- 503
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش دوم"
ذات اقدس الهی جریان آفرینش آدم و سجده فرشتهها را در هفت سوره ذکر کرد
قرآن «یفسر بعضه بعضا»
تا کسی در خدمت قرآن کریم نباشد، توان تفسیر آیه به آیه را نخواهد داشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
پرسش: ...
پاسخ: ثم برای ترتیب هست تأخیر هست تأخیر گاهی زمانی است گاهی رتبی است و اینجا هم ذات اقدس الهی او تقدیر کردند بعد طرح و برنامه و نقشه کشیدند بعد آفریدند چه اینکه از آیه سورهٴ مبارکهٴ حدید استفاده میشد که ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیَبةٍ فِی الأرْضِ وَلاَ فِی أَنفُسِکُمْ إلاَّ فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾ که قبلاً همین آیهٴ سورهٴ «حدید» بحث شد که هر آفرینشی در طبیعت مسبوق به طرح برنامه نقشه است در فرا طبیعت خب.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ گرچه جناب فخر رازی و امثال فخر رازی این شمارشی کردند که ذات اقدس الهی جریان آفرینش آدم و سجده فرشتهها را در هفت سوره ذکر کرد لکن طبق بررسیهایی که در نوبت قبلی به عرض رسید آیات قرآن کریم چند طایفه است در یک طایفه از خلقت انسان سخن به میان میآید در طایفه دیگر از امر به سجده برای انسان سخن به میان میآید در طایفه سوم جمع میشود بین این دو مطلب و آنچه که جناب فخر رازی ذکر کردهاند که در هفت سوره است در بخشی از آن هفت سوره سخن از خلقت انسان و نحوه آفرینش انسان از تراب طین؛ طین لازب، حمأ مسنون، صلصال و اینها اصلاً نیست فقط از خلقت انسان سخن به میان میآید نظیر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ اما حالا انسان را از چه آفرید که آن بخش اول بحث بود در اینها نیست بنابراین اگر کسی خواست درباره انسانشناسی بحث کند یک بخشش مربوط به پیدایش بدن اوست که مربوط به علوم تجربی و طبیعی است یک بخشی مربوط به روح اوست که فرا طبیعی است بخشهایی که مربوط به طبیعت اوست در غیر این هفت سوره باید جستجو کرد بعضی از آنها را هم در این هفت سورهای که فخر رازی و امثال فخر رازی ذکر کردند جستجو میشود چون مثلاً سورهٴ «سجده» یا سورهٴ «صافات» یا سورهٴ «ص» در آن گونه از موارد سخن از طین و تراب و طین لازب و حمأ مسنون و صلصال و اینها مطرح است آنها را باید جستجو کرد و خیلیها بیش از این آیات هم یافت میشود و اما جریان دستور به سجده در همین این سور هفتگانهای است که اشاره شد.
مطلب دیگر آن است که بر اساس تفسیر قرآن به قرآن اگر چنانچه یک آیهای با یک مضمون و با یک لفظ با یک تعبیر در چند سوره ذکر بشود اینها شواهدی کنار هم ضمیمه میشود و آیه را خوب روشن میکند اما اگر تعبیراتی که در این مطلب هست در بعضی از سور باشد و مشابه آن تعبیر در سور دیگر نباشد آنگاه تفسیر قرآن به قرآن دشوار خواهد بود تفسیر قرآن به قرآن آن حدی که مثلاً با المعجم حل بشود خب این خیلی سخت نیست قبل از المیزان هم بود بعد از المیزان هم که رواج پیدا کرد طبری که خب تفسیر برای یازده قرن قبل است او دارد «القرآن یفسر بعضه بعضا» بعدها نوبت به فخر رازی که رسید ایشان تصریح میکند که «القرآن یفسر بعضه بعضا» چون قرآن «یفسر بعضه بعضا» بنابراین بعضی از آیات را شاهد تفسیر کردن آیات دیگر قرار میدهند اما قسمت مهم تفسیرشان در محور المعجم و امثال المعجم بود یعنی اگر یک لفظی در یک آیهای ذکر بشود و همین لفظ را همین تعبیر یا مشتقات این در آیه دیگر ذکر بشود انسان به کمک المعجم این آیات را فیشبرداری میکند بعد جمعبندی میکند شاهد و مشهود و تقیید و تخصیص و تعمیم و امثال ذلک را حساب میکند از مجموع اینها یک مطلبی برداشت میکند اما اگر چنانچه محتوای این آیه در آیات دیگر باشد اما الفاظش نباشد این دیگر در قدرت المعجم نیست این یک حضور کامل چون اینچنین تفسیر یک حضور کاملی نسبت به خود قرآن کریم میخواهد یعنی تا کسی در خدمت قرآن کریم نباشد محتواهای آیه برای او آشنا نباشد این توان تفسیر آیه به آیه را ندارد مگر در حد همان المعجم و فیشبرداری و لغت اگر محتوای آیهای مضمون یک آیهای در آیات دیگر بود ولی از این الفاظ و از این ترکیبات هیچ کدام در آیه دیگر نبود آن که سرمایهاش المعجم است در این قسمتها میماند یکی از رموز موفقیت سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی آن حشرش با قرآن کریم بود که اگر یک محتوایی در یک آیه بود ولی آن الفاظ در آیات دیگر نباشد باز میتوانند از شواهد فراوانی کمک بگیرند از باب تفسیر آیه به آیه مسئله را حل کنند که این مربوط به روش تفسیری بر میگردد.
