- 579
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 12 تا 17 سوره اعراف _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 12 تا 17 سوره اعراف _ بخش دوم"
هرگز سیئات به ذات اقدس الهی اسناد ندارد
غوایت هم یک امر وجودی نیست که خداوند کسی را غاوی کند
ذات اقدس الهی هرگز سخن باطلی را بدون رد و نقد نقل نمیکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ٭ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ٭ قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ٭ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾
درباره آن ﴿مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ﴾ یکی از محتملات این بود که این ﴿أَلَّا تَسْجُدَ﴾ تفسیر همان قبل باشد که این احتمال قبلاً گذشت.
مطلب بعدی آن است که اینکه شیطان گفت ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ این چه اغوایی است؟ یعنی این ابا و این استکبار و این کفر درونی ـ معاذالله ـ طبق اغوای الهی است اینکه ذات اقدس الهی هر گونه زشتی را از خود سلب کرده است در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ هرگز سیئات به ذات اقدس الهی اسناد ندارد، شرور به خدا اسناد ندارد و مانند آن پس اغوای ابتدایی نخواهد بود بلکه اغوای کیفری است اغوای کیفری در همین جریان شیطان به این صورت است اول ضلالت و غوایت خود شیطان مطرح بود که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ بعد ذات اقدس الهی از او توضیح خواست بلکه او توبه کند این راه توبه هم به سوء اختیار خود او بسته شد آنگاه خداوند او را از آن منزلت پایین آورد و او را از آن مرتبت خارج کرد فرمود ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾ این قهر الهی میشود اغوا که این اغوای کیفری است و معنای اغوای کیفری هم در نوبتهای قبل مثل اضلال کیفری گذشت و غوایت هم یک امر وجودی نیست که خداوند کسی را غاوی کند بلکه همین که لطف خاص خود را از او بردارد او گرفتار ضلالت و غوایت میشود پس این غوایت غوایت کیفری است نه غوایت ابتدایی گذشته از آن دلیل عقلی و نقلی که غوایت ابتدایی به ذات اقدس الهی اسناد ندارد اگر منظور شیطان از این ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ یعنی تو مرا گمراه کردی ـ معاذالله ـ تو مرا بیهدف کردی بگوییم گرچه غوایت ابتدایی برای خدا نیست ولی شیطان در اثر آن جسارت و ترک تأدّبی که دارد این اغوای ابتدایی را به خدا اسناد داد اگر هم چنین چیزی باشد که منظور از شیطان منظور شیطان از این اغوا اغوای ابتدایی باشد ذات اقدس الهی هرگز سخن باطلی را بدون رد و نقد نقل نمیکند هر حرفی را که ذات اقدس الهی در قرآن کریم نقل کرد یا حق است یا اگر باطل است فوراً به ابطالش اشاره میکند قرآن که مجمع اقوال نیست.
پرسش: ...
پاسخ: پس معلوم میشود این اغوای ابتدایی نیست اگر منظور شیطان از این اسناد اسناد اغوای ابتدایی باشد یقیناً خدا ابطال میکند چون کتاب عادی نیست که مجمع اقوال در آن باشد که فلان کس اینچنین گفت فلان کس آنچنان گفت حرفی را که قرآن نقل میکند یا حق است یا اگر باطل است همراه او قبل از او بعد از او بطلانش را اعلام میکند در اینجا چیزی ابطال نکرده است معلوم میشود این غوایت غوایت کیفری است نه ابتدایی.
در قرآن کریم غوایت یعنی بیهدف بودن اگر بدون ضلالت ذکر بشود ضلالت را هم میگیرد این دو قسم است یک قسم غوایت ابتدایی است که مشرکان و همچنین بتپرستان و معبودان آنها اعتراف میکنند که چنین غوایتی دامنگیر خود آنها بود آنها خودشان غاویاند که میگویند: ﴿أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ آیه 63 سورهٴ مبارکهٴ قصص سخن اهل شرک و معبودان آنها را که ذ کر میکند میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ﴾ در قیامت معبودها به پیشگاه ذات اقدس الهی اعتراف میکنند همان طوری که ما خودمان گم شدهایم اینها را هم گمراه کردهایم هرگز غوایت خود را به خدا اسناد نمیدهد چه اینکه غوایت دیگران را هم به خود اسناد میدهند پس اغوای ابتدایی دیگران به عهده تبهکاران از موجودات امکانی است غوایت خود معبودها هم به عهده خود آنهاست هرگز غوایت ابتدایی به خدا اسناد ندارد اما غوایت کیفری به ذات اقدس الهی اسناد پیدا میکند چه اینکه اضلال کیفری به خدا اسناد دارد فرمود: ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾ مشابه اضلال کیفری همان اغوای کیفری است که در آیه 34 سورهٴ مبارکهٴ «هود» به این صورت آمده است ﴿وَلاَ یَنفَعُکُمْ نَصْحِی إِنْ أَرَدْتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ نوح(سلام الله علیه) بعد از گذشت برنامههای دراز مدت دید که قوم او گفتند: ﴿یَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ٭ قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾ آنگاه فرمود من اگر بخواهم شما را هدایت کنم در صورتی که شما در اثر کفر مستمرّتان مشمول لطف الهی نباشد و خدا بخواهد بر اساس همان به عنوان اضلال و اغوای کیفری لطف خاص خود را از شما بردارد هرگز تبلیغ من در شما اثر نمیکند ﴿وَلاَ یَنفَعُکُمْ نَصْحِی إِنْ أَرَدْتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ﴾ این را در پایان عمر میگوید با اینکه سالیان متمادی از طرف خدا مامور شد که دیگران را هدایت بکند به هدایت ابتدایی و هدایت ابتدایی حاصل شده است ولی آنها مهتدی نشدهاند بنابراین اغوای ابتدایی هرگز به خدا اسناد ندارد اغوای کیفری نظیر اضلال کیفری به خدا اسناد دارد و البته قبیح نیست و به عنوان یک نحوه عذاب است پس این اغوا اغوای کیفری است گرچه چندین وجه در تفسیر امین الاسلام و مانند آن آمده است ولی راه ظاهریاش همین است ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ این صراط منصوب به نزع خافظ است ظرف نیست «لاقعدن لهم فی صراطک المستقیم» هر جا راه راست است شیطان آنجا حضور دارد یا نمیگذارد سالکان طریق حق راه راست را طی کنند یا اگر ورود در صراط مستقیم شدند ادامه ندهند یا ناقص ادامه بدهند یا معیوب ادامه بدهند و مانند آن میبینید انسان همین که وارد نماز شد وسوسهها شروع میشود همین که وارد روزه گرفتن شد وسوسهها شروع میشود و مانند آن یا نمیگذارد کسی وارد عبادت بشود یا نمیگذارد با خلوص و حضور قلب عبادت را ادامه بدهند.
مطلب بعدی آن است که چگونه یک موجود به نام ابلیس بر بشرهایی که رقمشان از میلیادرها میگذرد و در مشارق ارض و مغارب ارض قرار دارند تحت سلطه یک نفر شیطان قرار دارند؟ پاسخ این سؤال این است که اولاً شیطان بر خلاف عادت یک موجود خارق العادهای است کسی که شش هزار سال عبادت کرده است و به تعبیر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) معلوم نیست آن شش هزار سال از سالهای دنیاست که هر سالی سیصد و شصت واند روز است یا از سالهای آخرت است که هر روزش هزار سال ماست چنین موجودی قدرتی هم پیدا میکند به اذن الله که بر مشارق ارض و مغارب ارض حضور داشته باشد و سلطه داشته باشد، دوم اینکه اگر یک موجودی در اثر همان عبادتهای شش هزار سالهاش و در اثر مصلحت الهی قدرتی را از خدا دریافت کرد که الی یوم القیامة بماند و خداوند او را تا یوم القیامة مهلت نداد اما ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ مهلت داد چنین موجودی هم میتواند بر مشارق ارض و مغارب ارض احاطه داشته باشد او از یک تجردی هم برخوردار است البته تجرد تام عقلی نصیب شیطان نخواهد شد اما یک تجردی که بتواند در محدوده وهم و خیال بشر تصرف بکند و همچنین در محدوده وهم و خیال جنها تصرف بکند چنین چیزی را دارد پس از دو جهت خارق عادت بودن او را قرآن تصدیق کرد یعنی دین تصدیق کرد یکی در جمع فرشتگان بودن و شش هزار سال عبادت کردن که در نهجالبلاغه است یکی هم اینکه معمّرترین موجودی است که بالأخره انسان سراغ دارد گذشته از اینکه اعوان و انصار درون و بیرون هم کار او را تأیید میکنند انصار بیرونی او همان شیاطینالانس و الجناند انصار درونی او شئون نفسانی خود آدماند نفس مسوّله است در اوائل امر بعد نفس اماره است و مانند آن خب اینها وسیله است که شیطان بتواند در زمان واحد در آن واحد در مشارق ارض و مغارب ارض حضور داشته باشد چه اینکه یک انسان اگر بخواهد از نحوه تجردش استفاده کند میتواند با مشرقزمینیها مغربزمینیها از نظر روح ارتباط برقرار کند گرچه احضار ارواح درست نیست یعنی ارتباط ارواح است نه احضار ارواح ولی پس میشود انسان در یک جایی باشد روحی که در اهلش در مشرقزمین هستند یا در مغرب زمین هستند انسان با آن ارواح ارتباط برقرار بکند سرّش این است که وقتی روح مجرد شد مکان ندارد وقتی مکان نداشت همه جا برای ارتباط برقرار است ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یعنی فی صراطک المستقیم حالا نحوه حضور و اغوای خود را بازگو میکند.
﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ گفت من این حرفها را با لام و با نون تأکید هم یاد میکند حتماً این کارها را میکنم از طرف راست اینها میآیم از طرف چپ اینها میآیم از جلو و از دنبال میآیم و اینها را اغوا میکنم و اینها دیگر نعمت الهی را کفر میورزند و شاکر نیستند معلوم میشود هدف شیطان این است که انسان را در برابر نعمت الهی وارد کفران کند و کسی که شاکر نعمت حق باشد از گزند این راههای شیطنت مصون است شکر نعمت هم این است که انسان نعمت را بشناسد ولینعمت را بشناسد و نعمت را در راهی که ولینعمت دستور داده است صرف بکند اگر کسی نعمت را شناخت و ولی نعمت را شناخت و نعمت را در راهی که ولی نعمت رهبری کرده است صرف بکند از وسوسه شیطان مصون است شاکر مصون است البته در بخشهای مختلف قرآن کریم آن حسنات و فضایلی که انسان را از اغوای شیطان نجات میدهد به طور تناوب ذکر میکند گاهی شکر است گاهی رعایت عهد است گاهی صبر است گاهی صلات است گاهی صوم است گاهی تقواست و مانند آن اینجا حالا شکر آمده البته شکر وقتی در مقابل صبر قرار بگیرد معنای خاص خود را دارد وقتی در مقابل تقوا قرار بگیرد در مقابل عدالت قرار بگیرد معنای خاص خود را دارد و اما وقتی در مقابل آنها نباشد جامع همه اینهاست میتواند همه اینها را زیر مجموعه خود بگیرد چه اینکه تقوا هم همینطور است عدالت هم همینطور است صبر هم همینطور است و مانند آن، آن مطلب مهم آن است که شیطان که این راههای جغرافیایی را ذکر کرده است و چهار جهت را ذکر کرد منظور جغرافیای اقلیمی نیست برای اینکه آن راه نفوذ خود را راه اندیشه معرفی کرد معلوم میشود که ما بیرون از فضای اقلیم جلو و دنبال داریم چپ و راست هم داریم بیان ذلک این است که شیطان بالصراحه راه نفوذش را مشخص کرد که من اینچنین نیست که از راه اقلیم از طرف راست بیایم از طرف چپ بیایم اولاً مؤمن «کلتا یدیه یمین» مؤمن دست راستش راست است دست چپش هم راست کسی که اصحاب الیمین است اصحاب المیمنة هست با دست راست کار میمنت و مبارک انجام میدهد با دست چپ کار با میمنت و مبارک انجام میدهد همان طور که با دست راست انجام میدهد چون مؤمن «کلتا یدیه یمین» منظور چپ و راست که نیست منظور میمنت و مشئمت است چه اینکه کافر و منافق که اصحاب شمالاند اینها اصلاً دست راست ندارند اینها یمین ندارند چون اهل میمنت نیستند کارشان میمون و مبارک نیست اینها با دست راست گناه میکنند همان طوری که با دست چپ گناه میکنند با چشم راست گناه میکنند همان طوری که با چشم چپ گناه میکنند منافق «کلتا یدیه شمال» مؤمن «کلتا یدیه یمین» خب وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) هم درباره امام فرمود امام «کلتا یدیه یمین» و در کتب اهل معرفت هست که ذات اقدس الهی که فرمود ﴿لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ﴾ ﴿بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾ «کلتا یدی ربی یمین» هر دو دست خدا یمین است او که دست چپ ندارد آن که در مسیر وسوسه شیطان است «کلتا یدیه شمال امامه خلف و خلفه خلف» کسی که بصیر نیست جلو و دنبال ندارد او همیشه دنبال دارد او جلو ندارد اصلاً کسی که گرفتار وسوسه شیطان است چپ و راستش چپ است چه اینکه کسی که از وسوسه شیطان مصون است جلو و دنبال او جلوست پشت و روی او روست چه اینکه هر دو طرف او راست است «کلتا جهتیه امام کلتا یدیه یمین» خب منظور چپ و راست و جلو و دنبال جغرافیایی نیست چون او راه خود را مشخص کرده است که من از چه راه میآیم بازگو کرد چه در سورهٴ «حجر» چه در سور دیگر اینچنین گفت در آیهٴ 38 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «حجر» اینچنین گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ خب این ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی من در مسیر ادراک آنها اثر میگذارم خب ادراک که یمین و خلف ندارد یمین و یسار ندارد امام و خلف ندارد از راه اندیشه آنها را میگیرم چه اینکه گفت: ﴿وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ البته آن در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» نیست من از راه تمنیات باطل آنها را فریب میدهم خب تمنی باطل تمنی که چپ و راست و جلو و دنبال ندراد محدوده اندیشه است اصولاً یک موجود متفکر را بخواهند بفریبند از راه فکر فریب میدهند اینکه سنگ نیست که او را جا به جا بکنند یا از یمین یا از شمال یا از امام یا از خلف که مثل درخت نیست که از چهار طرف باد بیاید یا از یک طرف باد بیاید که یک موجود اندیشمند را از راه اندیشه فریب میدهند اندیشه هم که چپ و راست ندارد امام و خلف ندارد لذا طبق روایتی که از وجود مبارک ابی جعفر(سلام الله علیه) نقل شده است و تعبیرات دیگر این جهات چهارگانه از محدوده اقلیم طبیعی به فراطبیعی میرسد باید ببینیم اندیشه چپ و راستش چیست؟ جلو و دنبالش چیست؟
پرسش...
پاسخ: آنجا چون بدن انسان بالأخره در قیامت با بدن محشور میشود اینچنین است لذا در راستش هم دعای چپ هست چون مؤمن «کلتا یدیه یمین» وقتی دست راست را میشویند «اللهم اعطنی کتابی بیمینی و الخلد فی الجنان بیساری» او هنگام شستن دست راست این دعا را میخوانیم دیگر میگوییم خدا را بهشت را در دست چپ من بده برای اینکه من دست چپ ندارم اصلاً دست راستم راست است دست چپم هم راست است کسی که اصحاب الیمین است «کلتا یدیه میمنة» لذا در هنگام وضو در هنگام شستن دست راست دعای دست چپ هم میخوانیم «و الخلد فی الجنان بیساری» حالا آنها به زحمت افتادند گفتند این یسار از یسر است نه یسار یسار است اصلاً مؤمن اهل چپ نیست.
