- 451
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 75 تا 79 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 75 تا 79 سوره انعام"
- من اراد علم الاولین و الآخرین فعلیه بالقرآن
- یک لحظه شرک در قلب مطهر انبیا راه پیدا نمیکند
- لحظهای وجود مبارک ابراهیم خلیل(س) تردیدی در وحدانیت نداشت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ﴿75﴾ فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ ﴿76﴾ فَلَمّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبّی َلأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّینَ ﴿77﴾ فَلَمّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّی هذا أَکْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ ﴿78﴾ إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ حَنیفًا وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴿79﴾
آن حدیث شریف «من اراد علم الاولین والآخرین فلیثور القرآن» که در منابع قبلی هم زحمت کشیدید پیدا کردید بعضی از منابع الآن اینجا ارائه شده در المعجمالکبیر جلد 9 صفحه 135 این حدیث از ابنمسعود آمده در المعجمالکبیر جلد 9 صفحه 135 و همچنین صفحه 136 از عبدالله هم آمده تفسیر قُرطبی جلد یک صفحه 446 هم این حدیث آمده مجمعالزوائد هیثمی هم این حدیث را دارد احیاءالعلوم غزالی جلد اول صفحه 259 کتاب آداب التلاوة القرآن باب اول از ابنمسعود این حدیث را نقل کرده شرح نهج البلاغه ابنمیثم جلد اول صفحه 211 از ابن مسعود نقل کرده با دو تعبیر یکی اینکه «من اراد علم الاولین و الآخرین فعلیه بالقرآن» یکی هم «من اراد علم الاولین والاخرین فالیثور القرآن» البته شرح نهج البلاغهٴ ابنمیثم و همچنین المهجة البیضاء مرحوم فیض هر دو از کتاب احیاء العلوم غزالی نقل کردند با یک تفاوت مختصری در تعبیر شرح اصول کافی مرحوم ملا صدرا صفحه 186 کتاب العقل و الجهل باب 18باب روایت الکتب والحدیث آن هم از ابنمسعود این حدیث را نقل کرد «من اراد علم الاولین والآخرین فلیثور القرآن» سعی شما مشکور بحث در این بود که این احتجاج وجود مبارک ابراهیم خلیل آیا برای خودش است یا برای دیگران یعنی واقعاً خودش شاک بود ولو شاک متفحص و معذور اول به ربوبیت ستاره بعد به ربوبیت قمر بعد به ربوبیت شمس معتقد بود بعد دست از این اعتقادها برداشت به ربوبیّت ﴿فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ معتقد شد تا کسی بگوید یک شاک متفحص معذور است یک محقق متفحص معذور است یا نه از همان اول او ﴿عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بود این مراحل یاد شده یا به عنوان فرض و تقدیر است نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ یا به عنوان جدال احسن است که آن فرض و تقدیر هم محصول جدال احسن خواهد داشت یک وقت است پاسخش را از قرینهٴ منفصل دریافت میکنیم که انبیا مولود بر فطرت توحیداند یک لحظه شرک در قلب مطهر انبیا مخصوصاً اولوالعزم آنها راه پیدا نمیکند یقیناً این روی جدال احسن است یا فرض و تقدیر این سخن تام است که استفاده کنیم از دلیل منفصل برای اینکه این احتجاج به نحو فرض و تقدیر باشد یا به نحو جدال احسن باشد نه برای خودش اما میتوان از شاهد داخلی هم کمک گرفت برای اینکه ذات اقدس الهی در صدر این جریان میفرماید: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ بعد قصه را شروع میکند ﴿فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَبًا﴾ خب این معنایش این نیست که ما در اول امر، در وسط امر، در مرحله سوم ملکوت را به او نشان ندادیم بعد از اینکه بطلان الوهیّت کوکب و قمر و شمس مشخص شد در مرحله رابعه ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان دادیم او در بخش چهارم فرمود: ﴿إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ اینچنین نیست ظاهر این جریان که فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یعنی صدر و ساقهٴ این قصه با ارائه ملکوت همراه است این نشان میداد که یک لحظهای وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) تردیدی در وحدانیت حق نداشت وگرنه ارائه ملکوت نیست یک وقت است که قرآن چنین نقل میکند ابراهیم خلیل سه دوره را گذرانده در دوره چهارم رؤیت ملکوت نصیبش شده آیه که این طور نیست قبل از این آیه و آن آیهٴ 74 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ ِلأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ خب این رؤیت رؤیت حق است دیگر آنگاه در دو جهت اینها را ابطال کرده است یکی اصل الوهیت ماسوای خداست یکی تعدد الهه یعنی هیچ موجودی غیر از الله صلاحیت الوهیت ندارد اولاً و بر فرض محال اگر غیر خدا صلاحیتی برای الوهیت داشته باشد تعدد آلهه مستحیل است ثانیاً ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً﴾ این دو تا محال را به همراه دارد بعد میفرماید رأی من این است ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ این جمله اسمیه با این همه تأکید نشانه آن است که او ﴿عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بود آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿وَ کَذلِکَ نُری﴾ همان طوری که آن بخش به ارائه ما بود بخشهای بعدی هم به ارائه ماست لذا با فعل مضارع یاد کرده است که دلالت بر استمرار دارد همه این احتجاجهای آینده روی تتّمه همان آن ارائهٴ مستمر ذات اقدس الهی است بازگشت این آیه به آن صورت است که «وَ کَذلِکَ کنا نُری» وگرنه الآن که قصه گذشته است این به لحاظ زمان آن حضرت ابراهیم به صورت فعل مضارع یاد میشد که ما اینچنین ارائه میدهیم یعنی این فیض ما ادامه دارد وگرنه نسبت به زمان نزول قرآن کریم باید بفرماید «وکذلک اریناه ملکوت السموات والارض» خب و همچنین ممکن است ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ناظر این باشد که همان طوری که ما ملکوت سماوات و ارض را به تو پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه کردیم به ابراهیم هم ارائه میکنیم منتها چون قصه برای زمان گذشته است احضار زمان ماضی است اصل آن قصه را به صورت مضارع دارد نقل میکند یعنی ما با حضرت ابراهیم اینچنین عمل میکردیم به تدریج ملکوت خودمان را نشانش میدهیم.