display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره اعراف

تفسیر آیات 1 تا 4 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 100 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 4 سوره اعراف "
اطلاق شخص بر سر از آن جهت است که سر حیات را به همراه دارد
مضارع محقق الوقوع در حکم ماضی است
انسان می‌تواند به حدی برسد که وحی‌یاب شده و به قوت آن را درک کند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿المص ٭ کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ ٭ اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلاً مَاتَذَکَّرُونَ ٭ وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾

آلوسی در ذیل ﴿المص﴾ نقل می‌کند که برخی بر این پندارند که هر سوره‌ای که مصدر به ﴿الم﴾ است این مطالبش در سه محور خلاصه می‌شود مبدأ و معاد و بین مبدأ و معاد که آئین زندگی و معاش است که صراط مستقیم همان را به عهده دارد و این ﴿المص﴾ چون هم ﴿الم﴾ را دارد هم صاد قصص انبیا را هم گذشته از آن محورهای سه گانه در بر دارد استشهاد آنها به این است که این ﴿الم﴾ سه حرفی است که یکی از مخرج ادا می‌شود از حلق ادا می‌شود لام از وسط زبان تادیه می‌شود میم از حروف شفوی است و با لب ادا می‌شود پس میم که مربوط به مبدأ این فضای دهن است بحثهای مبدأ عالم در این سوره مطرح است لام که مربوط به فضای دهن است که بین مبدأ و منتهای کام است مسائل مربوط به صراط مستقیم و معاش و امثال ذلک مطرح است الف که از حلق ادا می‌شود ناظر به پایان عالم است بحثهای معاد در آن مطرح می‌شود می‌دانید این حرف همان طوری که خود آلوسی متفطن شده و گفته فیه ما لا یخفی نه ریشه علمی دارد نه ریشه روایی بنابراین هیچ اعتمادی به این حرفها نیست اما صاد از قصه شروع کرده چون در این سوره بعضی از قصص آمده است این صاد مخفف قصه است اولاً هیچ تناسبی بین اینکه این حروف چون از حلق ادا می‌شود یا حروف شفوی است یا بین حلق و شف است آن عناصر سه گانه اصول دین مطرح بشود هیچ ارتباطی با هم ندارند و ثانیاُ حالا صاد از کجا ادا می‌شود چطور می‌گفتید وقتی به صاد رسیدید گفتید مخفف قصه است می‌بینید این طور پرکردن کتاب است بدون اینکه حرف علمی همراه داشته با شد.
مطلب بعدی آن است که فرق بین کتاب و کلام در نوبتهای قبل اشاره شد در بحثهای دیگر هم به لطف الهی در پیش خواهیم داشت که ذات اقدس الهی وحی خود را گاهی به صورت کلام گاهی به صورت کتاب یاد می‌کند فرق کلام و کتاب هم فراوان است یکی از آن فروق آن است که آن جنبه ثباتش را کتاب می‌گویند و آن جنبه سیلان و گذرایی آن را کلام می‌گویند از آن جهت که سیال است و عابر است کلام گفته می‌شود و از آن جهت که ثابت است کتاب نام دارد چون هم صبغه طبیعی دارد هم صبغه فرا طبیعی هم صبغه ثبات دارد هم صبغه تغیّر لذا هم کتاب خداست هم کلام خدا.
