- 815
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 سوره مائده بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 105 سوره مائده بخش دوم"
- قیامت ظرف ظهور واقعیتها
- بیان حرکت در سیر و سلوک نفسانی
- طریقه حرکت انسانها خائف به سوی خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾
چند شأن نزول برای این آیه ذکر کردند که بعضیها مناسب نیست بعضیها تناسب دارد ولی چون روایت معتبری دلالت نکرد بر اینکه این آیه در آن زمینه نازل شده است قابل استدلال نیست یکی از آن وجوهی که تناسب ندارد این است که وقتی اسلام از مشرکین جزیه قبول نکرد و از اهل کتاب جزیه قبول کرد منافقین مشرکین عرب را سرزنش کردند یا تحریک کردند و از طرفی مسلمین را سرزنش کردند که چطور شما از بعضی از غیر مسلمانها جزیه میپذیرید از بعضی از غیر مسلمانهای دیگر جزیه نمیپذیرید غافل از اینکه بین اهل کتاب که موحّدند و نبوت عامه را میپذیرند با مشرکینی که بتپرستاند خیلی فرق است به هر تقدیر در این زمینه آیه نازل شد که ملامت دیگران شما را متأثّر نکند ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ خب ملاحظه میفرمایید این تناسبی ندارد مناسب با آن بخش این آیه است که ﴿لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ و مانند آن این شأن نزول گذشته از اینکه به یک روایت معتبری تکیه نکرده است تناسبی هم با آیه ندارد شأن نزول دیگر این است که مسلمانها خیلی تلاش میکردند که کفّار دین را بپذیرند و هدایت بشوند البته بعضی از کفّار توبه میکردند و اسلام میآوردند بعضیها همچنان بر کفرشان میماندند در چنین فضایی آیه نازل شده است که ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ این بیتناسب نیست یعنی شما مادامی که وظیفه خودتان را انجام دادید اگر دیگران نصیحت شما را نپذیرفتند امر به معروف شما در آنها اثر نکرده است به حال شما زیانبار نیست ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ نظیر اینکه به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ یا ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ و مانند آن ولی غالب این شأن نزولها از باب تناسبی است که بعدها تطبیق کردند نه اینکه یک روایت معتبری باشد دلالت بکند به اینکه این آیه در چنین زمینهای نازل شده است این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که این آیهٴ مبارکه چهار جمله دارد که باید در چهار فصل بحث بشود منتها بعضی از فصولش قبلاً بحث شد یا به طور مکرّر بعداً هم خواهد آمد بعضی از فصولش خیلی مهم است آن فصل اولش از همه مهمتر است که محل بحث است و آن این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ فصل دوّمش این است که ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ که این هم قابل بحث است فصل سومش این است که ﴿إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً﴾ که مرجع همه شما خداست خب این مکرّر این مضمون گذشت بعد هم مکرّر خواهد آمد که مرجع همه انسانها خداست فصل چهارم این است که در معاد که رجوع همه انسانها به ذات اقدس الهی است حل شده است آنگاه خداوند هر کسی را برابر اعمالش آگاه میکند جزا میدهد ﴿فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
مطلب بعدی آن است که اصل رجوع الی الله برای همه انسانهاست چه اینکه در آیهٴ شش به بعد سورهٴ «انشقاق» در نوبت دیروز خوانده شد که ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ اما در اینجا خطاب به مؤمنین است برای اینکه برابر آیهٴ سورهٴ «انشقاق» گرچه همه در حرکتاند و همه مسافرین قابل نصیحتاند و اما آن مسافر پندگیر خصوص مؤمنیناند از این جهت به مؤمنین میفرماید ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ خب بعضی از این مسافرین گوش به حرف کسی نمیدهند اینها مستانه میروند بالأخره سقوط میکنند آن که عاقلانه حرکت میکند باید او را نصیحت کرد آن که گوش به حرف هیچ راهنمایی و راه بلدی نمیدهد چندین بار نصیحت کردند دیدند او گوش به حرف کسی نمیدهد او گرفتار ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ خواهد شد پس اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ برای این نیست که این راه مخصوص مؤمنین است بلکه هدایت این راه و تنبه به این راه درباره مؤمنین سودمند است وگرنه درباره دیگران که میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ سودی ندارد هم آنها به پیغمبرشان گفتند خودت را خسته نکن چه بگویی چه نگویی ما گوش نمیدهیم هم خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ این گروه در قیامت هم باید گرفتار جهنّمی بشوند که خودشان اعتراف میکنند میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾ اینها که به پیغمبرشان میگویند چه موعظه بکنی چه موعظه نکنی ما گوش نمیدهیم همینها مبتلا به جهنمی میشوند که خودشان اعتراف میکنند میگویند ما چه بنالیم چه ننالیم باید اینجا بسوزیم ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾ یک وقت است ضجّه و گریه اثر دارد که آنها آن وقت این گریه را نکردند حالا که گرفتار آتشاند چه بنالاند چه ننالاند باید بسوزند.
خب مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم تعبیر راه زیاد هست که سه نمونه در بحث دیروز به عرضتان رسید تعبیر به صراط کردن تعبیر به سرعت کردن تعبیر به عجله و تأنّی کردن اینها معلوم میشود که راه است در بعضی از آیات تعبیر به طریق هم شده است طریق مستقیم چه اینکه در آیات دیگر هم از منتها یاد شده است اگر سخن از طریق است معلوم میشود که انسان مسافر است در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ سی این است ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» خدا به عنوان منتها یاد شده است ﴿ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزَاءَ الأوْفَی﴾ آیهٴ ٤٢ سورهٴ «نجم» ﴿وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی﴾ خب اگر پایان خداست معلوم میشود یک راهی هست دیگر اگر راهی نباشد که پایان معنایی ندارد که این تعبیرها نشان میدهد که یک راهی هست عمده آن است که ما بدانیم این راه کجاست یقیناً این راه همان دین خداست اما دین خدا کجاست قرآن و سنّت راه است یعنی این معارفی که در بیرون از جان ماست این راه است؟ اینها راه بالقوهاند نه راه بالفعل راه برای راهی است آن راهی کیست؟ آن راهی نفس انسان است انسان است خب انسان در قرآن و سنّت حرکت کند یعنی چه؟ یعنی بفهمد ایمان بیاورد متخلّق به اخلاق قرآنی بشود عامل به احکام قرآنی بشود پس همه اینها در فضای نفس اوست بیرون از نفس هر چه هست طریق بالقوه است نه طریق بالفعل طریق بالفعل آن است که راهی این راه را طی کند خب چه وقت طی میکند؟ آن وقتی که بفهمد و ایمان بیاورد و متخلّق بشود و عمل بکند پس راه در درون است وقتی راه در درون شد راه و رهرو یکی است راه و رونده یکی است وقتی راه درون شد راه و هدف هم یکی است قهراً رهرو با هدف میشود یکی آن وقت این مجموعه خود انسان درمیآید آنگاه خود انسان این راه را یکی پس از دیگری طی میکند طبق آیات سورهٴ مبارکهٴ «انفال» «درجةً فدرجةً» این راه را طی میکند که فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ وقتی خوب با این راه آشنا شد این راه برای او اول حال بود بعد ملکه شد بعد به منزله فصل مقوّم شد دیگر این «لام» ﴿لَهُم﴾ میافتد میشود آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» ﴿هُمْ دَرَجَات﴾ اینچنین نیست که حالا یکجا «لام» افتاده باشد محذوف باشد نه «لام» را باید بیندازند این «لام» جایش اینجا نیست اصلاً که اگر باشد غلط است نه اینکه «لام»ی هست و در تقدیر است ﴿هُمْ دَرَجَات﴾ چون راه در درون آدم است دیگر وقتی راه در درون شد هدف هم در درون است انسان نظیر سنگی نیست که او را از بالای کوه به دامنه کوه بغلطاناند انسان نظیر گیاهی است که رشد میکند خب اگر یک هسته بخواهد رشد کند ﴿فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی﴾ چه هسته چه حبه خدای سبحان خالق اینهاست محرّک اینهاست این هسته این نوا شکافته میشود میشود نخل باسق آن حبه شکافته میشود میشود سنبل و خوشه گندم و جو خب این حبه حرکت کرد اما نه آنطور که سنگ از بالای کوه حرکت بکند این هسته حرکت کرد امّا نه آنطوری که یک کلوخ از جایی به جایی حرکت بکند حرکت میکند از درون منشق میشود ریشه میزند جوانه میزند بالا میآید این هم حرکت است سنگ هم که حرکت میکند حرکت است انسان در درجه اول «معادن کمعادن الذهب والفضه» بعدش هم نظیر گیاهان است این تشبیه معقول به محسوس را دین به ما آموخت یک وقت است میفرماید «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» که این را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در جلد هشتم کافی یعنی همان روضه کافی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد خب این معدن که روز اول معدن نبود که روز اول استعداد طلا و نقره شدن در نهان و نهاد این خاکها بود هر خاکی استعداد یک معدن خاص داشت بعضی ده قرن بعضی هزار قرن بعضی یک میلیون قرن طول کشید بالأخره یا «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن» اینچنین نبود که روز اول اینجا لعل و بدخشان خلق شده باشد که اما این یک تکه خاکی که کم کم سنگ شد بعد لعل شد خب این میلیونها سال لااقل بعضیها طول کشید که خاک بشود سنگ بعد بشود لعل هر خاکی هم البته آماده برای هر معدن شدنی نیست خب این از درون حرکت کرد دیگر کسی او را که لعل یا بدخشان نکرد که این «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» این تشبیه معقول به محسوس است در بخش جمادات یعنی حرکتهای انسانی که یک امر عقلی است تشبیه شده به حرکت جمادات که یک امر حسی است این جمادات محسوساند البته سیر آنها محسوس نیست اما طلا را آدم میبیند نقره را میبیند نه سیرش که از یک خاک چند قرن قبل حرکت کرده شده لعل یا عقیق در تشبیه معقول به محسوس دیگر فرمود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهان او اینها اشداء ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ند ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾اند ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ﴾ اما ﴿وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ﴾ فرمود جریان مؤمنینی که همراهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نصیب اینها شد مثل یک بوته است این بوته به غیر متّکی نیست به بیرون از خود حرکت نمیکند ﴿کَزَرْعٍ﴾ که ﴿أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾ خودش استخراج میکند اجتهاد میکند استنباط میکند جوانه خود را شطئ را و جوانه را کسی به او نداد پیوند نزد خودش بیرون آورد خودش استخراج کرد برای اینکه این جوانه به ثمر برسد ﴿فَآزَرَهُ﴾ او را وزیر کرد وزین کرد ثقل به او داد برای اینکه خودش و وزرای او بالأخره بتوانند روی پای خودشان بایستند ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾ غلیظ شد ستبر شد چون ستبر شد ﴿فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾ سوق همان ساق است ساق همان پا حالا روی پای خود ایستاد برای اینکه روی پای خود بایستد هر چند سانتی یا هر چند میلیمتری کمربند را محکم گره میزند میبینید این نیها خب بالأخره بارشان سنگین است اینچنین نیست که صاف رشد بکنند بالأخره یا چند سانتی یا چند میلیمتری مربوط به آن بدنه است بعضیها هستند که بالأخره بعد از یک متر یا کمتر و بیشتر کمربند را گره میزنند بعضی بعد از چند سانتاند بعضی بعد از چند میلیمترند این نی و امثال نی را که میبینید اینها کمربند خودشان را بعد از یک مدتی گره میزنند که بتوانند بایستند بالأخره اینجا را محکم میکنند مثل داربست اینهاست مثل چوب بست اینهاست چون اگر مستقیم بخواهد برود بالا سنگینی میکند بالأخره فرمود مؤمنین روی پای خودشان وا میایستند مثل درختی که روی پای خودش ایستاده چون ساقه دارد پا دارد پایهدار است روی پای خود میایستد خب آن تشبیه معقول به محسوس درباره جمادات است و این تشبیه معقول به محسوس درباره گیاهان است بالأخره اگر جمادات حرکت میکنند «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» یا گیاهان حرکت میکنند ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾ اینها در خودشان حرکت میکنند بیرون که حرکت نمیکنند که از درون حرکت شروع میشود خب انسان هم که حرکت میکند از کجا حرکت میکند فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ مواظب جانتان باشید مواظب راه باشید خلاصه خب اگر راه و سالک به یکی شد راه و رهرو یکی شد راه و هدف هم یکی میشود آن وقت خود انسان همه این مسیر را طی میکند خودش به همین صورت درمیآید اگر خدای ناکرده بیراهه رفت خودش میشود هیزم جهنم فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ همین میشود هیزم جهنم آن وقت همین را میبرند میسوزانند در جهنم اینچنین نیست که دیگر حالا ذغال سنگی مواد سخت و سوز را از جای دیگر بیاورند که همین هیزمها را میبرند دود میکنند و اگر نه راه صحیح را طی کرد همین میشود روح و ریحان همین را میبرند در بهشت اما ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه «له جنّة نعیم» این «له جنّة نعیم» برای اوایل است اما وقتی که خود به این مرحله رسید میشود ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ البته جنات در قرآن فراوان است در قیامت فراوان است گاهی دارد ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ گاهی ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ بعد میفرماید ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ دو تا دو تا بهشت فراوان است یکی از آن بهشتها همین است ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ هم سر جایش محفوظ است غرف مبنیه سر جایش محفوظ است هزارها فیض الهی سر جایش محفوظ است باغ و بوستان سر جایش محفوظ است ولی خود این آقا هم روح و ریحان است نه اینکه این آیه سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» یک «لام»ی در تقدیر باشد یا ذوئی در تقدیر باشد «فهو ذو ریحان ذو جنه یا له روح له ریحان له جنه» خودش اینچنین است آن روح و ریحان بیرونی هم سر جایش محفوظ است حالا خیلی برهان قطعی ما نداریم که جهنم منحصر در یک قسم است ما جهنم غیر منقول داریم نه جهنم منقول هم داریم بهشت هم دو قسم است منقول و غیر منقول جهنم هم دو قسم است منقول و غیر منقول آن جهنم غیر منقول که معروف است همه ما میدانیم جهنم منقول را باید شناخت اینکه در سورهٴ «فجر» دارد که ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ﴾ آن روز جهنم را میآورند خب جهنم را میآورند در روایاتی که ذیل این آمده است دارد که زمامش را با آن قلادههای آهنین چند تا فرشته جهنم را کشان کشان میآورند معلوم میشود جهنم منقول هم ما داریم غیر از آن جهنم غیر منقول آن جهنم غیر منقول که یک امر بیّن الرشد است و وضعش روشن است بهشت غیر منقول هم یک امر روشنی است که ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ﴾ ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِین﴾ اینهایش مشخص است عمده شناخت آن بهشت و جهنم منقول است عمده شناخت آن هیزم منقول است که فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ خب اگر اینچنین است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ مواظب خودتان باشید