اول معروف بین فقها اعم از شیعه و سنی استحباب انصات و استماع است نه وجوب گرچه گروه کمی هم از شیعه هم از اهل سنت فتوا به وجوب استماع دادهاند ولی معروف بین فقها(رضوان الله علیهم) استحباب استماع و انصات است میگویند این امر در سیاق امور اوامر مستحبی قرار گرفته اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ خب این مستحب است ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ این مستحب است آن نهی ﴿وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ﴾ این چنین است برای اینکه دلیلش این است که اگر میخواهید جز مقربین بشوید و جزء بندگانی باشید که عندالله به سر ببرید به نام و یاد خدا باشید غفلت نکنید و مانند آن این ترغیب به درجه عالیه ایمان است که تحصیلش واجب نیست به قرینه این سیاق یعنی این دو آیه بعد که حکم رجحانی و اخلاقی و استحبابی را به همراه دارد این آیه محل بحث ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ﴾ که در سیاق آنهاست حکمش استحباب است اما درباره نماز جماعت اگر نماز اخفاتیه باشد که مأموم صدای امام را نمیشنود اینجا حکمش آن حکم نماز جهری نیست در نماز جهری عدهای فتوا به حرمت قرائت دادند که بر مأموم قرائت حرام است حتماً و باید گوش بدهد حتماً باید به قرائت امام اکتفا کند اما حکم سوم که آیا گذشته از حرمت قرائت که برخی فتوا دادند استماع و انصات هم واجب است یا نه اگر مأموم حواسش جمع نبود نه خود قرائت کرد نه قرائت امام را گوش داد حواسش مشغول امور دنیایی خودش بود و مانند آن این هم معصیت کرد یا معصیت نکرد؟ اگر انصات و استماع واجب باشد خب معصیت کرده است ولی اگر استماع و انصات واجب نباشد چون انصات غیر از سکوت است غیر از عدم القرائة است انصات عبارت است از ساکت شدن با تدبر و گوش دادن است نه سکوت اگر انصات و استماع واجب نباشد این مأموم معصیت نکرده است اینجا هم عده زیادی فتوا دادند به اینکه استماع و انصات واجب نیست و حرام نیست که او غفلت داشته باشد البته از فیض نماز جماعت محروم است تعبیرات تندی هم درباره چنین مأمومی وارد شده است تفصیل این سه تا حکم فقهی به عهده فقه واگذار شده و اجمالش همین بود که اشاره شده است اما در جریان قبله که در بحث دیروز گذشت این در حال حرکت است اگر کسی مسافری است یا در هواپیماست یا در کشتی است یا در اتومبیل است یا روی اسب است یا حال عادی است ولی در حال حرکت است آنجا گفتند قبله نمازهای مستحبی وسیع است ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ اما اگر کسی در منزلی در مسجد نشسته است در حالی که آرام است نشسته است او باید شرایط نماز واجب را رعایت بکند یعنی آرام باشد و مستقبل به قبله نماز واجب باشد و مانند آن، آن حکمی که گفته شد برای حال حرکت است اما از اینکه فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ یک نام حق مطرح است یک یاد حق یاد حق را در دل و نام حق را بر لب آوردن در این آیه جمع بین ذکرین کرده است فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ در جانت در نهانخانه جانت به یاد حق باش در حقیقت ذُکر است آن کسی که تو را پروراند و میپروراند به یاد او باش ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾ و چون آن رب تو ذوالجلال و الاکرام است تو هم با تضرع و خیفه به یاد او باش او اگر ذوالجلال محض بود با خوف او را میخوانیدم اگر ذیالاکرام صرف بود با تضرع او را میخواندیم اما هم چون دارای جلال است هم دارای جمال هم دارای جلال است هم دارای اکرام تو هم بین جزم و دفع بین خوف و رجاء بین ضراعت و خیفه او را بخوان ضراعت، تضرع، ابتهال، ناله، لابه حالت کشش است خوف حالت هراس است و گریز است بین گرایش و گریز او را بخوان که با این دعایت با عظمت ذات اقدس الهی مناسب و هماهنگ باشد اینکه دارد رغباً و رهباً نازل به همین دو جهت است اینکه دارد ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ ناظر به همین دو جهت است این تضرعاً و خیافتاً همان معنای خوف و رجاست همان طمع و خوف است همان رغبت و رهبت است همان گریز و گرایش است چون دارای جمال و کرامت است با تضرع بخوانید چون دارای جلال است با هیبت بخوانید با هراس بخوانید منتها این هراس هراس عقلی است نه هراس نفسی یک وقت انسان از مار و عقرب میترسد یک وقتی وارد حرم شد حریم میگیرد که مبادا خدای ناکرده من ادب این حرم را رعایت نکنم محروم بشوم او در حقیقت از خودش میترسد که مبادا ادب آن محضر و مشهد را رعایت نکند وگرنه ذات اقدس الهی که ارحم الراحمین است خوفی ندارد خب ولی چون دارای جلالت است خوف عقلی بهره ذاکر میشود ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾.