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی سراسر عالم را آیات خود میداند اینچنین نیست که خداوند برای کسی آسمان را آیت قرار بدهد برای کسی قرار ندهد زمین را آیت قرار بدهد برای کسی آیت قرار ندهد آیت بودن ماسوای خدا برای خدای تعالی این ذاتی همه ماسواست ذاتی یعنی عین هویت آنهاست نه ذاتی یعنی جنس و فصل آنها چون جنس و فصل آنها دون آن است که ماهی آیت باشد هویت اینها عین آیت و علامت و نشانه حق تعالی است خب پس این کار را خداوند نسبت به همه کرده است فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ هیچ چیزی نیست مگر اینکه خدای تعالی از آنها در قرآن کریم از آنها به عنوان آیات یاد کرده است این یک مطلب، مطلب دیگر آن است که بسیاری از افراد این آیات الهی را ندیده میانگارند ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ﴾ این ﴿أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ در کنار هر دو است یعنی«و فی الارض آیات افلا تبصرون» و «فی انفسکم آیات افلا تبصرون» اینکه فرمود: ﴿لِلْمُوقِنینَ﴾ نه معنایش این است که آنها که اهل یقیناند این آسمان و زمین بر آنها آیات است آسمان و زمین برای همه آیات است منتها آنها بهره میبرند مثل اینکه فرمود: ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ﴾ وگرنه این ﴿هُدًى لِلنّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ﴾ این قرآن ﴿هُدًى لِلنّاسِ﴾ است منتها متقین بهره میبرند آیات الهی فراگیر است همهٴ موجودات جهان امکان آیات الهیاند منتها موقنین بهره میبرند نه اینکه برای موقنین آیات است برای شاکین آیت نیست اینکه فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ یعنی «الارض آیة للناس» «السماء آیة للناس اجمعین» منتها موقنین بهره میبرند مثل اینکه ﴿الْقُرْآنُ هُدًى لِلنّاسِ﴾ اجمعین منتها متقین بهره میبرند ﴿لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ ﴿مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ﴾ و مانند آن خب پس اینکه فرمود ما سراسر عالم را آیات قرار دادیم یعنی للناس اجمعین منتها بعضی غافلاً میگذرند بعضی متدبّرانه میگذرند و ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾ آنها که اهل بصر و بصیرت نیستند غافلاً میگذرند آنها که اهل معنا هستند عالماً عبور میکنند با اینکه فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ معذلک در پایان سورهٴ «فصلت» فرمود: ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی اْلآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ معلوم میشود این یک آیتی است ارائه دیگری است غیر از آن ارائهٴ اول است آن ارائه همگانی با کور بودن افراد هم هماهنگ است با ندیدن آنها هم سازگار است اما آنچه در پایان سورهٴ «فصلت» فرمود: ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی اْلآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ یک ارائهٴ خاص است در قیامت اینچنین نیست که انسان شک بکند طرزی آیات الهی برای انسان جلوه میکند که انسان یقین پیدا میکند همان معنا که دیگران بعد از مرگ مییابند مردان الهی قبل از مرگ مییابند اگر ما دیدیم و یافتیم «طُوبَى لَنا وَحُسْنُ مَآبٍ» اگر نیافتیم و ندیدم نشانمان میدهند اما با داغ کردن اینچنین نیست که همچنین مجهول بماند اسرار عالم حقایق را روشن میکنند میفرمایند: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَى النّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ اگر الیوم برای کسی ثابت شد «ان النار حق ان الجنة الحق و ان الموت حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیها» این «طُوبَى لَهُ وَحُسْنُ مَآبٍ» اگر برای او روشن نشد که آتش جهنم حق است او را میبرند کنار آتش ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَى النّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ آنگاه ﴿قالُوا بَلى﴾ خب چه طور میبرند کنار آتش آتشی که ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظًا وَ زَفیرًا﴾ غرض آن است اگر امروز یعنی در دنیا کسی ندید در قیامت نشانش میدهند اما به آسانی نشانش نمیدهند فتحصل که سراسر عالم آیات الهی است مطلب اول، عدهٴ زیادی از این آیات کورکورانه میگذرند مطلب دوم، «و هم عنها غافلون» و گاهی ذات اقدس الهی طرزی آیات را ارائه میدهد که قبول او را همراهی میکند چه اینکه در پایان سورهٴ «فصلت» آمده مطلب سوم، آنچه را که دیگران باید بمیرند و بیابند اولیای الهی نمرده مییابند مطلب چهارم، این رؤیت حق است آنگاه با چنین رؤیتی فرض ندارد که ما آیه را تفسیر بکنیم بگوییم که این شاک متفحص بود محقق متتبع بود مرحلهای را جداً معتقد شد که کوکب رب است بعد که افول کرد از ربوبیّت کوکب صرف نظر کرد به ربوبیّت قمر بعد به ربوبیّت شمس معتقد شد بعد در بخش چهارم به ربوبیّت ﴿فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ گرائید اینچنین نیست اینکه با رؤیت ملکوت همراه نیست شاهد دیگر که شاهد داخلی است آن است که وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) در جریان شمس که نوبت به افول شمس رسید رو به قومش کرد معلوم میشود با قوم حرف میزند بعد از جریان سهگانه کوکب و قمر و شمس و نتیجه گیری و جمعبندی نهایی ابراهیم(سلام الله علیه) گفت: ﴿إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ محاجّه ابراهیم با قومش شروع میشود که ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ بعد از این احتجاج ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ﴾ خب این ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ﴾ اختصاصی به این بخش دوم ندارد که ما بگوییم ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ چرا؟ چون در ذیل بخش اول هم فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ﴾ معلوم میشود هم در جریان شمس و قمر و کوکب با قومش محاجه داشت هم در جریان ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونّی فِی اللّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ﴾ با قومش مناظره داشت که در حقیقت این تتمه همان است چون در این احتجاجی که فرمود: ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ برهانی نقل نشده مگر همان برهان قبلی خب پس گذشته از آن شاهد خارجی این شاهد داخلی دلالت میکند که وجود مبارک خلیل حق ﴿عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بود و اینکه دربارهٴ کوکب و شمس و قمر میفرماید: ﴿هذَا رَبِّی﴾ یا به عنوان جدال احسن است یا به عنوان فرض و تقدیر.