مطلب سوم این است که در جریان امر به سجده و یا خلقت آدم تعبیری مشابه تعبیر محل بحث در سورهٴ «اعراف» در هیچ کدام از آن سور نیست یا سخن این است که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ یا سخن این است که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ و مانند آن اما این تعبیر که خدا میفرماید ما همه شما را خلق کردیم همه شما را تصویر کردیم بعد به فرشتهها گفتیم که به آدم سجده کنید این چون در خصوص سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است در آن شش سوره دیگر نیست در جاهای دیگر نیست این با دشواری روبهروست لذا میبینید زمخشری مثلاً به یک وجه اکتفا میکند بعدیها این وجوه را تکثیر کردند نوبت به فخر رازی میرسد میگوید چهار وجه در اینجا هست البته اینها که برهان عقلی اقامه نمیشود که میشود وجوه دیگر اضافه کرد اصل سؤال و اشکال این است که ظاهر آیه این است که ﴿خَلَقْنَاکُم﴾ یک ﴿ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ دو ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ ترتیب را میرساند حالا یا با تراخی به تأخیر زمانی یا رتبی بالأخره هم ترتیب است هم تأخر و تراخی پس انسانها اول باشد خلق بشوند بعد صورتبندی و صورتسازی بشوند بعد جریان امر به سجده پدید بیاید ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ این است لذا برای توجیه این چهار وجه امام رازی در تفسیر ذکر میکند که بعضی از آنها مورد انتخاب خود ایشان هم هست میگوید «و هو اقرب» یکی از آن وجوه چهارگانه این است که این ﴿ثُمَّ﴾ برای ترتیب ذکری است یعنی این ترتیب در مقام گزارش و در مقام اخبار است نه برای مخبر عنها نه آن وقایع اینچنین چیده شدهاند بلکه گزارش اینچنین ارائه میشود مثل اینکه انسان خبرهای مهم را اول ذکر میکند میگوید اولاً خبری که اهم باشد میگوید اولاً مهم باشد میگوید ثانیاً بعد غیر مهم باشد میگوید ثالثاً و رابعاً درحالی که این اول و ثالث و رابع برای اخبار است نه برای آن مخبر عنها آن وقایع یکی پس از دیگری ممکن است به عکس گزارش و اخبار واقع شده باشد ممکن است آن رخداد غیر مهم اول واقع شده باشد و رخداد مهم بعد ولی در مقام اخبار انسان آن اهم را اول ذکر میکند پس این ثمها مربوط به اخبار است چون جریان خلقت اول باید باشد خلقتهای انسان و تصویر انسان باید باشد اینها چون مهم است برای اینکه اگر اصل خلقت بشر نباشد اصل تصویر بشر نباشد آدمی هم در کار نیست تا مسجود این فرشته باشد لذا این ترتیب به لحاظ ذکری است خب این وجه اول این وجهی که ایشان ذکر کردهاند گرچه خود ایشان هم خیلی روی این وجه تکیه نمیکنند این شاهد میخواهد چون ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ آن ترتب مخبر عنهاست نه اخبار اگر ما قرینه داشته باشیم البته حمل میکنیم بر اینکه این ترتیب بر اخبار است اما قرینه نداشته باشیم دلیلی نداریم صرف احتمال و جواز کافی نیست که ما آیه را بر این حمل بکنیم.
وجه بعدی آن است که ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ یعنی «خلقنا اباکم آدم ثم صورنا اباکم آدم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم» خب چرا خلقتی که برای آدم است تصویری که برای آدم است به بنیآدم اسناد داده شد برای اینکه آدم اصل و ریشه بنیآدم است و اگر یک وصفی و یک حکمی برای اصل و ریشه باشد میتوان آن را به فروعات هم اسناد داد نظیر ﴿أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ این ﴿رَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ که برای یهودیهای اصل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عصر نزول قرآن نبود که این برای یهودیهای اعصار گذشته بود که در زمان موسای کلیم(سلام الله علیه) بودند اما قرآن میفرماید که ﴿أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ و مانند آن نظیر ﴿حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ﴾ خب آن انسانهای یکه معاصر نزول قرآن بودند آنها که در کشتی نوح نبودند که خدا بفرماید ما شما را در کشتی جمع کردیم و حمل کردیم که؛ این وجه ممکن هست ولی مصحح میطلبد و اگر ما دلیل معتبر دیگری نداشته با شیم ممکن است انسان بر این وجه حمل بکند ولی شاید دلیل معتبر دیگری یافتیم وجه سوم آن است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ یعنی ما شما را در ظَهر آدم آفریدیم و بعد تصویر کردیم شما را در همان ظَهر یکی پس از دیگری آنگاه به آدم(سلام الله علیه) گفتیم که به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنید این جا هم خلقت انسانها را به همان آفرینش انسانها در ظَهر آدم تصویر انسانها را به تصویر آنها در ظهر آدم حمل بکنیم این هم خلاف ظاهر است چون ظاهرش این است که خود انسانها را خلق کردند خود انسانها را تصویر کردند.
پرسش: ...
پاسخ: چون خلق به معنای تقدیر است لغتاً دیگر استعمال خلق در مخلوق به عنایت است وگرنه خَلَقَ یعنی قَدَّرَ وقتی به لغت مراجعه میکنید میگویند «خلق الخراز خلق الخیاط» یعنی «قدّر الخیاط قدر الخراز» خَلَقَ به معنای قدّر است استعمال خلق به معنای آفرینش و خلق یعنی مخلوق این به عنایت و تسامح است که کم کم رواج پیدا کرد وگرنه لغتاً خلق به معنای قدر است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر چون تصویر بعد از خلق است خلق آن مادههای اولی را میآفریند بعد به آن صورت میدهند دیگر اول اندازهگیری میشود بعد صورتسازی دیگر چون صورت باید بعد از اندازهگیری باشد الآن یک خیاط آستینها را جدا سایر قطعات لباس را جدا بعد صورت میدهد اینها را به هم میدوزد میشود قبا یا لباده یا عبا همیشه تصویر بعد از تقدیر است دیگر خب.
پرسش: ...
پاسخ: حالا به خواست خدا در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» همان آیه ذریه خواهد آمد که ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ آن بحثش به خواست خدا در همین آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست مطرح میشود.