پرسش ...
پاسخ: این هم در حقیقت همان طور است که انسان میترسد که مبادا حرمت این محضر را رعایت نکند وگرنه ارحم الراحمین که جمال صرف است و کمال محض مایه ترس نیست اصلاً از چه چیزش بترسد حریم میگیرد که مبادا ادب را رعایت نکرده باشد خب ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ روایات فراوانی درباره ذکر شده است این کتاب حکمت در عبادات آن بخش دهمش یک رسالهای در ذکر نوشته شده یک مقداری این مسایل آنجا جمع شده با مباحث دیگر فرق میکند آن رساله درباره ذکر و احکام ذکر و آداب ذکر و اینها اینجا نوشته شده ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ چند تا روایت است که مرحوم در بخشهای کتاب تفسیر روایی آمده که گوشهای از آنها را مرحوم فیض در صافی نقل کرده است که ثواب ذکر مخفی را یعنی ذکر نفسانی را جز ذات اقدس الهی کسی نمیداند و فرشتگان ثواب آن ذکری را که مسموع است میدانند و مینویسند اما ثواب ذکر نفسی را نمیدانند فقط ذات اقدس الهی میداند آنقدر ذکر نفسی که در حقیقت ذُکر است و یاد خداست مهم است چون این به اخلاص نزدیکتر است از یک سو از ریا دورتر است از سوی دیگر و به قبول نزدیکتر است از سوی سوم و کم کم انسان را به مقام مقربین میرساند از سوی چهارم که تعلیل آیه پایانی همین است انسان را جزء مقربین قرار میدهد و از ذات اقدس الهی به عنوان حدیث قدسی نقل شده است که اگر کسی مرا سرّاً یاد کند من او را علانیتاً یاد بکنم یعنی در روز قیامت «علی رئوس الاشهاد» به یاد اویم چه اینکه نام او را و یاد او را هم بر السنه مؤمنین جاری میکنم که زبان مؤمنین جزء ستاد و سپاهیان الهی است و تفاوت فراوانی که بین ذکر نفس که در حقیقت یاد خداست و بین ذکر لفظ و زبان که نام خداست این است که در قرآن کریم که فرمود منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ آنجا یک روایت نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که سیدنا الاستاد در المیزان میفرماید این از غرر روایات ماست آیه این است که منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ منافق از آن جهت که ظاهرش مسلمان است و باطنش کافر اصلاً به یاد خدا نیست «لا قلیلا و لا کثیرا» اینکه فرمود منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ آنجا آن روایت را از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل کردهاند که مرحوم فیض آن روایت را در تفسیر صافی ذیل آیه محل بحث نقل کرده است که منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ ممکن است آنها زیاد هم به یاد خدا باشند مثل همان گروه از خوارج ممکن ذکر فراوانی هم داشته باشند اما اینها در حضور مردم به یاد خدایند این یک مقدمه، پس برای دنیاست هرچه در حضور مردم است برای دنیاست این دو مقدمه و دنیا هم که متاع قلیل است﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ این سه مقدمه روی این اصول سهگانه اگر کسی منافقانه یاد حق را بر لب داشت ذکرش قلیل است نه اینکه ذکر قلیله است یعنی واقعاً ذکر مقبول معقول هست منتها کم است چون منافق اصلاً به یاد خدا نیست ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلا﴾ از یک جهت این روی این استثنا استثنا منقطع خواهد بود اصلاً به یاد خدا نیست ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ خب بنابراین اینکه سیدنا الاستاد فرمود این از غرر روایات ماست برای اینکه خب آیه را اگر این روایت نباشد آدم به زحمت میخواهد بفهمد اینکه خدا فرمود منافقین ﴿لاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلاً﴾ چون ظاهر استثنای استثنای متصل است و این با نفاق سازگار نیست چون منافق اصلاً به یاد خدا نیست «لا قلیلا و لا کثیرا» اگر به کمک آن سه تا مقدمه بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) روشن شد آن وقت آیه معنای خودش را خوب پیدا میکند.