مطلب بعدی آن است که اگر منظور از این کتاب سوره باشد که جناب زمخشری در کشاف دارد و عده‌ای او را همراهی کرده‌اند اطلاق کتاب بر سوره لابد از جهت مبالغه است یعنی این سوره آن‌قدر اهمیت دارد که بر او کتاب اطلاق شده بالأخره اطلاق کل بر جزء مصحح می‌طلبد اینکه می‌بینید سرشماری می‌کنند سرشماری می‌کنند دست شماری نمی‌کنند پا شماری نمی‌کنند می‌گویند چند سر برای اینکه سر جزء اعضای رئیسه است اطلاق شخص بر سر از آن جهت است که سر حیات را به همراه دارد و اگر سر باشد حیات هست و اگر سرّ بریده بشود حیات نیست و مانند آن در حقیقت شخص شماری می‌کنند نه سرشماری به جای اینکه بگویند نفر را می‌شمارند نفوس را مثلاً می‌شمارند و افراد را می‌شمارند می‌گویند سرشماری می‌کنند نمی‌گویند دست شماری می‌کنند اطلاق کل بر بعض یا اطلاق بعض بر کل مصحح می‌طلبد اطلاق سر بر کل یا اطلاق کل بر سر برای مبالغه است برای اینکه این از اعضای رئیسه است اطلاق کتاب بر سوره «اعراف» برای آن است که این سوره یک سلسله مضامینی دارد که در دیگر سور نیست حالا ان‌شاء‌الله به لطف الهی بحث میثاق و آیه ذریه و امثال ذلک که رسیدیم که جزء غرر این سورهٴ مبارکهٴ است معلوم خواهد شد که بسیاری از معارف توحیدی را سوره «اعراف» به همراه دارد به هر تقدیر اگر منظور از این کتاب خصوص سوره باشد که جناب زمخشری ادعا کرده‌اند اطلاق کل بر بعض مصحح می‌طلبد و مصححش مبالغه است آن‌گاه اگر منظور از این کتاب خصوص سوره باشد این ﴿أنْزِلَ﴾ که فعل ماضی است معنای خاص خود را دارد و اما اگر منظور از کتاب کل کتاب باشد این ﴿أنْزِلَ﴾ نسبت به آن مقدرای که گذشت معنای ماضی است و نسبت به آن مقداری که در آینده نزدیک یا دور نازل می‌شود چون محقق الوقوع است مضارع محقق الوقوع در حکم ماضی است از این جهت از او به عنوان فعل ماضی یاد کردند فرمود: ﴿أنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ پس اگر منظور از کتاب تا آن بخشی باشد که هنگام سوره «اعراف» نازل شده است خب ﴿أنْزِلَ﴾ معنای خاص خود را دارد که فعل ماضی است و اگر مجموع کتاب باشد که بخشی نازل شده و بخشی هم در مکه و بعداً در مدینه نازل می‌شود چون مضارع محقق الوقوع است در حکم ماضی است لذا از آن به فعل ماضی یاد شده است ﴿کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ﴾.
مطلب بعدی آن است که این قرآن کریم هم به سوی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است یک هم به سوی پیغمبر و مردم نازل شده است دو این‌چنین نیست که هم به سوی پیغمبر نازل شده باشد هم به سوی مردم که دو انزال باشد در یک انزال پیامبر سهیم باشد دون الامه در انزال دیگر امت سهیم باشند دون النبی این‌طور نیست این دو مرحله انزال است در یک مرحله فقط پیغمبر سهیم است در مرحله دوم هم پیغمبر و هم مردم نه اینکه مردم سهیم نباشند مردم باشند و پیغمبر در بخش دوم انزال سهیم نباشد اما آن بخش اولی که مستقیماً متوجه پیغمبر است این یا بلا واسطه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخشی از قرآن را ادراک کرده است و دریافت نظیر بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ﴾ که این بخش را گفتند در معراج مشافهتاً دریافت کرده است یا احیاناً آیات دیگر بخشی هم ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ تلقی می‌شود و بخشی از ﴿أوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ به وسیله فرشته وحی می‌آید که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرِینَ﴾ به احد انواع سه گانه این قرآن کریم به طرف پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است این یک از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امت اسلامی هم انزال است کلام خداست کتاب خداست مردم هم منزل الیهم‌اند چه اینکه در خیلی از موارد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ یا همین بحثی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست که ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ ما هم از آن جهت که بشریم طرف کلام خداییم دریافت کننده کتاب خداییم وحی خدا هم به طرف ما نازل شده است وحی را رسول خدا می‌آورد آن رسول گاهی فرشته است که برای رسول بشری می‌آورد و اگر برای افراد عادی بخواهد خدای سبحان وحی بفرستد به وسیله رسول بشری می‌فرستد خب هیچ فرقی از این جهت نیست فرشته‌ای وحی را برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌آورد پیغمبری وحی را برای مردم پس مردم هم طرف خطاب خدایند تا به سطح مردم برسد وحی است کلام خداست کتاب خداست از آن به بعد دیگر با اندیشه‌های بشری آمیخته است گاهی تحریف می‌شود