وجه بعدی که جناب فخر رازی او را اقرب دانستند این است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ﴾ چون خلق به معنای تقدیر است یعنی ما اندازهگیری را در آن مرتبه و مخزن اسبق انجام دادیم این یک؛ ﴿ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ بعد از مرتبه تقدیر صورتبندی است در مخزن دیگر و پایینتر دو؛ بعد در جهان خارج به فرشتهها گفتیم که بر این انسان سجده کنید این دو مرحله برای قبل از اینکه انسان یعنی بنیآدم به عالم طبیعت بیایند مربوط به مراحل و مخازن قبلی است بخش قضای الهی؛ قدر الهی؛ مخزن تدوین نقشههای الهی؛ آنجاست و نه اینکه شما را ما به دنیا آوردیم و شما را آفریدیم بعد از اینکه همه شما را خلق کردیم به فرشتهها گفتیم برای آدم سجده کنید نه بلکه شما را در مخزن قضا و قدر به تقدیر و تصویر کشاندیم آنگاه به فرشتهها گفتیم که برای آدم سجده کنید این سخن حق است که البته هر موجودی که ذات اقدس الهی در عالم طبیعت میآفریند ریشهاش در مخزن الهی هست ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ نه تنها ﴿أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ همه اینها از یک مخزن دیگری تنزّل کردهاند اما ظاهر این که خداوند افراد عادی بشر را مخاطب قرار میدهد میفرماید: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ یعنی در همین نشئه نه نشآت قبل پس این وجه گرچه نزد جناب فخر رازی اقرب الوجوه است اما برهانی بر صحت این نیست خب این چهار وجهی بود که ایشان در تفسیر کبیرشان داشتند آنکه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) داشت اگر با شواهد دیگری آن تقویت بشود شاید خیرالوجوه باشد و آن این است که گرچه در شش سورهٴ دیگر غیر از سورهٴ «اعراف» خداوند جریان آفرینش انسان و سجده فرشتگان را ذکر میکند تعبیری به این صورت نیست که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ اما از آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بر میآید که خدا میخواهد خلیفه بیافریند و این خلیفه مسجود است ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ حالا آنها سؤال کردند: ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ بعد از اینکه این خلیفه را آفرید این خلیفه مسجود ملائکه شده خب خلیفه خدا شخص آدم است یا مقام انسانیت است اگر شخص آدم باشد لازمهاش این است که آن انسانهای کاملی که از آدم(سلام الله علیه) افضلاند آنها خلیفة الله نباشند یک و لازمهاش این است که کل این کارها بدون خلافت بماند دو؛ چون خلیفه خدا مامور است از طرف خدا که کارها را انجام بدهد این معنای خلافت است خب این بشریت که نسلش تا کنون ادامه دارد و معلوم نیست که قیامت چه موقع قیام بکند زمین وز مینیها و موجودات زمینی آیا نیاز به خلافت دارد یا ندارد؟ اگر نیاز به خلافت نداشت خب چرا فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾؟ اگر نیاز به خلافت دارد آیا فقط در همان چند سالی که آدم ابولبشر(سلام الله علیه) زندگی میکرد او خلیفة الله بود؟ و کسانی که بعدها بعد از آدم آمدند و با این که آدم جزء انبیای اولوالعزم نبود انبیای دیگر آمدند که از آدم بالاتر بودند و از اولوالعزماند آنها خلیفه الله نیستند؟ این یک استبعاد از نظر لفظی اینکه فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ﴾ نه انی اجعل آن را به صورت جمله اسمیه ذکر کردند این مفید استمرار است این جاعل هم ظاهراً صفت مشبهه است نه اسم فاعل که معنای حدوثی داشته باشد معنای ثبوتی دارد من آنم که در زمین خلیفه قرار میدهم خب خلیفه در زمین برای همان یک مقطع است که دنیا اصلاً ارتباطی به هم نداشتند یک گوشه زمین بود و آن هم چند سال یک سرزمین محدود آن هم یک زمان محدود این است معنایش؟ این را میگویند خلیفه فی الارض؟ یا نه خلیفه در زمین بالأخره زمین خلیفه میخواهد موجودات زمینی خلیفه میخواهند؟ نه اینکه یک گوشه زمین در چند سال فقط خلیفه بخواهد آن هم وقتی که بشری نبود فقط فرزندان آدم بودند در یک محدوده خاصی پس خود ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ نشان میدهد که این خلیفه برای موجودات زمینی است اختصاصی به آن تاریخ خاص و زمان مخصوص ندارد یک؛ خود تعبیر به جمله اسمیه نه جمله فعلیه آن هم با صفت مشبهه نه اسم فاعل نشانه استمرار است نه «انی اجعل فی الارض خلیفة» ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ من آنم که در زمین خلیفه قرار میدهم این هم یک نمونه؛ از طرفی هم اگر چنانچه شیطان مأمور بود که برای شخص آدم سجده کند خب حالا یک درگیری حسدورزانهای بین شیطان و آدم(سلام الله علیه) بود و آن هم این کار را نکرد حالا چرا تصمیم گرفته که تمام بنیآدم را اغوا کند چه حادثهای اتفاق افتاد؟ و چرا مهلت خواست؟ اصولاً که ﴿أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ برای اینکه اینها را من اغوا کنم معلوم میشود آن که مسجود است همان است که خلیفه است آن که خلیفه است همان است که شیطان با او درگیر است آن که خلیفه است همان است که فرشتگان در برابر او خضوع میکنند اینها همه نشان میدهد که این مقام انسانیت مراد است نه شخص آدم البته همین تعبیر که ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ در کریمه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به این صورت آمده است که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً﴾ ما بنیآدم را گرامی داشتیم و بنیآدم نزد ما کراماند و ﴿عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ تکریم کردیم حالا یا کثیر به معنای جمیع است یا نه یک عده فرشتگانی هستند که آنها اصلاً نمیدانند که ذات اقدس الهی بشری خلق کرده است که محو در جمال و جلال الهیاند که بعضی از رویات هم احیاناً ﴿أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ را بر آن فرشتهها تطبیق کردهاند خب این بنیآدم ﴿عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ که از جن و انس باشند افضل است خب کدام بنیآدم است که افضل است؟ همین بنیآدمی که خلیفة الله است همین بنیآدم است که مسجود ملائکه است چون اینجا افضلیت اعتباری که نیست که مثلاً بگوییم فلان شخص رئیس است فلان شخص معاون که یک قراردادی باشد افضلیت وجودی است یعنی در نظام هستی بنیآدم از فرشتهها برترند و از آنها بالاترند چه اینکه از جن هم بالاترند و منظور از مقام هم مقام انسانیت است نه کسی که به حسب ظاهر انسان باشد و از نظر شناسنامهای و سرشماری انسان باشد چون همین قرآنی که میفرماید: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ درباره عدهای از افرادی که صورتاً انساناند میفرماید که ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب اینکه میفرماید: ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این گروه که جزء ﴿کَرَّمْنَا﴾ نیستند ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ نیستند خب پس خلیفه داشتن نشانه آن است که یک موجودی باید باشد که زمین را تحت استخلاف خود قرار بدهد و کار خدا را در زمین به اذن خدا انجام بدهد یک تعبیر با جمله اسمیه که دلالت بر استمرار دارد نشانه آن است که خلیفة الله مرتب در زمین هست دو؛ تکریم بنیآدم «علی کثیر ممن خلقه الله» نشان میدهد که تنها شخص آدم مکرّم بر کثیر نیست بلکه بنیآدم است که مکرّم است و افضل بر کثیر است سه؛ منظور از بنیآدم یعنی کسانی که فرزندان آدماند آن طوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «انا و علی ابوا هذه الامة» نه پدر شناسنامهای چهار؛ و نظیر آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده است که ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ شش؛ که این انسانهای شایسته فرزندان خلیلاند حالا چه عبری زبان چه عربی زبان چه تازی زبان چه فارسی زبان اگر کسی بالأخره عرب باشد یا عجم باشد یا شرقی باشد یا غربی باشد شیعه این خاندان باشد فرزند علیبن ابیطالب است «انا و علی ابوا هذه الامة» آن قصه عاق والدین هم بر همین قسمت تطبیق میشود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن اواخر عمر پر برکتش فرمود کسی که عاق والدین باشد از رحمت خاص خدا دور است خب والدین حقیقی وجود مبارک پیغمبر و امیرالمؤمنیناند این است که میبینید بعضی از مردان الهی میگویند خدایا ما را عاق والدین حقیقی و مجازی نمیران همین است این پدر و مادر ظاهری والدین مجازیاند آنها والدین حقیقیاند عقوق آنها مهم است «انا و علی ابوا هذه الامة» اگر کسی خدای ناکرده بیراهه رفت که میشود ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ پس معلوم میشود که اینها فرزندان آدم نیستند آن ﴿کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ یعنی کسانی که انسان واقعیاند و اینها هستند که «علی کثیر ممن خلقه الله» افضلاند اینها هستند که خلیفة اللهاند منتها همان طوری که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ یک، ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ﴾ دو، مسئله خلافت هم به شرح ایضاً [همچنین] «لقد فضلنا بعض الخلائف علی بعض» این طور نیست که خلیفه خدا همهشان یک حد باشند که از آدم تا خاتم الاوصیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها خلیفة اللهاند اما یکسان که نیستند که بعضیها خلیفه اسم اعظم خدایند بعضی خلیفه اسم عظیم خدایند ملائکه هم در بخشهای خاص خودشان اینچنیناند همه ملائکه که حاملان عرش نیستند که خب بنابراین اگر این شواهد و همچنین شواهد بعدی به خواست خدا متراکم شد و روشن کرد که آنکه خلیفه است آنچه که خلیفه است مقام انسانیت است نه شخص آدم و آنچه که مسجود است مقام انسانیت است نه شخص آدم و آنچه که «مما فضله الله علی کثیر مما خلقه الله» است مقام انسانیت است نه شخص آدم آنکه ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ هست مقام انسانیت هست نه شخص آدم این شواهد وقتی متراکم شد آنگاه معلوم میشود که ذات اقدس الهی با انسانیت دارد حرف میزند و انسانها از آن جهت که حامل بار انسانیتاند مخاطباند میفرماید ما انسانیت را خلق کردیم انسانیت را مصور کردیم انسانیت را مسجود ملائکه کردیم.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر چون آیا سجده برای شخص آدم است؟ آیا خلیفة الله شخص آدم است؟ آیا دشمنی شیطان با شخص آدم است؟ یا این همه شواهد نشان میدهد که خلیفة الله مقام انسانیت است؟ اگر شخص آدم خلیفةالله باشد خب اولی العزم که بالاتر از او هستند وجود مبارک خاتم که بالاتر از اوست پس این خلیفة الله نیست؟.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور آن است که در جریان اینکه فرمود: ﴿انی جاعل فی الارض خلیفة﴾ یعنی شخص آدم(سلام الله علیه) خلیفة الله آیه این را میخواهد بگوید؟ پس چطور به صورت جمله اسمیه که دلالت بر استمرار دارد میگوید؟ آیه فرمود: ﴿خلیفة فی الارض﴾ ارض کجا و آن یک چند متری که وجود مبارک حضرت آدم زندگی میکرد در طی زمان مخصوص کجا؟ این نشان میدهد که ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ ذات اقدس الهی میخواهد یک موجودی را در زمین به صورت مستمر به عنوان خلیفه خود قرار بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: خب آن دیگر خلیفه نیست او باید امور مردم را اداره کند اگر روح باشد که خب فرشتگان هم در عالم ارواح هستند یک کسی باید باشد که بالأخره مشکلات مردم را حل کند نظیر اینکه به داوود فرمود: ﴿یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق﴾ که با فاء تفریع فرمود؛ فرمود تو خلیفه منی بین مردم حکومت کن و حاکم باش حکم باش و حاکم باشد خب بعد هم این میشود رهبر انقلاب ﴿قتل داود جالوت﴾ یک چنین کاری است بالأخره اگر چنانچه خلیفه است باید در بین مردم باشد که مشکل مردم را حل کند ﴿یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بیبنکم بالعدل﴾ خب.
بنابراین این شواهد نشان میدهد که آنکه خلیفة الله است انسانیت است آنکه مکرّم است انسانیت است آنکه مفضّل علی کثیر مما خلقه الله است انسانیت است قهراً آنکه مسجود ملائکه است انسانیت است و آن هم که طرف مبارزه با شیطان است انسانیت است وگرنه بعضیها هستند که ﴿کالانعام بل هم اضل﴾ اینها هیچ؛ بعضیها هستند که جزء شیاطین الانس و الجناند اینها هیچ اینها که جزء شیاطین الانساند شیطان انسیاند اینها که عداوتی با شیطان ندارند که خب اینها نشان میدهند که این گروه خارج از محل بحثاند در حقیقت استثنا منقطع است برای اینکه اینها به سوء اختیار خودشان انسانیت را از خودشان سلب کردند اینها نیستند آن همه آیات نشان میدهد که آنکه مکرّم است آنکه مفضّل است آنکه طرف عداوت شیطان است آنکه خلیفه خداست مقام انسانیت است اگر این شد این احتمال پنجم یک مقداری ظهور پیدا میکند و آن این است که ما انسانیت را آفریدیم نمونهاش آدم بود انسانیت را مصور کردیم نمونهاش آدم بود و به فرشتگان گفتیم که برای آدم سجده کنید یعنی برای انسانیت سجده کنید شیطان هم با انسانیت درگیر است هر جا شخص انسان است باید جهاد اکبر داشته باشد حالا ببینیم شواهد دیگر این احتمال پنجم را تأیید میکند یا نه.