مطلب بعدی آن است که یک وقتی کسی درباره خصوص کوکب و قمر و شمس بحث میکند یک وقت درباره مجموعه عالم بحث میکند در صدر جریان ذات اقدس الهی نفرمود من ملکوت کوکب و قمر و شمس را به او نشان دادم که فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این کل عالم را یکجا دید لذا در بخش پایانی گفت: ﴿إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ یعنی من به فاطر کسی که ﴿مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ را به من نشان داد سر سپردم خب اگر مجموعه نظام آفرینش را به ابراهیم خلیل ارائه کرد کسی تدبیر چیزی ندارد خود این مجموع در تحت تدبیر یک خارجی است به نام حق تعالی پس تنها سخن از رؤیت ملکوت قمر و شمس و کوکب نیست رؤیت ملکوت سماوات و ارض است در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید اگر در قرآن کریم سخن از سماوات و ارض شد بدون اینکه «بینهما» را ذکر کند یا «فیهما» یا «علیهما» و مانند آن را ذکر کند معلوم میشود که منظور مجموعه نظام آفرینش است نه خصوص آسمانها و زمین که «ما بینهما» خارج باشد «من فیهما» خارج باشد این طور نیست گاهی که منظور خصوص آسمان و زمین است نه اهل آسمان و زمین نه بین آسمان و زمین آنجا به صراحه ذکر میکند ﴿الْأَرْضُ وَمن فِیهَا﴾ ﴿الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ این تعبیرات را جداگانه ذکر میکند یا و ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ از این تعبیری که فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ و به اهل آسمان و زمین اشاره نکرد و به ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ اشاره نکرد یعنی مجموعه نظام آفرینش و در بعضی از قصهها و تواریخ هم آمده است که وجود مبارک حضرت ابراهیم برخی از افراد را در حال بزهکاری دید این معلوم میشود به اینکه تنها ملکوت سماوات و ارض را ندید اهلش را هم دید نشان میدهد که منظور مجموعهٴ نظام آفرینش است وقتی این مجموع را ببیند به خالق مجموع که فاطر سماوات و ارض است سر میسپرد و این دعای معروف که این را هم اگر شد گرچه قوالی اللعالی و امثال آن نقل کردند و اگر مسندتر شد با یک سند بهتری سودمندتر خواهد بود این دعای معروف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که عرض کرد «اللهم ارنی الاشیاء کماهی» میگویند این همان ملکوت سماوات و الارض خواستن است یعنی خدایا حقیقت اشیا آن طوری که هستند به من نشان بده خب حقیقت اشیا غیر از اینکه ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ چیز دیگر نیست حقیقت اشیا مسبّحاتاند ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این مسبحات را به من نشان بده این طائعات را به من نشان بده همه مطیع تو هستند خب این میشود ملکوت السموات والارض «اللهم ارنی الاشیاء کماهی» آن کاری که به ابراهیم خلیل نسبت به او روا داشتی نسبت به ما هم روا بدار حالا که روشن شد این نزاهت ابراهیم خلیل تثبیت شد و این برهان یا به عنوان فرض و تقدیر است یا به عنوان جدال احسن حالا باید در مقدمات داخلی خود این برهان سخن گفت این چه سبک برهانی است.
پرسش...
پاسخ: همان فرض است دیگر فرض میکنیم که این رب من باشد هم به صورت قیاس استثنایی قابل تقریر است که «لو کان هذا ربی لما کان آفلا و لکنه آفل فلیس بربی» یا هم به صورت قیاس اقترانی شکل اول باز شکل دومش بعضیها به شکل دوم قابل تقریر است که «هذا آفل و لا شیء من الآفل من رب و فهذا لیس برب» پرسش ...
پاسخ: البته
پرسش ...
پاسخ: یک قیاسی به صورت شکل ثانی لازم است «هذا آفل و لا شیء من الآفلین بمحبوب و هذا لیس بمحبوب هذا لیس بمحبوب و رب ما یکون محبوبا هذا لیس برب» خب به هر تقدیر باید ببینیم این برهان تام است یا تام نیست حالا که دامن آن مبرهن تنزیه شد از لوث شرک ولو یک لحظه حالا ببینید این برهان تام است یا نه آن قصهای که مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمعالبیان نقل کردند که از ترس طاغی عصر بعد از اینکه ابراهیم(سلام الله علیه) به دنیا آمده است مادرش او را در یک غاری نگهداری میکرد یعنی سپرد گاهی هم سری به او میزد شیر میداد و از انگشتان مبارک ابراهیم خلیل شیر میجوشید او همانجا تغذیه میکرد و رشد چشمگیری هم داشت و هر از چند گاهی مادرش به دیدار او میرفت و او را شیر میداد و پذیرایی میکرد و برمیگشت بعد از یک مدتی که حالا رشد کرده چون رشدش هم سریع بود شبی بالأخره از غار درآمده به شهر آمد و ﴿فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ﴾ یک مقدار زیادی که از شب گذشته و تاریکی کاملاً فراگیر شد آنگاه ﴿رَأى کَوْکَبًا﴾ این معلوم میشود اواخر ماه بود ستارهٴ زهره هم آن بخش گفتند درمیآید بعد اول درباره ربوبیّت کوکب پشت سرش هم قمر در اواخر ماه طلوع میکند بعد هم طولی نکشید که روز شد و آفتاب طلوع کرد لذا قصه از قمر به کوکب و از کوکب به شمس رسید این شاید تأیید بکند حالا این قصه خیلی سند محکم تاریخی ندارد ولی شاید تأیید بکند که چطور احتجاج از کوکب شروع شد به قمر و از قمر به شمس رسیده است اینچنین نبود که وجود مبارک خلیل حق روز آمده باشد در بین مردم و این صحنه را دیده باشد که اول از شمس شروع کند بعد به قمر بعد به کوکب این قصه بر فرض صحتش میتواند مؤید این ترتیبی باشد که در آیهٴ مبارکه آمده است.
پرسش...
پاسخ: خب نه البته یک شب که هم شمس باشد هم قمر باشد نیست دیگر
پرسش...
پاسخ: بله دیگر آخرهای شب یعنی دهه آخر این طور است دیگر دههٴ آخر ماه دیرتر از همه طلوع میکند .
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: بسیار خب وقتی که فردا میشود بالأخره این ماه از بین خواهد رفت ولو تحت الشعاع شمس باشد
پرسش...
پاسخ: به افول بله خب حالا وقتی که آخر شب باشد یعنی در اواخر ماه باشد بالأخره ماه غروب میکند
پرسش...
پاسخ: بله غروبش در مغرب است و از آن طرف از مشرق آفتاب سر برمیآورد تا روز نشود که او غروب ندارد که
پرسش...
پاسخ: خب افول قمر دیگر چون روز میشود او افول میکند
پرسش...
پاسخ: نه یک شب نه یک شب و یک روز یعنی یک شبانه روز دیگر
پرسش...
پاسخ: به هر تقدیر
پرسش...
پاسخ: حالا این برهان چه برهانی است فی نفسه تام است یا نه اگر تام است چه نوع برهانی است
پرسش...
پاسخ: ملاحظه فرمودید فخررازی و بسیاری از این مفسّرین اینها را سعی کردند روی همان براهین معروف بین حکمت و کلام تطبیق بکنند بعضی از راه برهان حرکت بعضی از راه برهان حدوث بعضی از راه برهان امکان این را تقریر کردند گفتند به اینکه اینها چون «ممکن لان الهوی فی هزیرة الامکان افول» این تعبیر فخررازی و امثال اوست چون اینها ممکناند واجب الوجود میخواهند بعضیها این را بردند به برهان حرکت چون اینها متحرکاند هر متحرکی محرک میطلبد اگر او محرک خودش متحرک باشد نیازمند به محرک غیرمتحرک است «دفعاً لدور و التسلسل» بعضیها هم این را روی برهان حدوث تقریر کردند که این حادث است هر حادثی محدث میخواهد نظیر آنچه که در مجمع البیان امینالاسلام(رضوان الله علیه) آمده است و مانند آن اما به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ظاهر آیه با هیچ کدام از این براهین مطابق نیست آیه این نیست که چون آفل است رب نیست آیه این است که چون آفل است محبوب نیست و من دوست ندارم خدا آن است که دلپذیر باشد و چیزی که دلپذیر نیست خدا نیست نه هواپذیر دلپذیر باشد چرا؟ برای اینکه ما اصلاً چرا خدا میخواهیم ما میخواهیم یک بحث علمی، فلسفی، کلامی خشک داشته باشیم که در عالم واجب الوجودی موجود است این میشود راه مدرسه و راه علم، قرآن که نور است فلسفه و کلام و حکمت نیست که یک برهان خوش اقامه کند فرق قرآن با کتب دیگر فرق تفسیر با علوم دیگر آن است که آنجا نظریاش از عملی جداست اینجا نظریاش با عملیاش هماهنگ و دوخته است چون غرض هدایت است ما الآن میخواهیم بحث بکنیم در عالم خدایی هست خب به چه دردمان میخورد حالا یا هست یا نیست قرآن به عنوان یک کتاب فلسفی یا کلامی میخواهد ثابت بکند که «ان فی العالم واجباًٌ» همین یا میخواهد ثابت کند در عالم خالق هست، فاطر هست، معبود هست، رب هست، مألوه هست، محبوب هست همه اینها که در دعای جوشن کبیر میخوانیم این را میخواهیم ثابت بکنیم که انسان را هدایت کند به این سمت خب بشر از آن جهت که محتاج است باید به کسی سر بسپارد که نیازش را برطرف بکند آن کسی که رافع نیازمندیهای انسان است محبوب انسان است انسان نیازمند به حیات است او باید محیی باشد نیازمند به رهبری و هدایت است او باید ﴿وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ باشد نیازمند به رزق ظاهر و باطن است اوست که ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ انسان در اصل هستی و کمالات هستی نیازمند است آنکه اصل هستی و کمالات هستی او را به او میبخشد برای انسان دلپذیر است انسان یک همچنین چیزی را میخواهد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) میگوید آن کسی که نتواند خودش را حفظ بکند چند لحظهای ظهور دارد بعد غیبت دارد کم نور میشود بینور میشود خودش را نمیتواند تأمین کند چگونه مشکلات ما را تأمین میکند آفلی که از ما غیبت میکند از ما بیخبر میشود رابطهاش از ما گسیخته است چه به درد ما میخورد کسی را ما دوست داریم به عنوان رب که هیچگاه از ما غیبت نکند غفلت نکند ما از او مسرور و محجوب نباشیم همواره هستی ما و کمالات هستی ما در دست او باشد چنین کسی خداست خدا آن است که دلپذیر باشد آفل دلپذیر نیست پس آفل خدا نیست این خاصیت ابراهیم است این کاری به برهان امکان ندارد کاری به برهان حدوث ندارد کاری به برهان حرکت ندارد آنها براهین مدرسی است سر جایش محفوظ خب این یک کار ذوقی هم نیست تا آن رقبا بگویند که خب تو آفل را دوست نداری «نحن نحب الآفلین» میفرمود: ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ﴾ این حجت الله است بعد فرمود: ﴿یا قَوْمِ إِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ﴾ چه در احتجاج اول چه در بخش پایانی خب اگر سخن از دلخواه یعنی هواخواه و هوسخواه باشد آنها که ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ آنها میگویند «نحن نحب الآفلین» تو دوست نداری ما دوست نداریم این چه احتجاج است اگر کار به دوستی هوسمدارانه و هوامدارانه است نه دوستی عقلی یک وقت است کسی بگوید من این رنگ لباس را دوست دارم خب شما ندارید ندارید من این غذا را دوست داریم من این میوه را دوست دارم من این آب و هوا را دوست دارم خب بسیار خب نه تحمیل رواست نه تقبیح بجاست نه هیچ کس میتواند خواستهاش را بر دیگری تحمیل کند نه کسی میتواند کسی را روی خواستهاش تقبیح کند «لکل ما هوی» یک وقت است محبّت، محبّت عقلی است یعنی این عقل عملی که سر میستاید مرهون رهبری عقل نظری است آن عقل فتوا میدهد که اصلاً خدا را برای چه میخواهیم ما خدا را برای این میخواهیم که اصل هستی و همهٴ شئون هستی ما را تأمین کند و کسی که اصل هستی و همه شئون هستی ما را تأمین میکند دلپذیر است هیچ کسی نیست بگوید من به او بیارادتم کسی که به شما حیات میبخشد حالا سخن از خطای در تطبیق نیست او موجودی که حیاتبخش است علم بخش است، قدرت بخش است ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ آیا محبوب شما است یا نه؟ همه میگویند محبوب ماست منتها گاهی خطای در تطبیق است کسی میگوید آن قمر است یا شمس است یا کوکب پس عقل میگوید خدا آن است که این کارها را انجام بدهد و عقل عملی به فتوای عقل نظری میگوید هر کسی این کارها را نسبت به دیگری بکند محبوب اوست پس خدا آن است که محبوب باشد کسی که آفل است محبوب نیست و خدا نیست.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- من اراد علم الاولین و الآخرین فعلیه بالقرآن
- یک لحظه شرک در قلب مطهر انبیا راه پیدا نمیکند