کسی را خواستید فریب بدهید بدانید اول خودتان را فریب میدهید محال است عقلاً و نقلاً که کسی به دیگری ظلم بکند نسبت به دیگری بد بکند این محال است سایه ظلم به دیگری میرسد اصلاً انسان ممکن نیست نسبت به کسی کار خیر بکند ممکن نیست نسبت به کسی کار بد بکند الا بالعرض چون حالا که ثابت شد انسان هر کاری که میکند در درون اوست یا عقیده است یا اخلاق است یا اعمال است بالأخره او دارد این کارها را انجام میدهد او اگر این کارها را انجام میدهد چگونه به دیگری میرسد لذا اگر کسی کار خیری برای دیگری کرد یعنی مثلاً برای دیگری مسکن ساخت برای دیگری مستشفا و بیمارستان و درمانگاه و مدرسه ساخت خب چندین برابر را خود میبرد آن جزای ابد را خود میبرد یک خانه زودگذر قابل زوالی هم برای دیگری ساخت خب آنکه خود میبرد با آن که دیگری برده است اصلاً قابل قیاس نیست لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اینها خیال کردند این «لام» «لام» نفع است گفتند دومی به قرینه مشاکله «لام» آمده وگرنه آنجا باید علی باشد اینها خیال کردند که این ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ﴾ چون «لام» «لام» نفع است آن ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ﴾ باید «فعلیها» باشد اما ﴿فَلَهَا﴾ شد به قرینه مشاکله در حالی که «لام» برای نفع و ضرر نیست اینجا این «لام» «لام» اختصاص است یعنی مؤمنین بدانید کار خوب کردید برای شماست کار بد کردید برای شماست مثل اینکه انسان درون خانه خود درخت یاس میکارد این برای خود اوست اگر یک درخت مثمری را هم در منزل خود کاشت ملک اوست برای اوست میوهاش برای اوست همهاش برای اوست منتها بوی آن درخت هم نصیب رهگذر میشود سایهای هم احیاناً به پشت دیوار نصیب عابر میکند عابر از سایه این درخت استفاده میکند وگرنه درخت برای شماست که در منزلتان کاشتید و اگر کسی کنیفی در منزل خود حفر بکند تمام این لجنها مزاحم اوست گاهی هم بویش مزاحم رهگذر است بالأخره انسان یا در درون خود «روضة من ریاض الجنة» احداث میکند یا «حفرة من حفر النیران» گاهی بویش به کسی دیگر میرسد بنابراین اگر کسی کسی را کشت این بوی کنیف است که آن مظلوم را از بین برده است «یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم» خب انتقامی که او میگیرد قابل قیاس نیست خطر آدم کشی مگر چقدر است بالأخره آن مظلوم یک چند لحظهای آسیب دید بعد به بهشت رفت اما این ظالم برای ابد دارد میسوزد ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾ بنابراین هر کس کاری انجام میدهد به سود خودش است اگر خواست خدمتی بکند به خود کرده است کسی خواست دیگری را فریب بدهد اول خودش را فریب داد بعد دیگری را لذا فرمود این طریقی که هست و منتهای این طریق لقای خداست این طریق از خودتان شروع میشود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ الزموا انفسکم مواظب باشید که از این جانتان فاصله نگیرید و فراموش نکنید از اینجا طبق بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) معلوم میشود این حدیث معروف با آیه سورهٴ مبارکهٴ «حشر» ارتباط تام دارند به تعبیر بعضی از بزرگان اینها به منزله عکس نقیض یکدیگرند اینکه فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اگر کسی خودش را شناخت خدا را میشناسد نه معنایش این است که اگر کسی براساس آن براهینی که در کتابهای عقلی آمده درباره خویشتن خویش فکر بکند خدای خود را میشناسد یعنی از اثر پی به مؤثّر میبرد این اینچنین نیست حدیث میخواهد بفرماید که اگر کسی خود را شناخت معلوم میشود که «قد عرف ربه» خدای خود را قبلاً شناخت چرا؟ چون برای اینکه اگر کسی به فکر هدف باشد به فکر راه است انسان اول به فکر راه که نیست اول به فکر هدف است اگر هدف داشته باشد به این فکر است که خب من با چه راهی به آن هدف برسم اگر هدف نداشته باشد راهی برای او مطرح نیست اگر کسی نخواست درس بخواند اصلاً به فکر حوزه یا دانشگاه نیست اگر کسی نخواست سفر مکه نخواست مکه برود به فکر زمینی و هوایی نیست که اگر کسی نخواست به زیارت عتبات برود به این فکر نیست که از کدام راه برود که اول هدف است بعد راه در موقع رفتن راه مقدم است ولی در موقع تحقّق و عزم و تصمیم اول هدف است بعد راه کسی نمیخواهد یک کاری را انجام بدهد که به دنبال هدف نیست چون هدف لقای خداست اگر کسی لقای خدا را پذیرفت به این فکر است که از یک راه صحیحی به آنجا برود آنگاه راه همان طریق نفس است لذا اگر کسی به فکر خویشتن خویش بود معلوم میشود که هدف را فهمید لذا معنای این حدیث این است که «من عرف نفسه» معلوم میشود که «فقد عرف ربه» قبلاً که الآن به فکر خودش است عکس نقیض این همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها چون خدا را فراموش کردند خدا هم اینها را از یاد خودشان برد چرا؟ برای اینکه اگر کسی هدف را ﴿وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی﴾ او را فراموش کرد خب راه را هم فراموش میکند کسی نخواست درس بخواند خب راه مدرسه هم یادش میرود راه مدرسه را برای درس خواندن یاد میگیرند وگرنه اگر درس خواندن نباشد که میخواهد چه کند راه را یاد بگیرد راه همیشه راه است همیشه وسیله است راه هرگز هدف نخواهد بود خب اگر کسی پس هدف را و یادش برد و فراموش کرد راه هم یادش میرود لذا عکس نقیض این حدیث معروف همان آیهٴ سورهٴ «حشر» است «من عرف نفسه» معلوم میشود که «فقد عرف ربه» قبلاً و سابقاً عکس نقیضش این است که «من لم یعرف ربه لم یعرف نفسه» یعنی اگر کسی خدا را نشناخت خود را هم نمیشناسد آنگاه همین عکس نقیض آن جمله معروف که به این صورت ذکر میشود «من لم یعرف ربه لم یعرف نفسه» به صورت آیهٴ «حشر» درآمده است ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ خدا را فراموش کردند خدا آنها را از یاد خودشان برد آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید اینها دیگر به فکر خودشان نیستند از اینجا یک مطلب دیگری معلوم میشود و آن این است که اینکه ذات اقدس الهی به ما فرمود: ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ مواظب جانتان باشید مسئول کیست و مسئول عنه چیست چه کسی مخاطب است چه کسی مکلّف است چه چیزی مکلّف به اگر به ما گفتند مالتان را مواظب باشید از راه حلال فراهم بکنید در راه حلال صرف بکنید اینها را ما میفهمیم این برای بیرون از ماست اگر به ما بگویند خانهتان مالتان زندگیتان را مواظب باشید اینها را خوب میفهمیم یک قدری جلوتر که بیاییم به ما بگویند مواظب دست و پا و چشم و گوشتان باشید اینها را هم میفهمیم به ما بگویند دستتان را در راه صحیح به کار ببرید میفهمیم چشمتان را در راه صحیح به کار ببرید نمیفهمیم به ما بگویند خودت را در راه صحیح مصرف بکن این مسئول کیست مسئول عنه کیست آن مکلّف کیست و آن مکلف به چیست به ما اگر بگویند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ اینها را میفهمیم حالا یا عمل بکنیم یا نکنیم بالأخره میفهمیم به ما بگویند ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ﴾ میفهمیم اما ﴿والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ این سومی را نمیفهمیم برای اینکه آن مکلّف باید از مکلّف به جدا باشد در اینجا هم این را نمیفهمیم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ را هم نمیفهمیم که مواظب جانتان باشید خب مگر مواظب جانمان باشیم مگر ما غیر از جانیم این مخاطب کیست مکلّف به چیست آن مأمور کیست آن مأمور به چیست آنگاه چون نمیفهمیم باید این نفهمی و قصور و ضعف را به حساب خودمان بیاوریم دوباره بررسی کنیم ببینیم که ما در درونمان یکی هستیم یا چند تا وقتی مراجعه کردیم میبینیم درون ما غوغاست ما چندین شأن داریم یکی امر به معروف