پرسش ...
پاسخ: خب آن که دیگر منافق نیست اگر یهودی شد یا یهودی مخلص است یا یهودی منافق آن را میگویند اهل کتاب نه منافق اگر مسیحی شد یا مسیحی خالص است یا مسیحی منافق اگر مسلمان بود یا مسلمان خالص است یا مسلمان منافق در حوزه اسلامی اگر ظاهراً اسلام آورد باطناً کافر است در حوزه یهودیت اگر ظاهراً کلیمی بود باطناً کافر است در حوزه ترساها هم به شرح ایضاً
پرسش ...
پاسخ: نسبت به اسلام هم همین طور است اگر کسی در حوزه اسلام این است در حوزه کلیمیت و یهودیت این است در حوزه مسیحیت این است اهل کتاب را کسی منافق نمیگوید که اهل کتاب اهل کتاباند واقعاً موحدند منتها آنها که گرفتار تثلیثاند یک مشکل دیگر دارند آنهایی که مبتلا به تثنیهاند که عزیر ابن الله میگویند مشکل دیگر دارند وگرنه آن ترسایا و یهودی واقعی موحد است آنکه منافق نیست او ذکر خدا هم دارد.
پرسش ...
پاسخ: خب آنها منافقاند در حقیقت یهودیانی بودند که وارد شدند منافقانه یهودی هم قبول نداشتند یهودیت هم قبول نداشتند.
پرسش ...
پاسخ: اگر اقرار دارند مسلمان فاسقاند اگر اقرار ندارند که اهل کتاباند دیگر مسلمان نیستند که دیگر ذکر درونی با ذکر بیرونی گاهی هماهنگ است گاهی هماهنگ نیست گاهی انسان هم به یاد خداست هم نام خدا را بر لب میبرد یک وقت است که نه یک لقلقه لسانی است در همان روایات باب ذکر یا همچنین باب قرائت قرآن دارد که «لا یتجاوزوا تراقیهم» یعنی این از ترقوه و از گردن ایشان تجاوز نمیکند پایین نمیرود تا به قلبشان بنشیند این قرائت قرآن در همان روایات قرائت قرآن اینچنین آمده که در بحث غنا این روایات هست که اینگونه از قرائتها از ترقوه اینها پایین نمیرود از همان گلویشان پایین نمیرود به دلشان نمینشیند بالأخره خب اگر ذکر اینچنین باشد که خب لقلقه لسان است اما اگر نه محصول آن ذکر نفس باشد این جمع بین دو عبادت کرده است هم ذُکر و یاد خدا هم ذکر و نام خدا هر دو را جمع کرده است
خب اینکه فرموده: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ برای اینکه بفهماند ترس از ذات اقدس الهی نظیر ترس از مار و عقرب نیست نظیر ترس از رعد و برق نیست اینگونه از ترسهای نفسانی نیست نفرمود خوفاً فرمود ﴿خُفْیَة﴾ خیفه که فعل است نوعی از خوف است جلسه نوعی از جلوس است جَلسه یعنی یک بار نشستن اما جلس و جلس و جِلسةً، قعدت قعدةً یعنی یک نوع خاصی از نشستن اینجا خاف خیفةً یعنی یک نوع خاصی از هراس این همان خوف عقلی است مثل اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) مأمور شد که ذات اقدس الهی به او فرمود به اینکه از این عصا که حالا به صورت مار درآمده است از این مار نترس از ما که منشأ خوف عقلی هستیم هراسناک باش ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ انبیای الهی از مار و عقرب هراسی نداشتند فقط از ذات اقدس الهی هراسناک بودند که آن میشود خوف عقلی نه خوف نقلی.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر چون بار اول است دیگر بار اول است فرمود از او نترس برای اینکه او مأمور ماست از ما که هراسناک باشی کاری به تو ندارد وقتی از ما هراسناک نباشی خب او ممکن آسیب برساند.
﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ که این خیفه نوع خاصی از خوف است این برای ذُکر و یاد و حضور نفسانی اما ذِکر ذات اقدس الهی در زمان آن را هم بیان فرمود ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ یعنی نام خدا را بر لب بیاور اما به صورت همس نه به صورت جهر خیلی آشکار نباشد بلند نباشد ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْل﴾ نه تنها فریاد و سُراخ نباشد جهر هم نباشد دُونَ الْجَهْرِ باشد برای آنکه آن هم به اخلاص نزدیکتر است از ریا دورتر است به قبول نزدیکتر است و مانند آن در آیات دیگری در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود ﴿ادْعُ لَنَا رَبَّکَ﴾ آن دعا بود نه مسئله ذکر آنجا همین بود که آرام بخوان چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ در ذیل آیه این معتدین را دوست ندارد خب این تناسب صدر و ذیل یک آیه آن است که اعتداء یعنی تعدی کردن و تجاوز کردن از مرز دعا یعنی انسان بلند خدا را بخواند البته تعدی به حقوق دیگران به احکام الهی و احکام جامعه اینها هم تعدی است خدا معتدی را دوست ندارد اما بارزترین مصداق تعدی آن است که در خود همین آیه است آیه که مربوط به دعا بود در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت این بود که آرام و آهسته خدا را بخوانید برای اینکه ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ تعدی در دعا این است که انسان گاهی بیجهت کسی را نفرین بکند این تعدی در دعاست به لحاظ مضمون باز تعدی در دعا این است که فریاد بکشد این هم تعدی است آن وقت ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ همه اینها را شامل میشود هم تعدی در احکام هم در حقوق هم در مضمون دعا هم در کیفیت دعا آنگاه آن روایتی که از وجود مبارک پیغمبر(علیهم السلام) نقل شده است که در یک مسافرتی عدهای با صدای بلند به نام خدا مشغول بودند حضرت فرمود بگویید چرا این کار را انجام میدهید برای اینکه آنکه را شما میخوانید که دور نیست نزدیک است میشنود خب چه داعی دارید فریاد بکشید «انکم لا تدعون بعیدا» خدا که ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ اگر او نزدیک است خب چرا شما فریاد میکشید وقتی که ذات اقدس الهی اجازه ندهد که در حضور پیغمبر او انسان صدا را بلند بکند در حضور خود او هم به طریق اولی فرمود: ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾ این ادب محضر نبوت و رسالت پیغمبر(علیهم السلام) این است انسان آرام حرف بزند حرم هم که مشرف میشود همین طور است دیگر مشاهد مشرفه هم باید آرام آدم زیارتنامه بخواند بالأخره آنها حی و میتشان که یکسان است آدم داعی ندارد بلند زیارت نامه بخواند یا بلند دعا بکند فرمود: ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ ... وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْل﴾ آرام حرف بزنید صدایتان را هم بلند نکنید وقتی ادب رعایت ادب محضر نبوت و رسالت پیغمبر(علیه السلام) آهسته و همس بودن است ادب دعا و ذکر هم به طریق اولی دیگر ذات اقدس الهی اجازه نمیدهد که انسان آن دعاها را به این صورت فریاد بکشد بخواند اما
پرسش ...
پاسخ: اینجا هم همینطور است انسان احساس بعد میکند میگوید یا الله همین یا الله را چون قرب و بعد است دیگر آدم دور ندا دارد آدم نزدیک نجوا دارد وقتی خیلی نزدیک شد دیگر ساکت میشود.