«و الحمد لله رب العالمین»
ذات اقدس الهی جریان آفرینش آدم و سجده فرشتهها را در هفت سوره ذکر کرد
قرآن «یفسر بعضه بعضا»
تا کسی در خدمت قرآن کریم نباشد، توان تفسیر آیه به آیه را نخواهد داشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
پرسش: ...
پاسخ: ثم برای ترتیب هست تأخیر هست تأخیر گاهی زمانی است گاهی رتبی است و اینجا هم ذات اقدس الهی او تقدیر کردند بعد طرح و برنامه و نقشه کشیدند بعد آفریدند چه اینکه از آیه سورهٴ مبارکهٴ حدید استفاده میشد که ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیَبةٍ فِی الأرْضِ وَلاَ فِی أَنفُسِکُمْ إلاَّ فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾ که قبلاً همین آیهٴ سورهٴ «حدید» بحث شد که هر آفرینشی در طبیعت مسبوق به طرح برنامه نقشه است در فرا طبیعت خب.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ گرچه جناب فخر رازی و امثال فخر رازی این شمارشی کردند که ذات اقدس الهی جریان آفرینش آدم و سجده فرشتهها را در هفت سوره ذکر کرد لکن طبق بررسیهایی که در نوبت قبلی به عرض رسید آیات قرآن کریم چند طایفه است در یک طایفه از خلقت انسان سخن به میان میآید در طایفه دیگر از امر به سجده برای انسان سخن به میان میآید در طایفه سوم جمع میشود بین این دو مطلب و آنچه که جناب فخر رازی ذکر کردهاند که در هفت سوره است در بخشی از آن هفت سوره سخن از خلقت انسان و نحوه آفرینش انسان از تراب طین؛ طین لازب، حمأ مسنون، صلصال و اینها اصلاً نیست فقط از خلقت انسان سخن به میان میآید نظیر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ اما حالا انسان را از چه آفرید که آن بخش اول بحث بود در اینها نیست بنابراین اگر کسی خواست درباره انسانشناسی بحث کند یک بخشش مربوط به پیدایش بدن اوست که مربوط به علوم تجربی و طبیعی است یک بخشی مربوط به روح اوست که فرا طبیعی است بخشهایی که مربوط به طبیعت اوست در غیر این هفت سوره باید جستجو کرد بعضی از آنها را هم در این هفت سورهای که فخر رازی و امثال فخر رازی ذکر کردند جستجو میشود چون مثلاً سورهٴ «سجده» یا سورهٴ «صافات» یا سورهٴ «ص» در آن گونه از موارد سخن از طین و تراب و طین لازب و حمأ مسنون و صلصال و اینها مطرح است آنها را باید جستجو کرد و خیلیها بیش از این آیات هم یافت میشود و اما جریان دستور به سجده در همین این سور هفتگانهای است که اشاره شد.
مطلب دیگر آن است که بر اساس تفسیر قرآن به قرآن اگر چنانچه یک آیهای با یک مضمون و با یک لفظ با یک تعبیر در چند سوره ذکر بشود اینها شواهدی کنار هم ضمیمه میشود و آیه را خوب روشن میکند اما اگر تعبیراتی که در این مطلب هست در بعضی از سور باشد و مشابه آن تعبیر در سور دیگر نباشد آنگاه تفسیر قرآن به قرآن دشوار خواهد بود تفسیر قرآن به قرآن آن حدی که مثلاً با المعجم حل بشود خب این خیلی سخت نیست قبل از المیزان هم بود بعد از المیزان هم که رواج پیدا کرد طبری که خب تفسیر برای یازده قرن قبل است او دارد «القرآن یفسر بعضه بعضا» بعدها نوبت به فخر رازی که رسید ایشان تصریح میکند که «القرآن یفسر بعضه بعضا» چون قرآن «یفسر بعضه بعضا» بنابراین بعضی از آیات را شاهد تفسیر کردن آیات دیگر قرار میدهند اما قسمت مهم تفسیرشان در محور المعجم و امثال المعجم بود یعنی اگر یک لفظی در یک آیهای ذکر بشود و همین لفظ را همین تعبیر یا مشتقات این در آیه دیگر ذکر بشود انسان به کمک المعجم این آیات را فیشبرداری میکند بعد جمعبندی میکند شاهد و مشهود و تقیید و تخصیص و تعمیم و امثال ذلک را حساب میکند از مجموع اینها یک مطلبی برداشت میکند اما اگر چنانچه محتوای این آیه در آیات دیگر باشد اما الفاظش نباشد این دیگر در قدرت المعجم نیست این یک حضور کامل چون اینچنین تفسیر یک حضور کاملی نسبت به خود قرآن کریم میخواهد یعنی تا کسی در خدمت قرآن کریم نباشد محتواهای آیه برای او آشنا نباشد این توان تفسیر آیه به آیه را ندارد مگر در حد همان المعجم و فیشبرداری و لغت اگر محتوای آیهای مضمون یک آیهای در آیات دیگر بود ولی از این الفاظ و از این ترکیبات هیچ کدام در آیه دیگر نبود آن که سرمایهاش المعجم است در این قسمتها میماند یکی از رموز موفقیت سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی آن حشرش با قرآن کریم بود که اگر یک محتوایی در یک آیه بود ولی آن الفاظ در آیات دیگر نباشد باز میتوانند از شواهد فراوانی کمک بگیرند از باب تفسیر آیه به آیه مسئله را حل کنند که این مربوط به روش تفسیری بر میگردد.