گاهی کتمان می‌شود گاهی فلان تا به سطح امت اسلامی برسد که حجت بر مردم تمام بشود وحی است این‌چنین نیست که وحی به قلب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برسد و آنجا پایان مسیر باشد آنجا بین راه است از قلب مطهرش به لبان مطهرش که می‌آید وحی است چون ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ نطق او وحی است از لبان مطهر حضرت تا به سطح امت اسلامی می‌رسد به گوش مردم می‌رسد کلام الله است کتاب الله است وحی است همه شرایط و اوصاف عامه وحی را داراست وقتی به جان مردم رسید از آن به بعد عده‌ای می‌پذیرند نمی‌پذیرند تحریف می‌کنند کتمان می‌کنند و مانند آن از آن به بعد اگر کسی نقل کرد نقل وحی است نه تتمه وحی حالا یک کسی دارد قرآن می‌خواند یا قرآن را تفسیر می‌کند حالا فرض بکنیم درست هم تفسیر کردیم حالا مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) یک آیه را در تبیان کما هو حقه تفسیر کرده این‌چنین نیست که از آن به بعد باید زبان جناب شیخ طوسی یا قلم جناب شیخ طوسی تتمه وحی باشد این‌چنین نیست آن نقل وحی می‌کند نه عابر وحی باشد معبّر وحی باشد رسول وحی باشد این‌طور نیست پس تا قلب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی است از آنجا به لبان مطهرش می‌آید وحی است از آنجا به فضای آن نظام اسلامی می‌رسد وحی است به گوش و جان مردم می‌رسد وحی است از آن به بعد دیگر حالا یا عمل می‌کنند یا نمی‌کنند یا نمی‌پذیرند یا می‌پذیرند و مانند آن لذا قرآن کریم را ذات اقدس الهی هم به سوی پیغمبر نازل شده می‌داند ﴿کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ هم به سوی مردم که ﴿ اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم﴾.
مطلب بعدی آن است که در این بخش اول غیر از پیغمبر احدی سهیم نیست ﴿کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ اما این‌چنین نیست که در بخش دوم مردم سهیم باشند و پیغمبر سهیم نباشد این‌طور نیست آنجایی که می‌فرماید: ﴿کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ یعنی ایها الناس که پیغمبر هم جزء ناس است ایها المؤمنون که پیغمبر هم جزء مؤمنون است ﴿ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ که پیغمبر جزء بشر است ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ که پیغمبر جزء عالمین است لذا در آن بخش می‌فرماید: ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ پیغمبر را هم شامل می‌شود هر چه که خدا به مردم می‌فرماید به قرآنی که به طرف شما نازل شده است عمل کنید این شما شامل پیغمبر و امت هر دو خواهد شد خب پس ﴿کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ که در این مرحله احدی راه ندارد بعد که می‌فرماید: ﴿ذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ یا ﴿لتنذر به﴾ یعنی اول خودت را بترسان بعد دیگران اول خودت را یاد آوری کن تذکره بعد دیگران نه اینکه «لتنذر به غیرک» این‌طور نیست نه اینکه «لتذکر به المؤمنینی» که تو جزء آنها نیستی این‌طور نیست «لتنذر به الناس» که تو از آنهایی ﴿وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ که تو از آنهایی آن‌گاه در آیه بعد که می‌فرماید: ﴿اتَّبِعُوا﴾ این خطاب به همه هست هم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم امت خب ﴿کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ پس این کتاب که با کلام فرق دارد هم به طرف پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است همبه طرف امت هم به طرف همه که بعد می‌گوید اینکه فرمود: ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ این متفرع است حالا یا چون خود این کتاب با آمدنش رفع حرج می‌کند یا نه در بخشهای دیگری نظیر آنچه که در آیه اول سوره «انشرح» آمده است ﴿ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ که آن هم مکی است ﴿ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ٭ وَوَضَعْنَا عَنکَ وَزْرَکَ ٭ الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَکَ﴾ چون ما به تو شرح صدر دادیم پس ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» یا «نحل» آمده است آنها هم برای نفی ضیق است آیه هفتاد سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است ﴿ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُن فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ﴾ که اینها نهی است و مستقیم به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» هم آیه 127 فرمود: ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ﴾ از نقشه‌های اینها دلبسته نباشد.