میکند یکی نهی از منکر میکند یکی امر به منکر میکند نهی از معروف میکند یکی امر به معروف میکند و یکی نهی از منکر میکند در دستگاه ما یک عالمی است از یک طرفی ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ ما یک شأنی این نفوس فراوان در ما نیست شئون فراوان یک واقعیت است میبینیم در دستگاه ما چیزی هست کسی هست حالا این کیست شأنی از ماست مأموری از مأموران ماست کیست که بالأخره او امر منکر دارد امر به منکر دارد و نهی از معروف ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ این امر به سوء جامع بین امر به منکر و نهی از معروف است ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ فرمان به حرام میدهد گاهی ترک واجب گاهی فعل حرام این یک بخش از یک سمتی هم ﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی﴾ یک بزرگواری هم در نهان انسانی هست که او نهی از منکر میکند امر به معروف میکند آن کیست یک شأنی هم هست که اگر کسی کار زشت کرد او را ملامت میکنند که از او به عنوان نفس لوّامه یاد میشود ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾ یک کسی هم هست یا یک شأنی هم هست که هنرش در فریبکاری است که او را نفس مسوّله میگویند نفس مسوّله غیر از نفس اماره بالسوء است تسویل یعنی طرزی هنرنمایی بکند زشت را زیبا نشان بدهد زیبا را زشت نشان بدهد که انسان باورش بشود که این کار کار خوب است و ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ این تسویل قبل از آن اماره بالسوء است یعنی در نهان انسانی یک دستگاهی هست که با تقلّب و حیله تمام زشتیها را پشت یک تابلو پنهان میکند یک قشر ظریف زرورق براقی روی این لجن میکشد انسان را به صورت یک تابلو میفریبد هر کاری را که بخواهد به خورد انسان بدهد و انسان را وادار آن کار بکند تمام معایب را بدعاقبتی را زشتیها را که لجنهای این کار است این را پشت این تابلو پنهان میکند یک قشر زیبای زرورق روشنی روی این لجنها میکشد انسان این را خوب میبیند وقتی خوب دید واردش میشود وقتی وارد شد عادت میکند وقتی عادت کرد میداند بد است اما چون عادت کرده است از آن به بعد عالماً عامداً این کار را میپذیرد میشود امّاره بالسوء نفس امّاره بالسوء فریب نمیدهد میگوید این حرام است بیّن است قطعی است ولی باید بکنی حالا آدم که عادت کرد تحت امر قرار میگیرد این دیگر فرمان است اول نیرنگ است بعد فرمان وقتی آدم اسیر شد ناچار است حرف امیر را گوش بدهد اول که آن اسیر گیرنده آمرانه حرف نمیزند که اول میفریبد وقتی با فریب گرفت از آن به بعد فرمان میدهد اسیر باید فرمان ببرد این امّاره بالسوء بعد از آن نفس مسوّله است نفس مسوّله گاهی برادر کشی را زیبا نشان میدهد نظیر جریان آنچه که برادران یوسف درباره یوسف کردند که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ﴾ خب این نفس تسویل کرد ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ﴾ در جریان هابیل و قابیل هم که بحثش قبلاً گذشت همین بود دیگر طوری است که بالأخره برای آدم خوب و زیبا جلوه میکند میگوید این کار، کار خوبی است اگر یک مختصر بدی هم باشد بدی هم داشته باشد جبران میشود با این فریب میافتد در این دام این کار برای تسویل است گاهی انسان را به حد شرک میرساند نظیر کاری که سامری پلید کرده است که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) فرمود چرا این کار را کردی گفت ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾ خب یا حب جاه است یا حب مقام است بالأخره این نفس مسوّله تمام آن لجنهای بدبو را پشت این تابلو زرورق پنهان میکند یک قشر زیبایی یا شهد عسلی رویش میکشد انسان میبیند خوش طعم است بعد به دام لجن میافتد وقتی به دام لجن افتاد او انسان را اسیر میگیرد وقتی اسیر گرفت از این به بعد فرمان میدهد که عالماً عامداً باید این حرام را مرتکب بشوی از آن به بعد میشود اماره بالسوء دیگر لوّامه رخت برمیبندد انسان دیگر خودش را ملامت نمیکند ملامت در جایی است که انسان یک احساس تأثّری داشته باشد خب از طرف دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «ق» فرمود که وسوسههای نفس انسانی را ما بلدیم ما میدانیم ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ ما میدانیم که نفس او چه وسوسهای میکند بعد معلوم میشود نفس انسان شأنی از شئونی دارد که او وسوسهها را به عهده میگیرد حالا یا همان مُوَسْوِس مسوّل است بعد کم کم امّاره بالسوء میشود یا اینها یک باند مسلّحیاند که یکی وسوسه میکند یکی تسویل میکند یکی امر به سوء دارد در مقاطع مختلف به هر تقدیر انسان اینها را دارد یک چیزی هم هست که همه اینها را کنترل میکند که آن فطرت است آن رئیس همه این قواست خطابها متوجه اوست که مواظب زیردستهایت باش اینها را ما به تو دادیم همه اینها نعمت است اینها را بجا صرف بکن این نفسی که انتقامجوست این را به عنوان ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ صرف بکن آنکه جاذبه دارد او را به عنوان ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ صرف بکن اینها ابزار تواند این ابزار را هدر نده خطاب در حقیقت به همان آن نقطه آغازین است اینکه در بعضی از تعبیرات شد که عقل مخاطب است عقل سواره میبرد عقل عقاب میبرد آن عقل کلی حسابش دیگر است وامّا در انسان یک نقطه مرکزی هست که شئون دیگر را آن نقطه مرکزی اداره میکند آنگاه خطاب همهاش به همین نقطه مرکزی است حالا معلوم میشود آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که فرمود: ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ یعنی چه؟ در سؤال توبیخی سؤال محاسبهای و مناقشهای یک سائل است یک مسئول یک مسئولعنه همه جا همینطور است در این سؤال مناقشهای سائل خدا فرشتگان الهیاند که ﴿إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ﴾ اینها میپرسند اینها انسان را زیر سؤال میبرند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ مسئول خود انسان است مسئولعنه یعنی آن زیرمجموعه سمع است و بصر و دل آدم این دل همان شئونی است که اطراف آن هسته مرکزی دور میزند ما یک خود نهایی داریم که آن خود نهایی این خودهای عادی ما را تأمین میکند او اگر خدای ناکرده فراموش شد آن وقت اینها میداندار میشوند لذا ذات اقدس الهی فرمود اینها آن خود اصلی را فراموش کردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ بعد فرمود اینها که خود اصلی را فراموش کردند فقط به فکر خود مجازیاند در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و امثال آن هست که فرمود ما هر وقت به اینها میگوییم جهاد فی سبیل الله کنید به جبهه بروید اینها ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اینها فقط به فکر خودشاناند چه کسانی به فکر خودشاناند همینها که خودشان را فراموش کردند اینها که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خدا را فراموش کردند و خدا هم انسا کرد کیفری داد و اینها خودشان را از یادشان بردند به فکر خود حیوانیاند به فکر خود باطلیاند که به جای آن خود اصیل نشسته است و آن خود اصلی مخاطب است به او میگویند تو مسئولی از دلت میپرسیم نه تنها از چشم و گوش از دلت میپرسیم دلت را چه کردی ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ کل واحد مسئول عنهاند مسئول خود شخص است آن هسته مرکزی است سائل هم خداست شخص مسئول است آن زیرمجموعه مسئولعنه است آن مطلبها مسئول عنهاند سائل هم خداست بنابراین انسان وقتی آن خود اصلی را فراموش بکند این خودهای اعتباری میداندار میشوند آن وقت غاصبانه دارند زندگی میکنند اینها ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ همین انفس دروغین اینها فقط به فکر خودشاناند چون خود راستین را فراموش کردند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»