مطلب سوم این است که در جریان امر به سجده و یا خلقت آدم تعبیری مشابه تعبیر محل بحث در سورهٴ «اعراف» در هیچ کدام از آن سور نیست یا سخن این است که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ یا سخن این است که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ و مانند آن اما این تعبیر که خدا میفرماید ما همه شما را خلق کردیم همه شما را تصویر کردیم بعد به فرشتهها گفتیم که به آدم سجده کنید این چون در خصوص سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است در آن شش سوره دیگر نیست در جاهای دیگر نیست این با دشواری روبهروست لذا میبینید زمخشری مثلاً به یک وجه اکتفا میکند بعدیها این وجوه را تکثیر کردند نوبت به فخر رازی میرسد میگوید چهار وجه در اینجا هست البته اینها که برهان عقلی اقامه نمیشود که میشود وجوه دیگر اضافه کرد اصل سؤال و اشکال این است که ظاهر آیه این است که ﴿خَلَقْنَاکُم﴾ یک ﴿ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ دو ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ ترتیب را میرساند حالا یا با تراخی به تأخیر زمانی یا رتبی بالأخره هم ترتیب است هم تأخر و تراخی پس انسانها اول باشد خلق بشوند بعد صورتبندی و صورتسازی بشوند بعد جریان امر به سجده پدید بیاید ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ این است لذا برای توجیه این چهار وجه امام رازی در تفسیر ذکر میکند که بعضی از آنها مورد انتخاب خود ایشان هم هست میگوید «و هو اقرب» یکی از آن وجوه چهارگانه این است که این ﴿ثُمَّ﴾ برای ترتیب ذکری است یعنی این ترتیب در مقام گزارش و در مقام اخبار است نه برای مخبر عنها نه آن وقایع اینچنین چیده شدهاند بلکه گزارش اینچنین ارائه میشود مثل اینکه انسان خبرهای مهم را اول ذکر میکند میگوید اولاً خبری که اهم باشد میگوید اولاً مهم باشد میگوید ثانیاً بعد غیر مهم باشد میگوید ثالثاً و رابعاً درحالی که این اول و ثالث و رابع برای اخبار است نه برای آن مخبر عنها آن وقایع یکی پس از دیگری ممکن است به عکس گزارش و اخبار واقع شده باشد ممکن است آن رخداد غیر مهم اول واقع شده باشد و رخداد مهم بعد ولی در مقام اخبار انسان آن اهم را اول ذکر میکند پس این ثمها مربوط به اخبار است چون جریان خلقت اول باید باشد خلقتهای انسان و تصویر انسان باید باشد اینها چون مهم است برای اینکه اگر اصل خلقت بشر نباشد اصل تصویر بشر نباشد آدمی هم در کار نیست تا مسجود این فرشته باشد لذا این ترتیب به لحاظ ذکری است خب این وجه اول این وجهی که ایشان ذکر کردهاند گرچه خود ایشان هم خیلی روی این وجه تکیه نمیکنند این شاهد میخواهد چون ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ آن ترتب مخبر عنهاست نه اخبار اگر ما قرینه داشته باشیم البته حمل میکنیم بر اینکه این ترتیب بر اخبار است اما قرینه نداشته باشیم دلیلی نداریم صرف احتمال و جواز کافی نیست که ما آیه را بر این حمل بکنیم.
وجه بعدی آن است که ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ یعنی «خلقنا اباکم آدم ثم صورنا اباکم آدم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم» خب چرا خلقتی که برای آدم است تصویری که برای آدم است به بنیآدم اسناد داده شد برای اینکه آدم اصل و ریشه بنیآدم است و اگر یک وصفی و یک حکمی برای اصل و ریشه باشد میتوان آن را به فروعات هم اسناد داد نظیر ﴿أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ این ﴿رَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ که برای یهودیهای اصل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عصر نزول قرآن نبود که این برای یهودیهای اعصار گذشته بود که در زمان موسای کلیم(سلام الله علیه) بودند اما قرآن میفرماید که ﴿أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ و مانند آن نظیر ﴿حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ﴾ خب آن انسانهای یکه معاصر نزول قرآن بودند آنها که در کشتی نوح نبودند که خدا بفرماید ما شما را در کشتی جمع کردیم و حمل کردیم که؛ این وجه ممکن هست ولی مصحح میطلبد و اگر ما دلیل معتبر دیگری نداشته با شیم ممکن است انسان بر این وجه حمل بکند ولی شاید دلیل معتبر دیگری یافتیم وجه سوم آن است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ یعنی ما شما را در ظَهر آدم آفریدیم و بعد تصویر کردیم شما را در همان ظَهر یکی پس از دیگری آنگاه به آدم(سلام الله علیه) گفتیم که به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنید این جا هم خلقت انسانها را به همان آفرینش انسانها در ظَهر آدم تصویر انسانها را به تصویر آنها در ظهر آدم حمل بکنیم این هم خلاف ظاهر است چون ظاهرش این است که خود انسانها را خلق کردند خود انسانها را تصویر کردند.
پرسش: ...
پاسخ: چون خلق به معنای تقدیر است لغتاً دیگر استعمال خلق در مخلوق به عنایت است وگرنه خَلَقَ یعنی قَدَّرَ وقتی به لغت مراجعه میکنید میگویند «خلق الخراز خلق الخیاط» یعنی «قدّر الخیاط قدر الخراز» خَلَقَ به معنای قدّر است استعمال خلق به معنای آفرینش و خلق یعنی مخلوق این به عنایت و تسامح است که کم کم رواج پیدا کرد وگرنه لغتاً خلق به معنای قدر است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر چون تصویر بعد از خلق است خلق آن مادههای اولی را میآفریند بعد به آن صورت میدهند دیگر اول اندازهگیری میشود بعد صورتسازی دیگر چون صورت باید بعد از اندازهگیری باشد الآن یک خیاط آستینها را جدا سایر قطعات لباس را جدا بعد صورت میدهد اینها را به هم میدوزد میشود قبا یا لباده یا عبا همیشه تصویر بعد از تقدیر است دیگر خب.
پرسش: ...
پاسخ: حالا به خواست خدا در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» همان آیه ذریه خواهد آمد که ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ آن بحثش به خواست خدا در همین آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست مطرح میشود.