مطلب دیگر آن است که ضیق صدر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند رهبران دیگر از دو جهت است یکی اینکه اول هراس دارند که چگونه با مردمی که هم مبتلا به جهل علمی‌اند هم مبتلا به جهالت عقلی چه کنند؟ مشکل دیگر آن است که حالا ما ابلاغ کردیم اتمام حجت کردیم آنها گوش دادند ما هم بدون ترس پیام را رساندیم آسیبی به ما نرساندند حالا اگر باور نکردند چه کنیم؟ آن اولی پذیرشش یک قدری مشکل است که آدم بپذیرد که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تبلیغ دین خدا یک هراسی داشت که مثلاً حالا این را ابلاغ بکند با او چه می‌کنند چه عکس العملی به او نشان می‌دهند این ظاهراً اثباتش مشکل است بلکه دلیل بر نفی اوست یک مبلغ عادی در دو جا گرفتار ضیق صدر می‌شود یکی اینکه با خطر روبه‌رو است خب با چه عکس العملی با او برخورد کند شاید بی‌اعتنایی کنند شاید او را مضروب و مشتوم کنند چه کند؟ بعد از اینکه حالا بر فرض او به نصاب تمام رساند و رسید و ابلاغ کرد حالا اگر حرف او را نپذیرفتند او چه کند؟ یعنی سعی او هدر رفته است افراد عادی ممکن است که این دو مرحله را داشته باشند ولی اولیای الهی فقط دارای یک مرحله‌اند نه دارای دو مرحله یعنی آنها از آن جهت ترسی ندارند که کسی آنها را مسخره کند یا آنها را بزند یا آنها را بکشد این ترس در آنها نیست اما حالا نگرانی شان از این جهت هست که حالا این همه فرشته‌ها تلاش و کوشش کردند ذات اقدس الهی وحی را نازل کرده است و یک انسانی هم به یک حدی رسید که وحی‌یاب شده و به قوت آن را درک کرده دارد مردم را احیا می‌کند مردم نمی‌پذیرند این دومی هست چون دومی چیز بدی نیست چیز خوبی هم هست این ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ است این چیز بدی نیست که جزء اوصاف سلبی مؤمنین نیست تا انسان نخواهد اما اولی نقص است چون اولی نقص است نمی‌توان گفت انبیا به این اولی موصوف‌اند بلکه شاهد برخلافش هست در سورهٴ مبارکهٴ.
‌پرسش: ...
پاسخ: بله آن را وجود مبارک حضرت موسی به همین جهت به ذات اقدس الهی عرض کرد که من نزد اینها مجرمم نه اینکه من واقعاً ذنبی دارم من یک طاغوتچه‌ای را از پا درآوردم او را کشتم نه نزد تو مذنبم ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾ چون من آن شخص طاغی و ظالم را کشتم ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ نزد آنها مجرم هستم اگر حرف من را گوش ندهند چه کنم این است.