- لحظهای وجود مبارک ابراهیم خلیل(س) تردیدی در وحدانیت نداشت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ﴿75﴾ فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ ﴿76﴾ فَلَمّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبّی َلأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّینَ ﴿77﴾ فَلَمّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّی هذا أَکْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ ﴿78﴾ إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ حَنیفًا وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴿79﴾
آن حدیث شریف «من اراد علم الاولین والآخرین فلیثور القرآن» که در منابع قبلی هم زحمت کشیدید پیدا کردید بعضی از منابع الآن اینجا ارائه شده در المعجمالکبیر جلد 9 صفحه 135 این حدیث از ابنمسعود آمده در المعجمالکبیر جلد 9 صفحه 135 و همچنین صفحه 136 از عبدالله هم آمده تفسیر قُرطبی جلد یک صفحه 446 هم این حدیث آمده مجمعالزوائد هیثمی هم این حدیث را دارد احیاءالعلوم غزالی جلد اول صفحه 259 کتاب آداب التلاوة القرآن باب اول از ابنمسعود این حدیث را نقل کرده شرح نهج البلاغه ابنمیثم جلد اول صفحه 211 از ابن مسعود نقل کرده با دو تعبیر یکی اینکه «من اراد علم الاولین و الآخرین فعلیه بالقرآن» یکی هم «من اراد علم الاولین والاخرین فالیثور القرآن» البته شرح نهج البلاغهٴ ابنمیثم و همچنین المهجة البیضاء مرحوم فیض هر دو از کتاب احیاء العلوم غزالی نقل کردند با یک تفاوت مختصری در تعبیر شرح اصول کافی مرحوم ملا صدرا صفحه 186 کتاب العقل و الجهل باب 18باب روایت الکتب والحدیث آن هم از ابنمسعود این حدیث را نقل کرد «من اراد علم الاولین والآخرین فلیثور القرآن» سعی شما مشکور بحث در این بود که این احتجاج وجود مبارک ابراهیم خلیل آیا برای خودش است یا برای دیگران یعنی واقعاً خودش شاک بود ولو شاک متفحص و معذور اول به ربوبیت ستاره بعد به ربوبیت قمر بعد به ربوبیت شمس معتقد بود بعد دست از این اعتقادها برداشت به ربوبیّت ﴿فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ معتقد شد تا کسی بگوید یک شاک متفحص معذور است یک محقق متفحص معذور است یا نه از همان اول او ﴿عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بود این مراحل یاد شده یا به عنوان فرض و تقدیر است نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ یا به عنوان جدال احسن است که آن فرض و تقدیر هم محصول جدال احسن خواهد داشت یک وقت است پاسخش را از قرینهٴ منفصل دریافت میکنیم که انبیا مولود بر فطرت توحیداند یک لحظه شرک در قلب مطهر انبیا مخصوصاً اولوالعزم آنها راه پیدا نمیکند یقیناً این روی جدال احسن است یا فرض و تقدیر این سخن تام است که استفاده کنیم از دلیل منفصل برای اینکه این احتجاج به نحو فرض و تقدیر باشد یا به نحو جدال احسن باشد نه برای خودش اما میتوان از شاهد داخلی هم کمک گرفت برای اینکه ذات اقدس الهی در صدر این جریان میفرماید: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ بعد قصه را شروع میکند ﴿فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَبًا﴾ خب این معنایش این نیست که ما در اول امر، در وسط امر، در مرحله سوم ملکوت را به او نشان ندادیم بعد از اینکه بطلان الوهیّت کوکب و قمر و شمس مشخص شد در مرحله رابعه ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان دادیم او در بخش چهارم فرمود: ﴿إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ اینچنین نیست ظاهر این جریان که فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یعنی صدر و ساقهٴ این قصه با ارائه ملکوت همراه است این نشان میداد که یک لحظهای وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) تردیدی در وحدانیت حق نداشت وگرنه ارائه ملکوت نیست یک وقت است که قرآن چنین نقل میکند ابراهیم خلیل سه دوره را گذرانده در دوره چهارم رؤیت ملکوت نصیبش شده آیه که این طور نیست قبل از این آیه و آن آیهٴ 74 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ ِلأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ خب این رؤیت رؤیت حق است دیگر آنگاه در دو جهت اینها را ابطال کرده است یکی اصل الوهیت ماسوای خداست یکی تعدد الهه یعنی هیچ موجودی غیر از الله صلاحیت الوهیت ندارد اولاً و بر فرض محال اگر غیر خدا صلاحیتی برای الوهیت داشته باشد تعدد آلهه مستحیل است ثانیاً ﴿أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً﴾ این دو تا محال را به همراه دارد بعد میفرماید رأی من این است ﴿إِنّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ این جمله اسمیه با این همه تأکید نشانه آن است که او ﴿عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بود آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿وَ کَذلِکَ نُری﴾ همان طوری که آن بخش به ارائه ما بود بخشهای بعدی هم به ارائه ماست لذا با فعل مضارع یاد کرده است که دلالت بر استمرار دارد همه این احتجاجهای آینده روی تتّمه همان آن ارائهٴ مستمر ذات اقدس الهی است بازگشت این آیه به آن صورت است که «وَ کَذلِکَ کنا نُری» وگرنه الآن که قصه گذشته است این به لحاظ زمان آن حضرت ابراهیم به صورت فعل مضارع یاد میشد که ما اینچنین ارائه میدهیم یعنی این فیض ما ادامه دارد وگرنه نسبت به زمان نزول قرآن کریم باید بفرماید «وکذلک اریناه ملکوت السموات والارض» خب و همچنین ممکن است ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ناظر این باشد که همان طوری که ما ملکوت سماوات و ارض را به تو پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه کردیم به ابراهیم هم ارائه میکنیم منتها چون قصه برای زمان گذشته است احضار زمان ماضی است اصل آن قصه را به صورت مضارع دارد نقل میکند یعنی ما با حضرت ابراهیم اینچنین عمل میکردیم به تدریج ملکوت خودمان را نشانش میدهیم.