وجه بعدی که جناب فخر رازی او را اقرب دانستند این است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ﴾ چون خلق به معنای تقدیر است یعنی ما اندازهگیری را در آن مرتبه و مخزن اسبق انجام دادیم این یک؛ ﴿ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ بعد از مرتبه تقدیر صورتبندی است در مخزن دیگر و پایینتر دو؛ بعد در جهان خارج به فرشتهها گفتیم که بر این انسان سجده کنید این دو مرحله برای قبل از اینکه انسان یعنی بنیآدم به عالم طبیعت بیایند مربوط به مراحل و مخازن قبلی است بخش قضای الهی؛ قدر الهی؛ مخزن تدوین نقشههای الهی؛ آنجاست و نه اینکه شما را ما به دنیا آوردیم و شما را آفریدیم بعد از اینکه همه شما را خلق کردیم به فرشتهها گفتیم برای آدم سجده کنید نه بلکه شما را در مخزن قضا و قدر به تقدیر و تصویر کشاندیم آنگاه به فرشتهها گفتیم که برای آدم سجده کنید این سخن حق است که البته هر موجودی که ذات اقدس الهی در عالم طبیعت میآفریند ریشهاش در مخزن الهی هست ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ نه تنها ﴿أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ همه اینها از یک مخزن دیگری تنزّل کردهاند اما ظاهر این که خداوند افراد عادی بشر را مخاطب قرار میدهد میفرماید: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ یعنی در همین نشئه نه نشآت قبل پس این وجه گرچه نزد جناب فخر رازی اقرب الوجوه است اما برهانی بر صحت این نیست خب این چهار وجهی بود که ایشان در تفسیر کبیرشان داشتند آنکه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) داشت اگر با شواهد دیگری آن تقویت بشود شاید خیرالوجوه باشد و آن این است که گرچه در شش سورهٴ دیگر غیر از سورهٴ «اعراف» خداوند جریان آفرینش انسان و سجده فرشتگان را ذکر میکند تعبیری به این صورت نیست که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ اما از آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بر میآید که خدا میخواهد خلیفه بیافریند و این خلیفه مسجود است ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ حالا آنها سؤال کردند: ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ بعد از اینکه این خلیفه را آفرید این خلیفه مسجود ملائکه شده خب خلیفه خدا شخص آدم است یا مقام انسانیت است اگر شخص آدم باشد لازمهاش این است که آن انسانهای کاملی که از آدم(سلام الله علیه) افضلاند آنها خلیفة الله نباشند یک و لازمهاش این است که کل این کارها بدون خلافت بماند دو؛ چون خلیفه خدا مامور است از طرف خدا که کارها را انجام بدهد این معنای خلافت است خب این بشریت که نسلش تا کنون ادامه دارد و معلوم نیست که قیامت چه موقع قیام بکند زمین وز مینیها و موجودات زمینی آیا نیاز به خلافت دارد یا ندارد؟ اگر نیاز به خلافت نداشت خب چرا فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾؟ اگر نیاز به خلافت دارد آیا فقط در همان چند سالی که آدم ابولبشر(سلام الله علیه) زندگی میکرد او خلیفة الله بود؟ و کسانی که بعدها بعد از آدم آمدند و با این که آدم جزء انبیای اولوالعزم نبود انبیای دیگر آمدند که از آدم بالاتر بودند و از اولوالعزماند آنها خلیفه الله نیستند؟ این یک استبعاد از نظر لفظی اینکه فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ﴾ نه انی اجعل آن را به صورت جمله اسمیه ذکر کردند این مفید استمرار است این جاعل هم ظاهراً صفت مشبهه است نه اسم فاعل که معنای حدوثی داشته باشد معنای ثبوتی دارد من آنم که در زمین خلیفه قرار میدهم خب خلیفه در زمین برای همان یک مقطع است که دنیا اصلاً ارتباطی به هم نداشتند یک گوشه زمین بود و آن هم چند سال یک سرزمین محدود آن هم یک زمان محدود این است معنایش؟ این را میگویند خلیفه فی الارض؟ یا نه خلیفه در زمین بالأخره زمین خلیفه میخواهد موجودات زمینی خلیفه میخواهند؟ نه اینکه یک گوشه زمین در چند سال فقط خلیفه بخواهد آن هم وقتی که بشری نبود فقط فرزندان آدم بودند در یک محدوده خاصی پس خود ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ نشان میدهد که این خلیفه برای موجودات زمینی است اختصاصی به آن تاریخ خاص و زمان مخصوص ندارد یک؛ خود تعبیر به جمله اسمیه نه جمله فعلیه آن هم با صفت مشبهه نه اسم فاعل نشانه استمرار است نه «انی اجعل فی الارض خلیفة» ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ من آنم که در زمین خلیفه قرار میدهم این هم یک نمونه؛ از طرفی هم اگر چنانچه شیطان مأمور بود که برای شخص آدم سجده کند خب حالا یک درگیری حسدورزانهای بین شیطان و آدم(سلام الله علیه) بود و آن هم این کار را نکرد حالا چرا تصمیم گرفته که تمام بنیآدم را اغوا کند چه حادثهای اتفاق افتاد؟ و چرا مهلت خواست؟ اصولاً که ﴿أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ برای اینکه اینها را من اغوا کنم معلوم میشود آن که مسجود است همان است که خلیفه است آن که خلیفه است همان است که شیطان با او درگیر است آن که خلیفه است همان است که فرشتگان در برابر او خضوع میکنند اینها همه نشان میدهد که این مقام انسانیت مراد است نه شخص آدم البته همین تعبیر که ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ در کریمه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به این صورت آمده است که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً﴾ ما بنیآدم را گرامی داشتیم و بنیآدم نزد ما کراماند و ﴿عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ تکریم کردیم حالا یا کثیر به معنای جمیع است یا نه یک عده فرشتگانی هستند که آنها اصلاً نمیدانند که ذات اقدس الهی بشری خلق کرده است که محو در جمال و جلال الهیاند که بعضی از رویات هم احیاناً ﴿أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ را بر آن فرشتهها تطبیق کردهاند خب این بنیآدم ﴿عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ که از جن و انس باشند افضل است خب کدام بنیآدم است که افضل است؟ همین بنیآدمی که خلیفة الله است همین بنیآدم است که مسجود ملائکه است چون اینجا افضلیت اعتباری که نیست که مثلاً بگوییم فلان شخص رئیس است فلان شخص معاون که یک قراردادی باشد افضلیت وجودی است یعنی در نظام هستی بنیآدم از فرشتهها برترند و از آنها بالاترند چه اینکه از جن هم بالاترند و منظور از مقام هم مقام انسانیت است نه کسی که به حسب ظاهر انسان باشد و از نظر شناسنامهای و سرشماری انسان باشد چون همین قرآنی که میفرماید: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ درباره عدهای از افرادی که صورتاً انساناند میفرماید که ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب اینکه میفرماید: ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این گروه که جزء ﴿کَرَّمْنَا﴾ نیستند ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ نیستند خب پس خلیفه داشتن نشانه آن است که یک موجودی باید باشد که زمین را تحت استخلاف خود قرار بدهد و کار خدا را در زمین به اذن خدا انجام بدهد یک تعبیر با جمله اسمیه که دلالت بر استمرار دارد نشانه آن است که خلیفة الله مرتب در زمین هست دو؛ تکریم بنیآدم «علی کثیر ممن خلقه الله» نشان میدهد که تنها شخص آدم مکرّم بر کثیر نیست بلکه بنیآدم است که مکرّم است و افضل بر کثیر است سه؛ منظور از بنیآدم یعنی کسانی که فرزندان آدماند آن طوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «انا و علی ابوا هذه الامة» نه پدر شناسنامهای چهار؛ و نظیر آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده است که ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ شش؛ که این انسانهای شایسته فرزندان خلیلاند حالا چه عبری زبان چه عربی زبان چه تازی زبان چه فارسی زبان اگر کسی بالأخره عرب باشد یا عجم باشد یا شرقی باشد یا غربی باشد شیعه این خاندان باشد فرزند علیبن ابیطالب است «انا و علی ابوا هذه الامة» آن قصه عاق والدین هم بر همین قسمت تطبیق میشود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن اواخر عمر پر برکتش فرمود کسی که عاق والدین باشد از رحمت خاص خدا دور است خب والدین حقیقی وجود مبارک پیغمبر و امیرالمؤمنیناند این است که میبینید بعضی از مردان الهی میگویند خدایا ما را عاق والدین حقیقی و مجازی نمیران همین است این پدر و مادر ظاهری والدین مجازیاند آنها والدین حقیقیاند عقوق آنها مهم است «انا و علی ابوا هذه الامة» اگر کسی خدای ناکرده بیراهه رفت که میشود ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ پس معلوم میشود که اینها فرزندان آدم نیستند آن ﴿کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ یعنی کسانی که انسان واقعیاند و اینها هستند که «علی کثیر ممن خلقه الله» افضلاند اینها هستند که خلیفة اللهاند منتها همان طوری که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ یک، ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ﴾ دو، مسئله خلافت هم به شرح ایضاً [همچنین] «لقد فضلنا بعض الخلائف علی بعض» این طور نیست که خلیفه خدا همهشان یک حد باشند که از آدم تا خاتم الاوصیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها خلیفة اللهاند اما یکسان که نیستند که بعضیها خلیفه اسم اعظم خدایند بعضی خلیفه اسم عظیم خدایند ملائکه هم در بخشهای خاص خودشان اینچنیناند همه ملائکه که حاملان عرش نیستند که خب بنابراین اگر این شواهد و همچنین شواهد بعدی به خواست خدا متراکم شد و روشن کرد که آنکه خلیفه است آنچه که خلیفه است مقام انسانیت است نه شخص آدم و آنچه که مسجود است مقام انسانیت است نه شخص آدم و آنچه که «مما فضله الله علی کثیر مما خلقه الله» است مقام انسانیت است نه شخص آدم آنکه ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ هست مقام انسانیت هست نه شخص آدم این شواهد وقتی متراکم شد آنگاه معلوم میشود که ذات اقدس الهی با انسانیت دارد حرف میزند و انسانها از آن جهت که حامل بار انسانیتاند مخاطباند میفرماید ما انسانیت را خلق کردیم انسانیت را مصور کردیم انسانیت را مسجود ملائکه کردیم.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر چون آیا سجده برای شخص آدم است؟ آیا خلیفة الله شخص آدم است؟ آیا دشمنی شیطان با شخص آدم است؟ یا این همه شواهد نشان میدهد که خلیفة الله مقام انسانیت است؟ اگر شخص آدم خلیفةالله باشد خب اولی العزم که بالاتر از او هستند وجود مبارک خاتم که بالاتر از اوست پس این خلیفة الله نیست؟.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور آن است که در جریان اینکه فرمود: ﴿انی جاعل فی الارض خلیفة﴾ یعنی شخص آدم(سلام الله علیه) خلیفة الله آیه این را میخواهد بگوید؟ پس چطور به صورت جمله اسمیه که دلالت بر استمرار دارد میگوید؟ آیه فرمود: ﴿خلیفة فی الارض﴾ ارض کجا و آن یک چند متری که وجود مبارک حضرت آدم زندگی میکرد در طی زمان مخصوص کجا؟ این نشان میدهد که ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ ذات اقدس الهی میخواهد یک موجودی را در زمین به صورت مستمر به عنوان خلیفه خود قرار بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: خب آن دیگر خلیفه نیست او باید امور مردم را اداره کند اگر روح باشد که خب فرشتگان هم در عالم ارواح هستند یک کسی باید باشد که بالأخره مشکلات مردم را حل کند نظیر اینکه به داوود فرمود: ﴿یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق﴾ که با فاء تفریع فرمود؛ فرمود تو خلیفه منی بین مردم حکومت کن و حاکم باش حکم باش و حاکم باشد خب بعد هم این میشود رهبر انقلاب ﴿قتل داود جالوت﴾ یک چنین کاری است بالأخره اگر چنانچه خلیفه است باید در بین مردم باشد که مشکل مردم را حل کند ﴿یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بیبنکم بالعدل﴾ خب.
بنابراین این شواهد نشان میدهد که آنکه خلیفة الله است انسانیت است آنکه مکرّم است انسانیت است آنکه مفضّل علی کثیر مما خلقه الله است انسانیت است قهراً آنکه مسجود ملائکه است انسانیت است و آن هم که طرف مبارزه با شیطان است انسانیت است وگرنه بعضیها هستند که ﴿کالانعام بل هم اضل﴾ اینها هیچ؛ بعضیها هستند که جزء شیاطین الانس و الجناند اینها هیچ اینها که جزء شیاطین الانساند شیطان انسیاند اینها که عداوتی با شیطان ندارند که خب اینها نشان میدهند که این گروه خارج از محل بحثاند در حقیقت استثنا منقطع است برای اینکه اینها به سوء اختیار خودشان انسانیت را از خودشان سلب کردند اینها نیستند آن همه آیات نشان میدهد که آنکه مکرّم است آنکه مفضّل است آنکه طرف عداوت شیطان است آنکه خلیفه خداست مقام انسانیت است اگر این شد این احتمال پنجم یک مقداری ظهور پیدا میکند و آن این است که ما انسانیت را آفریدیم نمونهاش آدم بود انسانیت را مصور کردیم نمونهاش آدم بود و به فرشتگان گفتیم که برای آدم سجده کنید یعنی برای انسانیت سجده کنید شیطان هم با انسانیت درگیر است هر جا شخص انسان است باید جهاد اکبر داشته باشد حالا ببینیم شواهد دیگر این احتمال پنجم را تأیید میکند یا نه.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است