‌پرسش: ...
پاسخ: آن وقت کار تو هدر می‌رود حالا مگر من را کشتند به رسالت نمی‌رسم خوف من این است که پیام شما به آنها نرسد وگرنه از قتل خوفی ندارم یک وقت است که قبل از نبوت است حساب دیگری دارد خب او ممکن است خوف باشد اما وقتی به نصاب نبوت رسیدند برای خودشان خوف ندارند چون در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ذات اقدس الهی مبلغان الهی را به توحید در خوف ستود که سرسلسله اینها انبیایند فرمود: ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾ ترس نداشتن چیز بسیار بدی است آدم نترسد اصلاً ترس یک فضیلتی است یک ملکه‌ای است آدم را از هر خطری حفظ می‌کند آدمی که متحوّر باشد نترسد نه از دریا بترسد نه از صحرا بترسد خب به هر خطری تن در می‌دهد زود هم از پا در می‌آید ولی از مار و عقرب بترسد از دریا بترسد از صحرا بترسد این ترس نعمت الهی است خوف نعمت الهی است منتها باید تعدیل بشود نه تعطیل خب انسان خودش را حفظ می‌کند دیگر کسی که نترسد که نمی‌تواند که خودش را حفظ بکند کودک نمی‌ترسد چون نمی‌فهمد مجنون نمی‌ترسد چون نمی‌فهمد حالا در هر جایی هم عبور می‌کند گاهی هم تصادف می‌کند گاهی هم خودش را به آب و آتش می‌زند ولی یک آدم عاقل خائف است این خوف را ذات اقدس الهی به عنوان وسیله حراست برای آدم قرار داده است نعمت خوبی است منتها افراطش بد است تفریطش هم بد است خب.
پرسش: ...
پاسخ: این خوف بسیار چیز خوبی است بهترین خوف آن است که انسان فقط از خدا بترسد همین در خوف موحد باشد چون خوف مقابل رجاست اگر کسی در خوف موحد بود در رجا هم موحد است می‌داند که به کجا تکیه کند و به چه چیزی امیدوار باشد و لا غیر این یرجون ربه فرمود مبلغان الهی کسانی‌اند که اولا می‌ترسند لکن فقط از خدا می‌ترسند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾ این‌چنین نیست که از خدا بترسند از غیر خدا هم بترسند ترس از خدا یک طرف قضیه است توحید در ترس کمال است فرمود: ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾ توحید در ترس نعمت است وگرنه خب خیلیها می‌ترسند بنابراین چون ذات اقدس الهی مبلغان الهی را که نمونه بارزش انبیایند مخصوصاً اولوا العزم (علیهم الصلاة و علیهم السلام) با این شاهد قرانی انسان می‌فهمد که اینها نه از جهل در مقابل علم مردم می‌ترسیدند نه از جهالت در مقابل عقل می‌ترسیدند اینها مأموریت الهی را ابلاغ می‌کردند.
‌پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب، خب اینها هم تأیید می‌کند که اینها سرانجام پیروز می‌شوند اما تلاش آنها این است که مکتبشان پیروز می‌شود نه شخص ایشان لذا خیلی از اینها بر اساس ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾ به مقاتله تن در می‌دادند سرانجام ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ در می‌آید یا ﴿قَتْلَهُمُ الأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ حق در می‌آمد و مانند آن اینها به مقاتله تن در می‌دادند یک مقتول می‌شدند دو آن وقتی که هم که احدی اینها را همراهی نمی‌کرد مأمور بودند تبلیغ کنند سه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی القِتَالِ﴾ حالا اما هیچ کسی تو را یاری نکرد ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ﴾ حالا هیچ کس حاضر نشد تو تنهایی موظفی اینکه تنها موظف است در برابر همه کفار صف ببندد تک هم صف ببندد از کسی که نمی‌ترسد که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَحَرِّضِ المُؤْمِنِینَ﴾.
‌پرسش: ...