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی سراسر عالم را آیات خود میداند اینچنین نیست که خداوند برای کسی آسمان را آیت قرار بدهد برای کسی قرار ندهد زمین را آیت قرار بدهد برای کسی آیت قرار ندهد آیت بودن ماسوای خدا برای خدای تعالی این ذاتی همه ماسواست ذاتی یعنی عین هویت آنهاست نه ذاتی یعنی جنس و فصل آنها چون جنس و فصل آنها دون آن است که ماهی آیت باشد هویت اینها عین آیت و علامت و نشانه حق تعالی است خب پس این کار را خداوند نسبت به همه کرده است فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ هیچ چیزی نیست مگر اینکه خدای تعالی از آنها در قرآن کریم از آنها به عنوان آیات یاد کرده است این یک مطلب، مطلب دیگر آن است که بسیاری از افراد این آیات الهی را ندیده میانگارند ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ﴾ این ﴿أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ در کنار هر دو است یعنی«و فی الارض آیات افلا تبصرون» و «فی انفسکم آیات افلا تبصرون» اینکه فرمود: ﴿لِلْمُوقِنینَ﴾ نه معنایش این است که آنها که اهل یقیناند این آسمان و زمین بر آنها آیات است آسمان و زمین برای همه آیات است منتها آنها بهره میبرند مثل اینکه فرمود: ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ﴾ وگرنه این ﴿هُدًى لِلنّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ﴾ این قرآن ﴿هُدًى لِلنّاسِ﴾ است منتها متقین بهره میبرند آیات الهی فراگیر است همهٴ موجودات جهان امکان آیات الهیاند منتها موقنین بهره میبرند نه اینکه برای موقنین آیات است برای شاکین آیت نیست اینکه فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ یعنی «الارض آیة للناس» «السماء آیة للناس اجمعین» منتها موقنین بهره میبرند مثل اینکه ﴿الْقُرْآنُ هُدًى لِلنّاسِ﴾ اجمعین منتها متقین بهره میبرند ﴿لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ ﴿مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ﴾ و مانند آن خب پس اینکه فرمود ما سراسر عالم را آیات قرار دادیم یعنی للناس اجمعین منتها بعضی غافلاً میگذرند بعضی متدبّرانه میگذرند و ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾ آنها که اهل بصر و بصیرت نیستند غافلاً میگذرند آنها که اهل معنا هستند عالماً عبور میکنند با اینکه فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ معذلک در پایان سورهٴ «فصلت» فرمود: ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی اْلآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ معلوم میشود این یک آیتی است ارائه دیگری است غیر از آن ارائهٴ اول است آن ارائه همگانی با کور بودن افراد هم هماهنگ است با ندیدن آنها هم سازگار است اما آنچه در پایان سورهٴ «فصلت» فرمود: ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی اْلآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ یک ارائهٴ خاص است در قیامت اینچنین نیست که انسان شک بکند طرزی آیات الهی برای انسان جلوه میکند که انسان یقین پیدا میکند همان معنا که دیگران بعد از مرگ مییابند مردان الهی قبل از مرگ مییابند اگر ما دیدیم و یافتیم «طُوبَى لَنا وَحُسْنُ مَآبٍ» اگر نیافتیم و ندیدم نشانمان میدهند اما با داغ کردن اینچنین نیست که همچنین مجهول بماند اسرار عالم حقایق را روشن میکنند میفرمایند: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَى النّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ اگر الیوم برای کسی ثابت شد «ان النار حق ان الجنة الحق و ان الموت حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیها» این «طُوبَى لَهُ وَحُسْنُ مَآبٍ» اگر برای او روشن نشد که آتش جهنم حق است او را میبرند کنار آتش ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَى النّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ آنگاه ﴿قالُوا بَلى﴾ خب چه طور میبرند کنار آتش آتشی که ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظًا وَ زَفیرًا﴾ غرض آن است اگر امروز یعنی در دنیا کسی ندید در قیامت نشانش میدهند اما به آسانی نشانش نمیدهند فتحصل که سراسر عالم آیات الهی است مطلب اول، عدهٴ زیادی از این آیات کورکورانه میگذرند مطلب دوم، «و هم عنها غافلون» و گاهی ذات اقدس الهی طرزی آیات را ارائه میدهد که قبول او را همراهی میکند چه اینکه در پایان سورهٴ «فصلت» آمده مطلب سوم، آنچه را که دیگران باید بمیرند و بیابند اولیای الهی نمرده مییابند مطلب چهارم، این رؤیت حق است آنگاه با چنین رؤیتی فرض ندارد که ما آیه را تفسیر بکنیم بگوییم که این شاک متفحص بود محقق متتبع بود مرحلهای را جداً معتقد شد که کوکب رب است بعد که افول کرد از ربوبیّت کوکب صرف نظر کرد به ربوبیّت قمر بعد به ربوبیّت شمس معتقد شد بعد در بخش چهارم به ربوبیّت ﴿فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ گرائید اینچنین نیست اینکه با رؤیت ملکوت همراه نیست شاهد دیگر که شاهد داخلی است آن است که وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) در جریان شمس که نوبت به افول شمس رسید رو به قومش کرد معلوم میشود با قوم حرف میزند بعد از جریان سهگانه کوکب و قمر و شمس و نتیجه گیری و جمعبندی نهایی ابراهیم(سلام الله علیه) گفت: ﴿إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ محاجّه ابراهیم با قومش شروع میشود که ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ بعد از این احتجاج ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ﴾ خب این ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ﴾ اختصاصی به این بخش دوم ندارد که ما بگوییم ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ چرا؟ چون در ذیل بخش اول هم فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ﴾ معلوم میشود هم در جریان شمس و قمر و کوکب با قومش محاجه داشت هم در جریان ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونّی فِی اللّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ﴾ با قومش مناظره داشت که در حقیقت این تتمه همان است چون در این احتجاجی که فرمود: ﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ برهانی نقل نشده مگر همان برهان قبلی خب پس گذشته از آن شاهد خارجی این شاهد داخلی دلالت میکند که وجود مبارک خلیل حق ﴿عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بود و اینکه دربارهٴ کوکب و شمس و قمر میفرماید: ﴿هذَا رَبِّی﴾ یا به عنوان جدال احسن است یا به عنوان فرض و تقدیر.