اینکه انسان را فریب میدهد یعن از راه اندیشه اندیشه که چپ و راست ندارد جلو و دنبال هم ندارد لذا از وجود مبارک ابی جعفر(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از جلو چیست؟ منظور از دنبال چیست؟ نسبت به امر آخرت که در پیش داریم اَمام است نسبت به امر دنیا و ورثه که پشت سر میگذاریم خلف است و مانند آن عمده آن است که شیطان وقتی بخواهد انسان را که یک موجود متفکر است اغوا کند از راه اندیشه میگیرد ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی من مغالطه میکنم اولاً خود او را تخلیه میکنم این شستشوی مغزی شستشوی مغزی کار شیطان است خود او را از او میگیرم آنکه انسان است از او میگیرم به جای او یا سنگ مینشانم یا درخت مینشانم یا حیوان مینشانم میبینید خیلیها مجسمه سگ و گربه زینت طاق و طاقچه آنهاست مگر نیست؟ خب آنها احیایشان چکار کردند که حالا مجسمه زینت باشد این شیطان چه کار کرد یعنی این زید را شستشوی مغزی داد انسانیت را از او گرفت یک چیز دیگری باد کرده آنجا گذاشته یک کسی در حد یک درخت زندگی میکند متأسفانه برخیها یک درخت خوبیاند یک جوانی که ـ معاذالله ـ در مسیر صحیح حرکت نکرده او یک درخت خوبی است این خوب میخرامد یعنی خوب تغذیه میکند آن طوری که درخت جوان تغذیه میکند خوب میبالد آن طوری که یک نهال میبالد خوب سرسبز و خرم است آن طوری که یک درخت سرسبز و خرم است همین، این در حیات گیاهی زندگی میکند این هنوز به حیوانیت نرسیده چه رسد به انسانیت برخی هم در حد حیوانیتاند من آن مقام را دارم من آن تکاثر را دارم، شیطان این هنر اوست یعنی بدلی را به جای اصلی مینشاند میگوید تو این هستی حالا که این هستی باید با لوازم این بدلی زندگی کنی ذات اقدس الهی مغالطه او را بر طرف کرد اصل واقعیت را ذکر کرد فرمود زرق و برق در عالم زیاد است بعضی از چیزها زرق و برق زمین است کاری به انسان ندارد ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ یا ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه لکم باغ زینت است داشتن زینت است اتومبیل زینت است فرش زینت است خانه زینت است اما آنها زینت الارض است نه زینت زید و عمر اگر یک کسی یک زمین مواتی را سرسبز کرد باغی، راغی خانه خوبی ساخت بسیار خب اما این خانه زینت الارض است نه زینت صاحبخانه اگر باغی را آباد کرده است زمین مزیّن شده است نه صاحب زمین ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه «لکم» آن هم ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ آن وقت شیطان چکار میکند شیطان انسانیت انسان را از او میگیرد میگوید تو زمینی با این باغ مزیّن میشوی او هم باورش میشود اور ا در حدّ جماد پایین میآورد ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ ذات اقدس الهی آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرده است فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ آنکه زینة الانسان است ایمان است یک انسان مؤمن مزیّن است به همراه این زینت هم سفر میکند آن که هر دو دستش را گاز میگیرد که من چرا راهم را در آنجا صرف کردم اینکه مزیّن نیست ﴿یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ﴾ آخر در دنیا اگر انسان پیشمان شد این سبابه را میگزد سبابه متندم سبابه متندم معروف است سبابه مردم پشیماناند که من را گاز میگیرند اما در آخرت سخن از سبابه متندم نیست که اگر کسی نادم شد انگشت سبابه را بگزد هر دو دست را گاز میگیرد روی شدّت ندامت ﴿یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ﴾ چرا؟ برای اینکه شستشوی مغزی دید یعنی تخلیه شد انسانیت او را گرفتند و دوزخ دادند یک چیز دیگری به جای او نشاندند گفتند تو این هستی آن وقت این به فکر زینت است این خیال میکند زمین است و او را مرتب دارد تزیین میکند خب یک وقت است انسان باغ دارد راغ دارد احداث میکند نظیر اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) یک باغی در مدینه داشت به زحمت زیاد چندین بار کندو کاو کرد باغبانش میگوید یک روزی خسته بود عرق کرد کلنگ خواست بالأخره با آن کندو کاو سنگی را کنار زد و چشمهای در آمد گفت من دیدم حضرت امیر با آن عرق ریختنش این کارگری را کرده باغ را با آن چشمهای که در مدینه بجوشد بالأخره باغ پر قیمتی است همین که آب جوشید حضرت هم صیغه وقف را جاری کرد فرمود: «هذه صدقة جاریه» خب این احیای خود انسان است احیای ارض نباید مایه موات خود انسان بشود که آن کار کار خوبی است انسان تا زنده است کار بکند یک نعمت خوبی است اما خود را باغ نداند خود را زمین نداند شیطان انسان را از این راه میگیرد و خدا میفرماید که مغالطه او این است این چیزی که زینت شما نیست من میگویم: ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ این میگوید «خذوا زینتکم عند کل باغ و راغ» این فرق است ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ این معنا که چپ و راست ندارد که ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ آنها را به تمنیات وادار میکنم تمنی که چپ و راست ندارد که امام و خلف ندارد که معلوم میشود این اقلیمهای چارگانه جغرافیایی نیست باید دید که منظور از این جهات چهارگانه چیست این است که از ابی جعفر(سلام الله علیه) روایت شده بزرگان دیگر تفسیر کردند حالا یا به امر دنیا یا به امر آخرت یا از جهت حسنه یا از جهت سیئه این جهات چهارگانه را توجیه کردند مشابه این تعبیر در قسمتهای دیگر هم هست که ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ هست البته اول تزیین است فریب است وقتی انسان فریب خورد به دام او افتاد از آن به بعد دیگر فریب نیست ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾ بعداً عالماً عامداً گناه میکند اول تمنیه است بعد امر، اول تزیین است بعد امر، چه اینکه نفس مسوّله زمینه را برای نفس اماره حاضر میکند مگر اول نفس اماره حضور دارد؟ هیچ کسی که عالماً عامداً اول گناه نمیکند که اول فریب میخورد بعد عادت میکند وقتی اسیر شد عالماً عامداً اطاعت میکند ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ این بعد از تسویل است ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ﴾ و مانند آن مدتها نفس مسوّله کار میکند زشت را زیبا نشان میدهد زیبا را زشت نشان میدهد تا آدم را بفریبد میگوید این کار کار خوبی است وقتی آدم فریب خورد عادت کرد بعد هم که بفهمد کار بدی است عالماً عامداً گناه میکند چرا؟ چون اسیر است دیگر این ﴿لَأَمُرَنَّهُمْ﴾ که بعدها میآید این متفرع بر ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ است بعد از تزیین نوبت به احتناک میرسد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است حالا وقتی احتناک کرد حنک و تحت حنک در اختیار او شد از آدم سواری گرفت آن وقت «ثم آمرنهم» وگرنه اول که «آمرنهم» نیست اول «ازینن» هست ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ هست با ایجاد امنیه و آرزوی باطل و تزیین بر آدم سوار میشوند وقتی سوار شد حالا سواری میگیرد از آن به بعد ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾ هست خب بنابراین اینکه جهات چهارگانه آمده است معلوم میشود که جهات طبیعی نیست و فرا طبیعی است اقلیمی نیست و اندیشه و فطری است ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ که گفتند ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾ مربوط به امر آخرت است آنها را فریب میدهند میگویند ـ معاذالله ـ نیست یا اگر باشد خدا ارحم الراحمین است خب یک طوری میشود ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ هم راجع به آیندگان است نسبت به فرزندانت چه کردی آنها را باید تأمین بکنی و مانند آن ﴿وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ﴾ ناظر به جهت حسنه است که آنها را جهت حسنه فریب میدهند یا به ریا آلودهشان میکنند و مانند آن ﴿وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ آن است که معصیتها را برای او تزیین میکنند تقویت میکنند و مانند آن ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ خب.
پرسش: ...
پاسخ: چون انسان هم عقلی دارد و فطرتی که او را به طرف فضیلت دعوت میکند شئون دیگر هم دارد که به طرف رذائل مائلاند این جنگ درونی در نهان انسان برقرار است بعضی از شئون انسان که بسیط الحقیقه نیست دارای شئون فراوان است بعضی از شئون با شئون دیگر ناهماهنگ میشوند آن عاقله باید عقل بکند عقل یعنی عِقال کردن و زانوی شتر را بستن از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است عقل را عقل گفتند برای اینکه آن نور الهی آن نیروی الهی زانوهای سرکش شهوت و غضب را عِقال میکند این شتر جموح و چموش را با زانوبند عِقال میکردند که این تندی نکند بایستد یک جا آن عقل را عقل گفتند برای اینکه این شهوت و غضب را زانوهایش را میبندد اینها را تعدیل میکند نه تعطیل این میشود عِقال اگر کسی آن عقل را نداشت این زانوهای سرکش شهوت و غضب به هر طرفی خواستند میروند این جنگ همیشه هست.
پرسش: ...
پاسخ: نفس قوایی دارد اینها قوای نفساند.
پرسش: ...
پاسخ: یک بخشش نفس مسوّله است یک بخشش نفس اماره است یک بخشش نفس ملهمه است یک بخشش نفس مطمئنه است یک بخشش نفس لوامه است همه اینها شئون نفساند بعضی از شئون قویاند بعضی از شئون ضعیفاند اینها درگیرند بالأخره با جهاد اکبر باید این جنگ را به پیروزی عقل ختم کرد.