پاسخ: آن در بحثهای ولایت به عرضتان رسید که آن خوف سیاسی بود نه خوف نظامی برای اینکه آن وقتی که دیگران می‌ترسیدند و جای ترس بود که پیغمبر نترسید اما حالا که همه خلع سلاح شدند که این کریمه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ درباره نصب حضرت امیر (سلام الله علیه) آنجا فرمود که ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ این در حجة الوداع است جریان حجة الوداع بعد از آن است که ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالفَتْحُ ٭ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ است بعد از خلع سلاح همه سنادید قریش است آن وقتی که همه مسلح بودند و این چوب دستی هم نداشت نمی‌ترسید اما حالا همه که خلع سلاح شدند الآن از چه کسی بترسد؟ این پیداست یک خوف سیاسی است حالا اگر تو می‌ترسی که آنها بگویند داماد خود را می‌خواهد برای ما خلیفه کند این حرفها را بزنند تشویشی در افکار ایجاد بکنند تبلیغ سوء بکنند بدان خدا رسالت تو عصمت تو مقام تو را حفظ می‌کند جلوی این تبلیغات سوء را هم می‌گیرد وگرنه آن وقتی که وقت ترس بود که حضرت نمی‌ترسید الآن که فاتح شد که الآن همه سنادید قریش رفتند در خانه ابوسفیانها و تو بست نشتند حضرت فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء» از این به بعد که حضرت ترسی در جزیرة العرب نداشت.
‌پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب آن هم که باشد ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ چون الناس غیر از آن تروریستهای مخفی کار است در فضای سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که حجة الوداع است فضایی است که حکومت مطلقه برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آن وقتی که همه می‌ترسیدند و جای ترس هم بود پیغمبر نترسید الآن که همه می‌ترسند پیغمبر چه ترسی دارد ولی عمده این تبلیغ سوء است که نمی‌گذارد حرف اثر بکند خب.
پس اینکه فرمود: ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ در دو مقام باید بحث بشود یکی اینکه مثلاً پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هراسی دارد تنگ دل است اینکه مردم جاهل با من چه می‌کنند مردم گرفتار با جهالت با من چه می‌کنند می‌زنند می‌رانند طرد می‌کنند اینکه نبود این نیست اگر حرجی هست از این جهت غصه است که اگر نپذیرند چه کنم آن‌گاه آن آیات یاد شده تأیید می‌کند و این دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «کهف» و «شعراء» هم به خوبی تأیید می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیه ششم این است آیه ششم سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِیثِ أَسَفاً﴾ بخوع داری مثل اینکه داری قالب تهی می‌کنی مثل اینکه داری جان می‌دهی خب نپذیرفتند نپذیرفتند این قدر چرا غصه می‌خوری در آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است که ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ ألاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ خب حالا ایمان نیاوردند ولی بالأخره یک عده‌ای ایمان می‌آورند که نسبت به آن عده من گفتم ﴿وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ پس غصه‌ای از بی‌ایمانی مردم نداشته باش و اجمالاً هم بدان که یک عده ایمان می‌آورند و این حرفها برای آنها تذکره است خب آن‌گاه این «لتنذر بالقرآن» یعنی همه مکلفین را حتی خود منتها بعضیها را از جهنم بترسان بعضی را از محرومیت بهشت بترسان بعضی را از محرومیت جنة اللقاء بترسان چون انسان هم درجاتی دارد بالأخره این‌چنین نیست که لتنذر به غیرک نه ﴿لِتُنذِرَ بِهِ﴾ مکلف را که تو هم جزء مکلفینی و ذکری باشد «و ذکر ذکری للمؤمنین» که تو هم جزء مؤمنینی آن‌گاه فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ این ﴿اتَّبِعُوا﴾ خطاب به همه است اعم از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امت برخیها خیال کردند که چون وجود مبارک پیغمبر (سلام الله علیه) منزه از حرج و تنگ‌نظری یا تنگ قلبی و مانند آن است این خطاب به پیغمبر است ولی در حقیقت مخاطبین اصلی امت‌اند یعنی شما مردم حرج نداشته باشید این درست نیست برای اینکه آن رسالت اصلی برای پیغمبر است و نقصی هم نیست که انسان بگوید که خطاب برای پیغمبر است ولی مخاطبین اصلی مردم‌اند منتها مردم موظف‌اند از باب ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ به آن حضرت تعصی کنند اگر در امر اول موفق نشدند در امر دوم لااقل تأسی کنند تبلیغشان را بکنند و جز از خدا نترسند به هر اندازه که مقدور آنهاست و شاید یک عده‌ای متذکر بشوند.