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که همان ندا را هم انسان با آهسته میخواند میگوید یا الله چون بُعد از این طرف است نه از آن طرف ما باید بدانیم آنکه را که میخوانیم به ما از همه چیز نزدیکتر است از این طرف ما دوریم چون از این طرف دوریم بنابراین بگوییم یا الله یا رب وقتی احساس کردیم نزدیکیم دیگر این یا میافتد چون در این دعاها آداب دعا این چیزی است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) و دیگران نقل کردهاند همین طور است دیگر یا الله است یا رب هست بعد کم کم مثل اینکه دهبار آدم یا رب گفت بعد میگویند رب رب دیگر این یا می افتد این یا افتادن برای این است که انسان این درجات را طی کرده احساس تقرب میکند وقتی نزدیک شد دیگر احساس دوری نمیکند که بگوید یا رب آن وقت کم کم زمینه برای مناجات شروع میشود این یا میافتد خب نه معنایش این است شما فریاد بکشید اما میماند آن تعبیراتی که دارد «ولیصرخ الصارخون .. ویعج العاجّون» یا خدا صریخ مستصرخین است و مانند آن خب صارخین را او چیز میکند صارخ صراخ هم گفتند صیاحه یعنی صیحه بلند است مثلاً درباره خروس دارد او صراخ دارد صراخ دیک همان صیاح اوست یعنی صیحه اوست خب گاهی انسان فریاد میکشد ناله میکند وقتی مشکل پیدا کرد ناله میکند تا اینکه دیگران او را دریابند این فریاد کشیدن و ناله کشیدن برای آن است که یک کسی به دادش برسد آن کسی به دادش میخواهد برسد یا نمیشنود یا نمیداند که عمق فاجعه چقدر است اگر یک مشکلی برای کسی پیش آمد این صراخ یعنی فریاد بر میآورد چنین شخص میشود مستصرخ آن کسی که دادرس و فریادرس است به او میگویند صَریخ صریخ المستصرخین صریخ گفتند هم به معنای فریادرس است هم به معنای فریاد کننده خب اگر یک مشکلی برای انسان پیش آمد انسان فریاد میکند به دو جهت یکی اینکه آن معین و معاون را با خبر بکند یکی اینکه آنها را از عمق فاجعه مستحضر بکند هم آنها بشنوند هم بفهمند حادثه چقدر خطرناک است اگر صریخ مستصرخ ما که ذات اقدس الهی است هم سمیعالدعا است هم علیم است از عمق فاجعه با خبر است آن وقت این فریاد برای چیست؟ لذا اگر یک وقتی گفته شد که «ولیصرخ الصارخون ... ویعجّ العاجون» نسبت به ما ادای خداست که آنها را ما به این دو مطلب آشنا کنیم همین که ما دردمندیم همین که مشکل ما زیاد است عمیق است خب انسان فریاد بر میآورد آنجا دیگر جای تعلیم نیست حالا اگر کسی خدای ناکرده دارد میافتد آنجا دیگر نمیشود که گفت یواش حرف بزن که این باید فریاد کند عابرین را با خبر کند این برای آنجاست در چنین حالی که کسی مستصرخ است فریاد بر میآورد تنها کسی که صریخ مستصرخین است خداست نه معنیاش این است که شما دعا میکنید فریاد بکشید دعای کمیل میخوانید فریاد بکشید به تعبیر بعضی از این مفسرین میگویند مخصوصاً روی این مکدرا ..یعنی بلندگوها که مزاحم همسایهها هم بشوید خب آنکه دعا نیست خب پس اگر کسی فریادی دارد نالهای دارد این برای آن دو جهت فریاد میآورد ذات اقدس الهی چون سمیع است و علیم نسبت به او دیگر نیاز نیست که انسان فریاد بکشد
پرسش ...
پاسخ: دعای کمیل هم همین است دیگر انسان مثلاً ما در جریان قیامت آنجا که دیگر فریاد نیست شیطان میگوید ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ نه شما فریادرس من هستید نه من فریادرس شما یک وقت است انسان بیتاب حالت عادی از او گرفته میشود بیتابانه ناله میزند خب آن دیگر حالت عادی نیست یک وقت هست نه کاملاً نشسته فریاد برمیآورد آخر برای چه چیزی فریاد میزند؟ اینجا آن روایت پیغمبر(علیهم السلام) حاکم است که فرمود: «انکم لا تدعون بعیدا» شما که با یک موجود دور نمیخواهید ناله داشته باشید که اگر میخواهید بگویید که خیلی دردمندید خب او که میداند اگر میخواهید بشنوانید او که همس و جهر هر دو را میشنود بنابراین.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر صریخ مستصرخین است آنها هم هست که چیز مناجات کنندههاست که مجیب مناجات کنندهها هم هست هم منادات را هم مناجات را فرمود: ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ منتها کسی که گرفتار شد و فاجعهای دامنگیر او شد او حالا ناله میزند اگر حتی قدرت ناله هم نداشته باشد در آن حال او مستصرخ است ولو قدرت فریاد هم نداشته باشد کسی که از دیگران کاری ساخته نیست فقط از ذات اقدس الهی ساخته است به او میگویند صریخ مستصرخ
پرسش ...