مطلب بعدی آن است که یک وقتی کسی درباره خصوص کوکب و قمر و شمس بحث میکند یک وقت درباره مجموعه عالم بحث میکند در صدر جریان ذات اقدس الهی نفرمود من ملکوت کوکب و قمر و شمس را به او نشان دادم که فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این کل عالم را یکجا دید لذا در بخش پایانی گفت: ﴿إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ یعنی من به فاطر کسی که ﴿مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ را به من نشان داد سر سپردم خب اگر مجموعه نظام آفرینش را به ابراهیم خلیل ارائه کرد کسی تدبیر چیزی ندارد خود این مجموع در تحت تدبیر یک خارجی است به نام حق تعالی پس تنها سخن از رؤیت ملکوت قمر و شمس و کوکب نیست رؤیت ملکوت سماوات و ارض است در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید اگر در قرآن کریم سخن از سماوات و ارض شد بدون اینکه «بینهما» را ذکر کند یا «فیهما» یا «علیهما» و مانند آن را ذکر کند معلوم میشود که منظور مجموعه نظام آفرینش است نه خصوص آسمانها و زمین که «ما بینهما» خارج باشد «من فیهما» خارج باشد این طور نیست گاهی که منظور خصوص آسمان و زمین است نه اهل آسمان و زمین نه بین آسمان و زمین آنجا به صراحه ذکر میکند ﴿الْأَرْضُ وَمن فِیهَا﴾ ﴿الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ این تعبیرات را جداگانه ذکر میکند یا و ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ از این تعبیری که فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ و به اهل آسمان و زمین اشاره نکرد و به ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ اشاره نکرد یعنی مجموعه نظام آفرینش و در بعضی از قصهها و تواریخ هم آمده است که وجود مبارک حضرت ابراهیم برخی از افراد را در حال بزهکاری دید این معلوم میشود به اینکه تنها ملکوت سماوات و ارض را ندید اهلش را هم دید نشان میدهد که منظور مجموعهٴ نظام آفرینش است وقتی این مجموع را ببیند به خالق مجموع که فاطر سماوات و ارض است سر میسپرد و این دعای معروف که این را هم اگر شد گرچه قوالی اللعالی و امثال آن نقل کردند و اگر مسندتر شد با یک سند بهتری سودمندتر خواهد بود این دعای معروف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که عرض کرد «اللهم ارنی الاشیاء کماهی» میگویند این همان ملکوت سماوات و الارض خواستن است یعنی خدایا حقیقت اشیا آن طوری که هستند به من نشان بده خب حقیقت اشیا غیر از اینکه ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ چیز دیگر نیست حقیقت اشیا مسبّحاتاند ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این مسبحات را به من نشان بده این طائعات را به من نشان بده همه مطیع تو هستند خب این میشود ملکوت السموات والارض «اللهم ارنی الاشیاء کماهی» آن کاری که به ابراهیم خلیل نسبت به او روا داشتی نسبت به ما هم روا بدار حالا که روشن شد این نزاهت ابراهیم خلیل تثبیت شد و این برهان یا به عنوان فرض و تقدیر است یا به عنوان جدال احسن حالا باید در مقدمات داخلی خود این برهان سخن گفت این چه سبک برهانی است.
پرسش...
پاسخ: همان فرض است دیگر فرض میکنیم که این رب من باشد هم به صورت قیاس استثنایی قابل تقریر است که «لو کان هذا ربی لما کان آفلا و لکنه آفل فلیس بربی» یا هم به صورت قیاس اقترانی شکل اول باز شکل دومش بعضیها به شکل دوم قابل تقریر است که «هذا آفل و لا شیء من الآفل من رب و فهذا لیس برب» پرسش ...
پاسخ: البته
پرسش ...
پاسخ: یک قیاسی به صورت شکل ثانی لازم است «هذا آفل و لا شیء من الآفلین بمحبوب و هذا لیس بمحبوب هذا لیس بمحبوب و رب ما یکون محبوبا هذا لیس برب» خب به هر تقدیر باید ببینیم این برهان تام است یا تام نیست حالا که دامن آن مبرهن تنزیه شد از لوث شرک ولو یک لحظه حالا ببینید این برهان تام است یا نه آن قصهای که مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمعالبیان نقل کردند که از ترس طاغی عصر بعد از اینکه ابراهیم(سلام الله علیه) به دنیا آمده است مادرش او را در یک غاری نگهداری میکرد یعنی سپرد گاهی هم سری به او میزد شیر میداد و از انگشتان مبارک ابراهیم خلیل شیر میجوشید او همانجا تغذیه میکرد و رشد چشمگیری هم داشت و هر از چند گاهی مادرش به دیدار او میرفت و او را شیر میداد و پذیرایی میکرد و برمیگشت بعد از یک مدتی که حالا رشد کرده چون رشدش هم سریع بود شبی بالأخره از غار درآمده به شهر آمد و ﴿فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ﴾ یک مقدار زیادی که از شب گذشته و تاریکی کاملاً فراگیر شد آنگاه ﴿رَأى کَوْکَبًا﴾ این معلوم میشود اواخر ماه بود ستارهٴ زهره هم آن بخش گفتند درمیآید بعد اول درباره ربوبیّت کوکب پشت سرش هم قمر در اواخر ماه طلوع میکند بعد هم طولی نکشید که روز شد و آفتاب طلوع کرد لذا قصه از قمر به کوکب و از کوکب به شمس رسید این شاید تأیید بکند حالا این قصه خیلی سند محکم تاریخی ندارد ولی شاید تأیید بکند که چطور احتجاج از کوکب شروع شد به قمر و از قمر به شمس رسیده است اینچنین نبود که وجود مبارک خلیل حق روز آمده باشد در بین مردم و این صحنه را دیده باشد که اول از شمس شروع کند بعد به قمر بعد به کوکب این قصه بر فرض صحتش میتواند مؤید این ترتیبی باشد که در آیهٴ مبارکه آمده است.
پرسش...
پاسخ: خب نه البته یک شب که هم شمس باشد هم قمر باشد نیست دیگر
پرسش...
پاسخ: بله دیگر آخرهای شب یعنی دهه آخر این طور است دیگر دههٴ آخر ماه دیرتر از همه طلوع میکند .
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: بسیار خب وقتی که فردا میشود بالأخره این ماه از بین خواهد رفت ولو تحت الشعاع شمس باشد
پرسش...
پاسخ: به افول بله خب حالا وقتی که آخر شب باشد یعنی در اواخر ماه باشد بالأخره ماه غروب میکند
پرسش...
پاسخ: بله غروبش در مغرب است و از آن طرف از مشرق آفتاب سر برمیآورد تا روز نشود که او غروب ندارد که
پرسش...
پاسخ: خب افول قمر دیگر چون روز میشود او افول میکند
پرسش...