اینکه شیطان گفت و ﴿لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ این از کجا فهمید؟ آیا این را به اِخبار ملائکه فهمید؟ که ممکن است یا نه این را روی مظنه گفت نه روی جزم؟ در بخشی از آیات قرآن کریم هست که شیطان گمانش این بود و عدهای هم برابر با گمان شیطان حرکت کردند و مظنه او را تصدیق کردند آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ شیطان گمانی که درباره این تبهکاران داشت گمانش را به صدق رساند اول مظنه بود بعد حالا به خارج این خبر ظنی که داد این خبر ظنی را تصدیق کرد یعنی جعله صادقا جعله صدقا در اثر وسوسه و مانند آن خب یا روی مظنه گفت که آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» شاهد است یا روی اخباری که از فرشتگان و مانند آن دریافت کردهاند ذات اقدس الهی در موارد فراوانی از قرآن کریم این معنا را تصدیق کرده است که اکثری مردم به طرف شیطنت حرکت میکنند در آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» وقتی از جریان قوم ابراهیم و بخش دیگری که زیر مجموعه رسالت و نبوت ابراهیم خلیل بودند یاد میکند میفرماید که ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ ما در آن محدوده فقط یک خانوار مسلمان داشتیم بقیه مسلم و منقاد و مطیع امر اله نبودند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم در همین سورهٴ «اعراف» به خواست خدا خواهد آمد آن هم تصدیق کرد ذات اقدس الهی که اکثر آنها به طرف فساد حرکت میکنند آیه 102 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾ اینجا معلوم میشود که آنچه جلوی فسق را میگیرد رعایت عهد است عهد خداست عهد انسان با خدا عهد انسان با خود عهد انسان با سایرین همان طوری که شکر مانع نفوذ شیطنت شیطان است رعایت عهد هم به شرح ایضاً [همچنین] فرمود: ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: گفت اغوا میکنم من کارم را میکنم اما آنها میپذیرند یا نه؟ گمانم این است که میپذیرند برای اینکه من پدر ایشان را تخطئه کردم بیرون کردم اینها که ضعیفترند این را در حد قیاس گفته یا مظنه گفته نسبت به کار خودش به صورت جزم گفته لذا با ادات تأکید ذکر کرده با لام با نون تأکید و مانند آن اما آنها هم میپذیرند یا نه؟ گمانم این است که بپذیرند این منافات ندارد که از کار خود با جزم یاد کند و از تبعیت انسانها با مظنه.
مطلب دیگر آن
است که.
پرسش: ... پاسخ: این نقض غرض مخلوق است نه نقض غرض خالق آن عبادت هدف مخلوق است نه هدف خالق خالق که منزه است در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم»(سلام الله علیه) فرمود که ﴿وَقَالَ مُوسَی إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ فرمود حالا همه مردم کافر باشند خدا چیزی را از دست نمیدهد کار خدا تا بر نمیدارد نه جهان را خلق کرد که سودی ببرد و نه جهان را خلق کرد که جودی بکند که حالا اگر این کار را نمیکرد و خلق نمیکرد و جود نمیکرد ـ معاذالله ـ ناقص بود کار خدا که غنی بالذات است تا بر نمیدارد تمام این تاها به مخلوق برمیگردد نه به خالق چرا جهان خلق شده است؟ برای فلان هدف چرا انسان خلق شده است؟ برای آن هدف چون خدا غنی عن العالمین است خود هدف است نه هدفدار باشد یعنی چیزی در جهان هستی باشد به نام هدف ـ معاذالله ـ که خداوند عالم را خلق کرده که به آن هدف برسد اینکه با توحید سازگار نیست اینکه با نامحدود بودن هستی محض حق سازگار نیست اینکه انسان نیست که یک کاری را بکند که با آن کار به یک کمالی برسد هر کسی کاری انجام میدهد برای کمال تا برسیم به کمال نامحدود حالا خود کمال نامحدود دارد کار میکند او برای چه کار میکند؟ او چون کمال است کار از او نشأت میگیرد نه برای چیزی لذا در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» فرمود که ﴿وَقَالَ مُوسَى إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ این خطاب الیوم هم زنده است ﴿تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ او چون غنی بالذات است کاری را انجام نمیدهد که با این کار منفعتی را جذب بکند یا منقصتی را دفع بکند و مانند آن این یکی، و چون حکیم علیالاطلاق است هر کاری که میکند منفعتی بر آن کار مترتب است کار هدف دارد نه صاحبکار کمال کار این است که عابد بشود نه کمال صاحبکار این است که معبود که حالا اگر خدا معبود نشد ـ معاذالله ـ نقصی دامنگیر او میشود این طور نیست خب.
فرمود: ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ ذات اقدس الهی حرف شیطان را به این صورت نقل کرد حالا شیطان از کجا فهمید؟ این دو راه بود که ذکر شده است یکی از سؤالات این است که آیا تکامل علمی بعد از تکامل هست بعد از مرگ یا نه؟ تکامل علمی هست البته خیلی از چیزهاست که انسانها بعد از مرگ میفهمد مثل اینکه در خواب خیلی از چیزها برای انسان حل میشود آن علم تحصیلی نیست که انسان بعد از مرگ زحمت بکشد یک چیزی را یاد بگیرد از آن قبیل نیست بعد از مرگ که پردهها برداشته میشود خیلی از اسرار برای انسان کشف میشود این تکامل علمی هست اما تکامل عملی نیست که انسان بعد از مرگ کاری را انجام بدهد که از راه آن کار به کمال برسد اگر عمل صالح و طالح بعد از مرگ راه داشته باشد آنجا هم بالأخره باید یک شریعتی باشد که انسان عمل را برابر با آن شریعت انجام بدهد اگر صلاح است و اگر طلاح برای اینکه موافق با شریعت است یا مخالف شریعت آن وقت تازه میشود دنیا دیگر برزخ نیست.
پرسش: ...
پاسخ: صدقه جاریه آثار دنیایی خود انسان است که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود: ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ حالا صدقه جاریه یکی از آنهاست هر اثری که از انسان بماند الی یوم القیامه خواه آن پنج چیز یا شش چیز خواه خیلی بیش از آنها به او میرسد دیگر سخن از «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث» یا اربع او خمس او است که در روایات آمده تا شش تا نیست «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا ان اثره» هر اثر هر چه میخواهد باشد آن پنج شش تا به عنوان مثال ذکر شده چون فرض رایج و غالب است وگرنه برابر سورهٴ مبارکهٴ «یس» که فرمود: ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ هر اثری که حسن باشد از انسان بماند ثواب دارد سیئ باشد از انسان بماند عقاب دارد وگرنه بعد از مرگ راه عملی نیست که انسان از راه عمل به جایی برسد.
پرسش: ...
پاسخ: اثر خود آدم است دیگر یقیناً باعث کمال میشود باعث ثواب میشود هر اثر خیری که از انسان بماند ثوابش به آدم میرسد نه اینکه انسان بعد از مرگ یک کار عملی داشته باشد کار علمی چرا کشف علمی چرا کمال علمی چرا اما بعد از مرگ یک کاری بکند که از آن کار طرفی ببندد این طور نیست کارهایی که قبلاً کرده است پاداش او یکی پس از دیگری به او میرسد.
مطلب بعدی آن است که اگر شاکر مصون از حملههای چهارجانبه شیطان است باید دید که سرّش چیست سرّش این است که شکر حصن خداست مثل رعایت عهد حصن خداست عدل حصن خداست اگر ذات اقدس الهی فرمود: «لا اله الا الله حصنی» حالا اگر کسی وارد دژ مستحکم توحید شد از چهار جهت مصون است دیگر اگر گفته شد: «ولایة علی ابن ابیطالب(سلام الله علیه) حصنی» اگر کسی ولی الله بود ولی علی(سلام الله علیه) بود این از چهار جهت مصون است آن وقت عکس نقیضش هم این است اگر کسی خدای ناکرده دید از یکی از این جهات آسیب دید معلوم میشود در قلعه توحید نرفت دیگر و معلوم شد در قلعه تشیّع نرفت دیگر وگرنه چطور میشود ولایة علی ابن ابیطالب حصن باشد آن وقت شیطان هم در آن باشد شیطان که دیگر در حصن نفوذ ندارد شیطان هم که در حصن توحید نفوذ ندارد خب و اینکه شیطان تا برزخ حضور دارد در برزخ حضور ندارد برای همین جهت است اگر انسان بعد از موت .... تازه میشود گوشهای از دنیا دیگر برزخ نمیشود که و هم شیطان باید آنجا حضور داشته باشد برای اینکه اگر شیطان دستش آنجا بسته باشد خب کاری ندارد انسان در آنجا به عمل صالح موفق بشود که اینکه هنر نیست اگر هیچ عامل فسادی نیست هیچ اغوایی نیست هیچ اضلالی نیست راه یکطرفه است آن دیگر هنر نیست پس به این دو جهت معلوم میشود که نشئه برزخ دیگر نشئه تکلیف نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
هرگز سیئات به ذات اقدس الهی اسناد ندارد
غوایت هم یک امر وجودی نیست که خداوند کسی را غاوی کند
ذات اقدس الهی هرگز سخن باطلی را بدون رد و نقد نقل نمیکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ٭ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ٭ قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ٭ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾
درباره آن ﴿مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ﴾ یکی از محتملات این بود که این ﴿أَلَّا تَسْجُدَ﴾ تفسیر همان قبل باشد که این احتمال قبلاً گذشت.