- قیامت ظرف ظهور واقعیتها
- بیان حرکت در سیر و سلوک نفسانی
- طریقه حرکت انسانها خائف به سوی خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾
چند شأن نزول برای این آیه ذکر کردند که بعضیها مناسب نیست بعضیها تناسب دارد ولی چون روایت معتبری دلالت نکرد بر اینکه این آیه در آن زمینه نازل شده است قابل استدلال نیست یکی از آن وجوهی که تناسب ندارد این است که وقتی اسلام از مشرکین جزیه قبول نکرد و از اهل کتاب جزیه قبول کرد منافقین مشرکین عرب را سرزنش کردند یا تحریک کردند و از طرفی مسلمین را سرزنش کردند که چطور شما از بعضی از غیر مسلمانها جزیه میپذیرید از بعضی از غیر مسلمانهای دیگر جزیه نمیپذیرید غافل از اینکه بین اهل کتاب که موحّدند و نبوت عامه را میپذیرند با مشرکینی که بتپرستاند خیلی فرق است به هر تقدیر در این زمینه آیه نازل شد که ملامت دیگران شما را متأثّر نکند ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ خب ملاحظه میفرمایید این تناسبی ندارد مناسب با آن بخش این آیه است که ﴿لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ و مانند آن این شأن نزول گذشته از اینکه به یک روایت معتبری تکیه نکرده است تناسبی هم با آیه ندارد شأن نزول دیگر این است که مسلمانها خیلی تلاش میکردند که کفّار دین را بپذیرند و هدایت بشوند البته بعضی از کفّار توبه میکردند و اسلام میآوردند بعضیها همچنان بر کفرشان میماندند در چنین فضایی آیه نازل شده است که ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ این بیتناسب نیست یعنی شما مادامی که وظیفه خودتان را انجام دادید اگر دیگران نصیحت شما را نپذیرفتند امر به معروف شما در آنها اثر نکرده است به حال شما زیانبار نیست ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ نظیر اینکه به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ یا ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ و مانند آن ولی غالب این شأن نزولها از باب تناسبی است که بعدها تطبیق کردند نه اینکه یک روایت معتبری باشد دلالت بکند به اینکه این آیه در چنین زمینهای نازل شده است این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که این آیهٴ مبارکه چهار جمله دارد که باید در چهار فصل بحث بشود منتها بعضی از فصولش قبلاً بحث شد یا به طور مکرّر بعداً هم خواهد آمد بعضی از فصولش خیلی مهم است آن فصل اولش از همه مهمتر است که محل بحث است و آن این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ فصل دوّمش این است که ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ که این هم قابل بحث است فصل سومش این است که ﴿إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً﴾ که مرجع همه شما خداست خب این مکرّر این مضمون گذشت بعد هم مکرّر خواهد آمد که مرجع همه انسانها خداست فصل چهارم این است که در معاد که رجوع همه انسانها به ذات اقدس الهی است حل شده است آنگاه خداوند هر کسی را برابر اعمالش آگاه میکند جزا میدهد ﴿فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
مطلب بعدی آن است که اصل رجوع الی الله برای همه انسانهاست چه اینکه در آیهٴ شش به بعد سورهٴ «انشقاق» در نوبت دیروز خوانده شد که ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ اما در اینجا خطاب به مؤمنین است برای اینکه برابر آیهٴ سورهٴ «انشقاق» گرچه همه در حرکتاند و همه مسافرین قابل نصیحتاند و اما آن مسافر پندگیر خصوص مؤمنیناند از این جهت به مؤمنین میفرماید ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ خب بعضی از این مسافرین گوش به حرف کسی نمیدهند اینها مستانه میروند بالأخره سقوط میکنند آن که عاقلانه حرکت میکند باید او را نصیحت کرد آن که گوش به حرف هیچ راهنمایی و راه بلدی نمیدهد چندین بار نصیحت کردند دیدند او گوش به حرف کسی نمیدهد او گرفتار ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ خواهد شد پس اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ برای این نیست که این راه مخصوص مؤمنین است بلکه هدایت این راه و تنبه به این راه درباره مؤمنین سودمند است وگرنه درباره دیگران که میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ سودی ندارد هم آنها به پیغمبرشان گفتند خودت را خسته نکن چه بگویی چه نگویی ما گوش نمیدهیم هم خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ این گروه در قیامت هم باید گرفتار جهنّمی بشوند که خودشان اعتراف میکنند میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾ اینها که به پیغمبرشان میگویند چه موعظه بکنی چه موعظه نکنی ما گوش نمیدهیم همینها مبتلا به جهنمی میشوند که خودشان اعتراف میکنند میگویند ما چه بنالیم چه ننالیم باید اینجا بسوزیم ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾ یک وقت است ضجّه و گریه اثر دارد که آنها آن وقت این گریه را نکردند حالا که گرفتار آتشاند چه بنالاند چه ننالاند باید بسوزند.
خب مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم تعبیر راه زیاد هست که سه نمونه در بحث دیروز به عرضتان رسید تعبیر به صراط کردن تعبیر به سرعت کردن تعبیر به عجله و تأنّی کردن اینها معلوم میشود که راه است در بعضی از آیات تعبیر به طریق هم شده است طریق مستقیم چه اینکه در آیات دیگر هم از منتها یاد شده است اگر سخن از طریق است معلوم میشود که انسان مسافر است در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ سی این است ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» خدا به عنوان منتها یاد شده است ﴿ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزَاءَ الأوْفَی﴾ آیهٴ ٤٢ سورهٴ «نجم» ﴿وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی﴾ خب اگر پایان خداست معلوم میشود یک راهی هست دیگر اگر راهی نباشد که پایان معنایی ندارد که این تعبیرها نشان میدهد که یک راهی هست عمده آن است که ما بدانیم این راه کجاست یقیناً این راه همان دین خداست اما دین خدا کجاست قرآن و سنّت راه است یعنی این معارفی که در بیرون از جان ماست این راه است؟ اینها راه بالقوهاند نه راه بالفعل راه برای راهی است آن راهی کیست؟ آن راهی نفس انسان است انسان است خب انسان در قرآن و سنّت حرکت کند یعنی چه؟ یعنی بفهمد ایمان بیاورد متخلّق به اخلاق قرآنی بشود عامل به احکام قرآنی بشود پس همه اینها در فضای نفس اوست بیرون از نفس هر چه هست طریق بالقوه است نه طریق بالفعل طریق بالفعل آن است که راهی این راه را طی کند خب چه وقت طی میکند؟ آن وقتی که بفهمد و ایمان بیاورد و متخلّق بشود و عمل بکند پس راه در درون است وقتی راه در درون شد راه و رهرو یکی است راه و رونده یکی است وقتی راه درون شد راه و هدف هم یکی است قهراً رهرو با هدف میشود یکی آن وقت این مجموعه خود انسان درمیآید آنگاه خود انسان این راه را یکی پس از دیگری طی میکند طبق آیات سورهٴ مبارکهٴ «انفال» «درجةً فدرجةً» این راه را طی میکند که فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ وقتی خوب با این راه آشنا شد این راه برای او اول حال بود بعد ملکه شد بعد به منزله فصل مقوّم شد دیگر این «لام» ﴿لَهُم﴾ میافتد میشود آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» ﴿هُمْ دَرَجَات﴾ اینچنین نیست که حالا یکجا «لام» افتاده باشد محذوف باشد نه «لام» را باید بیندازند این «لام» جایش اینجا نیست اصلاً که اگر باشد غلط است نه اینکه «لام»ی هست و در تقدیر است ﴿هُمْ دَرَجَات﴾ چون راه در درون آدم است دیگر وقتی راه در درون شد هدف هم در درون است انسان نظیر سنگی نیست که او را از بالای کوه به دامنه کوه بغلطاناند انسان نظیر گیاهی است که رشد میکند خب اگر یک هسته بخواهد رشد کند ﴿فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی﴾ چه هسته چه حبه خدای سبحان خالق اینهاست محرّک اینهاست این هسته این نوا شکافته میشود میشود نخل باسق آن حبه شکافته میشود میشود سنبل و خوشه گندم و جو خب این حبه حرکت کرد اما نه آنطور که سنگ از بالای کوه حرکت بکند این هسته حرکت کرد امّا نه آنطوری که یک کلوخ از جایی به جایی حرکت بکند حرکت میکند از درون منشق میشود ریشه میزند جوانه میزند بالا میآید این هم حرکت است سنگ هم که حرکت میکند حرکت است انسان در درجه اول «معادن کمعادن الذهب والفضه» بعدش هم نظیر گیاهان است این تشبیه معقول به محسوس را دین به ما آموخت یک وقت است میفرماید «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» که این را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در جلد هشتم کافی یعنی همان روضه کافی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد خب این معدن که روز اول معدن نبود که روز اول استعداد طلا و نقره شدن در نهان و نهاد این خاکها بود هر خاکی استعداد یک معدن خاص داشت بعضی ده قرن بعضی هزار قرن بعضی یک میلیون قرن طول کشید بالأخره یا «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن» اینچنین نبود که روز اول اینجا لعل و بدخشان خلق شده باشد که اما این یک تکه خاکی که کم کم سنگ شد بعد لعل شد خب این میلیونها سال لااقل بعضیها طول کشید که خاک بشود سنگ بعد بشود لعل هر خاکی هم البته آماده برای هر معدن شدنی نیست خب این از درون حرکت کرد دیگر کسی او را که لعل یا بدخشان نکرد که این «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» این تشبیه معقول به محسوس است در بخش جمادات یعنی حرکتهای انسانی که یک امر عقلی است تشبیه شده به حرکت جمادات که یک امر حسی است این جمادات محسوساند البته سیر آنها محسوس نیست اما طلا را آدم میبیند نقره را میبیند نه سیرش که از یک خاک چند قرن قبل حرکت کرده شده لعل یا عقیق در تشبیه معقول به محسوس دیگر فرمود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهان او اینها اشداء ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ند ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾اند ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ﴾ اما ﴿وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ﴾ فرمود جریان مؤمنینی که همراهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نصیب اینها شد مثل یک بوته است این بوته به غیر متّکی نیست به بیرون از خود حرکت نمیکند ﴿کَزَرْعٍ﴾ که ﴿أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾ خودش استخراج میکند اجتهاد میکند استنباط میکند جوانه خود را شطئ را و جوانه را کسی به او نداد پیوند نزد خودش بیرون آورد خودش استخراج کرد برای اینکه این جوانه به ثمر برسد ﴿فَآزَرَهُ﴾ او را وزیر کرد وزین کرد ثقل به او داد برای اینکه خودش و وزرای او بالأخره بتوانند روی پای خودشان بایستند ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾ غلیظ شد ستبر شد چون ستبر شد ﴿فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾ سوق همان ساق است ساق همان پا حالا روی پای خود ایستاد برای اینکه روی پای خود بایستد هر چند سانتی یا هر چند میلیمتری کمربند را محکم گره میزند میبینید این نیها خب بالأخره بارشان سنگین است اینچنین نیست که صاف رشد بکنند بالأخره یا چند سانتی یا چند میلیمتری مربوط به آن بدنه است بعضیها هستند که بالأخره بعد از یک متر یا کمتر و بیشتر کمربند را گره میزنند بعضی بعد از چند سانتاند بعضی بعد از چند میلیمترند این نی و امثال نی را که میبینید اینها کمربند خودشان را بعد از یک مدتی گره میزنند که بتوانند بایستند بالأخره اینجا را محکم میکنند مثل داربست اینهاست مثل چوب بست اینهاست چون اگر مستقیم بخواهد برود بالا سنگینی میکند بالأخره فرمود مؤمنین روی پای خودشان وا میایستند مثل درختی که روی پای خودش ایستاده چون ساقه دارد پا دارد پایهدار است روی پای خود میایستد خب آن تشبیه معقول به محسوس درباره جمادات است و این تشبیه معقول به محسوس درباره گیاهان است بالأخره اگر جمادات حرکت میکنند «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» یا گیاهان حرکت میکنند ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾ اینها در خودشان حرکت میکنند بیرون که حرکت نمیکنند که از درون حرکت شروع میشود خب انسان هم که حرکت میکند از کجا حرکت میکند فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ مواظب جانتان باشید مواظب راه باشید خلاصه خب اگر راه و سالک به یکی شد راه و رهرو یکی شد راه و هدف هم یکی میشود آن وقت خود انسان همه این مسیر را طی میکند خودش به همین صورت درمیآید اگر خدای ناکرده بیراهه رفت خودش میشود هیزم جهنم فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ همین میشود هیزم جهنم آن وقت همین را میبرند میسوزانند در جهنم اینچنین نیست که دیگر حالا ذغال سنگی مواد سخت و سوز را از جای دیگر بیاورند که همین هیزمها را میبرند دود میکنند و اگر نه راه صحیح را طی کرد همین میشود روح و ریحان همین را میبرند در بهشت اما ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه «له جنّة نعیم» این «له جنّة نعیم» برای اوایل است اما وقتی که خود به این مرحله رسید میشود ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ البته جنات در قرآن فراوان است در قیامت فراوان است گاهی دارد ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ گاهی ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ بعد میفرماید ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ دو تا دو تا بهشت فراوان است یکی از آن بهشتها همین است ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ هم سر جایش محفوظ است غرف مبنیه سر جایش محفوظ است هزارها فیض الهی سر جایش محفوظ است باغ و بوستان سر جایش محفوظ است ولی خود این آقا هم روح و ریحان است نه اینکه این آیه سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» یک «لام»ی در تقدیر باشد یا ذوئی در تقدیر باشد «فهو ذو ریحان ذو جنه یا له روح له ریحان له جنه» خودش اینچنین است آن روح و ریحان بیرونی هم سر جایش محفوظ است حالا خیلی برهان قطعی ما نداریم که جهنم منحصر در یک قسم است ما جهنم غیر منقول داریم نه جهنم منقول هم داریم بهشت هم دو قسم است منقول و غیر منقول جهنم هم دو قسم است منقول و غیر منقول آن جهنم غیر منقول که معروف است همه ما میدانیم جهنم منقول را باید شناخت اینکه در سورهٴ «فجر» دارد که ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ﴾ آن روز جهنم را میآورند خب جهنم را میآورند در روایاتی که ذیل این آمده است دارد که زمامش را با آن قلادههای آهنین چند تا فرشته جهنم را کشان کشان میآورند معلوم میشود جهنم منقول هم ما داریم غیر از آن جهنم غیر منقول آن جهنم غیر منقول که یک امر بیّن الرشد است و وضعش روشن است بهشت غیر منقول هم یک امر روشنی است که ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ﴾ ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِین﴾ اینهایش مشخص است عمده شناخت آن بهشت و جهنم منقول است عمده شناخت آن هیزم منقول است که فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ خب اگر اینچنین است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ مواظب خودتان باشید کسی را خواستید فریب بدهید بدانید اول خودتان را فریب میدهید محال است عقلاً