پاسخ: نه یک شب نه یک شب و یک روز یعنی یک شبانه روز دیگر
پرسش...
پاسخ: به هر تقدیر
پرسش...
پاسخ: حالا این برهان چه برهانی است فی نفسه تام است یا نه اگر تام است چه نوع برهانی است
پرسش...
پاسخ: ملاحظه فرمودید فخررازی و بسیاری از این مفسّرین اینها را سعی کردند روی همان براهین معروف بین حکمت و کلام تطبیق بکنند بعضی از راه برهان حرکت بعضی از راه برهان حدوث بعضی از راه برهان امکان این را تقریر کردند گفتند به اینکه اینها چون «ممکن لان الهوی فی هزیرة الامکان افول» این تعبیر فخررازی و امثال اوست چون اینها ممکناند واجب الوجود میخواهند بعضیها این را بردند به برهان حرکت چون اینها متحرکاند هر متحرکی محرک میطلبد اگر او محرک خودش متحرک باشد نیازمند به محرک غیرمتحرک است «دفعاً لدور و التسلسل» بعضیها هم این را روی برهان حدوث تقریر کردند که این حادث است هر حادثی محدث میخواهد نظیر آنچه که در مجمع البیان امینالاسلام(رضوان الله علیه) آمده است و مانند آن اما به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ظاهر آیه با هیچ کدام از این براهین مطابق نیست آیه این نیست که چون آفل است رب نیست آیه این است که چون آفل است محبوب نیست و من دوست ندارم خدا آن است که دلپذیر باشد و چیزی که دلپذیر نیست خدا نیست نه هواپذیر دلپذیر باشد چرا؟ برای اینکه ما اصلاً چرا خدا میخواهیم ما میخواهیم یک بحث علمی، فلسفی، کلامی خشک داشته باشیم که در عالم واجب الوجودی موجود است این میشود راه مدرسه و راه علم، قرآن که نور است فلسفه و کلام و حکمت نیست که یک برهان خوش اقامه کند فرق قرآن با کتب دیگر فرق تفسیر با علوم دیگر آن است که آنجا نظریاش از عملی جداست اینجا نظریاش با عملیاش هماهنگ و دوخته است چون غرض هدایت است ما الآن میخواهیم بحث بکنیم در عالم خدایی هست خب به چه دردمان میخورد حالا یا هست یا نیست قرآن به عنوان یک کتاب فلسفی یا کلامی میخواهد ثابت بکند که «ان فی العالم واجباًٌ» همین یا میخواهد ثابت کند در عالم خالق هست، فاطر هست، معبود هست، رب هست، مألوه هست، محبوب هست همه اینها که در دعای جوشن کبیر میخوانیم این را میخواهیم ثابت بکنیم که انسان را هدایت کند به این سمت خب بشر از آن جهت که محتاج است باید به کسی سر بسپارد که نیازش را برطرف بکند آن کسی که رافع نیازمندیهای انسان است محبوب انسان است انسان نیازمند به حیات است او باید محیی باشد نیازمند به رهبری و هدایت است او باید ﴿وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ باشد نیازمند به رزق ظاهر و باطن است اوست که ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ انسان در اصل هستی و کمالات هستی نیازمند است آنکه اصل هستی و کمالات هستی او را به او میبخشد برای انسان دلپذیر است انسان یک همچنین چیزی را میخواهد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) میگوید آن کسی که نتواند خودش را حفظ بکند چند لحظهای ظهور دارد بعد غیبت دارد کم نور میشود بینور میشود خودش را نمیتواند تأمین کند چگونه مشکلات ما را تأمین میکند آفلی که از ما غیبت میکند از ما بیخبر میشود رابطهاش از ما گسیخته است چه به درد ما میخورد کسی را ما دوست داریم به عنوان رب که هیچگاه از ما غیبت نکند غفلت نکند ما از او مسرور و محجوب نباشیم همواره هستی ما و کمالات هستی ما در دست او باشد چنین کسی خداست خدا آن است که دلپذیر باشد آفل دلپذیر نیست پس آفل خدا نیست این خاصیت ابراهیم است این کاری به برهان امکان ندارد کاری به برهان حدوث ندارد کاری به برهان حرکت ندارد آنها براهین مدرسی است سر جایش محفوظ خب این یک کار ذوقی هم نیست تا آن رقبا بگویند که خب تو آفل را دوست نداری «نحن نحب الآفلین» میفرمود: ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ﴾ این حجت الله است بعد فرمود: ﴿یا قَوْمِ إِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ﴾ چه در احتجاج اول چه در بخش پایانی خب اگر سخن از دلخواه یعنی هواخواه و هوسخواه باشد آنها که ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ آنها میگویند «نحن نحب الآفلین» تو دوست نداری ما دوست نداریم این چه احتجاج است اگر کار به دوستی هوسمدارانه و هوامدارانه است نه دوستی عقلی یک وقت است کسی بگوید من این رنگ لباس را دوست دارم خب شما ندارید ندارید من این غذا را دوست داریم من این میوه را دوست دارم من این آب و هوا را دوست دارم خب بسیار خب نه تحمیل رواست نه تقبیح بجاست نه هیچ کس میتواند خواستهاش را بر دیگری تحمیل کند نه کسی میتواند کسی را روی خواستهاش تقبیح کند «لکل ما هوی» یک وقت است محبّت، محبّت عقلی است یعنی این عقل عملی که سر میستاید مرهون رهبری عقل نظری است آن عقل فتوا میدهد که اصلاً خدا را برای چه میخواهیم ما خدا را برای این میخواهیم که اصل هستی و همهٴ شئون هستی ما را تأمین کند و کسی که اصل هستی و همه شئون هستی ما را تأمین میکند دلپذیر است هیچ کسی نیست بگوید من به او بیارادتم کسی که به شما حیات میبخشد حالا سخن از خطای در تطبیق نیست او موجودی که حیاتبخش است علم بخش است، قدرت بخش است ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ آیا محبوب شما است یا نه؟ همه میگویند محبوب ماست منتها گاهی خطای در تطبیق است کسی میگوید آن قمر است یا شمس است یا کوکب پس عقل میگوید خدا آن است که این کارها را انجام بدهد و عقل عملی به فتوای عقل نظری میگوید هر کسی این کارها را نسبت به دیگری بکند محبوب اوست پس خدا آن است که محبوب باشد کسی که آفل است محبوب نیست و خدا نیست.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است