پاسخ: نه آن دردمند بودن است آدم فریاد میزند برای چه چیزی؟ برای احد الامرین دیگر برای اینکه این فریادرس بشنود یک، برای اینکه از عمق فاجعه با خبر بشود دو، او که هر دو چیز را بهتر از ما میداند لذا هم در مسئله دعا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت که آرام دعا کنید هم در مسئله ذکر در این بخش پایانی فرمود آرام دعا کنید ذکر بگویید چه ذکر چه دعا با کسی انسان در ارتباط است که «بکلّ شیء سمیع» است بنابراین این هم یک تعبیر ادبی است حالا آن بیچارهای که قدرت فریاد ندارد او مستصرخ است یا نه؟ اینکه بگوییم صریخ المستصرخین معنایش این است که حالا آن مریضی که قدرت فریاد ندارد خدا متصرخ برای او نیست؟ مستصرخ یعنی کسی که حالا افتاده دردمندی که اگر بخواهد حرف بزند فریادش بلند است نه معنیاش این است که آنها که فریاد میکشند داد میکشند خدا به داد آنها میرسد آن بیچارهها که قدرت هوار ندارند به داد آنها نمیرسد این نیست یا آن کسی که در اثر بیماری یا کهولت قدرت فریاد ندارد این دعای ندبه که «ولیصرخ الصارخون ویضج الضاجون ویعج العاجون أین الحسن و» این شامل او نیست یا فریاد او بیشتر است معنای فریاد این است که من از عمق دلم دردمندم نه هوار میکشم حالا فرض کن یک کسی بیمار است یا زخم خورده میدان جنگ است که قدرت آه کشیدن هم ندارد این مستصرخ نیست؟ منظور این نیست که شما فریاد برآورید که خب.
پرسش ...
پاسخ: دنیا هم همین طور است در دنیا انسان برای فهماندن دیگری فریاد چیز خوبی است ما مگر جز آن است که این فریاد به ما آنچه که گفتند گریه را گفتند اخلاص را گفتند و دوام ذکر را گفتند اینها را گفتند اما در محضر خود پیغمبر(علیهم السلام) گفتند آرام حرف بزنید چه رسد به محضر الله در بحثهای قبل در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» درباره دعا فرمود به اینکه آرام دعا بخوانید اینجا هم مربوط به ذکر است فرمود آرام ذکر بکنید. پرسش ...
پاسخ: گاهی برای ایجاد وحدت است نه برای اینکه خدا بشنود گفتند: «أصواتکم بالصلاة علیّ فانها تذهب بالنفاق» برای اینکه یک وحدتی را میرساند نظیر آنچه که انسان در تظاهرات و امثال ذلک فریاد برمیآورد که یک وحدت ملی مذهبی را میرساند و مانند آن که یکدیگر را میخواهیم خبر بکنیم اما اگر حالا بخواهیم با خدا سخن بگوییم خب برای چه فریاد برآوریم؟ یک وقت است که انسان در جمع برای اینکه دیگران را با خود هماهنگ کند همنوا و همآوا شود این صدا بلند میشود در بعضی جبهههای جنگ است وقتی بالای این تل و تپه میروید آنجا صدایتان را بلند کنید شعارتان را بلند کنید بگویید یاء، کاف، هاء، یاء، عین، صاد، یا احد و یا صمد که شعار مسلمانان در غزوهها که خود پیغمبر(علیهم السلام) حضور داشت همین بود.
پرسش ...
پاسخ: چون برای اینکه آنها بشنوند
پرسش ...
پاسخ: چرا آن نمیدانست یا ما نمیدانیم که او میدانست یا نمیدانست آن میدانست و برای اینکه در معرض بود آنها بشنوند این آیات الهی را گاهی به یکدیگر میگفتند ما کلام شنیدیم که شبیه شعر و سحر و امثال ذلک نیست این جنبه تعلیم دارد قرائت قرآن لذا به ما گفتند استماع کنید در جریان قرائت قرآن نگفتند آرام بخوانید که اینکه فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ معلوم شده که او دارد بلند میخواند دیگر این جنبه تعلیم دارد اما اگر خواست ذکر بکند ذکر بگوید دعا بکند چون با خدا رابطه دارد خب برای چه بلند دعا بخواند؟ قرائت قرآن در حقیقت یک تبلیغ است یک تعلیمی که کتاب حکمت است تلاوت است دیگران باید استفاده کنند از این طرف میگویند شما بخوانید از آن طرف به دیگران میگویند گوش بدهید این باید جهر باشد اگر جهر نباشد که استماع و انصات معنا ندارد.
پرسش ...
پاسخ: آن حالت از دل فریاد برآوردن است همان جا هم خود حضرت امیر از خضر که این را نقل میکند آرام دعا میکردند اینطور نبود که فریاد برآورند هوار بکشند حالا اگر کسی دردمند است و قدرت ناله ندارد یک بیماری افتاده است و قدرت هوار ندارد این مستصرخ نیست؟ یا مستصرخ هست؟ اگر کسی با خدایش دارد دعا و مناجات دارد بهترین شرطش در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» درباره دعا گذشت که آرام دعا کنید درباره ذکر هم همین آیه است که فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است