و نقلاً که کسی به دیگری ظلم بکند نسبت به دیگری بد بکند این محال است سایه ظلم به دیگری میرسد اصلاً انسان ممکن نیست نسبت به کسی کار خیر بکند ممکن نیست نسبت به کسی کار بد بکند الا بالعرض چون حالا که ثابت شد انسان هر کاری که میکند در درون اوست یا عقیده است یا اخلاق است یا اعمال است بالأخره او دارد این کارها را انجام میدهد او اگر این کارها را انجام میدهد چگونه به دیگری میرسد لذا اگر کسی کار خیری برای دیگری کرد یعنی مثلاً برای دیگری مسکن ساخت برای دیگری مستشفا و بیمارستان و درمانگاه و مدرسه ساخت خب چندین برابر را خود میبرد آن جزای ابد را خود میبرد یک خانه زودگذر قابل زوالی هم برای دیگری ساخت خب آنکه خود میبرد با آن که دیگری برده است اصلاً قابل قیاس نیست لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اینها خیال کردند این «لام» «لام» نفع است گفتند دومی به قرینه مشاکله «لام» آمده وگرنه آنجا باید علی باشد اینها خیال کردند که این ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ﴾ چون «لام» «لام» نفع است آن ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ﴾ باید «فعلیها» باشد اما ﴿فَلَهَا﴾ شد به قرینه مشاکله در حالی که «لام» برای نفع و ضرر نیست اینجا این «لام» «لام» اختصاص است یعنی مؤمنین بدانید کار خوب کردید برای شماست کار بد کردید برای شماست مثل اینکه انسان درون خانه خود درخت یاس میکارد این برای خود اوست اگر یک درخت مثمری را هم در منزل خود کاشت ملک اوست برای اوست میوهاش برای اوست همهاش برای اوست منتها بوی آن درخت هم نصیب رهگذر میشود سایهای هم احیاناً به پشت دیوار نصیب عابر میکند عابر از سایه این درخت استفاده میکند وگرنه درخت برای شماست که در منزلتان کاشتید و اگر کسی کنیفی در منزل خود حفر بکند تمام این لجنها مزاحم اوست گاهی هم بویش مزاحم رهگذر است بالأخره انسان یا در درون خود «روضة من ریاض الجنة» احداث میکند یا «حفرة من حفر النیران» گاهی بویش به کسی دیگر میرسد بنابراین اگر کسی کسی را کشت این بوی کنیف است که آن مظلوم را از بین برده است «یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم» خب انتقامی که او میگیرد قابل قیاس نیست خطر آدم کشی مگر چقدر است بالأخره آن مظلوم یک چند لحظهای آسیب دید بعد به بهشت رفت اما این ظالم برای ابد دارد میسوزد ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾ بنابراین هر کس کاری انجام میدهد به سود خودش است اگر خواست خدمتی بکند به خود کرده است کسی خواست دیگری را فریب بدهد اول خودش را فریب داد بعد دیگری را لذا فرمود این طریقی که هست و منتهای این طریق لقای خداست این طریق از خودتان شروع میشود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ الزموا انفسکم مواظب باشید که از این جانتان فاصله نگیرید و فراموش نکنید از اینجا طبق بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) معلوم میشود این حدیث معروف با آیه سورهٴ مبارکهٴ «حشر» ارتباط تام دارند به تعبیر بعضی از بزرگان اینها به منزله عکس نقیض یکدیگرند اینکه فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اگر کسی خودش را شناخت خدا را میشناسد نه معنایش این است که اگر کسی براساس آن براهینی که در کتابهای عقلی آمده درباره خویشتن خویش فکر بکند خدای خود را میشناسد یعنی از اثر پی به مؤثّر میبرد این اینچنین نیست حدیث میخواهد بفرماید که اگر کسی خود را شناخت معلوم میشود که «قد عرف ربه» خدای خود را قبلاً شناخت چرا؟ چون برای اینکه اگر کسی به فکر هدف باشد به فکر راه است انسان اول به فکر راه که نیست اول به فکر هدف است اگر هدف داشته باشد به این فکر است که خب من با چه راهی به آن هدف برسم اگر هدف نداشته باشد راهی برای او مطرح نیست اگر کسی نخواست درس بخواند اصلاً به فکر حوزه یا دانشگاه نیست اگر کسی نخواست سفر مکه نخواست مکه برود به فکر زمینی و هوایی نیست که اگر کسی نخواست به زیارت عتبات برود به این فکر نیست که از کدام راه برود که اول هدف است بعد راه در موقع رفتن راه مقدم است ولی در موقع تحقّق و عزم و تصمیم اول هدف است بعد راه کسی نمیخواهد یک کاری را انجام بدهد که به دنبال هدف نیست چون هدف لقای خداست اگر کسی لقای خدا را پذیرفت به این فکر است که از یک راه صحیحی به آنجا برود آنگاه راه همان طریق نفس است لذا اگر کسی به فکر خویشتن خویش بود معلوم میشود که هدف را فهمید لذا معنای این حدیث این است که «من عرف نفسه» معلوم میشود که «فقد عرف ربه» قبلاً که الآن به فکر خودش است عکس نقیض این همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها چون خدا را فراموش کردند خدا هم اینها را از یاد خودشان برد چرا؟ برای اینکه اگر کسی هدف را ﴿وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی﴾ او را فراموش کرد خب راه را هم فراموش میکند کسی نخواست درس بخواند خب راه مدرسه هم یادش میرود راه مدرسه را برای درس خواندن یاد میگیرند وگرنه اگر درس خواندن نباشد که میخواهد چه کند راه را یاد بگیرد راه همیشه راه است همیشه وسیله است راه هرگز هدف نخواهد بود خب اگر کسی پس هدف را و یادش برد و فراموش کرد راه هم یادش میرود لذا عکس نقیض این حدیث معروف همان آیهٴ سورهٴ «حشر» است «من عرف نفسه» معلوم میشود که «فقد عرف ربه» قبلاً و سابقاً عکس نقیضش این است که «من لم یعرف ربه لم یعرف نفسه» یعنی اگر کسی خدا را نشناخت خود را هم نمیشناسد آنگاه همین عکس نقیض آن جمله معروف که به این صورت ذکر میشود «من لم یعرف ربه لم یعرف نفسه» به صورت آیهٴ «حشر» درآمده است ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ خدا را فراموش کردند خدا آنها را از یاد خودشان برد آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید اینها دیگر به فکر خودشان نیستند از اینجا یک مطلب دیگری معلوم میشود و آن این است که اینکه ذات اقدس الهی به ما فرمود: ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ مواظب جانتان باشید مسئول کیست و مسئول عنه چیست چه کسی مخاطب است چه کسی مکلّف است چه چیزی مکلّف به اگر به ما گفتند مالتان را مواظب باشید از راه حلال فراهم بکنید در راه حلال صرف بکنید اینها را ما میفهمیم این برای بیرون از ماست اگر به ما بگویند خانهتان مالتان زندگیتان را مواظب باشید اینها را خوب میفهمیم یک قدری جلوتر که بیاییم به ما بگویند مواظب دست و پا و چشم و گوشتان باشید اینها را هم میفهمیم به ما بگویند دستتان را در راه صحیح به کار ببرید میفهمیم چشمتان را در راه صحیح به کار ببرید نمیفهمیم به ما بگویند خودت را در راه صحیح مصرف بکن این مسئول کیست مسئول عنه کیست آن مکلّف کیست و آن مکلف به چیست به ما اگر بگویند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ اینها را میفهمیم حالا یا عمل بکنیم یا نکنیم بالأخره میفهمیم به ما بگویند ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ﴾ میفهمیم اما ﴿والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ این سومی را نمیفهمیم برای اینکه آن مکلّف باید از مکلّف به جدا باشد در اینجا هم این را نمیفهمیم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ را هم نمیفهمیم که مواظب جانتان باشید خب مگر مواظب جانمان باشیم مگر ما غیر از جانیم این مخاطب کیست مکلّف به چیست آن مأمور کیست آن مأمور به چیست آنگاه چون نمیفهمیم باید این نفهمی و قصور و ضعف را به حساب خودمان بیاوریم دوباره بررسی کنیم ببینیم که ما در درونمان یکی هستیم یا چند تا وقتی مراجعه کردیم میبینیم درون ما غوغاست ما چندین شأن داریم یکی امر به معروف میکند یکی نهی از منکر میکند یکی امر به منکر میکند نهی از معروف میکند یکی امر به معروف میکند و یکی نهی از منکر میکند در دستگاه ما یک عالمی است از یک طرفی ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ ما یک شأنی این نفوس فراوان در ما نیست شئون فراوان یک واقعیت است میبینیم در دستگاه ما چیزی هست کسی هست حالا این کیست شأنی از ماست مأموری از مأموران ماست کیست که بالأخره او امر منکر دارد امر به منکر دارد و نهی از معروف ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ این امر به سوء جامع بین امر به منکر و نهی از معروف است ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ فرمان به حرام میدهد گاهی ترک واجب گاهی فعل حرام این یک بخش از یک سمتی هم ﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی﴾ یک بزرگواری هم در نهان انسانی هست که او نهی از منکر میکند امر به معروف میکند آن کیست یک شأنی هم هست که اگر کسی کار زشت کرد او را ملامت میکنند که از او به عنوان نفس لوّامه یاد میشود ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾ یک کسی هم هست یا یک شأنی هم هست که هنرش در فریبکاری است که او را نفس مسوّله میگویند نفس مسوّله غیر از نفس اماره بالسوء است تسویل یعنی طرزی هنرنمایی بکند زشت را زیبا نشان بدهد زیبا را زشت نشان بدهد که انسان باورش بشود که این کار کار خوب است و ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ این تسویل قبل از آن اماره بالسوء است یعنی در نهان انسانی یک دستگاهی هست که با تقلّب و حیله تمام زشتیها را پشت یک تابلو پنهان میکند یک قشر ظریف زرورق براقی روی این لجن میکشد انسان را به صورت یک تابلو میفریبد هر کاری را که بخواهد به خورد انسان بدهد و انسان را وادار آن کار بکند تمام معایب را بدعاقبتی را زشتیها را که لجنهای این کار است این را پشت این تابلو پنهان میکند یک قشر زیبای زرورق روشنی روی این لجنها میکشد انسان این را خوب میبیند وقتی خوب دید واردش میشود وقتی وارد شد عادت میکند وقتی عادت کرد میداند بد است اما چون عادت کرده است از آن به بعد عالماً عامداً این کار را میپذیرد میشود امّاره بالسوء نفس امّاره بالسوء فریب نمیدهد میگوید این حرام است بیّن است قطعی است ولی باید بکنی حالا آدم که عادت کرد تحت امر قرار میگیرد این دیگر فرمان است اول نیرنگ است بعد فرمان وقتی آدم اسیر شد ناچار است حرف امیر را گوش بدهد اول که آن اسیر گیرنده آمرانه حرف نمیزند که اول میفریبد وقتی با فریب گرفت از آن به بعد فرمان میدهد اسیر باید فرمان ببرد این امّاره بالسوء بعد از آن نفس مسوّله است نفس مسوّله گاهی برادر کشی را زیبا نشان میدهد نظیر جریان آنچه که برادران یوسف درباره یوسف کردند که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ﴾ خب این نفس تسویل کرد ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ﴾ در جریان هابیل و قابیل هم که بحثش قبلاً گذشت همین بود دیگر طوری است که بالأخره برای آدم خوب و زیبا جلوه میکند میگوید این کار، کار خوبی است اگر یک مختصر بدی هم باشد بدی هم داشته باشد جبران میشود با این فریب میافتد در این دام این کار برای تسویل است گاهی انسان را به حد شرک میرساند نظیر کاری که سامری پلید کرده است که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) فرمود چرا این کار را کردی گفت ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾ خب یا حب جاه است یا حب مقام است بالأخره این نفس مسوّله تمام آن لجنهای بدبو را پشت این تابلو زرورق پنهان میکند یک قشر زیبایی یا شهد عسلی رویش میکشد انسان میبیند خوش طعم است بعد به دام لجن میافتد وقتی به دام لجن افتاد او انسان را اسیر میگیرد وقتی اسیر گرفت از این به بعد فرمان میدهد که عالماً عامداً باید این حرام را مرتکب بشوی از آن به بعد میشود اماره بالسوء دیگر لوّامه رخت برمیبندد انسان دیگر خودش را ملامت نمیکند ملامت در جایی است که انسان یک احساس تأثّری داشته باشد خب از طرف دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «ق» فرمود که وسوسههای نفس انسانی را ما بلدیم ما میدانیم ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ ما میدانیم که نفس او چه وسوسهای میکند بعد معلوم میشود نفس انسان شأنی از شئونی دارد که او وسوسهها را به عهده میگیرد حالا یا همان مُوَسْوِس مسوّل است بعد کم کم امّاره بالسوء میشود یا اینها یک باند مسلّحیاند که یکی وسوسه میکند یکی تسویل میکند یکی امر به سوء دارد در مقاطع مختلف به هر تقدیر انسان اینها را دارد یک چیزی هم هست که همه اینها را کنترل میکند که آن فطرت است آن رئیس همه این قواست خطابها متوجه اوست که مواظب زیردستهایت باش اینها را ما به تو دادیم همه اینها نعمت است اینها را بجا صرف بکن این نفسی که انتقامجوست این را به عنوان ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ صرف بکن آنکه جاذبه دارد او را به عنوان ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ صرف بکن اینها ابزار تواند این ابزار را هدر نده خطاب در حقیقت به همان آن نقطه آغازین است اینکه در بعضی از تعبیرات شد که عقل مخاطب است عقل سواره میبرد عقل عقاب میبرد آن عقل کلی حسابش دیگر است وامّا در انسان یک نقطه مرکزی هست که شئون دیگر را آن نقطه مرکزی اداره میکند آنگاه خطاب همهاش به همین نقطه مرکزی است حالا معلوم میشود آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که فرمود: ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ یعنی چه؟ در سؤال توبیخی سؤال محاسبهای و مناقشهای یک سائل است یک مسئول یک مسئولعنه همه جا همینطور است در این سؤال مناقشهای سائل خدا فرشتگان الهیاند که ﴿إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ﴾ اینها میپرسند اینها انسان را زیر سؤال میبرند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ مسئول خود انسان است مسئولعنه یعنی آن زیرمجموعه سمع است و بصر و دل آدم این دل همان شئونی است که اطراف آن هسته مرکزی دور میزند ما یک خود نهایی داریم که آن خود نهایی این خودهای عادی ما را تأمین میکند او اگر خدای ناکرده فراموش شد آن وقت اینها میداندار میشوند لذا ذات اقدس الهی فرمود اینها آن خود اصلی را فراموش کردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ بعد فرمود اینها که خود اصلی را فراموش کردند فقط به فکر خود مجازیاند در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و امثال آن هست که فرمود ما هر وقت به اینها میگوییم جهاد فی سبیل الله کنید به جبهه بروید اینها ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اینها فقط به فکر خودشاناند چه کسانی به فکر خودشاناند همینها که خودشان را فراموش کردند اینها که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خدا را فراموش کردند و خدا هم انسا کرد کیفری داد و اینها خودشان را از یادشان بردند به فکر خود حیوانیاند به فکر خود باطلیاند که به جای آن خود اصیل نشسته است و آن خود اصلی مخاطب است به او میگویند تو مسئولی از دلت میپرسیم نه تنها از چشم و گوش از دلت میپرسیم دلت را چه کردی ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ کل واحد مسئول عنهاند مسئول خود شخص است آن هسته مرکزی است سائل هم خداست شخص مسئول است آن زیرمجموعه مسئولعنه است آن مطلبها مسئول عنهاند سائل هم خداست بنابراین انسان وقتی آن خود اصلی را فراموش بکند این خودهای اعتباری میداندار میشوند آن وقت غاصبانه دارند زندگی میکنند اینها ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ همین انفس دروغین اینها فقط به فکر خودشاناند چون خود راستین را فراموش کردند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است