‌پرسش: ...
پاسخ: بله آنجا یک عده استبتاع کردند یک عده استجابت اما متاع همه گفتند خدایا چه وقت؟ اما می‌گویند چرا دیر کردی یک عده می‌گویند خدایا زود باش همان جا هم فرمودند به اینکه این ﴿مَتَی﴾ را همه گفتند: ﴿حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ این ﴿مَتَی﴾ برای افراد عادی استبطاع است طلبکارانه می‌گویند دیر شده نسبت به وجود مبارک پیغمبر استجابت است یعنی درخواست اجابت دعاست بدون استبطاع بدون اینکه طلبکارانه بگوید خدایا چرا دیر کردی خیلی فرق است خب.
بنابراین وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشر هست اما با ﴿ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ مسلح است این آیه بعد که فرمود: ﴿اتَّبِعُوا﴾ خطاب به خصوص مردم نیست خطاب به همه است اعم از پیغمبر و مردم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ این ﴿إِلَیْکُم﴾ هم شامل هر دو است این‌چنین نیست که پیغمبر پیک ابلاغ باشد و در بخشهای اعتقادی اخلاقی عملی با مردم نباشد در رسالت او تنهاست در لزوم اعتقاد و عمل و تخلف با مردم است لذا ﴿اتَّبِعُوا﴾ شامل همه می‌شود ﴿مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ شامل همه می‌شود و مانند آن ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ﴾ از اینجا که فرمود: ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ﴾ این ضمیر ﴿مِن دُونِهِ﴾ را بعضی خواستند به قرآن ارجاع بدهند و بعضیها می‌خواهند به رب اولی همین رب است که نزدیک‌ترین مرجع ضمیر است ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ﴾ یعنی الله را ولی خود قرار بدهید و اتخاذ ولایت الله هم به پذیرش دین اوست و اگر غیر الله را پذیرفتید مکتب غیر اله را قبول کردید به تولّی آنها درآمدید آنها را ولی خود قرار دادید لذ چهار مطلب است دو به دو مقابل هم «اتبعوا ما انزل الیکم و لا تتبعوا ما انزله الشیطان علی غیره» چون ﴿تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ این دو، تولی کنید الله را تولوا الله را ﴿ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ﴾ این چهار تا منتها در این امور چهارگانه از هر دو مقابل یک طرفش را ذکر کرد ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ پس «ولا تتبعوا ما هوت و غیره» و مانند آن تولی الله را اتخاذ کنید ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ﴾ خب راه تولّی هم این است که انسان دینش را می‌فهمند می‌پذیرد متخلق می‌شود و عمل می‌کند معلوم می‌شود که اگر کسی مکتبی را پذیرفت تحت ولایت آن مکتب درآمده چون ﴿مَاذَا بَعْدَ الحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ﴾ اگر کسی تحت مکتب حق درنیامده تحت ولایت شیطان خواهد بود این که فرمود: ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ خب اینکه فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ﴾ در حقیقت این است که ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ﴾ این ضمیر ﴿دُونِهِ﴾ هم به رب بر می‌گردد چون نزدیک‌ترین مرجع است و اتباع دین خدا تولی خود ذات اقدس الهی خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی