- 793
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 103 و 104 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 103 و 104 سوره مائده"
- بیان طریقه ارائه برهان از سوی مشرکین
- ممنوعیت افراد در محدوده نظام تشریع
- درخواست استدلال و برهان خدا از جاهلان بت پرست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ما جَعَلَ اللّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون ٭ وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لا یَهْتَدُونَ﴾
بیان برخی از بدعتهای جاهلی از نظر شیخ طوسی و امینالاسلام
ظاهر این کریمه آن است که برخی از بدعتهای جاهلی را ذات اقدس الهی تبیین میکند و میفرماید که اینها افتراست. در جاهلیت آنطوری که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد و بعد هم امین الاسلام (رضوان الله علیه) در مجمع بیان کردند این است که سه نوع شتر و یک نوع گوسفند را آزاد و رها میگذاشتند؛ آنهایی که برای سواری بود، سوار شدن روی آنها ممنوع بود و آنها که برای کشتن و استفاده کردن از گوشت آنها بود گوشتشان تحریم میشد، پس اینها آزاد بودند و کسی حق تعرض نسبت به اینها را نداشت، چه اینکه حق استفاده از اینها را هم نداشت. آن سه نوع شتر به نام بَحیره که آن مبحوره است بحیره و سائبه و حام بودند و آن یک نوع گوسفند وَصیله است ـ وصیلهٴ با صاد.
این شترهای سهگانه؛ یعنی بحیره و سائبه و حام شترهای مخصوصی بودند که بعضیها بعد از 5 نسل یا بعد از ده نسل یا کمتر و بیشتر طبق اختلافی که در نقلهاست و منشاء این اختلافِ نقلها هم اختلاف آداب و رسوم خود قبائل بود ظاهراً، این شترها را آزاد میگذاشتند و کسی حق استفاده از گوشت اینها یا حق استفاده از پشت اینها را نداشت و اینها به هر مزرع و مرتعی میرفتند آزاد بودند و از هر آبی استفاده میکردند آزاد بودند. این حیوانات را رها میکردند و در حقیقت رهایی بود نه آزادی. وصیله هم آن گوسفندی است که بعد از چهار نسل یعنی بعد از چهار بار که فرزند آورد بار پنجم دوقلو بزاید که نر با ماده، برادر با خواهر وصل بشود یا در همان مراحل اوّلی اگر خواهر با برادر وصل میشد میگفتند وصیله. این اختلاف نقلها که امین الاسلام در مجمع و شیخ طوسی در تبیان دارد به عنوان قیل و قیل، شاید همه اینها درست باشد، برای اینکه مربوط است به اختلاف رسوم قبایل که بعضی از قبایل همین که این گوسفند نر و ماده را با هم میزایید که خواهر با برادر وصل بود این را آزاد میگذاشتند و بعضی ممکن بود که در هنگام زایمانِ پنجم یا کمتر و یا بیشتر آزاد میکردند.
دربارهٴ بحیره و سائبه و حام هم این چنین میگفتند که بعضی دربارهٴ نسل پنجم، بعضی درباره فرزند پنجم و بعضی درباره فرزند دهم آزاد میکردند. حام یعنی دیگر حمایت شده است و حِما هم قُرُقگاه را میگویند و جایی که ممنوع است را میگویند حِما و حیوان مَحمی را میگویند حامی؛ یعنی حیوانی که حمایت شده است. همانطوری که بحیره به معنی مبحوره است آن حامی هم به معنی مُحمی است یعنی حمایت شده. اینها مهم نیست و آنچه مهم است آن است که استفاده از بعضی از انحای شتر و بعضی از انحای گوسفند در جاهلیت ممنوع بود و یک تحریم مِلّی بود برای اینها. نامی هم به معنی مُنمی داریم که آنهم به همین معناست؛ اینها اسم فاعل نیستند، بلکه صفت مشبهاند و الان اسم شدند برای آنها و سائبه هم به معنای مُسیبه است.
تبیین معنای نامی
چند بحث در این دو آیه مطرح است: یکی اینکه در جاهلیت یک سلسله قوانین و عقایدی بود که بعضیها به اصولِ دینشان برمیگشت و بعضی به فروع دینشان. مطلب دوم آن است که اسلام که آمد این عقاید را ابطال کرد و برای حقانیت رهآوردِ خود برهان اقامه کرد و برای بطلان عقاید و مقررات آنها دلیل اقامه کرد و از آنها برای صحت عقایدشان و اعتقاداتشان و مقرراتشان دلیل طلب کرد.
بیان چهار فصل درباره مطالب چهارگانه افکار محققین و مقلدین جاهلی
مطلب بعدی آن است که آنها در مقام استدلال آرام نبودند و آنها هم دلیل میآوردند؛ آنها دو گروه بودند: یک عده محققین جاهلی بودند و یک عده مقلدین جاهلی؛ حرف محققین در جاهلیت هم در قرآن آمده و حرف مقلدین جاهلی هم در قرآن آمده (این هم یک مطلب). قرآن کریم حرف آن محققین را هم نقل کرد و ابطال کرد و حرف آن مقلدین را هم نقل کرد و ابطال کرد (این هم یک مطلب) که جمعاً چهار فصل مربوط به این چهار مطلب است؛
تأثیر افکار، عقاید و وسوسه¬های جاهلی در زندگی مردم آن زمان
اما در جاهلیت یک سلسله عقاید و رسوم و سننی بود که این مشخص است؛ عقیدهٴ آنها بت پرستی بود و سنتهای قومی اینها چون هیچ ملتی بدون قانون نمیتواند زندگی کند که چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام است و چه چیزی باید و چه چیزی نباید؟ به هر تقدیر یک کشور و یک ملت به اینها وابسته هستند. اینها دربارهٴ فرزند خواندهها این را فرزند میدانستند و فرزند خوانده را فرزند میدانستند و دَعی را فرزند میدانستند و ظِهار را مایهٴ حرمت میپنداشتند که اینها مسایل خانوادگی اینها بود.
آیات سوره مبارکهٴ «احزاب» برای منع اینگونه از خرافات جاهلی است: ﴿وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاّئی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ﴾؛ اینکه کسی دست به پای همسرش بگذارد یا پشتش و بگوید که «ظهرکِ کظهر امیغ آنگاه آن زنش به منزلهٴ مادر او بشود این جزء خرافات است: ﴿وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاّئی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ﴾ و اگر کسی بچهای را از پرورشگاه بیاورد یا دختر یا پسر، او به عنوان پسر خوانده یا دختر خوانده کم کم برای او شناسنامه بگیرد و خیال بکند که مَحَرم میشود و ارث میبرد و مانند آن، این هم جزء خرافات جاهلی است. فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾ .
احسان به فرزندهای بیسرپرست بسیار خوب است؛ اما این فرزند که بزرگ شد به آن اهل خانواده مَحَرم نیست و از آنها ارث هم نمیبرد و هیچ ارتباطی هم به آنها ندارد و باید به فکر محرمیت هم باشند و به فکر ارث هم باشند. اگر کسی خواست مال خود را به این فرزند خوانده که بزرگ شد ببخشد او مختار است؛ ولی سخن از ارث نیست. فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾ و بعد ﴿ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُم﴾ ؛ این حرفی است که فقط از دهان در میآید، حرفی نیست که اوّل عقل بررسی کرده باشد و به زبان دستور بدهد که بگوید، بلکه حرفی است که از همین فضای دهان در میآید؛ مثل درخت با ریشه و بی ریشه که درخت بی ریشه ریشهاش روی زمین است از زمین کَنده شده یا از دل خاک کنده شده و روی زمین است و دیگر چنین درختی آرام نیست و این دیگر ریشه ندارد.