مطلب بعدی آن است که اینکه شیطان گفت ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ این چه اغوایی است؟ یعنی این ابا و این استکبار و این کفر درونی ـ معاذالله ـ طبق اغوای الهی است اینکه ذات اقدس الهی هر گونه زشتی را از خود سلب کرده است در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ هرگز سیئات به ذات اقدس الهی اسناد ندارد، شرور به خدا اسناد ندارد و مانند آن پس اغوای ابتدایی نخواهد بود بلکه اغوای کیفری است اغوای کیفری در همین جریان شیطان به این صورت است اول ضلالت و غوایت خود شیطان مطرح بود که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ بعد ذات اقدس الهی از او توضیح خواست بلکه او توبه کند این راه توبه هم به سوء اختیار خود او بسته شد آنگاه خداوند او را از آن منزلت پایین آورد و او را از آن مرتبت خارج کرد فرمود ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾ این قهر الهی میشود اغوا که این اغوای کیفری است و معنای اغوای کیفری هم در نوبتهای قبل مثل اضلال کیفری گذشت و غوایت هم یک امر وجودی نیست که خداوند کسی را غاوی کند بلکه همین که لطف خاص خود را از او بردارد او گرفتار ضلالت و غوایت میشود پس این غوایت غوایت کیفری است نه غوایت ابتدایی گذشته از آن دلیل عقلی و نقلی که غوایت ابتدایی به ذات اقدس الهی اسناد ندارد اگر منظور شیطان از این ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ یعنی تو مرا گمراه کردی ـ معاذالله ـ تو مرا بیهدف کردی بگوییم گرچه غوایت ابتدایی برای خدا نیست ولی شیطان در اثر آن جسارت و ترک تأدّبی که دارد این اغوای ابتدایی را به خدا اسناد داد اگر هم چنین چیزی باشد که منظور از شیطان منظور شیطان از این اغوا اغوای ابتدایی باشد ذات اقدس الهی هرگز سخن باطلی را بدون رد و نقد نقل نمیکند هر حرفی را که ذات اقدس الهی در قرآن کریم نقل کرد یا حق است یا اگر باطل است فوراً به ابطالش اشاره میکند قرآن که مجمع اقوال نیست.
پرسش: ...
پاسخ: پس معلوم میشود این اغوای ابتدایی نیست اگر منظور شیطان از این اسناد اسناد اغوای ابتدایی باشد یقیناً خدا ابطال میکند چون کتاب عادی نیست که مجمع اقوال در آن باشد که فلان کس اینچنین گفت فلان کس آنچنان گفت حرفی را که قرآن نقل میکند یا حق است یا اگر باطل است همراه او قبل از او بعد از او بطلانش را اعلام میکند در اینجا چیزی ابطال نکرده است معلوم میشود این غوایت غوایت کیفری است نه ابتدایی.
در قرآن کریم غوایت یعنی بیهدف بودن اگر بدون ضلالت ذکر بشود ضلالت را هم میگیرد این دو قسم است یک قسم غوایت ابتدایی است که مشرکان و همچنین بتپرستان و معبودان آنها اعتراف میکنند که چنین غوایتی دامنگیر خود آنها بود آنها خودشان غاویاند که میگویند: ﴿أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ آیه 63 سورهٴ مبارکهٴ قصص سخن اهل شرک و معبودان آنها را که ذ کر میکند میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ﴾ در قیامت معبودها به پیشگاه ذات اقدس الهی اعتراف میکنند همان طوری که ما خودمان گم شدهایم اینها را هم گمراه کردهایم هرگز غوایت خود را به خدا اسناد نمیدهد چه اینکه غوایت دیگران را هم به خود اسناد میدهند پس اغوای ابتدایی دیگران به عهده تبهکاران از موجودات امکانی است غوایت خود معبودها هم به عهده خود آنهاست هرگز غوایت ابتدایی به خدا اسناد ندارد اما غوایت کیفری به ذات اقدس الهی اسناد پیدا میکند چه اینکه اضلال کیفری به خدا اسناد دارد فرمود: ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾ مشابه اضلال کیفری همان اغوای کیفری است که در آیه 34 سورهٴ مبارکهٴ «هود» به این صورت آمده است ﴿وَلاَ یَنفَعُکُمْ نَصْحِی إِنْ أَرَدْتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ نوح(سلام الله علیه) بعد از گذشت برنامههای دراز مدت دید که قوم او گفتند: ﴿یَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ٭ قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾ آنگاه فرمود من اگر بخواهم شما را هدایت کنم در صورتی که شما در اثر کفر مستمرّتان مشمول لطف الهی نباشد و خدا بخواهد بر اساس همان به عنوان اضلال و اغوای کیفری لطف خاص خود را از شما بردارد هرگز تبلیغ من در شما اثر نمیکند ﴿وَلاَ یَنفَعُکُمْ نَصْحِی إِنْ أَرَدْتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ﴾ این را در پایان عمر میگوید با اینکه سالیان متمادی از طرف خدا مامور شد که دیگران را هدایت بکند به هدایت ابتدایی و هدایت ابتدایی حاصل شده است ولی آنها مهتدی نشدهاند بنابراین اغوای ابتدایی هرگز به خدا اسناد ندارد اغوای کیفری نظیر اضلال کیفری به خدا اسناد دارد و البته قبیح نیست و به عنوان یک نحوه عذاب است پس این اغوا اغوای کیفری است گرچه چندین وجه در تفسیر امین الاسلام و مانند آن آمده است ولی راه ظاهریاش همین است ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ این صراط منصوب به نزع خافظ است ظرف نیست «لاقعدن لهم فی صراطک المستقیم» هر جا راه راست است شیطان آنجا حضور دارد یا نمیگذارد سالکان طریق حق راه راست را طی کنند یا اگر ورود در صراط مستقیم شدند ادامه ندهند یا ناقص ادامه بدهند یا معیوب ادامه بدهند و مانند آن میبینید انسان همین که وارد نماز شد وسوسهها شروع میشود همین که وارد روزه گرفتن شد وسوسهها شروع میشود و مانند آن یا نمیگذارد کسی وارد عبادت بشود یا نمیگذارد با خلوص و حضور قلب عبادت را ادامه بدهند.
مطلب بعدی آن است که چگونه یک موجود به نام ابلیس بر بشرهایی که رقمشان از میلیادرها میگذرد و در مشارق ارض و مغارب ارض قرار دارند تحت سلطه یک نفر شیطان قرار دارند؟ پاسخ این سؤال این است که اولاً شیطان بر خلاف عادت یک موجود خارق العادهای است کسی که شش هزار سال عبادت کرده است و به تعبیر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) معلوم نیست آن شش هزار سال از سالهای دنیاست که هر سالی سیصد و شصت واند روز است یا از سالهای آخرت است که هر روزش هزار سال ماست چنین موجودی قدرتی هم پیدا میکند به اذن الله که بر مشارق ارض و مغارب ارض حضور داشته باشد و سلطه داشته باشد، دوم اینکه اگر یک موجودی در اثر همان عبادتهای شش هزار سالهاش و در اثر مصلحت الهی قدرتی را از خدا دریافت کرد که الی یوم القیامة بماند و خداوند او را تا یوم القیامة مهلت نداد اما ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ مهلت داد چنین موجودی هم میتواند بر مشارق ارض و مغارب ارض احاطه داشته باشد او از یک تجردی هم برخوردار است البته تجرد تام عقلی نصیب شیطان نخواهد شد اما یک تجردی که بتواند در محدوده وهم و خیال بشر تصرف بکند و همچنین در محدوده وهم و خیال جنها تصرف بکند چنین چیزی را دارد پس از دو جهت خارق عادت بودن او را قرآن تصدیق کرد یعنی دین تصدیق کرد یکی در جمع فرشتگان بودن و شش هزار سال عبادت کردن که در نهجالبلاغه است یکی هم اینکه معمّرترین موجودی است که بالأخره انسان سراغ دارد گذشته از اینکه اعوان و انصار درون و بیرون هم کار او را تأیید میکنند انصار بیرونی او همان شیاطینالانس و الجناند انصار درونی او شئون نفسانی خود آدماند نفس مسوّله است در اوائل امر بعد نفس اماره است و مانند آن خب اینها وسیله است که شیطان بتواند در زمان واحد در آن واحد در مشارق ارض و مغارب ارض حضور داشته باشد چه اینکه یک انسان اگر بخواهد از نحوه تجردش استفاده کند میتواند با مشرقزمینیها مغربزمینیها از نظر روح ارتباط برقرار کند گرچه احضار ارواح درست نیست یعنی ارتباط ارواح است نه احضار ارواح ولی پس میشود انسان در یک جایی باشد روحی که در اهلش در مشرقزمین هستند یا در مغرب زمین هستند انسان با آن ارواح ارتباط برقرار بکند سرّش این است که وقتی روح مجرد شد مکان ندارد وقتی مکان نداشت همه جا برای ارتباط برقرار است ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یعنی فی صراطک المستقیم حالا نحوه حضور و اغوای خود را بازگو میکند.
﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ گفت من این حرفها را با لام و با نون تأکید هم یاد میکند حتماً این کارها را میکنم از طرف راست اینها میآیم از طرف چپ اینها میآیم از جلو و از دنبال میآیم و اینها را اغوا میکنم و اینها دیگر نعمت الهی را کفر میورزند و شاکر نیستند معلوم میشود هدف شیطان این است که انسان را در برابر نعمت الهی وارد کفران کند و کسی که شاکر نعمت حق باشد از گزند این راههای شیطنت مصون است شکر نعمت هم این است که انسان نعمت را بشناسد ولینعمت را بشناسد و نعمت را در راهی که ولینعمت دستور داده است صرف بکند اگر کسی نعمت را شناخت و ولی نعمت را شناخت و نعمت را در راهی که ولی نعمت رهبری کرده است صرف بکند از وسوسه شیطان مصون است شاکر مصون است البته در بخشهای مختلف قرآن کریم آن حسنات و فضایلی که انسان را از اغوای شیطان نجات میدهد به طور تناوب ذکر میکند گاهی شکر است گاهی رعایت عهد است گاهی صبر است گاهی صلات است گاهی صوم است گاهی تقواست و مانند آن اینجا حالا شکر آمده البته شکر وقتی در مقابل صبر قرار بگیرد معنای خاص خود را دارد وقتی در مقابل تقوا قرار بگیرد در مقابل عدالت قرار بگیرد معنای خاص خود را دارد و اما وقتی در مقابل آنها نباشد جامع همه اینهاست میتواند همه اینها را زیر مجموعه خود بگیرد چه اینکه تقوا هم همینطور است عدالت هم همینطور است صبر هم همینطور است و مانند آن، آن مطلب مهم آن است که شیطان که این راههای جغرافیایی را ذکر کرده است و چهار جهت را ذکر کرد منظور جغرافیای اقلیمی نیست برای اینکه آن راه نفوذ خود را راه اندیشه معرفی کرد معلوم میشود که ما بیرون از فضای اقلیم جلو و دنبال داریم چپ و راست هم داریم بیان ذلک این است که شیطان بالصراحه راه نفوذش را مشخص کرد که من اینچنین نیست که از راه اقلیم از طرف راست بیایم از طرف چپ بیایم اولاً مؤمن «کلتا یدیه یمین» مؤمن دست راستش راست است دست چپش هم راست کسی که اصحاب الیمین است اصحاب المیمنة هست با دست راست کار میمنت و مبارک انجام میدهد با دست چپ کار با میمنت و مبارک انجام میدهد همان طور که با دست راست انجام میدهد چون مؤمن «کلتا یدیه یمین» منظور چپ و راست که نیست منظور میمنت و مشئمت است چه اینکه کافر و منافق که اصحاب شمالاند اینها اصلاً دست راست ندارند اینها یمین ندارند چون اهل میمنت نیستند کارشان میمون و مبارک نیست اینها با دست راست گناه میکنند همان طوری که با دست چپ گناه میکنند با چشم راست گناه میکنند همان طوری که با چشم چپ گناه میکنند منافق «کلتا یدیه شمال» مؤمن «کلتا یدیه یمین» خب وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) هم درباره امام فرمود امام «کلتا یدیه یمین» و در کتب اهل معرفت هست که ذات اقدس الهی که فرمود ﴿لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ﴾ ﴿بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾ «کلتا یدی ربی یمین» هر دو دست خدا یمین است او که دست چپ ندارد آن که در مسیر وسوسه شیطان است «کلتا یدیه شمال امامه خلف و خلفه خلف» کسی که بصیر نیست جلو و دنبال ندارد او همیشه دنبال دارد او جلو ندارد اصلاً کسی که گرفتار وسوسه شیطان است چپ و راستش چپ است چه اینکه کسی که از وسوسه شیطان مصون است جلو و دنبال او جلوست پشت و روی او روست چه اینکه هر دو طرف او راست است «کلتا جهتیه امام کلتا یدیه یمین» خب منظور چپ و راست و جلو و دنبال جغرافیایی نیست چون او راه خود را مشخص کرده است که من از چه راه میآیم بازگو کرد چه در سورهٴ «حجر» چه در سور دیگر اینچنین گفت در آیهٴ 38 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «حجر» اینچنین گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ خب این ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی من در مسیر ادراک آنها اثر میگذارم خب ادراک که یمین و خلف ندارد یمین و یسار ندارد امام و خلف ندارد از راه اندیشه آنها را میگیرم چه اینکه گفت: ﴿وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ البته آن در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» نیست من از راه تمنیات باطل آنها را فریب میدهم خب تمنی باطل تمنی که چپ و راست و جلو و دنبال ندراد محدوده اندیشه است اصولاً یک موجود متفکر را بخواهند بفریبند از راه فکر فریب میدهند اینکه سنگ نیست که او را جا به جا بکنند یا از یمین یا از شمال یا از امام یا از خلف که مثل درخت نیست که از چهار طرف باد بیاید یا از یک طرف باد بیاید که یک موجود اندیشمند را از راه اندیشه فریب میدهند اندیشه هم که چپ و راست ندارد امام و خلف ندارد لذا طبق روایتی که از وجود مبارک ابی جعفر(سلام الله علیه) نقل شده است و تعبیرات دیگر این جهات چهارگانه از محدوده اقلیم طبیعی به فراطبیعی میرسد باید ببینیم اندیشه چپ و راستش چیست؟ جلو و دنبالش چیست؟
پرسش...
پاسخ: آنجا چون بدن انسان بالأخره در قیامت با بدن محشور میشود اینچنین است لذا در راستش هم دعای چپ هست چون مؤمن «کلتا یدیه یمین» وقتی دست راست را میشویند «اللهم اعطنی کتابی بیمینی و الخلد فی الجنان بیساری» او هنگام شستن دست راست این دعا را میخوانیم دیگر میگوییم خدا را بهشت را در دست چپ من بده برای اینکه من دست چپ ندارم اصلاً دست راستم راست است دست چپم هم راست است کسی که اصحاب الیمین است «کلتا یدیه میمنة» لذا در هنگام وضو در هنگام شستن دست راست دعای دست چپ هم میخوانیم «و الخلد فی الجنان بیساری» حالا آنها به زحمت افتادند گفتند این یسار از یسر است نه یسار یسار است اصلاً مؤمن اهل چپ نیست.
اینکه انسان را فریب میدهد یعن از راه اندیشه اندیشه که چپ و راست ندارد جلو و دنبال هم ندارد لذا از وجود مبارک ابی جعفر(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از جلو چیست؟ منظور از دنبال چیست؟ نسبت به امر آخرت که در پیش داریم اَمام است نسبت به امر دنیا و ورثه که پشت سر میگذاریم خلف است و مانند آن عمده آن است که شیطان وقتی بخواهد انسان را که یک موجود متفکر است اغوا کند از راه اندیشه میگیرد ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی من مغالطه میکنم اولاً خود او را تخلیه میکنم این شستشوی مغزی شستشوی مغزی کار شیطان است خود او را از او میگیرم آنکه انسان است از او میگیرم به جای او یا سنگ مینشانم یا درخت مینشانم یا حیوان مینشانم میبینید خیلیها مجسمه سگ و گربه زینت طاق و طاقچه آنهاست مگر نیست؟ خب آنها احیایشان چکار کردند که حالا مجسمه زینت باشد این شیطان چه کار کرد یعنی این زید را شستشوی مغزی داد انسانیت را از او گرفت یک چیز دیگری باد کرده آنجا گذاشته یک کسی در حد یک درخت زندگی میکند متأسفانه برخیها یک درخت خوبیاند یک جوانی که ـ معاذالله ـ در مسیر صحیح حرکت نکرده او یک درخت خوبی است این خوب میخرامد یعنی خوب تغذیه میکند آن طوری که درخت جوان تغذیه میکند خوب میبالد آن طوری که یک نهال میبالد خوب سرسبز و خرم است آن طوری که یک درخت سرسبز و خرم است همین، این در حیات گیاهی زندگی میکند این هنوز به حیوانیت نرسیده چه رسد به انسانیت برخی هم در حد حیوانیتاند من آن مقام را دارم من آن تکاثر را دارم، شیطان این هنر اوست یعنی بدلی را به جای اصلی مینشاند میگوید تو این هستی حالا که این هستی باید با لوازم این بدلی زندگی کنی ذات اقدس الهی مغالطه او را بر طرف کرد اصل واقعیت را ذکر کرد فرمود زرق و برق در عالم زیاد است بعضی از چیزها زرق و برق زمین است کاری به انسان ندارد ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ یا ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه لکم باغ زینت است داشتن زینت است اتومبیل زینت است فرش زینت است خانه زینت است اما آنها زینت الارض است نه زینت زید و عمر اگر یک کسی یک زمین مواتی را سرسبز کرد باغی، راغی خانه خوبی ساخت بسیار خب اما این خانه زینت الارض است نه زینت صاحبخانه اگر باغی را آباد کرده است زمین مزیّن شده است نه صاحب زمین ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه «لکم» آن هم ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ آن وقت شیطان چکار میکند شیطان انسانیت انسان را از او میگیرد میگوید تو زمینی با این باغ مزیّن میشوی او هم باورش میشود اور ا در حدّ جماد پایین میآورد ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ ذات اقدس الهی آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرده است فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ آنکه زینة الانسان است ایمان است یک انسان مؤمن مزیّن است به همراه این زینت هم سفر میکند آن که هر دو دستش را گاز میگیرد که من چرا راهم را در آنجا صرف کردم اینکه مزیّن نیست ﴿یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ﴾ آخر در دنیا اگر انسان پیشمان شد این سبابه را میگزد سبابه متندم سبابه متندم معروف است سبابه مردم پشیماناند که من را گاز میگیرند اما در آخرت سخن از سبابه متندم نیست که اگر کسی نادم شد انگشت سبابه را بگزد هر دو دست را گاز میگیرد روی شدّت ندامت ﴿یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ﴾ چرا؟ برای اینکه شستشوی مغزی دید یعنی تخلیه شد انسانیت او را گرفتند و دوزخ دادند یک چیز دیگری به جای او نشاندند گفتند تو این هستی آن وقت این به فکر زینت است این خیال میکند زمین است و او را مرتب دارد تزیین میکند خب یک وقت است انسان باغ دارد راغ دارد احداث میکند نظیر اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) یک باغی در مدینه داشت به زحمت زیاد چندین بار کندو کاو کرد باغبانش میگوید یک روزی خسته بود عرق کرد کلنگ خواست بالأخره با آن کندو کاو سنگی را کنار زد و چشمهای در آمد گفت من دیدم حضرت امیر با آن عرق ریختنش این کارگری را کرده باغ را با آن چشمهای که در مدینه بجوشد بالأخره باغ پر قیمتی است همین که آب جوشید حضرت هم صیغه وقف را جاری کرد فرمود: «هذه صدقة جاریه» خب این احیای خود انسان است احیای ارض نباید مایه موات خود انسان بشود که آن کار کار خوبی است انسان تا زنده است کار بکند یک نعمت خوبی است اما خود را باغ نداند خود را زمین نداند شیطان انسان را از این راه میگیرد و خدا میفرماید که مغالطه او این است این چیزی که زینت شما نیست من میگویم: ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ این میگوید «خذوا زینتکم عند کل باغ و راغ» این فرق است ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ این معنا که چپ و راست ندارد که ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ آنها را به تمنیات وادار میکنم تمنی که چپ و راست ندارد که امام و خلف ندارد که معلوم میشود این اقلیمهای چارگانه جغرافیایی نیست باید دید که منظور از این جهات چهارگانه چیست این است که از ابی جعفر(سلام الله علیه) روایت شده بزرگان دیگر تفسیر کردند حالا یا به امر دنیا یا به امر آخرت یا از جهت حسنه یا از جهت سیئه این جهات چهارگانه را توجیه کردند مشابه این تعبیر در قسمتهای دیگر هم هست که ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ هست البته اول تزیین است فریب است وقتی انسان فریب خورد به دام او افتاد از آن به بعد دیگر فریب نیست ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾ بعداً عالماً عامداً گناه میکند اول تمنیه است بعد امر، اول تزیین است بعد امر، چه اینکه نفس مسوّله زمینه را برای نفس اماره حاضر میکند مگر اول نفس اماره حضور دارد؟ هیچ کسی که عالماً عامداً اول گناه نمیکند که اول فریب میخورد بعد عادت میکند وقتی اسیر شد عالماً عامداً اطاعت میکند ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ این بعد از تسویل است ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ﴾ و مانند آن مدتها نفس مسوّله کار میکند زشت را زیبا نشان میدهد زیبا را زشت نشان میدهد تا آدم را بفریبد میگوید این کار کار خوبی است وقتی آدم فریب خورد عادت کرد بعد هم که بفهمد کار بدی است عالماً عامداً گناه میکند چرا؟ چون اسیر است دیگر این ﴿لَأَمُرَنَّهُمْ﴾ که بعدها میآید این متفرع بر ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ است بعد از تزیین نوبت به احتناک میرسد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است حالا وقتی احتناک کرد حنک و تحت حنک در اختیار او شد از آدم سواری گرفت آن وقت «ثم آمرنهم» وگرنه اول که «آمرنهم» نیست اول «ازینن» هست ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ هست با ایجاد امنیه و آرزوی باطل و تزیین بر آدم سوار میشوند وقتی سوار شد حالا سواری میگیرد از آن به بعد ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾ هست خب بنابراین اینکه جهات چهارگانه آمده است معلوم میشود که جهات طبیعی نیست و فرا طبیعی است اقلیمی نیست و اندیشه و فطری است ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ که گفتند ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾ مربوط به امر آخرت است آنها را فریب میدهند میگویند ـ معاذالله ـ نیست یا اگر باشد خدا ارحم الراحمین است خب یک طوری میشود ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ هم راجع به آیندگان است نسبت به فرزندانت چه کردی آنها را باید تأمین بکنی و مانند آن ﴿وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ﴾ ناظر به جهت حسنه است که آنها را جهت حسنه فریب میدهند یا به ریا آلودهشان میکنند و مانند آن ﴿وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ آن است که معصیتها را برای او تزیین میکنند تقویت میکنند و مانند آن ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ خب.
پرسش: ...
پاسخ: چون انسان هم عقلی دارد و فطرتی که او را به طرف فضیلت دعوت میکند شئون دیگر هم دارد که به طرف رذائل مائلاند این جنگ درونی در نهان انسان برقرار است بعضی از شئون انسان که بسیط الحقیقه نیست دارای شئون فراوان است بعضی از شئون با شئون دیگر ناهماهنگ میشوند آن عاقله باید عقل بکند عقل یعنی عِقال کردن و زانوی شتر را بستن از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است عقل را عقل گفتند برای اینکه آن نور الهی آن نیروی الهی زانوهای سرکش شهوت و غضب را عِقال میکند این شتر جموح و چموش را با زانوبند عِقال میکردند که این تندی نکند بایستد یک جا آن عقل را عقل گفتند برای اینکه این شهوت و غضب را زانوهایش را میبندد اینها را تعدیل میکند نه تعطیل این میشود عِقال اگر کسی آن عقل را نداشت این زانوهای سرکش شهوت و غضب به هر طرفی خواستند میروند این جنگ همیشه هست.
پرسش: ...
پاسخ: نفس قوایی دارد اینها قوای نفساند.
پرسش: ...
پاسخ: یک بخشش نفس مسوّله است یک بخشش نفس اماره است یک بخشش نفس ملهمه است یک بخشش نفس مطمئنه است یک بخشش نفس لوامه است همه اینها شئون نفساند بعضی از شئون قویاند بعضی از شئون ضعیفاند اینها درگیرند بالأخره با جهاد اکبر باید این جنگ را به پیروزی عقل ختم کرد.
اینکه شیطان گفت و ﴿لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ این از کجا فهمید؟ آیا این را به اِخبار ملائکه فهمید؟ که ممکن است یا نه این را روی مظنه گفت نه روی جزم؟ در بخشی از آیات قرآن کریم هست که شیطان گمانش این بود و عدهای هم برابر با گمان شیطان حرکت کردند و مظنه او را تصدیق کردند آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ شیطان گمانی که درباره این تبهکاران داشت گمانش را به صدق رساند اول مظنه بود بعد حالا به خارج این خبر ظنی که داد این خبر ظنی را تصدیق کرد یعنی جعله صادقا جعله صدقا در اثر وسوسه و مانند آن خب یا روی مظنه گفت که آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» شاهد است یا روی اخباری که از فرشتگان و مانند آن دریافت کردهاند ذات اقدس الهی در موارد فراوانی از قرآن کریم این معنا را تصدیق کرده است که اکثری مردم به طرف شیطنت حرکت میکنند در آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» وقتی از جریان قوم ابراهیم و بخش دیگری که زیر مجموعه رسالت و نبوت ابراهیم خلیل بودند یاد میکند میفرماید که ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ ما در آن محدوده فقط یک خانوار مسلمان داشتیم بقیه مسلم و منقاد و مطیع امر اله نبودند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم در همین سورهٴ «اعراف» به خواست خدا خواهد آمد آن هم تصدیق کرد ذات اقدس الهی که اکثر آنها به طرف فساد حرکت میکنند آیه 102 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾ اینجا معلوم میشود که آنچه جلوی فسق را میگیرد رعایت عهد است عهد خداست عهد انسان با خدا عهد انسان با خود عهد انسان با سایرین همان طوری که شکر مانع نفوذ شیطنت شیطان است رعایت عهد هم به شرح ایضاً [همچنین] فرمود: ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: گفت اغوا میکنم من کارم را میکنم اما آنها میپذیرند یا نه؟ گمانم این است که میپذیرند برای اینکه من پدر ایشان را تخطئه کردم بیرون کردم اینها که ضعیفترند این را در حد قیاس گفته یا مظنه گفته نسبت به کار خودش به صورت جزم گفته لذا با ادات تأکید ذکر کرده با لام با نون تأکید و مانند آن اما آنها هم میپذیرند یا نه؟ گمانم این است که بپذیرند این منافات ندارد که از کار خود با جزم یاد کند و از تبعیت انسانها با مظنه.
مطلب دیگر آن
است که.
پرسش: ... پاسخ: این نقض غرض مخلوق است نه نقض غرض خالق آن عبادت هدف مخلوق است نه هدف خالق خالق که منزه است در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم»(سلام الله علیه) فرمود که ﴿وَقَالَ مُوسَی إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ فرمود حالا همه مردم کافر باشند خدا چیزی را از دست نمیدهد کار خدا تا بر نمیدارد نه جهان را خلق کرد که سودی ببرد و نه جهان را خلق کرد که جودی بکند که حالا اگر این کار را نمیکرد و خلق نمیکرد و جود نمیکرد ـ معاذالله ـ ناقص بود کار خدا که غنی بالذات است تا بر نمیدارد تمام این تاها به مخلوق برمیگردد نه به خالق چرا جهان خلق شده است؟ برای فلان هدف چرا انسان خلق شده است؟ برای آن هدف چون خدا غنی عن العالمین است خود هدف است نه هدفدار باشد یعنی چیزی در جهان هستی باشد به نام هدف ـ معاذالله ـ که خداوند عالم را خلق کرده که به آن هدف برسد اینکه با توحید سازگار نیست اینکه با نامحدود بودن هستی محض حق سازگار نیست اینکه انسان نیست که یک کاری را بکند که با آن کار به یک کمالی برسد هر کسی کاری انجام میدهد برای کمال تا برسیم به کمال نامحدود حالا خود کمال نامحدود دارد کار میکند او برای چه کار میکند؟ او چون کمال است کار از او نشأت میگیرد نه برای چیزی لذا در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» فرمود که ﴿وَقَالَ مُوسَى إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ این خطاب الیوم هم زنده است ﴿تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ او چون غنی بالذات است کاری را انجام نمیدهد که با این کار منفعتی را جذب بکند یا منقصتی را دفع بکند و مانند آن این یکی، و چون حکیم علیالاطلاق است هر کاری که میکند منفعتی بر آن کار مترتب است کار هدف دارد نه صاحبکار کمال کار این است که عابد بشود نه کمال صاحبکار این است که معبود که حالا اگر خدا معبود نشد ـ معاذالله ـ نقصی دامنگیر او میشود این طور نیست خب.
فرمود: ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ ذات اقدس الهی حرف شیطان را به این صورت نقل کرد حالا شیطان از کجا فهمید؟ این دو راه بود که ذکر شده است یکی از سؤالات این است که آیا تکامل علمی بعد از تکامل هست بعد از مرگ یا نه؟ تکامل علمی هست البته خیلی از چیزهاست که انسانها بعد از مرگ میفهمد مثل اینکه در خواب خیلی از چیزها برای انسان حل میشود آن علم تحصیلی نیست که انسان بعد از مرگ زحمت بکشد یک چیزی را یاد بگیرد از آن قبیل نیست بعد از مرگ که پردهها برداشته میشود خیلی از اسرار برای انسان کشف میشود این تکامل علمی هست اما تکامل عملی نیست که انسان بعد از مرگ کاری را انجام بدهد که از راه آن کار به کمال برسد اگر عمل صالح و طالح بعد از مرگ راه داشته باشد آنجا هم بالأخره باید یک شریعتی باشد که انسان عمل را برابر با آن شریعت انجام بدهد اگر صلاح است و اگر طلاح برای اینکه موافق با شریعت است یا مخالف شریعت آن وقت تازه میشود دنیا دیگر برزخ نیست.
پرسش: ...
پاسخ: صدقه جاریه آثار دنیایی خود انسان است که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود: ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ حالا صدقه جاریه یکی از آنهاست هر اثری که از انسان بماند الی یوم القیامه خواه آن پنج چیز یا شش چیز خواه خیلی بیش از آنها به او میرسد دیگر سخن از «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث» یا اربع او خمس او است که در روایات آمده تا شش تا نیست «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا ان اثره» هر اثر هر چه میخواهد باشد آن پنج شش تا به عنوان مثال ذکر شده چون فرض رایج و غالب است وگرنه برابر سورهٴ مبارکهٴ «یس» که فرمود: ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ هر اثری که حسن باشد از انسان بماند ثواب دارد سیئ باشد از انسان بماند عقاب دارد وگرنه بعد از مرگ راه عملی نیست که انسان از راه عمل به جایی برسد.
پرسش: ...
پاسخ: اثر خود آدم است دیگر یقیناً باعث کمال میشود باعث ثواب میشود هر اثر خیری که از انسان بماند ثوابش به آدم میرسد نه اینکه انسان بعد از مرگ یک کار عملی داشته باشد کار علمی چرا کشف علمی چرا کمال علمی چرا اما بعد از مرگ یک کاری بکند که از آن کار طرفی ببندد این طور نیست کارهایی که قبلاً کرده است پاداش او یکی پس از دیگری به او میرسد.
مطلب بعدی آن است که اگر شاکر مصون از حملههای چهارجانبه شیطان است باید دید که سرّش چیست سرّش این است که شکر حصن خداست مثل رعایت عهد حصن خداست عدل حصن خداست اگر ذات اقدس الهی فرمود: «لا اله الا الله حصنی» حالا اگر کسی وارد دژ مستحکم توحید شد از چهار جهت مصون است دیگر اگر گفته شد: «ولایة علی ابن ابیطالب(سلام الله علیه) حصنی» اگر کسی ولی الله بود ولی علی(سلام الله علیه) بود این از چهار جهت مصون است آن وقت عکس نقیضش هم این است اگر کسی خدای ناکرده دید از یکی از این جهات آسیب دید معلوم میشود در قلعه توحید نرفت دیگر و معلوم شد در قلعه تشیّع نرفت دیگر وگرنه چطور میشود ولایة علی ابن ابیطالب حصن باشد آن وقت شیطان هم در آن باشد شیطان که دیگر در حصن نفوذ ندارد شیطان هم که در حصن توحید نفوذ ندارد خب و اینکه شیطان تا برزخ حضور دارد در برزخ حضور ندارد برای همین جهت است اگر انسان بعد از موت .... تازه میشود گوشهای از دنیا دیگر برزخ نمیشود که و هم شیطان باید آنجا حضور داشته باشد برای اینکه اگر شیطان دستش آنجا بسته باشد خب کاری ندارد انسان در آنجا به عمل صالح موفق بشود که اینکه هنر نیست اگر هیچ عامل فسادی نیست هیچ اغوایی نیست هیچ اضلالی نیست راه یکطرفه است آن دیگر هنر نیست پس به این دو جهت معلوم میشود که نشئه برزخ دیگر نشئه تکلیف نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است