حرف خبیث ﴿کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اْلأَرْضِ﴾ است؛ یعنی اُقْتُلِعَتْ من فوق الارض. این کار باطل از روی زمین جثّه گرفته است و اما حرف حق از عمق نشأت گرفته است، البته هر کسی حرف میزند با دهان حرف میزند اما یک وقت است که میفهمد و میگوید و یک وقت نسنجیده میگوید. ذات اقدس الهی به مردم جاهلی فرمود که شما نسنجیده حرف میزنید: ﴿ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیلَ ٭ ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ﴾ و مانند آن. اینها بخشی بود که مربوط به مسایل خانوادگی بود.
در جریان جنگ و صلح و مانند آن چون چهار ماه به عنوان اشهر حُرُم از دیر زمان در بین اعراب به حرمت شناخته شده بود، اینها میخواستند که نسبت به آن وفادار باشند و میدیدند که برایشان مشکل است و این حرمت چهار ماه را به میل خود تغییر میدادند که این تحریفی بود در قانون گذشتگان. آیهٴ 37 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است: ﴿إِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عامًا لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکاِفرینَ﴾؛ اینها میخواستند چهار ماه نجنگند و هر وقت سلاح به دستشان میآمد و طرف مقابل خلع سلاح بود حمله میکردند و میگفتند که ما چهار ماه باید نجنگیم و حالا که پیروز شدیم آن چهار ماهِ دیگر را نمیجنگیم. این چهار ماه را به میل خود تغییر میدادند که یک تحریفی بود در سنن گذشتگان که این مربوط به مسایل جنگ و صلح بوده.
دربارهٴ مسایل دامداری و حلال و حرام و گوشتها و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 143 به بعد این است که ﴿قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ اْلأُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ٭ وَ مِنَ اْلإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصّاکُمُ اللّهُ بِهذا﴾ به هر تقدیر یا برهان اقامه کنید و یا بینهای بیاورید و یا دلیل و شاهد اقامه کنید که خدا اینها را حرام کرده است. بعد هم فرمود که بیایید ما برای شما مشخص کنیم که چه چیزی حرام است و چه چیزی حلال؟ در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 145 این است که ﴿قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلیٰ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ و محرَّمات دیگر هم که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ المَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الخِنْزِیرِ﴾ و نطیحه و متردّیه و ﴿مَا أَکَلَ السَّبْعُ﴾ و ﴿مَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ﴾ و اینها را هم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تحریم کرد .
بنابراین در جاهلیت از نظر عقیده مشرک بودند و از نظر سنن و رسوم مبتلا به این خرافات بودند.
درخواست استدلال و برهان خدا از جاهلان بت¬پرست و مشرک
ذات اقدس الهی هم دربارهٴ شرک و هم دربارهٴ این رسوم باطل از آنها برهان طلب کرد. خودش مسئله توحید را تبیین کرد و بر اساس وحی حلال و حرام را مشخص کرد و از آنها برهان طلب کرد. بعد فرمود که اصلاً شرک برهان پذیر نیست: ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ در محل نصب است تا صفت باشد برای إِلهًا آخَر؛ یعنی اصلاً شرک لازمهٴ ذاتیاش بی برهانی است، چون برای معدوم محض که شما نمیتوانید دلیلی بر اثبات او اقامه کنید. همانطوری که واجب تعالی لازمهٴ ذاتی او مبرهن بودن است برای اینکه همه جا آثار اوست، شرک لازمهٴ ذاتی او بی برهان بودن است، چون ممتنع است و معدوم است و معدوم که دلیل برنمیدارد: ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ که ﴿بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾
بیان طریقه ارائه برهان از سوی مشرکین
حالا مشرکین دارند برهان اقامه میکنند که اینها دو دستهاند: یک عده اکثریت دنباله رواند و یک عده اقلیتی هستند که رهبری این اکثریت را به عهده دارند که در هر جامعهای همینطور است. یک وقت است کلاهما فی الجنه است و التابع و المتبوع فی الجنه است و یک وقت است که کلاهما فی النار است. آنجا که رهبری حق باشد کلاهما فی الجنه است؛ کما در نظامهای الهی و اسلامی و آنجا که رهبری باطل باشد در نظامهای جاهلی کلاهما فی النار است که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ . حالا ذات اقدس الهی از آنها برهان طلب میکند و آنها هم برهان اقامه کردند. اکثریت مردم برهانشان تقلید و حفظ سنت و آثار باستانی است که این میراث فرهنگی ماست، این آثار باستانی ماست، این سنن گذشته ماست و مانند آن: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ ، ﴿إِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ و مانند آن که این حرف اکثریت آنهاست.
اقلیت اینها که جزء محققین اینها هستند و اکثریت به دنبال این اقلیها حرکت میکنند آنها حرفشان چیست؟ حرفهای آنها را هم ذات اقدس الهی در قرآن کریم نقل کرد و ابطال کرد. چون اکثری حرفشان اکثر است مسئلهٴ تقلید و سنتهای باطلی در قرآن کریم زیاد آمده که فرمود: هر وقت از اینها سؤال بکنیم اینها جواب میدهند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ﴾ که این حرف زیاد است، چون گویندگان این حرف هم زیادند؛ اما چون محققین و متبوعان کماند حرف های آنها هم کم است و آن در بخشی از آیات قرآن کریم است؛ نظیر آنچه که در آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است. آنها حرفشان این است که خدا هست و خدا را قبول داریم، خدا قادر است و آسمان و زمین را هم او خلق کرده، مرگ و حیات هم به دست اوست و کل نظام را او میگرداند و او رب العالمین است؛ اما امور جزئی را ارباب متفرق میگردانند؛ برای دریا یک ربی است، برای صحرا یک ربی است، برای انسان یک ربی است، برای حیوان یک ربی است، برای ستاره یک ربی است و آنکه مدیر کل این خانواده است که رب الارباب است او خداست و آن که رب العالمین است او خداست؛ اما برای این امور جزئی ارباب متفرقون سِمَتی دارند.
قرآن میفرماید که رب هر چیزی همان کسی است که رب العالمین است وگرنه اینها و این ارباب جزئی را هم که میپرستند برای این است که این ارباب جزئی اینها را به رب الارباب و رب العالمین نزدیک کند. میگویند خدا هست و قیامت را منکرند، وحی و نبوت را منکرند؛ ولی اصل خدا و ربوبیت مطلقهٴ خدا و قدرت خدا را هم قبول دارند و میگویند: اگر این کاری که ماها میکنیم خواه در بخش عقیده و اصول و خواه در بخش احکام و فروع اینها خداپسند نباشد خدا اگر میخواهد جلویش را بگیرد!
تبیین امتزاج بین تکوین و تشریع
اینجاست که بین تکوین و تشریع خلط کردهاند؛ آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است: ﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْء﴾؛ اینها به پیغمبر (صلی الله علیه و اله و سلم) میگفتند که شما مرتب درباره عقیدهٴ ما و سنن و رسوم ما اعتراض دارید، ما یک عقیدهای داریم که شرک است که بتها را میپرستیم و یک سنن و رسومی داریم که جزئیاتش را شما میدانید که در مسایل خانوادگی ظِهار برای ما حرمت آور است، فرزند خواندن برای ما نسب آور است ، از نظر صلح و جنگ نسیء برای ما قانونی است، از نظر دامداری اینگونه از تحریم بحیره و سائبه و وصیله و حام برای ما حرمت آور است که همهٴ اینها را میدانید؛ ولی اگر خدا نمیخواست؛ هم جلوی شرک را میگرفت و و هم جلوی این تحریمها را میگرفت: ﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا﴾ (این مربوط به عقیده)، ﴿وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ﴾ (این مربوط به رسوم و عادات ما)، تو چه میگویی؟
آنگاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتّیٰ ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا﴾ ؛ شما اگر این حرف را طبق برهان میگویید دلیلتان را اقامه کنید! شما دارید بین تشریع و تکوین خلط میکنید! خدا اگر جلوی کفر هر کافری را بگیرد که جبر میشود یا اگر جلوی عصیان هر عاصی را بگیرد که جبر میشود. اگر میخواهید خدا یک عالمَی داشته باشد که در آن کفر و عصیان نباشد عالم فرشتهها این چنین است و بهشت این چنین است که از این عوالم خدا زیاد دارد. اگر میخواهید بشر باشد و روی زمین زندگی کنند و در عالم ماده زندگی کنند ولی اصلاً گناه نکنند، اینکه دیگر حیوان مرکب از شهوت و غضب نیست. اگر خدا جلوی اینها را بگیرد اینکه با اختیار و آزادی موافق نیست. شما چرا بین تشریع و تکوین خلط میکنید؟ اگر میخواهید بگویید که تشریعاً نگرفته، کدام پیغمبر آمده؟ یک کتاب آسمانی بیاورید! یک کتاب آسمانی بیاورید که این حرفها را تصریح کند! اگر میگویید که خدا قدرت دارد جلوی ما را چرا نگرفته؟ همان خدایی که قدرت دارد شما را آزاد آفرید و فرمود: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ نظام؛ نظامِ آزادی است تا انسان آزمون بشود. شما چرا بین تکوین و تشریع خلط میکنید؟ پس هر کسی که در عالم معصیت میکند حتی در جاهلیت، شما در هر صورت غارتگری را که بد میدانید ولو در داخلهٴ خودتان و با کسی که هم پیمان شدید غارتگری را بد میدانید! اگر کسی نقض عهد کرد بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ قلدری او، او را تحریک کرد که غارتگری کند، او هم میتواند بگوید که لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا حَرَّمْنا و لا عصینا و لا کفرنا، چرا او را مذموم میدانید؟
بنابراین حرف را یا باید برهان عقلی اثبات کند که آن در مسئله توحید و شرک و امثال ذلک است و یا باید وحی آسمانی تصویب کند که ﴿ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ ؛ یک کتاب آسمانی بیاورید! یا عقل یا نقل! عقل و نقل دو تایی دین را میسازند و شما باید مستحضر باشید که هرگز عقل در مقابل دین نیست، بلکه عقل در مقابل نقل است. گاهی ـ معاذ الله ـ میگویند که دین نمیتواند مدیر جامعه باشد یا دین نمیتواند برنامههای زندگی را تنظیم بکند و دین فقط ارزشها را میگوید و آن عقل است که این کارها را دارد. مگر عقل غیر از دین است؟ مگر دین ما روی این چهار منبع استوار نیست: الکتاب، السنه، العقل و الاجماع؟ عقل در مقابل دین نیست بلکه عقل در مقابل نقل است و مجموع عقل و نقل دو بال یک جامعهٴ متدیناند.
اگر یک برهان عقلی اقامه شد بر اینکه خیانت در امانت حرام است آیا ما حتماً محتاجیم ببینیم که زراره در اینجا چه روایتی را از امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرده؟ نه، همین برهان عقلی برای حرمت و مذموم بودن خیانت کافی است و اگر کسی خیانت کرد در قیامت به جهنم میرود. همین دلیل شرعی است که وجوب عدل این است، حرمت ظلم این است، وجوب رد امانت این است، حرمت خیانت این است و بسیاری از اینها را عقل فتوا میدهد. عقل در مقابل نقل است نه عقل در مقابل دین. حالا اگر چیزی را عقل مردم میفهمد و شارع مقدس آن را ولو با سکوت امضا کرده است، این مجموع میشود دین و نباید گفت که دین برای ارزشهاست و ادارهٴ امور و برنامهریزی به دست عقل است و عقلا باید این کار را انجام بدهند. این نشناختن دین است که از چهار منبع تغذیه میکند و در حقیقت از سه منبع تغذیه میکند، چون اجماع به سنت برمیگردد و اجماع که پایه گذار دین نیست. عقل یک مقدار از مسایل را که میفهمد در آنجا نقشی ندارد و مستمع خوبی است، یک مقدار از اصول است که رهآوردِ خود عقل است و عقل فتوا میدهد و این است که خود دین فرمود که عقل حجت الهی است: «إنَّ لِله علی الناس حُجَّتَیْنِ» .
به هر تقدیر انبیای الهی عموماً و وجود مبارک پیغمبر (علیهم السلام و علیهم الصلاة) خصوصاً به اینها فرمودند که ﴿بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ اگر راست میگویید یک نشانهٴ علمی یا یک صحیفه آسمانی ارائه کنید! اگر خدا گفت خدا از راه وحی میگوید و شما که وحی را منکرید! شما که نبوت را، تشریع را، وحی را، رسالت را، ولایت را و این امور را منکرید! از کجا خدا به شما گفت که چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام؟ این خلطی است بین تکوین و تشریع و بعد هم فرمود: ﴿فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ﴾ . شما ببینید که آیا هر کسی هر کاری کرد خدا پسند است؟ پس آن روزی که بر شما غارتگری را تحمیل کردند هم بگویید که خدا پسند است! چرا آن روز فریادتان بر میآید؟ معلوم میشود که قلدری آزادانه در نظام تکوین رهاست اما در نظام تشریع محرَّم است.
ممنوعیت افراد در محدوده نظام تشریع
شرک هم این چنین است و هر کسی میتواند ملحد باشد یا موحد و هر کسی میتواند بدعت بگذارد یا متعبد باشد، هر دو را آزاد گذاشته است؛ اما در نظام تشریع راه بسته است و مردم بندهاند و احدی حق ندارد حکم بگوید: ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ .
آنهایی که میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ قرآن دربارهٴ آنها میفرماید: ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ و آنها حرفی غیر از این نداشتند و هر وقت از آنها سؤال کنی که فلان چیز چرا حرام است؟ میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ و یک قیاس استثنایی درست بکنند. این ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا﴾ و لکن التالی کذا فالمقدم کذا، این فکر عوامِ مردم که نیست بلکه این محققِ متبوعِ اهل هواست که علم را در خدمت هویٰ گرفته و قیاس استثنایی ساخته است وگرنه هر وقت از اینها بپرسی چرا؟ میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾. این ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ در قرآن زیاد است، چون اکثری گرفتار این تقلید باطلاند. این بخش از آیات سورهٴ «انعام» کم است چون آنهایی که این حرف را میگفتند محققینشان بودند و اینها کم بودند.
الان هم اگر شما به چهارشنبه سوریها بگویید که چرا این کار را میکنید؟ میگویند که این میراث فرهنگی ماست و الان هم آنها نمیتوانند یک چنین قیاس استثنایی را اقامه بکنند. میگویند میراث فرهنگی ماست و سنت گذشتگان است یا این آثار باستانی است. اگر به آنها بگویید روز سیزده چیست؟ میگویند آثار باستانی است. چه کسی گفت که سیزده نحس است؟ سیزده و دوازده و چهارده هر سه از ایام مخلوق ذات اقدس الهی هستند، تو نحسی: ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ ؛ چقدر این حرف، حرفِ نورانی است! آدم بد نحس است، چرا به دیگری تطیّر میزنید؟ ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُمْ﴾؛ شما نحساید، روز چه تقصیری دارد؟ ظرف بیچاره چه تقصیر دارد؟ این مظروف است که بد است. در همان روز خیلی از اولیا به ولای الهی راه یافتند، چه اینکه اشقیا گرفتار شقا شدند.
فلسفه واحد نبودن مردم از نظر ایمان به خدا
﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ﴾ ـ چقدر این قرآن نورانی است ـ ﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ﴾ ؛ او اگر با ارادهٴ تکوینی میخواست همه شما را هدایت کند میکرد؛ ولی آن فایده نداشت، با اراده تکوینی شما را آزاد گذاشته است و با ارادهٴ تشریعی از شما ایمان طلب کرده که ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ . در چند جای قرآن ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ ؛ اگر خدا میخواست همه مؤمن میشدند که آن فایدهای نداشت. دو جور خدا میخواهد ولی آن جور برای جامعه انسانی سودمند نیست: یکی اینکه همه اینها را فرشته کند که کرد و از این قبیل موجودات ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُو﴾ خدا زیاد دارد. یکی اینکه اینها در حالی که انسانند و موجود ارضیاند و دارای شهوت و غضبند مُلْجَئشان بکند به ایمان؛ اما آن که سودی ندارد.
﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ﴾ و لکن نخواست شما را آزاد گذاشت و فرمود: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ تا روی انتخابِ آزاد انسان به جایی برسد، چرا بین تکوین و تشریع خلط میکنید؟ هر جا سخنِ محققین است پاسخ محققانه است که بین تشریع و تکوین خلط نکنید و هر جا سخن اکثریتِ دنباله رویِ آثار باستانی پرست است آنجا تقلید را نکوهش میکند و فرمود که نیاکانتان هیچاند. یک وقت آدم خودش نمیداند و از یک عالِمی استفاده میکند و یک وقت ست که نه میداند و نه میپرسد، فرمود: این نیاکانتان نه عالِم بودند نه مُهتدی و نه خوشان چیز میفهمیدند و نه از چیز فهمها سؤال میکردند: ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ (یک)، ﴿وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ (دو).
به تقدیر بالعرضها باید به بالذات برسد و انسان یا خودش مستقیماً باید از عالِم بپرسد یا از کسی بپرسد که او از عالِم پرسیده است که در هر صورت به عالم ختم بشود که تقلید، تقلیدِ جاهل از عالم باشد نه تقلید جاهل از جاهل. فرمود که این نیاکانتان نه عالماند و نه از علما پرسیدند، چرا حرفهای اینها را گوش میدهید؟ ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾؟ که این نکرهٴ در سیاق نفی است، فرمود: آخر اینها هیچ چیز نخواندهاند و چیزی بلد نیستند، شما چرا از جاهلها تقلید میکنید؟ اینها نه تنها خودشان بلد نیستند از آن بلدها هم سؤال نکردند؛ ﴿وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ که این را در آیهٴ محل بحث بیان کرد؛ یعنی همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که محل بحث است فرمود که ﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَیٰ الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا﴾ همین کافی است، ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ (یک)، ﴿وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ (این دو). این گروه که به همان آثار باستانی اکتفا میکنند با گروهی که به علوم مادی بسنده میکنند هر دو زیر مجموعهٴ آن عنوان سورهٴ مبارکهٴ «غافر»اند که ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ خواه علم جدید و پیشرفتهٴ صنعتی باشد و خواه نیاکان پرستی و مانند آن باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این چنین آمده است که اگر از آنها سؤال بکنیم که به معارف الهی تن در بدهید و چرا تن در نمیدهید؟ ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾.
زندگی کردن برخی انسان¬های جاهل به صورت عالم
آیهٴ 83 سورهٴ «غافر» این است: ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ حالا این علم، علمِ مادی باشد؛ مثل اینکه جهان غرب مبتلا به آن است و یک مقدار که صنعت پیش رفت آنها دیگر خود را از معارف بی نیاز میدانند، در حالی که بسیاری از اینها به دام خرافات میافتند و هر وقت مشکلی پیش آمد به سراغ فالگیری و امثال ذلک میروند. فالگیری در غرب خیلی کمتر از شرق نیست و خرافات در آنجا کمتر از اینجاها نیست، این جا به برکت نظام اسلامی خرافات به سوی برچیده شدن میرود؛ اما آنجا گرفتارند. شما ژاپن که بروید میبینید که خرافات خیلی فراوان است با اینکه از نظر صنعت خیلی هم پیشرفتهاند.
به هر تقدیر ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم﴾؛ چه علمهای مادی پیشرفته و چه خرافات گذشته و سنن گذشته. گاهی هم است که انسان جاهلانه زندگی میکند، عالم است ولی جاهلانه زندگی میکند؛ مثل اینکه عالمی از عالم تقلید کند. اینکه میگویند تقلید مجتهد از مجتهد حرام است برای همین جهت است. ذات اقدس الهی که به شما نعمتی داد، قدرت استنباط داد و استقلال فکری داد چرا در کنار سفره دیگری هستید؟ جاهل از جاهل تقلید کند حرام است و عالم حرف عالم را گوش بدهد حرام است. آن برای پیروی بیجا باید پیرویش بجا باشد و این پیرویها را جابجا کرده است و این یکی که عالم از عالم تقلید میکند برای این است که استقلال خود را از دست داد. تو که دارای قدرت استنباطی و خدا این نعمت را به تو داد حق نداری که حرف دیگری را گوش بدهی! دین نمیگوید که حرف کسی را همیشه گوش بده، بلکه گاهی میگوید اصلاً گوش نده و گاهی میگوید که حرف دانشمندان را گوش بده. تقلید عالم از عالم حرام، تقلید جاهل از جاهل حرام و تقلید عالم از جاهل که عوامها علما را بگردانند این حرام است و فقط تقلید جاهل از عالم است که بجاست. فرمود: ﴿اَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لا یَهْتَدُونَ﴾؛ اگر آنها عالم بودند این تقلیدِ جاهل از عالم بود یا عالم نبودند ولی از علما سؤال کردند باز تقلید مع الواسطه بود در حقیقت؛ مثل کسی که حرف مسئله گو را گوش میدهد که مسئله گو در هر صورت مسئله را از روی رسالهٴ یک عالِم و مرجع دینی میگوید. فرمود که نیاکان تو نه آن بودند و نه این.
بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هم آمده است که آنجا هم مسئله حرام و حلال را ذکر کرد و مشابه این تعبیرات آنجا هم آمده که آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این است: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرامًا وَ حَلالاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ﴾؛ شما که وحی را منکرید افترا میشود. افترا برای کسی که منکر وحی است از همین راه نشأت میگیرد که بین تشریع و تکوین خلط میکند. اینها که منکر وحی و شریعت و رسالت و نبوت و ولایتند و میگویند این گفته خداست، یعنی تکویناً خدا آن را امضا کرده نه اینکه خدا یک پیامبری را فرستاده باشد، چون اینها نبوت عامه را منکرند و میگویند: اگر بنا شد که کسی از طرف خدا بیاید او فقط باید فرشته باشد و بشر نمیتواند پیغمبر باشد. معاد در جاهلیت مورد انکارشان بود، نبوت عامه مورد انکارشان بود و وقتی که نبوت عامه را نمیپذیرفتند نبوت خاصه را هم قبول نداشتند.
تأثیرات منفی خلط تکوین و تشریع از سوی جاهلان
ایشان میفرمایند که این اکثریتی را که ذات اقدس الهی در قرآن فرمود: ﴿أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ برای چیست؟ فرمود: ﴿وَ لکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾؛ چرا نفرمود و هم لا یعقلون؟ اگر و هم لا یعقلون میفرمود یعنی ﴿الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ﴾ است. این ﴿أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ میخورَد به این جاهلها و دنبالهروها که گرفتار آثار باستانیاند و آن اقلیشان که زمامدارانشاناند آنها همین خلط تکوین و تشریع را دارند که میگویند: ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا﴾ ؛ خدا که قدرت دارد و اگر این کارهای ما بد بود میخواست جلوی کار ما را بگیرد! پس کارهای ما خوب است و چون خدا جلوی ما را نگرفت پس کارهای ما خوب است.
این قیاس استثنایی را آن متبوعها درست کردند و وقتی متبوعها درست کردند و سنت جا افتاد، دنبالهروها یک عده میگفتند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ﴾ و عدهای هم که تبعیت کردند و از آن متبوعها و رهبرانشان پذیرفتند و این در جامعه جا افتاد، ناگزیر کار در سه مقطع انجام گرفت: اوّلاً آن شیادهایی بودند که آلههٴ اینها همان اهوای اینها بود و این جعل را کردند، ثانیاً جَهَلهٴ هر قوم دنباله رو آن رهبرانشان هستند و آن کاری را که رهبران بدعت گذاشتند و این دنبالهروها پذیرفتند شده سنتِ نسلِ قبل و نسل بعد که آمدند گفتند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ﴾. در نسل بعد هم اگر یک محققی پیدا میشد و به گمان خود که بتواند سَرِ هم کند و قیاس استثنایی را یا تکوین و تشریع را یا خلط کند هم مثل همان رهبران پیشین این چنین مغالطه میکرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بیان طریقه ارائه برهان از سوی مشرکین
- ممنوعیت افراد در محدوده نظام تشریع
- درخواست استدلال و برهان خدا از جاهلان بت پرست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ما جَعَلَ اللّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون ٭ وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لا یَهْتَدُونَ﴾
بیان برخی از بدعتهای جاهلی از نظر شیخ طوسی و امینالاسلام
ظاهر این کریمه آن است که برخی از بدعتهای جاهلی را ذات اقدس الهی تبیین میکند و میفرماید که اینها افتراست. در جاهلیت آنطوری که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد و بعد هم امین الاسلام (رضوان الله علیه) در مجمع بیان کردند این است که سه نوع شتر و یک نوع گوسفند را آزاد و رها میگذاشتند؛ آنهایی که برای سواری بود، سوار شدن روی آنها ممنوع بود و آنها که برای کشتن و استفاده کردن از گوشت آنها بود گوشتشان تحریم میشد، پس اینها آزاد بودند و کسی حق تعرض نسبت به اینها را نداشت، چه اینکه حق استفاده از اینها را هم نداشت. آن سه نوع شتر به نام بَحیره که آن مبحوره است بحیره و سائبه و حام بودند و آن یک نوع گوسفند وَصیله است ـ وصیلهٴ با صاد.
این شترهای سهگانه؛ یعنی بحیره و سائبه و حام شترهای مخصوصی بودند که بعضیها بعد از 5 نسل یا بعد از ده نسل یا کمتر و بیشتر طبق اختلافی که در نقلهاست و منشاء این اختلافِ نقلها هم اختلاف آداب و رسوم خود قبائل بود ظاهراً، این شترها را آزاد میگذاشتند و کسی حق استفاده از گوشت اینها یا حق استفاده از پشت اینها را نداشت و اینها به هر مزرع و مرتعی میرفتند آزاد بودند و از هر آبی استفاده میکردند آزاد بودند. این حیوانات را رها میکردند و در حقیقت رهایی بود نه آزادی. وصیله هم آن گوسفندی است که بعد از چهار نسل یعنی بعد از چهار بار که فرزند آورد بار پنجم دوقلو بزاید که نر با ماده، برادر با خواهر وصل بشود یا در همان مراحل اوّلی اگر خواهر با برادر وصل میشد میگفتند وصیله. این اختلاف نقلها که امین الاسلام در مجمع و شیخ طوسی در تبیان دارد به عنوان قیل و قیل، شاید همه اینها درست باشد، برای اینکه مربوط است به اختلاف رسوم قبایل که بعضی از قبایل همین که این گوسفند نر و ماده را با هم میزایید که خواهر با برادر وصل بود این را آزاد میگذاشتند و بعضی ممکن بود که در هنگام زایمانِ پنجم یا کمتر و یا بیشتر آزاد میکردند.
دربارهٴ بحیره و سائبه و حام هم این چنین میگفتند که بعضی دربارهٴ نسل پنجم، بعضی درباره فرزند پنجم و بعضی درباره فرزند دهم آزاد میکردند. حام یعنی دیگر حمایت شده است و حِما هم قُرُقگاه را میگویند و جایی که ممنوع است را میگویند حِما و حیوان مَحمی را میگویند حامی؛ یعنی حیوانی که حمایت شده است. همانطوری که بحیره به معنی مبحوره است آن حامی هم به معنی مُحمی است یعنی حمایت شده. اینها مهم نیست و آنچه مهم است آن است که استفاده از بعضی از انحای شتر و بعضی از انحای گوسفند در جاهلیت ممنوع بود و یک تحریم مِلّی بود برای اینها. نامی هم به معنی مُنمی داریم که آنهم به همین معناست؛ اینها اسم فاعل نیستند، بلکه صفت مشبهاند و الان اسم شدند برای آنها و سائبه هم به معنای مُسیبه است.
تبیین معنای نامی
چند بحث در این دو آیه مطرح است: یکی اینکه در جاهلیت یک سلسله قوانین و عقایدی بود که بعضیها به اصولِ دینشان برمیگشت و بعضی به فروع دینشان. مطلب دوم آن است که اسلام که آمد این عقاید را ابطال کرد و برای حقانیت رهآوردِ خود برهان اقامه کرد و برای بطلان عقاید و مقررات آنها دلیل اقامه کرد و از آنها برای صحت عقایدشان و اعتقاداتشان و مقرراتشان دلیل طلب کرد.
بیان چهار فصل درباره مطالب چهارگانه افکار محققین و مقلدین جاهلی
مطلب بعدی آن است که آنها در مقام استدلال آرام نبودند و آنها هم دلیل میآوردند؛ آنها دو گروه بودند: یک عده محققین جاهلی بودند و یک عده مقلدین جاهلی؛ حرف محققین در جاهلیت هم در قرآن آمده و حرف مقلدین جاهلی هم در قرآن آمده (این هم یک مطلب). قرآن کریم حرف آن محققین را هم نقل کرد و ابطال کرد و حرف آن مقلدین را هم نقل کرد و ابطال کرد (این هم یک مطلب) که جمعاً چهار فصل مربوط به این چهار مطلب است؛
تأثیر افکار، عقاید و وسوسه¬های جاهلی در زندگی مردم آن زمان
اما در جاهلیت یک سلسله عقاید و رسوم و سننی بود که این مشخص است؛ عقیدهٴ آنها بت پرستی بود و سنتهای قومی اینها چون هیچ ملتی بدون قانون نمیتواند زندگی کند که چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام است و چه چیزی باید و چه چیزی نباید؟ به هر تقدیر یک کشور و یک ملت به اینها وابسته هستند. اینها دربارهٴ فرزند خواندهها این را فرزند میدانستند و فرزند خوانده را فرزند میدانستند و دَعی را فرزند میدانستند و ظِهار را مایهٴ حرمت میپنداشتند که اینها مسایل خانوادگی اینها بود.
آیات سوره مبارکهٴ «احزاب» برای منع اینگونه از خرافات جاهلی است: ﴿وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاّئی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ﴾؛ اینکه کسی دست به پای همسرش بگذارد یا پشتش و بگوید که «ظهرکِ کظهر امیغ آنگاه آن زنش به منزلهٴ مادر او بشود این جزء خرافات است: ﴿وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاّئی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ﴾ و اگر کسی بچهای را از پرورشگاه بیاورد یا دختر یا پسر، او به عنوان پسر خوانده یا دختر خوانده کم کم برای او شناسنامه بگیرد و خیال بکند که مَحَرم میشود و ارث میبرد و مانند آن، این هم جزء خرافات جاهلی است. فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾ .
احسان به فرزندهای بیسرپرست بسیار خوب است؛ اما این فرزند که بزرگ شد به آن اهل خانواده مَحَرم نیست و از آنها ارث هم نمیبرد و هیچ ارتباطی هم به آنها ندارد و باید به فکر محرمیت هم باشند و به فکر ارث هم باشند. اگر کسی خواست مال خود را به این فرزند خوانده که بزرگ شد ببخشد او مختار است؛ ولی سخن از ارث نیست. فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾ و بعد ﴿ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُم﴾ ؛ این حرفی است که فقط از دهان در میآید، حرفی نیست که اوّل عقل بررسی کرده باشد و به زبان دستور بدهد که بگوید، بلکه حرفی است که از همین فضای دهان در میآید؛ مثل درخت با ریشه و بی ریشه که درخت بی ریشه ریشهاش روی زمین است از زمین کَنده شده یا از دل خاک کنده شده و روی زمین است و دیگر چنین درختی آرام نیست و این دیگر ریشه ندارد.
حرف خبیث ﴿کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اْلأَرْضِ﴾ است؛ یعنی اُقْتُلِعَتْ من فوق الارض. این کار باطل از روی زمین جثّه گرفته است و اما حرف حق از عمق نشأت گرفته است، البته هر کسی حرف میزند با دهان حرف میزند اما یک وقت است که میفهمد و میگوید و یک وقت نسنجیده میگوید. ذات اقدس الهی به مردم جاهلی فرمود که شما نسنجیده حرف میزنید: ﴿ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیلَ ٭ ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ﴾ و مانند آن. اینها بخشی بود که مربوط به مسایل خانوادگی بود.
در جریان جنگ و صلح و مانند آن چون چهار ماه به عنوان اشهر حُرُم از دیر زمان در بین اعراب به حرمت شناخته شده بود، اینها میخواستند که نسبت به آن وفادار باشند و میدیدند که برایشان مشکل است و این حرمت چهار ماه را به میل خود تغییر میدادند که این تحریفی بود در قانون گذشتگان. آیهٴ 37 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است: ﴿إِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عامًا لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکاِفرینَ﴾؛ اینها میخواستند چهار ماه نجنگند و هر وقت سلاح به دستشان میآمد و طرف مقابل خلع سلاح بود حمله میکردند و میگفتند که ما چهار ماه باید نجنگیم و حالا که پیروز شدیم آن چهار ماهِ دیگر را نمیجنگیم. این چهار ماه را به میل خود تغییر میدادند که یک تحریفی بود در سنن گذشتگان که این مربوط به مسایل جنگ و صلح بوده.
دربارهٴ مسایل دامداری و حلال و حرام و گوشتها و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 143 به بعد این است که ﴿قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ اْلأُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ٭ وَ مِنَ اْلإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصّاکُمُ اللّهُ بِهذا﴾ به هر تقدیر یا برهان اقامه کنید و یا بینهای بیاورید و یا دلیل و شاهد اقامه کنید که خدا اینها را حرام کرده است. بعد هم فرمود که بیایید ما برای شما مشخص کنیم که چه چیزی حرام است و چه چیزی حلال؟ در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 145 این است که ﴿قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلیٰ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ و محرَّمات دیگر هم که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ المَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الخِنْزِیرِ﴾ و نطیحه و متردّیه و ﴿مَا أَکَلَ السَّبْعُ﴾ و ﴿مَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ﴾ و اینها را هم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تحریم کرد .
بنابراین در جاهلیت از نظر عقیده مشرک بودند و از نظر سنن و رسوم مبتلا به این خرافات بودند.
درخواست استدلال و برهان خدا از جاهلان بت¬پرست و مشرک
ذات اقدس الهی هم دربارهٴ شرک و هم دربارهٴ این رسوم باطل از آنها برهان طلب کرد. خودش مسئله توحید را تبیین کرد و بر اساس وحی حلال و حرام را مشخص کرد و از آنها برهان طلب کرد. بعد فرمود که اصلاً شرک برهان پذیر نیست: ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ در محل نصب است تا صفت باشد برای إِلهًا آخَر؛ یعنی اصلاً شرک لازمهٴ ذاتیاش بی برهانی است، چون برای معدوم محض که شما نمیتوانید دلیلی بر اثبات او اقامه کنید. همانطوری که واجب تعالی لازمهٴ ذاتی او مبرهن بودن است برای اینکه همه جا آثار اوست، شرک لازمهٴ ذاتی او بی برهان بودن است، چون ممتنع است و معدوم است و معدوم که دلیل برنمیدارد: ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ که ﴿بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾
بیان طریقه ارائه برهان از سوی مشرکین
حالا مشرکین دارند برهان اقامه میکنند که اینها دو دستهاند: یک عده اکثریت دنباله رواند و یک عده اقلیتی هستند که رهبری این اکثریت را به عهده دارند که در هر جامعهای همینطور است. یک وقت است کلاهما فی الجنه است و التابع و المتبوع فی الجنه است و یک وقت است که کلاهما فی النار است. آنجا که رهبری حق باشد کلاهما فی الجنه است؛ کما در نظامهای الهی و اسلامی و آنجا که رهبری باطل باشد در نظامهای جاهلی کلاهما فی النار است که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ . حالا ذات اقدس الهی از آنها برهان طلب میکند و آنها هم برهان اقامه کردند. اکثریت مردم برهانشان تقلید و حفظ سنت و آثار باستانی است که این میراث فرهنگی ماست، این آثار باستانی ماست، این سنن گذشته ماست و مانند آن: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ ، ﴿إِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ و مانند آن که این حرف اکثریت آنهاست.
اقلیت اینها که جزء محققین اینها هستند و اکثریت به دنبال این اقلیها حرکت میکنند آنها حرفشان چیست؟ حرفهای آنها را هم ذات اقدس الهی در قرآن کریم نقل کرد و ابطال کرد. چون اکثری حرفشان اکثر است مسئلهٴ تقلید و سنتهای باطلی در قرآن کریم زیاد آمده که فرمود: هر وقت از اینها سؤال بکنیم اینها جواب میدهند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ﴾ که این حرف زیاد است، چون گویندگان این حرف هم زیادند؛ اما چون محققین و متبوعان کماند حرف های آنها هم کم است و آن در بخشی از آیات قرآن کریم است؛ نظیر آنچه که در آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است. آنها حرفشان این است که خدا هست و خدا را قبول داریم، خدا قادر است و آسمان و زمین را هم او خلق کرده، مرگ و حیات هم به دست اوست و کل نظام را او میگرداند و او رب العالمین است؛ اما امور جزئی را ارباب متفرق میگردانند؛ برای دریا یک ربی است، برای صحرا یک ربی است، برای انسان یک ربی است، برای حیوان یک ربی است، برای ستاره یک ربی است و آنکه مدیر کل این خانواده است که رب الارباب است او خداست و آن که رب العالمین است او خداست؛ اما برای این امور جزئی ارباب متفرقون سِمَتی دارند.
قرآن میفرماید که رب هر چیزی همان کسی است که رب العالمین است وگرنه اینها و این ارباب جزئی را هم که میپرستند برای این است که این ارباب جزئی اینها را به رب الارباب و رب العالمین نزدیک کند. میگویند خدا هست و قیامت را منکرند، وحی و نبوت را منکرند؛ ولی اصل خدا و ربوبیت مطلقهٴ خدا و قدرت خدا را هم قبول دارند و میگویند: اگر این کاری که ماها میکنیم خواه در بخش عقیده و اصول و خواه در بخش احکام و فروع اینها خداپسند نباشد خدا اگر میخواهد جلویش را بگیرد!
تبیین امتزاج بین تکوین و تشریع
اینجاست که بین تکوین و تشریع خلط کردهاند؛ آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است: ﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْء﴾؛ اینها به پیغمبر (صلی الله علیه و اله و سلم) میگفتند که شما مرتب درباره عقیدهٴ ما و سنن و رسوم ما اعتراض دارید، ما یک عقیدهای داریم که شرک است که بتها را میپرستیم و یک سنن و رسومی داریم که جزئیاتش را شما میدانید که در مسایل خانوادگی ظِهار برای ما حرمت آور است، فرزند خواندن برای ما نسب آور است ، از نظر صلح و جنگ نسیء برای ما قانونی است، از نظر دامداری اینگونه از تحریم بحیره و سائبه و وصیله و حام برای ما حرمت آور است که همهٴ اینها را میدانید؛ ولی اگر خدا نمیخواست؛ هم جلوی شرک را میگرفت و و هم جلوی این تحریمها را میگرفت: ﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا﴾ (این مربوط به عقیده)، ﴿وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ﴾ (این مربوط به رسوم و عادات ما)، تو چه میگویی؟
آنگاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتّیٰ ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا﴾ ؛ شما اگر این حرف را طبق برهان میگویید دلیلتان را اقامه کنید! شما دارید بین تشریع و تکوین خلط میکنید! خدا اگر جلوی کفر هر کافری را بگیرد که جبر میشود یا اگر جلوی عصیان هر عاصی را بگیرد که جبر میشود. اگر میخواهید خدا یک عالمَی داشته باشد که در آن کفر و عصیان نباشد عالم فرشتهها این چنین است و بهشت این چنین است که از این عوالم خدا زیاد دارد. اگر میخواهید بشر باشد و روی زمین زندگی کنند و در عالم ماده زندگی کنند ولی اصلاً گناه نکنند، اینکه دیگر حیوان مرکب از شهوت و غضب نیست. اگر خدا جلوی اینها را بگیرد اینکه با اختیار و آزادی موافق نیست. شما چرا بین تشریع و تکوین خلط میکنید؟ اگر میخواهید بگویید که تشریعاً نگرفته، کدام پیغمبر آمده؟ یک کتاب آسمانی بیاورید! یک کتاب آسمانی بیاورید که این حرفها را تصریح کند! اگر میگویید که خدا قدرت دارد جلوی ما را چرا نگرفته؟ همان خدایی که قدرت دارد شما را آزاد آفرید و فرمود: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ نظام؛ نظامِ آزادی است تا انسان آزمون بشود. شما چرا بین تکوین و تشریع خلط میکنید؟ پس هر کسی که در عالم معصیت میکند حتی در جاهلیت، شما در هر صورت غارتگری را که بد میدانید ولو در داخلهٴ خودتان و با کسی که هم پیمان شدید غارتگری را بد میدانید! اگر کسی نقض عهد کرد بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ قلدری او، او را تحریک کرد که غارتگری کند، او هم میتواند بگوید که لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا حَرَّمْنا و لا عصینا و لا کفرنا، چرا او را مذموم میدانید؟
بنابراین حرف را یا باید برهان عقلی اثبات کند که آن در مسئله توحید و شرک و امثال ذلک است و یا باید وحی آسمانی تصویب کند که ﴿ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ ؛ یک کتاب آسمانی بیاورید! یا عقل یا نقل! عقل و نقل دو تایی دین را میسازند و شما باید مستحضر باشید که هرگز عقل در مقابل دین نیست، بلکه عقل در مقابل نقل است. گاهی ـ معاذ الله ـ میگویند که دین نمیتواند مدیر جامعه باشد یا دین نمیتواند برنامههای زندگی را تنظیم بکند و دین فقط ارزشها را میگوید و آن عقل است که این کارها را دارد. مگر عقل غیر از دین است؟ مگر دین ما روی این چهار منبع استوار نیست: الکتاب، السنه، العقل و الاجماع؟ عقل در مقابل دین نیست بلکه عقل در مقابل نقل است و مجموع عقل و نقل دو بال یک جامعهٴ متدیناند.
اگر یک برهان عقلی اقامه شد بر اینکه خیانت در امانت حرام است آیا ما حتماً محتاجیم ببینیم که زراره در اینجا چه روایتی را از امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرده؟ نه، همین برهان عقلی برای حرمت و مذموم بودن خیانت کافی است و اگر کسی خیانت کرد در قیامت به جهنم میرود. همین دلیل شرعی است که وجوب عدل این است، حرمت ظلم این است، وجوب رد امانت این است، حرمت خیانت این است و بسیاری از اینها را عقل فتوا میدهد. عقل در مقابل نقل است نه عقل در مقابل دین. حالا اگر چیزی را عقل مردم میفهمد و شارع مقدس آن را ولو با سکوت امضا کرده است، این مجموع میشود دین و نباید گفت که دین برای ارزشهاست و ادارهٴ امور و برنامهریزی به دست عقل است و عقلا باید این کار را انجام بدهند. این نشناختن دین است که از چهار منبع تغذیه میکند و در حقیقت از سه منبع تغذیه میکند، چون اجماع به سنت برمیگردد و اجماع که پایه گذار دین نیست. عقل یک مقدار از مسایل را که میفهمد در آنجا نقشی ندارد و مستمع خوبی است، یک مقدار از اصول است که رهآوردِ خود عقل است و عقل فتوا میدهد و این است که خود دین فرمود که عقل حجت الهی است: «إنَّ لِله علی الناس حُجَّتَیْنِ» .
به هر تقدیر انبیای الهی عموماً و وجود مبارک پیغمبر (علیهم السلام و علیهم الصلاة) خصوصاً به اینها فرمودند که ﴿بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ اگر راست میگویید یک نشانهٴ علمی یا یک صحیفه آسمانی ارائه کنید! اگر خدا گفت خدا از راه وحی میگوید و شما که وحی را منکرید! شما که نبوت را، تشریع را، وحی را، رسالت را، ولایت را و این امور را منکرید! از کجا خدا به شما گفت که چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام؟ این خلطی است بین تکوین و تشریع و بعد هم فرمود: ﴿فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ﴾ . شما ببینید که آیا هر کسی هر کاری کرد خدا پسند است؟ پس آن روزی که بر شما غارتگری را تحمیل کردند هم بگویید که خدا پسند است! چرا آن روز فریادتان بر میآید؟ معلوم میشود که قلدری آزادانه در نظام تکوین رهاست اما در نظام تشریع محرَّم است.
ممنوعیت افراد در محدوده نظام تشریع
شرک هم این چنین است و هر کسی میتواند ملحد باشد یا موحد و هر کسی میتواند بدعت بگذارد یا متعبد باشد، هر دو را آزاد گذاشته است؛ اما در نظام تشریع راه بسته است و مردم بندهاند و احدی حق ندارد حکم بگوید: ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ .
آنهایی که میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ قرآن دربارهٴ آنها میفرماید: ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ و آنها حرفی غیر از این نداشتند و هر وقت از آنها سؤال کنی که فلان چیز چرا حرام است؟ میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ و یک قیاس استثنایی درست بکنند. این ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا﴾ و لکن التالی کذا فالمقدم کذا، این فکر عوامِ مردم که نیست بلکه این محققِ متبوعِ اهل هواست که علم را در خدمت هویٰ گرفته و قیاس استثنایی ساخته است وگرنه هر وقت از اینها بپرسی چرا؟ میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾. این ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ در قرآن زیاد است، چون اکثری گرفتار این تقلید باطلاند. این بخش از آیات سورهٴ «انعام» کم است چون آنهایی که این حرف را میگفتند محققینشان بودند و اینها کم بودند.
الان هم اگر شما به چهارشنبه سوریها بگویید که چرا این کار را میکنید؟ میگویند که این میراث فرهنگی ماست و الان هم آنها نمیتوانند یک چنین قیاس استثنایی را اقامه بکنند. میگویند میراث فرهنگی ماست و سنت گذشتگان است یا این آثار باستانی است. اگر به آنها بگویید روز سیزده چیست؟ میگویند آثار باستانی است. چه کسی گفت که سیزده نحس است؟ سیزده و دوازده و چهارده هر سه از ایام مخلوق ذات اقدس الهی هستند، تو نحسی: ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ ؛ چقدر این حرف، حرفِ نورانی است! آدم بد نحس است، چرا به دیگری تطیّر میزنید؟ ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُمْ﴾؛ شما نحساید، روز چه تقصیری دارد؟ ظرف بیچاره چه تقصیر دارد؟ این مظروف است که بد است. در همان روز خیلی از اولیا به ولای الهی راه یافتند، چه اینکه اشقیا گرفتار شقا شدند.
فلسفه واحد نبودن مردم از نظر ایمان به خدا
﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ﴾ ـ چقدر این قرآن نورانی است ـ ﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ﴾ ؛ او اگر با ارادهٴ تکوینی میخواست همه شما را هدایت کند میکرد؛ ولی آن فایده نداشت، با اراده تکوینی شما را آزاد گذاشته است و با ارادهٴ تشریعی از شما ایمان طلب کرده که ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ . در چند جای قرآن ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ ؛ اگر خدا میخواست همه مؤمن میشدند که آن فایدهای نداشت. دو جور خدا میخواهد ولی آن جور برای جامعه انسانی سودمند نیست: یکی اینکه همه اینها را فرشته کند که کرد و از این قبیل موجودات ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُو﴾ خدا زیاد دارد. یکی اینکه اینها در حالی که انسانند و موجود ارضیاند و دارای شهوت و غضبند مُلْجَئشان بکند به ایمان؛ اما آن که سودی ندارد.
﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ﴾ و لکن نخواست شما را آزاد گذاشت و فرمود: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ تا روی انتخابِ آزاد انسان به جایی برسد، چرا بین تکوین و تشریع خلط میکنید؟ هر جا سخنِ محققین است پاسخ محققانه است که بین تشریع و تکوین خلط نکنید و هر جا سخن اکثریتِ دنباله رویِ آثار باستانی پرست است آنجا تقلید را نکوهش میکند و فرمود که نیاکانتان هیچاند. یک وقت آدم خودش نمیداند و از یک عالِمی استفاده میکند و یک وقت ست که نه میداند و نه میپرسد، فرمود: این نیاکانتان نه عالِم بودند نه مُهتدی و نه خوشان چیز میفهمیدند و نه از چیز فهمها سؤال میکردند: ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ (یک)، ﴿وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ (دو).
به تقدیر بالعرضها باید به بالذات برسد و انسان یا خودش مستقیماً باید از عالِم بپرسد یا از کسی بپرسد که او از عالِم پرسیده است که در هر صورت به عالم ختم بشود که تقلید، تقلیدِ جاهل از عالم باشد نه تقلید جاهل از جاهل. فرمود که این نیاکانتان نه عالماند و نه از علما پرسیدند، چرا حرفهای اینها را گوش میدهید؟ ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾؟ که این نکرهٴ در سیاق نفی است، فرمود: آخر اینها هیچ چیز نخواندهاند و چیزی بلد نیستند، شما چرا از جاهلها تقلید میکنید؟ اینها نه تنها خودشان بلد نیستند از آن بلدها هم سؤال نکردند؛ ﴿وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ که این را در آیهٴ محل بحث بیان کرد؛ یعنی همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که محل بحث است فرمود که ﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَیٰ الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا﴾ همین کافی است، ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا﴾ (یک)، ﴿وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ (این دو). این گروه که به همان آثار باستانی اکتفا میکنند با گروهی که به علوم مادی بسنده میکنند هر دو زیر مجموعهٴ آن عنوان سورهٴ مبارکهٴ «غافر»اند که ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ خواه علم جدید و پیشرفتهٴ صنعتی باشد و خواه نیاکان پرستی و مانند آن باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این چنین آمده است که اگر از آنها سؤال بکنیم که به معارف الهی تن در بدهید و چرا تن در نمیدهید؟ ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾.
زندگی کردن برخی انسان¬های جاهل به صورت عالم
آیهٴ 83 سورهٴ «غافر» این است: ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ حالا این علم، علمِ مادی باشد؛ مثل اینکه جهان غرب مبتلا به آن است و یک مقدار که صنعت پیش رفت آنها دیگر خود را از معارف بی نیاز میدانند، در حالی که بسیاری از اینها به دام خرافات میافتند و هر وقت مشکلی پیش آمد به سراغ فالگیری و امثال ذلک میروند. فالگیری در غرب خیلی کمتر از شرق نیست و خرافات در آنجا کمتر از اینجاها نیست، این جا به برکت نظام اسلامی خرافات به سوی برچیده شدن میرود؛ اما آنجا گرفتارند. شما ژاپن که بروید میبینید که خرافات خیلی فراوان است با اینکه از نظر صنعت خیلی هم پیشرفتهاند.
به هر تقدیر ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم﴾؛ چه علمهای مادی پیشرفته و چه خرافات گذشته و سنن گذشته. گاهی هم است که انسان جاهلانه زندگی میکند، عالم است ولی جاهلانه زندگی میکند؛ مثل اینکه عالمی از عالم تقلید کند. اینکه میگویند تقلید مجتهد از مجتهد حرام است برای همین جهت است. ذات اقدس الهی که به شما نعمتی داد، قدرت استنباط داد و استقلال فکری داد چرا در کنار سفره دیگری هستید؟ جاهل از جاهل تقلید کند حرام است و عالم حرف عالم را گوش بدهد حرام است. آن برای پیروی بیجا باید پیرویش بجا باشد و این پیرویها را جابجا کرده است و این یکی که عالم از عالم تقلید میکند برای این است که استقلال خود را از دست داد. تو که دارای قدرت استنباطی و خدا این نعمت را به تو داد حق نداری که حرف دیگری را گوش بدهی! دین نمیگوید که حرف کسی را همیشه گوش بده، بلکه گاهی میگوید اصلاً گوش نده و گاهی میگوید که حرف دانشمندان را گوش بده. تقلید عالم از عالم حرام، تقلید جاهل از جاهل حرام و تقلید عالم از جاهل که عوامها علما را بگردانند این حرام است و فقط تقلید جاهل از عالم است که بجاست. فرمود: ﴿اَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لا یَهْتَدُونَ﴾؛ اگر آنها عالم بودند این تقلیدِ جاهل از عالم بود یا عالم نبودند ولی از علما سؤال کردند باز تقلید مع الواسطه بود در حقیقت؛ مثل کسی که حرف مسئله گو را گوش میدهد که مسئله گو در هر صورت مسئله را از روی رسالهٴ یک عالِم و مرجع دینی میگوید. فرمود که نیاکان تو نه آن بودند و نه این.
بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هم آمده است که آنجا هم مسئله حرام و حلال را ذکر کرد و مشابه این تعبیرات آنجا هم آمده که آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این است: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرامًا وَ حَلالاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ﴾؛ شما که وحی را منکرید افترا میشود. افترا برای کسی که منکر وحی است از همین راه نشأت میگیرد که بین تشریع و تکوین خلط میکند. اینها که منکر وحی و شریعت و رسالت و نبوت و ولایتند و میگویند این گفته خداست، یعنی تکویناً خدا آن را امضا کرده نه اینکه خدا یک پیامبری را فرستاده باشد، چون اینها نبوت عامه را منکرند و میگویند: اگر بنا شد که کسی از طرف خدا بیاید او فقط باید فرشته باشد و بشر نمیتواند پیغمبر باشد. معاد در جاهلیت مورد انکارشان بود، نبوت عامه مورد انکارشان بود و وقتی که نبوت عامه را نمیپذیرفتند نبوت خاصه را هم قبول نداشتند.
تأثیرات منفی خلط تکوین و تشریع از سوی جاهلان
ایشان میفرمایند که این اکثریتی را که ذات اقدس الهی در قرآن فرمود: ﴿أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ برای چیست؟ فرمود: ﴿وَ لکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾؛ چرا نفرمود و هم لا یعقلون؟ اگر و هم لا یعقلون میفرمود یعنی ﴿الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ﴾ است. این ﴿أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ میخورَد به این جاهلها و دنبالهروها که گرفتار آثار باستانیاند و آن اقلیشان که زمامدارانشاناند آنها همین خلط تکوین و تشریع را دارند که میگویند: ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا﴾ ؛ خدا که قدرت دارد و اگر این کارهای ما بد بود میخواست جلوی کار ما را بگیرد! پس کارهای ما خوب است و چون خدا جلوی ما را نگرفت پس کارهای ما خوب است.
این قیاس استثنایی را آن متبوعها درست کردند و وقتی متبوعها درست کردند و سنت جا افتاد، دنبالهروها یک عده میگفتند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ﴾ و عدهای هم که تبعیت کردند و از آن متبوعها و رهبرانشان پذیرفتند و این در جامعه جا افتاد، ناگزیر کار در سه مقطع انجام گرفت: اوّلاً آن شیادهایی بودند که آلههٴ اینها همان اهوای اینها بود و این جعل را کردند، ثانیاً جَهَلهٴ هر قوم دنباله رو آن رهبرانشان هستند و آن کاری را که رهبران بدعت گذاشتند و این دنبالهروها پذیرفتند شده سنتِ نسلِ قبل و نسل بعد که آمدند گفتند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ﴾. در نسل بعد هم اگر یک محققی پیدا میشد و به گمان خود که بتواند سَرِ هم کند و قیاس استثنایی را یا تکوین و تشریع را یا خلط کند هم مثل همان رهبران پیشین این چنین مغالطه میکرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است